مسألة 15: « صاحبة العادة الوقتية سواء كانت عددية أيضا أم لا تترك العبادة بمجرد رؤية الدم في العادة أو مع تقدمه أو تأخره يوما أو يومين أو أزيد على وجه يصدق عليه تقدم العادة أو تأخرها و لو لم يكن الدم بالصفات و ترتب عليه جميع أحكام الحيض فإن علمت بعد ذلك عدم كونه حيضا لانقطاعه قبل تمام ثلاثة أيام تقضي ما تركته من العبادات و أما غير ذات العادة المذكورة كذات العادة العددية فقط و المبتدئة و المضطربة و الناسية فإنها تترك العبادة و ترتب أحكام الحيض بمجرد رؤيته إذا كان بالصفات و أما مع عدمها فتحتاط بالجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة إلى ثلاثة أيام فإن رأت ثلاثة أو أزيد تجعلها حيضا نعم لو علمت أنه يستمر إلى ثلاثة أيام تركت العبادة بمجرد الرؤية و إن تبين الخلاف تقضي ما تركته«.[1]
كلام واقع مىشود در زنى كه مبتدئه است عادت پيدا نكرده است، يا عادت داشت که آن عادتش بهم خورده است و عادت ديگرى پيدا نكرده است كه مضطربه مىگويند، يا در زنى كه ناسیه است عادتش را نسيان كرده است ولو لاختلاف الدم و تكرر الدم مختلفا، اينها اگر خونى را ببينند كه اين خون اوصاف حيض را ندارد، ولكن موقعی که زن آن خون را مىبيند محتمل است سه روز يا بيشتر ادامه پيدا كند كه اقل الحيض موجود بشود و قبل از عشره منقطع بشود، و اين خون هم اگر حيض بوده باشد بين اين خون و حيض سابقى اقل الطهر فاصله شده است، كلام در اين بود كه اين خونى را كه مىبيند وصف استحاضه دارد زرد است و احتمال مىدهد سه روز مستمر است به مجرد الروية حكم به تحيض مىشود يا نمىشود؟
براى اينكه براى شما مسئله منقح بشود و حقيقت حال در مسئله ظاهر بشود عرض مىكنم بر اينكه كلام در دو جهت است:
يك جهت اين است كه زنى خونى را ديده است كه وصف حيض ندارد ولكن شرايط الحيض را دارد سه روز یا از سه روز بيشتر است قبل از ده روز هم منقطع شده است بين اين دم هم و حيض سابق هم اقل الطهر فاصله شده است كه ده روز است، آيا خون اينجورى كه شرايط حيض را دارد فقط وصف الحيض را ندارد دمش به صفت الحيض نيست آيا در شرع اين خون محكوم به دم الحيض است يا نه محكوم به دم الاستحاضه است، يك جهت اين است.
صاحب عروه در اين مسئله متعرض به اين جهت نشده است، ولكن فتوايى كه در اين مسئله داده است آن فتوا مبتنى است بر اينكه در اين خون قائل به حيضيت است، خونى كه سه روز مستمر بشود و قبل از ده روز منقطع بشود و ما بين او و حيض سابق اقل الطهر فاصله بشود در اين جهت ملتزم است به حيضيت، اين دم دم حيض است، اين يك جهت بحث است، كه مبتنى است فتواى صاحب عروه در اين مسئله به اين كه اين جهت حيضيت را اختيار كرده است.
جهت ديگرى كه بحث مىشود این است که وقتى كه اين خون اينجورى حيض شد زن ابتداء خون زرد را مىبيند، ما بين ديدن اين خون و حيض سابقى ده روز یعنی اقل الطهر فاصله شده است، آيا به مجرد ديدن دم زرد كه احتمال مىدهد سه روز مستمر بشود و قبل از ده روز هم منقطع بشود، و احتمال هم مىدهد كه نه سه روز مستمر نباشد همين فردا قطع بشود، آيا اين خون زرد را كه مىبيند که محتمل است كه سه روز ادامه پيدا كند و قبل از ده روز منقطع بشود آیا اين دم به مجرد الروية حكم به حيض مىشود يا نه؟ اين هم جهت ديگرى است.
اين ذيل مسئله پانزده كه در عروه هست اين جهت است، مع التسالم در آن جهت كه آن خون اگر سه روز مستمر بشود و قبل از ده روز قطع بشود و اقل الطهر فاصله بشود او حيض است، كلام در اول الامر یعنی در تحيض به مجرد الروية است.
اين دو جهت اين دو جهت از امهات مسائل حيض است كه اگر اين منقح بشود حكم در اكثر مسائل آتيه واضح مىشود.
ايشان در اين ذيل مسئله پانزده به اين جهت فقط متعرض است كه آيا به مجرد روية دم زرد اين تحيض مىشود، مثل آنجايى كه دم را به صفت ببيند؟ اينجا ايشان اختيار كرد كه به مجرد الروية حكم به حيض نمىشود، بلکه بايد احتياط كند جمع كند ما بين وظايف حائض و مستحاضه تا سه روز، بعد از سه روز ديد كه ادامه پيدا كرد دم حيض است، از اول هم اگر علم داشته باشد خاصيت خودش را مىبيند كه خون ببند به این زودى قطع نمىشود در عرض يك روز و دو روز قطع نمىشود سه روز بيشتر است اگر از اول بداند كه سه روز مستمر مىشود حيض است، به مجرد رويت حيض مىشود و حكم به حيضيت مىشود، اين را ايشان اختيار كرده است، و در مسئله دو قول ديگر است:
قول ديگر اين است كه نه به مجرد اين كه دم اصفر را ديد احتمال داد كه قبل از سه روز قطع بشود فقط وظايف مستحاضه را اتيان مىكند، اما محرمات حائض حرام نيست برود در مسجد بنشيند با شوهرش هر چه كار مىخواهد بكند، محرمات حائض بر او حرام نيست، تا سه روز استحاضه است به حسب حكم ظاهرى، ولو سه روز وقتى كه گذشت معلوم مىشود كه حائض بود، و اما تا مادامى كه سه روز نگذشته است در حكم ظاهرى استحاضه است.
قول سوم اين است كه در حكم ظاهرى محكوم به حيض است، نماز نمىخواهد بخواند حائض است فعلا، به مجرد روية دم اصفر كما اينكه آن زن دم را اسود مىديد حكم مىشد به حيضيت، اين هم كه دم را ديده است دم اصفر را حكم به حيضيت مىشود.
كل اين اقوال منوط است كه در آن جهت ملتزم بشويم دمى كه اصفر است سه روز يا سه روز بيشتر شد قبل از ده روز منقطع شد اقل الطهر ما بين آن دم و حيض سابق متخلل شد آن حيض است، مبنيا بر او كسى كه بنا گذاشته است بر او مىگويد حكم ظاهرىاش وجوب الاحتياط است، قول مىگويد حكم ظاهرىاش استحاضه است قول سوم اين است كه حكم ظاهرىاش حيض است.
چرا اين اقوال را در اين ما نحن فيه گفتهاند و دلیل این اقوال چیست؟ لعل و الله العالم نظر صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف در حكم به احتياط اين است كه ما از ادله استفاده نمىكنيم كه اين زن به مجرد الروية احكام حيض يا استحاضه را بار كند، چونكه اينجور است مورد مورد علم اجمالى می شود، زن وقتى كه اين دم را ديد علم دارد بر اينكه يا برايش نماز واجب است به طهارت استحاضه اگر مستحاضه بوده باشد قبل از سه روز قطع بشود، يا واجب است براى او محرمات الحائض كه در مسجد نمىتواند بنشيند به شوهرش نمىتواند تمكين بكند، علم اجمالى دارد يا آن محرمات حرام است يا صلاة با اين طهارت واجب است، مقتضاى علم اجمالى جمع در اطراف است، هم بايد احكام و وظائف مستحاضه را اتيان كند هم تروك حائض را ترك كند چونكه علم اجمالى منجر است، الظاهر و الله العالم صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف اشكال كرده است در استفاده حكم از روايات كه تحيض مىشود يا نه، مقتضاى علم اجمالى جمع ما بين وظايف استحاضه و حيض است.
اگر مراد ايشان اين بوده باشد اين حرف درست نيست. چرا؟ چونكه سابقا گفتيم كه اين علم اجمالى منجز نيست، چرا منجز نيست؟ براى اينكه اين زن مىتواند استصحاب بكند عدم الحيض را قبل از اينكه من اين خون را ببينم كه من حائض نبودم نمىدانم الان حائض شدهام يا نه، الان استصحاب مىكند عدم الحيض را، مىدانيد كه تمام بالغين و عاقلين مكلف به صلاة هستند الاّ الحائض فى زمن حيضها، اينجور است ديگر اذا زالت الشمس وجبت الصلاة در حق همه، مقتضاى اطلاق و عموم است از اين زن حائض خارج شده است وجبت الصلاة الاّ كانت المرئة حائضآ استصحاب مىگويد تو حائض نيستى بايد نماز بخوانى، ديگر وجوب صلاة اثبات شد.
و هكذا عموماتى داريم كه دلالت مىكند بر حليت الوطی الا زمان الحيض من الآية و الروايات، رواياتى داريم ترغيب الى المساجد و المشى الى بيوت الله الاّ كان اذا شخص جنبا و حائضا، استصحاب مىگويد اين حائض نيست برو مسجد، اصل وقتى كه در مصداق مشتبه جارى شد آن مصداق مشتبه را تارة داخل تحت العام مىكند و اخرى تحت عنوان مخصص مىكند، در ما نحن فيه استصحاب عدم الحيض خارج مىكند اين زن را از تحت حائض بودن و داخل مىكند در آن باقى عموم، چونكه نماز بر همه واجب است الاّ الحائض، اينكه زن است از همه است حائض هم نيست بالاستصحاب نمازش را بايد بخواند.
اين معارضه ندارد به استصحاب عدم الاستحاضه كما توهم، كه اصل اين است كه اين زن الان استحاضه نشده است، معارضه ندارد چونكه استحاضه اثر خاصى ندارد الاّ طهارت خاصه، بر مستحاضه كه نماز واجب است چونكه حائض نيست نه اينكه مستحاضه است، چونكه حائض نيست نماز واجب است، مثل آن زنى كه اصلا دم ندارد چه جور بر او واجب است چونكه اصلا دم حيض ندارد بر اين هم واجب است چونكه دم الحيض ندارد، پس استصحاب عدم الحيض گفت نماز واجب است، استصحاب عدم استحاضه اين است كه طهارت خاصه به تو لازم نيست. چونكه غسل بكنى براى هر دو نماز يا براى صلاة صبح يا براى هر صلاتى يك وضوء بگيرى اين طهارت بر تو واجب نيست، گفتيم اين اصالت عدم استحاضه جاری نيست چرا؟ چونكه اين زن قطع دارد كه نمازش بدون آن طهارت خاصه باطل است، اين زن كه امرش مردد است كه دم اصفر دم حيض باشد يا دم استحاضه بوده باشد قسم حضرت عباسى مىخورد كه اگر نماز بخواند بدون طهارت استحاضهاى آن نماز باطل است چون يا حائض است باطل است يا مستحاضه است اصلا طهارت نگرفته است، چونكه علم تفصیلى دارد به بطلان صلاة بدون اين طهارت بدان جهت اصل در صورتى جارى مىشود كه شك بوده باشد، علم دارد چونكه اثر فقط نسبت به طهارت صلاتى است، علم دارد كه صلاتش بدون آن طهارت باطل است.
سؤال...؟ مستحاضه كه روزه مىگيرد چونكه حيض ندارد نه اينكه مستحاضه است استحاضه موضوع هيچ حكمى نيست نه در روزه نه در غير روزه، موضوع وجوب الصلاة و وجوب الصوم زنى است كه حائض نباشد، زن است بالوجدان حيض نیست بالاصل احكام زنى را دارد كه حائض نيست، منتهى به صلاتش بايد طهارت را بگيرد چونكه قطع دارد كه نماز بدون اين طهارت باطل است.
اگر حرف صاحب عروه مبتنى بر اين باشد كه گفت احتياط واجب است نه احتياط واجب نيست.
و از اينجا معلوم شد بر اينكه قول كسانى كه مىگويند تا سه روز وظيفه استحاضه را عمل مىكند، وجه اينكه مىگويند وظيفه مستحاضه را عمل مىكند تا سه روز، وجهش معلوم شد، چونكه استصحاب گفت تو حائض نيستى، محرمات حائض تصریح كرده است قائل به این حرف که محرمات حائض بر او حلال است چونكه استصحاب گفت حائض نيست، ولو وجهش را نفرموده است ولكن معلوم است كه مرادش اين است كه حائض نيستى و احكام حيض مرتفع مىشود، آن وقت نماز بايد بخواند نمازش هم كه علم دارد بلا طهارت باطل است بايد طهارت بگيرد، بدان جهت اين شخص مىگويد تا سه روز تا حالش معلوم بشود وظايف استحاضه را عمل بكند تروك حائض بر او حلال است.
اما آن كسى كه مىگويد اين شخص به مجرد روية الدم كه احتمال مىدهد استمرارش را حائض است، چرا؟ چونكه استصحاب بقاء دم مىكنيم چونكه بنا شد كبرى را قبول كرديم دم اصفر سه روز مستمر بشود و قبل از ده روز قطع بشود و اقل طهر بين آن دم و بين دم سابق فاصله بشود اين حيض است، اين کبری را که قبول كرديد كه اسمش قاعده امكان است كه خواهد آمد انشاء الله، وقتى كه او را قبول كرديد شما كه او حيض است اين به مجرد روية الدم احتمال مىدهد كه سه روز مستمر بشود، لا تنقض اليقين بالشك، استصحاب در امور استقباليه هم جارى است، الان كه يقينا دم هست استصحاب مىگويد اين دم هست هست هست تا سه روز تمام بشود، بلكه بعدش هم هست، خوب استصحاب صغراى، قاعده امكان را صغراى آن كبراى كلى را كه اين دم دم مستمر الى ثلاثة ايام است اين را اثبات كرد وقتى كه اين را اثبات كرد حكمش مترتب مىشود، چه جور اگر علم وجدانى داشتيم عروه فرمود اگر بداند اگر سه روز مستمر مىشود حيض است استصحاب هم علم تعبدى است لا تنقض اليقين بالشك بگو كه نه باقى است.
شيخ انصارى قدس الله نفسه الشريف[2] در بحث حيض اشكال فرموده است در اين استصحاب، فرموده است كه نه اين استصحاب جارى نيست و اصلا مورد ندارد، چرا؟ چونكه ما استصحاب مىكنيم عدم حدوث الزايد على ما حدث، يك روز خون درآمده است اين را مىدانيم كه يك روز خون درآمده است نمىدانيم كه زايد بر اين درمىآيد يا نه، استصحاب مىگويد در نمىآيد.
اين فرمايش از شيخ قدس الله نفسه الشريف تعجب است. چرا؟ چونكه يا شيخنا اگر عدم خروج سابقى را كه سابقا از اين دم خارج نشده بود اصلا، اگر آن عدم خروج دم را استصحاب مىكنيد آن كه به خروج منقطع شد يك روز خون ديد اين خون است ديده است، آن عدم خروج دم را كه نمىتوانيد استصحاب بكنيد، ولكن حالت فعليهاى كه در فضاى فرجش خون است استصحاب مىگويد كه الان كه اين حالت را دارد تا سه روز مىماند، معناى توالى ثلاثة ايام هم همين است آنى كه ما از ادله استفاده كرديم اين بود كه روية واحدة تا سه روز مستمر بشود اين بود ديگر، چونكه الان اگر در فضاى فرجش خون است اين اگر تا سه روز مستمر بشود يك وجود است يك روية است، نه اينكه لازمهاش يك روية است نه اينكه لازمه عقلىاش يك دم است، نه خودش يك دم است، اگر اين مستمر بشود مصداق دم واحد است مصداق روية واحده است، نه اينكه لازمهاش دم واحد و روية واحدة است، اگر مستمر بشود خودش روية واحد است و خودش دم واحد است چونكه مستمر است، استمرار مطابق با وحدت است كما ذكرنا، خوب در ما نحن فيه استصحاب مىشود بقاء حالت، که اين سه روز مىماند چهار روز مىماند هر چه خون ببيند حيض است از ابتداء، اگر بنا بوده باشد جهت ثانيه را قبول كند و بگويد بر اينكه دم سه روز مستمر شد قبل از ده روز قطع شد اقل الطهر فاصله شد او حيض است بايد بنا بگذارد دم به مجرد الروية كه احتمال استمرار داد اين حيض است.
اين كه شيخ فرموده است اين استصحاب جارى نيست والاّ لما احتیج الى قاعدة الامكان، اگر استصحاب بقاء ثلاثة ايام جارى بشود ديگر به قاعده امكان احتياجى نداريم، معلوم شد كه احتياج داريم، چونكه اين استصحاب بقاء الدم الى ثلاثة ايام موضوع قاعده امكان را اثبات مىكند، قاعده امكان كما سيأتى قاعده امكان احد الامرين است، يكى از امرين اين است كه زن دمى ببيند بيشتر از سه روز به وصف الحيض و كمتر از ده روز و اقل الطهر فاصله بشود بين او و بين الحيض السابق، قاعده امكان موضوعش اين است كه اين حيض است، استصحاب بقاء دم الى ثلاثة ايام موضوع اين را اثبات كرد، البته قاعده امكان منحصر به اين نيست بلکه يك تكه ديگر دارد، كه آن تكه ديگر را هم انشاء الله بيان مىكنيم.
غرض اين است كه نه در ما نحن فيه استصحاب بقاء حالت جارى است و اثبات مىكند، بدان جهت كسى ملتزم بشود به قاعده امكان يعنى به حيضيت در جهت ثانيه ملتزم شد على ما سنبيّن او بايد بگويد به تحيض به مجرد الروية، دم ولو اصفر باشد به مجرد الروية متحيض مىشود، منتهى ايشان چونكه در عبارت احتياط فرموده است خوب به احتياط دست نمىزند، خوب احتیاط حسنٌ علی کل حال، لازم نيست انسان فتوا بدهد به استحاضه بودن، احتياطى كه زده است دست نمىزند، فرموده است بر اينكه احتياط اين است كه جمع كند احتياط حسن علی کل حال، منتهى در آن عبارت احتياط واجبى است چونكه فتوا ندارد عيبى ندارد احتياط واجبى را در وجوبش گذاشتهن اين اشكالى ندارد، چونكه فتوا دادن بر فقيه گفتيم واجب نيست، فقط خلاف واقع را گفتن كه او را به خطا بياندازد او جايز نيست، اما اینجا امر به احتياط كرده است.
ثم اسّ الكلام و اساس الكلام واقع مىشود در اينكه حكم به حيضيت مىشود ابتدائا، كلام واقع مىشود در خود كبرى، آن جهتى كه گفتيم، از فتواى عروه كه امر به احتياط كرده است الی ثلاثة ايام الاّ اذا علمت من الاول بالاستمرار از او معلوم مىشود كه به اين جهت ثانيه صاحب عروه معتقد و ملتزم است كه دم در جهت ثانيه حيض است، منتهى به مجرد الروية حكم به تحيض مىشود اينش اشكال دارد.
از اينجا معلوم شد كه آنهايى كه در ما نحن فيه در اين فتواى عروه اشكال كردهاند و گفتهاند اين مبتنى به قاعده امكان است، این درست نیست، قاعده امكان در آن كبرى است، اين فتوا مبتنى است بر اينكه به تحيض دليل نداريم، اين فتواى در ما نحن فيه بعد الفراغ از قاعده امكان مبتنى است بر اينكه استمرار الى ثلاثة ايام كه معتبر است در جريان قاعده امكان او محرز نيست، بدان جهت گفتيم كه به اصل موضوع احراز مىشود.
صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشريف فرموده است از خود روايات استفاده مىشود كه مبتدئه به مجرد اينكه دم را ديد ولو دمى بوده باشد فاقد الوصف احتمال داد استمرارش را ثلاثة ايام حكم به حيض مىشود، اين هيچ فرقى نيست، آن كدام روايت است اينجور استفاده مىشود آن معنا؟ اين روايتى كه ايشان قدس الله نفسه الشريف در مقام بيان فرموده است اين روايتى است كه سابقا خوانديم، آن روايت موثقه سماعة ابن مهران [3]بود در باب چهاردهم از ابواب الحيض:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجَارِيَةِ الْبِكْرِ أَوَّلَ مَا تَحِيضُ- فَتَقْعُدُ فِي الشَّهْرِ يَوْمَيْنِ وَ فِي الشَّهْرِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ- يَخْتَلِفُ عَلَيْهَا لَا يَكُونُ طَمْثُهَا فِي الشَّهْرِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً» ايشان اينجور فرموده است «قَالَ فَلَهَا أَنْ تَجْلِسَ وَ تَدَعَ الصَّلَاةَ- مَا دَامَتْ تَرَى الدَّمَ مَا لَمْ يَجُزِ الْعَشَرَةَ» اين وقتى كه خون ديد اينجور زن صلاتش را ترك كند تا ده روز، امام عليه السلام در اين روايت به مجرد روية الدم حكم به حيض كرده است تفصیل نداد كه خونش زرد است يا غير زرد، مطلقا فرمود احتياج به استصحاب و اينها نداريم اين خود اين روايتى كه در مبتدئه است به اين معنا دلالت مىكند.
بعضىها روايات ديگر را منضم كردهاند كه آن روايات ديگر هم كان مثل روايت سماعه است، و بعضىها رواياتى را منضم كردهاند كه او مختص به مبتدئه نيست بلکه كل مرأة اگر دمى را ببيند به مجرد الدم حكم مىشود بانه حيضٌ وقتى كه احتمال استمرار داد، يكى از آن روايات بلكه عمده این روايت است اين صحيحه عبد الله ابن مغيره است در باب پنجم از ابواب النفاس است روايت اولى[4] است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيَّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع فِي امْرَأَةٍ نَفِسَتْ فَتَرَكَتِ الصَّلَاةَ ثَلَاثِينَ يَوْماً» زن نفاس ديد زن بچه زاييد سی روز خون ديد و اتفاقا نماز هم نخواند، «ثُمَّ طَهُرَتْ» بعد از آن پاك شد، ثم رأت الدم بعد ذلك دوباره دم را ديد، در اين دم ثانى وظيفهاش چيست؟ «ثُمَّ رَأَتِ الدَّمَ بَعْدَ ذَلِكَ- قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ » نماز را ترك مىكند، لان ايامها ایام الطهر كه بايد بين حيض و نفاس فاصله بشود «لِأَنَّ أَيَّامَهَا أَيَّامُ الطُّهْرِ- وَ قَدْ جَازَتْ مَعَ أَيَّامِ النِّفَاسِ» چونكه نفاس هم مثل حيض است چه جور ما بين دو حيض بايد اقل طهر فاصله بشود ما بين حيض و نفاس هم بايد اقل طهر فاصله بشود. امام فرمود اين سى روز نماز نخوانده است ايام طهرش با نفاس گذشته است. الان كه دم مىبيند به مجرد الدم اقل الطهر فاصله شده است ما بين اين دم و ما بين نفاس سابقى، و احتمال استمرار هم هست، دم مىبيند سؤال از احتمال استمرارش است دیگر، والاّ اگر بداند كه همينجا قطع مىشود كه او چيزى نيست و سوال ندارد، امام عليه السلام مىفرمايد به مجرد الروية صلاة را ترك مىكند، دیگر نمىفرمايد روحى له الفداء رنگش چه جور است زرد است يا قرمز است؟ استفصال نمىفرمايد بلكه علت مىگويد لان ايامها ايام الطهر قد جازت تمع نفاسها، تعليل اقتضاء مىكند هميشه وقتی اقل اطهر از حيض سابقى گذشته باشد و زن دمى را ببيند كه احتمال بدهد اين سه روز مستمر مىشود که لا يكون الحيض حیضا الاّ اين كه ثلاثة ايام مستمر بشود و قبل از عشرة ايام منقطع بشود اين محكوم مىشود به حيض.
آيا اين روايت دلالتش تمام است معارض ندارد يا نه، اينها را در جهت ثانيه بحث خواهيم كرد، چونكه ادله قاعده امكان از آسمان نيامده است محتمل است همين روايات بوده باشد، كما اينكه بعضىها استدلال كردهاند به قاعده امكان دليلش همين روايات است، اين روايات را در جهت ثانيه بررسى خواهيم كرد.
آن وقت مىماند اينكه كسى به ما اشكال بكند خوب شما اگر به اين قاعده ملتزم شديد مىگوييد به مجرد الروية حكم به حيض مىشود، چونكه استصحاب مىكنيد تا سه روز مستمر مىشود، اينجا يك استصحاب ديگر هم هست، استصحاب اين است كه ده روز را مىگذرد، اگر بنا است كه اينجور استصحاب به درد بخورد استصحاب مىكنيم كه اين ده روز را هم مىگذرد، بايد ده روز نگذرد آخر، اين ده روز را مىگذرد اين مخالف با استصحاب است.
اين توهم است اين قابل ذكر نيست گفتم به جهت اينكه بصير بشويد، اين استصحاب بقائه الى بعد العشره جارى است، لا شبهة بر اينکه این استصحاب جارى است يعنى فى نفسه مورد استصحاب است ولكن با استصحاب بقاء ثلاثة ايام معارضه نمىكند، چونكه تجاوز دم از عشره اثبات نمىكند كه دم از اول حيض نيست، اثبات مىكند كه دم در منتهى حيض نيست، يعنى بعد از ده روز يا بعد از هفت روز يا بعد از شش روز در بحث استحاضه انشاء الله خدا توفيق داد بحث خواهيم كرد، اين استصحاب بقاء دم بعد العشره منتهى را خراب مىكند، مىگويد كه دم بعد از عشره يا بعد از سته يا سبع حيض نيست اما اینکه از اول حيض نيست اين كار را نمىكند مىگويد من اين كار را نمىكنم، بدان جهت استصحاب بقاء ثلاثة ايام مىگويد در ابتداء حيض است با انتهاء كار ندارد، مىگويد به مجرد اينكه دم دیدی حيض است.
بدان جهت در ما نحن فيه اگر كسى ملتزم شد به آن جهت ثانيه ملتزم بايد بشود بر اينكه به مجرد الروية حيض است، قاعده امكان يك شاخهاش اين بود كه دم سه روز مستمر بشود دم اصفر باشد قبل از ده روز قطع بشود و اقل طهر فاصله بشود ما بين او و ما بين حيض سابقى اين قاعده امكان در حيضِ مستقل است، يعنى در دمى كه احتمال حيض مستقل دارد، و اما در جايى مىدانيم دم دم حيض مستقل نمىتواند بشود، امرش داير است استحاضه بشود يا منضم به حيض بشود، مثل چه؟ مثل اينكه زنى پنج روز خون ديد كه فاقد وصف است بعد سه روز خون ديد كه واجد وصف است اوصاف حيض را دارد مجموعش مىشود هشت روز، امر داير است اين پنج روز اول كه فاقد وصف است استحاضه بشود و فقط سه روز حيض است و امر داير است كه منضم به او بشود، آنهايى كه قاعده امكان را مىگويند مىگويند منضم مىشود، اينجا زردى و سرخى و اينها نگاه نمىشود، هر وقت دمى مردد شد ما بين اينكه استحاضه است يا منضم به حيض است كه مىتواند منضم به حيض بشود ما كان قبل العشرة فهو حيض.
حتى اينها را در ذو العادة مىگويد مىگويند ذو العادة اگر قبل از عادتش سه روز چهار روز خون زرد ببيند بعد در عادتش كه پنج روز است خون ببيند زرد يا قرمز چونكه در عادت رنگ مدخليتى ندارد مجموعش مىشود نه روز، مىگويند نه روز همهاش حيض است، آن قسم خامسى كه ما بين ما و ما بين صاحب عروه فرق داشت اين بود، صاحب عروه ملتزم است كه اگر چهار روز خون ديد بعد هم عادتش پنج روز بود پنج روز هم خون ديد آن چهار روز همان زرد بود پنج روز هم زرد بود همهاش حيض است، پنج روز سرخ بود آن چهار روز زرد بود همهاش حيض است، پنج روز خون ديد در عادتش بعد از پنج روز چهار روز ديگر خون ديد زرد ديد همهاش حيض است، كل ما تراه المرأة قبل العشره حتى ذو العادة اينها ملتزم هستند، مىگويند كل دمى كه مردد شد بين الاستحاضة و الحيض که منضم به حيض بشود او حيض است به قاعده امكان.
قاعده امكان دو تا فرد دارد يكى دم مستقل كه مستقل بشود يكى اينكه منضم بشود به آن حيضى كه ديده است.
كلام اين است در جهت ثانيه ما يك قاعده امكانى داريم كه دو تا پر داشته باشد هم او را حيض كند هم اين را حيض كند، آیا اينجور قاعده امكانى در شرع ثابت است يا نه قاعده امكان يك پر دارد فقط اين طرفش كه حيض مستقل قاعده دارد، حيض غیر مستقل قاعده ندارد او تابع اوصاف است وصف حيض را داشت منضم به حيض مىشود نداشت مستحاضه است، چه قبل باشد چه بعد باشد، الاّ در قبلى كه قبل به دو روز باشد گذشت مسئلهاش.
بدان جهت در ما نحن فيه كلام اين است آیا ما قاعده امكانى داريم كه دو پر داشته باشد هم ما بين دم حيض مستقل و دم مستحاضه حكم به حيض بكند، آن دومى هم در آنجايى كه حيض مستقل مىدانيم نيست چونكه اقل طهر فاصله نشده است ولكن ممكن است منضم به حيض بشود يا استحاضه بشود آنجا هم حكم به حيض مىشود، اين دو تا پر ثابت است، يا قاعده امكان در يك پر ثابت است يا هيچ كدامش ثابت نيست؟
بحث در اين جهت ثانيه در اين واقع مىشود كه آيا امينجور قاعده امكانى ثابت است در شرع يا ثابت نيست؟ از اينجا معلوم شد كه مراد از امكان چيست كل دم امكن كونه حیضا فهو حيض.
قبل از اينكه اين قاعده را معنا كنم براى شما نكتهاى عرض كنم، اينها كه قاعده امكان را قائل هستند نمىگويند قسم حضرت عباسى اين دم دم حيض است، اين را نمىگويند، اين را كسى ادعا نكرده است، اين را فقط از كلام شيخ و بعضى ديگر گفتهاند ظاهر مىشود، اين را كسى ادعا نكرده است. چرا؟ براى اينكه اين شرايطى كه بر دم حيض گفتيم که سه روز كمتر نباشد قبل از ده روز قطع بشود ما بين او و ما بين دم حيض سابق اقل طهر فاصله باشد مقتضاى شرايط این است كه اگر اين شرايط يكى موجود نشد يا در واقع دم حيض نيست يا اينكه در اين ابتداء دم حيض نيست يا در انتهاء دم حيض نيست چونكه ده روز را گذشته است، و اما معنايش اين نيست كه هر دمى این شرايط را داشت او حيض است، آن ادلهاى كه به ما شرايط حيض را گفته است او گفته است كه حيض بدون اينها نمىشود، نه اينكه اگر اينها شدهاند دم سه روز بيشتر شد قبل از ده روز قطع شد خودش هم اقل طهر فاصله شد او حيض است، اين را نگفتهاند، طرف صدر را گفتهاند كه اينها نباشد ولو يكى دم دم حيض نيست يا در ابتداء يا در انتهاء، بدان جهت ما در ما نحن فيه مىتوانيم اين شرايط نباشد بگوييم قطعا حيض نيست فى علم الله و فى حكم الشارع، و اما وقتى كه شرايط موجود شد نمىتوانيم بگوييم حيض است اين را به ما دليل نگفته است، مىگويند قاعده امكان قاعده متصيده است از ادله كه از او استفاده مىشود كه نه اگر شرايط شد دم محكوم به حيض است، حكم ظاهرى است، دم اگر شرايطش موجود شد حكم به حيضيت است، به اعمال حائض عمل كند، آيا اين قاعده امكان بعد از اينكه معلوم شد اصل المطلب اين مراد از امكان چيست و ادله كدام است انشاء الله مىماند براى فردا.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.
[2] شيخ مرتضی انصاری، کتاب الطهارة، (قم، کنگره بزرگداشت شيخ اعظم انصاری، چ1، ت1415ق)، ج3، ص308.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجَارِيَةِ الْبِكْرِ أَوَّلَ مَا تَحِيضُ- فَتَقْعُدُ فِي الشَّهْرِ يَوْمَيْنِ وَ فِي الشَّهْرِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ- يَخْتَلِفُ عَلَيْهَا لَا يَكُونُ طَمْثُهَا فِي الشَّهْرِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً- قَالَ فَلَهَا أَنْ تَجْلِسَ وَ تَدَعَ الصَّلَاةَ- مَا دَامَتْ تَرَى الدَّمَ مَا لَمْ يَجُزِ الْعَشَرَةَ- فَإِذَا اتَّفَقَ شَهْرَانِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً فَتِلْكَ أَيَّامُهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص304.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيَّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع فِي امْرَأَةٍ نَفِسَتْ فَتَرَكَتِ الصَّلَاةَ ثَلَاثِينَ يَوْماً- ثُمَّ طَهُرَتْ ثُمَّ رَأَتِ الدَّمَ بَعْدَ ذَلِكَ- قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ لِأَنَّ أَيَّامَهَا أَيَّامُ الطُّهْرِ- وَ قَدْ جَازَتْ مَعَ أَيَّامِ النِّفَاسِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 393.