مسألة 12: « قد تحصل العادة بالتمييزكما في المرأة المستمرة الدم إذا رأت خمسة أيام مثلا بصفات الحيض في أول الشهر الأول ثمَّ رأت بصفات الاستحاضة و كذلك رأت في أول الشهر الثاني خمسة أيام بصفات الحيض ثمَّ رأت بصفات الاستحاضة فحينئذ تصير ذات عادة عددية وقتية و إذا رأت في أول الشهر الأول خمسة بصفات الحيض و في أول الشهر الثاني ستة أو سبعة مثلا فتصير حينئذ ذات عادة وقتية و إذا رأت في أول الشهر الأول خمسة مثلا و في العاشر من الشهر الثاني مثلا خمسة بصفات الحيض فتصير ذات عادة عددية«.[1]
عرض کردیم بما اینکه مشهور ملتزم هستند دمی که منقطع بشود علی العشرة کله حیض است. حتی زنی ذات العادت است خونی ببینند زائد بر عادت و علی العشرة قطع بشود کله حیضٌ. روی این حساب فرض کرده اند حصول العادت بالتمییز را در مورد ثانی، مورد ثانی این بود که زن دمش تجاوز علی العشرة کرده است زنی که من حیث اللون مختلف است، مثل اینکه فرض بفرمایید زن در اول ماه که عادت نداشته است پنج روز خون می بیند به صفات الحیض بعد از این پنج روز شش روز خون می بیند به صفات الاستحاضه ماه اول این جور است. در ماه دوم هم پنج روز خون می بیند مثل ماه اول و در وقت ماه اول به صفات الاستحاضه به صفات الحیض بعد خون می بیند فرض بفرمایید بقیه را که تجاوز از عشره می کند همه اش به صفات الاستحاضه که این در دوماه این زن خون دیده است پنج روز به صفات الحیض و بقیه اش را به صفات الاستحاضه، این زن ماه سوم هم اگر خون دید و متجاوز از عشره شد ولکن در ماه سوم سه روز خونش اوصاف حیض را دارد بقیه به صفات الاستحاضه است یا هفت روزش به صفات الحیض است بقیه به صفات الاستحاضه است که ماه سوم با آن دو ماه قبلی که متماثلین بودند در اوصاف مختلف است، آیا این زن در ماه سوم وظیفه اش این است که از این چند روزی که خون دیده مستمراً همان پنج روز که عادت حاصله بالتمییز است او را حیض قرار بدهد بقیه استحاضه است، یا اینکه این زن در ماه سوم به خود دم نگاه می کند هرکدام از دم به صفت الحیض است او را حیض قرار می دهد سه روز باشد یا هفت روز باشد، فرق نمی کند، به آن عادتی که حاصل می شود بالتمییز عبرتی نیست، آن عادتی که حاصل می شود برای زن به انقطاع دم قبل عشرة ایام در دو شهر متساوی که در کلام فقهاء به او عادت وجدانیه می گویند او معتبر است، و اما عادتی که بالصفات بوده باشد و بالتمییز بوده باشد او اصلا اعتباری ندارد وقتی که دم تجاوز از عشره کرد.
عرض می کنم بر اینکه در ما نحن فیه که تجاز دم من العشرة است بحث در این است که عادت بالاوصاف را و عادت بالتمییز را شرع اعتبار کرده است؛ چونکه اگر شارع اعتبار بکند معناش این است که مثل عادت وجدانیه می شود که دم اگر تجاوز کرد از عشرةٍ به مقدار عادت تمییزیه اخذ می شود، اگر در آن مسئله گفتیم که در دم سومی یا دم چهارمی فرق نمی کند سه ماه یا بیشتر به همان منوال پنج روز دم حیض دید بقیه اش به صفت استحاضه بود، بعد که استحاضه پیدا کرد و لون دم مختلف شد در آن لون دمی که مختلف است و تجاوز از عشره می کند به خود آن دم نگاه می کند، سابقش اعتبار ندارد تمییز، آنجا اگر این را گفتیم کما اینکه صاحب عروه ملتزم است این معناش این است که عادت شرعیه بالتمییز نیست یعنی شارع اعتبار نکرده است، این که صاحب عروه اینجا گفته است قد تحصل العادة بالتمییز، و در آن مسئله گفته است که نه وجوب اوصاف می شود در دم سوم و چهارم هم به آنهای قبلی نگاه نمی شود اینها باهمدیگر تهافت پیدا می کنند، عادت بالتمییز اگر اعتبار دارد و عادت حاصل می شود چرا در آن مسئله انجور فرموده است؟
این اصل عنوان بحث بود که منقح شد که بحث کجاست، اما چه بگوییم، بعضی ها فرموده اند ولو اکثر اصحاب بلکه گفته شده است مشهور عند الاصحاب این است که فرقی نمی کند در رجوع به ایام العادة عند التجاوز دم عن العشره عادت وجدانیه باشد یا عادت بالتمییز باشد، بعضیها مناقشه کرده اند در این عادت بالتمییز، بعضی ها فرموده اند ولو مطلب همین جور است ولکن عادت بالتمییز اعتباری ندارد، آن دمی که تجاوز عن العشره کرد در او به خود صفات دم نگاه می شود، نه به انی که عادت بالتمییز است و گفته می شود او اعتباری ندارد، فقط انی که معتبر است عادت وجدانیه است، چرا این را فرموده اند؟ ایشان فرموده است بر اینکه در ما نحن فیه روایاتی که وارد بود در اعتبار العادة و زن اگر دمش تجاوز عن العشره کرد به آن ایام معلومه اش اخذ می کند دو تا روایت بیشتر نبود، یکی موثقه ی سماعه بود و دیگری هم معتبره ی یونس بن عبدالرحمن بود، درست توجه کنید تا منقح بشود این مسئله از امهات مسائل الحیض است، ایشان فرموده است انی که مدرک وجوب عادت بود عند التجاوز الدم عن العشره که عادت حاصل می شود عادتی که عند التجاوز الدم به او رجوع می شود آن مدرکش یکی موثقه ی سماعه بود و دیگری هم مرسله ی یونس بن عبد الرحمن مرسله ی معتبره اش بود.
اما در آن موثقه سماعه [2]آنجا فرض شده است که امام علیه السلام فرض کرده است زنی که اوّلُ ما تحیض است ابتداء حیض دیدنش است، و این شخصی که هست مختلف دم می بیند، اینجور است متنش را بخوانم:
«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ» شیخ در تهذیب در باب الحیض و الاستحاضه روایت اولی است نقل می کند به سندش از احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عیسی هم می تواند بشود احمد بن محمد بن خالد هم می تواند، چونکه هردو سند دارند از عثمان بن عیسی، هردو بشود سند صحیح است و خودشون هم شخص جلیلی هستند. «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجَارِيَةِ الْبِكْرِ» بله دختر باکره ایست. «أَوَّلَ مَا تَحِيضُ اول»، ما تحیض اول حیض دیدنش هست. خونش مختلف می شود. «تَقْعُدُ فِي الشَّهْرِ يَوْمَيْنِ وَ فِي الشَّهْرِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ يَخْتَلِفُ عَلَيْهَا لَا يَكُونُ طَمْثُهَا فِي الشَّهْرِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً» طمثش در ماه ایام مساوی نمی شود بلکه مختلف است. «قَالَ فَلَهَا أَنْ تَجْلِسَ وَ تَدَعَ الصَّلَاةَ مَا دَامَتْ تَرَى الدَّمَ مَا لَمْ تَجُزِ الْعَشَرَةَ فَإِذَا اتَّفَقَ شَهْرَانِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً فَتِلْكَ أَيَّامُهَا»، مادامی که خون می بیند و خونش از ده روز تجاوز نکرده است صلاتش را ترک می کند قعود می کند از صلاة. «فَإِذَا اتَّفَقَ شَهْرَانِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً فَتِلْكَ أَيَّامُهَا» اگر دوتا ماه که این زنی که اوایل حیض دیدنشه دو ماه اگر پشت سر هم عدة ایامٍ سواء دم دید یعنی دم قطع شد، عدة ایامٍ سواء دم دید او عادتش می شود، فرض کرده است امام علیه السلام عادت وجدانیه را که در دو ماه این خون در عدة ایامٍ سواء که قبل از عشره است چونکه اکثر الحیض عشره است آن عدة ایامٍ سواء را در عشره دید و خون قطع شد، این سواء که بودند آن می شود عادت، این موثقه ی مبارکه دلالت می کند که عادت وجدانیه به دو مرتبه محقق می شود، که اگر دو شهر خون در یک زمانی قطع شد آن عادت وجدانیه می شود، این موثقه.
ماند معتبره یونس بن عبدالرحمن،[3] آنهم همین جور است. امام علیه السلام در آن سنت ثالثه که زن مبتدئه بود تازه شروع کرده بود به خون دیدن امام علیه السلام در آن صحیحه اینجور فرمود. فرمود بر اینکه فان انقطع الدم لوقته من الشهر الاول آن شهر سابق که خون قطع شده بود در آن مبتدئه بود که خون می دید، آنجا فرمود که فان انقطع الدم لوقته من الشهر الاول سواء حتی توالت علیها حیضتان او ثلاثٍ فقد علم الان آن ذلک قد صار لها وقتاً و خلقاً معروفاً، بله در این صورت فتعمل علیه، به آن خلق معروفی که حاصل شده دیگر عمل می کند، در چه وقت، آن وقتی که بعد مستحاضه شد، امام علیه السلام در این مرسله مبارکه که حلال مشکلات مسئله ی حیض است فرض کرده است که تجاوز دمش از عشره بعد از حصول عادت است، که این حصول عادت هم به انقطاع الدم حاصل شده است، پس ما یک روایتی داشته باشیم که در آن روایت امام علیه السلام حصول عادت شرعیه را به انقطاع الدم به انقطاع الدم بیان نفرماید بلکه بالتمییز بفرماید که بفرماید دو تا دم تمییز داشتن که هردو متجاوز از عشره هستند این عادت می شود اینجور چیزی ما نداریم، نداریم در ادله این معنارا، روایات داریم که مستحاضه خونش که از ده روز می گذرد به عادتش رجوع می کند، اما عادتی که در روایات ذکر شده است آن عادتی است یعنی آن عادتی که ذکر شده است به دو مرتبه آن عادت وجدانیه ایست که قطع حاصل می شود برای زن به انقطاع الدمین فی الشهرین علی نسق واحد، و اما العادة بالتمییز او دلیلی ندارد.
و من هنا فرموده اند که اینکه شیخ انصاری قدس الله نفسه شریف[4] در مسأله تفصیل داده است که اگر عادت تمییزیه به این نحو بوده باشد که خونها علاوه بر اینکه در عدد و وقت مساوی هستند خون هایی که وصف حیض را دارد در صفت حیض هم متفق هستند چونکه می دانید صفت دم حیض هم اسود است هم احمر، هر دو وصف دم الحیض است فرموده در هردو ماه باید سیاه بشود، یا هردو ماه احمر بشود، یکی احمر یکی اسود این فایده ندارد، شیخ انصاری در کتاب طهارتش اینجور تفصیل داده است، او درست نیست برای اینکه اصلا حصول عادت بالتمییز سفید باشد سرخ باشد سیاه باشد اصلا در ادله ای ما نداریم.
سوال...پس ذکر اوصاف لغو می شود؟ نمی شود چونکه خیلی احتیاج داره ذکر اوصاف لغو نمی شود این به جهت این است که ماه سومی هم خون دید اوصاف به اوصاف رجوع می کند همان مقدار وصف الحیض را حیض قرار می دهد مابقی را استحاضه، بلکه جاش بیشتر می شود رجوع به اوصاف.
بدان جهت ایشان فرموده است بر اینکه در ما نحن فیه حق این است که عادت بالتمییز حاصل نمیشود، ولو در روایات دارد مستحاضه رجوع به ایامش می کند الا انه ایام به دو دمی بشود که به صفات حیض بودن او تشخیص داده شده است این عادت را ما نداریم، ایشان اصرار دارد ما نمی گوییم که در لسان روایات ایام معلومه گفته شده است و تمییز به اوصاف ایام را معلوم نمی کند وجداناً، ایام را تعبداً معلوم می کند، ایام معلومه یعنی ایامی که وجداناً معلوم بشود و وجوب اوصاف ایام را تعبداً معلوم می کند، بما اینکه در مسئله رجوع به اوصاف علم به ایام موضوعاً اخذ شده گفته شده است که امارات که صفت است قائم مقام قطع مأخوذ علم مأخوذ در موضوع نمی شود، ایشان میفرماید ما این حرف را نمی گوییم این حرف درست نیست، چونکه جوابش این است که امارات قائم مقام آن علمی نمی شود که در موضوع وصفاً اخذ شده باشد، و اما علمی که در موضوع طریقاً اخذ شده باشد امارات می نشیند، این بحثش در اصول مسلم است یعنی در ازمنه اخیره مسلم شده است دیگر بعد از مرحوم آخوند، که قطعی که علمی که مأخوذ در موضوع حکم بشود طریقاً امارات قائم مقام او می شود، ایشان میفرماید حرف ما نه از جهت این است که امارات لا تقوم مقام العلم المأخوذ فی الموضوع تا اینکه جواب بدهند که نه اینجا طریقاً اخذ شده و امارات قائم میشود، میفرماید حرف ما این است که ادله عادت قاصرند، حصول عادت به دو حیض که متفق در اوصاف بشوند این عادت می شود برای زن اصلا دلیل ندارد این که بالتمییز عادت می شود، بدان جهت در ما نحن فیه این زن باید در ماه سوم و چهارم رجوع به همان اوصاف بکند مثل ماه های اول.
این حرف و این فرمایش غیر از آن فرمایشی ست که بعضی ها گفته اند که اگر این جا عادت تمییزیه اعتبار داشته باشد لازم می آید ادله اعتبار اوصاف اوصاف را که معتبر دانسته است اوصاف دم حیض و اوصاف دم استحاضه معتبر است طریق هستند آن ادله با خودشان منافات داشته باشند، چرا؟ چونکه که آن ادله مقتضاش این است که در ماه سوم هم هرکدام وصف حیض دارد حیض است هرکدام وصف استحاضه دارد استحاضه است، اگر رجوع به تمییز بشود تمییز با ادله اوصاف درست شده است، چونکه در آن ماه های قبلی پنج روز وصف حیض داشت ادله وصف گفته پنج روزش حیض است، پس آن ادله خود اعتبار الوصف می گوید به ما رجوع نکنید ماه سوم و ماه چهارم، اینجور میشود دیگر.
این فرمایش غیر از این است، این حرف دومی درست نیست، چونکه ادله اوصاف می گویند ما طریق است، این منافات ندارد طریقیت آنها موجب بشود که تا ماه سومی برای زن عادت درست بشود، و آن ادله ای که خواهد آمد که زن مستحاضه به عادت رجوع می کند نه بالاوصاف آن ادله می گوید که وصل در ماه سومی اعتبار ندارد، آن عادتی که در ماه اول دومی حاصل شده به او باید رجوع بشود، انی که ایشان فرموده اند این است که عادت حاصله بالتمییز دلیل اعتبار ندارد، مقتضیش قاصر است، توجه کردید نه اینکه امارات قائم مقام علم مأخوذ در موضوع نمی شود یا اوصاف نمی تواند اعتبار اوصاف خودشون را منع کنند، این حرفها نیست.
عرض می کنم بر اینکه این فرمایش ایشان است، ولکن به نظر قاصر ما فرقی ندارد مابین عادت وجدانیه و مابین عادتی که حاصل بالتمییز می شود، کما اینکه زن اگر مستحاضه شد و عادت وجدانیه داشت به عادتش رجوع می کند و مابقی استحاضه است، اگر عادت بالتمییز داشت در ماه سوم یا چهارم یا فی ما بعد ذلک عادت بالتمییز حیض است مابقی استحاضه است.
چرا اینجور است؟ دوتا دلیل داریم ما:
دلیل اول انی ست که سابقاً گفتیم، عرض کردیم شارع در باب عادت زن که زن ذات ایام است تعبدی ندارد، اینکه الغاء کند آن عادت عرفیه را بگوید آن عادت عرفیه برود کنار من با او کاری ندارم، شارع عادت عرفیه را الغاء نکرده است، بلکه عادت عرفیه را توسعه داده است، که عادت عرفیه به دو ماه هم حاصل می شود به دو حیض متوالی هم حاصل می شود، علی هذا الاصل اگر فرض کردیم زنی ست که دو سال همینجور خون دید همیشه بله در هر ماه یازده روز یا دوازده روز خون می بیند، پنج روز اول ماه وصف دارد بقیه دم ها وصف استحاضه دارد، خوب وقتی که زنی اینجور دم دید مراراً تکرار شد که این دم حیض هم اثر تکوینی دارد که اسودٌ یخرج بحرقةٍ و اینها، که زن هم این ها را فهمید اوصاف حیض را، اگر از این بپرسی که عادتت در حیض چند روز است چی می گوید ؟ می گوید که من یکسال است یا دوسال است که عادتم این است پنج روزش حیض هستم بقیه را هم خون می بینم لک می بینم تا روز یازدهم دوازدهم بلکه سیزدهم، این عادت عرفیه است، این را از زن بپرسی خودش می گوید، زنی که پنج روز خون حسابی می بیند که اوصاف حیض دارد تا بعد از او تا روز یازدهم دوازدهم لک می بیند نقاطی صفرتی می بیند، از او بپرسید می گوید که پنج روز عادت دارم اما بعد تا دوازده روز اینها لک می آید، من هم خیلی سختم هست وضو بگیرم غسل بکنم چون استحاضه هستم مشکلم هست، خودش همینجور می گوید، خوب وقتی که با این تکرار عادت صدق کرد امام علیه السلام این را تعمیم داده است فرموده است اگر دو مرتبه هم شد عادت می شود، درست توجه کنید در موثقه سماعه اینجور است بر اینکه فاذا اتفقا شهران عدة ایامٍ سواء یعنی دو شهر در عده ی ایام حیض مساوی شدند، این عادت است مساوی شدنش همان با اوصاف سواء که باهم مساوی شدن چونکه اوصاف حیض در دم بله علی نسق واحد است، امام علیه السلام توسعه داده است فرموده است این هم همینجور است، وجه اول عبارت از این است که شارع تعبد ندارد تعبد الغائی، بلکه شارع تعمیم داده است، وقتی که عادت عرفیه به یک سال و یا دو سال و یا شش ماه و هفت ماه پشت سر هم یک منوال است حاصل بشود شارع این را به دو تا تعدی داده است.
سوال...؟ ندارد، میفرماید فلها آن تجلس و تدأ الصلاة مادام تری الدم مالم تجز عشره بعد میفرماید که اذا اتفق فاذا اتفق شهران عدة ایام سواء تلک ایامها عدة ایامٍ سواء یعنی در حیض بودن سواء بوده باشد دیگر خوب هردو پنج روز است دم موصوف همین پنج روز است.
وجه ثانی: اگر این حرف ما را این وجهی را که خدمت شما ناقابل عرض کردیم قبول نکنید در وجه ثانی قابل خدشه نیست اصلا وجه اول هم همین جور است چونکه پر واضح است شارع تصرفی نکرده بلکه تعدی داده است به دو مرتبه، اگر او را خدشه کردید که نه موثقه ظاهرش این است که مثل ایشان خون قطع شده حال اینکه ندارد آنجا ،در این فاذا اتفق شهران اتفاق شهرین در سواء یا در دم حیض متفق شدند ولو دم تجاوز بکند از عشره، در دم الحیض متفق هستند، دو تا شهر اطلاق دارد، ولو قبلش فرض کرده یک ماه دو ماه است ولکن گذشت که امام علیه السلام کبری بیان می فرماید می گوید مادامی که ده روز را تجاوز نکرده و شهرین متفق نشده است نمازش را باید ترک کند، بله آن وقتی که شهرین متفق شد آن حکم دیگر دارد که امام علیه السلام ذکر نفرموده است که رجوع به آنها می کند، این اولاً، اما وجه ثانی دیگر قابل خدشه نیست وجه ثانی چیست؟ درست توجه کنید این وجه ثانی وجهی ست که تو ذهن ما فعلا هم بود ولکن نگاه کردیم دیدیم سابقا هم این را نوشته ایم، بله وجه ثانی این است امام علیه السلام در آن مرسله ی یونس که زنی را که خودش فرمود کسی در این دقت کند مشکله ای در حیض نمی ماند، یعنی تمام احکام حیض در این درج شده است، در آن مرسله امام مختلفه را فرمود فرمود مختلفه دم مختلف که می بیند اگر در یک شهری دید در شهر دیگری در ماه دیگری در همان وقت قطع شد این عادت می شود، بعد فرمود که فاذا اختلط علیها اگر این زن مبتدئه که عادت پیدا کرده بود که زحمت کشیده بود به دعا و اینها بدست آمده بود این مختلط شد یعنی بهم خورد، فان اختلط علیها ایامها و زادت و نقصت حتی لا تقف منها علی حدٍ، این ایام دمش مختلط می شود از آن عادتی که داشت پیدا کرده بود به دعا و التماس از او زیاد می شود و کم می شود حتی لا یقف علی حدٍ حتی آن که در حدی وا نمی ایستد، همه مختلف است یعنی مکرر می شود که حتی لا تقف علی حد سابقاً می گفتیم، پشت سر این دارد و لا من الدم علی لونه، درست توجه کنید چه می گویم حتی لا تقف منها یعنی از آن ایام زن دمی که بعد می بیند در حدی وا نایستد ولا من الدم علی لونه دم هم علی لون نباشد، خوب اگر عادت بالتمییز معتبر نبود خوب همانی که می گفت حتی لا یقف علی حد، این جا دارد که درست توجه کنید فان اختلطت علیها ایامها و زادت و نقصت حتی لا تقف منها علی حدٍ و لا من الدم علی لونٍ عملت باقبال الدم و ادباره، بعد که مستحاضه می شود ولو دم های مختلف می بیند، اقبال یعنی اوصاف حیض داشته باشد ادبار یعنی پشت می کند دم ضعیف می شود صفرت پیدا می کند خود امام تصریح می کند، حتی لا تقف منها علی حدٍ و لا من الدم علی لونٍ اینجور شد عملت باقبال الدم و ادباره، در این صورت و لیس لها سنةٌ غیر هذا، طریقی ندارد مگر به اقبال و ادبار عمل بکند، لقوله صل الله علیه و اله ان دم الحیض اسودٌ یعرف، و کقول ابی اذا رأیت دم البحرانی بله اگر دم بحرانی دیدی بحرانی یعنی کثیر و خودش هم تازه بوده باشد، بحرانی یعنی به بحر منسوب است مثل دریاست زیاد است، خوب فرض کرده است که این زن رجوع کردنش به اوصاف الدم عند استحاضته این در صورتی ست که در سابق دمش علی لونٍ قطع نشود، خود امام علیه السلام عمل به استحاضه را که مستحاضه در آن استحاضه رجوع به اوصاف می کند این را معلق کرده است که در آن زمان اضطراب و اختلاط دمش علی لون قطع نشود، چونکه قبلا فرموده بود که دو تا حیض است دیگر یعنی دو حیض علی لونٍ قطع نشوند، و الا اگر تمییز باللّون اعتبار نداشت اگر می فرمود فان اختلط علیها ایامها و زادت و نقصت حتی لا تقف علی حدٍ عملت باقبال الدم و ادباره دیگر تمام بود دیگر، چونکه عادت وجدانیه که ندارد، زادت و نقصت مکرر شد از بین رفت، عملت باقبال الدم و ادباره، خوب این جمله انوقت چه می شود؟ و لا من الدم علی لونٍ، اینکه امام علیه السلام این کلمه را اضافه کرده است این عبارت اخرای حصول عادت است بالتمییز، یعنی اگر دم تمییز داشت خود دم وانایستاده است دم است می آید، ولکن انی که لون دارد یعنی حیض دارد او ایستاده است پنج روز است در دوماه، وقتی که اینجور شد عملت، آن وقت عمل می کند توجه کردید اگر لون واحد نایستد عمل می کند به اعمال استحاضه، مفهومش این است که اگر علی لون واحد اخذ بشود بایستد نه آنجا وظیفه اش همان لون واحد است که باید اخذ به لون واحد بکند.
این وجه ثانی که خدمت شما عرض کردم الظاهر و الله العالم بنظر قاصر ما شاهد واضح است بر اینکه عادت تمییزیه اعتبار دارد و شارع خودش او را اعتبار به او داده است، بدان جهت اخذ بر او می شود، و الا ذکر این کلمه ولا من الدم علی لونٍ یصبح لغواً لغو می شود و مفادی در او نمی ماند، چونکه اگر لا یقف علی حدٍ شد من حیث الانقطاع عملت باقبال الدم و ادباره عند الاستحاضه، اینکه این قید را هم آورده است روحی له الفداء ولا من الدم علی لونٍ این شاهد واضح است که اگر به تمییز عادت حاصل بشود او هم اعتبار دارد به اقبال و ادبار دم که اسودٌ یعرف اعتناء نمی شود، و اینکه شارع عادت حاصله بالتمییز را در ماه های آینده طوری قرار بدهد که در ماه های آینده که مستحاضه می شود اوصاف اعتباری نداشته باشد با وجود اینکه اصل عادت به اوصاف درست شده این ها همه اش استبعاد است، وقتی که دلیل اقتضاء کرد بر اینکه مستحاضه رجوع به عادت می کند و این روایت مبارکه مرسله دلالت کرد عادت حاصل می شود به اتفاق الدم بالون توجه کردید، لون مراد نه آن لونی ست که شیخ انصاری فرموده که دم ها هردو سیاه بشوند یا هر دو سرخ بشوند، لون یعنی لونی که حیض تشخیص داده می شود به او ولو یکی سیاه باشد یکی سرخ، دمین اگر در لون واحد بوده باشد آن لونی که یعرف به الحیض متفق بوده باشند آن وقت در ما نحن فیه این دلیل می شود بر اینکه عادت دارد، هذا کله فی هذه المسئله.
مسألة 13: « إذا رأت حيضين متواليين متماثلين مشتملين على النقاء في البينفهل العادة أيام الدم فقط أو مع أيام النقاء أو خصوص ما قبل النقاء الأظهر الأول مثلا إذا رأت أربعة أيام ثمَّ طهرت في اليوم الخامس ثمَّ رأت في السادس كذلك في الشهر الأول و الثاني فعادتها خمسة أيام لا ستة و لا أربعة فإذا تجاوز دمها رجعت إلى خمسة متوالية و تجعلها حيضا لا ستة و لا بأن تجعل اليوم الخامس يوم النقاء و السادس أيضا حيضا و لا إلى اربعة«.[5]
بعد ایشان قدس الله نفسه شریف مسئله ی دیگری را عنوان می کند که آن مسئله ی دیگر هم از امهات است ولکن سابقا اکثر مطالبش گذشته است، و آن این است که فرض کنید بر اینکه زنی اول ماه چهار روز خون حیض دید عادت وجدانیه اش همین جور است، در ماه چهار روز خون دید روز پنجمی خشک شد نقاء پیدا کرد وقتی که روز ششم رسید دوباره خون دید همان خون حیضی که اوصاف حیض دارد دید، بعد روز ششم که تمام شد قطع شد، ماه دوم هم باز چهار روز خون حیض دید یه روز نقاء پیدا کرد، بعد روز ششمی دوباره خون دید قطع شد، این بعد مستحاضه شد رجوع به عادتش خواهد کرد، کلام عبارت از این است که آیا عادت این شش روز که نقاء المتخلل هم حیض حساب می شود جزء عادت حساب می شود، یا اینکه عادت این پنج روز است، بله تترک ایامها یعنی ایام دمش را ترک می کند ایام دمش پنج روز بود توجه کردید، یا این زن فقط آن چهار روز اولی را از آن وقتی که استحاضه شد چهار روز اولی را حیض قرار می دهد که آن ایام دمی که متوالی است، چونکه پنج روز را قرار بدهد پنج روز متوالی نیستند، چونکه دلیل ظاهر است که ایام متوالی را حیض قرار می دهد همان چهار روز می شود، کلام عبارت از این است که حیض شش روز حساب می شود نقاء متخلل منضم می شود، یا پنج روز حیض حساب می شود نقاء متخلل طهر است و از استحاضه پنج روز را حیض قرار می دهد، یا اینکه آن ایام متوالیه را از استحاضه حیض قرار می دهد که چهار روز است؟
ایشان اختیار می فرماید صاحب عروه یوم النقاء که یک روز است از حیض حساب نمی شود، آن یک روز را زن طاهر است، حائض بودنش ایام حیضش پنج روز است آن پنج روز را حیض قرار می دهد وقتی که مستحاضه شد، نه شش روز را نه چهار روز را پنج روز را، و این را هم بدانید می گوید آن پنج روز را که بعد مستحاضه استحاضه حیض قرار می دهد زن مستحاضه پنج روز که منفصل بود روز پنجمش، می گوید انی که از مستحاضه حیض قرار می دهد منفصل قرار نمی دهد پنج روز متصل، پنج روز متصل را حیض قرار می دهد نه پنج روز منفصل را و نه چهار روز را، بدان جهت در ما نحن فیه در مسئله کلام در دو مرحله واقع می شود:
مرحله ی اول این است که ایام نقاء از ایام عادت حساب می شود یا نه؟ و دوم اینکه اگر از ایام عادت حساب نشد فرضاً وقتی که انسان مستحاضه می شود و به ایام دمش رجوع می کند آنها را حیض قرار می دهد انجوری که ایام دم در عادتش منفصل بود انجور قرار بدهد یا انجوری که ایشان می گوید متصل؟ این کلام در دو مرحله واقع می شود، تأمل بفرمایید تا انشا الله بحث کنیم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص322.
[2] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجَارِيَةِ الْبِكْرِ أَوَّلَ مَا تَحِيضُ تَقْعُدُ فِي الشَّهْرِ يَوْمَيْنِ وَ فِي الشَّهْرِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ يَخْتَلِفُ عَلَيْهَا لَا يَكُونُ طَمْثُهَا فِي الشَّهْرِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً قَالَ فَلَهَا أَنْ تَجْلِسَ وَ تَدَعَ الصَّلَاةَ مَا دَامَتْ تَرَى الدَّمَ مَا لَمْ تَجُزِ الْعَشَرَةَ فَإِذَا اتَّفَقَ شَهْرَانِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً فَتِلْكَ أَيَّامُهَا؛ محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص380.
[3] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص288-290.
[4] ؛ سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره، چ1، 1418ق)ج7، ص168.
[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص322.