مسألة 16: «صاحبة العادة المستقرة في الوقت و العدد إذا رأت العدد في غير وقتها و لم تره في الوقت تجعله حيضا سواء كان قبل الوقت أو بعده».[1]
صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف فروعاتى را در مقام ذكر مىكند، و كبرياتى كه سابقا گفتيم تطبيق مىشود به اين صغریاتش.
صغرای اولى كه فرع اولى است در اين مقام اين است كه زنى كه ذات عادت وقتيه هست ايام حيضش دمى را نبيند، ولكن دم را قبل از ايام عادتش ببيند يا دم را بعد از ايام عادتش ببيند، حكم مىكند آن دمى را كه در غير ايام عادتش ديده است چه قبل بوده باشد چه بعد بوده باشد آنها حيض هستند، در صورتى كه شرايط الحيض را كه سه روز استمرار دارد و از ده روز كمتر است آن شرايط را داشته باشد.
آنى را كه در اين مسئله حكم مىكند صحيح است، ولا ينظر الى لون الدم چه دمى كه قبل از عادت مىبيند و بعد ديگر در آن ماه مسئله خون دفترش بسته مىشود مىماند به ماه ديگر آن خون همهاش حيض است، چه لونش احمر بوده باشد چه لونش اصفر بوده باشد، و كذلك اگر اين دم را در ايام عادت و قبل العادة نديد بعد ايام انقضاء ایام عادت ديد حكم مىشود كه اين دم حيض است، بلا فرق که لونش احمر باشد يا اصفر باشد.
و اما در جايى كه احمر و صفات حيض داشته باشد فلا كلام فيه كلامى در او نيست كه صفات اماريت دارند، چونكه در عادت خون نديده است، خون كه ديده است ذات صفات است و صفات اماره بر حيضيت است، و شرايط حيض هم كه تمام است سه روز مستمر و از ده روز هم كمتر است.
و اما در جايى كه خون اصفر بوده باشد مثلا عادتش اين است كه دهم ماه حائض مىشود، اين ماه از اول ماه فرض بفرماييد خونى ديد به وصف الاصفر كه وصف استحاضه دارد ديگر مسئله تمام شد، بعد از اين در آن ايام عادتش خون نديد تا ماه ديگر، اين اصفرى كه ديده است اين اصفر خون حيض است، لما تقدم من ان الاصفر يحكم عليه بالحيض اذا كان تعجيلا لوقتها، وقتيكه عنوان تعجيل الوقت به او صدق كند، و در ما نحن فيه وقتى كه اين اصفر جلو افتاد و بما اينكه در ايام عادت خون نديده است تعجيل وقتها صدق مىكند، كما اينكه اگر در ايام عادت خون نديد قبلش هم نديد بعدش ديد اصفرا عنوان تأخير وقتها صدق مىكند.
و قد تقدم که در چند مورد كه سه مورد بود حكم مىشود اصفر حيض است اذا رأی الاصفر ايام عادتها، و اذا رأی الاصفر فى تعجيل وقتها و تأخير وقتها، ديگرى هم اين بود كه نه ايام عادتش خون ديده است منتهى قبلا اصفر ديده است كه گفتيم دو روزش دو روز به ايام عادت آن دو روز حيض است، الصفرة قبل الحيض بيومين حيضٌ، روى آن قاعده اين حكم در مسئله اولى آن نحوى كه مشى كردهايم تمام است.
مسألة 17: « إذا رأت قبل العادة و فيها و لم يتجاوز المجموع عن العشرة جعلت المجموع حيضا و كذا إذا رأت في العادة و بعدها و لم يتجاوز عن العشرة أو رأت قبلها و فيها و بعدها و إن تجاوز العشرة في الصور المذكورة فالحيض أيام العادة فقط و البقية استحاضة».[2]
اما مسئله ثانيه در ما نحن فيه آنجايى است كه زن هم قبل از ايام عادت خون ديده است و هم در ايام عادتش خون ديده است، هر ماه كه از روز دهم حيض مىشد تا پانزدهم اين ماه از روز ششم تا روز چهاردهم یا آخر پانزدهم خون ديد، که ده روز خون دید، كه هم در ايام عادت خون ديده است هم قبل از ايام عادت خون ديده است، ايشان مىفرمايد در عروه همهاش حيض است.
و كذلك اگر در ايام عادت خون ديد از روز دهم تا پانزدهم خون ديد بعدش هم خون ديد تا روز بيستم، از روز دهم تا روز بيستم خون ديد همهاش حيض است.
يا هم قبل العادة ديد هم بعد العادة ديد هم فى العادة ديد مثل اينكه فرض بفرماييد روز هشتم ماه خون ديد كه عادتش روز دهم بود و روز شانزدهم و هفدهم را هم خون ديد، در صورتى كه عادتش پنج روز بود از دهم تا پانزدهم هم قبلش را ديده است هم ما فى العادة را ديده است هم بعدش را ديده است، مىفرمايد همهاش حيض است، در جايى كه اين خونهايى كه قبل العادة ديده است يا بعد العادة ديده است هم قبلش ديده است هم بعدش فرض اين است كه مجموع از ده روز تجاوز نمىكند، فرض كلام صاحب عروه كما اينكه تصریح مىكند اين مجموع همهاش حيض است در صورتى كه ده روز تجاوز نكند مجموع.
در صورتى كه اين دمهاى قبل و بعد وصف داشته باشند اوصاف حيض داشته باشند بلا اشكال همين جور است، چونكه اگر از دهم تا پانزدهم خون ديد، شانزدهم و هفدهم را هم بعد از عادت ديد حمرة داشت صحيحه محمد ابن مسلم فرمود بر اينكه ما كان قبل العشرة فهو من الحيضة السابقه، آن دمى را كه قبل از انقضاء ده روز زن مىبيند ولو ذو العادة باشد آن دم از حيض حساب مىشود، در حمرة معارض نداشت دم اگر حمرة باشد معارض نداشت.
و هكذا اگر دم قبل از عادت ببيند، در روز دهم هميشه عادتش بود از روز هفتم تا دهم و از دهم تا پانزدهم خون ديد كه قبل ديد و دم هم به وصف الحيض است خوب حيض است، چرا؟ براى اينكه اين زنى كه ذى العادة است معنايش اين است آن خونى كه در عادت ببيند حيض است، اين منافات ندارد خونى را كه در غير عادت ببيند به اماريت الصفات حیض باشد، چونكه مجموع هم از ده روز تجاوز نمىكند چونكه وصف دارد دم مقتضاى اعتبار اوصاف اين است كه دم حيض است.
و كذلك اگر دم را قبل ببيند فى العادة ببيند و بعدش هم ببيند، مثل اينكه گفتيم از روز هشتم تا روز هفدهم خون ديده است، كه نه روز يا ده روز خون ديده است هم قبل هم بعد هم فى العادة، اني كه بعد مىبيند ما كان قبل العشرة من الدم فهو من الحيضة الاولى، و اوصاف هم بلكه خود آن صحيحه محمد ابن مسلم وقتى كه اوصاف گفت حيض است همه دم حتى آنى را كه بعد مىبيند ما كان قبل العشرة من الحيض فهو حيض شامل مىشود همه دم را.
انما الكلام كل الكلام در جايى است كه صفرت بوده باشد، دمى كه قبلا ديده است صفرت بوده باشد، اگر دو روز باشد صفرت كه مثال زديم فهو حيضٌ چونكه الصفرة قبل الحيض بيومین تطبيق است الصفرة قبل الحيض بيومين فهو حيض اگر بيشتر باشد آن بيشترش حيض نيست، چرا؟ براى اينكه فرمود الصفرة قبل الحيض بيومين من الحيض مفروض اين است كه عنوان تعجيل الدم نيست چونكه ايام عادت همهاش را خون ديده است، بدان جهت در ما نحن فيه بيشتر از دو روز باشد آن حيض نيست.
كما اينكه بعد از عاده اگر خون زرد ببينيد حيض نيست الصفرة بعد الحيض ليس بحيض يعنى بعد ايام الحيض ليس بحيض، و آن صحيحه محمد ابن مسلم هم كه داشت الصفرة اذا رأت المرأة الصفرة فى غير ايامها فهو ليس بحيض او حيض نيست.
اين همانجايى است كه اختلاف با صاحب عروه داشيم، ايشان قدس الله نفسه الشريف يك كلمه دارد در آن يك كلمه ايستاده است كه منسوب الى المشهور است، و آن اين است كه كل دم انقطع قبل العشرة و الستمر ثلاثة ايام آن دم دم حيض است در صورتى كه اقل الطهر بينه و بين حيض سابق متخلل بوده باشد، ايشان آن كبرى را تطبيق به ما نحن فيه كرده است، روى همان حرفش فرموده است كه كل دم كه آنهايى كه قاعده امكان را وسيع مىگيرند اينجور مىگيرند كل دم انقطع قبل العشرة و استمر ثلاثة ايام و تخلل اقل الطهر بينه و بين الحيض السابق فهو حيض، اين همان قاعده امكان اوسع است كه گفتيم صاحب عروه قائل به او است.
ولكن ذكرنا كه از اين حكم آن ذات العادة خارج شده است، ذات العادة دم اصفر ديد بعد از ايام عادتش كه در آنها خون ديده است آن اصفر محكوم به حيض نيست، قبلش هم بيشتر از دو روزش محكوم به حيض نيست.
اگر كسى بپرسد اگر كسى صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف یا مشهور آن روايات را ديد موثقه ابى بصير را قطعا ديده اند جاى احتمال اينكه آنها نديده باشند كه نيست، كه الصفرة قبل الحيض بيومين من الحيض، یا الصفرة بعد الحيض ليس بحيض، یا اذا رأت المرأة الدم الصفرة فى غير ايامها فليس بحيض، خوب اين صحيحه محمد ابن مسلم را ديده است، آنها چرا عمل نكردهاند به اين روايات؟
خوب جوابش اين است كه آنها حمل كردهاند اين روايات را بما تجاوز الدم عن العشرة، در آن صورتى كه دم تجاوز از عشره كرد ما هم خواهيم گفت زن مىشود مستحاضه، وقتي كه از حين ابتداء دم تحيض دم گذشت از ده روز زن مىشود مستحاضه ،مستحاضه فقط به ايام عادتش اخذ مىكند كه الان عرض مىكنم، اين روايات را حمل كردهاند به مستحاضه.
اما حرف ما چيست؟ عرض مىكنيم يا صاحب عروه و يا مشهور قدس الله سركم اين صفرت مدخليتى ندارد، اگر حمل بشود این روایات به آنجايى كه دم از عشره تجاوز بكند دم حمرة هم باشد فقط ايام عادت حيض است، صفرت مدخليتى ندارد، دم وقتى كه از ده روز گذشت غير از ايام العادة حيض نيست آن بقيه استحاضه است، ايام العادة در اول باشد در وسط باشد در آخر باشد فرقى نمىكند، آنى كه حيض است فقط ايام العادة است حمرة باشد یا صفرة، اين روايات صفرت را موضوعیت مىدهند مىگويند صفرت موضوع است بر اين حكم كه اگر دم اصفر باشد حيض نيست، خوب چه جواب مىگوييد اين روايات که صفرت را خصوصيت مىدهند، شما اگر حمل كنيد اين روايات را به جايى كه دم از ده روز تجاوز بكند اين صفرت موضوعيت ندارد، الدم بعد ايام الحيض ليس بحيض و لو كان احمر تجاوز العشره، اين همين جور است صفرت مدخليتى ندارد.
اينها يك جوابى دارند آن جواب عبارت از اين كه بگويند نه لغو نمىشود صفرة، چونكه اگر صفرت بوده باشد بعد ايام الحيض احتياج به استظهار ندارد، زن كه احتمال مىدهد که دمش مستمر بشود همين جور بعد از عشره هم مستمر بشود و احتمال مىدهد منقطع باشد دم اگر صفرت باشد وظيفهاش اين است كه به استحاضه عمل كند، منتهى اگر قبل ده روز قطع شد معلوم مىشود كه اعمال استحاضه بيخود بود، حائض بوده است، و اما اگر دم به اوصاف الحيض بوده باشد او استظهار مىكند، ولو ايام عادت تمام شده است احتمال مىدهد اين بعد از ده روز هم بماند و احتمال مىدهد دم منقطع بشود، تا ده روز مىتواند صبر كند يعنى نماز را نخواند محرمات حائض را اجتناب بكند می تواند این را، فقط فرق صفرت با حمرة در استظهار است، كه صفرت باشد استظهار لزوم يا مشروعيت يا استحباب ندارد، ولكن اگر دم حمرة داشته باشد استظهار كه احتمال مىدهد قطع بشود و احتمال مىدهد بعد العشره بشود آنجا استظهار لازم است يا مستحب است على كلامى كه يأتى، فقط اين حرف را دارد.
خوب اگر اين حرف را داشته باشند اشكالش اين است كه شما قابل به تفرقه نيستيد در ايام استظهار، مىگوييد ايام استظهار مشروع است چه صفرت باشد چه حمرة، اين تفصیل را اين خصوصيت را شما خودتان قبول نداريد كما اينكه خواهد آمد، مثل صاحب حدائق گذشت ديگر كه گفت فرقى نمىكند بر استظهار ما بين اينكه حمرة باشد يا صفرت باشد، پس اين خصوصيت را كه شما قبول نداريد، وقتى كه قبول نداشتيد اين اخبار ذكر صفرت لغو مىشود، اگر صفرت منقطعه قبل العشره و بعد از ايام العادة حيض بشود ذكر اين صفرت لغو مىشود، چونكه آن اثرى كه گفتيم آن اثر را شما ملتزم نيستيد، خود شما ملتزم نيستيد به آن اثر پس يصبح عنوان الصفرة لغوا.
بدان جهت اين اشخاص چارهاى ندارند مگر اينكه بگويند ظاهر اين روايات معرض عنها است، روايات صفرت بعد ايام الدم اطلاق اين روايات معرض عنها است، ظاهرشان معرض عنها است، و حكم مجمع عليه است كه برسد به اجماع كما اينكه مىبينيد در كلمات اصحاب ديدهايد كه آخر آمدهاند آن اجماع را بغل كردهاند كه مسئله اجماعى است كه كل دمى كه استمر ثلاثة ايام و انقطع قبل عشرة فهو حيضٌ، اعم از اينكه صفرت باشد يا نباشد للاجماع.
خوب آقا اين اجماع كه نمىتواند تعبدى بشود در مقام، اولا اجماع نيست چونكه جماعتى از اصحاب مخالفت كردهاند و ملتزم شدهاند كه صفرت استحاضه است، الاّ انه فرض كرديم اين مشهور ملتزم شدهاند اما در يد مشهور چيزى بود يك حجت قاطعيهاى بود قول معصومى بود غير از اين رواياتى كه به دست ما رسيده است چيز ديگر بود كه اين را ما كه نمىدانيم تا اجماع تعبدى را كشف بكنيم، آنى كه حجت است بر ما اين روايات است، مستند مشهور هم اين روايات است، منتهى اينجور جمع كردهاند ما بينهما، كه نتیجة اين روايات را حمل كردهاند به آنجايى كه صفرت بماند به بعد العشره مثل حمرة مىشود، وقتى كه ديديم اين جمع درست نيست چونكه قید صفرت لغو مىشود، اهتمام به صفرت است در اين روايات، بدان جهت طرح مىكنيم.
بدان جهت ذكرنا در مسئله ثانيه در تعليقه، اين حرف كه اذا رأت قبل العادة و فى العادة این يك فرض، اذا رأت فى العادة و بعد العادة دو صورت، اذا رأت قبل العادة و فى العادة و بعدها و لم يتجاوز المجموع عن العشره كه قيد تصریح دارد، فالمجموع حيضٌ اذا كان الدم بصفات الحيض فى غير ايام العادة او كان الاصفر قبل ايام الحيض بيومين، در اين دو صورت مىتوانيم بگوييم كه همهاش حيض است، و اما اذا كان الدم بعد ايام العادة اصفر او كان الاصفر اكثر بيومين قبل الحيض فالاحتياط لا يترك، فتوا ندادهايم، يعنى بايد جمع بكند نمازش را بخواند براى اينكه احتياط لا يترك احتياط حسن على كل حال، و فتوا هم كه واجب نيست، ولكن به حسب ميزان فتوا دادن مانعى ندارد، اين هم يك فرع بود.
فرع ديگرى كه ايشان در ما نحن فيه او را عنوان مىكند که اين فرع از فروعات مهمه حيض است، لعل اكثر مسائل الحيض با اين فرع حل خواهد شد، خودش هم عمدهاش تطبيق است ولو انضمام قاعده ديگر هم هست، ولكن قواعد سابقى تطبيق مىشود با ضمّ قاعده ديگرى.
قبل از اينكه اين فرع را شروع كنم يك كلمهاى از آن مسئله سابقى باقى ماند، در آن مسئله كه قبل ديده است در ایام عادت دیده، بعد دیده و درایام عادت دیده، يا هم در ايام عادت ديده است هم قبل و هم بعد ديده است که سه صورت است، ايشان كه فرمود فالمجموع حيض اذا كان منقطعا قبل العشرة، مجموع به حد ده روز نرسد، و اما اذا تجاوز العشر فالحيض فهو ايام الحيض فقط، آن دم در ايام الحيض فقط حيض است، چونكه انشاء الله مىآيد در بحث تجاوز الدم زن هر زنى بوده باشد خونش كه ده روز گذشت او مستحاضه است، يك كلمه هم بگويم كه دلتان بصير بشود به مسائل آتيه، خون از ده روز گذشت نه اينكه ايام دم از ده روز گذشت، از اول خونى كه ديده است از آن اول خون كه شرايط حيض را دارد سه روز مستمر است از او وقتى كه ده روز گذشت، ولو ده روز را خون نديده است، مثل اينكه چهار روز خون ديد بعد سه روز خون قطع شد روز يادهمى دوباره خون آمد، اين مستحاضه است چونكه از اول دمى كه محكوم به حيض است يازده روز گذشته است الان دم آمد، اين محكوم به استحاضه است، بدان جهت زن وقتى كه مستحاضه شد فقط آن ايام عادتش دم الحيض مي شود اگر ايام عادت همهاش را دم ديده است همهاش حيض مىشود بعضىاش را ديده است همان بعض حيض مىشود على تفصیلى كه خواهد آمد كه آن بعض شرايط حيض مستقل را دارد، بقيه مىشوند استحاضه.
مسألة 18: « إذا رأت ثلاثة أيام متواليات و انقطع ثمَّ رأت ثلاثة أيام أو أزيدفإن كان مجموع الدمين و النقاء المتخلل لا يزيد عن عشرة كان الطرفان حيضا و في النقاء المتخلل تحتاط بالجمع بين تروك الحائض و أعمال المستحاضة و إن تجاوز المجموع عن العشرة فإن كان أحدهما في أيام العادة دون الآخر جعلت ما في العادة حيضا و إن لم يكن واحد منهما في العادة فتجعل الحيض ما كان منهما واجدا للصفات و إن كانا متساويين في الصفات فالأحوط جعل أولهما حيضا و إن كان الأقوى التخيير و إن كان بعض أحدهما في العادة دون الآخر جعلت ما بعضه في العادة حيضا و إن كان بعض كل واحد منهما في العادة فإن كان ما في الطرف الأول من العادة ثلاثة أيام أو أزيد جعلت الطرفين من العادة حيضا و تحتاط في النقاء المتخلل و ما قبل الطرف الأول و ما بعد الطرف الثاني استحاضة و إن كان ما في العادة في الطرف الأول أقل من ثلاثة تحتاط في جميع أيام الدمين و النقاء بالجمع بين الوظيفتين«.[3]
در مسئله بعدى كه شروع مىكنيم اين است كه زن ما بين دو تا دمش نقاء متخلل شده است، زن ذات العادة ما بين دو تا دمى كه ديده است نقاء متخلل شده است يعنى دم نديده است، همان فرض اخيرى كه الان گفتم مستحاضه حساب مىشود، اين دو صورت دارد:
يك صورتش اين است كه دو دم كه ديده است ما بين آنها نقاء دارد مجموع دو دم با آن نقاء از ده روز تجاوز نمىكند، فرضش اين است، اين را فرض مىكند كه زنى سه روز خون ديد بعد چند روز پاك شد اصلا خون نديد دوباره سه روز خون ديد كه اين سه روز با آن سه روز با آن نقائی كه در وسط واقع شده است بيشتر از ده روز نيست.
در اين صورت ايشان حكم مىفرمايد بر اينكه كلا الدمين حيض است، چونكه از ده روز تجاوز نمىكند، روى آن قاعدهاى كه گفتند كل دمى كه مستمر بشود ثلاثة ايام كه مستمر شده است و قبل از ده روز قطع بشود فالمجموع حيضٌ، مىماند نقاء متخلل در بين، آخر در آن نقاء متخلل فى البين دم نديد اصلا، اين همان مسلك سابقى است مىگويد و تجمع در آن نقاء متخلل احتياط مىكند جمع مىكند ما بين اعمال المستحاضة و تروك الحائض، جمع مىكند در او.
يك كلمهاى اشتباه قلمى دارد مرحوم صاحب عروه خطاء در قلم است، و آن اين است كه در نقاء متخلل بايد به وظايف طاهر احتياطا عمل كند نه جمع كند بين وظايف طاهر و استحاضه، چونكه دم ندارد که، اگر اين نقاء متخلل حيض است اين نمازى كه مىخواند بيخود است، حائض است بايد نماز را ترك كند، اعمال مستحاضه جا ندارد اينجا، اينجا بايد در آن نقاء متخلل احتياط بكند بالاتيان به اعمال زنى كه طاهر است يعنى نه حيض دارد نه استحاضه، چونكه خون ندارد نه حيض دارد نه استحاضه، بايد اينجور احتياط بكند، اينكه گفت اعمال استحاضه را رعايت بكند و اتيان بكند اين سهو القلم است، اين راجع به عبارت ايشان.
و چونكه ايشان اين مسلك را قائل هستند حرف ايشان درست مىماند كه حرف همين جور است.
ولكن توضيح آن كسى مثل ما كه صفرت در ايام الحيض را مىگويد حيض است و قبل ايام الحيض و بعد ايام الحيض ليس بحيض او بايد چه بگويد؟
سؤال...؟ جمع مىكند ما بين تروك الحائض و وظايف الطاهر، نه اينكه جمع مىكند ما بين تروك الحائض و وظايف المستحاضه، اين اشتباه است، جمع مىكند ما بين تروك الحائض و اعمال طاهر كه نمازش را مىخواند.
عرض مىكنم بر اينكه اما آن كسى كه گفت صفرت در ايام الحيض حيض است و قبل الحيض و بعد الحيض ليس بحيض، ما چه مىگوييم؟ ما هم مىگوييم اين حرف ايشان صحيح است فرقى نمىكند دمين مثل آنهايى كه فرمودهاند اگر اين سه روز اول فرض كرديد صفرت است سه روز بعدى هم صفرت است دو روز یا سه روز هم نقاء پيدا كرده است، اگر اين صفرتها در ايام حيض نبوده باشد ايام حيضش نباشد هيچ كدام حيض نيست مستحاضه است، ما اينجور نمىگوييم تمسکا به صحيحه محمد ابن مسلم الصفرة فى غير ايام الحيض ليس بحيض، اينجور تمسک كردهاند و گفتهاند اگر اين دو تا دم كه ديده است هر دو اصفر بود خودش هم كه قبل از ايام عادت بود هيچ كدام حيض نيست، يا بعد ايام عادت بود دو تا دم ديد سه روز سه روز هر دو صفرت است، وسطش هم خونى نديد آنها حيض نيستند.
ما اينجور نمىگوييم چرا؟ چونكه اگر اين صفرت را كه سه روز صفرت ديده است دو روز پاك شده است سه روز صفرت ديده است در ايام حيض باشد كه حيض است، در ايام غير حيض باشد باز حيض است، چرا؟ چونكه اگر قبل از ايام عادت باشد كه فرض این است که در ايام عادت خون نديده است اين قبل ايام عادت باشد تعجيل الوقت است، اگر بعد ايام العادت بوده باشد آن هم تأخير الوقت است، كه عرض كرديم اصفرة فى تعجيل الوقت و فى تأخيرها حيضٌ مثل صفرت در ايام الحيض، و بما اينكه اين قاعده را ما ملتزم شدهايم و بنا گذاشتهايم بر او حكم مىكنيم بر صفرت كه حيض است.
از اينجا معلوم شد دو تا دم احمر باشد آن هم همين جور است، دو تا دم احمر باشد در ايام عادت باشد كه حيض است غير ايام عادت باشد يا تعجيل الدم است يا تأخير الدم است صفات هم كه اماريت دارد.
اگر يكى احمر شد يكى اصفر شد در غير ايام الدم، عيبى ندارد الكلام الكلام، آن دمى كه در تأخير الوقت مىبيند يا در تعجيل الوقت مىبيند مثل ديدن دم در ايام العادت است، چه جور در ايام عادت صفرت حيض است، فرق نمىكند بعضش را احمر ببيند بعضش را اصفر يا همهاش را اصفر ببيند يا همهاش را احمر، چونكه كل دم در وقت حيض حيض است آن اثر به تعجيل و تأخير هم مىآيد، در صورتى كه در ايام عادت نبيند آنى كه قبلا ديده است تعجيل الوقت باشد ديگر به لون دم نگاه نمىشود، كما اينكه اگر تأخير الوقت بشود به لون و دم نگاه نمىشود حكم مىشود همهاش حيض است.
سؤال...؟ يومين در صورتى است كه در ايام حيض حيض ببيند، الصفرة قبل الحيض يعنى ايام حيض را حيض ديده است قبل از حيض بيومين حيضٌ، فرض ما نحن فيه اين است كه در ما نحن فيه غير ايام عادتش، ايام عادتش ببيند كه همهاش حيض است لا كلام فيه، كلام اين كه همه دم قبل از ايام عادت است در ايام عادت نديده است چيزى، اين تعجيل الدم است، و اما اگر بعد ببيند تأخير الدم است، آنجا صفرت مثل حمرة هيچ فرقى ندارد، دو روز باشد بيشتر باشد مثل صفرت در ايام الحيض است حكم او را جارى مىشود.
صاحب عروه كه فرمود و فى النقاء المتخلل يحتاط در يك جا ما رفيقيم با ايشان، آن كجاست؟ آن آنجايى است كه زن ذات العادة است عاتش هم شش روز است فرض كنيد، هميشه از اول ماه تا ششم ماه حيض مىشود، اين ماه اول ماه كه شد سه روز دم ديد در همان ايام عادتش، بعد سه روز پاك شد، بعد از سه روز خون ديد ولكن خون زرد، چونكه اگر خون حمرة ببيند ما كان من العشرة فهو من الحيض دم احمر باشد قدر متيقن از صحيحه محمد ابن مسلم است الدم قبل العشرة حيضة من الاولى، دم حمرة باشد حيض است نقاء متخلل هم حيض مىشود، چونكه اقل الطهر كمتر از ده روز نمىشود علی الاطلاق كما ذكرنا، اما متأسفانه دم بعد از روز ششمى كه خارج العادة مىافتد اصفر است، خوب اصفر كه شد دليل نداريم او حيض است، الصفرة فى غير ايام الحيض ليس بحيض، صفرت در غير ايام حيض است در ايام حيض سه روز ديده است اين هم در غير ايام الحيض است، نه تعجيل الدم صدق مىكند نه تأخير الوقت صدق مىكند، صفرتى است در بعد ايام الحيض فليس بحيض، الصفرة فى غير ايامها مىگيرد، وقتى كه صفرت دليل نداشتيم حيض مىشود آن سه روز كه نقاء است دليل نداريم حيض است، چونكه نقاء متخلل بين دم الحيضين حيضٌ، وقتى كه يك طرف حيضيتش ثابت نشد نقاء متخلل هم حیضیتش ثابت نمىشود.
و من هنا كتبنا در آن صورتى كه اين نقاء متخلل بين الدمين در جايى باشد در فرضى باشد كه دم اولا در ايام العادة بشود و بقيه ايام العادة را نقاء پر كند، بعد از انقضاء ايام العادة دمى اصفر ببيند در اين صورت در دم الاصفر و در نقاء متخلل احتياط لازم است، منتهى احتياط بالجمع بين الاعمال استحاضة و تروك الحائض، در ايام دم بالجمع، و در ايام النقاء كه اصلا پاك است به تروك الحائض و الاتيان بوظيفة الطاهر، كما ذكرنا.
پس در صورتى كه اين دم منقطع على العشره بوده باشد مطلب صاف است هيچ اشكالى ندارد.
و اما در صورتى كه اين دمين از ده روز گذشتند، تمام مصيبتها در اين صورت است كه دم مجموعش از ده روز گذشته است، نقاء را با دو طرف نمىشود يك حيض قرار داد، مثل اينكه زن پنج روز خون ديد بعد از پنج روز چهار روز پاك شد دوباره شروع كرد پنج روز خون ديد، خوب الان آن حون دومی با خون اولى با آن نقاء حيض بشود مىشود چهارده روز، حيض كه چهارده روز نمىشود، خوب اينجا وظيفه چيست؟
در آنجايى كه يكى از دمين در ايام العادة بشود او حيض است بلا اشكال، چه دمى اولى باشد چه دم دومى باشد، چونكه اماريت عادت بر اماريت صفات متقدم است، ايشان در عروه مىفرمايد كه اگر يكى از دمين در ايام العادت شد آن فقط حيض است آن ديگرى استحاضه است، آن نقاء متخلل هم چونكه يك طرفش استحاضه شد آن نقاء متخلل هم طهر است زن طاهر است در او، اگر يكى از دمين در ايام العادت شد حيض است آن ديگرى استحاضه است، و كذلك آنى كه در ايام العادة مىشود فرق نمىكند دم اصفر در ايام العادة بشود دم احمر در غير ايام العادة، آن دم اصفرى كه در ايام العادت است حيض است چونكه ايام العادة مقدم است در تمام امارات حتى اماريت الصفات او حيض مىشود، آن ديگرى استحاضه مىشود، چونكه آن دمى ثانى وقتى كه اولى حيض شد او زايد بر عشره مىشود، زايد بر عشره داخل استحاضه است اعمال استحاضه را بايد اتيان كند.
و كذلك اگر هيچ كدام از دمين در عادت نيست هر دو خارج از عادت است، ولكن يكى صفت دارد و آن ديگرى صفت ندارد، مثلا دم اولى احمر است، بعد النقاء دم دومى اصفر است، يا اولى اصفر است بعد النقاء دم دومى احمر است، اني كه حمرة دارد او حيض است به اماريت صفات، آن ديگرى داخل استحاضه مىشود و وقتى كه داخل استحاضه مىشود حكم مىشود بر اينكه او حيض نيست.
بدان جهت در ما نحن فيه ايشان اينجور حكم مىفرمايد.
انما الاشكال و كل الاشكال در صورتى است كه كلا الدمين در وصف واحد باشد، چونكه هيچ كدام در عادت نيست، يكى وصف داشته باشد نيست، هر دو يكسان هستند هر دو احمر هستند يا هر دو اصفر هستند، اينجا معركة الآراء است كه دو تا خون ديده است در نقاء متخلل هر دو وصف حيض را دارد يا هر دو فاقد وصف حيض است.
يك کلمه ای بگویم كه اصلا دم حيض فاقد وصف حيض شد اين زن حيض ندارد، مرحوم حكيم هم در مستمسک[4] هم احتمال داده است اصل دليل نداريم كه اين دو تا خون اصفر ديده است با نقاء اين زن حيض دارد. چرا؟ لتساقط تمام امارات به بيانى كه ملاحظه بفرماييد، ببينيم آيا همين جور است كه فرمودهاند يا مطلب اينجور نيست، انشاء الله بعد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص324.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص324.
[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص324.
[4] سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج3، ص248.