درس هشتصد و سیزدهم

دم حيض

مسألة 23: « إذا انقطع الدم قبل العشرة‌فإن علمت بالنقاء و عدم وجود الدم في الباطن اغتسلت و صلت و لا حاجة إلى الاستبراء و إن احتملت بقاءه في الباطن وجب عليها الاستبراء و استعلام الحال بإدخال قطنة و إخراجها بعد الصبر هنيئة فإن خرجت نقية اغتسلت و صلت و إن خرجت ملطخة و لو بصفرة صبرت حتى تنقى أو تنقضي عشرة أيام إن لم تكن ذات عادة أو كانت عادتها عشرة و إن كانت ذات عادة أقل من عشرة فكذلك مع علمها بعدم التجاوز عن العشرة و أما إذا احتملت التجاوز- فعليها الاستظهار بترك العبادة استحبابا بيوم أو يومين أو إلى العشرة‌ ‌مخيرة بينها فإن انقطع الدم على العشرة أو أقل فالمجموع حيض في الجميع و إن تجاوز فسيجي‌ء حكمه‌«.[1]

ادامه بحث گذشته

عرض كرديم بايد ملاحظه بشود اين جمع ما بين اخبارى كه امر مى‏كرد ذوالعادة را كه دم مستمر شده است بر او بعد از انقضاء ايامش امر مى‏كرد بالاستظهار يوماً او يومين او اكثر، با آن اخبارى كه وارد شده بود که مستحاضه بعد از انقضاء ايام عادتش تغتسل و تصّلى و تحتشى، آن جمعى كه ما بين اين اخبار كرديم كلام در اين بود كه در اخبارِ مسأله اخبارى هست كه منافى با اين جمع بوده باشد، كه اين اخبار استظهار مال زنى است كه نمى‏داند اين دمش بعد العادة حيض است يا استحاضه است، للشّبهة الموضوعية، حكم را مى‏داند ده روز را بگذرد باز دم بيايد اين بعد از عادت استحاضه است، و در ده روز منقطع بشود همه‏اش حيض است ايام عادت و ما بعدها كه دم هم به وصف الحيض است فرض كلام در او است، و امّا آن اخبارى كه مى‏گفت به مجرّد انقضاء ايام عادت اعمال استحاضه را اتيان كند آنها مال زنى است كه عند انقضاء ايام عادت مى‏داند استحاضه است، يعنى مستمر مى‏ماند يا مى‏داند كه وصف حيض را ندارد صفرت است که بنا بر قواعد اوليه استحاضه است، آن روايات آمره مال آنها است، آيا در اخبار منافى اين جمع هست يا نيست؟

ديدگاه صاحب حدائق(ره)

 در ما نحن فيه صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف[2] وجهى گفته است و در آن وجه دو تا خبر ذكر كرده است كه آنها منافى با اين جمع ما است كه گذشت، كلام صاحب الحدائق قدس الله سرّه را نقل مى‏كنم:

ايشان بعد از اينكه فرموده است اخبار در مسأله اينها با همديگر اختلاف دارند، هم اخبار خود استظهار اختلاف دارد يكى مى‏گويد يك روز يكى مى‏گويد دو روز يكى مى‏گويد يكى دو روز يكى مى‏گفت سه روز يكى مى‏گفت يك روز دو روز سه روز يكى مى‏گفت تا عشره، علاوه بر اين اخبار فرموده است اين اخبار استظهار منافات دارد با آنها آن اخبارى كه وارد شده است که مستحاضه بعد از انقضا ايام عادتش تغتسل و تصلّى، اين اخبار استظهار با آن طايفه منافات دارد، فرموده است يكى از دو امر را مى‏توانيم ملتزم بشويم اشكالى ندارد يك امر كه اصل جمع بين الاخبار نيست به جمع بين دو طايفه نيست، فرموده است آن اخبارى كه مى‏گويد به مجرّد انقضاء العادة غسل مى‏كند و نمازش را مى‏خواند اين اخبار را حمل بر تقيه مى‏كنيم، و اخذ مى‏كنيم به اخبار استظهار و مى‏گوييم كه اخبار استظهار به آنها عمل مى‏شود به آن نحوى كه سابقاً گفتيم که يا مستحب است يا يك روزش واجب است بعد تخيير است به آن نحوى كه گفتيم، چرا يا صاحب الحدائق؟

فرموده است اين اخبارى كه حمل بر استظهار شده است عمل به اينها مجمعٌ عليه بين الاصحاب است، اين اصحاب كه بعضى‏ها گفته‏اند استظهار مستحب است عملاً به خود اين اخبار استظهار گفته‏اند، سابقاً گذشت گفته‏اند چونكه اخبار استظهار در تعيين مقدار معلوم مى‏شود كه حكم استحبابى است، نه اين كه اخبار نافيه را عمل كرده‏اند، بلکه خود اخبار استظهار را همه اصحاب عمل كرده‏اند، منتهى بعضى‏ها حمل بر استحباب كرده‏اند به قرينه خود اين اخبار یعنی اختلاف خود اخبار استظهار بعضى‏ها گفته‏اند كه نه يك روزش واجب است يا تخييرى است، حكم مجمعٌ عليه است اصحاب عمل كرده‏اند پيش شيعه معمولٌ به است اين اخبار، ولكن به خلاف آن اخبار نافيه كه مى‏گويد به مجرّد انقضاء ايام العادة، آنها موافق با مذهب عامّه است، چونكه در مذهب عامّه استظهار نيست بعد از ايام عادت، آنها استظهار را ملتزم نيستند، بلکه همان اعمال استحاضه را مى‏گويند، بله! مالك موافقت دارد با استظهار، غير از مالك كما اين كه علاّمه در منتهى نقل كرده است ساير فرق ملتزم هستند كه استظهارى نيست.

 پس اين اخبارى كه امر به استظهار مى‏كند مخالف با عامّه است، اخبار آمره به عمل استحاضه موافق با عامه است، و در تعارض خبرين خود ائمه فرموده‏اند اگر تعارض كردند آنى كه مخالف با قوم است اخذ به او مى‏شود كه اخبار استظهار است، و آنى كه موافق با قوم است طرح مى‏شود، اين حرف اوّلى‏اش است.

بررسی ديدگاه صاحب حدائق(ره)

بگذاريد اين حرف اولى ايشان را صاف كنيم و برويم به حرف دومى كه محلّ شاهد ما در حرف دومى است.

ملاحظه بر سخن نخست صاحب حدائق(ره)

 اولاً عرض كرديم كه اين اخبار نافيه آمره به اعمال مستحاضه با آن اخبارى كه امر به استظهار مى‏كند تعارضى كه موجب تنافى بشود ندارند، بلکه جمع عرفى است ما بينشان، جمع عرفى بيان كرديم، وقتى كه جمع عرفى شد اخبارى كه وارد شده است در خبرين متعارضين كه موافق با كتاب گرفته مى‏شود مخالف با عامّه گرفته مى‏شود اين مال خبرينى است كه جمع عرفى ما بينشان نيست متعارضين هستند، مثلاً يك خبرى هم مى‏گويد خمر نجس است يك خبرى هم مى‏گويد كه خمر پاك است اينها متعارزين هستند چونكه خمر عند العامّه پاك است و آنها پاك مى‏دانند مى‏گوييم خبر طاهر موافق با عامّه است طرح مى‏شود، و در عامّه ملتزم به نجاست خمر نيست، آنها حرام مى‏گويند مى‏گويند حرّم الله شربها و اكلها، بدان جهت اين حمل بر تقيه مى‏شود، و امّا در جائی گه بگوید آن افطرت فی شهر رمضان اعتق رقبة در دلیل دیگر بگوید اعتق رقبة مؤمنة اطلاق و تقييد است جمع مى‏شوند، خود صاحب حدائق هم بنايش همين است چيزى نيست كه كسى از زيرش در برود كه نه من اينجور نمى‏گويم، پس اين ترجيح در جايى است كه تكافؤ باشد تعارض تكافؤى باشد تنافى تكافؤى باشد، يعنى جمع عرفى نباشد، متكافئين يعنى جمع عرفى ما بينشان نيست، و امّا جمع عرفى باشد صحبت آن حرف نيست، به اين حرف كلام صاحب حدائق وجه اولش رد مى‏شود.

رد سخن صاحب حدائق (ره) از جانب بعضی از فقها

 بعضى‏ها يك ردّ ديگرى فرموده‏اند فرموده‏اند فرض كنيد ما قبول مى‏كنيم كه اخبار آمره به استظهار با اخبارى كه آمره است به وظايف الاستحاضه اينها متنافيين هستند متكافئين هستند متعارضين هستند و جمع عرفى ما بينشان نيست، فرض مى‏كنيم، وقتى كه اينجور فرض كرديم بايد اخبارى را كه مى‏گويد بعد از انقضاء ايام عادت غسل كند و نماز بخواند بايد آن اخبار را بگيريم، و اين اخبار استظهار را طرح كنيم، چرا؟ چونكه در باب خبرين متعارضين موافقت كتاب مرجّح اول است، كه در مقبوله عمر ابن حنضله و هكذا در آن كه معروف است به صحيحه قطب راوندى اول امام علیه السلام موافقت كتاب را مرجّح قرار داده است، هر كدام از خبرين موافق با كتاب است او را بگير و آن ديگرى را رهل كن، موافقت كتاب يعنى موافق با اطلاق با عموم با ظاهر كتاب موافق است، آن وقت اگر هيچ كدام موافق با كتاب نشد يا هر دو موافق با كتاب شد اگر فرض شد با اطلاق دو آيه هر دو موافق هستند اين يكى با آن آيه اين يكى با آن آيه آن وقت نوبت مى‏رسد به ترجيح به مخالفة العامّه و موافقة العامّه، اين مرجّح ثانى و مرجّح دومى است در باب تعارض، و در طول مرجّح اولى است كه اگر نباشد نوبت به اين مى‏رسد.

 فرموده‏اند در ما نحن فيه آن اخبارى كه مى‏گويد بعد از ايام عادت غسل كن و نماز بخوان آنها موافق با كتاب است، چونكه كتاب مجيد امر كرده است يا ايّها الّذين آمنوا اقيموا الصّلاة امر كرده است همه را به اقامه صلاة، آنى كه متيقناً از تحت اين امر خارج شده است زن در ايام قرئش و ایام حيضش است آن ايام عادت او خارج شده است، اما اینکه بعد از ايام عادت از تحت اين عمومات خارج شده است يا نه اخبار استظهار مى‏گويد خارج شده است اخبارى كه مى‏گويد غسل كن و نماز بخوان مى‏گويد نه داخل است، آن اخبار موافق با كتاب است، بدان جهت در ما نحن فيه بايد آن اخبارى كه آمره است بالاغتسال و الصّلاة بايد به آن اخبار عمل كرد، اينجور فرموده‏اند در ردّ صاحب الحدائق.

ملاحظه بر رد سخنان صاحب حدائق از جانب بعضی از فقها

عرض مى‏كنم بر اين كه به نظر قاصر ما اين رد درست نيست، متعيّن در ردّش همان حرف اولى است، اين خودش مهم نيست كه دو تا رد بشود بر كلام صاحب حدائق يا يك رد بشود، اصل مطلب مهم است كه نبايد غفلت بشود از او، و آن اين است كه در ما نحن فيه اخبار استظهار حكم ظاهرى است كما بينّا، واقع را خدا مى‏داند، دم از ده روز تجاوز كرد همه‏اش استحاضه است در واقع بعد الايام العادة اگر قطع شد قبل العشره همه‏اش حيض است، بدان جهت زن هم كه امر شده است به استظهار نمى‏داند، امر به استظهار فرض جهل زن است كه زن جاهل است كه اين دم بعد از ده روز مى‏ماند يا قطع مى‏شود، در اين صورت اخبار استظهار گفته است كه نه يك روز يا تا ده روز مخيّر هستى كه مى‏توانى خودت را حائض قرار بدهى، البته به حسب حكم ظاهرى، بعد ده روز تجاوز كرد ديد خون مى‏آيد آن نمازهايى كه نخوانده است و خودش را حائض قرار داده است بايد قضاء كند، اين تحيّض تحيضّ ظاهرى است و حكم ظاهرى است، وقتى كه حكم ظاهرى شد شبهه هم شبهه موضوعى است در اخبار استظهار، زن حكم كلّى را مى‏داند كه اگر اين دم ماند بعد از ده روز وظيفه‏اش عبارت از اين است كه نماز نخوانده قضاء كند، و اگر نه قطع شد حائض است قبل از ده روز قطع شد اگر اين استظهار يك روز كرد و بعد نماز خواند قبل از ده روز هم دم قطع شد آن نمازهايش بيخود است، همه‏اش حيض بود، حكم را مى‏داند، انما الكلام در شبهه موضوعى است كه نمى‏داند اين دم مستمر مى‏شود يا نه، اگر از حرف سابق ما در آن اخبار آمره به اعمال مستحاضه صرف نظر كرديم، كه گفتیم آن مال آن زنى است كه مى‏داند مستحاضه است و آن اخبار مى‏گويد كه همه‏اش استحاضه است لاحق به حيض نمى‏شود، اگر از آن حرف صرف نظر كرديم و فرض كرديم كه آن اخبار با اين اخبار استظهار تعارض دارد، يعنى زنى كه نمى‏داند دمش مستمر مى‏شود بعد از ده روز يا قبل از ده روز قطع مى‏شود آن اخبار مى‏گويد كه اعمال استحاضه اتيان كن به خلاف اين اخبار كه تعارض بشود ديگر، در تعارض تنافى است تنافى اتّحاد وحدات مى‏خواهد، يكى از وحدات وحدت موضوع است، اخبار استظهار وقتى كه موضوعش زنى شد كه نمى‏داند دمش مستمر است يا نه بايد فرض كنيم كه آن اخبار هم مال زنى است كه نمى‏داند مى‏ماند دمش يا نمى‏ماند، كما اين كه گفته بودند، وقتى كه اينجور شد مى‏شود تنافى، خوب تنافى كه شد هيچ كدام از اينها موافق با كتاب نيست، چونكه در كتاب مجيد حكم ظاهرى ذكر نشده است در شبهه موضوعيه، اقيموا الصّلاة حكم واقعى است كه همه مكلّفين مكلّف هستند به صلاة، اگر اطلاقى داشته باشد و اطلاقش تمام بشود همه مكلّفين مكلّف به صلاة هستند، چه جور كه نمى‏شود وقتى كه من شك كنم كه وقت داخل شده است يا نه به شبهه موضوعيه، مى‏دانم زوال الشّمس از دايره نصف النّهار است نمى‏دانم الان ظهر شده است يا نه تمسک كنم به اقيمو الصّلاة بگويم آیه اقيموا الصّلاة اطلاقش مى‏گويد بخوان، اين هيچ ربطى ندارد، اقيمو الصّلاة حكم واقعى است، از اين حكم واقعى ايام حيض زن خارج شده است که دعی الصلاة ايام اقرائك، و در ما نحن فيه زن كه بعد از عادت دم مى‏بيند مى‏داند كه ايام حيضش از اقيموا الصّلاة خارج شده است، و مى‏داند بعد از ايام حيض هم اگر خون قبل از ده روز منقطع بشود از تحت اقيموا الصّلاة خارج شده است، چونكه همه‏اش ايام حيض است حكم را مى‏داند، شكّ در تقييد زايد و تخصيص زايد نداریم، شبهه شبهه موضوعى است، اين زن مستحاضه هم بشود خونش مستمر بشود اقيموا الصّلاة همان تخصيص خورده است به ايام الحيض، قطع بشود بعد از ده روز باز به همان ايام حيض تخصيص خورده است، آن تخصيص ايام عادت بما هى ايام الحيض خارج شده است از تحت اقيموا الصّلاة، و روايات دلالت كرده است كه خونى كه بعد از ايام عادت بيايد و قبل از ده روز قطع بشود آن هم حيض است، اين خارج شده است از تحت اقيموا الصّلاة، نمى‏داند اين زن شبهه شبهه موضوعى است نمى‏داند اين خونش قبل از ده روز قطع مى‏شود كه يقيناً از تحت اقيموا الصّلاة خارج شده است، يا مى‏ماند كه يقيناً در تحت اقيموا الصّلاة باقى است بعد از ايام عادت، شبهه شبهه موضوعى است، به اطلاق عموم آنجايى تمسک مى‏شود كه شبهه شبهه حكمى باشد، كه اگر آن خبرى كه مخالف با كتاب است خبر موافق نبود كتاب را تخصيص مى‏زد كتاب را تقييد مى‏كرد.

 در ما نحن فيه اگر اخبار آمره به اعمال الاستحاضه نبود فقط اخبار استظهار بود اقيموا الصّلاة را تخصيص نمى‏زد، چون اين حكم ظاهرى است اقيموا الصّلاة حكم واقعى است، چه جورى كه انسان شك بكند ظهر شده است يا نه نمى‏شود به اقيموا الصّلاة تمسک كند که شبهه شبهه موضوعى است حكم را مى‏داند كه صلاة مقيد شده است به بعد زوال الشّمس از دايره نصف النّهار، شك در اين است كه اين شده است يا نشده است، شبهه شبهه موضوعى است و در موارد شبهه موضوعيه اینکه مرجّح اول موافقت كتاب است اين حرف نمى‏آيد، امّا موافقت عامّه مى‏آيد، چرا؟ چونكه در حكم ظاهرى ما بين عامّه و خاصّه خلاف است، عامّه حكم ظاهرى زن را بعد از ايام عادت اعمال استحاضه مى‏دانند و خاصه عند الاصحاب صاحب حدائق مى‏گويد اصحاب ما حكم را تحيّض مى‏دانند حكم ظاهرى را، حكم واقعى سر جايش است، در حكم ظاهرى اختلاف دارند، يك خبرى بگويد كه كلّ شیء نظيف حتّى تعلم انه قذر يك خبرى بگويد كلّ شى‏ءٍ قذر حتّى تعلم انه طاهر، دو تا حكم ظاهرى را مى‏گويند تنافى است، يك موافق با عامّه يكى مخالف با عامّه، ما آنى كه موافق با عامّه است طرح مى‏كنيم مخالف با عامّه را مى‏گيريم، ما نحن فيه از اين قبيل است، در ما نحن فيه در حكم ظاهرى صاحب الحدائق مى‏گويد ما بين عامّه و خاصّه اختلاف است، و مرجّح در حكم ظاهرى اگر تعارض فرض بشود كه فرض كرديم او را، مخالفت عامّه است، به كتاب مربوط نيست، كتاب حكم واقعى را مى‏گويد، زن شك كند كه حائض است يا نه چه كار بايد بكند در آيه نيست كه، آيه حكم واقعى را مى‏گويد.

عرض مى‏كنم كلام در اصطلاح نيست، حكم ظاهرى آن حكمى است كه در موضوعش جهل به واقع اخذ بشود، روايت فرموده است كلّ شى‏ء نظيف حتّى تعلم انه قذر، يعنى بعض الاشياء قذارت واقعى دارند و هر شيئى كه شك كنيم كه آيا آن قذر واقعى است يا نه او نظيف است حتّى تعلم انه قذر، علم طريق مى‏شود علم نسبت به معلوم طريق مى‏شود، اين امرى است ضرورى، نمى‏شود علم نسبت به متعلّقش موضوع بشود، حتّى تعلم انه قذر يعنى قذارت به او جعل كرده است، بما اين كه در موضوع اين خطاب جهل به واقع اخذ شده است مفاد اين روايت مى‏شود حكم ظاهرى، و امّا به خلاف خطابات احكام واقعيه، در خطابات احكام واقعيه جهل به واقع اخذ نمى‏شود، نه جهل نه علم اصلاً علم و جهل ممكن نيست اخذ بشود، مى‏گويد بر اين كه حرّمت عليكم الميته اين علم به حرمت داشته باشيد يا نداشته باشيد به ميته علم داشته باشيد نداشته باشيد اينها مأخوذ نيست، اقيموا الصّلاة، يا ايّها الّذين آمنوا خطاب به مؤمنين و مؤمنات است من حيث رعايت البلاغة خطاب را به ذكور آورده است، يا ايّها الّذين آمنوا كتب عليكم الصّيام بدانيد اين را يا ندانيد وجوب جعل شده است براى صيام به آن كسانى كه ايمان آوردند، ادلّه هم مى‏گويند كه بالغ هم بودند عاقل هم بودند چونكه رفع القلم عن الصبی حتّى يحلتم و عن المجنون حتّى یفیق، اين مى‏شود حكم واقعى.

بعد از اين كه اين را گفته اند اين اخبار كه مى‏گويد بعد از ايام عادت تستظهر، فرض كرده است كه جهل به واقع دارد زن، آن وقت اين استظهار و تحيّض مى‏شود حكم ظاهرى، اگر فرض كرديم آن اخبار هم در صورت جهل به استمرار الدّم مى‏گويد اعمال استحاضه را اتيان كن، آن هم مى‏شود حكم ظاهرى، مى‏شود در خطاب حكم ظاهرى يكى از خطابين مخالف با عامّه بشود يكى موافق با عامّه بشود، و امّا آنهايى كه در قران مجيد ذكر شده است ما پيدا نكرديم در قرانى كه در دست ما است حكم ظاهرى بيان كند در يك موردى، اين وجوب صلاةِ واقعى است و تمسک به او ربطى به ما نحن فيه ندارد، در تعارض روايات ما نحن فيه به او نمى‏شود تمسک كرد، اين به نظر قاصر فاتر ما است كه بايد فقيه متوجّه بشود.

تشخيص خطاب حكم ظاهرى با تشخيص خطاب واقعى ملاكش را خدمت شما عرض كردم، بما اين كه تشخيص و ملاكش را براى شما عرض كردم ديگر اينجا محل شك نمى‏ماند كه زنى كه بعد از عادت خون مى‏بيند و مى‏گويد تستظهر يعنى طلب ظهور كن، نمى‏دانى واقع را طلب ظهور كن به ترك تحيض، يعنى منتظر ظهور واقع بشو خودت را حائض فرض كن، اين مى‏شود حكم ظاهرى، اگر آن اخبار آمره به عمل مستحاضه هم حكم ظاهرى بود، مى‏گفت تو كه نمى‏دانى نمازت را بخوان، با هم تعارض در حكم ظاهرى مى کردند، اينجا مى‏شود به مخالفت عامّه و موافقت عامّه رجوع كرد، چونكه عامّه و خاصّه در حكم ظاهرى مختلف هستند اينجور كه نقل كرده‏اند، و امّا جاى مجالى برای رجوع به كتاب نيست چونكه كتاب حكم واقعى را بيان مى‏كند ربطى به شبهه موضوعيه ندارد، چه اين زن تكليفش تحيّض باشد چه استحاضه باشد، اقيموا الصّلاة تخصيص زايد نمى‏خورد فقط ايام حيض از او خارج شده است، در واقع حكم واقعى است او تخصيص زايد ندارد، اين حكم ظاهرى است.

يك چيز ديگر مى‏خواستم من بگويم در اين مقام كه بگذاريد اشاره كنم شايد خودتان تعقيب كنيد انشاء الله، بنائاً على ما ذكرنا اصلا آن اخبارى كه دارد زن بعد از ايام عادتش غسل كند و نمازش را بخواند اگر دم را ديد، از ما ذكرنا تأمّل بفرماييد معلوم مى‏شود كه آن اخبار حكم واقعى را بيان مى‏كند، حكم واقعى زن عبارت از اين است كه ايام عادتش گذشت و خون ديد حكم واقعى‏اش اين است كه اعمال استحاضه را اتيان كند، غايت الامر از آن اخبار خارج شده است آن زنى كه بعد از ايام عادتش خون ببيند و قبل از ده روز قطع بشود، چونكه اینجا مجموعش حيض است، آنجا قرينه نداريم كه آن اخبار حكم ظاهرى است، در اخبار استظهار قرينه داريم كه حكم ظاهرى است، چونكه از تستظهر جهل از او اخذ شده است اين خطاب خطاب حكم ظاهرى است، و امّا روايات آمره به اعمال مستحاضه ما عمل نداريم كه آن حكم ظاهرى است، آن حكم واقعى است، چون جهل اخذ نشده است، زن وقتى كه ايام عادتش گذشت بايد نماز بخواند غسل كند، از اين خارج شده است يك صورتى كه اين زن خون ببيند و قبل از ده روز قطع شود، خوب الان زنى نمى‏داند كه قبل از ده روز قطع مى‏شود يا نمى‏شود حكم ظاهرى‏اش چيست، اخبار استظهار بيان مى‏كند، اصلا تنافى ما بين اخبار نيست، آن حكم واقعى است، يك تخصيصى دارد و آن اين است كه آن خون بعد از ايام عادت و قبل از ده روز قطع شد آن حيض است، خوب الان اين مسأله مى‏آيد كه زن از كجا مى‏داند، بعد از ايام عادت خون مى‏بيند احتمال مى‏دهد قبل از ده روز قطع بشود، اين اخبار استظهار مى‏گويد تستظهر، اين با همديگر تنافى ندارند، آن حكم واقعى را مى‏گويد اين هم حكم ظاهرى را مى‏گويد، مى‏دانيد مى‏خواستم چه چيز را بگويم؟ محال است آن اخبار حكم ظاهرى بشود، اگر شامل شد آن اخبار آنجايى را كه زن مى‏داند دم مستمر مى‏شود و ده روز را مى‏گذرد آن اخبار آن صورت را گرفت، كه قبول كردند آن اخبار اطلاق دارد صورت علم را مى‏گيرد، اگر آن اخبار صورت علم را گرفت مى‏شود حكم واقعى، وقتى كه حكم واقعى شد در يك خطاب جمع بين حكم واقعى و ظاهرى نمى‏شود، اين را در اصول در بحث كّل شى‏ءٍ حلال حتّى تعرف انه حرام كه بعضى‏ها ادّعا كرده‏اند كه كلّ شى‏ءٍ حلال كه صدر است هم حكم ظاهرى است و هم حكم واقعى،

سؤال...؟ اين شك همين را گفته‏اند آن حكم واقعى است، اگر واقع را احراز كرد كه دمش بعد از ده روز مى‏ماند بايد به آنها عمل كند، اگر احراز كرد قطع مى‏شود به آن كه اخبارى كه گفت ما كان قبل العشرة فهو من الحيضة الاولى بايد به او عمل كند، و امّا اگر نفهميد اخبار استظهار وظيفه بيان كرده است اگر نفهميديد چه جور است تستظهر.

اين حرف را مى‏گويم که اگر كسى قبول كرد که آن اخبار صورت علم زن به حالش را مى‏گيرد که مى‏داند كه دم مى‏ماند يا مى‏داند كه دم صفرت است و اين حيض نمى‏شود، اين را مى‏داند، اگر آن اخبار اين را مى‏گيرد ديگر حكم ظاهرى را شامل نمى‏شوند آنها، چرا؟ لما ذكروا فى بحث الاصول قبل از ما اساتيد ما گفته‏اند علماى ما هم گفته‏اند و ما هم از آنها گرفتيم و تصديق كرديم، چرا نمى‏شود؟ چونكه در موضوع حكم ظاهرى بايد جهل اخذ بشود، و اگر خطاب مدلولش حكم واقعى شد بايد جهل را الغاء كند و به ذات الشّى‏ء جعل حكم بكند، بدان جهت در يك خطاب هم جهل را اخذ كرده است و هم الغاء كرده است نمى‏شود جمع بين المتنافيين است، بدان جهت گفته‏اند كلّ شیء نظیف يا بايد حكم واقعى بشود يا حكم ظاهرى بشود دو تا حكم نمى‏شود، و بما اين كه حتّى تعلم اخذ مى‏شود معلوم مى‏شود كه حكم ظاهرى است، چون جهل اخذ شده است.

بدان جهت در ما نحن فيه آن اخبار استظهار بعد از اين كه قبول كرديد آنها صورت علم المرأة بحالها را مى‏گيرد آنها حكم واقعى مى‏شود، و وقتى كه حكم واقعى شد جهل در موضوع مأخوذ نيست، حتّى علمش هم مأخوذ نيست علم طريق است، و اين اخبار استظهار حكم ظاهرى بشود جهل مأخوذ است، آن اخبار اين حكم ظاهرى را هم بگيرد لازم مى‏آيد هم حكم واقعى بشوند جهل الغاء بشود و هم اخذ بشود اين نمى‏شود، اين جمع بين المتنافيين است، بدان جهت در ما نحن فيه متعيّن مى‏شود اين معنا، اين وجه اوّلى كه اين ربطى نداشت طول كشيد، ولكن اين مطالبى گفتم اگر يادتان باشد انشاء الله به دردتان مى‏خورد.

سخن دوم صاحب حدائق(ره)

 وجه ثانى اين است كه صاحب حدائق فرموده است اين اخبار شاهد جمع دارد، بگو يا صاحب الحدائق شاهد الجمع را، مى‏گويد دو تا روايتى داريم يكى موثّقه يكى روايت، آنها مى‏گويند كه زن كه ذوالعادة است دو جور است، غالباً آن زنهايى كه عادت وقتيه و عدديه دارند نوعاً در بعضى ماه‏ها با عادت تخلّف مى‏كنند، مى‏بيند كه يك ماه دو روز جلوتر دم ديد از آن عادتش، يك ماه دو روز بعد ديد، يك دفعه يك روز بيشتر ديد، البته نه جورى بشود كه عادت اوليه زايل بشود، بلکه يك ماه اينجور مى‏شود بعد مطابق عادتش مى‏بيند، باز در ماه بعدى يا ماه سومى يا چهارمى باز تخلّف مى‏كند، اين سجیه است و طبیعت غالبه است بر نساء، اگر مى‏خواهيد يقين كنيد بپرسيد اينها اينجور هستند، اينجور نيست كه ديگرى عادتى شد هيچ تخلّفى از او نباشد که صاحب حدائق مى‏گويد اين زن را مى‏گويند ذات العادة المستقيمة الحيض، يعنى آن ذات عادت كه از اول ماه تا پنجم ماه هيج تخلّف نمى‏كند که نادر است آن جور شدن، او را مى‏گويند ذات العادة المستقيمة الحيض، اما آنى كه از غالب زن‏ها است كه يك روز و دو روز مختلف مى‏شود كم و زياد مى‏شود جلو عقب مى‏شود ذات عادت غير مستقيمه است، ايشان فرموده است اخبار استظهار مال آن ذات العادت الوقتيه و العدديه است كه غير مستقيمة الحيض باشد، حيضش در بعضى ماه‏ها جلو و عقب مى‏زند كم و زياد مى‏شود عادت زايل نشده است، ولكن آن اخبارى كه می گفت ايام عادت گذشت غسل كن و نمازت را بخوان اين مال مستقيمة الحيض است یعنی آنى كه در عادتش تخلّف نمى‏شود و خودش هم كم است، چرا؟ فرموده است خود روايت فرموده است، دو تا روايت است ملاحظه كنيد، تا انشاء الله تكلّم كنيم.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص329.

[2] و الذي يقرب عندي في الجمع بين الاخبار المذكورة أحد وجهين: إما حمل الأخبار الأخيرة على التقية... و إما تخصيص إطلاق أخبار الاستظهار بغير مستقيمة الحيض و تقييد الأخبار الأخيرة بمن كانت مستقيمة الحيض لا زيادة فيها و لا نقصان و لا تقدم و لا تأخر ؛ شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج3، ص220