درس هفتصد و هشتاد و چهارم

 دم حيض

 مسألة7: « قد عرفت أن أقل الطهر عشرة ‌فلو رأت الدم يوم التاسع أو العاشر بعد الحيض السابق لا يحكم عليها بالحيضية و أما إذا رأت يوم الحادي عشر بعد الحيض السابق فيحكم بحيضيته إذا لم يكن مانع آخر و المشهور على اعتبار هذا الشرط أي مضي عشرة من الحيض السابق في حيضية الدم اللاحق مطلقا و لذا قالوا لو رأت ثلاثة مثلا ثمَّ انقطع يوما أو أزيد ثمَّ رأت و انقطع على العشرة إن الطهر المتوسط أيضا حيض و إلا لزم كون الطهر أقل من عشرة و ما ذكروه محل إشكال بل المسلم أنه لا يكون بين الحيضين أقل من عشرة و أما بين أيام الحيض الواحد فلا فالأحوط مراعاة الاحتياط بالجمع في الطهر بين أيام الحيض الواحد كما في الفرض المذكور‌«.[1]

ادامه بحث در نقاء دم مابين ايام عادت

كلام در اين مسأله بود آن نقائى كه ما بين ايّام الدّم هست آيا آن نقاء ملحق به حيض است و زن در آن ايّام النقاء كه بين ايّام الدّم است حائض است و قعود را دارد، يا اين كه آن ايّام النقاء ما بين ايّام الدّم زن طاهر واقعى است و مكلّف است به آن تكاليف و به آن احكامى كه زن طاهر واقعى مكلّف و بر زن طاهر واقعى مترتّب است؟

 عرض كرديم مشهور اين ايّام نقاء را لاحق به حيض مى‏كنند و مى‏فرمايند زن احكام حيض را دارد، ولكن در مقابل مشهور جماعتى گفته‏اند نه در اين ايّام زن طاهر است و به وظايف طاهر بايد عمل كند منهم صاحب عروه قدس الله سره منتهى به وجه احتياط نه فتوا.

ديدگاه صاحب حدائق(ره)

عرض كرديم بر اين كه ما بين همه صاحب الحدائق قدس الله سره[2]  متفرد است به يك فتوايى، ولو ايشان هم مثل بعضى‏ها فرموده است نقاء متخلل ما بين الدّماء طهر واقعى است و احكام طاهر بر او مترتّب است، ولكن چيزى را كه همه قبول دارند صاحب الحدائق او را طرح كرده است، چه آنهايى كه مى‏گويند ايام نقاء ملحق به حيض است چه آنهايى كه مى‏گويند زن در آنها طاهر است در يك كلمه اتفاق دارند و آن اين است كه اكثر حيض كه عشرة ايام است اين عشرة ايام بايد از حين بدأ الدم تا ده روز بايد حيض زن تمام بشود، يعنى اگر بعد از اين ده روز زن خونى ببيند او خون حيض نيست او محلق به اين دم حيض نمى‏شود، اكثر الحيض عشرة ايام يعنى از حين حدوث الحيض تا ده روز بايد اكثر الحيض تمام بشود، ايّام قعود گفتيم گفتيم ايّام نقاء ملحق به حيض است ايام قعود است بايد ايام قعود تمام بشود، اگر دم مستمر مى‏بيند كه حيض است همه بايد در ده روز تمام بشود، اين را همه اتّفاق دارند، فقط صاحب الحدائق است شايد رفيق ديگرى هم پيدا كند و آن اين است كه ملاك در آن اكثر الحيض عدد ايام نيست ملاك در اكثر الحيض عدد ايام الدم است یعنی آن روزهايى كه زن در آن روزها خون مى‏بيند آن روزها اگر تا ده روز برسد يك حيض حساب مى‏شود ولو در عرض يك ماه آن يك حيض حساب مى‏شود، وقتى كه فرض كرديم زنى فرض بفرماييد شش روز دم حيض ديد نه روز پاك شد بعد از نه روز چهار روز دم ديد كه اين چهار روز با آن شش روز دم مى‏شود ده روز ايشان ملتزم است كه اين زن در آن چهار روز با آن شش روز حائض است و احكام حيض مترتّب است، نه روز كه طهر است چونكه اقل طهر ده روز بايد بشود چونكه اقل طهر فاصله نشده است آنجا چونكه يك حيض است عيبى ندارد طاهر است احكام طاهر را عمل كند.

اين را فقط صاحب حدائق ملتزم شده است كه حيض واحد عدد ايّامش يعنى عدد ايّامى كه در آنها بايد اكثر الحيض تمام بشود عشره شرط نيست ممكن است در دو ماه تمام بشود يك حيض، تا مادامى كه عدد ايّام الدّم از ده روز نگذشته و ده روز تمام نشده است و ده روز طهر فاصله نشده است آنها يك حيض حساب مى‏شوند، اين را صاحب حدائق متفرد شده است.

دو مدعای صاحب حدائق (ره) در ما نحن فيه

پس دو تا دعوا داشت، يك دعوا اين است كه در ايام نقاء زن حائض نيست بلکه ایام نقاء طهر واقعى است. دعواى ديگر اين است كه اكثر حيض در ده روز تمام بشود كما هو المعروف همه اينجور مى‏دانند اين درست نيست.

اثبات مدعای نخست به وسيله دو فقره مرسله يونس

 امّا دعواى اول را به دو فقره از اين مرسله يونس [3]اثبات كرده است:

 يكى آن فقره‏اى بود كه امام علیه السلام فرمود اگر زنى يك روز یا دو روز خون ببيند و بعد پاك بشود اين مى‏ماند كه اگر قبل از اين كه ده روز تمام بشود و دوباره يك روز دو روز خون ديد كه این يك روز دو روز با آن دو روز قبلى مجموعش سه روز شد اين سه روز حيض مى‏شود كه اقلّ الحيض كه سه روز است سه روز مى‏شود، امام فرموده است آن دو روز با اين دو روز حيض است يعنى بقيه طاهر است و بايد وظايف طاهر را اتيان كند، با وجود اين كه در آن دو روز با اين دو روز حيض شد چونكه ايشان در ثلاثه توالى را شرط نمى‏دانست وقتى كه يك حيض شد اثنائش طاهر است و بايد وظايف طاهر را عمل كند، اين يك وجه بود، به این فقره اول بر يكى از دو فتوايش استدلال كرد.

اين مرسله يونس يك فقره ديگرى دارد از اين فقره ديگر هر دو مطلب را استفاده كرده است هم نقاء متخلل طهر است و هم ايّام دم كه اكثر حيض عشرة ايام است ايّام دم حساب مى‏شود، يعنى ايّام دم را حساب بكنيد که چند روز خون داشت عشرة ايّام او است ولو در خلال يك ماه بشود، اینکه در عرض ده روز بايد تمام بشود حيض واحد نه اين درست نيست، به همين معنا استدلال كرده است به آنى كه در ذيل مرسله يونس است، چه جور استدلال كرده است عرض مى‏كنم چه جور استدلال كرده است:

آنى كه در اول مرسله يونس بود آن اينجور بود كه « فَإِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الدَّمَ فِي أَيَّامِ حَيْضِهَا تَرَكَتِ الصَّلَاةَ- فَإِنِ اسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَهِيَ حَائِضٌ » آن حسابش پاك، « وَ إِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ بَعْدَ مَا رَأَتْهُ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ- وَ انْتَظَرَتْ مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ إِلَى عَشَرَةِ أَيَّامٍ- فَإِنْ رَأَتْ فِي تِلْكَ الْعَشَرَةِ أَيَّامٍ- مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- حَتَّى يَتِمَّ لَهَا ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ- فَذَلِكَ الَّذِي رَأَتْهُ فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ- مَعَ هَذَا الَّذِي رَأَتْهُ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْعَشَرَةِ هُوَ مِنَ الْحَيْضِ »، يعنى حيض شد، وقتى كه حيض شد در آن صورت احكام حيض بار است، اين روزهاى دم حيض است، فرموده يعنى غير روزهاى دم احكام طاهر را بايد عمل كند كه نقاء متخلل ما بين اين ايام دم طهر است، او فقط به اين معنا دلالت مى‏كند.

 امّا آنى كه در ذيل دارد و از آن ذيل دو مطلب را استفاده كرده است آن اين است كه امام علیه السلام على تقدير صدور الرّوايه عنه علیه السلام اينجور فرموده است: و لا يكون الطّهر اقلّ من عشرة ايام، طهر زن كه بين دو حيض بايد بشود اين كمتر از ده روز نمى‏شود، فاذا حاضت المرأة و كان حيضها خمسة ايّام زنى حائض شد كه حيضش پنج روز است ثمّ انقطع الدم دمش قطع شد اغتسلت و صلّت غسل مى‏كند و نمازش را مى‏خواند چونكه نمى‏داند بعد چه مى‏شود فعلاً پاك است، مى‏فرمايد بر اين كه فان رأت الدّم بعد ذلك اگر بعد از اين خون را ببيند و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت عشرة ايام، آخر پنج روز خون ديده بود روز ششمى پاك شده بود مى‏گويد اگر از روز ششمى كه پاك شده است ده روز نگذشته بود كه اين خون را ديد يعنى اقلّ الطّهر بين الحيضتين فاصله نشده بود كه اين خون را ديد، آن وقت پنج روز ديده بود مى‏فرمايد فاذا حاضت المرأة و كانت حيضها خمسة ايام ثمّ انقطع الدّم اغتسلت و صلّت فان رأت الدّم بعد ذلك بعد از اين خون ببيند و لم يتم لها من يومٍ طهرت از روز ششمى كه پاك شده است عشرة ايّام تمام نشد كه اين خون را ديد، يعنى اقلّ الطّهر فاصله نشد مثلاً نه روز بود يا شش روز بود هفت روز بود كه اين خون را ديد،« فذلك من الحيض »اين از حيض است.

ايشان فرموده است اين معنا دلالت بر دو حكم مى‏كند: يكى اين كه نقاء متخلل حيض نيست، دومى اين است كه عشرة ايام بايد عشرة ايام دم بوده باشد كه اكثر الحيض است ولو در عرض يك ماه بوده باشد، چرا؟ چونكه امام فرض فرمود بر اين كه پنج روز حيض ديده است بعد عشرة الطّهر نگذشت بلکه نه روز پاك شد وقتى كه نه روز پاك شد يا هشت روز پاك شد دوباره دم ديد دو روز سه روز چهار روز دم ديد، امام علیه السلام فرمود اين از حيض سابقى است، اگر بنا بوده باشد ايام النقاء آن هم از حيض حساب بشود مجموعش كه از ده روز نمى‏گذرد، چون پنج روز ديده بود شما فرض كنيد پنج روز نقاء حاصل شد چونكه لم یتم عشره نه را هم مى‏گيرد، نه روز را بخشيديم به شما پنج رزو پاك شد دوباره خون ديد وقتى كه دوباره خون ديد اگر اين خون كه حيض است از حيض قبلى است اگر ايّام النقاء هم حيض بشود مجموعش يازده روز مى‏شود، چونكه پنج روز قبلا حیض بود پنج روز هم پاك شد روز دومى خون ديد اين هم امام فرمود حيض است، خون حيض مى‏شود يازده روز روز دوم هم ببيند مى‏شود دوازده روز روز سوم هم ببيند مى‏شود سیزده روز چونكه امام فرمود آن دم حيض است، پس چونكه دم الحيض بيشتر از ده روز نمى‏شود اين مقتضاى اين روايت اين است كه نقاء متخلل طهر است دم پاك است غسل كند و نمازش را بخواند، اين يك حكم.

استناد صاحب حدائق به ذيل مرسله يونس نسبت به مدعای دومش

 امّا حكم دومى كه عشرة ايام دم را حساب بكند نسبت به او ذيلش را توجه كنيد، ديديد كه اين عبارتى كه فاذا حاضت المرأة و كان حيضها خمسة ايام ثمّ انقطع الدّم اغتسلت و صلّت فاذا رأت الدّم بعد ذلك و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت عشرة ايام، اين من يومٍ طهرت كه جار و مجرور است صاحب حدائق اين را قید عشرة ایام و متعلق به عشرة ايام قرار داده است، از يومی که پاك شده است آن عشرة ايام كه اقلّ الطّهر است از حين پاك شدن آن عشرة ايّام تمام نشود، آن عشرة ايام الطّهر از حين پاك شدن تمام نشود، خوب اگر اينجور بوده باشد همين جور مى‏شود كه ايشان فرمود ديگر، بعد دم لاحقى تمام نشد عشرة ايام طهر دم بعدى لاحق به سابق شد بايد آن نقاء متخلل حيض نشود، و الاّ حيض بيشتر از ده روز مى‏شود.

بعد در ذيلش دارد بر اين كه فذلك من الحيض تدع الصّلاة، فان رأت الدم من اول ما رأته الثانى الذى رأته تمام العشرة ايام و دام عليها، اين زن اگر اول خون اولى ديده بود خون دومى هم ديد به نحوى كه عشرة ايام دم پر شد، پنج روز اول خون ديده بود بعد چهار روز پنج روز پاك شد دوباره پنج روز خون ديد اين پنج روز خون با آن پنج روز مى‏شود ده روز خون، عشرة ايّام الحيض پر شد، بعد هم اين خون قطع نشد روز ششمى هم آمد پنج روز شش روز اين روايت ذيلش را معنا كرده است كه از آن پنج روز اولى كه ايّام دم است و از اين دم ثانى ده روز را برمى‏دارد پنج روز از اين پنج روز هم از آن مى‏شود ده روز، بقيه استحاضه است، چونكه عشرة ايام دم پر شد، اين كه امام علیه السلام مى‏گويد پنج روز از او بردارد از دم اول پنج روز از دم ثانى بردارد يعنى نقاء را رها كند او حساب نيست، اين معنايش اين است كه عشرة ايام حيض لازم نيست در عرض ده روز تمام بشود، چونكه پنج روز دم ديده بود پنج روز پاك شد و بعد پنج روز هم دم ديد اين عشرة ايام الحيض آن پنج روز بعدى با پنج روز قبلى منضم شدند و شدند عشره، آن وقت وقتى كه اينجور عشره شدند ما بقى را استحاضه قرار مى‏دهد، یک دفعه دیگر می خوانم، دارد بر اين كه فان رأت الدّم بعد ذلك و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت عشرة ايام فذلك من الحيض تدع الصّلاة فان رأت الدم من اول ما رأته الثانی الذى رأته تمام العشره اين عشره حيض را تمامش را خون ديد، پنج روز اول ديده بود پنج روز پاك شد در روية ثانى پنج روز ديگر را خون ديد، و دام عليها پشت سر ده روز باز خون مى‏آيد چونكه ده روز شد ايام دم باز خون مى‏آيد، عدّت من اوّل ما رأت الدم مى‏شمارد از آن پنج روز اولى كه اول ما رأت الدم است الاول و الثانى عشرة ايام از آن دم اولى و دم دومى ده روز را مى‏شمارد، ثمّ هى مستحاضةٌ بعد از آن كه آن ده روز را گفت خود ده روز را نه نقائش را خود ده روزش را گفت بر اين كه من حائض هستم بقيه را احكام مستحاضه عمل مى‏كند.

فرموده است اين كه در ذيل روايت ذكر شده است اين دليل كلا المطلبين است، هم نقاء متخلل حيض نيست هم اين كه اكثر الحيض عشرة ايام است اين باید خود ايام خون ده تا بشود نه اين كه از حين حائض شدن تا ده روز بايد حيض تمام بشود كه مشهور مى‏گويند يعنى همه مى‏گويند مجمعٌ عليه است، اين نيست، از حين اين كه دم حيض شروع شده بايد اقلّ طهر بين اين دماء كه فاصله نشد اين دما همه‏شان لاحق به همان حيض هستند وقتى كه اقل طهر فاصله نشد.

فرموده فقط يك شرط دارد كه اينها همه يك حيض حساب مى‏شوند شرطش اين است كه مجموع اينها از ده روز خون تجاوز نكنند، و الاّ اگر از ده روز خون تجاوز كرد آن دم متجاوز استحاضه است اين ذیل روايت مى‏گويد، فرموده است از اين ذيل روايت اين معنا استفاده مى‏شود، بدان جهت ممكن است يك حيض يك ماه طول بكشد چرا؟ يك روز خون ديد دو روز خون ديد بعد پاك شد از روز دهمى از پاك شدن باز خون ديد اقل طهر فاصله نشد يك روز يا دو روز خون ديد آن لاحق به حيض سابقى است، باز هشت روز نه روز پاك شد و بعد دوباره يك روز ديد آن يك روز حيض است، بعد دوباره پاك شد در آخر ماه يكى دو روز هم خون ديد همه اينها حيض هستند، نقائهایی كه ما بين اين خونها بود اينها طهر هستند، لازمه كلام ايشان اين است.

ديدگاه محقق اردبيلی(قدس)

بدان جهت است كه اين قول را به صاحب حدائق نسبت داده‏اند و صحيح هم هست خودش تصريح مى‏كند بر اين كه يك حيض بايد در عرض ده روز تمام بشود كه مقدس اردبيلى مى‏فرمايد در مجمع همان مقدس اردبيلى [4]كه مى‏گويند ما من اجماعٍ الاّ و قد ناقش فيه، با يك عبارت ديگر هم تعبير مى‏كنند حتی او هم فرموده است مجمع عليه است كه يك حيض بايد در عرض ده روز تمام بشود، مع ذلك كه مثل مقدّس اردبيلى كه عادتش خدشه بر اجماعات است كما يذكر او قبول مى‏كند صاحب حدائق قبول نكرده است. گفته است نه! يك حيض يك ماه طول مى‏كشد بلكه بعضاً كما ذكرنا سابقاً دو ماه طول مى‏كشد، بدان جهت آن ايام الدم حساب مى‏شود در اكثر الحيض، فقط يك شرط دارد علاوه بر آن شرط سابقى كه ما بين دماء بايد اقل طهر فاصله نشود يك شرط ديگر دارد كه مجموع ايّام الدّم از ده روز تجاوز نكند، و الاّ اگر تجاوز كرد ولو اقل طهر فاصله نشده است آن دم استحاضه است، اگر اقل طهر فاصله شد تجاوز كرد آن حيض دومى است، اقل طهر فاصله نشد احكام استحاضه را بايد بار بكند، اين مسلك ايشان است.

ملاحظه بر ديدگاه صاحب حدائق(ره)

خوب ما يك حرف مختصرى مى‏گوييم اين بنايى كه ايشان فرمود از ریشه مى‏افتد و سرنگون مى‏شود، و آن اين است كه يا صاحب الحدائق آن فقره اولى كه شما خودتان به او تمسک كرديد كه وجه اول بود و امروز هم عرض كردم كه دوباره مى‏خوانم در آن فقره اولى امام فرمود كه يك روز يا دو روز را خون ديد بايد تا ده روز صبر كند، اگر تا ده روز يكى دو روز ديگر را خون ديد كه سه روز تمام شد حيض است، و الاّ اگر ده روز تمام شد و خون نديد اعم از اين كه بعد از ده روز خون ببيند يا نبيند که آن ده روز از حين روية دم است نه از حين انقطاع دم، امام علیه السلام در صدر روايت فرمود كه ايشان به او تمسک كرده است مى‏گويم بعد دوباره مى‏خوانم امام آنجا فرمود يكى دو روز اگر خون ديد از حين روية دم تا ده روز صبر مى‏كند اگر يكى دو روز ديگر ديد از حين روية كه مجموعش سه تا شد حيض است والاّ ده روز از حين روية دم گذشت دم را نديد در آن ده روز چه بعد ببيند و چه بعد نبيند انی که دیده بود حيض نيست، صدر روايت اينجور است مى‏فرمايد بر اين كه اذا رأت المرأة الدّم فى دم حيضها تركت فى الصّلاة فان استمرّ بها الدم ثلاثة ايام فهى حائض بعد مى‏فرمايد و ان انقطع الدّم بعد ما رأته يوماً و يومین اغتسلت و صلّت چونكه نمى‏داند بعد چه مى‏شود، و انتظرت من يومٍ رأت الدم نه من يومٍ انقطع الدم، بنا به مسلك صاحب الحدائق بايد امام بفرمايد كه و انتظرت من يومٍ انقطع الدّم عشرة ايام، كه اگر از حين قطع تا ده روز در آن ده روز خون ديد خوب ملحق مى‏شود ديگر، چونكه اقل طهر فاصله نشد، اگر آن ده روز من حين انقطع الدم فاصله شد خوب آن فايده ندارد ديگر آن اولى حیض نيست، اينجور مى‏شود، ديگر امام علیه السلام اينجور نفرمود در صدرش فرمود بر اين كه خود روايت قرينه دارد كه اين معنایی که برای ذیل کرد غلط است چونكه امام علیه السلام فرمود و ان انقطع الدم بعد ما رأته يوماً او يومین بعد از اين كه يك روز يا دو روز خون ديد قطع شد اغتسلت و صلّت و انتظرت من يوم رأت الدم الى عشرة ايام از روزى كه خون ديده است ده روز را صبر مى‏كند، فان رأت فى تلك العشره در همين عشره ديد خوب آن اولى حيض است با اين، فى تلك العشرة ايام من يوم رأت الدّم يوماً او يومین حتی یتم لها ثلاثة ايام فذلك من الحيض اگر اين عشرة ايام گذشت آنجا خون نديد در آن عشره نديد اعم از اين كه بعد ببيند يا نه، و ان مرّ بها من يومٍ رأت باز تكرار مى‏كند من يومٍ رأت، و ان مرّ بها من یوم رات عشرة ايام و لم تری الدم فى تلك العشره آن نديد فذلك اليوم و يومان لم يكن بحيض او حيض نبود، خوب اين صدر صريح در اين معنا است كه حيض بايد بعد از ده روز تمام بشود منتهى چونكه ايشان در اقلّ الحيض اين روايت دلالت مى‏كند در ثلاثة ايام توالى معتبر نيست مثل عشرة ايام است ثلاثه با عشره يكى است، مشهور مى‏گويند ثلاثه بايد در اول مستمر بشود ولكن اين روايت مى‏گويد نه استمرار شرط نيست، ثلاثه و عشره بايد در عرض ده روز تمام بشود.

نگوييد كه فرمايشی که صاحب حدائق مى‏گويد با اين حرف منافات ندارد، چونكه ملتزم مى‏شويم در اقلّ الحيض بايد در ده روز تمام بشود ايّامش، یعنی اقّل الحيض كه ثلاثة ايام است اين بايد در ده روز تمام بشود، امّا در اكثر الحيض لازم نيست ايّامش در ده روز تمام بشود، اين در ذيل آن عشرة ايام را فرموده است كه مثلاً يك ماه هم طول مى‏كشد، لازمه فرمايش ايشان است.

اين را نفرماييد چونكه خودش تصريح كرده است اقلّ الحيض با اكثر الحيض فرق ندارد و معتبر نيست كه در عشرة ايام تمام بشود، فرقى ما بين اقلّ الحيض و اكثر الحيض نيست، اینکه حيض بايد در عشرة ايام تمام بشود اين حرف درست نيست نه اقلّش نه اكثرش، مى‏گوييم اين روايتى كه مستمسک شما است اولش صراحت دارد به اين معنا، راست است فرقى ما بين اقلّ الحيض و اكثر الحيض نيست اين حرف درست است وقتى كه اقلّ الحيض بايد تا ده روز تمام بشود اكثر الحيض هم بايد در ده روز تمام بشود، پس چيست يا صاحب الحدائق، اشتباه از كجا ناشى شد كه با صدر روايت مخالفت كردى؟

 ايشان عشره را به ايام طهر زد همه اشكال‏ها از اينجا ناشى شد، در ذيل روايت كه دارد بر اين كه فاذا حاضت المرأة و كانت حيضها خمسة ايام ثمّ انقطع الدّم اغتسلت و صلّت فان رأت بعد ذلك الدّم و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت عشرة ايام يعنى از وقتى كه طاهر شد تا خون بعدى را ببيند عشره حيض تمام نشد، يعنى از وقتى كه پاك شد تا اين خون دومى را ببيند اگر عشره حيض تمام شد عشره حيض گذشته باشد اين فايده ندارد اين حيض نيست، اگر عشره حيض نگذشته دم در اثناء منقطع شد قبل از اينكه آن وقتى كه طاهر شد تا دم ديد تا آن وقت تا ديدن دم ده روز حيض تمام نشده است اگر اين نبوده باشد فهو من الحيض لاحق به حيض مى‏شود، ايشان من يومٍ طهرت را متعلّق به عشرة ايام گرفته است، فرموده است عشرة ايام من يومٍ طهرت ايّام طهر اگر تمام نشد، لاحق به حيض است كه آن وقت يك حيض يك ماه دو ماه طول مى‏كشد لازمه اش این است، اين در ما نحن فيه در روايت دارد بر اين كه فان رأت بعد ذلك الدّم و لم يتمّ لها من يوم طهرت عشرة ايام.

خوب شما درست توجه كنيد اين حرف‏هاى من با فرمايشات ديگران فرق دارد، نفرماييد كه شما چرا اين عشرة ايام را به حيض زديد اين قرينه‏اش چيست؟ خوب او به طهر زد اشكال مى‏شود قرينه‏اش کجاست، شما به حيض زديد به چه قرينه؟ مى‏گوييم قرینه صدر است، همان صدرى كه امام علیه السلام در ثلاثة ايام گفت از حين روية دم آن ده روز نگذرد آن قرينه است، قرينه كه شاخ ندارد فرض اين است كه ما بين اقل الحيض و اكثر الحيض فرق نيست.

 بدان جهت معناى اين روايت اين است كه فاذا حاضت  المرأة و كانت حيضها خمسة ايام ثمّ انقطع الدم اغتسلت و صلّت و ان رأت الدّم بعد ذلك الدّم و لم يتمّ لها من يومٍ طهرت تا دم را ببيند آن عشره تمام نشود، امام علیه السلام مى‏فرمايد كه نه به حيض اولى عشره تمام نشود تا اشكال بشود كما اين كه مرحوم حكيم در مستمسک اشكال كرده است که اين حكم بعدى كه من يومٍ طهرت لغو مى‏شود چونكه از اول معلوم است كه ده روز خون نديده است ديگر، نه اينجور معنا نكرده‏اند معنايش اين نيست كه از روزى كه خون ديده است با آن خون حيض ده روزش نگذرد، نه آن را نمى‏گويم كه آن وقت من يومٍ طهرت شرطش لغو مى‏شود، چونكه ده روز خون ديده است، روايت اين است كه با اين طهرى كه پيدا شده است تا خون ببيند با اين آن ده روز حيض نگذرد، با آن خمسه ده روز نگذشته است چونكه پنج روز خون ديده است با اينی كه منضم به او مى‏شود ده روز نگذرد، سؤال...؟ اين به معناى مع نيست معنايش اين مى‏شود كه من يوم طهرت يعنى اول كه ده روز حيض نگذشته بود از اين كه طهر پيدا كرد تا خون ديد تا اين هم عشرة ايام نگذشته باشد، وقتى كه نشد اين خون بعدى حيض است ما هم ملتزم هستيم ديگر.

بدان جهت است كه فاذا حاضت المرأة و كانت حيضها خمسة ايام ثمّ انقطع الدم اغتسلت و صلّت فان رأت الدّم بعد ذلك الدّم و لم يتمّ لها، حال است در حالى كه تمام نشده است براى مرأه، از يومى كه بعد از پنج روز طاهر شد عشرة ايام حيض تمام نشده است به قرينه صدر فذلك من الحيض تدع الصّلاة است.

ثمّ امام علیه السلام مى‏فرمايد: اگر آن تمام نشده بود خون ديد ولكن ادامه داد و عشرة ايام تمام می شد، اين عشرة ايام تمام نشده بود در خون ثانى، امام بعد مى‏فرمايد كه اگر خون ثانى را ديد ادامه پيدا كرد به ادامه كردن عشرة ايام تمام شده بود، يعنى قبل از اين كه اين دنباله را داشته باشد عشرة ايام تمام شد، بعض حيض در عشرة ايام حيض شده است ولكن بعضى دم ثانى خارج شده است، امام علیه السلام مى‏فرمايد حساب كند عشرة ايام را از حين دم اولى ده روز بشمارد چونكه بعض دم ثانى هم در آن ده روز است ديگر، آن مقدار را حيض قرار بدهد يعنى حيض مستمر ثمّ هى مستحاضة، بعد مستحاضه است، يعنى اين يكى از وظايف حائض است يكى وظايف مستحاضه، اين حرف حرف حسابى و پاك و پاكيزه که قاطی کرده اند.

بگذاريد بخوانم ببينيد همين است يا نه مى‏فرمايد كه اغستلت و صلّت فان رأت الدّم بعد ذلك الدّم و لم يتمّ لها من يوم طهرت عشرة ايام فذلك من الحيض تدع الصّلاة فان رأت الدّم من اوّل ما رأته الثّانى، دم مستمر ببيند يعنى بعد النقاء كه دم دومى مى‏بيند مستمر ببيند، و در اين استمرار هم آن ده روز تمام بشود، فان رأت دم من اول ما رأته الثّانى يعنى دم ثانى را ببيند الّذى رأته فان رأت الدّم تمام العشره تمام ده روز را پر كرد و دام عليها دم دائمى شد پشت سرش آمد در اين صورت عدّت من اوّل ما رأت الدّم الاول، از آن دم اول و از خون ثانى ده روز را برمى‏دارد، نه اين كه ده روز بايد همه‏اش حيض بشود، بلکه يعنى ده روز را برمى‏دارد از آن خون اولى و خون ثانى با وسطهايش ده روز را كه تمام نشود عشرة حيض اينجور برمى‏دارد، ثمّ هی استحاضة، بعد از آن عمل مستحاضه را اتیان مى‏كند.

کلام شيخ انصاری(ره)

 مؤيّد اين عرض ما اين است كه شيخ انصارى [5]نقل كرده است الله يعلم ديگر من نمى‏دانم فرموده است اصلاً در بعضى نسخ دارد كه و لم يتمّ من يوم طهرت نيست بلکه و لم يتمّ من يوم طمثت است، از روزى كه اول حائض شده است، طمثت يعنى حيض، آخر من يوم طهرت بود عشره را هم زد به عشره، طهر شيخ انصارى فرموده است در بعضى نسخ من يوم طمثت است يعنى از حين اين كه زن حائض شده است ده روز نگذرد، آن وقت ديگر صريح مى‏شود در ما ذكرنا، ولكن چونكه ثابت نیست مويد عرض كردم.

ولكن به يك چيزى فقط دلالت دارد اين مرسله و آن اين است كه توالى در ثلاثة ايام كه اقل الحيض است معتبر نيست اين فقط به اين معنا مرسله دلالت دارد كه فرمود دو روز اولى با دو روز بعدى اقل الحيض مى‏شود، اين خلاف مشهور است و چونكه روايت ارسال دارد و ضعيف است طرح كرديم اين را، گفتيم اخذ مى‏كنيم به ظاهر روايات كه اقلّ الحيض ثلاثة ايام است يعنى اقلّ الدّم بايد در ثلاثة ايام مستمر بشود، مستمر بشود تا يك دم حساب بشود تحديد يك دم است، و قرينه‏اى هم بر خلاف نداريم، در آن عشرة ايام رفع ید كرديم.

اين كه فرموده‏اند اين روايت راویش يونس ابن عبد الرحمن است و از اصحاب اجماع است تكلّم كرديم گفتيم اين حرف درست نيست، بعضى‏ها فرموده‏اند اين اجماع اگر درست هم بوده باشد نقل شده باشد و مراد اين باشد كه روايت از سر تا پا صحيح است تا به امام علیه السلام برسد، اگر اجماع معنايش اين بوده باشد كه اجمعت العصابة على تصحیح ما يصحّ عن هؤلاء، يعنى آن روايت تا امام علیه السلام برسد صحيح است مع ذلك نمى‏شود به اين اجماع اعتماد كرد، چرا؟ چونكه اجماع منقول به خبر واحد است و اجماع منقول به خبر واحد حجّيتى ندارد.

اين فرمايش كه فرموده‏اند اين فرمايش بنا بر يك تقريب صحيح است، چونكه صحيح در اصطلاح قدماء به آن خبرى مى‏گويند كه واجب العمل است اجماع علماء است كه به اخبارى كه اين اشخاص نقل مى‏كنند و تا اين اشخاص صحيح است به آن روايات بايد عمل كرد، خوب عيبى ندارد اگر اينجور باشد اين اجماع اعتبار ندارد ولو نقل تمام است و اجماع منقول به خبر واحد است ولكن اين حجّيتى ندارد. چرا؟ چونكه ما در بحث حجّيت خبر واحد گفتيم كسى حكم شرعى را از امام علیه السلام نقل کند ولو تعيين هم بكند امام را و نقل كند ولكن مى‏گويد من حدس مى‏زنم كه امام فرمايشش و رأيش و قولش اين است آن حجّيت ندارد، خبر بايد حسّى باشد كه شنيدم سمعت عليه السّلام يقول بالواسطه يا مع الواسطه، خوب اگر صحّت معنايش اين است كه اين واجب بالعمل است اين روايات اين اجماع بر حكم مى‏شود كه حدس زده‏اند قول معصوم را، قول معصوم را اگر كسى حدساً بر ما نقل كند اعتبارى ندارد فضلاً از اين كه در ضمن اجماع نقل كند به نقل اجماع، اجماع منقول از آن خبر حدسى بالا نمى‏زند.

و امّا اگر مراد از صحّت اين است كه اجماع است كه اينها تا امام علیه السلام برسد رواتشان عدل و ثقه هستند كه نتيجه گرفته بشود كه آن هؤلاء كما اين كه مرحوم شيخ طوسى نتيجه گرفته است آن هؤلاء لا یرون و لا يرسلون الاّ عن ثقةٍ كه معنايش اين بوده باشد كه اخبار از موضوع است با حکم كار ندارند اگر مراد از صحّت اين بوده باشد اين اشكال وارد نيست، اجماع منقول به خبر واحد در موضوعات عيبى ندارد، چونكه خبر است ديگر خبر مع الواسطه است، حكم را از امام حدساً نقل نمى‏كند حسّاً نقل مى‏كند كه همه علمايى كه هست اينها را توثيق مى‏كردند، آن وقتى كه شخص نقل مى‏كند كه همه علماى شهر اين را توثيق مى‏كردند حجّت است ديگر، اگر خودش شخص عادلى بوده باشد ثقه بوده باشد چه مع الواسطه نقل كند چه بلاواسطه نقل كند، بدان جهت اين مطلب اينجور است و الحمد لله ربّ العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص319-320

[2] شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج3، ص160.

[3]  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص299.

[4] احمد بن محمد مقدس اردبيلی، مجمع الفائدة و البرهان، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1403ق)، ج1، ص149.

[5]  أنّ في حاشية نسخة التهذيب الموجودة عندي، المصحّحة المقروءة على الشيخ الحرّ العاملي، بدل قوله: «طهرت»: «طمثت»، و انطباقه على مذهب المشهور واضح؛ شيخ مرتضی انصاری، کتاب الطهارة، (قم، کنگره بزرگداشت شيخ اعظم انصاری، چ1، ت1415ق)، ج3، ص172.