درس هفتصد و هشتاد و هشتم

دم حيض

مسألة 9: « تتحقق العادة برؤية الدم مرتين متماثلين‌فإن كانا متماثلين في الوقت و العدد فهي ذات العادة الوقتية و العددية كأن رأت في أول شهر خمسة أيام و في أول الشهر الآخر أيضا خمسة أيام و إن كانا متماثلين في الوقت دون العدد فهي ذات العادة الوقتية كما إذا رأت في أول شهر خمسة و في أول الشهر الآخر ستة أو سبعة مثلا و إن كانا متماثلين في العدد فقط فهي ذات العادة العددية كما إذا رأت في أول شهر خمسة و بعد عشرة أيام أو أزيد رأت خمسة أخرى‌«.[1]

ملاک تحقق عادت

بعد از اينكه عرض كرديم  مرأه ذات عادة مى‏شود وقتى كه دو ماه پشت سر هم در وقت واحد و به عدد واحد دم حيض دید مى‏شود ذات عادة وقتيه و عدديه، و اما اگر وقت مختلف شد عدد تساوى داشت، در يك ماه از اول تا پنجم ديد در ماه دوم از پنجم تا دهم ديد گفتيم اين ذات عادت مى‏شود عدديه.

آيا در ذات عادت بودن عدديه معتبر است كه اين دو تا دم در دو ماه بشود كه وقتي كه در دو ماه كه در هر يكى يك حيض مى‏بيند اينها عدة ايام سواء شد در صورتى كه در عدد مساوى بشوند عدة ايام سواء است در عده سواء هستند ذات عادت مى‏شود اين بايد در دو ماه بشود؟ و اگر در شهر واحد اين دو دم متساوى را ديد فرض بفرماييد از اول ماه تا پنجم ماه خون ديد، و ده روز يا بيشتر پاك شد فرض بفرماييد تا بيستم پاك شد، دوباره از بيستم تا بيست و پنجم خون ديد خونى كه اوصاف حيض را دارد عدة ايام سواء است با دم اولى، اين بعد از اين در ماه دومى كه خون مى‏بيند ذات عادت عدديه است كه اين ذات العادة بودن به اين دو دمى كه در يك شهر ديد عدة ايام سواء بود محقق شد، آیا مى‏شود اينجور؟

مشهور مى‏گويند مى‏شود و اين ذات عادت عدديه است، از كجا بگوييم این مقاله مشهور را بلكه مخالف معلوم نيست، از كجا بگوييم اين را؟ و حال اينكه در موثقه سماعه امام فرمود كه اذا اتفق شهران دو ماه اگر متفق شد در عدة ايام اين يك ماه است دو ماه نيست موثقه نمى‏گيرد، و هكذا در مرسله يونس ابن عبد الرحمن كه حلال مشكلات باب الحيض اين مرسله طويل است كه گفتيم معتبره است در آنجا هم فرمود اذا انقطعت شهر الثانى در آن وقتى كه در شهر اول قطع شده بود، پس دو شهر را فرض كرد از كجا بگوييم اين عادت محقق شده است؟

فرموده‏اند بر اينكه اين دو تا شهر كه دو تا شهر در عده مساوى بشوند قيد دو تا شهر من باب غلبه است قيد غالبى است، چونكه غالب النساء الاّ الشذ و الندر در ماه يك دفعه حائض مى‏شوند، اينكه امام عليه السلام در اين موثقه(قطع نوار) گفته دو تا شهر این از باب غالب است، این صحيح است تا اينجا درست است، ولكن كما اينكه در بحث اصول گفته شده است مجرد اينكه اين قيد قيد غالبى است اين كار را تمام نمى‏كند، بايد در مقابل قيد غالبى مطلقى باشد كه اگر قيد غالبى نبود مطلق را مقيد مى‏كرد قيد مى‏زد، ولكن چونكه مطلق قيد غالبى است قيدش نمى‏زند، اگر كه نبود در لسان ادله الربية محرمة على الزوج ربيبه‏اش حرام است نبود ربائكم اللاتى فى حجوركم كه قيد فى حجوركم قيد غالبى است چونكه زنى كه شوهرش مرده است از شوهر سابقى يك دختر دارد شوهر كرد اين دختر را هم مى‏برد خانه شوهر جديد در كوچه نمى‏گذارد يا به مردم نمى‏سپارد، قيد فى حجوركم قيد غالبى است، ولكن چونكه در مقابلش اطلاقى هست در روايات در حرمت ربيبه مى‏گويند قيد فى حجوركم قيد نمى‏زند آن اطلاق را، و اما در جايى كه در مقابل قيد غالبى مطلقى نباشد ما از كجا بگوييم كه حكم مختص به قيد غالبى نيست، شايد اين حكم مختص به قيد غالبى است، بدان جهت بايد مطلقى داشته باشيم، فرق ما بين قيد غالبى و غير غالبى اين است قيد اگر غير غالبى شد مطلق را تقييد مى‏كند مطلقى كه منافى با او است، و اما اگر فرض كنيد قيد قيد غالبى شد نه او مطلق را تقييد نمى‏كند مى‏گوييم حكم مال مطلق است اين را هم كه مقيد ذكر شده است قيدش قيد غالبى است، خوب بايد مطلقى ثابت بشود، مطلق را از كجا ثابت كنيم در مسئله؟

 در وجه اطلاق دو مطلب مى‏شود گفت:

يكى اين است كه امام سلام الله عليه در مرسله يونس فرمود كه دو شهر اگر منقطع بشود در وقت واحد خلقش معلوم مى‏شود ايامش معلوم مى‏شود اين را استشهاد كرد لقول رسول الله صلی الله علیه وآله به آن زن حائض دعی الصلاة ايام اقرائک، اقراء فرمود اقلش دو حيض است منتهى دو حيض متساوى، اقرائک يعنى ايامى باشد كه ايام دو حيض است يا من حيث الوقت يا من حيث العدد فرقى نمى‏كند، ايام اقرائت است يعنى ايام دو حيضت است، خوب وقتى كه ماه سوم اين زن كه اول ماه پنج روز ديده بود بعد از بيستم پنج روز ديده بود وقتى كه ماه سوم خون ديد خونش مستمر شد دعی الصلاة ایام اقرائک اقلش حيضتان است در آن دو حيض ترك بكن صلاة ر،ا ملاك او است و بما انه او است گفته مى‏شود كه عادت محقق مى‏شود به اينكه اين مقتضاى قول رسول الله صلی الله علیه وآله است.

و وجه ديگرى كه وجه دومى است اين را متوجه باشيد وجه دومى اين است كه امام سلام الله عليه در مرسله طويله يونس زن حائض را تقسيم به سه قسم كرده است ذات العادة و المضطربة و المبتدئة، آن ناسيه نيست ناسيه داخل ذات العادت است انشاء الله خواهيم گفت، زنهاى حائض را تقسيم كرده است ذات عادة و المضطربة و المبتدئة داخل اينها فرموده است، و در اين روايت فرموده است كه سنّ رسول الله صلی الله علیه وآله اين سه سنت را، دارد بر اينكه كسى اگر اين سه سنت را درست بفهمد هيچ مشكلى در باب حيض نمى‏ماند مگر در اينكه در اين سه سنت بيان شده است، يعنى مشكلى در حكم زن حائض نمى‏ماند كه زن حائض وظيفه‏اش چيست، اگر فرض بفرماييد همين جور بوده باشد اين زنى كه دو تا دم متساوى ديده است اين بايد داخل بشود تحت ذات العادة و ايام معلومه، چرا؟ چونكه مضطربه كه نيست مبتدئه هم نيست چهل سال است حيض مى‏بيند، الان هم اينجور شده است كه در ماه آن مضطرب بود بعد در ماه دو دفعه ديده است متساوى، مبتدئه هم نيست نه مضطربه است نه مبتدئه داخل آن ذات عادة مى‏شود كه ذات عادة است، بدان جهت بر آن عادتش عمل مى‏كند، اين نكته‏اى كه عرض كردم داشته باشيد اين به درد شما خواهد خورد، بما اينكه احكام حائض را در سه سنت حصر كرده است و فرموده است بر اينكه هر مشكلى براى كسى نمى‏ماند اگر درست فكر كند و رأيى براى شخصى باقى نمى‏ماند وقتى كه اين سه سنت رسول الله را فهميد، مقتضاى اين است كه اين ذات العادة بشود.

 ثم اينكه گفتيم زن ذات عادة وقتيه مى‏شود، لازم نيست كه زن در يك وقت حيض ببيند تا ذات عادت وقتيه بشود، اين اعتبار ندارد، مثلا اگر فرض كرديم زنى در اول ماه حيض ديد بيست روز تمام پاك شد در آن بيست و ششم دوباره دم ديد پنج روز دوباره دم ديد، بعد اين زنى كه هست دوباره پاك شد وقتى كه پاك شد بعد از بيست روز ديگر دوباره دم ديد، اول ما بين دو تا حيض بيست روز طهر واقع شده بود بعد از بيست روز طهر دوباره شروع كرد به خون ديدن، اين وقتى كه بعد از بيست روز شروع كرد به خون ديدن خونش هم در همان پنج روز كه قبلا مى‏ديد قطع شد اين بعد از اين ذى العادة به وقتيه و عدديه است، چرا؟ وقتش اين است كه بعد از بيست روز طهر حائض مى‏شود، دو تا حيض ديده است متماثلتين در وقت واحد وقت واحدش اين است كه بيست روز طهر فاصله شده است بينهما، هم عددش متساوى است پنج روز بوده است، بدان جهت هر دو عنوان صدق مى‏كند كه اذا توالى حيضتين در وقت واحد، وقت واحد ولو من حيث طهر، طهر عشرين يوم است ما بين الدمين و ما بين الحيضين، در دو حيضى كه پشت سر هم آمده است بيست روز طهر پيدا كرده است عادت وقتيه و عدديه مى‏شود.

 يك كلمه هم بگويم روشن‏تر بشويد، امام عليه السلام كه در اين صحيحه از كلام رسول الله حكم زن را فرموده است ذات العادة و المضطربه و المبتدئه، عرض كرديم ذات العادة وقتيه اقسامى دارد يك وقت مبدئش يك وقت وسطش يك وقت اخيرش، آن ذات العادة من حيث الوقت ذات عادت است ولكن من حيض العدد مضطربه است، كما اينكه كسى كه ذات العادت است ولكن در وقت معين ندارد هر وقت حائض مى‏شود پنج روز حيض مى‏بيند ولكن وقتهايش مختلف است اين زن من حيث عدد الحيض عادت دارد من حيث الوقت مضطربه است من حيث الوقت بايد به وظيفه مضطربه عمل كند، آن هم من حيث العدد بايد به وظيفه مضطربه عمل كند.  

معيار و ملاک انقلاب و عدم انقلاب عادت

مسأله 10«صاحبه العادة إذا رأت الدم مرتين متماثلتين‌على خلاف العادة الأولى تنقلب عادتها إلى الثانية و إن رأت مرتين على خلاف الأولى لكن غير متماثلتين يبقى حكم الأولى نعم لو رأت على خلاف العادة الأولى مرات عديدة مختلفة تبطل عادتها و تلحق بالمضطربة‌«.[2]

بعد از اينكه اينها اجمالش روشن و معلوم بشود متعرض مى‏شويم به اين فرعى كه در عروه مى‏فرمايد، مى‏فرمايد زنى دو تا دم متماثلتين ديد و ذات عادت شد كه در موثقه بود و توالى عليه حيضتان كه متماثلتين بودند من حيث الوقت و العدد ذات عادت وقتيه و عدديه شد، بعد دو ماه ديگر بر خلاف اين دو ماه اولى دم ديد يعنى ماه سومى كه رسيد بر خلاف ماه اولى و دومى كه آن دو تا شهر بود بر خلاف او خون ديد، ايشان مى‏فرمايد اين زن دو جور است اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف آن دو ماه قبلى حيض مى‏شود یعنی آن دو ماهى كه متساويتين بودند دو ماه ديگر بر خلاف آنها حيض ببيند كه اين دو ماه دیگر هم متماثلتين هستند، مثلا اول ماه تا پنجم ماه حيض مى‏ديد روز ششم خشك مى‏شد دو ماه اينجور بود ذات عادت شد من حيث الوقت و العدد كه پنج روز از اول ماه، ولكن در ماه سوم از پنجم ماه ديد تا دهم ماه يا از ششم ماه ديد تا يازدهم ماه ماه بعدى هم از ششم ماه ديد تا يازدهم ماه، كه دو دمهاى بعدى متماثلتين هستند، ايشان مى‏فرمايد انقلبت العادة الاولى على الثانيه، عادت فعلى‏اش اين دو دم متماثل مى‏شود كه ثانيا پيدا كرد، يعنى اگر بعد از اين استحاضه بشود كه ايام حيضش را بايد حيض قرار بدهد از ششم ماه تا يازدهم ماه را حيض قرار مى‏دهد آن عادت قبلى كه بود او نسخ شد.

 و اما اگر اين دو ماه بعدى غير متماثلتين بودند دو ماه از اول تا پنجم حيض ديد و در دو ماه عادت پيدا كرد، ماه سوم از ششم ماه ديد تا دهم ماه، ماه چهارمى از يازدهم ماه ديد تا پانزدهم ماه كه اين دو تا دم با هم نه در عدد مساوى هستند نه در وقت متساوى هستند، دو تا دم غير متماثلتين است، اينجا مى‏فرمايد تبقى العادة الاولى عادت اولى مى‏ماند، بدان جهت اگر ماه ششم هفتم هشتم مستحاضه شد آن عادت اولش كه از اول ماه تا پنجم ماه بود او را حيض قرار مى‏دهد بقيه استحاضه است، بعد مستحاضه شد يعنى خون ديد از ده روز تجاوز كرد از اول ماه خون ديد تا بيستم ماه، آنى كه از اول تا پنجم است حيض است بقيه استحاضه است، اگر اين دو ماه بعدى غير متماثلتين شدند آن عادت اولى مى‏ماند، درست توجه كنيد چرا ايشان اينجور مى‏گويد؟

براى اينكه اگراين دو ماه بعدى متماثلتين شدند اين دو ماه بعدى مى‏شود عادت، عادت دومى مى‏شود، وقتى كه دليل گفت اين عادت دومى زن است معنايش اين است كه عادت اول ملغى است، لازمه اينكه دليل شامل شد و گفت اين دومی عادت است و شهرين فى عدة ایام سواء است فى شهرين اين عادت است لازمه اين اين است كه آن عادت اولى لغو بشود، چرا دليل مى‏گويد دومى عادت است؟ و حال اينكه در آن موثقه سماعه و هكذا در آن مرسله اين است كه مبتدئه بود اول خون مى‏ديد مختلف بود تا دو شهرش متساوى شدند، چرا دليل مى‏گويد اين دومى عادت است؟

براى اينكه ادله‏اى كه مى‏گويد مثل قول رسول الله صلی الله علیه وآله دعی الصلاة ایام اقرائک، آن ايام اقراء و هكذا در مستحاضه خواهد آمد كه مستحاضه به ايامش اخذ مى‏كند يعنى آن ايامى كه قبل از آن استحاضه است به آن ايام اخذ مى‏كند، يعنى آن دو حيض متساوى كه قبل از اين استحاضه است به آنها اخذ مى‏كند، وقتى كه دليل گفت به اينها اخذ بكن لازمه‏اش اين است كه لازمه اصول لفظیيه حجت است عادت اولى ملغى است، وقتى كه ادله مستحاضه كه وارد است مستحاضه اخذ مى‏كند به ايام عادتش آن حيض است، ظاهرش اين است كه آن ايام عادتى كه عادت هم حيضتين متساويتين شد ظاهرش اين است كه آن عادتى كه قبل از اين استحاضه است، و مفروض اين است عادت قبل از استحاضه اين عادت اخيرى است، او را وقتى كه دليل شامل شد اين معنايش اين است كه عادت اولى لغو مى‏شود، این مثل آن مصداقهاى عرفى است آنها همين جور است انسان زنى بود كه پنج روز از اول ماه حيض مى‏ديد سال دوم فرض كنيد هميشه از دهم ماه تا پانزدهم ماه يك سال تمام دم ديد بلا اشكال مى‏گويد عادت ايام من امسال اين است، بدان جهت سال سوم هم برسد مى‏گويد كه عادتم اين است از دهم تا پانزدهم است، مى‏گويند آخر خواهر تو اول مى‏گفتى از اول تا پنجم، می گوید خاك بر سرم آن رفت آن خيلى خوب بود اين گذشته است، اين عادتى را كه مى‏گويد عادت اخيرى را مى‏گويد، بدان جهت ظاهر ادله وقتى كه تعبد به عادت شد مصداق تعبدى شد حكم همان را دارد، وقتى كه دليل به دومى شامل شد اولى ملغى مى‏شود، در اين جاى كلام و خدشه نيست.

انما الكلام در مطلب دومى است كه اگر دو شهرى كه بعد ديد غير متماثلين بودند بعد خونى ديد و مستحاضه شد به همان عادت قبلى‏اش اخذ مى‏كند چونكه عادت جديد ندارد به او اخذ مى‏كند، چرا به او اخذ مى‏كنند؟

اين به جهت اينكه مستحاضه شد اخذ به ايامت بكن آن ايام عدة حيضين سواء هست، اين عدة حيضين سواء كه عبارت از همان قبل از اين دو ماه است كه هر ماه پنج روز مى‏ديد از اول ماه او است، آن اطلاقات كه آن مستحاضه استحاضه شد به عادتش اخذ مى‏كند يعنى به آن حيضينى كه متساويتين بودند به او اخذ مى‏كند، چونكه عادت ديگر پيدا نكرده است كه دليل شامل او بشود.

اشکال بر کلام صاحب عروه(ره)

ولكن در اين حكم اشكالى فرموده‏اند آنى كه جماعتى مثل مرحوم آقاى بروجردى[3] رضوان الله عليه تعليقه‏اى دارد كه هذا مشكل، يعنى بگوييم اگر شهرين غير متماثل شد بعد مستحاضه شد به عادت اولى مى‏ماند به او اخذ كند مشكل است.

 بعضى‏ها مثل مرحوم حكيم از آقا ضياء در رساله دماء نقل كرده است كه ايشان فرموده‏اند كه لا ريب بر اينكه عادت زايل مى‏شود ولو غير متماثلتين هستند آن عادت قبلى به درد نمى‏خورد، يعنى فعلا مضطربه است.

و بعضى‏ها هم تصريح فرموده‏اند بر اينكه اين مضطربه است، دليلشان چيست در مقابل اين اطلاقى كه گفتيم؟ دليلشان اين تكه از مرسله است، كه اين تكه روايت را دليل گرفته‏اند بر اينكه اين زن وقتى كه اينجور شد عادت قبلى‏اش بهم خورد يعنى مختلف شد دو ماه بعد آن عادت قبلى التماس دعا است، اين حكمش مضطربه است، از تهذيب مى‏خوانم چونكه در تهذيب مرسله طويله يونس را يك جا و با هم نقل كرده است، صاحب وسايل تقطيع كرده است و ما احتياج داريم كه به فقراتش استشهاد كنيم از تهذيب نقل مى‏كنم در جلد اول تهذيب روايت روايت هزار و صد و هشتاد و سه است در جلد اول تهذيب، آنجا اينجور دارد كه بعد از اينكه امام عليه السلام آن روايت يونس را تا آنجايى كه ديروز خوانديم بيان فرمود كه قول رسول الله اين بود كه دعی الصلاة ايام اقرائک و نفرمود دعی الصلاة ایام قرئك ولكن سنّ لها الاقراء و ادناه حیضتان فصاعدا، پشت سر او روايت اينجور است: فان اختلط عليها ایامها يعنى اينجور معنا كرده‏اند كه اگر زنى كه ذات عادت شد دو شهر متساوى حيضتان متساويتين را ديد فان اختلط عليها ايامها بعد از اين ايام مختلط شد يعنى چه؟ يعنى و زادت و نقصت، و زايد شد و كم شد يعنى بعد از اينكه دو ماه مساوى بود از اول ماه تا پنجم مى‏گرفت ماه بعدى اينجور نبود زايد شد از اول ماه گرفت تا مثلا نهم ماه دم ديد، يا ناقص شد ماه بعدى كه ماه چهارم مى‏شود آن وقت از اول ماه ديد تا دوم ماه تا سوم ماه سه روز ديد يا از بيست و نهم ماه قبلى ديد تا دوم ماه بعدى، زادت و نقصت حتى لا تقف على حد و لا من الدم على لون عملت باقبال الدم و ادباره، وقتى كه زياد و كم شد اين مستحاضه شد بايد به اقبال دم و ادبارش عمل كند يعنى رجوع به اوصاف كند، اقبال كه مى‏كند خون پر رنگ مى‏شود ادبار كه مى‏كند مى‏خواهد تمام بشود مى‏افتد از رنگ، كه اقبال الدم و ادبار الدم مى‏گويند يعنى به اوصاف عمل مى‏كنند، فرموده‏اند بر اينكه اين مرسله معتبره اين ذيلش شاهد بر اين است كه اين حكم مضطربه را دارد و عادت قبلى از اعتبار مى‏افتد، بدان جهت در ما نحن فيه اين بايد به وظيفه مضطربه عمل كند.

و بعضى‏ها فرموده‏اند چونكه مشهور اين را لاحق كرده‏اند به ذات عادت و گفته‏اند كه به عادتش اخذ مى‏كند مضطربه نيست رعايةً لفتوى المشهور اين زن وقتى كه مستحاضه شد در آن ايامى كه سابقا دم ديده بود خون اگر اصفر باشد كه على القاعده بايد استحاضه بشود در او احتياط مى‏كند، چونكه صفرت در ايام حيض حيض است به اوصاف نگاه نمى‏شود، در آن صفرتى كه ايام حيض مى‏افتد در آنها احتياط بكند اينجور فرموده‏اند.

ملاحظه بر اشکال و استدلال

 به نظر قاصر ما اين است كه اين فرمايش درست نيست، نه اين استدلال درست است نه اين اشكال درست است، حكمى كه در عروه فرموده است كه بايد اين شخص به عمل سابقى‏اش اخذ كند ولكن عمل سابقى را كه اخذ مى‏كند يك ماه و دو ماه نبود يك سال است همين جور مختلف مى‏بيند، اگر مرارا شد و تكرارا شد آن عادت سابقى ملغى مى‏شود، در عبارت عروه است كه اين دو ماه مختلف ديدن عادت قبلى را ابطال نمى‏كند، بله اگر مرارا اين دو ماه مختلف ديدن مكرر شد عادت قبلى نسخ مى‏شود.

درست توجه کنید، اگر يادتان بوده باشد عرض كرديم شارع عادت را كه تحديد كرده است به تساوى حيضيتين اين تحديد تعبدى است، عرفا وقتى كه دو ماه يك جور خون ديد كسى پرسيد عادت تو چه جور است قبلا هم مختلف مى‏ديد مى‏گويد عادتم از اول ماه تا پنجم ماه است عادتم پنج روز از اول ماه است، عرفا اين را عادت نمى‏گويند دو ماه اينجور شده است، بلکه می گویند قبلا خون مختلف مى‏ديد الان هم خون مختلف مى‏بيند، ولكن شارع تحديد كرده است كه اين عادت است، وقتى كه شارع تحديد كرد زوال عادت سابقه را تحديد كرده است اگر عادت عادت لاحقه باشد كما فى الفرض اول، كه دو ماه بعدى متماثلين هستند ولكن مختلف هستند با آن دو ماه قبلى كه عادت اولى بود، وقتى كه شارع تعبد كرد دو ماه بعدى عادت است يعنى عادت قبلى زايل شده است، و اما در جايى كه عادت بعدى نباشد که دليل تعبد بگويد اين عادت را بگیر دليل تعبد نيست، بدان جهت گفتن بر اينكه شارع دو ماه مختلف را زوال عادت تعبد كرده است اين دليل ندارد، زوال عادت تعبدى نيست مگر اينكه زوال عادت به عادت اخرى بشود، و اما در جايى كه زوال عادت به عادت اخرى نيست آن زوال عادت عرفى است، عرفا بايد انجور بشود كه به زن بگويند كه بابا رها كن آن گذشت رفت كه مرارا دم مختلفا تكرار بشود تا گفته بشود كه اينجور است، اين فرمايش اين است كه اين ذيل مرسله تحديد است زوال را هم تحديد كرده است كه يك ماه زياد بشود يك ماه كم بشود وقتى كه بعد از آن عادت يك ماه كم شد فرموده‏اند بر اينكه و آن زادت اى مرةً چونكه زياده و نقيصه در يك جا جمع نمى‏شود زادت مرة يعنى بعد از اين عادت اگر يك دفعه خون زياد شد و يك دفعه كم شد يعنى حيض دومى كم شد اين در اين صورت عملت باقبال الدم و ادبارها، يعنى به دو دفعه اختلاف عادت قبلى از بين مى‏رود، اين تعبد به زوال عادت است، چه جورى كه تعبد به خود عادت به دو دفعه مى‏شود زوال عادت هم به اختلاف دم مرتين مى‏شود، ولو آن دو مره متفق نباشد، اين را از ذیل این مرسله استظهار فرموده‏اند.

 این به نظر قاصر ما اين درست نيست، چرا؟ عين عبارت در روايت اينجور است كه بعد از اينكه عادت پيدا كرد فان اختلط عليها ايامها قبول مى‏كنيم كه اختلط ايامها يعنى آن عادتى كه پيدا كرده است آن ايام که دو شهر سواء بود او اختلاف پيدا كرد و زادت و نقصت، پشت سر اين دارد كه حتى لا تقف على حد و لا من الدم على لون، اين اگر يك دفعه زياد شدن و يك دفعه كم شدن حكم مضطربه را مى‏آورد كه بعد از آن عادت يك دفعه كم شده است و يك دفعه زياد شده است ديگر حتى لا تقف على حدٍ لازم نبود، اين گفتن لغو مى‏شود، چونكه اگر يك دفعه زياد شد يك دفعه كم شد عادت رفته است عملت در اين صورت باقبال الدم و ادباره، بايد اينجور بگويد، اين لغو مى‏شود، يا بايد پشت سر بگويد كه اين اختلط على ايامها و زادت و نقصت عملت باقبال الدم و ادباره حتى عادت پيدا كند، اين حتى را بايد آنجا بگويد كه حتى يقف على حد نه لا يقف، اينكه دارد فان اختلطت عليها ايامها و زادت و نقصت يك ماه زايل شده است يك ماه كم خوب مطلب تمام شد عملت باقبال الدم، اينكه دارد حتى لا تقف على حد يعنى زياد و كم استمرار دارد اين استمرار دارد، وقتى كه استمرار پيدا كرد اين زيادتى و كمى عملت باقبال الدم، خوب چقدر استمرار پيدا كند؟ این عرفى است، گفتيم عرفى است چونكه زوال عادت تعبد ندارد، چونكه تعبد ندارد صدق عرفى است هر وقت گفتند كه رها كن او را گذشت و رفت اينجور شد عملت باقبال الدم و ادباره، ولكن با دو مرتبه نمى‏شود، چونكه با دو مرتبه بود حتى لغو مى‏شد، اين قيد حتى لا يقف على حد اين شاهد قطعى است كه مراد مجرد زيادت در يك شهرى و نقصان در يك شهرى اين تعبد به زوال عادت نيست، اين يكى.

علاوه بر اينكه اين روايت اين مرسله يونس كما اينكه ملاحظه بفرماييد با هم بحث خواهيم كرد امام عليه السلام سنتها را سه سنت اول را تفصیلا بيان فرموده است، بعد آن سه سنت را به صورت اجمال فرموده است، در آن سنتى كه به نحو اجمال فرموده است اين وارد است خودش هم با حتى لا يقف على حد كه گفتيم قرينه است، در اصلش كه تفصیل است آنجا اينجور است كه خدمت شما مى خوانم: و اما السنة التى كان لها ايام متقدمه ثم اختلط عليها من طول الدم و زادت و نقصت حتى اغفلت عددها و موضعها، آن قدر اينجور مختلف دم ديد كه اصلا يادش رفت آن عادت قبلى، او منسى شد، بعد از اين كه اين را مى‏فرمايد حتى اغفلت عددها و موضعها من الشهر فان سنتها اقبال الدم وادبار الدم است، آنجا هم امام عليه السلام مى‏فرمايد نمى‏بينى كه ذات عادت رسول الله به او بعد فرمود بعد از اختلاط عادتش كه تو به اقبال الدم و ادبار الدم رجوع كن، امام فرمود كه او هفت سال اينجور خون ديد بعد از اينكه هفت سال مستحاضه شد خون مختلف ديد، امام مى‏فرمايد در ذيلش كان ابى يقول آنها استحيضت سبع سنين ففى اقل من هذا يكون الريبة و الاخلال امام مى‏فرمايد هفت سال نمى‏خواهد در كمتر از اين اختلاط مى‏شود، پس اختلاط تحديد نشده است موكول به عرفى شده است، بدان جهت اگر يك ماه دو ماه فقط اينجور ديد عادت اولى هست چونكه زوال نشده است، تعبدى به زوال نيست بلکه تعبد به عادت است، و زوال عرفى هم نيست، و اما وقتى كه طول كشيد اين دم مختلف ديدن شش ماه هفت ماه يك سال طول كشيد مرارا شد و فى اقل من ذلك يكون اختلاط آن وقت است كه نوبت مى‏رسد به ملاحظه كردن اقبال الدم و ادبار الدم، و الاّ حكمش همان حكم ذو العادة است و الحمد الله رب العالمين، مساله نه جای اشکال است نه جای احتیاط.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص319-320

[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص321.

[3] سيد محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)ج1، ص542.