درس هشتصد و هفدهم

في حكم تجاوز الدم عن العشرة

(فصل ) فصل في حکم تجاوز الدم العشرة :مسأله 1: « من تجاوز دمها عن العشرة سواء استمر إلى شهر أو أقل أو أزيد إما أن تكون ذات عادة أو مبتدئة أو مضطربة أو ناسية أما ذات العادة فتجعل عادتها حيضا و إن لم تكن بصفات الحيض و البقية استحاضة و إن كانت بصفاته إذا لم تكن العادة حاصلة من التمييز بأن يكون من العادة المتعارفة و إلا فلا يبعد‌ ترجيح الصفات على العادة بجعل ما بالصفة حيضا دون ما في العادة الفاقدة و أما المبتدئة و المضطربة بمعنى من لم تستقر لها عادة فترجع إلى التمييز فتجعل ما كان بصفة الحيض حيضا و ما كان بصفة الاستحاضة استحاضة بشرط أن لا يكون أقل من ثلاثة و لا أزيد من العشرة و أن لا يعارضه دم آخر واجد للصفات كما إذا رأت خمسة أيام مثلا دما أسود و خمسة أيام أصفر ثمَّ خمسة أيام أسود و مع فقد الشرطين أو كون الدم لونا واحدا ترجع إلى أقاربها في عدد الأيام بشرط اتفاقها أو كون النادر كالمعدوم و لا يعتبر اتحاد البلد و مع‌ عدم الأقارب أو اختلافها ترجع إلى الروايات مخيرة بين اختيار الثلاثة في كل شهر أو ستة أو سبعة و أما الناسية فترجع إلى التمييز و مع عدمه إلى الروايات و لا ترجع إلى أقاربها و الأحوط أن تختار السبع‌».[1]

زنی که ديدن خونش از ده روز بيشتر شود

صاحب عروه (قدس الله سره) مرأه را به حسب حالات دمش تقسیم می‌کند به چهار قسم:

المرأة المعتاده که لها عادةٌ؛ یکی هم المرأة المضطربة که اختلط علیها ایامها حتی لم تَبق لها عادةٌ؛ قسم سوم المرأة المبتدئه، مرأه مبتدئه آنی است که رأت الدم فی اوایل امرها یعنی بلوغها؛ و یکی هم قسم رابع است می‌گوید المرأة الناسیه لعادتها، این چهار قسم.

این تقسیم مرأه به این اقسام اربعه به جهت اختلاف حکمشان هست، تقسیم به لحاظ اختلاف الحکم است، و اختلاف الحکم هم فی ما تجاوز دمها عن العشره است، زنی که دمش مستحاضه شد و دمش از ده روز گذشت مشهور قائلند که حکم زن بر حسب این اقسام مختلف  می‌شود، علی ما سیأتی.

ولکن تمام این اقسام اربعه زن در آنجایی که دمشان قبل العشره قطع شود یکسان است نزد مشهور، نزد مشهور این است دم وقتی که قبل تمام العشره قطع شد و دیگر خونی نیامد تمام الدم حیض است، چه ذات العاده باشد چه مبتدئه بوده باشد، چه مضطربه بوده باشد، چه ناسیه بوده باشد، تمام دم حیض است.

این دم وقتی که در مرأه ذات العاده فعلا محل بحث ماست که اول او را شروع کرده است، دو تا حکم شد:

1ـ یک اینکه در ذات العاده دمش قبل از ده روز قطع شود همه حیض است، این را در سابق فرمود صاحب عروه، و ما اینجا اعاده می‌کنیم، او را تأخیر انداخته بودیم.

2ـ و اما ذات العاده اگر دمش از ده روز گذشت و تجاوز کرد از عادتش به بعد از ده روز رسید، فقط مقدار عادتش حیض است، آن چند روز که عادتش است او حیض است.

و این را هم بدانید کلام ما فعلاً در مرأه ‌ای است که ذات العادة وقتاً و عدداً است، هم ذات العادت است من حیث الوقت و هم ذات العادت است من حیث العدد، و اما آن زنی که من حیث الوقت فقط عادت دارد او حکمش در مسائل دیگر خواهد آمد که خواهیم گفت این زن در حقیقت مضطربة العادة است من حیث العدد، کما اینکه اگر زنی عددش را عادت داشته باشد و من حیث الوقت عادت نداشته باشد او من حیث الوقت مضطربه است حکم آنها را بیان خواهیم کرد.

صاحب عادت وقتيه و عدديه در با فرض ديدن خونش بيش از ده روز

فعلاً کلام ما امرأه‌ای است که ذات العادة است وقتاً و عدداً، این تا دو حکم دارد، دمش اگر قبل از ده روز قطع شد حیض است نزد مشهور، این را قبلا گفت. و حکم دیگری دارد و آن حکم دیگر این است که دمش اگر از ده روز تجاوز کرد فقط مقدار عادتش که من حیث الوقت و العدد معلوم است، او حیض است بقیه‌اش استحاضه است، اگر فرض کنید فکر می‌کرد دم قبل از ده روز قطع می‌شود، نماز نخواند گفت حایض هستم بعد تجاوز کرد، آنها را باید قضاء کند، فقط مقدار عادتش حیض است و بقیه استحاضه است.

این قبل از ده روز قطع شود این  همه‌اش حیض است این حکم، و بعد از ده روز اگر مستمر شود مقدار العادة حیض است و بقیه استحاضه است، این را از کجا استفاده کنیم؟

این را استفاده می‌کنیم از روایات، یکی از آن روایات مرسله طویله یونس است که معتبره بود، عن غیر واحدٍ که سألوا ابا عبدالله علیه السلام، آن یونس بن عبدالرحمن آن مرسله‌اش غیر واحد است جماعت کثیره است، اصحاب و مشایخ یونس را کسی ببیند، می‌بیند که عده کثیرش اجلاء است؛ بدان جهت عن غیر واحدٍ این معنایش این است که مرسله معتبر است، چونکه غی رواحد ثقه است اطمیناناً، علماً و یقیناً هم نباشد اطمیناناً ثقه است، مرسله حجت است. آنجا امام علیه السلام در سنت اول که مرسله را تفصیلاً قرائت خواهیم کرد چونکه محل ابتلاء در این مسئله است همه فقراتش، در آن اولش فرمود: اما سنت در آن مرأه‌ای که ذات عادت است من حیث الوقت و عددش را هم می‌داند، سنت این است که اگر مستحاضه بشود بعد ذلک، و دمش تجاوز کند عن العشره، فقط مقدار عادتش حیض است.

و سابقاً هم گفتیم که این حکم واقعی است، یعنی فی واقع و فی تشریع الشارع، و فی سنتی که رسول الله در امرئه حایض قرار داده است فقط مقدار آن عادتش حیض است، بقیه استحاضه است.

به این معنا دلالت می‌کند خود اخبار استظهار که سابقا خواندیم، بیان کردیم و لعله بما لا مزید علیه که تعبیر به استظهار به جهت این است که حال مرأه من حیث دمها معلوم نیست که آیا حایض است یا اینکه حایض نیست، این چه زمان حالش مجهول می‌شود که استظهار کند، استظهار را خود زن بکند ها، یعنی خود زن طلب ظهور کند در حالش، یعنی الان بر زن حالش ظاهر نیست، بدان جهت گفتیم که شبهه موضوعی است، حکم را می‌داند که ده روز را تجاوز کرد حایض نیست، اگر قطع شد قبل از ده روز حایض است، بدان جهت نمی‌داند، تستظهر بیوم او ثلاثة ایام او عشرة ایام خودش دلالت می‌کند بر این معنا، که اگر بعد از ده روز استمرار پیدا کرد، آن مرسله گفت فقط مقدار عادتش حیض است.

آن صحیحه محمد بن مسلم اگر یادتان بوده باشد او هم گفت الدم قبل العشرة من الحیضة الاولی، اگر قبل از تمام ده روز زن خون ببیند این از حیضه اولی است یعنی لاحق به حیضش می‌شود، او مطلق المرأه است چه ذات العاده باشد چه غیر ذات العاده باشد، همه را می‌گیرد. بدان جهت مشهور هم گفته‌اند که همه زن‌ها اگر خونشان قبل از ده روز قطع شود همه حیض است.

بر این اساس آن اخبار استظهار معنای تعبیر به استظهار این است که حال مرأه فعلاً برای خودش معلوم نیست، فی ما بعد معلوم می‌شود، اگر تا ده روز قطع شد حیض است، گذشت استحاضه است، اگر آن وقت که دم ده روز را می‌گذرد، تا ده روز حیض شود ولو ده روز را گذشته است بعد از ده روز استحاضه است. اما تا ده روز حیض است، اگر اینجور بود امر به استظهار معنا نداشت، خوب زن یقین دارد بعد از عادتش حایض است، قبل از ده روز قطع شود حایض است تجاوز کند باز ده روزش حایض است. اینکه امام علیه السلام در آن ایام تعبیر به استظهار فرمود یعنی حال زن من حیث الحیض و الاستحاضه در زن معلوم نیست، خود تعبیر به استظهار این احتمال را دفع می‌کند که خون اگر ده روز را گذشت به مقدار ده روز لاحق به حیض است، این نیست، این اگر باشد تعبیر به استظهار معنا ندارد، باید بگوید اگر بعد از عادت خون دید فهو حیضٌ تجاوز العشره او لم یتجاوز چون مقدار عشره‌اش حیض است، اینکه امام علیه السلام فرمود تستظهر، این قرینه است که در صحیحه محمد بن مسلم که می‌فرماید ما کان قبل العشره فهو من الحیضة، شرطش این است که در عشره قطع بشود، این اشتراط قطع که باید در عشره قطع شود از خود اخبار استظهار فهمیده می‌شود، که اگر دم در عشره قطع شد همه اش حیض است، و اما اگر عشره را گذشت مرسله فرمود و غیر المرسله که مقدار عادتش حیض است و بقیه اش استحاضه است.

بدان جهت در اصل این حکم فی الجمله که اگر ذات العادة عددیة و الوقتیه، دمش قبل از ده روز قطع شد، بعد از عادت حیض است، و اگر ده روز را گذشت مقدار عادتش حیض است و بقیه استحاضه است، در این خلافی ما بین الاصحاب ما نیست در فی الجمله‌اش.

دو مورد محل نزاع در مسأله

انما الخلاف فی موردین است:

یک مورد آن است (اساس مسائل حیض است دقت کنید) یکی از مسائل خلافی این است که زن ذوالعاده الوقتیة و العددیه دمش از عادتش گذشت و قبل از ده روز قطع شد ولکن دم بعد العادة صفرت است اوصاف حیض را ندارد، کما ذکرنا مشهور ملتزم هستند که به لون الدم نقاء نمی‌شود، وقتی قبل العشره قطع شد او حیض است، زن ذات العاده باشد یا نباشد، مبتدئه باشد یا ناسیه باشد، دمش وصف حیض را داشته باشد یا نداشته باشد، به سفید و سیاه نگاه نمی‌شود، همه اش حیض است.

ولکن  در ذات العاده بعضی‌ها که البته خلاف مشهور است فرموده‌اند و ملتزم شده‌اند نه، دم وقتی که قبل از ده روز قطع شد و بعد العادة تجاوز کرده است و قبل از ده روز قطع شد فقط به مقدار عادت حیض است، آن صفرت حیض نیست، آن وقتی قبل العشره رفع شد حکم به حیضیت مجموع می‌شود که دم زاید بر عادت اوصاف حیض داشته باشد، و اما اگر فاقد اوصاف حیض باشد صفرت بوده باشد این حیض نیست.

خوب شما می‌دانید که چرا این را فرموده‌اند، چون در صحیحه محمد بن مسلم و غیره صحیحه او گذشت که الصفرة فی غیر ایامها لیس بحیضٍ، عن المرأة ترت الصفرة فی ایامها، امام فرمود صفرت در ایامش حیض است، و اذا رأت الصفرة فی غیر ایامها فلیس بحیضٍ، او حیض نیست.

این روایات که در وسایل هم بابی دارد سابقا خواندیم اینها را، این می‌گوید صفرت بعد از ایام عادتش لیس بحیضٍ، خوب بدان جهت آن وقت می‌ماند آن دمی که بعد از عادت بوصف الحیض باشد او حیض می‌شود.

ولکن  به ذهن می‌رسد این معنا که ممکن است کسی بگوید در ما نحن فیه آن روایتی که می‌گوید الصفرة غیر ایامها حیضٌ، او معارضه دارد با صحیحه محمد بن مسلم که فرمود الدم قبل العشرة من الحیضة الاولی، با او معارضه دارد، و معارضه‌اش هم به عموم و خصوص من وجه است؛ درست دقت کنید یک قاعده‌ای بگوید که انشاء الله یادتان بماند وقتی رجوع به مدارک احکام می‌کنید این قاعده را ملاحظه بفرمایید:

اگر دو خطاب داشته باشیم که اینها یک مورد اجتماع دارند و در مورد اجتماع بر خلاف هم دو تا خطاب حکم بیان می‌کند، یکی می‌گوید وجوب، دیگری می‌گوید نه مثلاً حرمت، حکم مختلف می‌گویند، یادتان باشد اگر در آن خطاب یک خصوصیتی اخذ بشود و در این خطاب دیگر موضوعش خصوصیت دیگری داشته باشد که هر کدام از خطابین مختص به یک خصوصیتی است، آن خصوصیت یا تمام الموضوع است یا قید موضوع، نسبت ما بین آن دو خطاب عموم و خصوص من وجه می‌شود. اگر دو خطاب باشد که اینها در حکم تنافی دارند، ولکن در هر کدام یک خصوصیتی اخذ شده است، و در خطاب آخر خصوصیت آخر ذکر شده است، نسبت ما بینشان عموم و خصوص من وجه می‌شود، مثل اینکه یک دلیل می‌گوید اکرم العالم، یک دلیل دیگر می‌گوید لا تُکرم الفاسق، در اکرم العالم خصوصیت عالم موضوع حکم است، اما این خطاب دیگر لا تکرم الفاسق قید عالم ندار ، در این خطاب هم لا تکرم الفاسق موضوع حکم است آن خطاب دیگر خصوصیت فاسق ذکر نشده است، بلکه او مطلق است اکرم العالم فاسق باشد یا غیر فاسق، این هم مطلق است لا تکرم الفاسق، عالم باشد یا غیر عالم، چون هر کدام یک خصوصیتی دارند، قهراً عموم و خصوص من وجه می‌شود.

این را تطبیق به ما نحن فیه بکنید، آن که در ذهن می‌آید این است که خطابی که دارد الدم قبل العشرة فهو من الحیضة الاولی، او یک خصوصیتی دارد، آن خصوصیت این است که دم قبل تمام العشره بوده باشد، یعنی دم قبل العشره قطع بشود که قیدش را گفتیم، اخبار استظهار قید زده است، الدم قبل العشره، یعنی دمی که قبل العشره است و در عشره قطع شده است، او حیض است، او خصوصیت قبل العشره را اخذ کرده است، اما دم اصفر است، احمر است، اسود است، اوصاف حیض دارد یا ندارد، از این حیث مطلق است، فقط خصوصیت قبل العشره را اخذ کرده است، که به یازده روز نکشیده است در عشره قطع شده است، این خصوصیت را اخذ کرده است.

و در روایتی که الصفرة فی غیر ایامها لیس بحیضٍ، آنجا یک خصوصیت دیگری اخذ شده است که دم اصفر باشد، که در آن خطاب اول اخذ نشده بود، ولکن مطلق است که ده روز را بگذرد یا نگذرد، از آن حیث مطلق است، قهراً نسبت ما بینشان عموم و خصوص من وجه می‌شود، آن صحیحه می‌گوید: دم مع الوصف اگر قبل از ده روز قطع شد حیض است، الصفرة فی غیر ایامها لیس حیضٌ کاری ندارد با او، اگر صفرت بعد ایام حیض تجاوز کرد ده روز را به یازده روز و دوازده روز رسید، همه استحاضه است و لیس بحیضٍ، آن صحیحه محمد بن مسلم کار ندارد که گفت الدم قبل العشرة من الحیضة الاولی، او موضوعش این بود که در عشره قطع بشود، این گذشته است با این کار ندارد.

تعارضشان در جایی می‌شود که ذات العاده بعد از عادتش دم اصفر ببیند و قبل از ده روز قطع شود، در این صورت صحیحه می‌گوید: ما کان قبل العشره و هو من الحیضة الاولی، حیض است، و این روایت الصفرة فی غیر ایامها لیس بحیضٍ، این هم می‌گوید حیض نیست، حیض و لیس بحیض با هم تباین دارند، این تعارض به عموم و خصوص من وجه، بدان جهت از بین می‌رود، دیگر صحیحه محمد بن مسلم روایات صفرة را که بعد العادة ولو در ده روز قطع شود حیض نیست که الصفرة فی غیر ایامها لیس بحیضٍ، که این قائل مسئله فرموده است از بین می‌برد.

می گوئیم همین‌طور است فعلاً قبول کردیم که عموم و خصوص من وجه است، ولو یک کلام دیگری است نمی‌خواهم شما را دور ببرم، قبول کردیم که نسبت ما بین الخطابین عموم و خصوص من وجه است، روی آن قاعده ای که هر کدام یک خصوصیتی داشه باشد دون خصوصیة خطاب آخر نسبت ما بین متعارضین عموم و خصوص من وجه می‌شود.

قاعده در تعارض دو خطاب به عموم و خصوص من وجه

ولکن یک قاعده دیگر هم می‌گویم، این‌طور نیست که دو خطاب ما بینشان خصوص من وجه شد به مجرد اینکه در ماده اجتماع تعارض کردند تساقط کنند هر دو را دور بی‌،ندازیم، این مطلقا درست نیست. این تعارض عند خطابینی که نسبتشان عموم و خصوص من وجه شد مطلقا نیست، یک مورد استثناء است، آن یک مورد کدام است؟ آنجایی است که آن خصوصیتی که در احد الخطابین اخذ شده است، اگر در مورد اجتماع آن خصوصیت را مقدم کنیم به کلتا الخصوصیتین حفظ می‌شود هم به آن خصوصیت هم به این خصوصیت؛ و اما اگر این خصوصیت را مقدم کنیم آن خصوصیت به کلی لغو می‌شود، ذکرش در خطاب لغو می‌شود، چه‌طور مثال بگویم که متوجه شوید؛ ما روایاتی داریم اغسل ثوبك من ابوال ما  لا يؤكل لحمه، که دلیل بر نجاست بول غیر مأکول اللحم است، حیوانی که غیر مأکول اللحم است بولش نجس است، اغسل ثوبك من ابوال ما لا يؤكل لحمه، بول ما لایؤکل لحمه نجس است، در مقابل این خطابی داریم: کل طیر یطیر بجناحیه فلا بأس ببوله و قرءه، هر طایری که طیر کند بول و قرء او پاک است.

خوب شما می‌دانید یک خطاب گفته است نجس موضوعش غیر مأکول اللحم است، این خطاب گفته است طاهر است بول و خصوصیتش طیر است، ما بین غیر مأکول اللحم و طیر عموم و خصوص من وجه است، چون ربّما غیر مأکول اللحم مثل گرگ می‌شود که اصلاً پریدن بلد نیست، طائر نیست، ربّما غیر مأکول اللحم طایر می‌شود مثل عقاب، عقاب می‌پرید بول کرد ریخت روی سر ما، اغسل ثوبك من ابوال ما لایؤکل لحمه می‌گوید هم آن بول ذئب نجس است هم بول آن طیر؛ کل طائر یطیر بجناحیه آن هم مطلق است، طیر مأکول اللحم شود از آن لحم طیرٍ مما یشتهون بشود یا طیری شود حرام اللحم مثل همین که گفتم عقاب و اینها، کل طیر یطیر بجناحیه فلا بأس، بول گرگ اغسل ثوبك من ابوال ما لایؤکل لحمه معارض ندارد، کل طیرٍ کاری با گرگ ندارد، این کل طیر بول آن طایری که مأکول اللحم است پاک است، اغسل ثوبك من ابوال ما لا يؤكل لحمه کار ندارد چون مأکول اللحم است، این موضوعش غیر مأکول اللحم است، در طیری که غیر مأکول اللحم است در بول او تعارض می‌کنند، اغسل ثوبك من ابوال ما لایؤکل لحمه می‌گوید اگر به سرت ریخت برو و بشوی، آن می‌گوید لا بأس کل طیر یطیر بجناحیه فلا بأس ببوله و قرءه، اگر گفتیم خطاب اغسل ثوبك من ابوال ما لایؤکل لحمه در ماده اجتماع این مقدم است، یعنی آن طیری که غیر مأکول اللحم است در بول او به عموم اغسل ثوبك من ابوال ما لایؤکل لحمه اخذ می‌شود، اگر او را اخذ کنیم عنوان طیر درست یصبح لغوا، در خطابی  که آمده کل طیر یطیر بجناحیه ظاهرش این است که طیر خصوصیت دارد، این عنوان طیر را الغاء کردید گفتیم طیر مدخلیتی ندارد، غیر مأکول اللحم نجس مأکول اللحم هم پاک است، طیر خصوصیتی ندارد.

ولکن بخلاف العکس، اگر کل طایر را مقدم کردیم به هر دو خصوصیت اخذ کرده‌ایم، گفتیم طایر باشد خصوصیت اقتضاء می‌کند که بول پاک بوده باشد چه مأکول و چه غیر مأکول؛ و اما اگر غیر مأکول بوده باشد آن هم مدخلیت دارد، چون اگر غیر مأکول غیر طیر باشد بولش نجس است، غیر مأکول مدخلیت دارد، چونکه غیر طیر اگر مأکول اللحم شد مثل گوسفند بولش پاک است، به آن عنوان تحفظ کرده‌ایم منتهی فی الجمله، به این عنوان هم حفظ کرده‌ایم علی الجمله، و اما اگر خطاب اغسل ثوبك من ابوال ما لایؤکل لحمه او را مقدم کنیم عنوان طیر به کلی لغو می‌شود.

و بما اینکه ذکر عنوانی در خطاب بر حسب متفاهم عرفی این است که این عنوان مدخلیت دارد، عنوان را فقط مشیر گرفتن که هیچ مدخلیتی در حکم ندارد خلاف ظاهر است، ظاهر ذکر عنوان در خطاب این است که دخالت دارد در حکم اما جزءاً أو اینکه او تمام موضوع است، دخالت دارد، چون ظاهر این عنوان این است این ظهور قرینه می‌شود که در اغسل ثوبك من ابوال ما لایؤکل لحمه تصرف می‌کنیم.

بدان جهت در رساله فقیه فتوا می‌دهد که حیوان غیر مأکول اللحم بولش نجس است مگر اینکه طایر بوده باشد، طایر بولش پاک است ولو غیر مأکول اللحم بوده باشد، این خطاب به او مقدم می‌شود.

ما نحن فیه از صغریات این قاعده کلیه است؛ چون در صحیحه محمد بن مسلم دمی را ذکر کرده است که قبل العشره قطع شود، چه صفرت داشته باشد چه نداشته باشد فرموده است حیض است، این روایات می‌گوید بر اینکه صفرت در غیر ایام الحیض لیس بحیضٍ، اگر آن صحیحه محمد بن مسلم را مقدم کنیم و بگوییم اگر دم قبل العشره منقطع شد حیض است، اصفر باشد یا احمر باشد؛ اگر این را بگوییم الصفرة فی غیر ایامها لغو می‌شود، چونکه الصفرة می‌افتد به صفرة بعد العشره، چون او را که اطلاقش را مقدم کردیم این الصفرة فی غیر ایامها یعنی صفرتی که عشره را تجاوز کرده است، چون مقدم کردیم، آن وقت این صفرت لغو می‌شود، چون دمی که عشره را تجاوز کند احمر هم باشد همین‌طور است مقدار عادت حیض است. اگر خطاب ما کان قبل العشره فهو من الحیضة الاولی، مقدم کردیم گفتیم علی کل تقدیرٍ دم صفرت داشته باشد یا نداشته باشد همین که قبل از عشره قطع شده است، حیض است، این الصفرة فی غیر ایامها می‌افتد به آن صفرتی که بعد از عشره است، چون قبل العشره اش تخصیص خورد به واسطه تقدیم آن خطاب، آن وقت عنوان صفرت لغو می‌شود، چونکه دمی که بعد العشره است صفرت باشد یا حمرة باشد بعد از ایام عادت استحاضه است، عنوان صفرت الغاء می‌شود، و بما اینکه ظاهر این روایات الصفرة غیر ایامها لیس بحیضٍ این است که نظر به عنوان صفرت دارد که این مدخلیت دارد، این نتیجه این می‌شود که باید این خطاب را مقدم کنیم، ملتزم بشویم اگر دمی مرأه دید بعد از ایام عادتش صفرت بود و قبل از ده روز هم قطع شد حیض نیست. آن وقت ما کان قبل العشرة فهو من الحیضة الاولی، مختص می‌شود به آنجایی که دم ذات الوصف بوده باشد و دم وصف حیض را داشته باشد.

و لذا اخترنا کما ذکرنا سابقاً ما مساعدت با مشهور نمی‌توانیم بکنیم؛ مشهور که فرموده‌اند: دم منقطع قبل العشره کل آن حیض است در ذات العاده، اعم از اینکه صفرت داشته باشد یا حمرة داشته باشد، ما تفصیل می‌دهیم، اگر حمرة داشته باشد ملحق به حیض است؛ و اما اگر صفرة داشته باشد ولو در ده روز هم قطع بشود حیض نیست، حیض فقط مقدار عادتش است. این یک جهت اختلاف بود که عرض کردیم.

 و جهت اختلاف دیگری که باز در ما نحن فیه هست، این است که دم اگر ده روز را تجاوز کرد ذات العاده رجوع می‌کند به عادت ولو دمی را که در عادت دارد اصفر بوده باشد، مثلاً زنی بود از اول ماه تا پنجم ماه همیشه خون می‌دید، دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا پنجم ماه خون دید، بعد در ماه سوم از اول ماه تا پانزدهم ماه خون دید که از اول ماه تا پنجم ماه خونش زرد است، ولکن از ششم تا پانزدهم خون سیاهِ سیاه است، آن پنج روزش فقط حیض است که اصفر است، چونکه الصفرة فی ایامها حیضٌ، و چون مجموع دم از ده روز تجاوز کرده است و پانزده روز است فقط مقدار عادتش که پنج روز است او حیض می‌شود ولو صفرت باشد، بقیه استحاضه می‌شود.

بدان جهت با بود عادت عددیه و وقتیه لا اعتبار بالوصف ولو دم اصفر باشد در ایام عادت، لأن السنة ان الدم کدره باشد یا غیر کدره باشد در مرسله یونس و هکذا در روایتی که الصفرة فی ایام الحیض حیضٌ، مقتضای آنها عبارت از این است که با این ضمیمه این که اگر ده روز را تجاوز کرد مقدار عادتش را اخذ قرار می‌دهد بقیه استحاضه است این درست است.

ولکن این عادت، عادت متعارفه تعبیر می‌شود. یعنی عادتی که ار رؤیت دم فی الشهرین السابقین که دم شروع شده است و قطع شده است در یک وقت، مثل این مثال. و ربّما عادت، عادت غیر متعارفه می‌شود در عادت وقتیه و عددیه، آن معنایش چیست؟ معنایش این است که عادت به تمییز حاصل شده است، زنی ماه اول پانزده روز خون دید، از اول ماه تا پنجم ماه خونش سیاه بود یا قرمز بود، بقیه صفرت بود تا پانزده روز، در ماه دوم هم باز از اول ماه تا پنجم ماه خون دید خون اسود یا قرمز دید، بعد از ششم تا پانزدهم خون اصفر دید، مرحوم صاحب عروه سابقاً فرمود: این مرأه ذات عادت وقتیه و عددیه می‌شود، عادتی که حاصل است بالتمییز، عادت به انقطاع دم حاصل نشده است بلکه بالتمییز حاصل شده است که این پنج روزش چونکه در ماه‌های قبلی مستحاضه بود پنج روز وصف حیض را داشت این پنج روز شد حیض، این را می‌گویند عادت حاصله بالتمییز.

این در ماه سوم عکس شد، در ماه سوم از اول ماه تا پنجم ماه خونش اصفر بود، اوصاف استحاضه را داشت، ششم که آمد از ششم تا دهم یا پانزدهم همه به وصف حیض بود، این ده روز بعدی به وصف الحیض بود؛ آیا در این صورت این مستحاضه رجوع می‌کند به عادت غیر متعارفه که حاصل بالتمییز است، یعنی ماه سوم آن پنج روز اول را حیض قرار می‌دهد ولو خونش زرد است، مثل ذو العاده متعارفه، ذات العاده متعارفه ولو اصفر بود حیض بود، این عادت حاصله بالتمییز معتبر است ماه سوم هم آن پنج روز حیض است، یا در این ذات العاده عادت غیر متعارفه اعتباری ندارد، چه‌طور که در دو ماه قبلی به وصف حیضش را تشخیص داد، اینجا هم در ماه سوم به وصف حیضش را تشخیص می‌دهد، پنج روز اول می‌شود مستحاضه ده روز بعدی می‌شود حیض.

این ما بین علما اختلافی است، وقتی که عادت زن غیر متعارفه شد، آیا عادت غیر متعارفه مقدم است ایام عادت غیر متعارفه حیض است ولو دم صفرت باشد، مثل این مثال که گفتم، یا نه در عادت غیر متعارفه عادت ملغی است و رجوع به اوصاف می کند کما اینکه در شهرین رجوع به وصف می‌کرد.

 مرحوم صاحب عروه اینجا می‌گوید: اقوی ترجیح به صفات است، یعنی عادت غیر متعارفه اعتبار ندارد، در شهر ثالث هم رجوع به صفات می‌کند، پنج روز اول مستحاضه ده روز بعد می‌شود حیض.

و حال اینکه سابقاً‌ ایشان در عادت حاصله بالتمییز قبول کرده بود که عادت حاصله بالتمییز عادت حاصل می‌شود، حاصل مسی شود یعنی اعتبار دارد، معنایش این بود.

بدان جهت این می‌ماند که ما این را اختیار کنیم یا آن را اختیار کنیم که ان شاء الله معلوم می‌شود.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص331.