درس هفتصد و نود و دوم

دم حيض

مسالة 14:« يعتبر في تحقق العادة العددية تساوي الحيضين‌و عدم زيادة إحداهما على الأخرى و لو بنصف يوم أو أقل فلو رأت خمسة في الشهر الأول و خمسة و ثلث أو ربع يوم في الشهر الثاني لا تتحقق العادة من حيث العدد نعم لو كانت الزيادة يسيرة لا تضر و كذا في العادة الوقتية تفاوت الوقت و لو بثلث أو ربع يوم يضر و أما التفاوت اليسير فلا يضر لكن المسألة لا تخلو عن إشكال فالأولى مراعاة الاحتياط‌«.[1]

ادامه بحث اعتبار مساوات بين دو حيض در تحقق عادت عدديه

صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف فتوا داد بر اينكه اگر در عادت عدديه ايام با همديگر اختلاف داشته باشند به نصف يوم ثلث يوم ربع يوم و نحو ذلك، در ماه اول چهار روز دم ديده است و در ماه ثانى سه روز ديده است با نصف روز ديگر كه از چهار روز نصف روز كمتر است، فرمود اين عادت عدديه حاصل نمى‏شود ثلث هم تفاوت داشته باشد اين شهرين ربع هم تفاوت داشته باشد ذات عادت نمى‏شود.

 عرض كرديم در ما نحن فيه امرى هست آن امر بايد منظور نظر بشود، و آن اين است كه در آن غير ثلاثة ايام استمرار الدم فى ايام الحيض معتبر نيست، ولو آن ايام را فطرات ببيند آن يوم يوم حيض حساب مى‏شود، اين را گفتيم، ولكن يك نكته‏اى لازم است، و آن اين است كه بدء الطهر از آخرين خونى است كه زن مى‏بيند و او قطع مى‏شود ولو در عرض نيم ساعت باشد، روز چهارمى زن پاك بود یعنی نقاء داشت ظهر خون ديد يك ساعت بعد از يك ساعت قطع شد ديگر نيامد خون، اين بعد از ظهر بساعةٍ اول طهرش است، اول طهر از آن انقطاعى حساب مى‏شود كه بعد از آن انقطاع دم عود نكرده است، بدان جهت اين زن نه روز ديگر هم پاك بود كه بعد از يك ساعت از ظهر قطع شد خونش كه نصف روز است نه روز تمام پاك بود، روز دهم هم تا دو ساعت يا يك ساعت از ظهر گذشته پاك بود بعد خون ديد، اين اقل طهرش تمام شده است، چونكه اقل طهر از حين آن انقطاع الدم حساب مى‏شود، این ده روز تمام پاك شده است، چونكه نه روز كه هست پاك بود يك ساعت بعد از ظهر پاك شده بود قبل از نه روز و يك ساعت و دو ساعت هم بعد از ظهر خون ديده است روز دهمى، ده روز گذشته است اين نكته در ذهنتان بوده باشد كه آن طهرى كه عشرة ايام است از حين انقطاع دم حساب مى‏شود كه بعد از او عود نكرده است دم، ولو آن دم يك ساعت یا نصف ساعت بوده باشد، چونكه در ايام بعد از سه روز استمرار دم معتبر نيست، على هذا الاساس يك ماهى زن خون ديد روز چهارم عند الغروب منقطع شد دمش كه بعد نيامد، ولكن در ماه دوم عند الظهر خونش قطع شد روز چهارمى بعد ديگر نيامد، قهرا خونش در ماه اول چهار روز بود و در ماه دوم سه روز و نصف است، چونكه گفتيم از وقتى كه دم قطع شد بعد نيامد طهر حساب مى‏شود، پس حيضش در ماه اول چهار روز است در ماه دوم سه روز، مى‏گويد اين عادت عدديه نمى‏شود، اگر ثلث هم فرق داشته باشد ربع هم فرق داشته باشد عادت نمى‏شود، خلافا لبعضى که فرموده‏اند كه اين عادت اين زنى كه هست سه روز است عادت عدديه‏اش سه روز پر می شود، يعنى سه روزى كه محكوم به حيض است در تمام آن سه روز عادت عدديه‏اش آن سه روز مى‏شود، روز چهارم كه در ماه اول ديده بود و در ماه دوم تا نصف ديده است او الغاء مى‏شود، چونكه چهار روز تمام را نمى‏شود حيض قرار داد چرا؟ چونكه بعد از ظهر طهر است كما ذكرنا، پس اختلاف اينها در نصف روز مى‏شود كه با همديگر اختلاف دارند.

 خوب عرض مى‏كنيم گفته‏اند بر اينكه در روايت سماعه آمده است كه اذا اتفق شهران فى عدة ايام سواء در عدد ايام بايد مساوى بشوند، در عدد ايام مساوى هستند، يوم مثل مجموع است من طلوع الفجر او من طلوع الشمس الى‏ غروب الليل، در اين يومى كه اسم مجموع است گفته‏اند اينها مساوى هستند، چرا؟ چونكه هر دو ماه سه روز تمام بوده است سه روز دیده است در هر دو ماه، منتهى آن نصف روز يوم نيست چونكه بعد از ظهرش طهر است، آنجايى كه عكس بشود در ماه اول سه روز ببيند و در ماه دوم سه روز و نصف ببيند آنجا اوضح است اين فرمايش اينها، گفته‏اند حيضشان سه روز است، اگر در فرض اول هم عادت عدديه حاصل نشد كه يك ماه چهار روزِ پر ديده است يك ماه سه روز و نصف ديده است اگر عادت عدديه حاصل نشد كما اينكه حاصل نيست چونكه يوم اسم مجموع است در عدد ايام مساوى نيستند در يكى چهار روز است در يكى سه روز، اما در جايى كه در يك شهر سه روز ببيند در شهر بعدى سه روز و نصف ببيند در ايام مساوى هستند، پس آنهايى كه گفته‏اند عادت عدديه حاصل مى‏شود ولو ايام به نصف فرق داشته باشند آنها يقينا صورت ثانيه را مى‏گويند كه ماه اول سه تا ديده است ماه دوم سه و نصف ديده است سه و ثلث ديده است سه روز و ربع ديده است، اما اولى را مى‏گويند يا نه در كلماتشان تعرضى به او نيست، كه در ماه اول چهار روز و در ماه دوم سه روز و نصف، ايام مساوى نيستند آنجا، آنجا بايد بگويند كه حاصل نمى‏شود، اما در صورت ثانيه حاصل مى‏شود.

ولكن مرحوم صاحب عروه وفاقا للاكثر لما نسب الى مشهور گفته نه عادت عدديه حاصل نمى‏شود حتى در ثانى، چرا؟ چونكه گفته‏اند همين جور است يوم اسم مجموع است من طلوع الفجر الى غروب الليل، ولكن در موثقه سماعه دارد كه اذا اتفق شهران فى عدة ايام سوا، بايد ايام متصف بشوند بانها سوا، در حساب اهل العرف مى‏گويند حساب يك ماه سه روز است يك ماه سه روز و نصف است، ايام مساوى نيستند، آن نصف روز را حساب مى‏كنند ثلث روز را حساب مى‏كنند، اين مثل اينكه كسى را بگيرند حبس كنند دو دفعه حبس كرده‏اند اين بيچاره را، يك دفعه حبس كرده‏اند سه روز يك دفعه هم حبس كرده‏اند سه روز و نصف، اين وقتى كه درآمد دفعه دوم پرسيدند از او كه بابا تو كه دو دفعه حبس رفتى اين حبس‏هايت با هم خلافى دارند من حيث المقدار و من حيث الايام، مى‏گويد آن سه روز كه گذشت خلاص شده بودم اين دفعه طول كشيد سه روز و نصف شد، اين سواء نمى‏گويند، اوضح‏تر از اين است كه شخصى دو دفعه حبس بشود يك دفعه سه ماه حبس كرده‏اند سه ماه كه تمام شد رهایش كردند يك دفعه دومى سه ماه و نصف را حبس كرده‏اند، خوب معلوم است كه شهر اسم مجموع است همين جور است نصف شهر شهر نيست ولكن در حساب حساب مى‏شود، از او پرسيدند كه اين دفعه با آن دفعه فرق داشت؟ مى‏گويد آن دفعه سه ماه بود ماه چهارم خلاص شدم الان پانزده روز است بعد از سه ماه باز گرفتار بودم حبس بودم، حساب مى‏كنند نصف شهر را، اوضح‏تر از اين سنه است دو دفعه حبس شده بود يك دفعه سه سال حبس شد يك دفعه سه سال و نيم حبس شد، نمى‏گويند كه اين شخص حبسش در سنوات على حد سواء است خودش هم مى‏گويد، مى‏گويد اين دفعه سه سال و نيم شد، بدان جهت در ما نحن فيه دم اگر اينجور اختلافی داشته باشد مثل ساير موارد است كه عرف آن نصف اليوم را حساب مى‏كند و ايام را در شهرين مساوى نمى‏بيند.

 بله! اين معنا يك قرينه عامه‏اى هست، مثل حبس و اينها نيست، در حبس مثلا ضابطه‏اى هست وقتى كه سه روز تمام شد در سر ساعت رهایش مى‏كنند، ولكن در ما نحن فيه در حيض زنها من حيث البدء و من حيث القطع نوعا اختلاف دارند ولو ذات عاده بشوند، همان دقيقه‏اى كه ماه گذشته حيض ديده بود همان دقيقه حيضش اين ماه شروع بشود ولو مرأه ذات العادت است اين نمى‏شود، اين امر نادرى است، آن دقيقه‏اى كه در ماه گذشته قطع شد اين ماه در همان دقيقه ساعت دقيقى داشت گذاشت در همان دقيقه قطع شد اين نمى‏شود، در قطع و بدء با همديگر اختلاف دارند، اين قرينه عامه مى‏شود كه اگر اختلاف يسير بوده باشد به حيث اينكه مى‏گويد بابا اين دفعه هم مثل ماه گذشته همان وقت حيض ديدم آن تفاوت يسير را حساب نمى‏كنند، اگر اينجور بوده باشد كه تفاوت يسير حساب نشود كه مى‏گفتيم اگر وقت نماز بوده باشد می تواند درك كند وقت نماز را اينجور اختلافى با همديگر داشته باشند در قطع و در بدء اين اشكالى ندارد، اين كه نمى‏تواند نماز را هم درك كند آن اشكالى ندارد، آنى كه متعارف است آن است كه از او بپرسی می گوید در ماه دوم ماه سوم همين جور حائض شدم با وجود اينكه من حيث دقايق ساعت فرق دارد، براى اينكه قرينه عامه است آن تساوى دقّى در ما نحن فيه ملاك نيست، اين چونكه امرى است كه نادر است شايد هم واقع بشود اما يك امر نادرى است، بلكه ربع ساعت هم فرق پيدا كند همين جور است عرفا مى‏گويند همان وقت است، ربع ساعتى ده دقيقه‏اى فرق پيدا كند كافى به نماز هم بوده باشد مى‏گويد همان وقت است.

 بدان جهت در ما نحن فيه اگر اين محل شك شد آن اولى كه واسع به مقدار صلاة نيست او قطعا فرق نمى‏كند در بدء و قطع، بدان جهت در ما نحن فيه اشكال وارد مى‏شود كه شما در آن اقل ثلاثة ايام گفتيد سه روز بايد پر بشود از خون، به نحوى كه اين زن خون ديد روز سوم يك ربع ساعت ماند به غروب شمس قطع شد سه روزِ تمام نشد گفتيم آن حيض نيست، آنجا به اينجا قياس نمى‏شود كه چرا اينجا اينجور گفتيد اينجا اينجور مى‏گوييد، چونكه در حيض اقل الحيض ثلاثة ايامى كه هست مستمرة آن امر عادى است كه اكثرا سه روز بيشتر خون مى‏بينند، بدان جهت شارع تحديد كرده بود كه سه روز بشود ظاهرش هم سه روز تمام بود، ولكن در ما نحن فيه عكس است غالب النساء كه ذات العادة هستند من حيث البدء و القطع فرق دارد شروع و قطعش ولو ذات العادة است، اين قرينه موجب مى‏شود كه در ما نحن فيه ملتزم مى‏شويم اين تفاوت يسير موجب ضرر نمى‏شود.

و اما تفاوت اگر غير يسير باشد مثل نصف يوم بوده باشد او گفتيم حساب مى‏شود، تفاوت اگر در ايام به نصف يوم و ثلث يوم بشود او مضر است كما ذكرنا، چونكه عرفا مى‏گويد كه نه آن چهار روز بود اين سه روز و نيم است يا آن سه روز بود اين سه روز و نصف است، و اما اگر تفاوت من حيث ليالى بود من حيث الايام هيچ فرقى نداشت، مثل اينكه فرض بفرماييد زن در ماه اول عند طلوع الفجر شروع كرد به خون ديدن روز سومى يا روز چهارمى اول غروب وقتى كه اذان گفتند قطع شد، چهار روز بود، ولكن در ماه دوم دو ساع به طلوع فجر مانده است بلند كه به بچه‏اش شير بدهد ديد كه مسئله شروع شده است، بدان جهت روز اول خون ديد روز دوم خون ديد روز سوم خون ديد روز چهارم هم خون ديد اذان شد نگاه كرد ديد كه نه خون هست، ولكن نصف شب قطع شد نصف شب كه بلند شد بچه را شير بدهد وقتى كه علامت گذاشت كه بفهمد خونش قطع شده است يا نه ديد كه نه بياضِ خالى است خونش قطع شده است، خوب من حيث ايام حیض فرقى ندارد در هر دو ماه چهار روزِ پر خون ديده است، ولكن من حيث الليالى با هم ديگر فرق دارد اين  مرأه ذات عدديه مى‏شود يا مرأه ذات عادت عدديه نمى‏شود؟

فحص نكرده‏ام ولكن تعرضى در كلمات اصحاب نديده‏ام به اين معنا كه اگر تفاوت از ناحيه قصد و از ناحيه بدء من حيث الليالى بشود يا من حيث الايام او ضرر مى‏رساند به ذات عادت بودن يا نه؟ ما عرض مى‏كنيم بله به نظر قاصر ما ضرر مى‏رساند. چرا؟ چونكه ايام سواء نمى‏شود ماه قبل يوم چهارمى شبش شبى كه بدء مى‏آيد خون نداشت، ولكن اين ماه بعد از اينكه روز چهارمى گذشت شبش خون داشت تا نصف شب، اين عدة ايام سواء نيست، فقط آن تفاوت يسيرى كه لا يعتنی به به او اعتناء نمى‏شود آن مقدار ضرر ندارد، هذا نسبت به آن عادت عدديه.

 سؤال...؟ يوم سواء نمى‏شود يك دفعه كسى كسى را يك روز دعوت كرد شبش هم نگه داشت، يك دفعه ديگر دعوت كرد وقتى كه شب رسيد گفت معذرت مى‏خواهم بچه‏هاى ما از سفر آمده‏اند شلوغ است شما هم شب ديگر تشريف ببريد، از او بپرسند كه شما دو روز مهمان شديد روزها سواء بودند يا نه؟ مى‏گويد نه آن شبش هم بودم اينجا شبش نيستم، اين صدق عرفى است به حسب صدق عرفى ولو ليل داخل يوم نيست ولكن در اتصاف يوم به اينكه سواء است مدخليت دارد.

سؤال...؟ عرض مى‏كنم عيب ندارد در عده ايام بوده باشد عده ايام آن وقت متساوى مى‏شود كه ايام متساوى بشود، ایام متساوی نیست چون آن شب نداشت اين شب داشت.

بدان جهت در ما نحن فيه عادت عدديه حاصل بشود به واسطه اختلاف در ليالى اين معنا به ذهن قاصر مى‏رسد كه درست نيست، عدة ايام سواء باشد يعنى ايامش سواء باشد. وقتى كه ايامش در عدد سواء باشد بايد ايام با همديگر تساوى داشته باشند. اين معنا نسبت به عادت عدديه.

و اما عادت وقتيه، آنجا پر واضح است كه اختلاف ضرر مى‏رساند در حصول عادت وقتيه، آنها هم كه گفته بودند در آن عادت وقتيه گفته بودند و اما در عادت وقتيه اختلاف فرق مى‏كند، چونكه در دليل عادت وقتيه معتبره يونس ابن عبد الرحمن بود كه در آن معتبره یونس بن عبد الرحمن اينجور وارد شده بود كه انقطع الدم در شهر ثانى فى الوقت الذى انقطع فی الشهر الاول، دم در شهر ثانى قطع بشود در همان يومى كه در شهر اول قطع شده بود، وقتى كه در شهر اول عند الغروب قطع شد سه روز ديد روز سومى عند الغروب قطع شد يا چهار روز ديد عند الغروب قطع شد، ولكن در دفعه دوم نه در چهار روز و نصف قطع شد، نصف روز با همديگر فرق دارند، این صدق نمى‏كند كه انقطع بوقت، بله اگر مقدار يسير بوده باشد آن مقدار يسير ضرر نمى‏رساند آن مقدار يسير است كه بپرسيد مى‏گويد بله همان وقت كه حائض شدم اين ماه هم همان وقت حائض شدم آن اختلاف يسير را حساب نمى‏كنند، و در ما نحن فيه آنى كه عرض كرديم اخيرا كه اختلاف در ليالى بوده باشد آن اختلاف در ليالى پر واضح است که مضر است به عادت وقتيه، چرا؟ براى اين كه وقتى كه در دفعه دوم تا نصف شب حائض شد صدق نمى‏كند در همان وقتى كه قطع شده بود در همان وقت قطع شد، در همان ايام اين شبهه بود كه در ذهن ايشان هم بود كه عدة ايام در عدد مساوى بشود، و اما در عدد مساوى هستند هر دو سه روز هستند یا هر دو چهار روز هستند ولكن گفتيم كه ايام مساوى بشود يعنى شبهايش هم بايد مساوى بشود يا آن نصف‏هايش هم بايد مساوى بشود اينجور بايد بوده بشود، بدان جهت حساب مى‏كنند آن اختلاف را، آن حرف را که آنجا گفتيم آن اگر درست نباشد ولكن در عادت وقتيه بلا اشكال است كه اختلاف مضر مى‏شود حتى از ناحيه شب بوده باشد، در آن وقتى كه شهر اول قطع شده بود در آن وقت قطع نشد شب بعدى هم حائض شد قبل الفجرش قطع شد با همديگر اختلاف دارند، هذه كله در اين مسئله.

 سؤال...؟ عادت وقتيه من حيث الاخر نمى‏شود نه من حيث المبدأ، چونكه عادت وقتيه را تقسيم كرديم به عادت وقتيه مبدأ الحيض اثناء الحيض آخر الحيض، من حيث آخر با همديگر عادت ندارد، اين نكته خوبى بود اينكه مى‏گوييم عادت حاصل نمى‏شود معنايش اين است كه من حيث العدد در فرض اول، و در فرض ثانى من حيث عادت وقتيه بودن من حيث المبدأ و المنتهى عادت نمى‏شود، ولكن شهرين در مبدأ الحيض يا در اثناء الحيض متفق بودند عادت من حيض المبدأ و الاثنا مى‏شود.

حکم صاحب عادت وقتيه از حيث ترک عبادت و عدم ترک آن

مسألة 15: « صاحبه العادة الوقتية سواء كانت عددية أيضا أم لا تترك العبادة بمجرد رؤية الدم في العادة‌ أو مع تقدمه أو تأخره يوما أو يومين أو أزيد على وجه يصدق عليه تقدم العادة أو تأخرها و لو لم يكن الدم بالصفات و ترتب عليه جميع أحكام الحيض فإن علمت بعد ذلك عدم كونه حيضا لانقطاعه قبل تمام ثلاثة أيام تقضي ما تركته من العبادات و أما غير ذات‌ ‌العادة المذكورة كذات العادة العددية فقط و المبتدئة و المضطربة و الناسية فإنها تترك العبادة و ترتب أحكام الحيض بمجرد رؤيته إذا كان بالصفات و أما مع عدمها فتحتاط بالجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة إلى ثلاثة أيام فإن رأت ثلاثة أو أزيد تجعلها حيضا نعم لو علمت أنه يستمر إلى ثلاثة أيام تركت العبادة بمجرد الرؤية و إن تبين الخلاف تقضي ما تركته‌«.[2]

 بعد ايشان در ما نحن فيه مسئله‏اى را شروع مى‏فرمايد شايد در باب الحيض آن عدة مسائلى كه صعب است حل كردن آنها يكى اين مسئله‏اى است كه ايشان شروع مى‏كند، ايشان مى‏فرمايد بر اينكه بعد از اينكه ذات العادة (اينها مسائل ذات العادة است) اين ذات العادة بعد ذات عادت شدن كه خون مى‏بيند اين اقسامى دارد چند نحو خون مى‏بيند، ايشان اينها را در ضمن اين مسائل بعدى ذكر مى‏فرمايد.

 يك وقت اين است كه ذات العادة دم را بعد از اين در همان وقتى كه حيضش شروع شده بود در همان وقت دم مى‏بيند، ايشان مى‏فرمايد وقتى كه در همان ايام عادتى كه داشت خون ديد به مجرد الرؤية حكم مى‏شود كه اين خون خون حيض است، ديگر منتظر بشويم ببينيم كه سه روز مستمر مى‏شود يا نمى‏شود  نه به مجرد حدوث الدم حكم مى‏شود بانه حيض، خوب اگر بعدش سه روز مستمر شد كه حيض است مستمر نشد قطع شد ولو حب خورد و قطع کرد این دم را معلوم مى‏شود حيض نيست استحاضه است، چونكه حيض كمتر از سه روز نمى‏شود.م

درست توجه کنید، یک نکته ای را می گویم تا آخر در ذهنتان باشد، ما كه ذى العادة عادتش را اعتبار مى‏كنيم اعتبارش طريقى است، يعنى شارع اين را اماره قرار داده است بر حيضيت دمى كه در ايام عادت مى‏بيند، به مجرد شروع چونكه ايام عادت است حكم مى‏شود بانه حيض، و مى‏دانيد كه اماره اگر خطا رفت كشف خلاف شد خون روز دومى قطع شد ديگر نيامد چونكه حيض نمى‏تواند بشود سه روز بايد مستمر بشود خوب آن نمازهايى كه ترك كرده است آنها را بايد تدارك كند قضاء كند، آن خون خون حيض نمى‏شود اين خون خون استحاضه مى‏شود، غرض اين است كه ذى العادة اماره است ولكن اماره‏اى است كه بر اوصاف هم مقدم است، يعنى يك جا سيأتى با اوصاف معارضه كرد كسى زنى ايام عادتش پنج روز بود آن پنج روز را خون اصفر و زرد ديد اين پنج روز را، بعد از اينكه پنج روز را ديد قطع شد پنج روز ديگر هيچ خون نداشت، پنج روز ديگر خون ديد چه جور خون! مثل قير سياه بود و غلظتش هم مثل قير بود یعنی اوصاف را داشت، خوب مجموع دمين كه در عادت دیده است پنج روز با اينی كه پنج روز ديده است يك حيض حساب نمى‏شود، چونكه پنج روز پاك شده است مى‏شود پانزده روز ،گفتيم يك حيض بايد از حين شروع در روز دهم تمام بشود، دو حيض مستقل هم نمى‏تواند بشود چونكه ده روز طهر فاصله نشده است، چه مى‏شود؟ عادت كه اين پنج روز را اصفر رقیق را در عادت دیده با آن صفاتى كه در پنج روز بعدى است معارضه مى‏كند، خواهيم گفت كه صفات ملغى است، چونكه آن معتبره يونس فرمود زنى كه ذى العادت است آنى را كه در عادت مى‏بيند آن حيض است كدر بوده باشد صفرت بوده باشد هر چه بوده باشد، آن وظيفه و سنتش اين است كه آن خونى را نمى‏شود مجموعش را يك حيض قرار داد در آن يك خون ايام عادت را حیض قرار مى‏دهد، بدان جهت اين ايام العادة طريق است اعتبارش طريقى است و خودش هم بر اوصاف و طريق ديگر مقدم است.

روى اين اساس زن به مجرد اينكه در ايام عادت خون ديد ولو صفرت بوده باشد محكوم به حيض است، براى اين كه امام عليه السلام هم در معتبره يونس فرمود سنت اين است آن خوني كه در ايام حيض ديده مى‏شود ولو كانت تعرف ايامها ما احتاجت الى معرفة اللون، لون اعتبار ندارد، لان السنة فى الحيض آن يكون الصفرة و الكدرة و ما فوقها فى ايام الحيض اذا عرفت ايام الحيض سنت اين است كه آن يكون حيضا كله آن كان الدم اسود و غير ذلك، چه خون سياه باشد چه نباشد، سنت اين است كه او حيض است، بدان جهت در آن صحيحه محمد ابن مسلم هم هست، صحيحه محمد ابن مسلم [3] در باب چهارم از ابواب الحيض روايت اولى است:

صحيحه محمد بن مسلم

محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه اين يك سند و محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شاذان جميعا عن حماد ابن عيسى عن حريز عن محمد ابن مسلم قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن المرأة ترَی الصفرة فى ايامها خون زرد مى‏بيند، قال لا تصلى حتى تنقضى ايامها، اين معنايش اين است كه اين خون حيض است، اين و روايات ديگر، اين معنا مسلم عند الكل است بلا خلاف یذکر و بلا تأمل لتأمل فى المسائل، تأملى نيست زن اگر در ايام عادت خون ببينيد به مجرد الرؤية حكم مى‏شود بانه حيض يعنى طريق است حكم مى‏شود بانه حيض چه دمش اصفر بوده باشد چه اسود چه احمر، اوصاف اعتبارى ندارد لا كلام فى هذه الجهة.

 پس يك قسم ذى العادة اين است كه دم را فى ما بعد در ايام عادتش ببيند، اين قسم حكمش واضح شد.

يك قسم ديگر از ذى العادة كه اين هم نوعى است در زنها به حسب انچه از تجربة النساء به دست آمده است، اين اينجور است كه زن ذات عادت بشود بعضا خون فرق پيدا مى‏كند در ماههاى ديگر جلو مى‏افتد، مثلا در ماه گذشته عادتش اين بود كه از سوم ماه خون مى‏ديد نه فى ما بعد مى‏بينيد كه از اول ماه مى‏بيند جلو مى‏افتد، اين امر متعارفى است در نساء هر كسى كه فحص بكند به دست مى‏آورد، يك چيز صعبى نيست بپرسد كما اينكه مى‏پرسيدند بعضى فقهاء از نوعشان تا به دست بياورند، كه يك جا هم دارد كه سألنا از نساء كثيره اين را و اينجور جواب داده‏اند، بدان جهت در ما نحن فيه اين تقدم عادت كه عادت جلو مى‏افتد اين امر متعارفى است.

كلام اين است كه زن خونش قبل از ايام عادتش شروع شد در ايام عادت شروع نشد، اين زن در قبل از ايام عادت خونش شروع شد خونش اوصاف حيض را داشت بلا تأمل حكم مى‏شود بانه حيض، چرا؟ براى اينكه اوصاف خودش اماره است و در ما نحن فيه حكم مى‏شود كه خون خون حيض است و اشكالى ندارد، در اين هم كسى تأمل نكرده است.

 و انما الكلام و كل الكلام آنجايى است كه خونى كه جلوتر شروع شده است مى‏آيد اصفر بوده باشد صفات حيض را نداشته باشد، آيا اين صفرتى را كه قبل از ايام حيض مى‏بيند اين هم به مجرد الرؤية حكم مى‏شود كه حائض است كان در ايام عادت ديده است، يعنى معامله مى‏كند با آن سفرتى كه در ايام حيض مى‏بيند آن معامله‏اى را كه در ايام عادت مى‏ديد همان معامله را مى‏كند که به مجرد رويةش حكم مى‏شود بانه حيض.

ولكن ايشان قدس الله نفسه الشريف اين حكم را كه به مجرد الرؤية حكم مى‏شود به حيض ولو دم صفرت بوده باشد، مقيد مى‏كند به آنجايى كه در عرف نساء صدق بكند كه عادتم زود شروع شده است، اين تعجيل الوقت و العادة صدق كند، اگر در عرف نساء تعجيل العادة صدق كرد اين همان حكم حيض را دارد.

ولكن در مقابل اين قول كه تعجيل العادة صدق كند قول ديگرى است و آن اين است اگر آن دم اصفر يك روز جلوتر از ايام عادت است يا دو روز جلوتر از ايام عادت است بله حيض است به مجرد الروية، دو روز مانده به عادتش ديد اين خون را يا يك روز مانده است حيض است مثل او است، و اما اگر از دو روز بيشتر شد سه روز به عادت مانده خون زرد ديد آن روز اول حيض نيست، وقتى كه از دو روز بيشتر شد آنى را كه در آن بيشتر ديده است آن حيض نيست، در مثال ما آن روز اول حيض نيست حيضش از روز دوم حساب مى‏شود كه دو روز مانده است به ايام العادة حیض دیده به رنگ صفرت او حیض است.

 كلام اين است كه اگر چهار روز مانده است شروع شد كه در عرف نساء مى‏گويد كه اين ماه عادت جلو زده است عبارت عروه اين است كه اصفر باشد باز حيض است، بعض اصحاب می فرماید لعل آنى كه ماتن فرموده است لعل نيست تحقيقا همين جور است على ما حكى، قول الاكثر بلكه قول المشهور است، ولكن در مقابل آن قول مشهور قول بعض الاصحاب است كه اگر صفرت دو روز يا يك روز شد حيض است حكم به حيض مى‏شود زيادتر شد نه آن استحاضه است احكام استحاضه را بايد در آن زیادی عمل كند.

يك كلمه‏اى بگويم ركن در مسئله است آن ركن مسئله در جايى است كه خون سفيد و سياه و زرد هر چه بوده باشد قبل از ده روز قطع شده است، يعنى دو تا حيضه نمى‏شود بلکه يك حيضه است، در ما نحن فيه زن يك حيض ديده است خون قبل از ده روز قطع شده است، ولكن كلام در آن يك حيض است، ايشان مى‏فرمايد آن حيض كه تعجيل عادت صدق مى‏كند از آن تعجيل عادت و از آن صفرت من حيض الاول است از ابتداء صفرت حساب مى‏شود، مشهور اينجور مى‏فرمايند، و در مقابل مشهور قولى هست كه نه اول اين یک حيضه از دو روز مانده چونكه صفرت است از دو روز مانده به ايام الحيض شروع مى‏شود و يك حيض واحد است، چرا اينجور اختلاف كرده‏اند؟

اين منشأ اختلاف اختلاف نظر در جمع بين الروايات است، چونکه در مقام رواياتى از اهل بيت رسيده است كه آنها را من حيث المدلول به چهار طايفه مى‏شود تقسيم كرد، و اين چهار طايفه را جمع كردن ما بينهما نتيجه‏اش چيست صاحب عروه و مشهور مى‏گويند نتيجه همان است، كه اگر تعجيل الدم صدق كند صفرت هم باشد حيض است به مجرد الرؤية و مبدأ الحيض است، و در مقابل مشهور كلامى است كه مى‏فرمايند مقتضى الجمع بين الادله و اين طوايف اربعه اين است كه دو روز مانده به حيض شروع مى‏شود، اگر صفرت بوده باشد حيض از آن وقت شروع مى‏شود، تأمل بفرماييد ببینیم کجا می رسد.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.

[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ‌ ‌مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى الصُّفْرَةَ فِي أَيَّامِهَا- فَقَالَ لَا تُصَلِّي حَتَّى تَنْقَضِيَ أَيَّامُهَا- وَ إِنْ رَأَتِ الصُّفْرَةَ فِي غَيْرِ أَيَّامِهَا تَوَضَّأَتْ وَ صَلَّتْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص278.