درس هفتصد و نود و هشتم

دم حيض

مسألة 15: « صاحبة العادة الوقتية سواء كانت عددية أيضا أم لا تترك العبادة بمجرد رؤية الدم في العادة‌ أو مع تقدمه أو تأخره يوما أو يومين أو أزيد على وجه يصدق عليه تقدم العادة أو تأخرها و لو لم يكن الدم بالصفات و ترتب عليه جميع أحكام الحيض فإن علمت بعد ذلك عدم كونه حيضا لانقطاعه قبل تمام ثلاثة أيام تقضي ما تركته من العبادات و أما غير ذات‌ ‌العادة المذكورة كذات العادة العددية فقط و المبتدئة و المضطربة و الناسية فإنها تترك العبادة و ترتب أحكام الحيض بمجرد رؤيته إذا كان بالصفات و أما مع عدمها فتحتاط بالجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة إلى ثلاثة أيام فإن رأت ثلاثة أو أزيد تجعلها حيضا نعم لو علمت أنه يستمر إلى ثلاثة أيام تركت العبادة بمجرد الرؤية و إن تبين الخلاف تقضي ما تركته‌«.[1]

ادامه بحث در قاعده امکان

كلام در قاعدة الامكان بود كه عرض كرديم در ما نحن فيه بايد بحث بشود در مفاد اين قاعده و در دليل بر اعتبار اين قاعده.

ولكن قبل از اينكه داخل بشويم در مفاد قاعده و دليل اعتبارش آن مواردى كه فقهاء اين قاعده را استعمال كرده‏اند آن موارد را ذكر كرديم، و در تعقيب آنها اينجور عرض مى‏كنيم تا اينكه بصير بشويد در مطلب، كه اين قاعده مفادش چيست به حسب مواردى كه فقهاء ذكر كرده‏اند.

عرض كردم بر اينكه اين قاعده تارة با او اثبات مى‏شود حيض غير مستقل، دمى را كه مرأة ديده است و آن دم فاقد وصف الحيض است به قاعده مى‏خواهيم اين دم فاقد الوصف را منضم به حيض بكنيم، مثل اينكه زنى كه ذات العادت است قبل از ايام عادت يا بعد از ايام عادت خون زردى ببيند كه در ايام عادت حيض شده است، كه آن خون قبلى با آن خون ايام عادت يا خون ايام عادت با خون بعدى ولو صفرت است مجموعش از ده روز تجاوز نمى‏كند، حكم مى‏كنند كه مجموع اين دم ولو بعضش اصفر است و در غير العادت است و آن غير العادت اصفر است مع ذلك مجموع حيض است، كل دمى كه استمر ثلاثة اثام و انقطع قبل العشرة حيض حساب مى‏شود يعنى حيض واحد حساب مى‏شود، حتى صاحب عروه تصریح كرده است در مسئله هفده اگر زن ذو العادة قبل از عادت خون ببيند در عادتش هم خون ببيند بعدش هم خون ببيند مجموع از ده روز تجاوز نكند همه‏اش حيض است، بلا فرق ما بين اين كه اين دمهاى قبل و بعد صفرت باشد يا حمرة باشد يا يكى صفرت باشد يكى حمرة باشد، فرقى نمى‏كند.

اين يك مورد اجراء قاعده امكان است كه حيض غير مستقل را مى‏خواهيم اثبات بكنيم.

اين را بدانيد صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف قاعده امكان را در موارد حيض غير مستقل معتبر مى‏داند بلا استفصال، هر جا كه امر دم داير شد قبل اتمام عشرة ايام بشود آن دم مجموعش حيض است.

 و اما در حيض مستقل آنجايى که اين دمى را كه اين زن ديده است منضم به حيض سابق نمى‏تواند بشود يا منضم به حيض لاحق نمى‏تواند بشود خودش اگر حيض بشود حيض مستقل است، چونکه سه روز مستمر شده است و از ده روز كمتر است منقطع قبل العشرة است و اقل الطهر هم ما بين الدم و ما بين دم سابق فاصله شده است، اينجا مورد قاعده امكان است.

مرحوم سيد صاحب عروه در اين حيض مستقل تفصیل قائل است، به قاعده امكان همه جا بلا اشكالٍ عمل نكرده است، آنجايى كه زن خون را در شهر يك دفعه ببيند يك دفعه خون ديده است خودش هم همين جور است، چه ذو العادة بشود چه غير ذو العادة بشود مبتدئه بشود مضطربه بشود در شهر واحد يك دفعه خون ديده است، ثلاثة ايام فمازاد است و منقطع قبل العشرة است خودش هم يك دفعه خون ديده است با حيضى هم كه در ماه سابق ديده بود اقل طهر فاصله‏اش شده است، در اين ماه ديده است اين را، در ماه يك دفعه ديده است اين زن دمش حيض است، چه دمش احمر بوده باشد اصفر بوده باشد، چه مضطربه بوده باشد چه مبتدئه باشد چه ناسیه باشد حتى اگر ذو العادة بشود كه در عادتش خون نديد ولكن بعد از ايام عادتش خون ديد سه روز بيشتر از ده روز كمتر اين خونى را هم كه ديد رنگش هم اتفاقا زرد است حيض است، اين تأخير العادت است، اگر عادتش هنوز نيامده است خون زردى اينجور ديد ولكن در عادت اصلا خون‏ نديد تا شهر تمام شد اين تمامى خون زردى كه ديده است حيض است، يادتان باشد اين مسلك صاحب عروه است هر جا كه در يك ماه يك دفعه خون ديد زن كه واجب شرايط است آن خون یعنی سه روز بيشتر است از ده روز كمتر است آن حيض است، ديگر به سفيدى و سياه نگاه نمى‏شود، اینجاها در اين حيض مستقل هم قاعده امكان را جارى مى‏داند.

در يك صورت اشكال مى‏كند و آن در جايى است كه زن در شهر دو دفعه خون ببيند، كه خون اولى در عادت است يا خون اولى ذات وصف است اوصاف حيض را دارد، اما خون دومى فاقد الوصف است، اقل طهر فاصله شده است ما بين دو تا خون، خون دومى هم سه روز بيشتر است قبل از ده روز هم قطع شده است، ولكن در شهر دو دفعه ديده است اين خون دومى اگر در ايام عادت بشود او حيض است، و اما اگر خون اولى در ايام عادت بشود يا زن عادت نداشته باشد خون اولى حيض است، ولكن در خون دومى اشكال كرده است حكم كرده است كه بايد جمع كند ما بين اعمال مستحاضه و اعمال الحائض، در جريان قاعده امكان در خون دومى ايشان شبهه دارد، اين مسلك صاحب عروه است.

 فهرست وار براى شما گفتم از اول حيض تا آخر حيض.

 روى اين اساس معلوم مى‏شود كه اين قاعده امكان كه در لسان فقهاء هست، منتهى در لسان فقهاء ربما در آن خون دومى هم جزم مى‏كنند كه آن هم حيض است لاطلاق قاعده امكان كل ما امكن کونه حيضا فهو حيض، اينها را كه نقل كرده‏اند شما متوجه باشيد كه اين قول فقهاء كه كل دم امكن كونه حيضا مراد از اين امكان امكان قياسى است، يعنى آن شروطى كه براى حيض در ادله بر ما ثابت شده است كه بايد از سه روز كمتر نبوده باشد قبل از ده روز قطع بشود اقل اطهر در حيض مستقل متخلل بوده باشد ما بين اين دم و دم سابقى، اين شروط دم حيض مستقل كه به حسب الادله بر ما معلوم شده است كل دمى كه اين شروط را دارد يا آن دمى كه امرش را مردد است بين الاستحاضه و ما بين منضم شدن به حيض که شرايط انضمام به حيض را دارد چونكه قبل از ده روز است ده روز از اول خون ديدن تمام نشده است الدم قبل انقضاء العشرة حيض شرط را دارد، آنجاهايى كه دم مردد است پيش ما كه دم حيض است چونكه شرايط دم الحيض را دارد آن شرايطى كه از ادله معلوم شده است اعتبار او در خون حيض، حيض مستقل يا حيض منضم آن شرايط را دم دارد، ولكن احتمال مى‏دهيم در واقع و در نفس الامر دم استحاضه بوده باشد اين دم، چونكه دم حيض بدون آن شرايط نمى‏شود، اما نه اينكه آن شرايط شد دم دم حيض است لا محالة، دم اصفر است محتمل است دم حيض نبوده باشد ولو شرايط حيض را دارد، اصفر است و محتمل است فى علم الله از آن عِرقى كه دم استحاضه خارج مى‏شود اين از او خارج شده باشد ولی اتفاقا سه روز آمد كمتر از ده روز شد اقل طهر هم فاصله شد اتفاقا، احتمال مى‏دهيم فى علم الله اين از عِرق عاذل خارج شده باشد استحاضه بشود، و حيض نبوده باشد كه از عروق رحم سرازير بشود به رحم، احتمال مى‏دهيم كه اينجور بوده باشد در ما نحن فيه آنهايى كه قاعده امكان مى‏گويند وظيفه شرعى به حسب مستفاد از ادله‏اى كه خواهيم گفت كه يكى اجماع است و غير الاجماع كه خواهيم گفت وظيفه شرعى احكام حيض را بار كردن است، اما مطلقا آنهايى كه مى‏گويند قاعده امكان مطلق است، يا در بعضى موارد پرش را مى‏زنيم مثل صاحب عروه آنجايى كه دم دومى در ماه بوده باشد، يا اينكه نه پرش را بيشتر مى‏زنيم به آن نحوى كه انشاء الله خواهد آمد، كلام در اين امكان قياسى است، يعنى بالقياس الى ما ثبت لنا من الادله اعتبار آن شروط در حيض اين دم واجد آن شروط است، ولكن بما اينكه اصفر است احتمال مى‏دهيم فى علم الله از عرق عاذل خارج شده باشد.

كلام اين است از ادله استفاده مى‏شود كه شارع ما را تعبد كرده است در اين دمى كه شبهه موضوعى است، معلوم شد كه شبهه موضوعى در كلام فقهاء معنايش چيست، يعنى از عرق عاذل نمى‏دانيم خارج مى‏شود كه استحاضه باشد واقعا، يا از رحم ترشح مى‏كند از عروقش كه حيض بوده باشد واقعا، در استحاضه و حيض بودن واقعش شك داريم، از ادله استفاده مى‏شود اينى كه مشتبه است من حيث الموضوع شارع تعبد كرده است كه بنا بگذارید كه اين حيض است، زن بايد اعمال حيض را و تروك حائض را مراعات كند، صلاة را ترك كند صلاة از او خواسته نمى‏شود، كلام در اين است كه اين قاعده قاعده امكان كه امكان قياسى است ثابت است يا نه؟

بله! بعضى‏ها احتمال داده‏اند كه مراد از امكان در قاعده كل دم امكن کونه حیضا فهو حيضٌ، امكن به معناى احتمل بوده باشد، يعنى كل دمى كه محتمل است كه در واقع دم حيض بوده باشد آن دم دم حيض است، امکن به معنا احتمال است، اين حرف درست نيست، ولو احتمله بعضٌ و صرح به بعض آخر من الفقهاء، چرا؟ براى اينكه ما كه نگاه مى‏كنيم مى‏بينيم كه فقهاء در موار احتمال نگاه كه مى‏كنيم مى‏بينيم تمسک به اين قاعده نكرده‏اند كسى هم نگفته است، مثلا فرض بفرماييد مورد اختلاف بود آيا اين توالى اقل حيض كه سه روى است سه روز بايد متوالى بشود يا متفرق هم عيبى ندارد كه صاحب عروه گفت بعيد نيست كه اعتبار نداشته باشد، كسى در آن صورتى كه هست در اين مورد برای اعتبار عدم توالى تمسک به قاعده امكان نكرده است، ممكن است بدون توالى هم دم حيض باشد فى علم الله، کسی طمثک نکرده، آن كسى كه گفته است توالى معتبر نيست گفته است آن مرسله يونس ابن عبد الرحمن داشت دو روز ديد صبر كند تا ده روز روز سومى را ديد همه‏اش حيض است چونكه ثلاثة ايام مى‏شود، تمسک به آن روايت كرده اند، در شبهات حكميه به جهت اثبات حيضيت و نفى اعتبار توالى كسى به قاعده تمسک نكرده است، و حتى در اين ثلاثه‏اى كه از شروط حيض است در شبهه حكميه اينكه آيا شارع سه روز متوالى را معتبر كرده است يا سه روز متفرق هم كافى است تمسک نكرده است، و هكذا در شبهه موضوعيه هم كسى به او تمسک نكرده است، خوب فرض بفرماييد كه زن شك مى‏كند دم ديد دم هم اصفر است نمى‏داند اين دم اصفر اقل طهر فاصله شد ما بين اين دم و ما بين حيض سابق يا هنوز هشت روز است تمام نشد اقل طهر، كسى نگفته است که حكم حيض مى‏شود به اصفر، چونكه كل دم امكن كونه حيضا فهو حيض، شبهه مصداقى است نمى‏دانيم ده روز فاصله شده است يا نه؟

 يا زن حامله است زن حامله گفتيم ربما حائض مى‏شود، منتهی خواهيم گفت حامله يك خصوصيتى دارد دم را اصفر ديد حکم تحيض نمى‏شود به روية اصفر، دم را مع الوصف ديد تحيض مى‏شود به مجرد الروية، خواهد آمد، خوب حائض وقتى كه زن حامله بود دمى ديد خارج شد از او نمى‏داند كه اين دم اوصاف حيض را دارد چشم ندارد نابينا است نمى‏داند بر اينكه اين اوصاف حيض را دارد كه حيض بشود يا نه اصفر است كه اوصاف استحاضه را دارد بايد صبر كند، اينجا كسى نگفته است كه اين حامله اعمى وظيفه‏اش حيض است لقاعدة الامكان، نه در شبهه موضوعيه نه در شبهه حكميه به اين تمسک نكرده‏اند.

ديدگاه مرحوم شيخ انصاری(ره)

 بله شيخ قدس الله نفسه الشريف[2] در جايى كه زنى كه حامله نيست مضطربه باشد يا مبتدئه باشد يا ناسیه دم را اصفر ببيند و احتمال بدهد حيض مستقل است فرموده است قاعده امكان را، ولكن ديروز عرض كرديم ديگران هم فرموده‏اند حيض بودن اين دم اصفر به خاطر قاعده امكان نيست، بلکه به جهت استصحاب است استصحاب بقاء الدم الاّ ثلاثة ايام، بعد از اينكه موضوع در قاعده امكان كه شرايط حيض در دم موجود است به استصحاب محرز شد حكم مى‏شود بانه حيض، اين حكم كردن به اين روى قاعده امكان نيست، صغراى قاعده امكان به استصحاب احراز شده است و قاعده امكان مجرا پيدا مى‏كند، و مثل اين است كه زن خون ديده است خونش هم زرد است شك كند كه من يائسه شده‏ام كه سنم ديگر شصت سال گذشته است اين دمى كه مى‏بينم استحاضه است ديگر حيض نمى‏تواند بشود يا آنهايى كه پنجاه سال را مى‏گويند شك كند كه شصت سالم شده است يا نشده است؟ كسى بگويد كل ما امكن كونه حيضا فهو حيض، احتمال حيض هست دیگر ممكن است شصت سال نشده است يا پنجاه سالش را تمام نكرده است، كسى تمسک نكرده است، اين معلوم مى‏شود كه امكن در اين روايت به معناى احتمال حيض واقعى نيست، مجرد الاحتمال و مطلق الاحتمال، بلكه در جايى است كه شرايط دم الحيض موجود بشود و دم لكونها صفرت احتمال استحاضه واقعى تكوينى در او داده بشود مى‏گوييم به حسب وجوهى كه خواهد آمد اينجور شبهه موضوعيه را شارع حكم كرده است به حيضيت، كه بايد وظايف حيض را مراعات كند.

و از اينجا از ما ذكرنا معلوم شد كه مراد امكان قياسى نيست على الاطلاق، يك امورى در دم الحيض معتبر است كه آن امور اعتبارش به ما رسيده است مثل اينكه ثلاثة ايام بشود قبل از ده روز منقطع بشود ما بين او ما بين حيض سابق اقل طهر فاصله بشود، اين امورى است كه در حيض بر ما ثابت شده است كه شرعا اينها اعتبار دارد، اما يك امورى هست كه ممكن است در واقع در حيض بودن دم مدخليت داشته باشد فى علم الله امورى كه آنها به ما نرسيده است، انی كه به ما رسيده است اينها معتبر است بگوييم، كل ما امكن كون الدم به حسب آن امورى كه به ما رسيده است و آن امورى كه نرسيده است ولكن فى الواقع معتبر است از حدود دم حيض است، كل ما امكن دمى بالنسبة الى اين حدودى كه به ما رسيده است و اين قيود و شروطى كه به ما رسيده است و آنى كه نرسيده است اگر امكن بالنسبة الى جمیعها بوده باشد فهو حيضٌ، آن وقت اين قاعده لغو مى‏شود، چرا؟ چونكه ما اين حدود واقعيه را كه نمى‏دانيم آن قدر كه به ما رسيده است اين است، اما چه چيزهايى فى علم الله در كون الدم حيضا مدخليت دارد آنها را ما نمى‏دانيم، بدان جهت اين لغو مى‏شود، علاوه خودش هم قضيه ضروريه مى‏شود يك دمى كه تمام حدود و قيود حيض واقعى كه بما رسيده است يا نرسيده است دارد او حيضٌ بالضرورة، او قضيه ضروريه است، اين وظيفه ظاهرى است بر ما ذكر شده است در قاعده امكان، پس اين امكن امكن قياسى مطلق نيست، بلکه بالقياس الى الشرايط التى ثبت عندنا كه آن شرايط الحيض است.

 از اينجا معلوم شد كه امكان وقوعى هم لغو است، يعنى آن دمى كه از حيض بودن او محذور واقعى لازم نيايد آن دم حيض است، خوب ما چه مى‏دانيم محذور مى‏آيد يا نمى‏آيد فى علم الله؟ ما علم الله را خبر نداريم، آنى كه بر ما ثابت شده است از ادله همان  شروط ثلاثه است، بدان جهت قضيه لغو مى‏شود، خودش هم ضرورى مى‏شود چونكه كل دمى كه از حيض بودن او هيچ محصور واقعى لازم نمى‏آيد حتى عدم خروج از آن عروق رحم او بالضروره حيض است، بدان جهت به درد ما هم نمى‏خورد، اين قاعده را گفته‏اند كه ما تطبيق كنيم مستفاد از ادله است شارع تعيين كرده است اين قاعده را كه ما تطبيق كنيم به موارد.

امكان ذاتى هم اصلا احتمالش نيست، امكان ذاتى اين است كه مجرد لحاظ شى‏ء كافى در امتناع نيست، مى‏دانيد كه هر دمى كه از فلان جاى زن خارج شد مجرد لحاظ او كافى در امتناع نيست، مجرد دمى كه از فرج خارج مى‏شود لحاظ او كافى در حکم به امتناع نيست او حيض است، اینجور چیزی نیست استحاضه هم از آن فرض خارج مى‏شود.

بدان جهت در ما نحن فيه امكان ذاتى امكان وقوعى امكان قياسى مطلق اينها هيچ كدام نيست، امر اگر داير بشود داير است ما بين امكان قياسى مقيد بالنسبة الى الشروط التى ثبت عندنا يا او است، يا مراد به معناى احتمال است که كل دم احتمل کونه حيضا، قرينه اقامه كرديم كه مطلق الاحتمال مراد مشهور نيست ولو بعضى‏ها بگويند مراد من همان احتمال است آن مراد خودش است، مشهور كه اين قاعده را گفته‏اند اين مرادشان امكان قياسى است در شبهه موضوعيه‏اى كه مواردش احتمال حيض مستقل و استحاضه است يا منضم به حيض و انضمام به حيض است يا استحاضه و انضام به حيض است در آن موارد جارى مى‏شود.

خوب وقتى كه شما بصير شديد حقيقة الحال واضح شد براى شما مى‏دانيد كه اين قاعده بايد مدرك داشته باشد تا ما بگوييم كه دمى كه اصفر است شرايط حيض را دارد او را شارع گفته است حيض حساب كنيد، قاعده امكان يعنى شارع گفته است كه حيض حساب كنيد، يا آن دمى كه مردد است استحاضه واقعى باشد يا منضم به حيض بشود او را منضم به حيض حساب كنيد و احكام حيض را بار كنيد ولو كان صفرت ولو دم دم اصفر بوده باشد، اين احتياج به دليل دارد، قضیه ضروریه که نیست.

ادله و مستندات قاعده امکان

 ادله‏اى كه در مقام براى اعتبار اين قاعده بعضى‏ها گفته اند در كلمات فقهاء متفرقا هست اين معلوم مى‏كند كه اجماع تعبدى بر اين قاعده نيست، يعنى از اتفاق علما كشف كنيم كه امام عليه السلام خود شارع اين قاعده را تأسيس كرده است سينه به سينه رسيده است به يد ما، يا كتاب به كتاب رسيده است به يد ما، اين احتمال نيست كه اجماع تعبدى باشد، يعنى غير از آن چيزى كه به ما رسيده است از وجوه و ادله كه عمده‏اش روايات است غير از اين روايات و غير از وجوهى كه گفته شده است در ما نحن فيه اين قاعده يك دليل ديگرى داشت قطع نظر از اينها، كه او قول معصوم بود آن كه او به يد ما نرسيده است از اجماع كشف كنيم او را اين را ما نمى‏توانيم زور نداريم كه كشف كنيم، چونكه احتمال مى‏دهيم آنها هم از روى همين وجوهى كه به دست ما رسيده است گفته‏اند اين را، مثل آن چيزى مى‏شود كه در نجاست ماء بئر مشهور گفته بودند، مشهور ملتزم شده بودند كه به ماء بئر به مجرد وقوع النجس نجس مى‏شود حتى اگر كر هم بوده باشد، ملتزم شده بودند مشهور، چند ورق هم نوشته بودند در کتب فقهيه، ولكن بعد ما ديديم كه اينها كه اين نجاست را گفته‏اند دليلشان اخبار نزح ماء بئر است، اينها يك دليل تعبدى ندارند در دستشان كه آن دليل تعبدى به يد آنها بود به ما نرسيده است، مدركشان همين اخبار نزح است چونكه اكثرشان بعضشان تعليل كرده‏اند به همين اخبار، كما اينكه ديده‏ايد در همين فقهاء، خوب ما ديديم كه اين اخبار دلالتى به نجاست ندارد اينها مال رفع حزازت از ماء است كه شارع امر كرده است به نزح الماء، بدان جهت ملتزم شديم كه ماء بئر نجس نمى‏شود، ماء البئر واسع لا ینجسه شیء الا آن یتغیر طعمه او ریحه فینزح حتی یذهب الریح و یطیب الطعم، اين منزوحات به جهت اين است كه آن حزازتى كه در آب ديده مى‏شود گربه مرده افتاده است يا عذره افتاده است به جهت حزازت است والاّ نجاست خبثى ندارد.

 در ما نحن فيه هم مثل او است ديگر بالاتر از او نمى‏شود، افرض اگر اين قاعده امكان عند المشهور مسلم بوده باشد، چون مسلم نيست از فتواى صاحب عروه معلوم است كه شاخه هايش قيچى دارد همه جا عمل نكرده است همه كس به اين قاعده امكان يعنى در همه موارد امكان قياسى عمل نكرده است، بدان جهت در ما نحن فيه على فرض اينكه مشهور هم بگويند احتمال مى‏دهيم مدركش اينها باشد، خوب ما مدارك را حساب مى‏كنيم كه در كلماتشان هم هست بعضى‏ها تصريح كرده‏اند ببينيم اگر آنها درست است آن مقدارى كه ديديم درست است و صحيح است به آن مقدار از قاعده امكان ملتزم مى‏شويم، اگر ديديم اصلا صحيح نيست مثل بعضى‏ها كه از بيخ زده‏اند اين قاعده را گفته‏اند درست نيست اصلا منكر مى‏شويم، اگر ديديم بعضى جاهايش درست است ملتزم مى‏شويم، ديديم همه جايش درست است از آن وجوه همه استفاده مى‏شود ملتزم مى‏شويم.

ولكن بدانيد عمده در اين قاعده روايات است رواياتى كه وارد شده است از اهل البيت العصمة و الطهارة نقل شده است عمده آن روايات است كه بايد ملاحظه بكنيد، و اما وجوهى ديگرى كه چماله كرده‏اند علاوه كرده‏اند تا اينكه حكم تقويت پيدا كند آنها هيچ كدام نمى‏تواند وجه اعتمادى بوده باشد كه انسان اعتماد به او بكند، كالاستصحاب، گفته‏اند در اين دمى كه مردد است ما بين الحيض و الاستحاضه استصحاب مى‏كنيم كه اين از عرق عاذل خارج نشده است كه دم استحاضه خارج مى‏شود، خوب اين اشكالش همان حرفى است كه اولا ترتب استحاضه بر خروج از عرق عاذل و ترتب دم حيض به خروج از عروق رحم ترتبشان تكوينى است شرعى نيست، استصحاب عدم خروج از عرق عاذل نمى‏گويد كه این استحاضه نيست حيض است، اين را اثبات نمى‏كند، اصل اين را اثبات نمى‏كند كه از عروق رحم خارج شده است فضلا حيضيتش را اثبات بكند، گفتيم اگر در دم مردد ما بين الاستحاضة و الحيض اگر اصل جارى بشود اصل عدم الحيض است، او فقط جارى مى‏شود، چرا؟ چونكه استحاضه هيچ اثرى ندارد غير از طهارت خاصه، استحاضه هيچ اثرى ندارد، خداوند متعال همه را امر كرده است به صلاة الاّ زنى كه ايام حيضش باشد او را خارج كرده است، مقتضاى عمومات و مطلقات اين است اذا زال الوقت وجبت الصلاتان الاّ آن هذه قبل هذه يعنى وجبت براى عامة المكلفين الاّ زن حائض، اين زن زن هست بالغه عاقله است و استصحاب مى‏گويد كه حيض نيست چونكه قبل از خروج اين دم حائض نبود الان هم كما كان پس مكلف به صلاة است، اين استحاب عدم استحاضه هم به درد نمى‏خورد چونكه اثر ندارد، فقط يك اثر دارد، مستحاضه بودن موضوع تكليف صلاتى نيست زن مستحاضه باشد يا نباشد بايد نماز بخواند، فقط استحاضه بود موضوع طهارت خاصه است كه بايد طهارت خاصه را اتيان كند، بعد از اينكه به استحاضه بودن و استصحاب عدم الحيض مكلف به صلاة شد اين بايد طهارت را بگيرد، چرا؟ چونكه علم تفصیلى دارد كه اگر بدون آن طهارت خاصه استحاضه نماز بخواند نمازش باطل است، چونكه اگر حائض است نمازش باطل است مستحاضه است طهارت استحاضه را نگرفته است، بدان جهت گفتيم اصل اولى اقتضاء مى‏كند مستحاضه بودن را.

از اينجا معلوم شد اينى كه گفته‏اند اصل در دمى كه خارج مى‏شود از فرج زن اصل در او دم حيض است چرا؟ للغلبة، چونكه آن دمى كه غالبا آن دمى كه خارج مى‏شود از فرج دم الحيض است استحاضه امر نادرى مى‏شود كه زن ربما به او مبتلا مى‏شودو

 خوب معلوم شد بر اينكه اولا بر اينكه غلبه را كه گفت؟ چونكه استحاضه يك روز دو روز علاوه بر حيض دم ببيند استحاضه بشود در آن يكى دو روز امر متعارفی است غلبه معلوم نيست، ثانيا قبول كرديم غالب بر اين حيض است بر دمى كه خارج مى‏شود از فرجشان، خوب كه گفت اين غلبه حجت است؟ خوب غلبه خودش دليل بر حجيت مى‏خواهد، علم و اطمينان كه نيست، وقتى كه علم و اطمينان نشد لا يفيد شى‏ء ان الظن لا يغنى من الحق شيئا.

و از اينجا معلوم شد آن يكى كه گفته‏اند اصل در زن سلامت است چونكه اصل در هر انسانى سلامت بودنش است، دم الاستحاضه علت است، كه در روايات هم هست رکضة من شیطان يا از آن علتى كه در او پيدا مى‏شود اين دم استحاضه خارج مى‏شود، اصل اين است كه صاف و سالم است، خوب اين به چه دردى مى‏خورد اين اصالة السلامه؟ ترتب خروج دم دم الحيض بر سالم بودن زن و ترتب خروج دم فاسد بر ناسالم بودن زن اگر درست بوده باشد تكوينى است، وقتى كه تكوينى شد اصالة السلامة نمى‏گويد كه خون خون حيض است، اثبات نمى‏كند اين را، و مفروض اين است كه دليلى ثابت نشده است كه شارع فرموده است هر وقت زن سالم شد بنا بگذاريد كه دمش دم حيض است، اين بنا ثابت نشده است، اين مثل معاملات نيست كه انسان چيزى را بخرد بعد آن چيز معيوب در بیاید بیاورد به بايعش مى‏گويد پس بگير اين را من از تو سالم خريده بودم، او به بناء عقلاء است، وقتى كه مالى را مى‏خرند اشتراط سلامت ارتكازى است كه من اين پول را كه به تو مى‏دهم در مقابل مال اين سالم بوده باشد اگر سالم نبوده باشد حق پس دادن دارم، اين به بناء عقلاء سلامت موضوع حكم است، اينجا هم به بناء الشارع شارع بگويد اگر زن سالم شد بنا بگذاريد دمش دم الحيض است اين اول الكلام است.

فالعمدة هى الاخبار ما بايد اين اخبار را دقت كنيم، هر چه هست در اين اخبار است كه به ما رسيده است، اين اخبار ما متشدد است بلا شبهة اين را مى‏گويم امر سهلى نيست، اخبار ما مشتدد است ولكن وقتى كه اين اخبار را ملاحظه كرديد و نسبت ما بين اينها را سنجديد و قراين داخليه اينها را سنجيديد آيا از اين اخبار اين قاعده امكانى كه معروف است در السنه مطلقا استفاده مى‏شود، يا اصلا مطلقا استفاده نمى‏شود، يا بعضى مواردش صاف است استفاده مى‏شود، که آن مواردى كه صاحب عروه مى‏گويد در آن موارد صاف است استفاده، و اما در غير آن موارد كه در شهر دو دفعه حيض را ببيند استفاده نمى‏شود، یقع الکلام فی تلک الروایات آن شاء الله تعالی.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.

[2] شيخ مرتضی انصاری، کتاب الطهارة، (قم، کنگره بزرگداشت شيخ اعظم انصاری، چ1، ت1415ق)، ج3، ص325.