درس هشتصدم

دم حيض

مسألة 15: « صاحبة العادة الوقتية سواء كانت عددية أيضا أم لا تترك العبادة بمجرد رؤية الدم في العادة‌ أو مع تقدمه أو تأخره يوما أو يومين أو أزيد على وجه يصدق عليه تقدم العادة أو تأخرها و لو لم يكن الدم بالصفات و ترتب عليه جميع أحكام الحيض فإن علمت بعد ذلك عدم كونه حيضا لانقطاعه قبل تمام ثلاثة أيام تقضي ما تركته من العبادات و أما غير ذات‌ ‌العادة المذكورة كذات العادة العددية فقط و المبتدئة و المضطربة و الناسية فإنها تترك العبادة و ترتب أحكام الحيض بمجرد رؤيته إذا كان بالصفات و أما مع عدمها فتحتاط بالجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة إلى ثلاثة أيام فإن رأت ثلاثة أو أزيد تجعلها حيضا نعم لو علمت أنه يستمر إلى ثلاثة أيام تركت العبادة بمجرد الرؤية و إن تبين الخلاف تقضي ما تركته‌«.[1]

ساير روايات دال بر قاعده امکان

رواياتى كه از آنها قاعده امكان استفاده مى‏شود عرض كرديم دلالت آنها بر قاعده امكان در حيض مستقل و هكذا جريانش در دم منضم الى الحيض تمام است، و از آن رواياتى هم كه دلالت مى‏كند در جايى كه امر داير بشود دم حيض مستقل بشود يا استحاضه بشود يك روايتى هست كه آن هم دلالت مى‏كند ولكن ما اغماض از اين روايت كرديم، و آن روايت روايتى است كه در ابواب النفاس[2] وارد است در باب پنجم از ابواب النفاس:

صحيحه جعفر اسدی

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيَّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ» روايت من حيث السند صحيحه است. «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع فِي امْرَأَةٍ نَفِسَتْ فَتَرَكَتِ الصَّلَاةَ ثَلَاثِينَ يَوْماً» ر زنى كه وضع حمل كرده بود نفاس پيدا كرده بود نماز را سى روز ترك كرد، «ثُمَّ طَهُرَتْ» بعد از آن نقاء حاصل شد. «ثُمَّ رَأَتِ الدَّمَ بَعْدَ ذَلِكَ» به مجرد روية صلاة را ترك مى‏كند، تعليل فرمود، يعنى اينكه ثم طهرت حساب نمى‏شود كه چند روز پاك شد هر قدر پاك بشود ضرر ندارد ولو دو روز پاك بشود، اين طهرش چند روز است اين ضررى نمى‏رساند. «قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ لِأَنَّ أَيَّامَهَا أَيَّامُ الطُّهْرِ- وَ قَدْ جَازَتْ مَعَ أَيَّامِ النِّفَاسِ» ، چونكه سى روز نشسته است ترك نماز كرده است آن ايام طهر هم گذشته است، بما انه امام عليه السلام تعليل مى‏فرمايد بما اينكه ما بين دم نفاسش و ما بين دمى كه الان مى‏بيند اقل الطهر فاصله شده است، چونكه آن بعض دمى كه ديده است طهر است، بدان جهت در اين صورت اين صلاتش را ترك مى‏كند، شرط حيض مستقل كه اقل الطهر فاصلخ شده باشد موجود است، به مجرد اينكه دمى را مى‏بيند و احتمال مى‏دهد كه استمرار پيدا كند آن حيض حساب مى‏شود، بلا فرق كه اصفر بوده باشد يا غير اصفر بوده باشد فرقى در اين جهت نمى‏كند.

پس على هذا الاساس اين روايت هم دلالت مى‏كند بر اينكه اين ايام طهرش گذشته است محكوم است به حيض.

معارض داشتن روايت ياد شده

 چرا ما اغماض از اين روايت كرديم؟ چونكه اين روايت در باب نفاس معارض دارد على ما سيأتى انشاء الله، موفق شديم به دم نفاس رسيديم آنجا معلوم مى‏شود كه اين روايت در باب نفاس است و در باب نفاس معارض دارد، كه در بعضى روايات كه آن هم صحيحه است تفصیل داده شده است ما بين دم الاحمر و الاصفر، روى اين حساب ما به اين روايت تمسک نكرده‏ايم، چونكه دم حامل و دم كسى كه نفاس دارد محتمل است حكم خاصى داشته باشد.

بدان جهت از اين روايت اغماض كرديم، و در ما ذكرنا از صحيحه محمد ابن مسلم كه هم دم مستقل را مى‏گرفت هم دم منضم الى الحيض را مى‏گرفت، و هكذا آن صحيحه يونس ابن يعقوب در اينها كفايت است، و آن رواياتى هم كه در آنها مبتدئه بود آنها را هم كه منضم كرديم.

كلام اين بود كه اين روايات ولو فى انفسها دلالتشان تمام است ولكن اينها مقيد دارند، آن مقيد تقييد مى‏كند بما كان الدم احمرا، آن دمى كه اين زن مى‏بيند و امرش داير است که منضم بشود به حيض سابق يا حيض مستقل بشود در اين موارد مقيد داريم که دم بايد احمر باشد، مقيد چه بود؟ یکی اين صحيحه محمد ابن مسلم بود كه فرموده بود الصفرة فى ايام الحيض حيضٌ و فى غير ايام الحيض ليس بحيض.

عرض كرديم كه اين در باب ذو العادت است در باب ذو العادت همين جور است كه ملتزم مى‏شويم كه در غير ايام عادتش در غير آن چند موردى كه قبل العادة به يومين باشد يا تعجيل العادة يا تأخير العادة باشد در غير اين سه صورت صفرتش حيض نيست، نه حيض منضم است نه حيض مستقل، ملتزم مى‏شويم به او.

ولكن كلام ما در مضطربه و مبتدئه و ناسیه است، آنها اگر دم حيض دمى را ديدند كه محتمل است منضم بشود جزء حيض سابق بشود، يا جزء نمى‏تواند بشود محتمل است حيض مستقل يا استحاضه بشود، در آن موارد آن صحيحه محمد ابن مسلمى كه مى‏فرمود الصفرة فى غير ايام الحيض ليس بحيض مقيد نمى‏شود.

از اينجا معلوم شد حال در روايات على ابن جعفر، روايت على ابن جعفر هم باز مثل صحيحه محمد ابن مسلم در باب چهارم از ابواب الحيض است روايت هشتمى [3]است، درست توجه کنید ببینید این روایت چگونه مقید می شود:

روايت عبدالله بن جعفر

عنه یعنی عبد الله ابن جعفر الحميرى فى قرب الاسناد عن عبد الله ابن الحسن عن على ابن جعفر عن اخيه، سند عبد الله حسن دارد كه توثيق ندارد، «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ‌ ‌تَرَى الدَّمَ فِي غَيْرِ أَيَّامِ طَمْثِهَا» سؤال كردم از زنى كه خون را مى‏بيند در غير ايام طمثش، ايام طمث يعنى ايام عادت در غير ايام عادت مى‏بيند. زنى كه دم را در غير ايام عادت مى‏بيند - «فَتَرَاهَا الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ وَ السَّاعَةَ وَ السَّاعَتَيْنِ وَ يَذْهَبُ مِثْلُ ذَلِكَ كَيْفَ تَصْنَعُ- » ؟ چكار مى‏كند اين؟ «قَالَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ إِذَا كَانَتْ تِلْكَ حَالَهَامَا دَامَ الدَّمُ»، مادامى كه خون مى‏بيند صلاة را ترك مى‏كند، «وَ تَغْتَسِلُ كُلَّمَا انْقَطَعَ عَنْهَا- قُلْتُ كَيْفَ تَصْنَعُ قَالَ مَا دَامَتْ تَرَى الصُّفْرَةَ» از این مادامت تریَ الصفرة معلوم مى‏شود كه آن دم احمر بود، اين كه مى‏گفت عن المرأة تری الدم فى غير ايام طمثها کیف تصنع، امام فرمود كه وقتى كه دم مى‏بيند صلاتش را ترك كند وقتى كه ديد دم قطع شد غسل بكند نماز بخواند، قلت كيف تصنع مادامت تری الصفرة، اين صفره مقابل دم است اينكه گفتيم دم اصفر را در مقابل دم ذكر مى‏كنند كان اين صفرت اين خونابه است خون نيست يكى هم از آن روايات اين است، قلت كيف تصنع مادامت تری الصفره؟ «فَلْتَتَوَضَّأْ مِنَ الصُّفْرَةِ وَ تُصَلِّي» صفرت را كه ديد نمازش را نمى‏تواند ترك كند، آن در احمر و اسود است كه نماز را ترك مى‏كند يعنى به مجرد روية الدم كه احتمال مى‏دهد منقطع نشود و مستمر بشود آن دم احمر است که محكوم به حيض مى‏شود، اما اصفر اينجور نيست به مجرد روية الدم حكم نمى‏شود بر اينكه اين حيض است.

در ما نحن فيه عرض مى‏كنيم بر اينكه اگر اين روايت من حيث السند صحيح بود و دلالتش هم از ساير جهات تمام بود اين بالاتر از اين نمى‏رساند كه دم صفرت به مجرد الروية حكم به حيض نمى‏شود، دم اگر صفرت باشد به مجرد الروية حكم به حيضیت نمى‏شود، اين را صاحب عروه هم در غير ذات العادة گفت كه اگر غير ذات ا لعادةناسیه مبتدئه مضطربه اصفر ببيند به مجرد ديدن حكم به حيض نمى‏شود، بايد آن شخص جمع كند ما بين اعمال استحاضه و تروك الحائض، لعل فتواى صاحب عروه هم مبتنى بر اين روايت على ابن جعفر است كه به مجرد الروية حكم به حيض نمى‏شود، اما اگر اين اصفر سه روز مستمر شد و باقى ماند حيض نمى‏شود كه اين روايت دلالت ندارد، اين اولا، كه اصل دلالت بر اينكه حيض نيست سه روز مستمرِ اصفر، آنى كه حكم به حيض مى‏شود آنى است كه احمر بوده باشد اين روايت دلالتى ندارد، اين روايت دلالت مى‏كند به مجرد روية الدم اصفر با غير اصفر فرق دارد احمر بشود ترك مى‏كند عبادت را اصفر بشود ترك نمى‏كند، منافات ندارد كه هر دو حيض بشوند سه روز مستمر شد هر دو حيض است، اين اولا.

و ثانيا اين روايت غير ذو العادة را نمى‏گيرد چونكه در صدر دارد كه عن المرأة تری الدم فى غير ايام طمثها، ظاهرش اين است كه اين  مرأه ايام طمث دارد خون را در غير ايام طمث ديده است ظاهر اين روايت اين است.

بله حقيقتا صادق است زنى كه اصلا ايام عادت ندارد خون مى‏بيند رای دما فى يوم ليس ايام طمثها اين سالبه به انتفاع موضوع صدق مى‏كند كه ایام طمث ندارد اصلا، ولكن ظاهر اين قضيه به انتفاع المحمول است يعنى زنى كه ايام طمث دارد در غير ايام طمثش ديده است، سألته عن المرأة تری الدم فى غير ايام طمثها، شاهد اين چيست؟ شاهد بر حرفم علاوه بر اينكه ظاهرش فى نفسه اين است اين است كه دم را احمر فرض كرده است، اگر زن كه مبتدئه است دم احمر ببيند اين خون را ديده است در غير ايام طمثش شايد همین روز، يوم طمث بشود آن وقتى مى‏گويم كه اين يوم يوم طمث نيست آنجايى است كه زن ذو العادة بشود ذو العادة وقتيه بشود كه وقتش نيست وقت حيض نيست خون ديد، اين روايت او را مى‏گويد، آن زنى كه ذو العادة است در غير ايام طمثش خون ديده است ظهور عرفى‏اش اين است اين كيف تصنع اذا كان صفرة؟ اينى كه در غير ايام حيض خون ديده است اگر خونش صفرت ببيند چه بشود.

ما هم ملتزم شديم كه در ذو العادة خون زرد اصلا حيض نيست نه حيض مستقل است نه منضم به حيض مى‏شود، صفرت منضم نمى‏شود، صحيحه محمد ابن مسلمى كه ان رأت الصفرة فى غير ايامها فليس بحيض.

بدان جهت اين روايت مع الضعف فى السند، و مع الضعف فی الدلالة از دو جهت، يكى اينكه اصلا دلالت نمى‏كند كه صفرت حيض نيست دلالت مى‏كند تحيض نيست در صفرة، و ثانيا در اصل دلالتش در آن ذو العادة است و ذاة عادت است سالبه به انتفاع المحمول است كه ايام عادت دارد در غير عادتش ديده است، چونكه ظاهر قضيه سالبه به انتفاع المحمول است بدان جهت اينها معارض نمى‏شود با آن روايات، فقط ذو العادة را خارج مى‏كنيم ذى العادة صفرتش حيض نيست نه منضم به حيض مى‏شود نه هم حيض مستقل است، او محذورى ندارد.

فرموده‏اند و عمده هم همين است، عمده در اينكه ما از اطلاق اين روايات ا رفع ید مى‏شود عمده‏اش اخبار صفات است، آن اخبارى كه در تمييز و در مايز ما بين دم صفات الحيض و دم الاستحاضه وارد شده است ولو آن اخبار مورد همه‏اش يا اكثرش الاّ يكى موردش زن مستحاضه است، زنى كه دم ديده است و دمش از ده روز تجاوز كرده است عادت هم ندارد آن زن آن نگاه به صفات مى‏كند، انی که صفات حيض دارد حيض مى‏شود آنى كه صفات ندارد استحاضه مى‏شود، در صورتى كه دم را دو لون ببيند.

روايات ولو موردش اينها است، ولكن در آن روايات كلام طورى ذكر شده است كه از او فهميده مى‏شود كل موردى كه مشتبه بشود دم بين كونه استحاضة فى الواقع يا حيضا رجوع به صفات مى‏شود، قول رسول الله که دم الحيض ليس به خفاء اسود يخرج بحرقة اين اختصاص به مستحاضه ندارد، مستحاضه هم نشد دم حیض خارج شد وصفش همين جور است، بدان جهت ليس به خفاء يعنى در جايى كه امر مردد است ما بين اينكه دم دم حيض است يا استحاضه، آنها به صفات تعيين مى‏شود.

و در اين مواردى كه ذكر كرديم در موارد قاعده امكان مفروض اين است که دم مردد است بين كونه استحاضة و بين كونه دم حيض اما مستقلا او منضما الى الحيض، خوب آن دم الحيض ليس به خفاء، سابقا هم گفتيم كه اين اخبار دلالت مى‏كند كه اين اوصاف اعتبار دارد و اماريت دارد، و مقتضاى اين اخبار عبارت از اين است كه صفرت كه شد آن استحاضه است، بله!‏ صفرت را كه مجرد مى‏گوييم وجهش را مى‏گويم چونكه استحاضه يك اوصاف ديگر هم دارد، مجرد صفرت را مى‏گوييم سرّش اين است كه صفرت كه شد آن اوصاف ديگر هم هست، اينها اوصاف متلازمين هستند، كما اينكه حمرة شد آن حرقة هم هست اوصاف ديگر متلازمين هستند، بدان جهت آن رنگ را مى‏شود ديد آن واضح است ممكن است در آن يكى نفهمد كه چه جور بود سوزش داشت يا نه چون در خواب بود موقع خروج دم، ولكن صفرت ديگر پيدا است لون است نگاه مى‏كند.

اين عمده اين اخبار است كه اگر اخبار متقدمه يعنى آن صحيحه يونس ابن يعقوب صحيحه محمد ابن مسلم ما كان قبل العشرة فهو من الحيضة الاولى و ما كان بعد العشرة یعنی بعد عشرة الطهر او من الحيضة المستقبله، اينها را تقييد مى‏كند كه اصفر نباشد چونكه اصفر نباشد استحاضه است، عمده اين است.

بدان جهت فرموده‏اند قاعده امكان امكان قياسى است، امكان قياسى اين است كه تمام شرايط حيض بودن در او جمع بشود، يكى از شرايط اين است كه سه روز مستمر بشود قبل از ده روز قطع بشود تخلل بينه و بين الدم سابق اقل اطهر در حيض مستقل، يك شرطش هم حمرتش است بايد خاصيت دم حيضى را داشته باشد، اين هم از امكان قياسى و داخل امکان قیاسی است، يعنى اخبار صفات مى‏گويد كه آن حمرة هم دخيل در حيض است چونكه اگر حمرة نشد استحاضه است، پس در امكام قياسى لون هم مدخليت دارد بايد مفروض بشود، آنجايى كه شرايط حيض و اوصاف حيض جمع شد آن دم دم حيض است، اين قاعده امكانى مى‏شود بلا اثر، چونكه مقتضاى ادله همين است دیگر.

اين فرمايشى كه فرموده‏اند به نظر قاصر فاتر ما درست نيست، در ما نحن فيه به اخبار اوصاف نمى‏شود رجوع كرد، اين مقدمه‏اش را سابقا عرض كردم چونكه اين روايات اين اوصاف را كه ذكر كرده‏اند شارع بعض دمى كه در واقع هيچ خاصيت دم حيض را ندارد او را لاحق به استحاضه كرده است، و بعض دمى كه هيچ خاصيت و وصف دم حيض را ندارد لاحق به حيض كرده است، محتمل نيست بگوييم ذو العادة قبل از عادت دو روز خون زرد ديد در آن دو روز حرقة دارد آن خون اصفر، در آن دو روزى كه هست فرض بفرماييد از عرق عاذل خارج نمى‏شود، در آن دو روز آن خون تازه مى‏شود، و اما اگر اين را يك روز قبل ببيند که سه روز قبل می شود آن روز اولى كه سه روز مانده است به ايام عادت آن خون اصفر نه حرقة ندارد، آن خاصيت حيض را ندارد اين خاصيت‏ها عوض مى‏شود، زن حائض در ايام عادتش صفرت ببيند خاصيت تكوينه دم خارج مى‏شود، اين معنا محتمل نيست.

چونكه اين معنا محتمل نيست شارع الحاق كرده است مواردى را به دم الحيض و ليس در آن موارد من اوصاف دم الحيض شيئا، در آن مواردى كه دم مشتبه بشود بين الاستحاضة و الحيض و دليل بر الحاق نباشد آنجا رجوع به اوصاف مى‏شود، و اما وقتى كه گفت الصفرة فى ايام الحيض حيضٌ ديگر آنجا رجوع به اوصاف نمى‏شود، خود شارع الحاق كرد، وقتى كه اينجور شد و يقين هم داريم در موارد الحاق اينجور نيست كه خاصيت دم عوض بشود، چه جور لونش عوض نمى‏شود و صفرت است ولكن خاصيت حيضى داشته باشد بسوزاند اين اينجور نيست قطعا، بپرسيد از زنها، نه اين اينجور است كه خاصيت تكوينه دم عوض مى‏شود بلکه اين الحاق است.

بدان جهت در ما نحن فيه آنجايى رجوع به اوصاف مى‏شود كه دليل بر الحاق تمام نباشد، وقتى كه دليل بر الحاق تمام نشد امر دم مردد شد ما بين اينكه حيض است يا استحاضه آنجا رجوع به اوصاف مى‏شود، و در ما نحن فيه اطلاق اين صحيحه يونس ابن يعقوب و اطلاق صحيحه محمد ابن مسلم اول كه ما كان قبل العشرة فهو من الحيضة الاولى نفرمود الاحمر، تفصیل ندارد مطلق فرمود، در صحيحه يونس ابن يعقوب هم مطلقا فرمود بر اينكه عن المرأة تری الدم اصفر باشد يا احمر بوده باشد فرقى نمى‏كند، فرمود تترك الصلاة، بدان جهت مقتضاى الحاق اطلاق است كه شارع اينها را الحاق كرده است به حيض، نه اينكه تكوينا اينها خاصيت حيض را دارند، و اخبارِ اوصاف اماريت دارند ولكن اماريتش در صورتى است كه دليل بر الحاق تمام نشود، وقتى كه در اخبار اخبار اوصاف خصوصيتى را كه ذكر مى‏كنند آن اماريت است، در جايى كه دليلى بر الحاق نداشتيم و امر دم مردد شد ما بين اينكه در واقع استحاضه است يا حيض با اوصاف تكوينى تشخيص داده مى‏شود، و اما در جايى كه دليل بر الحاق تمام شد آنجا جاى رجوع به اوصاف نيست.

تمام بودن قاعده امکان نسبت به غير ذات العادة

على ما ذكرنا قاعده امكان تمام است هم در آن حيض مستقل هم در دم منضم به حيض، ولكن فى غير ذات العادة، در ذات العادة اگر دم احمر بشود حيض است منضم يا مستقل، و اما اگر دم اصفر بشود الصفرة اذا رأت فى غير ايامها آن دمش ليس بحيض الصفرة قبل الحيض بيومین ليس بحيض و بعد الحيض ليس بحيض، بعد الحیض يعنى بعد ايام الحيض، چونكه روايت قرينه دارد و فى ايام الحيض حيضٌ بدان جهت ذ. العادة همين جور است حكم نمى‏شود.

 بدان جهت ما بين ذى العادة و غير ذى العادة بايد تفصیل بدهيم، اين تفصیل خلاف مشهور است بلكه گمان نمى‏كنم بر اينكه يك عده‏اى ملتزم بشوند از فقهاى ما كه ما بين ذو العادة و غير ذو العادة در الحاق فرق داشته باشند، که غير ذو العادة الحاق شده است به قاعده امكان، ذو العادة از اين قاعده امكان خارج شده است اگر دمش اصفر باشد، چونكه اينجور مطلبى در بين نيست، اين احتمال فرق در كجا نيست؟ چونكه قاعده امكان دو تا پر داشت يك پرش در دمى است كه قبل الحيض بوده باشد كه منضم بشود به حيض، اگر بنا بشود در غير ذات العادة دم قبل العشره منضم به حيض بشود و اما در ذات العادة دم منضم به عشره نشود اين خلاف مشهور است، چونكه خلاف مشهور است بدان جهت صاحب عروه ما بين ذو العادة و غير ذو العادة در اين طرف فرق نگذاشته است در طرفى كه منضم به حيض بشود، هر دو تا را حكم كرده است، و اينهايى كه ما مقيد به قاعده امكان فرض مى‏كرديم در جايى كه مرأة ذو العادة بشود فرموده است اينها معمول بها نيستند، يا اين روايات را حمل كرده است به آنجايى كه دم تجاوز كند عشره را، الصفرة فى غير ايامها ليس بحيض اين در صورتى است كه آن صفرتى كه مى‏خواهيم به حيض منضم كنيم از ده روز تجاوز مى‏كند، حمل مى‏شود اين رواياتى كه الصفرة بعد الحيض ليس بحيض بر اینکه صفرت طورى بوده باشد كه از ده روز تجاوز كند، مثل ساير زن‏ها مثل غير ذو العادة، چونكه مشهور ملتزم نشده‏اند به اين تفصیل اينجور فتوا داده است.

و اما در حيض مستقل ايشان فرقى نمى‏كند، در حيض مستقل اگر در شهر واحد اين حيض مستقل واقع بشود نه قاعده امكان جارى است، در شهر واحد زن يك دفعه دم ديده است اصفر است سه روز گذشته است و اينها اين عيب ندارد اين حيض است، قاعده امكان در حيض مستقلى كه در همان شهر مسبوق نباشد به حيض آخر تمام است پيش صاحب عروه، و اما در جايى كه تكرار بشود در ماه و اوصاف هم نداشته باشد اصفر باشد اين را همه اشكال مى‏كنند، اخذا به روايتى كه صحيحه هم هست كه حيض در هر ماه يك دفعه مى‏شود، بدان جهت اين قاعده امكان كه صفرت دومى را مى‏گيرد آن خبر مى‏گويد كه دومى حيض نيست، حيض در ماه يك دفعه مى‏شود، ولو او هم مطلق است كه اصفر باشد يا احمر باشد، اين هم مطلق است قاعده امكان كه اين حيض مستقل حيض دومى در ماه باشد يا حيض اولى باشد، چونكه در حيض دومى مبتلا به معارض است و روايات دارد كه حيض فى كل شهر واحد است، حتى صاحب وسائل براى اين يك بابى قرار داده است كه حيض فى كل شهر واحد مى‏شود، باب نهم از ابواب الحیض باب ثبوت الريبة بتجاوز الشهر و ان الحيض فى كل شهر مرة:

صحيحه حلبی

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَقَالَ مَا جَازَ الشَّهْرَ فَهُوَ رِيبَةٌ». [4]

اين روايت اولى كه صحيحه است پيش ما تمام نيست ما اجاز الشهر يعنى يك ماه بگذرد اصلا حائض نشود او را مى‏گويد.

روايت اديم

اما روايت دومى: «وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أُدَيْمِ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ حَدَّ لِلنِّسَاءِ فِي كُلِّ شَهْرٍ مَرَّةً»[5] در كل شهر يك دفعه بايد حيض ببيند يعنى بيشتر از يك دفعه نمى‏شود، مى‏شود اما اين حكم غالبى است، ولكن مقتضاى اينها اين است كه صفرت دومى حيض نيست، بدان جهت ايشان در اين صفرت دومى كه اوصاف حيض را ندارد الحاق شرعى ثابت نشده است معارض دارد لعل وجه اين كه احتياط كرده است اين است.

 فتلخص ما ذكرنا در جايى كه زن ذو العادة بشود او از تحت قاعده امكان خارج شده است چونكه خلاف مشهور است ما احتياط مى‏كنيم در خروجش، مى‏گوييم جمع كند ما بين اعمال حائض و مستحاضه، اما در غير او اخذ مى‏كنيم به قاعده امكان و به مقتضاى او حكم مى‏كنيم، اين اصل مطلب.

سؤال...؟ گفتيم اصلا اخبار صفات ناظر است به آنجايى كه الحاق حكمى نباشد اين اخبار مى‏گويد الحاق شده است، اينها ورود پيدا مى‏كنند نه حکومت، چونكه اطلاق الحاق را اثبات مى‏كند، و موضوع اعتبار صفات من باب اماريت است اماريت در صورتى است كه الحاق نبوده باشد، اين گذشت.

 آن وقت باقى مى‏ماند كلام در زنى كه ذات الحمل است، آيا حامله هم همين جور است این احکام را دارد؟ زن اگر حامله شد خون اصفر ديد سه روز حكم مى‏شود كه اين حيض است يا زن حامله استثناء است، آن سه روز مستمر هم بشود حيض نيست؟ يا سه روز مستمر بشود حيض است اما به مجرد الروية حيض نمى‏شود بايد صبر كرد دید سه روز مستمر است يا نه؟ يا اينكه نه حامل با غير حامل فرقى ندارد به مجرد اينكه دمى را ديد كه محتمل است حيض مستقل بشود يا استحاضه حكم به حيض مى‏شود.

اما اين كه كسى بگويد زن حامله خونش اگر زرد شد اصلا حائش نمى‏شود به خون زرد، ولو نه روز هم خون زرد پشت سر هم ببينند خون حيض نيست او، اين را كسى بگويد اين درست نيست، چرا؟ چونكه صحيحه عبد الله ابن سنان كه در آن حيض حامل بحث مى‏كرديم اينجور فرمود در آنجا كه، لان الحامل ربما تحيض ربما حيض را مى‏بيند فرقى نمى‏كند ما بين الحامل و غير الحامل، حامل هم همين جور است، صحيحه عبد الله ابن سنان است روايت اولى در باب سى‏ام از ابواب الحيض:

صحيحه عبدالله بن سنان

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَبِي دَاوُدَ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ وَ فَضَالَةَ بْنِ‌‌أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ أَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ- فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ الْحُبْلَى رُبَّمَا قَذَفَتْ بِالدَّمِ»[6]  حبلی ربما حائض مى‏شود دمش دم حيض مى‏شود، يعنى آن حيضى كه در غير الحمل زن مى‏بيند ربما در حالت حمل هم همان حيض را مى‏بيند، چه اصفر باشد چه احمر باشد، چونكه در غير الحمل اصفريت و احمريت ملاك نيست ربما قذفت الحبلی بالدم، دم را یعنی دم حيض را مى‏اندازد، اين حائض ميشود اين دلالت مى‏كند فرقى نمى‏كند.

روايات دال بر ممنوعيت حيض حبلی

اين كه گفته‏اند بعضى اخبار منع مى‏كند حائض بودن حبلی را در صورتى كه دم اصفر باشد دم اصفر دلالت مى‏كند كه اصلا حيض نيست، حتى اگر در ايام عادتش هم ببيند حتى در ايام عادتش كه عادت سابقى كه داشت در زمان حمل در آن ايام اصفر ديد اين حيض نيست، گفته‏اند اين معنا استفاده مى‏شود از چند روايت، يكى از آنها اين روايت است كه روايت ششمى است:

روايت اسحاق بن عمار

«وَ [محمد بن الحسن باسناده] عَنْهُ (الحسين) عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ الْحُبْلَى- تَرَى الدَّمَ الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ- قَالَ إِنْ كَانَ دَماً عَبِيطاً فَلَا تُصَلِّي ذَيْنِكَ الْيَوْمَيْنِ- وَ إِنْ كَانَ صُفْرَةً فَلْتَغْتَسِلْ عِنْدَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ». [7] هم خيلى است غسل بكند.

عرض مى‏كنم اين روايت نفى حيض نمى‏كند از صفرة، اين روايت دلالت مى‏كند به مجرد الروية صفرت حكم به حيض نمى‏شود حامل، زن حامل دم عبيط ديد حكم مي شود به حيض به مجرد الروية ولو ممكن است قطع بشود معلوم بشود كه حيض نيست، اين حكم ظاهرى است عند روية الدم سابقا گفتیم چونكه دو روز فرض كرده است اين دو روز حيض نمى‏شود دم اصفر باشد يا نه، امام كه مى‏فرمايد آن كان دما عبيط فلا تصلى ذينك اليومين، يعنى حينى كه دم مى‏بيند نماز را ترك كند، اما صفرت بوده باشد نماز را ترك نكند، اما اين صفرت اگر مستمر شد سه روز حيض نيست اين روايت دلالت نمى‏كند، صحيحه عبد الله ابن سنان دلالت مى‏كرد زن اگر ربما حائض مى‏شود صحيحه ديگر دارد ربما همان حيضى که سابقا می دید همان حيض را مى‏بيند در حال الحمل چه اصفر باشد چه احمر بوده باشد سه روز بايد مستمر بشود، اين با او منافاتى ندارد.

صحيحه محمد بن مسلم

صحيحه محمد ابن مسلم روايت هفتمى[8] است سألت عن احدهما عليه السلام عن الحبلی تری الدم كما كانت تری الدم ايام حيضها مستقیما، آن وقت خون زرد مى‏ديد در ايام حيضش الان هم همين جور ديده است، امام عليه السلام فرمود حيض است.

اين روايت اسحاق ابن عمار كه خدمت شما عرض شد اين نفى حيضيت از اصفر نمى‏كند، كه معارضه كند با رواياتى كه مى‏گويد اصفر هم حيض است، اين مى‏گويد حكم به تحيض نمى‏شود، ما اين را اخذ مى‏كنيم، ملتزم مى‏شويم در آن حامل وقتى كه دمش اصفر شد احتمال استمرار هم بدهد بايد اعمال استحاضه را بجا بياورد، نه احتياط واجب است نه هم حكم به حيض مى‏شود تا سه روز، سه روز مستمر شد مى‏شود حيض، التزام به اين مى‏شود، و للكلام تتمة تمام نشد اين كلام انشاء الله فى ما بعد.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص323.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيَّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع فِي امْرَأَةٍ نَفِسَتْ فَتَرَكَتِ الصَّلَاةَ ثَلَاثِينَ يَوْماً- ثُمَّ طَهُرَتْ ثُمَّ رَأَتِ الدَّمَ بَعْدَ ذَلِكَ- قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ لِأَنَّ أَيَّامَهَا أَيَّامُ الطُّهْرِ- وَ قَدْ جَازَتْ مَعَ أَيَّامِ النِّفَاسِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص393.

[3] وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ‌ ‌تَرَى الدَّمَ فِي غَيْرِ أَيَّامِ طَمْثِهَا- فَتَرَاهَا الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ وَ السَّاعَةَ (وَ السَّاعَتَيْنِ) وَ يَذْهَبُ مِثْلُ ذَلِكَ كَيْفَ تَصْنَعُ- قَالَ تَتْرُكُ الصَّلَاةَ إِذَا كَانَتْ تِلْكَ حَالَهَا (مَا دَامَ الدَّمُ- وَ تَغْتَسِلُ) كُلَّمَا انْقَطَعَ عَنْهَا- قُلْتُ كَيْفَ تَصْنَعُ قَالَ مَا دَامَتْ تَرَى الصُّفْرَةَ- فَلْتَتَوَضَّأْ مِنَ الصُّفْرَةِ وَ تُصَلِّي- وَ لَا غُسْلَ عَلَيْهَا (مِنْ صُفْرَةٍ تَرَاهَا إِلَّا) فِي أَيَّامِ طَمْثِهَا- فَإِنْ رَأَتْ صُفْرَةً فِي أَيَّامِ طَمْثِهَا- تَرَكَتِ الصَّلَاةَ كَتَرْكِهَا لِلدَّمِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص281.

[4]  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص292.

[5]  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص292.

[6]  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص330.

[7]  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص331.

[8] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْعَلَاءِ الْقَلَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحُبْلَى تَرَى الدَّمَ- كَمَا كَانَتْ تَرَى أَيَّامَ حَيْضِهَا مُسْتَقِيماً فِي كُلِّ شَهْرٍ- قَالَ تُمْسِكُ عَنِ الصَّلَاةِ كَمَا كَانَتْ تَصْنَعُ فِي حَيْضِهَا- فَإِذَا طَهُرَتْ صَلَّتْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص331.