مسالة 14:« يعتبر في تحقق العادة العددية تساوي الحيضينو عدم زيادة إحداهما على الأخرى و لو بنصف يوم أو أقل فلو رأت خمسة في الشهر الأول و خمسة و ثلث أو ربع يوم في الشهر الثاني لا تتحقق العادة من حيث العدد نعم لو كانت الزيادة يسيرة لا تضر و كذا في العادة الوقتية تفاوت الوقت و لو بثلث أو ربع يوم يضر و أما التفاوت اليسير فلا يضر لكن المسألة لا تخلو عن إشكال فالأولى مراعاة الاحتياط«.[1]
صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف فتوا داد بر اينكه اگر در عادت عدديه ايام با همديگر اختلاف داشته باشند به نصف يوم ثلث يوم ربع يوم و نحو ذلك، در ماه اول چهار روز دم ديده است و در ماه ثانى سه روز ديده است با نصف روز ديگر كه از چهار روز نصف روز كمتر است، فرمود اين عادت عدديه حاصل نمىشود ثلث هم تفاوت داشته باشد اين شهرين ربع هم تفاوت داشته باشد ذات عادت نمىشود.
عرض كرديم در ما نحن فيه امرى هست آن امر بايد منظور نظر بشود، و آن اين است كه در آن غير ثلاثة ايام استمرار الدم فى ايام الحيض معتبر نيست، ولو آن ايام را فطرات ببيند آن يوم يوم حيض حساب مىشود، اين را گفتيم، ولكن يك نكتهاى لازم است، و آن اين است كه بدء الطهر از آخرين خونى است كه زن مىبيند و او قطع مىشود ولو در عرض نيم ساعت باشد، روز چهارمى زن پاك بود یعنی نقاء داشت ظهر خون ديد يك ساعت بعد از يك ساعت قطع شد ديگر نيامد خون، اين بعد از ظهر بساعةٍ اول طهرش است، اول طهر از آن انقطاعى حساب مىشود كه بعد از آن انقطاع دم عود نكرده است، بدان جهت اين زن نه روز ديگر هم پاك بود كه بعد از يك ساعت از ظهر قطع شد خونش كه نصف روز است نه روز تمام پاك بود، روز دهم هم تا دو ساعت يا يك ساعت از ظهر گذشته پاك بود بعد خون ديد، اين اقل طهرش تمام شده است، چونكه اقل طهر از حين آن انقطاع الدم حساب مىشود، این ده روز تمام پاك شده است، چونكه نه روز كه هست پاك بود يك ساعت بعد از ظهر پاك شده بود قبل از نه روز و يك ساعت و دو ساعت هم بعد از ظهر خون ديده است روز دهمى، ده روز گذشته است اين نكته در ذهنتان بوده باشد كه آن طهرى كه عشرة ايام است از حين انقطاع دم حساب مىشود كه بعد از او عود نكرده است دم، ولو آن دم يك ساعت یا نصف ساعت بوده باشد، چونكه در ايام بعد از سه روز استمرار دم معتبر نيست، على هذا الاساس يك ماهى زن خون ديد روز چهارم عند الغروب منقطع شد دمش كه بعد نيامد، ولكن در ماه دوم عند الظهر خونش قطع شد روز چهارمى بعد ديگر نيامد، قهرا خونش در ماه اول چهار روز بود و در ماه دوم سه روز و نصف است، چونكه گفتيم از وقتى كه دم قطع شد بعد نيامد طهر حساب مىشود، پس حيضش در ماه اول چهار روز است در ماه دوم سه روز، مىگويد اين عادت عدديه نمىشود، اگر ثلث هم فرق داشته باشد ربع هم فرق داشته باشد عادت نمىشود، خلافا لبعضى که فرمودهاند كه اين عادت اين زنى كه هست سه روز است عادت عدديهاش سه روز پر می شود، يعنى سه روزى كه محكوم به حيض است در تمام آن سه روز عادت عدديهاش آن سه روز مىشود، روز چهارم كه در ماه اول ديده بود و در ماه دوم تا نصف ديده است او الغاء مىشود، چونكه چهار روز تمام را نمىشود حيض قرار داد چرا؟ چونكه بعد از ظهر طهر است كما ذكرنا، پس اختلاف اينها در نصف روز مىشود كه با همديگر اختلاف دارند.
خوب عرض مىكنيم گفتهاند بر اينكه در روايت سماعه آمده است كه اذا اتفق شهران فى عدة ايام سواء در عدد ايام بايد مساوى بشوند، در عدد ايام مساوى هستند، يوم مثل مجموع است من طلوع الفجر او من طلوع الشمس الى غروب الليل، در اين يومى كه اسم مجموع است گفتهاند اينها مساوى هستند، چرا؟ چونكه هر دو ماه سه روز تمام بوده است سه روز دیده است در هر دو ماه، منتهى آن نصف روز يوم نيست چونكه بعد از ظهرش طهر است، آنجايى كه عكس بشود در ماه اول سه روز ببيند و در ماه دوم سه روز و نصف ببيند آنجا اوضح است اين فرمايش اينها، گفتهاند حيضشان سه روز است، اگر در فرض اول هم عادت عدديه حاصل نشد كه يك ماه چهار روزِ پر ديده است يك ماه سه روز و نصف ديده است اگر عادت عدديه حاصل نشد كما اينكه حاصل نيست چونكه يوم اسم مجموع است در عدد ايام مساوى نيستند در يكى چهار روز است در يكى سه روز، اما در جايى كه در يك شهر سه روز ببيند در شهر بعدى سه روز و نصف ببيند در ايام مساوى هستند، پس آنهايى كه گفتهاند عادت عدديه حاصل مىشود ولو ايام به نصف فرق داشته باشند آنها يقينا صورت ثانيه را مىگويند كه ماه اول سه تا ديده است ماه دوم سه و نصف ديده است سه و ثلث ديده است سه روز و ربع ديده است، اما اولى را مىگويند يا نه در كلماتشان تعرضى به او نيست، كه در ماه اول چهار روز و در ماه دوم سه روز و نصف، ايام مساوى نيستند آنجا، آنجا بايد بگويند كه حاصل نمىشود، اما در صورت ثانيه حاصل مىشود.
ولكن مرحوم صاحب عروه وفاقا للاكثر لما نسب الى مشهور گفته نه عادت عدديه حاصل نمىشود حتى در ثانى، چرا؟ چونكه گفتهاند همين جور است يوم اسم مجموع است من طلوع الفجر الى غروب الليل، ولكن در موثقه سماعه دارد كه اذا اتفق شهران فى عدة ايام سوا، بايد ايام متصف بشوند بانها سوا، در حساب اهل العرف مىگويند حساب يك ماه سه روز است يك ماه سه روز و نصف است، ايام مساوى نيستند، آن نصف روز را حساب مىكنند ثلث روز را حساب مىكنند، اين مثل اينكه كسى را بگيرند حبس كنند دو دفعه حبس كردهاند اين بيچاره را، يك دفعه حبس كردهاند سه روز يك دفعه هم حبس كردهاند سه روز و نصف، اين وقتى كه درآمد دفعه دوم پرسيدند از او كه بابا تو كه دو دفعه حبس رفتى اين حبسهايت با هم خلافى دارند من حيث المقدار و من حيث الايام، مىگويد آن سه روز كه گذشت خلاص شده بودم اين دفعه طول كشيد سه روز و نصف شد، اين سواء نمىگويند، اوضحتر از اين است كه شخصى دو دفعه حبس بشود يك دفعه سه ماه حبس كردهاند سه ماه كه تمام شد رهایش كردند يك دفعه دومى سه ماه و نصف را حبس كردهاند، خوب معلوم است كه شهر اسم مجموع است همين جور است نصف شهر شهر نيست ولكن در حساب حساب مىشود، از او پرسيدند كه اين دفعه با آن دفعه فرق داشت؟ مىگويد آن دفعه سه ماه بود ماه چهارم خلاص شدم الان پانزده روز است بعد از سه ماه باز گرفتار بودم حبس بودم، حساب مىكنند نصف شهر را، اوضحتر از اين سنه است دو دفعه حبس شده بود يك دفعه سه سال حبس شد يك دفعه سه سال و نيم حبس شد، نمىگويند كه اين شخص حبسش در سنوات على حد سواء است خودش هم مىگويد، مىگويد اين دفعه سه سال و نيم شد، بدان جهت در ما نحن فيه دم اگر اينجور اختلافی داشته باشد مثل ساير موارد است كه عرف آن نصف اليوم را حساب مىكند و ايام را در شهرين مساوى نمىبيند.
بله! اين معنا يك قرينه عامهاى هست، مثل حبس و اينها نيست، در حبس مثلا ضابطهاى هست وقتى كه سه روز تمام شد در سر ساعت رهایش مىكنند، ولكن در ما نحن فيه در حيض زنها من حيث البدء و من حيث القطع نوعا اختلاف دارند ولو ذات عاده بشوند، همان دقيقهاى كه ماه گذشته حيض ديده بود همان دقيقه حيضش اين ماه شروع بشود ولو مرأه ذات العادت است اين نمىشود، اين امر نادرى است، آن دقيقهاى كه در ماه گذشته قطع شد اين ماه در همان دقيقه ساعت دقيقى داشت گذاشت در همان دقيقه قطع شد اين نمىشود، در قطع و بدء با همديگر اختلاف دارند، اين قرينه عامه مىشود كه اگر اختلاف يسير بوده باشد به حيث اينكه مىگويد بابا اين دفعه هم مثل ماه گذشته همان وقت حيض ديدم آن تفاوت يسير را حساب نمىكنند، اگر اينجور بوده باشد كه تفاوت يسير حساب نشود كه مىگفتيم اگر وقت نماز بوده باشد می تواند درك كند وقت نماز را اينجور اختلافى با همديگر داشته باشند در قطع و در بدء اين اشكالى ندارد، اين كه نمىتواند نماز را هم درك كند آن اشكالى ندارد، آنى كه متعارف است آن است كه از او بپرسی می گوید در ماه دوم ماه سوم همين جور حائض شدم با وجود اينكه من حيث دقايق ساعت فرق دارد، براى اينكه قرينه عامه است آن تساوى دقّى در ما نحن فيه ملاك نيست، اين چونكه امرى است كه نادر است شايد هم واقع بشود اما يك امر نادرى است، بلكه ربع ساعت هم فرق پيدا كند همين جور است عرفا مىگويند همان وقت است، ربع ساعتى ده دقيقهاى فرق پيدا كند كافى به نماز هم بوده باشد مىگويد همان وقت است.
بدان جهت در ما نحن فيه اگر اين محل شك شد آن اولى كه واسع به مقدار صلاة نيست او قطعا فرق نمىكند در بدء و قطع، بدان جهت در ما نحن فيه اشكال وارد مىشود كه شما در آن اقل ثلاثة ايام گفتيد سه روز بايد پر بشود از خون، به نحوى كه اين زن خون ديد روز سوم يك ربع ساعت ماند به غروب شمس قطع شد سه روزِ تمام نشد گفتيم آن حيض نيست، آنجا به اينجا قياس نمىشود كه چرا اينجا اينجور گفتيد اينجا اينجور مىگوييد، چونكه در حيض اقل الحيض ثلاثة ايامى كه هست مستمرة آن امر عادى است كه اكثرا سه روز بيشتر خون مىبينند، بدان جهت شارع تحديد كرده بود كه سه روز بشود ظاهرش هم سه روز تمام بود، ولكن در ما نحن فيه عكس است غالب النساء كه ذات العادة هستند من حيث البدء و القطع فرق دارد شروع و قطعش ولو ذات العادة است، اين قرينه موجب مىشود كه در ما نحن فيه ملتزم مىشويم اين تفاوت يسير موجب ضرر نمىشود.
و اما تفاوت اگر غير يسير باشد مثل نصف يوم بوده باشد او گفتيم حساب مىشود، تفاوت اگر در ايام به نصف يوم و ثلث يوم بشود او مضر است كما ذكرنا، چونكه عرفا مىگويد كه نه آن چهار روز بود اين سه روز و نيم است يا آن سه روز بود اين سه روز و نصف است، و اما اگر تفاوت من حيث ليالى بود من حيث الايام هيچ فرقى نداشت، مثل اينكه فرض بفرماييد زن در ماه اول عند طلوع الفجر شروع كرد به خون ديدن روز سومى يا روز چهارمى اول غروب وقتى كه اذان گفتند قطع شد، چهار روز بود، ولكن در ماه دوم دو ساع به طلوع فجر مانده است بلند كه به بچهاش شير بدهد ديد كه مسئله شروع شده است، بدان جهت روز اول خون ديد روز دوم خون ديد روز سوم خون ديد روز چهارم هم خون ديد اذان شد نگاه كرد ديد كه نه خون هست، ولكن نصف شب قطع شد نصف شب كه بلند شد بچه را شير بدهد وقتى كه علامت گذاشت كه بفهمد خونش قطع شده است يا نه ديد كه نه بياضِ خالى است خونش قطع شده است، خوب من حيث ايام حیض فرقى ندارد در هر دو ماه چهار روزِ پر خون ديده است، ولكن من حيث الليالى با هم ديگر فرق دارد اين مرأه ذات عدديه مىشود يا مرأه ذات عادت عدديه نمىشود؟
فحص نكردهام ولكن تعرضى در كلمات اصحاب نديدهام به اين معنا كه اگر تفاوت از ناحيه قصد و از ناحيه بدء من حيث الليالى بشود يا من حيث الايام او ضرر مىرساند به ذات عادت بودن يا نه؟ ما عرض مىكنيم بله به نظر قاصر ما ضرر مىرساند. چرا؟ چونكه ايام سواء نمىشود ماه قبل يوم چهارمى شبش شبى كه بدء مىآيد خون نداشت، ولكن اين ماه بعد از اينكه روز چهارمى گذشت شبش خون داشت تا نصف شب، اين عدة ايام سواء نيست، فقط آن تفاوت يسيرى كه لا يعتنی به به او اعتناء نمىشود آن مقدار ضرر ندارد، هذا نسبت به آن عادت عدديه.
سؤال...؟ يوم سواء نمىشود يك دفعه كسى كسى را يك روز دعوت كرد شبش هم نگه داشت، يك دفعه ديگر دعوت كرد وقتى كه شب رسيد گفت معذرت مىخواهم بچههاى ما از سفر آمدهاند شلوغ است شما هم شب ديگر تشريف ببريد، از او بپرسند كه شما دو روز مهمان شديد روزها سواء بودند يا نه؟ مىگويد نه آن شبش هم بودم اينجا شبش نيستم، اين صدق عرفى است به حسب صدق عرفى ولو ليل داخل يوم نيست ولكن در اتصاف يوم به اينكه سواء است مدخليت دارد.
سؤال...؟ عرض مىكنم عيب ندارد در عده ايام بوده باشد عده ايام آن وقت متساوى مىشود كه ايام متساوى بشود، ایام متساوی نیست چون آن شب نداشت اين شب داشت.
بدان جهت در ما نحن فيه عادت عدديه حاصل بشود به واسطه اختلاف در ليالى اين معنا به ذهن قاصر مىرسد كه درست نيست، عدة ايام سواء باشد يعنى ايامش سواء باشد. وقتى كه ايامش در عدد سواء باشد بايد ايام با همديگر تساوى داشته باشند. اين معنا نسبت به عادت عدديه.
و اما عادت وقتيه، آنجا پر واضح است كه اختلاف ضرر مىرساند در حصول عادت وقتيه، آنها هم كه گفته بودند در آن عادت وقتيه گفته بودند و اما در عادت وقتيه اختلاف فرق مىكند، چونكه در دليل عادت وقتيه معتبره يونس ابن عبد الرحمن بود كه در آن معتبره یونس بن عبد الرحمن اينجور وارد شده بود كه انقطع الدم در شهر ثانى فى الوقت الذى انقطع فی الشهر الاول، دم در شهر ثانى قطع بشود در همان يومى كه در شهر اول قطع شده بود، وقتى كه در شهر اول عند الغروب قطع شد سه روز ديد روز سومى عند الغروب قطع شد يا چهار روز ديد عند الغروب قطع شد، ولكن در دفعه دوم نه در چهار روز و نصف قطع شد، نصف روز با همديگر فرق دارند، این صدق نمىكند كه انقطع بوقت، بله اگر مقدار يسير بوده باشد آن مقدار يسير ضرر نمىرساند آن مقدار يسير است كه بپرسيد مىگويد بله همان وقت كه حائض شدم اين ماه هم همان وقت حائض شدم آن اختلاف يسير را حساب نمىكنند، و در ما نحن فيه آنى كه عرض كرديم اخيرا كه اختلاف در ليالى بوده باشد آن اختلاف در ليالى پر واضح است که مضر است به عادت وقتيه، چرا؟ براى اين كه وقتى كه در دفعه دوم تا نصف شب حائض شد صدق نمىكند در همان وقتى كه قطع شده بود در همان وقت قطع شد، در همان ايام اين شبهه بود كه در ذهن ايشان هم بود كه عدة ايام در عدد مساوى بشود، و اما در عدد مساوى هستند هر دو سه روز هستند یا هر دو چهار روز هستند ولكن گفتيم كه ايام مساوى بشود يعنى شبهايش هم بايد مساوى بشود يا آن نصفهايش هم بايد مساوى بشود اينجور بايد بوده بشود، بدان جهت حساب مىكنند آن اختلاف را، آن حرف را که آنجا گفتيم آن اگر درست نباشد ولكن در عادت وقتيه بلا اشكال است كه اختلاف مضر مىشود حتى از ناحيه شب بوده باشد، در آن وقتى كه شهر اول قطع شده بود در آن وقت قطع نشد شب بعدى هم حائض شد قبل الفجرش قطع شد با همديگر اختلاف دارند، هذه كله در اين مسئله.
سؤال...؟ عادت وقتيه من حيث الاخر نمىشود نه من حيث المبدأ، چونكه عادت وقتيه را تقسيم كرديم به عادت وقتيه مبدأ الحيض اثناء الحيض آخر الحيض، من حيث آخر با همديگر عادت ندارد، اين نكته خوبى بود اينكه مىگوييم عادت حاصل نمىشود معنايش اين است كه من حيث العدد در فرض اول، و در فرض ثانى من حيث عادت وقتيه بودن من حيث المبدأ و المنتهى عادت نمىشود، ولكن شهرين در مبدأ الحيض يا در اثناء الحيض متفق بودند عادت من حيض المبدأ و الاثنا مىشود.
مسألة 15: « صاحبه العادة الوقتية سواء كانت عددية أيضا أم لا تترك العبادة بمجرد رؤية الدم في العادة أو مع تقدمه أو تأخره يوما أو يومين أو أزيد على وجه يصدق عليه تقدم العادة أو تأخرها و لو لم يكن الدم بالصفات و ترتب عليه جميع أحكام الحيض فإن علمت بعد ذلك عدم كونه حيضا لانقطاعه قبل تمام ثلاثة أيام تقضي ما تركته من العبادات و أما غير ذات العادة المذكورة كذات العادة العددية فقط و المبتدئة و المضطربة و الناسية فإنها تترك العبادة و ترتب أحكام الحيض بمجرد رؤيته إذا كان بالصفات و أما مع عدمها فتحتاط بالجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة إلى ثلاثة أيام فإن رأت ثلاثة أو أزيد تجعلها حيضا نعم لو علمت أنه يستمر إلى ثلاثة أيام تركت العبادة بمجرد الرؤية و إن تبين الخلاف تقضي ما تركته«.[2]
بعد ايشان در ما نحن فيه مسئلهاى را شروع مىفرمايد شايد در باب الحيض آن عدة مسائلى كه صعب است حل كردن آنها يكى اين مسئلهاى است كه ايشان شروع مىكند، ايشان مىفرمايد بر اينكه بعد از اينكه ذات العادة (اينها مسائل ذات العادة است) اين ذات العادة بعد ذات عادت شدن كه خون مىبيند اين اقسامى دارد چند نحو خون مىبيند، ايشان اينها را در ضمن اين مسائل بعدى ذكر مىفرمايد.
يك وقت اين است كه ذات العادة دم را بعد از اين در همان وقتى كه حيضش شروع شده بود در همان وقت دم مىبيند، ايشان مىفرمايد وقتى كه در همان ايام عادتى كه داشت خون ديد به مجرد الرؤية حكم مىشود كه اين خون خون حيض است، ديگر منتظر بشويم ببينيم كه سه روز مستمر مىشود يا نمىشود نه به مجرد حدوث الدم حكم مىشود بانه حيض، خوب اگر بعدش سه روز مستمر شد كه حيض است مستمر نشد قطع شد ولو حب خورد و قطع کرد این دم را معلوم مىشود حيض نيست استحاضه است، چونكه حيض كمتر از سه روز نمىشود.م
درست توجه کنید، یک نکته ای را می گویم تا آخر در ذهنتان باشد، ما كه ذى العادة عادتش را اعتبار مىكنيم اعتبارش طريقى است، يعنى شارع اين را اماره قرار داده است بر حيضيت دمى كه در ايام عادت مىبيند، به مجرد شروع چونكه ايام عادت است حكم مىشود بانه حيض، و مىدانيد كه اماره اگر خطا رفت كشف خلاف شد خون روز دومى قطع شد ديگر نيامد چونكه حيض نمىتواند بشود سه روز بايد مستمر بشود خوب آن نمازهايى كه ترك كرده است آنها را بايد تدارك كند قضاء كند، آن خون خون حيض نمىشود اين خون خون استحاضه مىشود، غرض اين است كه ذى العادة اماره است ولكن امارهاى است كه بر اوصاف هم مقدم است، يعنى يك جا سيأتى با اوصاف معارضه كرد كسى زنى ايام عادتش پنج روز بود آن پنج روز را خون اصفر و زرد ديد اين پنج روز را، بعد از اينكه پنج روز را ديد قطع شد پنج روز ديگر هيچ خون نداشت، پنج روز ديگر خون ديد چه جور خون! مثل قير سياه بود و غلظتش هم مثل قير بود یعنی اوصاف را داشت، خوب مجموع دمين كه در عادت دیده است پنج روز با اينی كه پنج روز ديده است يك حيض حساب نمىشود، چونكه پنج روز پاك شده است مىشود پانزده روز ،گفتيم يك حيض بايد از حين شروع در روز دهم تمام بشود، دو حيض مستقل هم نمىتواند بشود چونكه ده روز طهر فاصله نشده است، چه مىشود؟ عادت كه اين پنج روز را اصفر رقیق را در عادت دیده با آن صفاتى كه در پنج روز بعدى است معارضه مىكند، خواهيم گفت كه صفات ملغى است، چونكه آن معتبره يونس فرمود زنى كه ذى العادت است آنى را كه در عادت مىبيند آن حيض است كدر بوده باشد صفرت بوده باشد هر چه بوده باشد، آن وظيفه و سنتش اين است كه آن خونى را نمىشود مجموعش را يك حيض قرار داد در آن يك خون ايام عادت را حیض قرار مىدهد، بدان جهت اين ايام العادة طريق است اعتبارش طريقى است و خودش هم بر اوصاف و طريق ديگر مقدم است.
روى اين اساس زن به مجرد اينكه در ايام عادت خون ديد ولو صفرت بوده باشد محكوم به حيض است، براى اين كه امام عليه السلام هم در معتبره يونس فرمود سنت اين است آن خوني كه در ايام حيض ديده مىشود ولو كانت تعرف ايامها ما احتاجت الى معرفة اللون، لون اعتبار ندارد، لان السنة فى الحيض آن يكون الصفرة و الكدرة و ما فوقها فى ايام الحيض اذا عرفت ايام الحيض سنت اين است كه آن يكون حيضا كله آن كان الدم اسود و غير ذلك، چه خون سياه باشد چه نباشد، سنت اين است كه او حيض است، بدان جهت در آن صحيحه محمد ابن مسلم هم هست، صحيحه محمد ابن مسلم [3] در باب چهارم از ابواب الحيض روايت اولى است:
محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه اين يك سند و محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شاذان جميعا عن حماد ابن عيسى عن حريز عن محمد ابن مسلم قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن المرأة ترَی الصفرة فى ايامها خون زرد مىبيند، قال لا تصلى حتى تنقضى ايامها، اين معنايش اين است كه اين خون حيض است، اين و روايات ديگر، اين معنا مسلم عند الكل است بلا خلاف یذکر و بلا تأمل لتأمل فى المسائل، تأملى نيست زن اگر در ايام عادت خون ببينيد به مجرد الرؤية حكم مىشود بانه حيض يعنى طريق است حكم مىشود بانه حيض چه دمش اصفر بوده باشد چه اسود چه احمر، اوصاف اعتبارى ندارد لا كلام فى هذه الجهة.
پس يك قسم ذى العادة اين است كه دم را فى ما بعد در ايام عادتش ببيند، اين قسم حكمش واضح شد.
يك قسم ديگر از ذى العادة كه اين هم نوعى است در زنها به حسب انچه از تجربة النساء به دست آمده است، اين اينجور است كه زن ذات عادت بشود بعضا خون فرق پيدا مىكند در ماههاى ديگر جلو مىافتد، مثلا در ماه گذشته عادتش اين بود كه از سوم ماه خون مىديد نه فى ما بعد مىبينيد كه از اول ماه مىبيند جلو مىافتد، اين امر متعارفى است در نساء هر كسى كه فحص بكند به دست مىآورد، يك چيز صعبى نيست بپرسد كما اينكه مىپرسيدند بعضى فقهاء از نوعشان تا به دست بياورند، كه يك جا هم دارد كه سألنا از نساء كثيره اين را و اينجور جواب دادهاند، بدان جهت در ما نحن فيه اين تقدم عادت كه عادت جلو مىافتد اين امر متعارفى است.
كلام اين است كه زن خونش قبل از ايام عادتش شروع شد در ايام عادت شروع نشد، اين زن در قبل از ايام عادت خونش شروع شد خونش اوصاف حيض را داشت بلا تأمل حكم مىشود بانه حيض، چرا؟ براى اينكه اوصاف خودش اماره است و در ما نحن فيه حكم مىشود كه خون خون حيض است و اشكالى ندارد، در اين هم كسى تأمل نكرده است.
و انما الكلام و كل الكلام آنجايى است كه خونى كه جلوتر شروع شده است مىآيد اصفر بوده باشد صفات حيض را نداشته باشد، آيا اين صفرتى را كه قبل از ايام حيض مىبيند اين هم به مجرد الرؤية حكم مىشود كه حائض است كان در ايام عادت ديده است، يعنى معامله مىكند با آن سفرتى كه در ايام حيض مىبيند آن معاملهاى را كه در ايام عادت مىديد همان معامله را مىكند که به مجرد رويةش حكم مىشود بانه حيض.
ولكن ايشان قدس الله نفسه الشريف اين حكم را كه به مجرد الرؤية حكم مىشود به حيض ولو دم صفرت بوده باشد، مقيد مىكند به آنجايى كه در عرف نساء صدق بكند كه عادتم زود شروع شده است، اين تعجيل الوقت و العادة صدق كند، اگر در عرف نساء تعجيل العادة صدق كرد اين همان حكم حيض را دارد.
ولكن در مقابل اين قول كه تعجيل العادة صدق كند قول ديگرى است و آن اين است اگر آن دم اصفر يك روز جلوتر از ايام عادت است يا دو روز جلوتر از ايام عادت است بله حيض است به مجرد الروية، دو روز مانده به عادتش ديد اين خون را يا يك روز مانده است حيض است مثل او است، و اما اگر از دو روز بيشتر شد سه روز به عادت مانده خون زرد ديد آن روز اول حيض نيست، وقتى كه از دو روز بيشتر شد آنى را كه در آن بيشتر ديده است آن حيض نيست، در مثال ما آن روز اول حيض نيست حيضش از روز دوم حساب مىشود كه دو روز مانده است به ايام العادة حیض دیده به رنگ صفرت او حیض است.
كلام اين است كه اگر چهار روز مانده است شروع شد كه در عرف نساء مىگويد كه اين ماه عادت جلو زده است عبارت عروه اين است كه اصفر باشد باز حيض است، بعض اصحاب می فرماید لعل آنى كه ماتن فرموده است لعل نيست تحقيقا همين جور است على ما حكى، قول الاكثر بلكه قول المشهور است، ولكن در مقابل آن قول مشهور قول بعض الاصحاب است كه اگر صفرت دو روز يا يك روز شد حيض است حكم به حيض مىشود زيادتر شد نه آن استحاضه است احكام استحاضه را بايد در آن زیادی عمل كند.
يك كلمهاى بگويم ركن در مسئله است آن ركن مسئله در جايى است كه خون سفيد و سياه و زرد هر چه بوده باشد قبل از ده روز قطع شده است، يعنى دو تا حيضه نمىشود بلکه يك حيضه است، در ما نحن فيه زن يك حيض ديده است خون قبل از ده روز قطع شده است، ولكن كلام در آن يك حيض است، ايشان مىفرمايد آن حيض كه تعجيل عادت صدق مىكند از آن تعجيل عادت و از آن صفرت من حيض الاول است از ابتداء صفرت حساب مىشود، مشهور اينجور مىفرمايند، و در مقابل مشهور قولى هست كه نه اول اين یک حيضه از دو روز مانده چونكه صفرت است از دو روز مانده به ايام الحيض شروع مىشود و يك حيض واحد است، چرا اينجور اختلاف كردهاند؟
اين منشأ اختلاف اختلاف نظر در جمع بين الروايات است، چونکه در مقام رواياتى از اهل بيت رسيده است كه آنها را من حيث المدلول به چهار طايفه مىشود تقسيم كرد، و اين چهار طايفه را جمع كردن ما بينهما نتيجهاش چيست صاحب عروه و مشهور مىگويند نتيجه همان است، كه اگر تعجيل الدم صدق كند صفرت هم باشد حيض است به مجرد الرؤية و مبدأ الحيض است، و در مقابل مشهور كلامى است كه مىفرمايند مقتضى الجمع بين الادله و اين طوايف اربعه اين است كه دو روز مانده به حيض شروع مىشود، اگر صفرت بوده باشد حيض از آن وقت شروع مىشود، تأمل بفرماييد ببینیم کجا می رسد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى الصُّفْرَةَ فِي أَيَّامِهَا- فَقَالَ لَا تُصَلِّي حَتَّى تَنْقَضِيَ أَيَّامُهَا- وَ إِنْ رَأَتِ الصُّفْرَةَ فِي غَيْرِ أَيَّامِهَا تَوَضَّأَتْ وَ صَلَّتْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص278.