مسألة 13: «إذا رأت حيضين متواليين متماثلين مشتملين على النقاء في البينفهل العادة أيام الدم فقط أو مع أيام النقاء أو خصوص ما قبل النقاء الأظهر الأول مثلا إذا رأت أربعة أيام ثمَّ طهرت في اليوم الخامس ثمَّ رأت في السادس كذلك في الشهر الأول و الثاني فعادتها خمسة أيام لا ستة و لا أربعة فإذا تجاوز دمها رجعت إلى خمسة متوالية و تجعلها حيضا لا ستة و لا بأن تجعل اليوم الخامس يوم النقاء و السادس أيضا حيضا و لا إلى الأربعة«.[1]
صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف فرمود اگر مرأه اربعة ايام خون ببيند و روز پنجمى نقاء براى او حاصل بشود، و روز ششمى دوباره خون را ببيند و بعد از روز ششمى دوباره قطع بشود خون، و در ماه ثانى هم همين جور است چهار روز خون ديده است بعد از او نقاء براى او حاصل شده است، بعد روز ششمى خون ديده است و قطع شده است، اين زن اگر فى ما بعد استحاضه شد كه بايد رجوع به عادتش بكند آیا عادتش ستة ايام است و همه اش ايام الدم است يا اينكه اين ايامش فقط ايام دم است و آن نقائى كه در وسط هست او از ايام دم حساب نمىشود پنج روز را بايد حيض قرار بدهد يا اينكه نه آن چهار روز متصل كه در اول بود، خودش اختيار مىفرمايد بر اينكه پنج روز را حيض قرار مىدهد وقتى كه مستحاضه شد، براى اينكه آن نقائى كه حاصل شده است متوسط است او طهر است، زن در آن روز طهر است بايد نمازش را اتيان كند در آن روز، ايشان فتوايش همين است، اينكه در روايات است لا يكون الطهر اقل من عشرة ايام طهرِ بين حيضتين است نه ما بين اجزاء حيض واحد، اين فتواى ايشان بود.
بدان جهت عرض كردم ابتدا كلام در جهت اولى است كه آيا نقائی كه بر زن حاصل مىشود در اين ايام دمش در آن زمان نقاء پاك است يا در زمان نقاء پاك نيست؟ كلام در اين است.
يك نقضى بگوييم به مرحوم سيد عروه تا به مطلب آشنا بشوید، بنا بر كلام سيد يزدى قدس الله نفسه الشريف زن چهار روز خون ديده بود روز پنجمى شب خوابيد صبح بلند شد ديد خبرى نيست، بايد نماز صبحش را بخواند، باز ظهر خبر شد كه نه خون آمد دم شد آن حيض است، بعد از ظهر كه يك ساعت گذشت نگاه كرد ديد خبرى نيست، باز بايد سيد ملتزم بشود قدس الله نفسه الشريف اين در آن روز به صلاة ظهر و عصر مكلف نبود چونكه خون ديده بود، اما به صلاة صبح مكلف بود واقعا، چونكه طهر ما بين اجزاء حيض طهر واقعى است فرق نمىكند آن طهر واقعى سه ساعت بوده باشد يا يك روز بوده باشد يا نصف روز بوده باشد، بايد ايشان ملتزم بشود كه اين زن صبح طاهر است ظهر و مغرب حائض است، قبلا هم كه قبل از صبح بود حائض بود، اين در صلاة صبح طاهر بود بايد صلاة صبحش را بخواند، گمان نمىكنم كسى از فقهاء اينجور بگويند كه طهر ولو ساعةً بوده باشد ما بين فطرات الدم آن طهر طهر واقعى است و زن مكلف است كما سيأتى انشاء الله.
على كل تقدير ايشان فقيه هستند وفاقا لجمعى ملتزم شدهاند كه نقاء ما بين ايام الدم آن نقاء طهر است.
يك كلمهاى بگويم كه واضح بشود محل الكلام، اين را مىدانيد حيضى كه اقلش ثلاثة ايام است آن ثلاثة ايامى كه هست بناء على المختار و المشهور بايد ثلاثة ايامِ پر از خون باشد والاّ اگر در ثلاثة ايام خونى ديد مثلا در هر روز نصف روز يا در هر روز تمام روز را الاّ روز اخيرى كه آن روز اخيرى نصف روز ديد گفتيم آن حيض نيست، لا يكون من الحيض اقل الثلاثة ايام آن سه يوم كه بياض النهار است آن سه يوم بايد پر از خون بوده باشد، آن اجزاء يوم پر بشود از روية الدم ولو در فضاء الفرج، اين مسلم است عند الكل، ولكن مشهور مىگفتند سه روز بايد پشت سر هم باشد ايشان گفت نه منفصل هم شد يك روزش عيبى ندارد، اما آن سه روز بايد پر خون بوده باشد، يعنى هر لحظهاى قطنهاى گذاشت درآورد ديد كه آلوده مىشود به دم، بايد اينجور بشود، اما در زايد بر سه روز اينجور خون داشتن زن معتبر نيست، بدان جهت ممكن است بر اينكه سه روز خون ديد همين جور مفصل روز چهارم يك لك ديد، روز پنجم هم يك لك ديد، روز ششم هم يك لك ديد که همه به اوصاف الحيض است اين شش روز حائض است، وقتى كه روز ششمى لك ديد آن وقت نديد آن وقت طهرش شروع مىشود، لازم نيست در زايد بر ثلاثه زن يومش پر از خون بوده باشد، بدان جهت كسى كه مىگويد نقاء بين الدماء طهر است مثل صاحب عروه بايد ملتزم بشود كه زن ما بين اين لكها كه مىبيند به صفة الحيض بايد احكام طهر را رعايت بكند، وقت نماز است نمازش را بخواند، اين حرف را عرض مىكرديم.
آيا از رواياتى كه ما داريم در يدمان اين معنا استفاده مىشود كه اين عشرة ايام كه اكثر الحيض است اگر در زايد بر ثلاثه در اين عشر دم ديد قطع شد هيچ، اگر دم ديد در اين عشرة ايام بعد دوباره دم ديد تمام اينها يك حيض هستند، زن از اول تا آخر زمان قعودش هست و مكلف است به احكام حائض و صلاتى براى او واجب نيست، كه نقائی كه متخلل ما بين الدماء است اين نقاء محكوم است به حيضيت.
كلام عبارت از اين است كه بنابر مسلك مشهور اين نقائهاى متخلله از زمان قعود زن است که مكلف به صلاة نيست، ولكن به خلاف قول سيد كه همين جور است.
خوب از روايات چه استفاده مىشود؟ مىگوييم بايد انسان فتوا بدهد كه نقاء متخلل ما بين اين دماء ملحق به حيض است و زن قعود دارد، عمده دليل در ما نحن فيه دو وجه است:
وجه اول كما ذكرنا سابقا امام عليه السلام فرمود لا يكون الطهر اقل عشرة من ايام طهر كمتر از ده روز نمىشود مىدانيد، كه طهر در روايات به دو معنا اطلاق مىشود: تارة طهر گفته مىشود و مراد از او نقاء است، اين در روايات هست، يك معناى ديگرى از طهر اين است كه زن حائض نيست ولو دم استحاضه داشته باشد، دم استحاضه طهر است زن در ايام استحاضه طهر دارد طهر مقابل حيض است حيض ندارد، اين كه در اين روايت فرموده است لا يكون الطهر اقل من عشرة ايام مراد از اين طهر عدم الحيض است نه نقاء، چونكه ممكن است زن حائض بشود ما بين دو حيض هم همهاش استحاضه داشته باشد، فرض كنيد ايام عادتش كه پنج روز است خون ديد كه حيض است ده روز فاصله شد كه ده روز همين جور خون مىديد با آن چهار روز شد چهارده روز، آن بعد از چهار روز را استحاضه قرار مىدهد، همين جور ده روز استحاضه شد بعد از استحاضه شد بعد فرض كنيد بعد از اينكه استحاضه شد اين استحاضهاش همين جور مستمر شد تا ماه دوم رسيد، در ماه دوم دوباره همين جور خون ديد آن چهار روزى كه ايام عادتش است حيض است ما بين اين حيض و حيض سابقى اصلا نقاء حاصل نشده است بر زن، اين كه مىگوييم و مىگويند لا يكون الطهر اقل من عشرة مراد عدم الحيض است نه نقاء از دم، پس امام عليه السلام كه در اين روايت مىفرمايد لا يكون الطهر اقل من عشرة اين به معنا عدم الحيض است، يعنى هر وقت كه حكم بكنيد زن حائض نيست بايد ده روز پشت سر هم باشد، طهر مثل ساير الفاظ ظهور در واقع دارد هر وقتى حكم شد زن طهر واقعى دارد كمتر از ده روز متصل نمىشود، چونكه عشرة ايام ظهور در متصل دارد، مثل عشرة ايام در اقامه، انفصال احتياج به دليل دارد، اين طهرى كه شروع شده است براى زن هيچ وقت طهر واقعى كمتر از ده روز نمىشود، اين مقتضايش اين است كه نقاء متخلل ما بين ايام دم الحيض اين نقاء نقاء طهر نباشد، اين لازمهاش همين است دیگر که اين نقائی كه ما بين ايام الدم است طهر نباشد، يعنى حائض بوده باشد، چونكه طهر مقابل حيض است، وقتى كه طهر نشد يعنى حائض نشدنش نشد مىشود حائض، زن ا وقتى كه حائض نشدنش مىشود حائض، همين جور است دیگر، چونكه امر داير ما بين نفى اثبات است، بدان جهت اين روايت مباركه كه لا يكون الطهر عشرة ايام ظهور تمام دارد اطلاق دارد هر جايى كه حكم شد كه زن طهر دارد يعنى حيض نيست او كمتر از ده روز نمىشود، بدان جهت لازمهاش اين است كه اگر خون بعدى معلوم بشود حيض است معلوم مىشود كه اين طهر طهر نيست، مثل اني كه در عشرة ايام مىبيند، وقتى كه در عشرة ايام مىبيند عشرة ايام حيض تمام نشده است خون ديد يقينا آن حيض است معلوم مىشود اين طهر نيست، و اما جايى كه معلوم بشود طهر است چونكه زن حائض شده بود بعد از حائض نقاء پيدا كرد نه روز پنج روز حيض داشت نه روز نقاء پيدا كرد روز دهمى دوباره خون ديد اين نه روز كه نقاء پيدا كرده است اين يقينا بايد طهر بشود، چرا؟ چونكه آن حيض گذشته است چيزى به او لاحق نمىشود دم بعدى اگر بشود حيض جدید است، چونكه طهر نمىتواند كمتر از ده روز بشود آن دمى كه ديده است روز دهمى آن حيض نيست نتيجه مىدهد كه حيض نيست، او لاحق به چه چيز است؟ لاحق به طهر است يعنى وظيفه استحاضه را بايد در آن روز دهمى عمل كند.
اطلاق عبارت از اين است كه هر وقت زن طهر واقعى يعنى عدم حيض را داشت حائض نبود او كمتر از نه روز نمىشود، اين مقتضايش اين است كه نقاء متخلل حيض است، اين را حمل كردن به طهر بين الحيضتين قيد ندارد در روايت، در روايت دارد لا يكون الطهر طهر نمىشود كمتر از ده روز ظهور ده روز هم در ده روز متواصل است، وقتى كه ده روز متواصل شد اينجور شد لا يكون القرء فى اقل من عشرة ايام فمازاد، در ناحيه كثرت حدى ندارد ممكن است زن خون حيضش قطع بشود ديگر بعد از اين خون حيض نبيند، چونكه سنش به مقامى رسيده است كه بايد بعد از اين احترامش كرد، از آن سن حيضى افتاده است طهرش الى الابد است تا آخر عمر است، اين طهر كمتر از ده روز نمىتواند بشود فرق نمىكند بين دو حيض بشود يا هر وقتى كه بخواهيم حكم بكنيم اين زن طاهر است كمتر از ده روز نمىشود، نتيجهاش اين مىشود كه آن طهر نمىشود، مثل اينكه مىگويند قصد اقامه در كمتر از ده روز نمىشود يعنى اگر انسان قصد كرد كه نه روز اينجا بماند او قصد اقامه نيست او حكم تمام را ندارد، اينجا هم اگر نقاء حاصل شد نه روز يا كمتر از ده روز آن نقاء نيست طهر نيست.
آن وقت بعد از اينكه اين معنا شد اينكه در روايات داشت بر اينكه لا يكون من الحيض اكثر من عشرة ايام ايام قعودش مىشود، بعد از اينكه نقائی كه به مقتضاى اين صحيحه مباركه كه طهر كمتر از ده روز نمىشود محكوم به حيض شد پس عشرة ايام اكثر الحيض است يعنى اكثر القعود است، كما اينكه به اين معنا در آن مرسله يونس ابن عبد الرحمن تصریح كرده بود كه اگر سه روز خون ديد تا ده روز منتظر مىشود اگر قبل از تمام ده روز خونى ديد كه سه روز تمام بشود حيض است والاّ آن حيض نيست، بايد ده روز بوده باشد ایام قعود از وقتى كه شروع مىشود، روى هذا الاساس مسلك صاحب الحدائق را ابطال كرديم و گفتيم روايتى كه مىگويد ادنی الحیض ثلاثة ایام آن حيض به معنا دم است، آنى كه مىگويد و اكثره عشرة ايام يعنى اكثر زمان القعودش عشرة ايام است، بعد از عشرة ايام زمان طهر شروع مىشود، اين وجه اول بود.
وجه ثانى در ما نحن فيه كه آن وجه عمده است اگر كسى آن اولی را حمل كرد به قرء بين الحيضتين كه گفتيم قرينه ندارد اين دومى را ديگر نمىتواند قرينه به او اقامه كند يا ادعاى انصراف كند مثل آنجا، اين كدام روايت است؟ مثل صحيحه معاویة ابن عمار [2]كه در ابواب الاستحاضه روايت اولى است:
«محمد ابن يعقوب عن محمد ابن اسماعيل»، اين محمد ابن اسماعيل كه كلينى است.«عن الفضل ابن شاذان عن حماد ابن عيسى و ابن ابى عمير»، از دو نفر نقل مىكنند فضل ابن شاذان از حماد ابن عيسى و از ابن ابى عمير، «عن معاوية بن عمار» آنجا دارد عن ابى عبد الله عليه السلام قال المستحاضة تنظر ايامها فلا تصلى فيها، زنى كه مستحاضه شد خون مستمر ديد اين منتظر مىماند ايامش را فلا تصلى فيها آن ايامش را نماز نمىخواند، و لا يقربها بلها بعلش هم با او مقاربت نمىكند، فاذا جازت ايامها وقتى كه ايامش گذشت يعنى ايام عادتش گذشت آن وقت شروع مىكند به نماز خواندن.
اگر اين زن چهار روز خون ديده است روز پنجمى پاك شده است روز ششمى دوباره خون ديده است بعد پاك شده است در ماه اول، اگر در ماه دوم هم چهار روز خون ديده است پاك شده است روز ششمى دوباره خون ديده است پاک شده هر دو على نسق واحد است، امام عليه السلام مىگويد بعد كه در ماه بعدى دم مستمر پيدا كرد تا مادامى كه اين ايام دمش نگذشته است حكمش حكم حيض است، اين مستحاضهاى كه در ماه سوم مستحاضه شده است تا مادامى كه اين ايام دم نگذشته است يعنى روز ششمى چونكه ايام دمش روز ششمى بود، مادامى كه آن روز ششمى نگذشته است حكمش حكم حيض است، ببینید همینجور است؟ مىفرمايد بر اينكه المستحاضة تنظر ايامها فلا تصلى فيها و لا يقربها بلها و اذا جازت ايامها و رأت الدم آن وقت مستحاضه است نماز مىخواند، اذا جازت ايام الدم، خوب اگر ايام دم اين است كه روز ششم بگذرد ظاهرش عبارت از اين است كه بلا اشكال چونكه تا مادامى كه روز پنجم است از زن بپرسد ايامت گذشته است مىگويد نه نگذشته است يك روز مانده است، اذا جازت ايامش آن وقت شروع مي كند به نماز خواندن وقتى كه همين جور شد اين معنايش اين است كه اين نقاء متخلل كه يوم پنجمى است در آنجا اين زن احكام حائض را عمل مىكند، حيض است شارع حكم كرده است كه در آن روز پنجمى حيض است، روز ششمى هم حيض است، بعد از روز ششمى مستحاضه است، شارع حكم كرده است كه آن يوم متخلل ما بين روز چهارم و ششم حيض است، صاحب عروه آمده است چه جور معنا كرده است اين روايت را؟ فرموده است كه آن روز ششمى نيست روز پنجمى را مىزنند كنار، روز ششمى را مىچسبانند به روز چهارمى مىشود پنج روز، فاذا جازت ايام حيضها يعنى پنج روز از اول بگذرد، وقتى كه مستحاضه شد از حين استحاضه پنج روز بگذرد پنج روز متصل، چونكه ايام وقتى كه ايام دم شد آورده متصل كرده است آن روز ششمى را به آن چهار روز شده است پنج، بدان جهت در عبارت عروه هم فتوا داده است كه اين زن وقتى كه مستحاضه شد پنج روز مستمر را حيض قرار مىدهد بقيه استحاضه است، اين فتوا از اينجا درآمده است.
و حال اينكه ظاهر اين روايت عبارت از اين است كه فاذا جازت ايامها آن ايامى كه قبلا داشت، آن ايامى كه قبلا داشت آن ايام بگذرد، در آن ايام يك روز منفصل است روز ششم منفصل است در آن ايام، يعنى آن ايام منفصل هم بگذرد اين معنايش اين است كه شش روز بگذرد، و ظاهر اين عبارت اين است كه اين مستحاضه در اين شش روز حائض است محكوم به حيض است، حمل كردن اين را كه فاذا جازت ايامها يعنى بيا او را متصل كن به چهارمى يعنى آن پنج روز بگذرد، اين متفاهم عرفى نيست از اين روايت، ما متعبد هستيم به ظواهر روايات اخذ كنيم مادامى كه قرينه بر خلاف قائم نشده است، و بما اينكه ايامها ندارد ايام دمها، ايامها يعنى ايام قعودها چونكه گفتيم ايام قعود اكثرش عشر است آن ایام، اين زن كه ايام قعود داشت شش روز بود او وقتى كه گذشت اين وقت شروع مىشود به استحاضه، خود اين روايت ظاهرش اين است كه تا اين شش روز در ماه سومى كه مستحاضه شده است تا روز هفتمى كه شش روز بگذرد حائض است، اما بنا بر كلام ايشان نه اين روايت مىگويد كه بعد از پنج روز مستحاضه است، ولی این متفاهم عرفی نیست.
بدان جهت اين دو وجه موجب شده است كه ما ملتزم شدهايم كه زن وفاقا للمشهور و اکثر جماعت که ماتزم بخ خمین هستند كه ظاهر اينها عبارت از اين است وقتى كه آن ايام دم نگذشته است به آن نحوى كه بود يعنى روز ششمى اين شخص محكوم است به حائض بودن.
باز يكى از اين رواياتى كه دلالت به اين معنا مىكند و دلالتش به اين معنا مثل اين روايت است صحيحه محمد ابن مسلم است، صحيحه محمد ابن مسلم در باب چهارم از ابواب الحيض روايت اولى[3] است:
«محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه» اين يك سند، «و عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شاذان» اين دو سند، «جميعا عن حماد ابن عيسى عن حريز عن محمد ابن مسلم قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن المرأة ترَی الصفرة فى ايامها»، از زنى كه در ايام عادتش صفرت مىبيند كه اوصاف استحاضه است، چونکه الصفرة فی ایام الحیض حیضٌ، این دليلش یعنی یکی از ادله اش همین است، «عن المرأة على الصفرة فى ايامها فقال لا تصلى حتى تنقضى ايامها» نماز نخواند حتى اينكه ايام بگذرد، خوب ايامى كه داشت روز ششمى بود روز ششمى دم منفصل بود ظاهرش اين است كه تا روز ششمى نگذشته است ظاهرش اين است كه اين زن حائض است ولو اصفر ببيند، و اين به اين مىشود كه روز پنجم هم از ايام حيض باشد چونكه صفرت در ايام الحيض حيض است، پس اين روايت دليل مىشود مادامى كه اين شش روز نگذشته است ظاهر اين روايت اين است كه احكام حائض بر او مترتب مىشود.
و آنى كه سابقا مىگفتيم او دليل نيست، ولكن مىشود او را حساب دليل كرد بعد از اينكه اينها مانوس شد ما تراه المرأة قبل العشرة من الحيض، مىگفتيم حيض امر مستمر است يعنى آن حيض واحد مستمر تا اين دم باقى است، و بما اينكه گفتيم بعد از ثلاثه دن حیض که لزوم ندارد باقى بماند چونكه فطرات كافى است در غير سه روز، اين معنايش اين است كه يعنى قعودش باقى است، بدان جهت گفتيم كه در آن روايت ما ترَی العشرة فهو من الحيض يعنى اين از ايام قعود است و زن تا آن زمان محكوم به حيض است.
از اينجا ديگر كلام معلوم شد كه چه بايد گفت در جهت ثانيه، جهت ثانيه است كه اگر گفتيم طهر است در آن وسط ملتزم شديم كه طهر است نقاء متخلل طهر است، وقتى كه زن ماه پنجم اين دم را ديد مستمرا مستحاضه شد چهار روزش را حيض قرار بدهد كه آن ايام متصله را كه متصلا دم ديده بود در آن دو ماه، يا پنج روز متصل را كه يك روز از شش روز مىآورد به چهار روز مىچسباند پنج روز دم متصل مىشود، يا اينكه نه! شش روز بايد حيض قرار بدهد، گفتيم ظاهر روايت همين جور است كه فاذا مضت ايامها يعنى يوم منفصل بگذرد، اينی كه در عبارت عروه داريم پنج روز متصل بگذرد دیگر مستحاضه است اين معناى روايت نيست، ولو قائل بشويم طهر است معنايش اين است كه فاذا جازت ايامها يعنى آن ايامى كه در آن ايام حائض بود آن ايام بايد بگذرد، او روز ششمى بود، در روز ششمى سابقا حائض بود، بايد روز ششمى بگذرد، بدان جهت جهت ثانيهاى كه در مقام هست حكمش واضح مىشود.
«يعتبر في تحقق العادة العددية تساوي الحيضينو عدم زيادة إحداهما على الأخرى و لو بنصف يوم أو أقل فلو رأت خمسة في الشهر الأول و خمسة و ثلث أو ربع يوم في الشهر الثاني لا تتحقق العادة من حيث العدد نعم لو كانت الزيادة يسيرة لا تضر و كذا في العادة الوقتية تفاوت الوقت و لو بثلث أو ربع يوم يضر و أما التفاوت اليسير فلا يضر لكن المسألة لا تخلو عن إشكال فالأولى مراعاة الاحتياط«.[4]
يك مسئلهاى هست انصافش است كه در باب الحيض مسئلهاى است که از مسائل مشكله مسئله حيض است، و آن مسئله اين است كه زن در اين دو دفعه خون ديدن كه ايامش مساوى شد ذو العادة مىشود تارة در عدد الايام دو ماه يكى است مثل اينكه روز اول دوم سوم و چهارم خون ديده است در يك ماه، و دفعه دومى كه هست دفعه دوم باز اول و دوم و سوم و چهارم خون ديده است، ولكن در دفعه اول روز چهارمى آن وقتى كه خونش قطع شد عند الغروب بود، آن وقتى كه غروب شمس مىشد از يوم رابع دم حيض قطع شد، ولكن در آن دفعه دوم اذان ظهر را مىگفتند نگاه كرد ديد كه خشك شده است بعد هم دم نيامد، در هر دو چهار روز را خون ديده است ولكن خون در يكى نصفه روز است در يكى تمام روز است، يا فرض كنيد اوضحتر از اين بگويم چهار روز خون ديد در يك ماه يك ساعت به غروب شمس مانده بود روز چهارمى خشك شد دمش، ولكن دفعه دومى عند الغروب كه اذان مغرب مىگفتند خشك شد، مىبينيد ايام عددش سواء است چهار روز خون ديده است ولكن اين چهار روز با همديگر اختلاف دارند به حسب مثل يا به حسب ثلث يا به حسب ساعات مثل مثال اخيرى.
ايشان قدس الله نفسه الشريف در عروه اول ذات عاده عدديه را مىگويد مىگويد ذات عاده عدديه اگر خونى ديد چهار روز بعد ده روز نقاء حاصل شد، بعد دوباره خون ديد چهار روز، ولكن این چهار روز با آن چهار روز نصف روز اختلاف داشتند كما فی المثال، يا فرض بفرماييد ثلث اختلاف داشتند اين دو تا دمها ربع اختلاف داشتند مىفرمايد اين ذات عادت عدديه نمىشود، اين ذات عدديه آن وقتى مىشود كه ما بين عددهاى دم اينجور اختلافى نباشد، بعد مىگويد ذات عادت وقتيه هم همين جور است كه آن در اول ماه چهار روز خون ديد يك ساعت به غروب خونش قطع شد، ولكن در دفعه دوم عند الغروب قطع شد، مىفرمايد ذات عادت وقتيه هم همين جور است وقتى كه اينجورها اختلاف پيدا كردند ذات عاده نمىشود، بله! اگر اختلاف اختلاف يسيرى بوده باشد كه اين حدّ اين يسير كه يكى از اين مشكلات حدّ يسير است اگر اختلاف به نحوی يسير بوده باشد كه عرفا گفته مىشود كه دو تا دم در عدد يا در وقت مثل هم هستند آن ضررى ندارد، او را امروز اينجور مىگوييم براى اينكه ذهن شما آماده بشود، آن روز اول فرض كنيد كه چهار روز دم ديد قبل الغروب دمش قطع شد اما چنان قبل الغروبى كه اصلا مهلت بر نماز عصر بخواند چونكه خون قطع شد تيمم بكند يا غسل بكند نماز عصر را بخواند ولو يك ركعتش را درک کند اينجور مهلتى نيست، ولكن قبل الغروب است، ولكن دفعه دوم و ماه دوم عند رأس الغروب و الغروب قطع شد، كه اين تفاوت يسير كه بين الدمين هست اين تفاوت يسير در ما نحن فيه اگر بوده باشد ضرر ندارد به حصول العادة، عادت يسير را اينجور تحديد كردهاند امروز به نحوى كه بخواهد فريضة الوقت را اداء كند ولو به اقل ميسورش ممكن نباشد ولكن يكى روز پر بود يكى از روز كمتر بود به اين مقدار، آن عيبى ندارد، آن ذات عاده مىشود ملاحظه بفرماييد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص322.
[2]مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُسْتَحَاضَةُ تَنْظُرُ أَيَّامَهَا فَلَا تُصَلِّي فِيهَا- وَ لَا يَقْرَبُهَا بَعْلُهَا- فَإِذَا جَازَتْ أَيَّامُهَا وَ رَأَتِ الدَّمَ يَثْقُبُ الْكُرْسُفَ- اغْتَسَلَتْ لِلظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ قَالَ- وَ هَذِهِ يَأْتِيهَا بَعْلُهَا إِلَّا فِي أَيَّامِ حَيْضِهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص317.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى الصُّفْرَةَ فِي أَيَّامِهَا- فَقَالَ لَا تُصَلِّي حَتَّى تَنْقَضِيَ أَيَّامُهَا- وَ إِنْ رَأَتِ الصُّفْرَةَ فِي غَيْرِ أَيَّامِهَا تَوَضَّأَتْ وَ صَلَّتْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص278.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.