مسألة 15: « صاحبة العادة الوقتية سواء كانت عددية أيضا أم لا تترك العبادة بمجرد رؤية الدم في العادة أو مع تقدمه أو تأخره يوما أو يومين أو أزيد على وجه يصدق عليه تقدم العادة أو تأخرها و لو لم يكن الدم بالصفات و ترتب عليه جميع أحكام الحيض فإن علمت بعد ذلك عدم كونه حيضا لانقطاعه قبل تمام ثلاثة أيام تقضي ما تركته من العبادات و أما غير ذات العادة المذكورة كذات العادة العددية فقط و المبتدئة و المضطربة و الناسية فإنها تترك العبادة و ترتب أحكام الحيض بمجرد رؤيته إذا كان بالصفات و أما مع عدمها فتحتاط بالجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة إلى ثلاثة أيام فإن رأت ثلاثة أو أزيد تجعلها حيضا نعم لو علمت أنه يستمر إلى ثلاثة أيام تركت العبادة بمجرد الرؤية و إن تبين الخلاف تقضي ما تركته«.[1]
تا حالا عرض كرديم که زنی كه ذات وقتيه است در سه صورت حكم مىشود به آن دمى كه مىبيند اصفر است و صفت استحاضه را دارد اين دم دم الحيض است ولو اصفر است:
يك صورت آنجا بود كه دم اصفر را در ايام حيضش ببيند، الصفرة و الكدرة ما رأته المرأة فى ايامها من الدم فهو حيض، اين يك صورت بود.
صورت ديگرى را كه گفتيم حكم مىشود بر صفرت بانه حيض آن وقتى كه مرئهاى كه ذات عادت است در تمام عادتش حيض ببيند، ولكن قبل از عادتش هم خون اصفر ديده است، عرض كرديم كه در اين صورت آن دو روزى كه به عادت مانده است خون اصفر بشود آن لاحق به حيض مىشود، الصفرة قبل اليومين من الحيض، حیض نه وقت حيض، حيض يعنى قبل الحيض، قبل از اينكه آن حيض سابقى بوده باشد صفرتى داشته باشد در يومين آن هم لاحق به حيض مىشود و جزء حيض مىشود، در اين صفرت قبل اليومين كه زن در عادتش حيض ديده است صفرت لاحق مىشود به آن حيض.
صورت ثالثه آنجايى است كه تقدم العادت شده است عادت زن جلو افتاده است، ولكن وقتى كه جلو افتاد يعنى در آن عادتى كه سابقا داشت در آن وقت در او دم حيض نديده است يا همهاش را نديده است كه عادتش جلو زده است، در اين صورت هم اگر دم را اصفر ببيند اين دم اصفر كله حيض است، مثل چه؟ مثل اينكه زن عادتش اين بود كه از اول ماه تا چهارم ماه خون حيض مىديد، او اين دفعه كه ماه گذشته خون ديده بود يعنى اين ماه هم اولش خون ديده بود قبل از اينكه ماه بعدى برسد و وقت حيضش برسد چهار روز مانده است خون ديد خونش هم خون اصفر بود، وقتى كه عادتش رسيد اصلا خون نديد خون تمام شد ديگر تا ماه ديگر، اين در اين صورت تقدم عادتها عادتش كه چهار روز بود مقدم شده است، اين چهار روز حيض است، ولو به صفت الاستحاضه بوده باشد.
كلام فعلا اين است كه آيا يك صورت ديگرى هم هست كه در آن صورت هم خون اصفر حيض بشود كه صورت رابع بشود يا صورت رابعهاى در بين نيست، و آن آنجايى است كه اصلا زن در ايام عادتش اصلا خون نديد پنج روز عادت که عادتش اين بود از اول ماه پنج روز حائض بشود منقضى شد خون نديد، ولكن بعد از پنج روز خون ديد، و اتفاقا خونش هم همهاش اصفر است يا بعضش اصفر است فرق نمىكند، همان پنج روز را ديد همان پنج روزى كه عادتش بود همان پنج را بعد از انقضاء عادت ديد، ولكن اين پنج روز را كه ديد يا كلش اصفر است يا بعضش اصفر است، آیا در ما نحن فيه اين حكم مىشود كه اين اصفر هم حيض است، العادة تقدم او تأخر، يا در تأخر دليلى نداريم آن دليلى كه بود فقط در تقدم بود در تأخر ما دليلى نداريم كه اصفر حيض بوده باشد؟
صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف كما ذكرنا فرمود كه فرقى ما بين تقدم و تأخر نمىكند، اذا صدق تأخر العادة و تقدم العادة اصفر محكوم به حيض است، ولو از دو روز بيشتر بوده باشد چهار روز باشد كه فرض كرديم.
كلام ما اين است كه اين تأخر را از كجا درست كنيم؟ سه وجه ذكر كردهاند بر اينكه تأخر هم حكم تقدم العادة را دارد، عمده همين وجه اولى است كه شروع مىكنم، هر چه هست در اين وجه است، اگر تمام شد تمام مىشود، والاّ همان سه صورت مىشود و دم اصفر صورت رابعهاى ندارد.
اين وجه عبارت از اين است که دليل بر اين كه در تقدم العادة اصفر محكوم به حيضيت بود دليلش موثقه سماعه بود، كه در موثقه سماعه اين بود كه زنى خون مىبيند قبل وقتها قبل از اينكه وقتش بشود خون مىبيند، امام فرمود بر اينكه تترك الصلاة. صلاة را ترك مىكند، فانه ربما يعجّل بها الوقت ربما آن وقتى كه دارد او جلو مىزند و زودتر مىآيد، اين عرض كرديم معنايش اين است كه آن وقت حيض ربما جلو مىافتد، مىدانيد كه تعليل امر عادى است تعبدى نيست، از زنها بپرسيد تفتيش بكنيد همه مىگويند كه نه ربما اين زن عادت دارد ولكن جلو مىافتد يك چند روز جلو مىافتد و ربما تا آن عادت برسد تمام مىشود حيضش، اين يك امر ارتكازى است، امام عليه السلام وقتى كه تعليل فرمود چونكه امر عادى است که عادت جلو مىزند پس بدان جهت موقع ديدن دم ترك صلاة بكند، چونكه اين ديدن مثل ديدن در وقت است و حكم ديدن در وقت را دارد، وقتى كه امام اين را فرمود به ذهن مىزند كه پس تأخر العادة هم همين جور است چونكه تأخر العادة هم امر متعارف است، چه جورى كه دم جلو مىزند وقتش و كذا تأخير مىافتد وقتش پس اگر تأخير هم بيافتد در آن تأخير هم اگر دم ببيند مثل ديدن دم است در ايام العادة، متفاهم عرفى از تعليل در موثقه سماعه که تعليل به امر عادى شده است نه به امر تعبدى، به امرى كه عادى است و تقدم با تأخر در زنها فرقى ندارد هر دو عادى است و يكسان است، حتى آن تقدم خيلى مىشود تأخر نادر مىشود اينجور نيست، هم تقدم عادى است هم تأخر عادى است، چونكه همين جور است بدان جهت فهميده مىشود از حكم الامام عليه السلام در آن تقدمى كه فرمود حكم همان وقت را دارد دم را ديد ترك مىكند صلاتش را، از اين فهميده مىشود كه تأخر هم همين جور است، اگر در عادت نديد متأخرا خون ديد آن هم مثل ديدن خون در ايام عادت است فرقی نمی کند.
عمده وجه اين است، وجهى كه مىشود گفت در ما نحن فيه و اعتماد به او كرد اين متفاهم عرفى از موثقه سماعه[2] است، كه امام عليه السلام در موثقه سماعه اينجور تعبير فرمود یک بار دیگر می خوانم: فرمود بر اينكه سألته عن المرأة تری الدم قبل وقت حيضها قبل از وقت حيضش خون مىبيند، «قال اذا رأيت اذا الدم قبل وقت حيضها فلتدع الصلاة فانه ربما يعجل بها الوقت»، چونكه وقت بعضا جلو مىافتد بدان جهت اين حكم حيض را دارد، خوب متفاهم عرفى اين است كه بعضا هم عقب مىزند پس وقتى كه عقب زد آن حكم دم حيض را دارد.
اين دليلى كه در ما نحن فيه گفته مىشود دليل در ما نحن فيه همين است.
گفته شده است كه اين با بعضى روايات منافات دارد، اگر فرض هم بكنيم كه متفاهم عرفى اين است اين با بعضى روايات منافات دارد، اولا مناقشه كردهاند كه اين که گفتید متفاهم عرفى اين است، تأخر العادة دو جور مىشود تأخر العادة تارة از بدأ وقت العادة تأخر پيدا مىكند، زن هر ماه اول ماه دم مىديد الان نه سوم ماه شروع كرده است به دم ديدن، اين هم تأخر عادت است، تأخر عادت يك جورى است كه در ايام عادت دم را مىبيند ولكن در ما نحن فیه از بدأ آن عادت متأخر مىشود، و يك وقت همان شقى است كه مثال مىزديم كه ايام عادت تمام شد بعد مىبيند، اولا مناقشه شده است كه اين موثقه سماعه اگر اين معنا فهميده بشود كه تأخر العادت هم مثل تقدم العادت است حساب اول عادت است، آنى كه متعارف است چونكه تقدم العادة يعنى از اول عادت جلو مىزند او اين بود تأخرى كه متعارف است و اتفاق مىافتد مثل تقدم آن تأخرى است كه از مبدأ وقت تأخير بيافتد، اول ماه حائض مىشد الان سوم ماه شروع كرده است به دم ديدن، اما ايام عادت سپرى بشود خصوصا كه ايام عادت زن خيلى بشود مثل هفت روز و هشت روز بشود، هفت روز و هشت روز تمام شده است بعد از یکی دو روز شروع كرده است به خون ديدن، اين امر متعارفى معلوم نيست باشد، آن را اگر قبول كنيم متعارف است و امام عليه السلام در اين فانه ربما يعجل بها الدم او را مىگويد غايت آنى كه مىشود گفت آنى است كه تأخير از اول وقت بشود، و اما از تأخير از آخر وقت نه شامل او نمىشود، اين اولا.
ثانیا: آن تأخير از اول وقت را هم نمىتوانيم ملتزم بشويم چرا؟ چونكه بعضى رواياتى دارد كه آن بعضى رواياتى كه هست دلالت مىكند که وقتى كه ايام حيض تمام شد ديگر دمى كه صفرت باشد ديد حيض نيست، ايام عادت وقتى كه از زن تمام شد آن ايام سابقى آن ايام تمام شد دمى كه مىبيند صفرت داشته باشد حيض نيست، ولو ايام عادت را خون نديده است يا ديد ولكن در بعضىاش ديد تمام شد، آنى كه بعد العادة مىبيند او خون حيض نيست، او چيست؟ يكى از آنها مضمره معاوية ابن حكيم است كه روايت ششمى[3] بود:
كلينى نقل مىكند «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيَّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ قَالَ: قَالَ: الصُّفْرَةُ قَبْلَ الْحَيْضِ بِيَوْمَيْنِ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ بَعْدَ أَيَّامِ الْحَيْضِ لَيْسَ مِنَ الْحَيْضِ»، بعد از اينكه ايام حيض تمام شد فليس من الحيض او حيض نيست.
بدان جهت اين تأخر هيچ صورتش حيض نيست، چه آن صورتى كه بدأ الدم بعد ايام حيض بشود يا بدأ الدم بعد از يكى دو روز از ايام عادت بشود، صفرت اگر در ایام عادت باشد حيض است، بعد اگر صفرت افتاد به خارج ايام العادة او ليس بحيض اين حيض نيست، اين روايت دلالت مىكند بر اينكه صفرت بعد الحيض حيض نيست.
و هكذا معتبره اسماعيل الجعفى كه اسماعيل ابن جابر الجعفى است روايت چهارمى [4]است:
محمد ابن يعقوب عن الحسين ابن محمد حسين ابن محمد بن عامر شيخ كلينى است، عن معلی ابن محمد معلی ابن محمد بصرى است از معاريف است كثير الحديث است خبرش حجت است، و اينكه نجاشى دربارهاش گفته است مضطرب الحديث و المذهب او دلالت به تضعيف نمىكند، نه مضطرب المذهب بودنش چونكه ثقه بودن با فساد المذهب منافات ندارد، نه هم مضطرب الحديث يعنى احاديثش مختلف است يك جا ته مىزند يك جا سر مىزند احاديثش مختلف است منسجم نيست، عيب ندارد آنها دلالت نمىكند بر ضعفش انجور در ذهنش مانده است نقل كرده است، يا انجور به او گفتهاند نقل كرده است. «عَنْ أَبَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الصُّفْرَةَ- قَبْلَ انْقِضَاءِ أَيَّامِ عَادَتِهَا لَمْ تُصَلِّ» يعنى در ايام عادت ببيند، لم تصل نماز نمىخواند، چونكه الصفرة فى ايام الحيض حيضٌ، و ان کانت صفرت بعد انقضاء ايام قرئها يا و ان کانت صفرةٌ، تامه بخوانيد و ان کانت صفرت بعد انقضاء ايام قرئها صلّت نمازش را مىخواند، این هر دو قسم را رد مىكند نه آنجايى كه در عادت خون نديده است بعد شروع كرده است اصفرا خون ديده است هم او را مىگيرد، و هم آنجايى كه عادت از ايامش چند روز به تأخير افتاده است از بدئش بعد كه ايامش را خون ديده است آنها حيض است در آن ايام باقیه، و اما آنى كه از ايام خارج افتاد صفرت بوده باشد حيض نيست، بدان جهت مىگويد اذا رأت المرأة الصفرة قبل انقضاء ايام عادتها لم تصل نماز نمىخواند، و ان کانت صفرت اگر صفرت بوده باشد و ان کانت صفرت بعد انقضاء ايام قرئها صلت نمازش را مىخواند، هر دو صورت را مىگيرد.
عرض مىكنم بر اينكه اگر آن موثقه سماعه دلالتش درست شد شخصی تصديق كرد آنى را كه دلالت مىكند اگر او تمام شد معارضه نمىكند مثل اين روايات با او، اگر متفاهم عرفى اين است دمى كه قبلا مىبيند ربما محتمل است عادت جلو زده باشد بدان جهت بايد صلاة را به مجرد الروية ترك كند متفاهم عرفى اين است که عادت وقتى كه متأخر شد بكلا قسمين چه از اول چه از آخر دم را كه مىبيند بايد صلاة را ترك كند، يعنى وقتى كه عادت به عقب مىافتد خود عادت است یعنی خود همان وقت است که به عقب افتاده است عنايتا، والاّ حقيقتا كه وقت عقب نمىافتد بلکه دم عقب مىافتد، ولكن عنايتا مىگويد كه وقت عادتم جلو زده است، عادت كه عبارت از همان عادت وقتيه است او حقیقتا جلو نمىزند ولكن عرفا گفته مىشود بر اينكه آن جلو زده است يا او متأخر شده است، اگر اين شد او مىشود ايام عادت، موثقه دلالت مىكند ايام عادت است جلو زده است يا متأخر شده است، ديگر بعد انقضاء ايام عادتها نه آن ايام عادت است، حكومت دارد او لسانش لسان حكومتى است بر اين روايات، اين بعد انقضاء ايام عادتها نمىشود ديگر، بلکه آن صفرت فى ايام عادتها مىشود، اين روايت مىگويد بعد از انقضاء ايام عادت صفرت اينجور است اينها منحصر مىشود به آنجايى كه زن در ايام عادتش دم ديده است تمام شده است بعد از انقضاء ايام عادت دم باز مىبيند، ولو قبل از ده روز هم قطع مىشود، قبل از ده روز قطع مىشود فرض كلام ما اينجا است اوصاف حيض داشته باشد همهاش حيض است كما سيأتى، اگر صفرت باشد حيض نيست، مدلول اين روايت اين مىشود بعد ايام حيض يعنى ايام حيضى كه حيض ديده است، خصوصا در آن موثقه ابى بصير فرمود بر اينكه الصفرة قبل الحيض بيومين حيضٌ و بعد الحيض بيومين ليس بحيض، مىدانيد معنايش اين است كه حيض يعنى همان خون حيض را ديدن كه همان حائض شده است قبل از انكه حائض شدنى كه هر ماه داشت انجور حائض بشود الان همانجور حائض شده است قبل از او هم اگر دو روز خون ببينيد صفرت باشد او لاحق به حيض است، و اما اگر بعد از آن حيض دو روز خون ببيند، الصفرة بعد العادة بيومين يعنى چه جور قبل از آن حيض كه عادتش است دو روز صفرت مىبيند متصل به عادت مىشود بعد هم دو روز خون صفرت ببيند كه متصل به عادت بشود نه اينكه خون قطع بشود بعد از دو روز ببيند، آن معناى روايت نيست، معناى روايت اين است كه عادت تمام شده است تا دو روز صفرت مىبيند امام مىفرمايد اين حيض نيست، ملتزم مىشويم اين روايات موردش در جايى است كه تقدم العادة و تأخر العادة نباشد، چونكه تقدم العادة بشود این خون در عادت ديده شده است، آنجايى كه تقدم و تأخر عادت نبوده باشد خون صفرت را ببيند او ليس بحيض او حيض نيست، هيچ تنافى با همديگر ندارند.
عمده موثقه سماعه است كه در ذهن مىزند این استظهار ما از موثقه سماعه تمام است، چرا؟ چونكه امام عليه السلام حكم به حيض را در آن صورتى كه تقدم داشت وقت و تقدم وقت شد گفت وقت جلو زده است حيض است نماز نخواند، همان وقتش جلو زده است دمش حيض است نماز نخواند، خوب اگر همان وقت است چونكه جلو زدن همان وقت مىشود در جايى كه در وقتش نديد خون را بعد ديد وقتش تمام شد شروع كرد خون ديدن اين وقتش عقب زده است دیگر، همان مطلب است، چه از بدئش عقب بزند چه از تمامىاش عقب بزند الظاهر و الله العالم هر دو متعارف است در زنها، كه ممكن است ايام عادتش سه روز باشد از اول ماه سه روز خون نديد از اول ماه وقتى كه روز پنجمى رسيد شروع كرد به خون ديدن، از او هم بپرسيد چه شده فلانى خدا طول عمرت بدهد مىگويد مثل اينكه عقب زده است عادتم، اين همين جور مىگويد دیگر، اين معناى همين است، چونكه در ما نحن فيه همان تعبير است و همان كلام همان حكم مىشود، و آن حكم عبارت از اين است كه اگر متأخر بشود اين درست است.
مىدانيد عرايضى كه من كردم با فتواى صاحب العروة چه فرق دارد؟ در يك صورت فرق دارد، در آنجايى كه تمام ايام عادت را زن خون ببيند و قبل از ايام عادت هم سه روز چهار روز خون زرد ببيند كه مجموع اينها نه روز است، چهار روز خون زرد پنج روز هم عادت نه روز، بنا به فرمايش صاحب العروة اين دم از سر تا پا حيض است چرا؟ براى اينكه اينها مسلك مشهور را دارند هر دمى كه منقطع بشود قبل العشرة كله حيض است به سفيدى و سياهى و رنگش نگاه نمىشود، روى قاعده امکان و بعضى رواياتى كه ما كان قبل العشرة فهو من الحيض که خواهد آمد تکلم در اين قاعده، آنها ملتزم هستند در ما نحن فيه كه اين حيض است همهاش، در اين صورت عرايض ما با فتواى اين مشهور در اينجا فرق كرد بنا به عرض ما دو روز از آن صفرت حيض است، آن روز اولى اش حيض نيست دو روزش حيض است، اصفرة قبل الحيض بيومين حيض، چونكه روز سومى است چهار روز است از آن چهار روز دو تا حيض نيست، و اين حرف را كه دم علی العشرة قطع بشود به سفيدى و سياهى نگاه نمىكنند همهاش حيض مىشود اين را ما قبول نداريم، ما آنى كه قبول داريم يا بايد صدق كند تأخر العادة و تقدمها يا بايد صدق كند بر اينكه قبل از حيض دو روز خون زرد ديده است، دو روز باشد، زايد باشد دليل نداريم، اين فرق حرف ما با حرف مشهور است.
بدان جهت ما ملتزم هستيم كه حكم مىشود به اينكه دم اصفرى كه هست دم اصفر محكوم است بالحيض در چهار صورت، صورت چهارمى پيدا مىكند، آن صورت چهارمى اين است كه در ايام حيض يا اصلا خون نديده است يا در بعض اولش خون نديده است متأخرا ديده است، و دنباله متأخر به مقدارى كه سابقا داشت که پنج روز بود عادتش آن پنج روز دو روزش افتاده است به بعد ایام عادت، چونکه سوم ماه شروع کرد خون دیدن، يا پنج روز را بعد از تمام پنج روز خون ديد، آن دو روز يا این پنج روز صفرت بايد حيض است، چرا؟ چونكه در ايام عادتش است چونكه عادت بعضا تأخير مىكند و تأخير كه كرد مثل اينكه در ايام عادت دیده است همان حكم را دارد.
ما در اين چهار صورت حكم كرديم به حيض بودن دم اصفر و به صفرت نگاه نمىشود.
آن صورت پنجمى كه دم اصفر ببيند با دم ديگر يا همهاش اصفر باشد قبل از ده روز منقطع بشود كه مشهور مىگويند حيض است، نه او را ملتزم نشدهايم.
و آنى را هم كه صاحب عروه هم اين را وقتى كه شروع كرد دم اصفر ديدن ولكن از آن چهار صورت نيست به مجرد الرؤية حكم به حيض نمىكند، به مجرد رويت حكم به حيض نمىكند بايد تعجيل العادة صدق بكند تأخير العادة صدق بكند كه حكم بكند به حيض بودن به مجرد الرؤیة، ولكن وقتى كه بعد تمام شد اين خون زرد طول كشيد قبل از ده روز قطع شد صاحب عروه آنجا مىگويد كه حكم مىشود كه حيض بود، نه به مجرد الرؤية، آنى كه به مجرد الرؤية حكم مىشود به حيضيت آن همان چهار صورت است كه گفتيم، و اما ايشان در پنج صورت حكم كرده است كه حيض است، آن صورت پنجمى را ما ملتزم نيستيم، كه آن اين است دم وقتى كه گذشت تمام شد قبل از ده روز قطع شد اصفر هم بود حكم مىشود به حيضيتش، كل دمى كه تراه المرأة و انقطع على العشره او محكوم به حيضيت است، البته در صورتى كه ممكن باشد حيضيتش، يك وقت اين است كه اقل طهر فاصله نشده است يا فرض بفرماييد با عادت تعارض كرده است آن يك مطلب ديگر است، كل ما امكن كونه حيضا فهو حيض مسلك مشهور اين است حیض است روى قاعده امكان، در صورت امكان حكم به حيضيت مىكنند ولو اصفر بوده باشد مشهور قاعده امكان را بر اوصاف مقدم مىكند و می گویند اوصاف اعتبارى ندارد در صورتى كه قاعده امكان مجرا داشته باشد، ولكن چونكه اين مطلب را ما قبول نداريم و بحثش خواهد آمد انشاء الله زنده مانديم در قاعده امكان همين بحث خواهيم كرد به همين زودى اينجور بدان جهت در آن چهار صورت حكم به حيضيت مىشود و حكم مىشود به تحيض به مجرد رؤية الدم.
اما مرحوم صاحب عروه حكم مىكند به تحيض به مجرد رؤية الدم در چهار صورت ولكن حكم به حیضیت مىكند در پنج صورت، منتهى لا بمجرد رؤية الدم ولكن حكم به حيضيت مىكند در آن پنج صورتى كه عرض كردم.
اين وجه اول بود و هو العمدة كه اگر تمام شد اين تمام است، بدان جهت اينجا انسان در صورت چهارمى احتياط بكند، بلكه در آن صورت سومى هم كه عادت جلو افتاده است احتياط بكند بيش از سه روز دم حيض ديده است در آن بيش احتياط بكند جايش است، منكر نشويد آن كسى كه گفت احتياط لازم است، جاى احتياط هست ولكن احتياط لزومى يا استحبابى او فقيه خودش جرأتش مىخواهد، چرا جاى احتياط است او؟
سرّش است ممكن است كسى ادعا كند كه دليل بر اين مطلب موثقه سماعه است همان موثقه سماعه دليل اين مطلب بود، و موثقه سماعه قرينه دارد كه آنجا مراد از دم دم ذات وصف است، كدام قرينه را دارد؟ ذیلش قرینه است، روايت اولى است در باب سيزدهم، آنجا دارد سألته عن المرأة تری الدم قبل وقت حيضها دم را قبل از وقت حيضش مىبيند، قال اذا رأت الدم قبل وقت حيضها فلتدع الصلاة صلاة را رها كند فانه ربما يعجل بها الوقت، فان، فاء تفريع است خوب قبل از ايام حيض شروع كرد به دم ديدن قبل از اينكه ايام عادتش برسد از آن ايام هم جلوتر زد، در آن ايام كه حيض مىديد دم مىديد در آن ايام شش روز مىديد الان هفت روز هشت روز ديده است، اين زيادتر ديده از قبلا، مىگويد بر اينكه فان كان اكثر اگر از ايامش اكثر بوده باشد التى كانت تحيض فيها، يعنى از آنها بيشتر بوده باشد او شش روز بود اين هشت روز است، در اين صورت فان كان اكثر من ايامها التى تحيض فيهن فلتربص ثلاثة ايام سه روز صبر كند يعنى ايامش شش روز بود الان هفتم و هشتم را ديده است، مىگويد اين هفتم و هشتم را دست نگه دارد باز نماز نخواند محرمات حائض را مراعات كند، اين تربص را ايام استظهار مىگويند، بر زن ايام استظهار خواهد آمد، اينجا امام عليه السلام مىفرمايد كه ايام استظهار را مراعات كند تا سه روز.
گفته مىشود كه اين ايام استظهار در صورتى است كه دم ذات لون باشد، چونكه اگر دم ذات لون شد يعنى اوصاف حيض را داشت چونكه محتمل است على العشره قطع بشود اگر على العشره قطع شد همهاش حيض است او دست نگه دارد، و اما اگر ممكن است تجاوز از على العشره بكند كه رجوع به عادتش مىكند بقيه استحاضه مىشود، دم ذات وصف بشود امر به استظهار جا دارد، و اما اگر اصفر بشود كه گفتيم دم اصفر وقتى كه ديد آن به مقدار وقتش فقط حيض است زايد بر مقدار حيض اعتباری ندارد، وجهى ندارد استظهار بكند، اصفرى كه زايد بر عادتش است حيض نيست چرا استظهار بكند؟ اين امر امام عليه السلام به استظهار اين قرينه است كه مراد از دم آن دم ذات وصف است، اين را ممكن است كسى بگويد.
ولكن جوابش هم پر واضح است كه نه صدر مطلق است، منتهى غايت الامر به ذيل قيد وارد کرده است آن رواياتى كه خوانديم اسماعيل ابن جعفى و هكذا آن موثقه ابى بصير كه ما كان بعد الحيض بيومين فليس بحيض، ما كان بعد الحيض ليس بحيض آنها قيد زدهاند، اين روايت ذيلش هم مطلق است صدرش هم مطلق ذيلش هم مطلق است، منتهى ذيلش قيد خورده است وقتى كه ذيلش قيد خورد به آنجايى كه دم ذات وصف بشود صدرش در اطلاق مىماند.
اين شبهه مىماند که اين شبهه هم جوابش اين است، بدان جهت در ما نحن فيه اين وجه اولى به نظر مىرسد به نظر قاصر خوب وجهى باشد، كه آنى كه شيخ انصارى قدس الله نفسه الشريف در طهارتش فرموده است كه متفاهم عرفى اين است ظاهر موثقه اين است كه تقدم با تأخر فرقى ندارد وجه ظهور اين است كه تعليل به امر عادى است، و آن امر عادى فرقى ما بين تقدم و تأخر در او نيست.
اما وجه ثانىكه در ما نحن فيه گفته مىشود عبارت از اين است كه گفتهاند خوب در صورتى كه زن در ايام عادتش خون اصفر ببيند كه حيض است الصفرة و الكدرة ايام الحيض حيضٌ، اينجور است ديگر، وقتى كه اين زن در ايام عادت هيچ نديد نه سفید نه سیاه، وقتى كه ايام عادتش تمام شد زرد آمد بيرون، اين به طريق اولى بايد حيض بشود، چونكه اين زرد اگر قبل از دو روز مىآمد حيض بود الان كه بعد از دو روز آمده است در عروق رحم پر شده است، عروق رحم كه پر شد قوتش شديد مىشود، اين همان اصفر است كه قبل از ايام عادت مىآمد قبل از انقضائش حيض بود، الان كه بعد از ايام عادت مىآيد اين قوتش آن شدتش بيشتر مىشود به طريق اولى بايد حيض بشود.
خوب اين را مىدانيد كه احكام شرعيه تابع اين حسابها نيست كه نمىدانم در عروق مىماند جمع مىشود آن عروق پف مىكند وقتى كه پاره شد مثلا شديدا مىآيد بيرون، اينها را نمىشود منشأ حكم شرعى دانست، اين وجه ثانى هم درست نيست.
وجه ثالث وجهى است كه صاحب الحدائق فرموده است فرموده است از اخبار استظهار كه زن بايد استظهار بكند يا مستحب است استظهار بكند، از آنها حكم مقام استفاده مىشود، و نبيّن انشاء الله فى ما بعد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى الدَّمَ قَبْلَ وَقْتِ حَيْضِهَا- فَقَالَ إِذَا رَأَتِ الدَّمَ قَبْلَ وَقْتِ حَيْضِهَا فَلْتَدَعِ الصَّلَاةَ- فَإِنَّهُ رُبَّمَا تَعَجَّلَ بِهَا الْوَقْتُ- فَإِنْ كَانَ أَكْثَرَ مِنْ أَيَّامِهَا الَّتِي كَانَتْ تَحِيضُ فِيهِنَّ- فَلْتَرَبَّصْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ بَعْدَ مَا تَمْضِي أَيَّامُهَا- فَإِذَا تَرَبَّصَتْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ لَمْ يَنْقَطِعِ الدَّمُ عَنْهَا- فَلْتَصْنَعْ كَمَا تَصْنَعُ الْمُسْتَحَاضَةُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص300.
[3] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيَّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ قَالَ: قَالَ: الصُّفْرَةُ قَبْلَ الْحَيْضِ بِيَوْمَيْنِ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ بَعْدَ أَيَّامِ الْحَيْضِ لَيْسَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ هِيَ فِي أَيَّامِ الْحَيْضِ حَيْضٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص280.
[4] وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الصُّفْرَةَ- قَبْلَ انْقِضَاءِ أَيَّامِ عَادَتِهَا لَمْ تُصَلِّ- وَ إِنْ كَانَتْ صُفْرَةٌ بَعْدَ انْقِضَاءِ أَيَّامِ قُرْئِهَا صَلَّتْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص280.