درس هفتصد و نود و پنجم

دم حيض

 مسألة 15: « صاحبة العادة الوقتية سواء كانت عددية أيضا أم لا تترك العبادة بمجرد رؤية الدم في العادة‌ أو مع تقدمه أو تأخره يوما أو يومين أو أزيد على وجه يصدق عليه تقدم العادة أو تأخرها و لو لم يكن الدم بالصفات و ترتب عليه جميع أحكام الحيض فإن علمت بعد ذلك عدم كونه حيضا لانقطاعه قبل تمام ثلاثة أيام تقضي ما تركته من العبادات و أما غير ذات‌ ‌العادة المذكورة كذات العادة العددية فقط و المبتدئة و المضطربة و الناسية فإنها تترك العبادة و ترتب أحكام الحيض بمجرد رؤيته إذا كان بالصفات و أما مع عدمها فتحتاط بالجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة إلى ثلاثة أيام فإن رأت ثلاثة أو أزيد تجعلها حيضا نعم لو علمت أنه يستمر إلى ثلاثة أيام تركت العبادة بمجرد الرؤية و إن تبين الخلاف تقضي ما تركته‌«.[1]

ادامه بحث در صور اصفرار دم حيض

تا حالا عرض كرديم که زنی كه ذات وقتيه است در سه صورت حكم مى‏شود به آن دمى كه مى‏بيند اصفر است و صفت استحاضه را دارد اين دم دم الحيض است ولو اصفر است:

يك صورت آنجا بود كه دم اصفر را در ايام حيضش ببيند، الصفرة و الكدرة ما رأته المرأة فى ايامها من الدم فهو حيض، اين يك صورت بود.

صورت ديگرى را كه گفتيم حكم مى‏شود بر صفرت بانه حيض آن وقتى كه مرئه‏اى كه ذات عادت است در تمام عادتش حيض ببيند، ولكن قبل از عادتش هم خون اصفر ديده است، عرض كرديم كه در اين صورت آن دو روزى كه به عادت مانده است خون اصفر بشود آن لاحق به حيض مى‏شود، الصفرة قبل اليومين من الحيض، حیض نه وقت حيض، حيض يعنى قبل الحيض، قبل از اينكه آن حيض سابقى بوده باشد صفرتى داشته باشد در يومين آن هم لاحق به حيض مى‏شود و جزء حيض مى‏شود، در اين صفرت قبل اليومين كه زن در عادتش حيض ديده است صفرت لاحق مى‏شود به آن حيض.

صورت ثالثه آنجايى است كه تقدم العادت شده است عادت زن جلو افتاده است، ولكن وقتى كه جلو افتاد يعنى در آن عادتى كه سابقا داشت در آن وقت در او دم حيض نديده است يا همه‏اش را نديده است كه عادتش جلو زده است، در اين صورت هم اگر دم را اصفر ببيند اين دم اصفر كله حيض است، مثل چه؟ مثل اينكه زن عادتش اين بود كه از اول ماه تا چهارم ماه خون حيض مى‏ديد، او اين دفعه كه ماه گذشته خون ديده بود يعنى اين ماه هم اولش خون ديده بود قبل از اينكه ماه بعدى برسد و وقت حيضش برسد چهار روز مانده است خون ديد خونش هم خون اصفر بود، وقتى كه عادتش رسيد اصلا خون نديد خون تمام شد ديگر تا ماه ديگر، اين در اين صورت تقدم عادتها عادتش كه چهار روز بود مقدم شده است، اين چهار روز حيض است، ولو به صفت الاستحاضه بوده باشد.

كلام فعلا اين است كه آيا يك صورت ديگرى هم هست كه در آن صورت هم خون اصفر حيض بشود كه صورت رابع بشود يا صورت رابعه‏اى در بين نيست، و آن آنجايى است كه اصلا زن در ايام عادتش اصلا خون نديد پنج روز عادت که عادتش اين بود از اول ماه پنج روز حائض بشود منقضى شد خون نديد، ولكن بعد از پنج روز خون ديد، و اتفاقا خونش هم همه‏اش اصفر است يا بعضش اصفر است فرق نمى‏كند، همان پنج روز را ديد همان پنج روزى كه عادتش بود همان پنج را بعد از انقضاء عادت ديد، ولكن اين پنج روز را كه ديد يا كلش اصفر است يا بعضش اصفر است، آیا در ما نحن فيه اين حكم مى‏شود كه اين اصفر هم حيض است، العادة تقدم او تأخر، يا در تأخر دليلى نداريم آن دليلى كه بود فقط در تقدم بود در تأخر ما دليلى نداريم كه اصفر حيض بوده باشد؟

حيض نديدن زن در زمان عادت وخون اصفر ديدن بعد از انقضاء عادت

صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف كما ذكرنا فرمود كه فرقى ما بين تقدم و تأخر نمى‏كند، اذا صدق تأخر العادة و تقدم العادة اصفر محكوم به حيض است، ولو از دو روز بيشتر بوده باشد چهار روز باشد كه فرض كرديم.

كلام ما اين است كه اين تأخر را از كجا درست كنيم؟ سه وجه ذكر كرده‏اند بر اينكه تأخر هم حكم تقدم العادة را دارد، عمده همين وجه اولى است كه شروع مى‏كنم، هر چه هست در اين وجه است، اگر تمام شد تمام مى‏شود، والاّ همان سه صورت مى‏شود و دم اصفر صورت رابعه‏اى ندارد.

ادله و مستندات حيض بودن خون ياد شده

 اين وجه عبارت از اين است که دليل بر اين كه در تقدم العادة اصفر محكوم به حيضيت بود دليلش موثقه سماعه بود، كه در موثقه سماعه اين بود كه زنى خون مى‏بيند قبل وقتها قبل از اينكه وقتش بشود خون مى‏بيند، امام فرمود بر اينكه تترك الصلاة. صلاة را ترك مى‏كند، فانه ربما يعجّل بها الوقت ربما آن وقتى كه دارد او جلو مى‏زند و زودتر مى‏آيد، اين عرض كرديم معنايش اين است كه آن وقت حيض ربما جلو مى‏افتد، مى‏دانيد كه تعليل امر عادى است تعبدى نيست، از زنها بپرسيد تفتيش بكنيد همه مى‏گويند كه نه ربما اين زن عادت دارد ولكن جلو مى‏افتد يك چند روز جلو مى‏افتد و ربما تا آن عادت برسد تمام مى‏شود حيضش، اين يك امر ارتكازى است، امام عليه السلام وقتى كه تعليل فرمود چونكه امر عادى است که عادت جلو مى‏زند پس بدان جهت موقع ديدن دم ترك صلاة بكند، چونكه اين ديدن مثل ديدن در وقت است و حكم ديدن در وقت را دارد، وقتى كه امام اين را فرمود به ذهن مى‏زند كه پس تأخر العادة هم همين جور است چونكه تأخر العادة هم امر متعارف است، چه جورى كه دم جلو مى‏زند وقتش و كذا تأخير مى‏افتد وقتش پس اگر تأخير هم بيافتد در آن تأخير هم اگر دم ببيند مثل ديدن دم است در ايام العادة، متفاهم عرفى از تعليل در موثقه سماعه که تعليل به امر عادى شده است نه به امر تعبدى، به امرى كه عادى است و تقدم با تأخر در زنها فرقى ندارد هر دو عادى است و يكسان است، حتى آن تقدم خيلى مى‏شود تأخر نادر مى‏شود اينجور نيست، هم تقدم عادى است هم تأخر عادى است، چونكه همين جور است بدان جهت فهميده مى‏شود از حكم الامام عليه السلام در آن تقدمى كه فرمود حكم همان وقت را دارد دم را ديد ترك مى‏كند صلاتش را، از اين فهميده مى‏شود كه تأخر هم همين جور است، اگر در عادت نديد متأخرا خون ديد آن هم مثل ديدن خون در ايام عادت است فرقی نمی کند.

موثقه سماعه

 عمده وجه اين است، وجهى كه مى‏شود گفت در ما نحن فيه و اعتماد به او كرد اين متفاهم عرفى از موثقه سماعه[2] است، كه امام عليه السلام در موثقه سماعه اينجور تعبير فرمود یک بار دیگر می خوانم: فرمود بر اينكه سألته عن المرأة تری الدم قبل وقت حيضها قبل از وقت حيضش خون مى‏بيند، «قال اذا رأيت اذا الدم قبل وقت حيضها فلتدع الصلاة فانه ربما يعجل بها الوقت»، چونكه وقت بعضا جلو مى‏افتد بدان جهت اين حكم حيض را دارد، خوب متفاهم عرفى اين است كه بعضا هم عقب مى‏زند پس وقتى كه عقب زد آن حكم دم حيض را دارد.

 اين دليلى كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود دليل در ما نحن فيه همين است.

گفته شده است كه اين با بعضى روايات منافات دارد، اگر فرض هم بكنيم كه متفاهم عرفى اين است اين با بعضى روايات منافات دارد، اولا مناقشه كرده‏اند كه اين که گفتید متفاهم عرفى اين است، تأخر العادة دو جور مى‏شود تأخر العادة تارة از بدأ وقت العادة تأخر پيدا مى‏كند، زن هر ماه اول ماه دم مى‏ديد الان نه سوم ماه شروع كرده است به دم ديدن، اين هم تأخر عادت است، تأخر عادت يك جورى است كه در ايام عادت دم را مى‏بيند ولكن در ما نحن فیه از بدأ آن عادت متأخر مى‏شود، و يك وقت همان شقى است كه مثال مى‏زديم كه ايام عادت تمام شد بعد مى‏بيند، اولا مناقشه شده است كه اين موثقه سماعه اگر اين معنا فهميده بشود كه تأخر العادت هم مثل تقدم العادت است حساب اول عادت است، آنى كه متعارف است چونكه تقدم العادة يعنى از اول عادت جلو مى‏زند او اين بود تأخرى كه متعارف است و اتفاق مى‏افتد مثل تقدم آن تأخرى است كه از مبدأ وقت تأخير بيافتد، اول ماه حائض مى‏شد الان سوم ماه شروع كرده است به دم ديدن، اما ايام عادت سپرى بشود خصوصا كه ايام عادت زن خيلى بشود مثل هفت روز و هشت روز بشود، هفت روز و هشت روز تمام شده است بعد از یکی دو روز شروع كرده است به خون ديدن، اين امر متعارفى معلوم نيست باشد، آن را اگر قبول كنيم متعارف است و امام عليه السلام در اين فانه ربما يعجل بها الدم او را مى‏گويد غايت آنى كه مى‏شود گفت آنى است كه تأخير از اول وقت بشود، و اما از تأخير از آخر وقت نه شامل او نمى‏شود، اين اولا.

ثانیا: آن تأخير از اول وقت را هم نمى‏توانيم ملتزم بشويم چرا؟ چونكه بعضى رواياتى دارد كه آن بعضى رواياتى كه هست دلالت مى‏كند که وقتى كه ايام حيض تمام شد ديگر دمى كه صفرت باشد ديد حيض نيست، ايام عادت وقتى كه از زن تمام شد آن ايام سابقى آن ايام تمام شد دمى كه مى‏بيند صفرت داشته باشد حيض نيست، ولو ايام عادت را خون نديده است يا ديد ولكن در بعضى‏اش ديد تمام شد، آنى كه بعد العادة مى‏بيند او خون حيض نيست، او چيست؟ يكى از آنها مضمره معاوية ابن حكيم است كه روايت ششمى[3]  بود:

مضمره معاويه بن حکيم

كلينى نقل مى‏كند «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيَّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ قَالَ: قَالَ: الصُّفْرَةُ قَبْلَ الْحَيْضِ بِيَوْمَيْنِ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ بَعْدَ أَيَّامِ الْحَيْضِ لَيْسَ مِنَ الْحَيْضِ»، بعد از اينكه ايام حيض تمام شد فليس من الحيض او حيض نيست.

بدان جهت اين تأخر هيچ صورتش حيض نيست، چه آن صورتى كه بدأ الدم بعد ايام حيض بشود يا بدأ الدم بعد از يكى دو روز از ايام عادت بشود، صفرت اگر در ایام عادت باشد حيض است، بعد اگر صفرت افتاد به خارج ايام العادة او ليس بحيض اين حيض نيست، اين روايت دلالت مى‏كند بر اينكه صفرت بعد الحيض حيض نيست.

معتبره اسماعيل بن جابر جعفی

و هكذا معتبره اسماعيل الجعفى كه اسماعيل ابن جابر الجعفى است روايت چهارمى [4]است:

محمد ابن يعقوب عن الحسين ابن محمد حسين ابن محمد بن عامر شيخ كلينى است، عن معلی ابن محمد معلی ابن محمد بصرى است از معاريف است كثير الحديث است خبرش حجت است، و اينكه نجاشى درباره‏اش گفته است مضطرب الحديث و المذهب او دلالت به تضعيف نمى‏كند، نه مضطرب المذهب بودنش چونكه ثقه بودن با فساد المذهب منافات ندارد، نه هم مضطرب الحديث يعنى احاديثش مختلف است يك جا ته مى‏زند يك جا سر مى‏زند احاديثش مختلف است منسجم نيست، عيب ندارد آنها دلالت نمى‏كند بر ضعفش انجور در ذهنش مانده است نقل كرده است، يا انجور به او گفته‏اند نقل كرده است. «عَنْ أَبَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الصُّفْرَةَ- قَبْلَ انْقِضَاءِ أَيَّامِ عَادَتِهَا لَمْ تُصَلِّ» يعنى در ايام عادت ببيند، لم تصل نماز نمى‏خواند، چونكه الصفرة فى ايام الحيض حيضٌ، و ان کانت صفرت بعد انقضاء ايام قرئها يا و ان کانت صفرةٌ، تامه بخوانيد و ان کانت صفرت بعد انقضاء ايام قرئها صلّت نمازش را مى‏خواند، این هر دو قسم را رد مى‏كند نه آنجايى كه در عادت خون نديده است بعد شروع كرده است اصفرا خون ديده است هم او را مى‏گيرد، و هم آنجايى كه عادت از ايامش چند روز به تأخير افتاده است از بدئش بعد كه ايامش را خون ديده است آنها حيض است در آن ايام باقیه، و اما آنى كه از ايام خارج افتاد صفرت بوده باشد حيض نيست، بدان جهت مى‏گويد اذا رأت المرأة الصفرة قبل انقضاء ايام عادتها لم تصل نماز نمى‏خواند، و ان کانت صفرت اگر صفرت بوده باشد و ان کانت صفرت بعد انقضاء ايام قرئها صلت نمازش را مى‏خواند، هر دو صورت را مى‏گيرد.

 عرض مى‏كنم بر اينكه اگر آن موثقه سماعه دلالتش درست شد شخصی تصديق كرد آنى را كه دلالت مى‏كند اگر او تمام شد معارضه نمى‏كند مثل اين روايات با او، اگر متفاهم عرفى اين است دمى كه قبلا مى‏بيند ربما محتمل است عادت جلو زده باشد بدان جهت بايد صلاة را به مجرد الروية ترك كند متفاهم عرفى اين است که عادت وقتى كه متأخر شد بكلا قسمين چه از اول چه از آخر دم را كه مى‏بيند بايد صلاة را ترك كند، يعنى وقتى كه عادت به عقب مى‏افتد خود عادت است یعنی خود همان وقت است که به عقب افتاده است عنايتا، والاّ حقيقتا كه وقت عقب نمى‏افتد بلکه دم عقب مى‏افتد، ولكن عنايتا مى‏گويد كه وقت عادتم جلو زده است، عادت كه عبارت از همان عادت وقتيه است او حقیقتا جلو نمى‏زند ولكن عرفا گفته مى‏شود بر اينكه آن جلو زده است يا او متأخر شده است، اگر اين شد او مى‏شود ايام عادت، موثقه دلالت مى‏كند ايام عادت است جلو زده است يا متأخر شده است، ديگر بعد انقضاء ايام عادتها نه آن ايام عادت است، حكومت دارد او لسانش لسان حكومتى است بر اين روايات، اين بعد انقضاء ايام عادتها نمى‏شود ديگر، بلکه آن صفرت فى ايام عادتها مى‏شود، اين روايت مى‏گويد بعد از انقضاء ايام عادت صفرت اينجور است اينها منحصر مى‏شود به آنجايى كه زن در ايام عادتش دم ديده است تمام شده است بعد از انقضاء ايام عادت دم باز مى‏بيند، ولو قبل از ده روز هم قطع مى‏شود، قبل از ده روز قطع مى‏شود فرض كلام ما اينجا است اوصاف حيض داشته باشد همه‏اش حيض است كما سيأتى، اگر صفرت باشد حيض نيست، مدلول اين روايت اين مى‏شود بعد ايام حيض يعنى ايام حيضى كه حيض ديده است، خصوصا در آن موثقه ابى بصير فرمود بر اينكه الصفرة قبل الحيض بيومين حيضٌ و بعد الحيض بيومين ليس بحيض، مى‏دانيد معنايش اين است كه حيض يعنى همان خون حيض را ديدن كه همان حائض شده است قبل از انكه حائض شدنى كه هر ماه داشت انجور حائض بشود الان همانجور حائض شده است قبل از او هم اگر دو روز خون ببينيد صفرت باشد او لاحق به حيض است، و اما اگر بعد از آن حيض دو روز خون ببيند، الصفرة بعد العادة بيومين يعنى چه جور قبل از آن حيض كه عادتش است دو روز صفرت مى‏بيند متصل به عادت مى‏شود بعد هم دو روز خون صفرت ببيند كه متصل به عادت بشود نه اينكه خون قطع بشود بعد از دو روز ببيند، آن معناى روايت نيست، معناى روايت اين است كه عادت تمام شده است تا دو روز صفرت مى‏بيند امام مى‏فرمايد اين حيض نيست، ملتزم مى‏شويم اين روايات موردش در جايى است كه تقدم العادة و تأخر العادة نباشد، چونكه تقدم العادة بشود این خون در عادت ديده شده است، آنجايى كه تقدم و تأخر عادت نبوده باشد خون صفرت را ببيند او ليس بحيض او حيض نيست، هيچ تنافى با همديگر ندارند.

عمده موثقه سماعه است كه در ذهن مى‏زند این استظهار ما از موثقه سماعه تمام است، چرا؟ چونكه امام عليه السلام حكم به حيض را در آن صورتى كه تقدم داشت وقت و تقدم وقت شد گفت وقت جلو زده است حيض است نماز نخواند، همان وقتش جلو زده است دمش حيض است نماز نخواند، خوب اگر همان وقت است چونكه جلو زدن همان وقت مى‏شود در جايى كه در وقتش نديد خون را بعد ديد وقتش تمام شد شروع كرد خون ديدن اين وقتش عقب زده است دیگر، همان مطلب است، چه از بدئش عقب بزند چه از تمامى‏اش عقب بزند الظاهر و الله العالم هر دو متعارف است در زنها، كه ممكن است ايام عادتش سه روز باشد از اول ماه سه روز خون نديد از اول ماه وقتى كه روز پنجمى رسيد شروع كرد به خون ديدن، از او هم بپرسيد چه شده فلانى خدا طول عمرت بدهد مى‏گويد مثل اينكه عقب زده است عادتم، اين همين جور مى‏گويد دیگر، اين معناى همين است، چونكه در ما نحن فيه همان تعبير است و همان كلام همان حكم مى‏شود، و آن حكم عبارت از اين است كه اگر متأخر بشود اين درست است.

تفاوت ديدگاه مختار با ديدگاه صاحب عروه(قدس)

 مى‏دانيد عرايضى كه من كردم با فتواى صاحب العروة چه فرق دارد؟ در يك صورت فرق دارد، در آنجايى كه تمام ايام عادت را زن خون ببيند و قبل از ايام عادت هم سه روز چهار روز خون زرد ببيند كه مجموع اينها نه روز است، چهار روز خون زرد پنج روز هم عادت نه روز، بنا به فرمايش صاحب العروة اين دم از سر تا پا حيض است چرا؟ براى اينكه اينها مسلك مشهور را دارند هر دمى كه منقطع بشود قبل العشرة كله حيض است به سفيدى و سياهى و رنگش نگاه نمى‏شود، روى قاعده امکان و بعضى رواياتى كه ما كان قبل العشرة فهو من الحيض که خواهد آمد تکلم در اين قاعده، آنها ملتزم هستند در ما نحن فيه كه اين حيض است همه‏اش، در اين صورت عرايض ما با فتواى اين مشهور در اينجا فرق كرد بنا به عرض ما دو روز از آن صفرت حيض است، آن روز اولى اش حيض نيست دو روزش حيض است، اصفرة قبل الحيض بيومين حيض، چونكه روز سومى است چهار روز است از آن چهار روز دو تا حيض نيست، و اين حرف را كه دم علی العشرة قطع بشود به سفيدى و سياهى نگاه نمى‏كنند همه‏اش حيض مى‏شود اين را ما قبول نداريم، ما آنى كه قبول داريم يا بايد صدق كند تأخر العادة و تقدمها يا بايد صدق كند بر اينكه قبل از حيض دو روز خون زرد ديده است، دو روز باشد، زايد باشد دليل نداريم، اين فرق حرف ما با حرف مشهور است.

بدان جهت ما ملتزم هستيم كه حكم مى‏شود به اينكه دم اصفرى كه هست دم اصفر محكوم است بالحيض در چهار صورت، صورت چهارمى پيدا مى‏كند، آن صورت چهارمى اين است كه در ايام حيض يا اصلا خون نديده است يا در بعض اولش خون نديده است متأخرا ديده است، و دنباله متأخر به مقدارى كه سابقا داشت که پنج روز بود عادتش آن پنج روز دو روزش افتاده است به بعد ایام عادت، چونکه سوم ماه شروع کرد خون دیدن، يا پنج روز را بعد از تمام پنج روز خون ديد، آن دو روز يا این پنج روز صفرت بايد حيض است، چرا؟ چونكه در ايام عادتش است چونكه عادت بعضا تأخير مى‏كند و تأخير كه كرد مثل اينكه در ايام عادت دیده است همان حكم را دارد.

ما در اين چهار صورت حكم كرديم به حيض بودن دم اصفر و به صفرت نگاه نمى‏شود.

آن صورت پنجمى كه دم اصفر ببيند با دم ديگر يا همه‏اش اصفر باشد قبل از ده روز منقطع بشود كه مشهور مى‏گويند حيض است، نه او را ملتزم نشده‏ايم.

و آنى را هم كه صاحب عروه هم اين را وقتى كه شروع كرد دم اصفر ديدن ولكن از آن چهار صورت نيست به مجرد الرؤية حكم به حيض نمى‏كند، به مجرد رويت حكم به حيض نمى‏كند بايد تعجيل العادة صدق بكند تأخير العادة صدق بكند كه حكم بكند به حيض بودن به مجرد الرؤیة، ولكن وقتى كه بعد تمام شد اين خون زرد طول كشيد قبل از ده روز قطع شد صاحب عروه آنجا مى‏گويد كه حكم مى‏شود كه حيض بود، نه به مجرد الرؤية، آنى كه به مجرد الرؤية حكم مى‏شود به حيضيت آن همان چهار صورت است كه گفتيم، و اما ايشان در پنج صورت حكم كرده است كه حيض است، آن صورت پنجمى را ما ملتزم نيستيم، كه آن اين است دم وقتى كه گذشت تمام شد قبل از ده روز قطع شد اصفر هم بود حكم مى‏شود به حيضيتش، كل دمى كه تراه المرأة و انقطع على العشره او محكوم به حيضيت است، البته در صورتى كه ممكن باشد حيضيتش، يك وقت اين است كه اقل طهر فاصله نشده است يا فرض بفرماييد با عادت تعارض كرده است آن يك مطلب ديگر است، كل ما امكن كونه حيضا فهو حيض مسلك مشهور اين است حیض است روى قاعده امكان، در صورت امكان حكم به حيضيت مى‏كنند ولو اصفر بوده باشد مشهور قاعده امكان را بر اوصاف مقدم مى‏كند و می گویند اوصاف اعتبارى ندارد در صورتى كه قاعده امكان مجرا داشته باشد، ولكن چونكه اين مطلب را ما قبول نداريم و بحثش خواهد آمد انشاء الله زنده مانديم در قاعده امكان همين بحث خواهيم كرد به همين زودى اينجور بدان جهت در آن چهار صورت حكم به حيضيت مى‏شود و حكم مى‏شود به تحيض به مجرد رؤية الدم.

 اما مرحوم صاحب عروه حكم مى‏كند به تحيض به مجرد رؤية الدم در چهار صورت ولكن حكم به حیضیت مى‏كند در پنج صورت، منتهى لا بمجرد رؤية الدم ولكن حكم به حيضيت مى‏كند در آن پنج صورتى كه عرض كردم.

اين وجه اول بود و هو العمدة كه اگر تمام شد اين تمام است، بدان جهت اينجا انسان در صورت چهارمى احتياط بكند، بلكه در آن صورت سومى هم كه عادت جلو افتاده است احتياط بكند بيش از سه روز دم حيض ديده است در آن بيش احتياط بكند جايش است، منكر نشويد آن كسى كه گفت احتياط لازم است، جاى احتياط هست ولكن احتياط لزومى يا استحبابى او فقيه خودش جرأتش مى‏خواهد، چرا جاى احتياط است او؟

سرّش است ممكن است كسى ادعا كند كه دليل بر اين مطلب موثقه سماعه است همان موثقه سماعه دليل اين مطلب بود، و موثقه سماعه قرينه دارد كه آنجا مراد از دم دم ذات وصف است، كدام قرينه را دارد؟ ذیلش قرینه است، روايت اولى است در باب سيزدهم، آنجا دارد سألته عن المرأة تری الدم قبل وقت حيضها دم را قبل از وقت حيضش مى‏بيند، قال اذا رأت الدم قبل وقت حيضها فلتدع الصلاة صلاة را رها كند فانه ربما يعجل بها الوقت، فان، فاء تفريع است خوب قبل از ايام حيض شروع كرد به دم ديدن قبل از اينكه ايام عادتش برسد از آن ايام هم جلوتر زد، در آن ايام كه حيض مى‏ديد دم مى‏ديد در آن ايام شش روز مى‏ديد الان هفت روز هشت روز ديده است، اين زيادتر ديده از قبلا، مى‏گويد بر اينكه فان كان اكثر اگر از ايامش اكثر بوده باشد التى كانت تحيض فيها، يعنى از آنها بيشتر بوده باشد او شش روز بود اين هشت روز است، در اين صورت فان كان اكثر من ايامها التى تحيض فيهن فلتربص ثلاثة ايام سه روز صبر كند يعنى ايامش شش روز بود الان هفتم و هشتم را ديده است، مى‏گويد اين هفتم و هشتم را دست نگه دارد باز نماز نخواند محرمات حائض را مراعات كند، اين تربص را ايام استظهار مى‏گويند، بر زن ايام استظهار خواهد آمد، اينجا امام عليه السلام مى‏فرمايد كه ايام استظهار را مراعات كند تا سه روز.

 گفته مى‏شود كه اين ايام استظهار در صورتى است كه دم ذات لون باشد، چونكه اگر دم ذات لون شد يعنى اوصاف حيض را داشت چونكه محتمل است على العشره قطع بشود اگر على العشره قطع شد همه‏اش حيض است او دست نگه دارد، و اما اگر ممكن است تجاوز از على العشره بكند كه رجوع به عادتش مى‏كند بقيه استحاضه مى‏شود، دم ذات وصف بشود امر به استظهار جا دارد، و اما اگر اصفر بشود كه گفتيم دم اصفر وقتى كه ديد آن به مقدار وقتش فقط حيض است زايد بر مقدار حيض اعتباری ندارد، وجهى ندارد استظهار بكند، اصفرى كه زايد بر عادتش است حيض نيست چرا استظهار بكند؟ اين امر امام عليه السلام به استظهار اين قرينه است كه مراد از دم آن دم ذات وصف است، اين را ممكن است كسى بگويد.

ولكن جوابش هم پر واضح است كه نه صدر مطلق است، منتهى غايت الامر به ذيل قيد وارد کرده است آن رواياتى كه خوانديم اسماعيل ابن جعفى و هكذا آن موثقه ابى بصير كه ما كان بعد الحيض بيومين فليس بحيض، ما كان بعد الحيض ليس بحيض آنها قيد زده‏اند، اين روايت ذيلش هم مطلق است صدرش هم مطلق ذيلش هم مطلق است، منتهى ذيلش قيد خورده است وقتى كه ذيلش قيد خورد به آنجايى كه دم ذات وصف بشود صدرش در اطلاق مى‏ماند.

اين شبهه مى‏ماند که اين شبهه هم جوابش اين است، بدان جهت در ما نحن فيه اين وجه اولى به نظر مى‏رسد به نظر قاصر خوب وجهى باشد، كه آنى كه شيخ انصارى قدس الله نفسه الشريف در طهارتش فرموده است كه متفاهم عرفى اين است ظاهر موثقه اين است كه تقدم با تأخر فرقى ندارد وجه ظهور اين است كه تعليل به امر عادى است، و آن امر عادى فرقى ما بين تقدم و تأخر در او نيست.

 اما وجه ثانىكه در ما نحن فيه گفته مى‏شود عبارت از اين است كه گفته‏اند خوب در صورتى كه زن در ايام عادتش خون اصفر ببيند كه حيض است الصفرة و الكدرة ايام الحيض حيضٌ، اينجور است ديگر، وقتى كه اين زن در ايام عادت هيچ نديد نه سفید نه سیاه، وقتى كه ايام عادتش تمام شد زرد آمد بيرون، اين به طريق اولى بايد حيض بشود، چونكه اين زرد اگر قبل از دو روز مى‏آمد حيض بود الان كه بعد از دو روز آمده است در عروق رحم پر شده است، عروق رحم كه پر شد قوتش شديد مى‏شود، اين همان اصفر است كه قبل از ايام عادت مى‏آمد قبل از انقضائش حيض بود، الان كه بعد از ايام عادت مى‏آيد اين قوتش آن شدتش بيشتر مى‏شود به طريق اولى بايد حيض بشود.

خوب اين را مى‏دانيد كه احكام شرعيه تابع اين حسابها نيست كه نمى‏دانم در عروق مى‏ماند جمع مى‏شود آن عروق پف مى‏كند وقتى كه پاره شد مثلا شديدا مى‏آيد بيرون، اينها را نمى‏شود منشأ حكم شرعى دانست، اين وجه ثانى هم درست نيست.

وجه ثالث وجهى است كه صاحب الحدائق فرموده است فرموده است از اخبار استظهار كه زن بايد استظهار بكند يا مستحب است استظهار بكند، از آنها حكم مقام استفاده مى‏شود، و نبيّن انشاء الله فى ما بعد.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ‌ ‌قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَى الدَّمَ قَبْلَ وَقْتِ حَيْضِهَا- فَقَالَ إِذَا رَأَتِ الدَّمَ قَبْلَ وَقْتِ حَيْضِهَا فَلْتَدَعِ الصَّلَاةَ- فَإِنَّهُ رُبَّمَا تَعَجَّلَ بِهَا الْوَقْتُ- فَإِنْ كَانَ أَكْثَرَ مِنْ أَيَّامِهَا الَّتِي كَانَتْ تَحِيضُ فِيهِنَّ- فَلْتَرَبَّصْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ بَعْدَ مَا تَمْضِي أَيَّامُهَا- فَإِذَا تَرَبَّصَتْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ لَمْ يَنْقَطِعِ الدَّمُ عَنْهَا- فَلْتَصْنَعْ كَمَا تَصْنَعُ الْمُسْتَحَاضَةُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص300.

[3] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيَّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ قَالَ: قَالَ: الصُّفْرَةُ قَبْلَ الْحَيْضِ بِيَوْمَيْنِ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ بَعْدَ أَيَّامِ الْحَيْضِ لَيْسَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ هِيَ فِي أَيَّامِ الْحَيْضِ حَيْضٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص280.

[4] وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الصُّفْرَةَ- قَبْلَ انْقِضَاءِ أَيَّامِ عَادَتِهَا لَمْ تُصَلِّ- وَ إِنْ كَانَتْ صُفْرَةٌ بَعْدَ انْقِضَاءِ أَيَّامِ قُرْئِهَا صَلَّتْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص280.