مسألة 11: « لا يبعد تحقق العادة المركبة كما إذا رأت في الشهر الأول ثلاثة و في الثاني أربعة و في الثالث ثلاثة و في الرابع أربعة أو رأت شهرين متواليين ثلاثة و شهرين متواليين أربعة ثمَّ شهرين متواليين ثلاثة و شهرين متواليين أربعة فتكون ذات عادة على النحو المزبور لكن لا يخلو عن إشكال خصوصا في مثل الفرض الثاني حيث يمكن أن يقال إن الشهرين المتواليين على خلاف السابقين يكونان ناسخين للعادة الأولى فالعمل بالاحتياط أولى نعم إذا تكررت الكيفية المذكورة مرارا عديدة بحيث يصدق في العرف أن هذه الكيفية عادتها و أيامها لا إشكال في اعتبارها فالإشكال إنما هو في ثبوت العادة الشرعية بذلك و هي الرؤية كذلك مرتين«.[1]
در اصطلاح فقهاء زنى كه ذات العادت است او را تقسيم مىكنند به قسمين. مىگويند تارة زن ذات عادت بسيطه است كه هو الغالب و المتعارف، و اخرى زن ذات عادت مركبه است. مراد از ذات عادت مركبه اين است که زن عادتش بر اين است مثلا در يك ماه سه روز حائض مىشود در ماه دوم چهار روز حائض مىشود در ماه سوم دوباره سه روز حيض مىبيند در ماه چهارم چهار روز مىبيند، در ماههاى فرد سه روز حيض مىبيند در ماههاى زوج چهار روز حيض مىبيند، كه عادتش اين نحو است این یک فرضش است.
فرض ديگر اين است كه دو ماه پشت سر هم سه روز حيض مىبيند دو ماه پشت سر هم چهار روز حيض مىبيند دوباره دو ماه پشت سر هم سه روز حيض مىبيند دو ماه بعدى باز چهار روز حيض مىبيند، عوض آن يك ماهى كه هست عوض آن يك ماه چهار ماه انجور مىبيند ولكن چهار ماهى كه در وسطش دو ماه خلاف است سه روز است، دو ماه سه روز ديده است بعد دو ماه چهار روز بعد دو ماه پشت سر هم سه روز ديده است بعد دو ماه بعدى چهار روز ديده است، كه اين در ما نحن فيه وقتى كه ماه پنجمى دم ديد دمش هم متجاوز از عشره شد آيا اين عادت مركبه اعتبار دارد مثل عادت بسيطه، چونكه اين ماه دو ماه چهار روز را ديده است اين ماه فرض كنيد ماهى است كه سه روز بايد حيض ببيند به آن سه روز اخذ مىكند يا اينكه نه عادت مركبه اعتبارى ندارد عادت بايد عادت بسيطه بشود.
درست توجه کنید عادت مركبه اين شد كه انسان در ماههاى زوج و فرد عادت داشته باشد ولكن دو ماه پشت سر هم يك نسق خون نمىبيند يك ماه سه روز ماه بعدى چهار روز ماه بعدى باز سه روز ماه بعدى باز چهار روز، كه در ماههاى زوج چهار روز مىبيند در ماههاى فرد سه روز، اين يك فرض عادت مركبه است، يك فرض عادت مركبه اين است كه دو ماه و دو ماه پشت سر هم عادتش عوض مىشود عادتش اينجور است دو ماه سه روز دو ماه بعدى چهار روز بعد دو ماه بعدى سه روز بعد دو ماه بعدى چهار روز، كه فرض كنيد بر اينكه هشت ماه خون ديده است دو ماه اول سه روز دو ماه بعدى چهار روز دو ماه بعدى كه ماه پنجمى و ششمى مىشود سه روز ماه هفتمى و هشتمى باز چهار روز خون ديده است، آيا با اين نحو زن ذو العادة مىشود كه اگر مستحاضه شد فى ما بعد ذلك به آن مقتضاى عادت مركبه اخذ كند، چونكه ماههاى چهار روز حيض ببيند تمام شد چونكه ديده بود آن دو ماه چهار روز را، ماه بعدى را كه مستحاضه شده است سه روزش را حيض قرار مىدهد، و هكذا در فرض اول ماه ماه فرد است سه روز زوج است چهار روز به همان نحوى كه گفتيم، آيا اين عادت مركبه اعتبارى دارد يا ندارد؟
مرحوم صاحب عروه مىفرمايد اين عادت مركبه را ملتزم شدن مشكل است خصوصا فى الفرض الثانى، فرض ثانى اين بود كه دو ماه پشت سر هم سه روز مىبيند دو ماه پشت سر هم چهار روز، باز دو ماه پشت سر هم سه روز دو ماه پشت سر هم چهار روز، چرا مشکل است خصوصا فى الثانى؟ چونكه در آن فرض ثانى آن تحديدى كه در روايات بود زن دو ماه پشت سر هم يك جور خون ديد عدد سواء ديد در همان وقت قطع شد اين عادت و خُلق مىشود براى او مقتضاى اين است كه هر دو ماه كه ديده است ماه قبلى را نسخ كرده است، اول دو ماه كه سه روز خون ديد عادت شد، دو ماه بعدى كه چهار روز ديد اين عادت بعدى مىشود نسخ مىكند، بعد دو ماه ديگر سه روز ديد آن دو ماه ديگر عادت مىشود عادت قبلى را كه چهار روز است نسخ مىكند، بعد كه دوباره دو ماه ماه چهار روز دید او عادت مىشود، اين ثانى اشكال دارد خصوصا فى الثانى، در ثانى چونكه دو ماه پشت سر هم يك جور است جاى اين است كه بگوييم رواياتى كه وارد شده است در تحديد عادت مقتضاى او اين است كه عادت سابقى نسخ مىشود، هر دو ماهى كه پشت سر هم یک نسق مىآيد دو ماه قبلى را نسخ مىكند، كما اينكه ديروز عرض كردم كه عادت دومى عادت اولى را نسخ مىكند.
ولكن صاحب عروه تفصیل مىفرمايد، مىفرمايد بر اينكه اگر فرض كنيد البته اين كه مىگويد اشكال دارد اشكال نه اين است كه فتوا ندهد، به عادت مركبه فتوا مىدهد، منتهى مىگويد خالى از اشكال نيست جای احتياط است، ولكن در آخر مىگويد اگر اين نحو خون ديدن چه به قسم اول چه به قسم ثانى خيلى مكرر بشود، فرض كنيد زن دو سال است خون مىبيند همين جور، ماه فرد سه روز ماه زوج چهار روز، دو سال است اينجور خون مىبيند يا سه سال است اينجور خون مىبيند، يا دو ماه پشت سر هم سه روز بعد دو ماه پشت سر هم چهار روز، از خودش هم بپرسيد زنى سؤال كند كه تو چه جور هستى عادت چه جور است مىگويد من همين جور است سه چهار سال است دو ماه پشت سر هم سه روز دو ماه پشت سر هم چهار روز، اين عادت من است خودش مىگويد عادت من است، ايشان مىفرمايد اگر اين زن اين نحو خون ديدن مكرر شد براى او مرات عديده به حيثی كه عرفا عادت شد بر او يعنى عرفا مىگويند كه عادتش همين است اينجور شد فلا اشكال، اشكال نيست آن عادت معتبر است، يعنى اگر فرض کنید بعد مستحاضه شد خونش از ده روز گذشت به مقتضاى آن عادت عرفيه اخذ مىكند، چه عادت عرفيه يك ماه به يك ماه عوض شدن باشد كه فرد و زوج مىگويند در اصطلاح، يا دو ماه دو ماه بوده باشد كه احتمال اين است كه عادت بعدى قبلى را نسخ كند نه آنجا به همان عادت مركبه به مقتضاى او اخذ مىكند، اگر نوبت سه روز ديدن است از اين دمهايى كه تجاوز العشر سه روز را قرار مىدهد، نوبت چهار روز ديدن بود چهار روزش را حيض قرار مىدهد والباقى استحاضة.
وجه اينكه اشكال هست در آن دو صورت اول كه عادت نشود اول وجهش اين است كه ائمه عليهم السلام در روايات كه فرمودهاند زن مستحاضه رجوع به عادتش مىكند اذا استمر بها الدم وقتى كه دمش از ده روز تجاوز كرد رجوع به عادت مىكند يا عادت بايد عادت عرفيه بشود يا عادت عادتى بشود كه شرع تحديد كرده است، در جايى كه عادت عرفيه مرارا مكرر نشده است هنوز تازه دختر بود شروع شد به دم ديدنش، يك ماه سه روز ديد ماه دوم چهار روز ماه سوم باز سه روز ماه چهارم چهار روز، ماه پنجم زد از ده روز گذشت، اينجا عرفا گفته بشود كه اين دختر در اين ماه عادتش اين است عرفا كه سه روز خون ببيند ايام معروفه دارد صدق نمىكند، خوب تازه كار است هنوز معلوم نيست چه جور مىشود، بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست عادت عرفيه صدق نمىكند، بايد گفته بشود كه تحديد شارع شامل مىشود، اما تحديد شارع هم شاملش نمىشود. چرا؟ چون دليل ما دو تا بود يكى موثقه سماعه يكى هم معتبره يونس ابن عبد الرحمن، در آن موثقه فرمود اذا اتفق شهران عدة ايام سواء آن ايامش مىشود، اين را مىدانيد كه شهران مثل يومان است مثل ثلاثة ايام است كه گفتيم ظهور در استمرار دارد اذا اتفق شهران يعنى دو شهرى كه متصل به هم هستند مثل يومان ديگر مثل ثلاثة ايام مثل سنتين كه ظاهرش استمرار است، اذا اتفق شهران يعنى اتفاق شهر اولى به شهر دومى كشيده شده است، اذا اتفق شهران معنايش اين است، خوب سه روز ديد بعد ماه دومى چهار روز ماه سومى سه روز ديد ماه چهارمى چهار روز اين اذا اتفق شهران كه نيست، اذا اتفق شهران عدة ايام سواء كه نيست، و هكذا در جايى كه اول دو ماه سه روز ببينيد بعد دو ماه چهار روز متصلا ببيند بعد دو ماه متصلا سه روز ببيند بعد چهار روز ببيند به مجرد اين نمىگويند كه اين زن عادتش اين شد، آن دختر را كه فرض کنید در ذهنتان که اول ما تحيض است می گویند معلوم نيست كه چه جور مىشود الان که تا حالا اینجور شده است، صدق كند خلق معروفى عرفا دارد به مجرد اين تكرار اين صدق نمىكند.
مىماند روايتین كه عبارت از موثقه سماعه و معتبره سماعه است مقتضاى او اين است كه آن شهرين اخيرين عادت است اذا اتفق شهران به آن شهرين اخيرى كه چهار روز ديده است منطبق مىشود، و هكذا در مرسله يونس ابن عبد الرحمن مرسله[2] معتبره اذا انقطع در شهر ثانى در آن وقتى كه انقطع فی الشهر الاول، او صدق مىكند چونكه در شهر اول در چهار روز قطع شد در شهر ثانى هم در چهار روز قطع شد صدق مىكند، وقتى كه اين صدق كرد پس در ما نحن فيه در فرض اول ذو العادة نيست عادت مركبه درست نيست، در فرض ثانى هم عادت بسيطه است مركبه نيست، ولكن اگر فرض كرديم كه اينجور دم ديدن سه چهار سال طول كشيد يك سال طول كشيد بلكه شش ماه بيشتر طول كشيد صدق مىكند كه عادتش چيست، وقتى كه صدق كرد كه ايام معروفه دارد، مركبه ايام معروفهاش مىشود كه در ماه زوج چهار روز در ماه فرد سه روز، يا دو ماه پشت سر هم چهار روز ده ماه پشت سر هم سه روز، بدان جهت مىگويد مقتضاى عادتم اين است خلقى كه دارم اين چونكه دو ماه قبلى سه روز بود اينها بايد چهار روز بشود، بدان جهت دم اگر مستمر شد به همان چهار روز اخذ مىكند اگر ده روز را گذشت.
ولكن بعضىها اشكال فرمودهاند و فرمودهاند بر اينكه اگر اين عادت مركبه ده سال هم استمرار پيدا كند فايدهاى ندارد. در فرض اول عادت ندارد در فرض ثانى عادت بسيط دارد، ده سال هم طول بكشد اينجور دم ببيند اين فايدهاى ندارد، يعنى بعد از ده سال اينجور خون ديدن روزى شد كه خون فراوان ديد كه ده روز را گذشته كه استحاضه شد آن عادت مركبه فرض اول كه يك ماه سه روز يك ماه چهار روز او فايده ندارد، اين زن اگر عادت مركبه ثانى كه آنها مىگويند داشته باشد عادت قبلىاش كه دو ماه قبل از اين پشت سر هم چند روز ديده است او عادتش است، عادت بسيطه است، اگر فرض كرديم كه عادت مركبهاش از فرض اول است اين اصلا عادت ندارد، اين بايد رجوع بكند به صفات دمى كه ديده است، آن مقدار از اين دم پانزده روز كه به صفت حيض است حيض است و الباقى استحاضة، سه روز چهار روز بيشتر باشد يا هر قدر بيشتر بوده باشد يا از چهار روز هم كمتر بوده باشد فرقى نمىكند، اينها اينجور فرمودهاند، چرا اينجور مىفرمایند دليل اين چيست؟
فرمودهاند بر اينكه ولو عرفا عادت حساب مىشود قبول كرديم كه به زن گفته مىشود كه براى او خلقى است و ايام معلومهاى است ولكن اين موثقه سماعه و اين مرسله يونس ابطال مىكند اين عادت را، اين عادت عرفيه را ابطال كرده است، و ملاك را شهرينى قرار داده است كه پشت سر هم متفق باشند، چرا؟ چونكه مما وثقه سماعه گفتيم ظهورش اين است كه اذا اتفق شهران يعنى الشهران المتصلان او ايام عادت است، و اما مرسله يونس آنجا تصریح كرده است كه اذا توالى الحيضتان، توالى يعنى پشت سر هم بيايد، و مفروض اين است در آن فرض اول عادت مركبه شش سال هم طول بكشد توالى حيضتان نيست، در فرض ثانى هم شش سال طول بكشد موثقه و هکذا معتبره يونس منطبق به شهرين اخيرين است، سه سال هم طول بكشد آن استحاضه بعد از سه سال منطبق به شهرين اخيرين است كه شهرين اخيرين اتفقا یا توالیا، او هر چه مىگويد بايد به او اخذ كند نه به مقتضاى عادت مركبه، كه عادت مركبه ممكن است نوبت ماه سه روزى باشد بايد به او اخذ كند، نه مقتضاى اين است كه به همان عادت بسيطهاى كه قبل از این استحاضه دارد به او بايد اخذ كند.
بدان جهت فرمودهاند كه اينى كه در اين عبارت عروه دارد اگر اين عادت مركبه مكرر بشود به نحوى كه صدق كند عرفا اين عادت مألوفهاش و معروفش اين است و آن اشكالى ندارد، نه اصلا او با اولى فرقى ندارد.
سؤال...؟ چونكه ديروز عرض كرديم ظاهر روايت كه مىگويد اذا اتفق شهران و در مرسله مىگويد كه صار خلقا معروفا آن استحاضت بعد ذلك آن استحاضهاى مىگويد كه بروى عقب مىرسى به شهرين آن شهرين را مىگويد، آن شهرين همان چهار روز است بايد به آنها اخذ كند، دیروز عرض کردیم، آن استحاضهاى كه متصل است به آن شهرين متفقين يعنى عادت ديگر در وسط فاصله نيست، بدان جهت مىگفتيم كه اگر دو ماه را مختلف ببيند بعد از دو ماه متفق بعد استحاضه بشود به آن دو ماه متفق اخذ مىكند، چونكه استحاضه مىرسد به آن دو ماه متفق نه به عادت ديگر.
روى اين اساس فرمودهاند كه عادت مركبه از بيخ و بن درست نيست.
عرض مىكنم بر اينكه يك دعوايى داریم که اول به صورت ادعا عرض مىكنم تا بعد دليلش را بگويم ببينم مىشود دليل آورد يا نه؟ مدعاى ما اين است كه شارع براى زن عادت جعل و اعتبار نكرده است، عادت همان عادت عرفيه است منتهى شارع آن عادت عرفيه را توسعه داده است، نه اينكه الغاء بكند عادت عرفيه را و بگويد نه آنها هيچ هستند و عادت معنايش اين است، شارع در آن عادت عرفيه تعميمى داده است نه اينكه عادت عرفيه را الغاء فرموده است، مقتضاى اين ادعا اين است در آن عادت مركبه اگر استمرار پيدا كرد كه عرفا گفتهاند عادت اين زن اين است بابا من ده سال است عادتم اين است اينجور گفت كه در ماه فرد اينجور در ماه زوج اينجور، اگر اينجور بشود بايد به مقتضاى اين عادت عرفيه اخذ بكند، چونكه شارع عادت عرفيه را الغاء نكرده است، بلکه شارع عادت عرفيه را توسعه داده است، چرا مىگويم شارع عادت عرفيه را الغاء نكرده است؟
چونكه امام عليه السلام در مرسله يونس تعليل فرمود چرا اگر دو ماه متوالى شد اين براى او خلق مىشود ايام مىشود لقول رسول الله صلی الله علیه وآله دعى الصلاة ايام اقرائک و الاقل حيضتان و ما فوق، اين را مىدانيد كه رسول الله صلی الله علیه وآله به زنها كه فرموده است كه دعى الصلاة ایام اقرائک الغاء عادت عرفيه را نكرده است، رسول الله كلامش به قرينه تفسير امام عليه السلام شامل دو حيض متصله است، توسعه داده است به دو حيض متصل هم كه اين هم اقراء حساب مىشود، بدان جهت امام عليه السلام در اين روايت در مقام اين است كه يك قرء كافى نيست كه عامه مىگويند زن هر وقت استحاضه شد به ماه قبلىاش نگاه مىكند ماه قبلى چه جور بود همان عادتش است، امام عليه السلام فرمود جدم رسول الله نفرمود دعى الصلاة ايام قرئک ايام يك حيض را، اقراء فرمود و الاقراء حيضتان و مافوق، امام عليه السلام در آن روايت مباركه در مقام اين است كه آن اقرائى كه رسول الله فرموده است اين را هم مىگيرد، نه معنايش عبارت از اين است كه رسول الله عادت عرفيه را الغاء كرده است، يعنى رسول الله دو تا را فرموده است اين را مىگيرد، يكى را نفرموده است بلکه آن دو تاى پشت سر هم را فرموده است.
و به نظر قاصر و فاتر ما اين است اينكه در عروه فرموده است عادت مركبه محقق مىشود، انش درست نيست محقق نمىشود، چونكه نه عرفا صدق مىكند نه روايات شامل مىشود به فرض اول، در فرض دوم عادت عادت شرعيه مىشود كه دو ماه پشت سر هم متصل است عادت بسيط است، و اما اگر مكرر شد به حيثی كه عرفا صدق كرد دو سال سه سال شش سال اينجور مكرر شد به نحوى كه خلق عرفا گفته مىشود كه بابا ديگر كار تو معلوم شد كه چه جور هستى اين نحو شد در اين صورت اخذ مىشود لقول رسول الله صلی الله علیه وآله به آن زنى كه مستحاضه شده است دعی صلاة ايام اقرائك، ايام اقراء همان عادت عرفيه است، هذا كله آنى كه ما عندنا است در اين مسئله.
مسألة 12: « قد تحصل العادة بالتمييزكما في المرأة المستمرة الدم إذا رأت خمسة أيام مثلا بصفات الحيض في أول الشهر الأول ثمَّ رأت بصفات الاستحاضة و كذلك رأت في أول الشهر الثاني خمسة أيام بصفات الحيض ثمَّ رأت بصفات الاستحاضة فحينئذ تصير ذات عادة عددية وقتية و إذا رأت في أول الشهر الأول خمسة بصفات الحيض و في أول الشهر الثاني ستة أو سبعة مثلا فتصير حينئذ ذات عادة وقتية و إذا رأت في أول الشهر الأول خمسة مثلا و في العاشر من الشهر الثاني مثلا خمسة بصفات الحيض فتصير ذات عادة عددية».[3]
بعد مىرسيم به يك مسئلهاى كه اين مسئله از امهات مسائل الحيض است و من اصل اين مسئله را كه عادت تارة حاصل مىشود به تمييز، اين مسئله را تارة عادت حاصل مىشود به وجدان كه دو ماه پشت سر هم سه روز خون ديده است، يك وقت نه عادت شرعيه حاصل مىشود بالتمييز، اصل اين مسئله را خدمت شما توضيح بدهم كه اساسش چيست تا معلوم بشود كه در اين مسئله چه بايد گفت؟
اين حصول عادت به تمييز دو تا مورد دارد:
مورد اولش اين است كه زنى خون مىبيند كمتر از ده روز ده روز را نمىگذرد، ده روز یا كمتر خون مىبيند عادت قبلى هم ندارد يا داشته باشد، ما كه فرض مىكنيم عادت نداشته باشد اين به جهت مقصدى كه داريم، ده روز كمتر خون ديده است ولكن بعضش به صفات حيض است بعضش به صفات استحاضه، ماه اول اينجور خون ديد نه روز چهار روزش به صفات الحيض پنج روزش به صفات الاستحاضه، ماه دومى هم چهار روز باز دوباره خون ديد به صفات الحيض و پنج روز به صفات الاستحاضه، بنا بر مسلك مشهور اين مورد مورد حصول عادت بالتمييز نيست، بلکه همه اين نه روز خون حيض است، مشهور ملتزم هستند هر خونى كه قبل از ده روز منقطع بشود ده روز را تجاوز نكند همهاش حيض است، حتى در ذى العادة هم مشهور ملتزم هستند كه كسى كه عادتش پنج روز خون ديدن است در هر ماه بيست سال است حيض مىبيند اينجور اتفاقا يك ماهى خون ديد ده روز ديد پنج روزش به صفات الحيض ده روزش به صفات الاستحاضه همهاش حيض است، خونى كه انقطع فى العشره مشهور ملتزم هستند همهاش حيض است، چرا؟
براى اينكه مشهور به قاعده امكان قائل هستند و به رواياتى كه الدم قبل العشرة من الحيض، آن روايات به اطلاقش تمسک كردهاند كه ما رأت المرأة قبل العشرة فهو من الحيض يعنى از حيض سابقى است، بدان جهت بنا بر مسلك مشهور حصول عادت بالتمييز در اين مورد معقول نيست چونكه همهاش حيض است، لذا اين حصول بالتمييز اينجا جا ندارد.
ولكن آن كسانى كه حرف مشهور را قبول ندارند عاق بر مشهور شدهاند و گفتهاند نه اينجور نيست خون ده روز شد پنج روزش اوصاف حيض دارد پنج روزش ندارد آن پنج روزش حيض است آن بقيه استحاضه است ولو در ده روز قطع بشود، زن ذو العادة كه عادت دارد عادتش پنج روز بود هفت روز يك ماهى خون ديد يا ده روز خون ديد اگر آنى كه بعد از عادت ديده است اوصاف حيض دارد آن هم حيض است و اما اگر اوصاف استحاضه دارد آن هم استحاضه است، همام ايام حيضش حيض است، آنهايى كه اين را ملتزم شدهاند عادت به تمييز حاصل مىشود دو ماه نه روز خون ديد چهار روزش با اوصاف پنج روزش بدون اوصاف، اين ماه سومى اگر استحاضه شد عادتش چند روز است؟ عادتش چهار روز است كه آن چهار روز از تمييز حاصل شده است، چونكه صاحب عروه از كسانى است كه قائل است الدم المنقطع على العشره كله حيض، نگاه به سفيد و سياهىاش نمىشود به رنگش نمىشود همه حيض است، بدان جهت اين حصول العادت بالتمييز را در مورد ثانى فرض كرده است، مورد ثانى كجاست؟
مورد ثانى اين است كه زن فرض كنيد كه از ده روز بيشتر خون ديده است ولكن بعضش به اوصاف حيض بود يازده روز خون ديد يا پانزده روز خون ديد يا هيجده روز ماه اول خون ديد پنج روزش به اوصاف حيض بود بقيهاش اوصاف استحاضه را داشت، ماه دومى هم باز همين جور خون ديد گذشت، لازم نيست در مقدار گذشتن مساوى بشود ماه اول در هجدهم قطع شده بود ماه دوم در دوازدهم قطع شد، ولكن باز پنج روز اولش اوصاف حيض را دارد، مشهور كه اينجا ملتزم هستند اين زن مستمرة الحيض به اوصاف حيضش تعيين مىشود و صحيح هم هست، اين مشهور مىگويند اگر ماه سومى هم اينجور خون ديد بيشتر از ده روز ولكن در ماه سومى خونى كه به اوصاف حيض است كم است سه روز است اينها مىگويند آيا آن دو ماه قبلى كه در اوصاف متفق بود و به تمييز دو تا حيض متواليتين بودند و فى عدة ايام سواء بودند او عادت تمييزى مىشود كه ماه سوم سه روزش فقط وصف حيض را دارد به آن وصف نگاه نمىشود ماه سوم، بلکه ماه سوم پنج روزش حيض است بقيه استحاضه، آن عادت را بايد بگيرد.
يا اينكه نه اين عادتى كه حاصل از تمييز است اين اثرى ندارد، اين در ماه سوم هم مثل ماهين اولين به خود دم بايد نگته كند هر سه روزش كه اوصاف حيض دارد حيض است بقيه استحاضه است، اينكه عادت حاصل مىشود به تمييز پيش مشهور فقط اين موردش است، و اينجا هم ثمره ظاهر مىشود كه دمى ببيند ماه سومى، يا ماه چهارمى فرقى نمىكند، چونكه ماه بعد اگر از ده روز كمتر خون ببيند كه اثر ندارد همهاش حيض است، به سفيد و سياه نگاه نمىشود چونكه دم منقطع على العشره حيض است، آنجايى كه ماه سومى يا چهارمى يا فى ما بعد خونى ديد از ده روز گذشت بايد به آن پنج روز كه عادت تمييزی است او را قرار بدهد، يا عادت بالحاصله بالتمييز اعتبارى ندارد و بايد آن يكى را قرار بدهد؟ مرحوم سيد قدس الله نفسه الشريف در مقام فتوا داده است عادت حاصل مىشود بالتمييز، ولكن وقتى كه به آن مسأله رسيده است كه خون سومى را ديده است كه از ده روز تجاوز كرده است آنجا فرموده است كه صفات مقدم بر عادت بالتمييز است، آن وقت زن رجوع مىكند در خون مستمر به عادتش كه آن عادت بالتمييز نباشد، و اما اگر آن عادت حاصله بالتمييز بشود به صفات رجوع مىكند در خود دم، آن عادت حاصله بالتمييز اعتبار ندارد، خوب وقتى كه عادت حاصله بالتمييز را شارع اعتبار بكند ثمرهاش آنجا ظاهر مىشود، جاى ديگرى پيش مشهور ثمره ندارد، ايشان فتوا بدهد اينجا كه در اين مسأله عادت بالتميير حاصل مىشود و در آن مسأله بگويد كه رجوع به صفات مىشود آن فايدهاى ندارد آن عادت بالصفات با هم متناقض مىشود، چونكه حاصل مىشود شارع اعتبار كرده است اين را، اعتبار بايد اثر داشته باشد، اثرش فقط در آن مورد است، شما هم كه به آن مورد رسيديد فتوا داديد كه نه رجوع به عادت نمىكند همان صفاتش را اخذ مىكند، پس در اين مسأله اين را گفتن كه عادت حاصل مىشود بالتمييز اين معنايش مناقض با او مىشود، حاصل مىشود يعنى شارع اعتبار كرده است اينرا آنجا مىفرمايد اعتبار نكرده است فرموده است لا يبعد بر اينكه صفات مقدم بشود، لا يبعد فتوا است، آن عادتى كه حاصل بالتمييز است فايدهاى ندارد.
بدان جهت معلقين زياد آنجا ريختهاند سر اين عبارت ايشان كه لا يبعد گفته اند نه! بعيدٌ، بلکه رجوع مىشود به اين عادت ولو عادت به واسطه اوصاف حاصل بشود، اصل مسئله اين است.
وقتى كه اينجور شد ما بحث مىكنيم كه آيا اين ادلهاى كه ما داريم از آنها استفاده مىشود عادتى كه معتبر باشد در آن مسأله پيش مشهور، در اين مسأله ديگر در آن مورد اول پيش آنهايى كه ملتزم هستند، زن فرض كنيد بر اينكه پنج روز خون ديد اوصاف حيض دارد بعد چهار روز خون صفرت ديد كه استحاضه است، ماه دومى چهار روز باز صفرت ديد پنج روز شد عادت، ماه سومى اگر خون با اوصاف را سه روز ديد اگر گفتيم عادت تمييز اعتبار دارد ماه سوم در روز چهارم و پنجم هم حائض است، چرا؟ چونكه خواهد آمد الصفرة فى ايام الحيض حيضٌ، چونكه اگر عادت بشود پنج روز ايام الحيض است صفرتش هم حيض است، و اگر گفتيم عادت حاصل نمىشود.
سؤال...؟ تمييز در دمين قبلين به صفات شده است اذا اتفق شهران فى عدة ايام سواء فتلك عادتها، اين عادت شد دو شهر اول در شهر سومى كه سه روز اوصاف ديد بقيه را بدون اوصاف ديد روز چهارمى و پنجمى صفرت در ايام حيضش است، رواياتش را خواهيم خواند كه الصفرة فى ايام الحيض حيضٌ، در ايام حيض و در ايام عادت زن به لون دم نقاء نمىشود صفرت هم باشد حيض است، بلكه در قبل الحيض هم بيوم و يومين هم همين جور است صفرتش حيض است.
سؤال...؟ صفات از كار افتاد ماه سوم عادت ثابت شد، وقتى كه عادت ثابت شد عادت مقدم بر صفات است حكم مىشود بر اينكه روز چهارمى و پنجمى هم حيض است، و اگر گفت نه اين عادت را شارع اعتبار نكرده است ماه سومى هم بايد به اوصاف نگاه بكند كه سه روزش حيض است بقيهاش استحاضه است، آيا دليلى بر اين عادت بالتمييز داريم يا نه؟ انشاء الله بماند.