مسألة 1: « من تجاوز دمها عن العشرة سواء استمر إلى شهر أو أقل أو أزيد إما أن تكون ذات عادة أو مبتدئة أو مضطربة أو ناسية أما ذات العادة فتجعل عادتها حيضا و إن لم تكن بصفات الحيض و البقية استحاضة و إن كانت بصفاته إذا لم تكن العادة حاصلة من التمييز بأن يكون من العادة المتعارفة و إلا فلا يبعد ترجيح الصفات على العادة بجعل ما بالصفة حيضا دون ما في العادة الفاقدة و أما المبتدئة و المضطربة بمعنى من لم تستقر لها عادة فترجع إلى التمييز فتجعل ما كان بصفة الحيض حيضا و ما كان بصفة الاستحاضة استحاضة بشرط أن لا يكون أقل من ثلاثة و لا أزيد من العشرة و أن لا يعارضه دم آخر واجد للصفات كما إذا رأت خمسة أيام مثلا دما أسود و خمسة أيام أصفر ثمَّ خمسة أيام أسود و مع فقد الشرطين أو كون الدم لونا واحدا ترجع إلى أقاربها في عدد الأيام بشرط اتفاقها أو كون النادر كالمعدوم و لا يعتبر اتحاد البلد و مع عدم الأقارب أو اختلافها ترجع إلى الروايات مخيرة بين اختيار الثلاثة في كل شهر أو ستة أو سبعة و أما الناسية فترجع إلى التمييز و مع عدمه إلى الروايات و لا ترجع إلى أقاربها و الأحوط أن تختار السبع«.[1]
عرض كرديم در مرأه ذات العادة دو جهت محلّ كلام است. يكى اين كه ذات العادة دمش قطع بشود قبل عشرة الحيض ولكن دمش بعد از ايّام عادت صفرت است و به وصف الحيض نيست، عرض كرديم مشهور ملتزم شدهاند كه اين دم ولو صفرت است چونكه قبل عشرة ايام قطع شده است حيض است، و ذكرنا كه اگر دم بعد از عشرة ايام صفرت بشود و قبل از عشره هم قطع بشود آن صفرت ليست بحيضٍ، و وجهش را هم عرض كرديم، علاوه بر آن وجهى كه گفتيم اصل خود اين مسأله بخصوصها منصوص است، كه اگر ذات العادة بعد از ايّام عادتش صفرت ببيند و قبل از ده روز قطع بشود در خود روايات به خصوص اين فرض اين است كه اين صفرت حيض نيست بعد از ايام عادت.
در آن موثقه ابوبصیر اینجور دارد، اسحاق ابن عمّار عن ابى بصير در باب چهار از ابواب الحيض روايت [2]2 است:
محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن عبد الله ابن مغيره، سند تا اينجا كه اجلاء است «عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ » اسحاق ابن عمّار فطحى است موثقه گفتيم به اين اعتبار اسحاق ابن عمّار، «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَرْأَةِ تَرَى الصُّفْرَةَ- فَقَالَ إِنْ كَانَ قَبْلَ الْحَيْضِ بِيَوْمَيْنِ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ إِنْ كَانَ بَعْدَ الْحَيْضِ بِيَوْمَيْنِ فَلَيْسَ مِنَ الْحَيْضِ، اين زن اگر دو روز قبل از ايام عادتش صفرت ببيند او جزء حيض است، در اين صدر فرض كرده است كه در ايام عادت خون مىبيند و دو روز هم قبل از ايام عادت صفرت ديده است كه ملتزم شديم كه حيض است آن دو روز به جهت اين موثقه، نه اين كه اين دو روز را صفرت ديده است در ايام عادت نمىشود، اينكه حيض نمىشود اقلّ الحيض ثلاثة ايام است، دو روز اگر احمر هم باشد حيض نيست، اين مفروض در اين روايت اين است كه مرأه در ايام حيضش دم ديده است مىفرمايد امام علیه السلام صفرتى را هم كه دو روز به ايّام عادت مانده ديده است صفرت قبل الحيض كه متصلاً دو روز صفرت ديده است او هم حيض است، كه التزمنا به، بعد مىفرمايد و آن كان بعد الحيض بيومين فليس من الحيض، يعنى اگر در ايام عادت دم ببيند ولكن بعد از ايام عادت دو روز صفرت ببيند، كه ايام عادتش پنج روز است ششمى و هفتمى را هم ديده ولكن صفرت است قطع شده است ديگر بيومين دو روز ديده است قبل از عشره قطع شده است، فليس من الحيض اين حيض نيست، بدان جهت صفرت بعد از ايام عادت است و در اين روايت بعد از روية دم در ايام عادت است و قبل از عشرة منقطع شده است، فرض شده است در خود روايت، بدان جهت اين ليس بحيضٍ.
و من هنا لا نناقش در ما نحن فيه، چونكه قاعده امكان را كه مشهور ملتزم هستند ما ملتزم نشدهايم كه روى قاعده امكان اينها را عمل نكنيم، قاعده امكان تمام نيست، اين روايت و روايات ديگر كه گفتيم معتبر است و دلالت مىكند صفرتى كه قبل از عشره قطع شد ليست بحيضٍ.
مىماند كلام در جهت ثانيه گفتيم دو جهت محلّ كلام است، جهت ثاني محلّ كلام عبارت از اين است كه زن اگر عادتش عادت متعارفه باشد بلااشكال وقتى كه دمش تجاوز از عشره كرد اخذ مىكند به آن ايام عادتش، او حيض است، كه ذات العادة وقتية و العدديه كه محلّ كلام ما اينجا است اول عرض كردم به آن عادتش اخذ مىكند آن حيض است و بقيه استحاضه، ولو بقيه دم ذات وصف بشود، آن دمى كه در ايام عادتش ديده است صفرت بشود، زنى دوازده روز خون ديده است از اول ماه تا پنجم ماه عادتش بود خون زرد، ديد از ششم ماه تا دوازدهم ماه خون احمر یا اسود ديد اوصاف حیض را داشت حرارت هم داشت، ولكن پنج روز كه در ايام عادتش است اصفر است، آنى كه در ايام عادتش هست حيض است و آنى كه بعد از ايام عادت كه از روز ششمى شروع شده است استحاضه است، چرا؟ لما ذكرنا در مرسله طويله يونس ابن عبد الرّحمن كه معتبره بود عن غير واحدٍ، رسول الله سنّت قرار داده است زنى كه عادت دارد من حيث الوقت و العدد اين اگر بعض مستحاضه بشود به همان وقت عددش اخذ مىكند، ولو كدره بوده باشد ولو صفرت بوده باشد و بقيه وصف حيض را داشته باشد، و هكذا در غير او، زنى كه ذات عادت متعارفه باشد كه ماه اول خون ديده بود در پنجم قطع شد آخر پنجم، ماه دوم هم از اول ديده بود تا آخر پنجم قطع شد، ماه سوم مستحاضه شد اينجور كه پنج روز زرد ديد تا دوازده روز خون با وصف حيض ديد اين همان پنج روزش حيض است تأخذ بعادتها وقتاً و عدداً، بقيه كه خون خون ذى الوصف است او استحاضه است.
انما الكلام در جايى است كه عادت غير متعارفه باشد، يعنى عادتى بشود كه از انقطاع دم حاصل نشده است بلكه عادت از تمییز حاصل شده است، مثل چه؟ مثل اين كه زنى عادت عدديه و وقتيه ندارد، فرض كنيد اول حيضش است دخترى است كه تازه دم حيض شروع كرده است، اين ماه اول پانزده روز خون ديد پنج روزش احمر بود، روز ششمى كه رسيد صفرت بود تا پانزده ماه صفرت ديد، خون قطع شد در پانزدهم، ماه دوم هم همين جور شروع كرد خون ديدن در اول ماه پنج روز خون ديد به وصف الحيض باز قطع نشد صفرت مىآمد تا در پانزده ماه يا چهاردهم فرقى نمىكند دمش قطع شد، اين زن ذات العادة مىشود ولكن ذات العادة اگر بشود به تمييز مىشود، چونكه خونش از ده روز گذشته است منقطع نشده است، عادت از انقطاع دم حاصل نشده است بلکه عادت از وصف حاصل شده است كه دو ماه پشت سر هم خون را با وصف ديده است، ماه سوم اين دختر از اول ماه پنج روز خون ديد ولكن پنج روزش صفرت بود بعد كه پنج روز تمام شد از ششم خونِ با وصف ديد و ده روز را گذشت، كلام در اين است كه اين عادتى كه از تمييز حاصل شده است كه عادت غير متعارفه تعبير مىشود اين عادت غير متعارفه مثل عادت متعارفه است که اين زن هم بايد آن پنج روز كه خونش زرد است او را حيض قرار بدهد ما بقى استحاضه است مثل ذات العادة، چونكه دو ماه پشت سر هم يكسان خون ديده است ولو عادتش به وصف حاصل شده است، يا نه اين اينجور نيست، اين وقتى كه پنج روز اول خون اصفر ديد از ششم ماه تا يازدهم ماه خون احمر ديد دومى حيض است، اين رجوع به صفات مىكند، عادت اين عادت متعارفه معتبر است، عادت غير متعارفه معتبر نيست، زنى كه عادت نداشته باشد رجوع به اوصاف مىكند، در ما نحن فيه در ماه ثالث هم مثل دو ماه اول بايد رجوع به اوصاف بكند پنج روز اول وصف ندارد از روز ششمى وصف دارد.
صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در سابق كه به عادت حاصله من التّمييز متعرّض شده بود آنجا قبول كرد، گفت نه عادت حاصله من التّمييز درست است معتبر است حاصل مىشود يعنى اثر دارد، معتبر است يعنى شارع اعتبار كرده است، ولكن ما نحن فيه كه مىرسد در ما نحن فيه قلم را برمىگرداند، مىگويد اين كه گفتيم دم اگر از ده روز تجاوز كرد ذات العادة برمىگردد آن مقدار عادتش را حيض قرار مىدهد ولو كان ذاك المقدار صفرةً ولو آن مقدار صفرت بشود آن حيض است، اينجور گفتيم، مىگويد الاّ اين كه اين در جايى كه عادت بالتّمييز بوده باشد اشكال دارد، بلكه اگر عادت بالتّمييز بوده باشد ترجيح با صفات است كه هر كدام صفت حيض را دارد او حيض است و آنى كه صفرت است ولو در ايّام مطابق با دو ماه قبلى بوده باشد اين قميتى ندارد، بدان جهت در ما نحن فيه اين رجوع مىكند به اوصاف، شش روز بعدى كه ذات الوصف است آن حيضش است آن اوّلى حيض نيست، چونكه عادت آن وقتى حاصل مىشود وقتاً و عدداً که به انقطاع الدّم بوده باشد، و بما انه در ما نحن فيه در ماه اول يا دومى دم به انقطاع نبوده است به وصف بوده است تمييزِ حيض او عادت نمىشود نه وقتاً نه عدداً.
بدان جهت كلام در اين است كه خوب كدام يكى را بگيريم او را بگوييم كه سابقاً گفته است و اقتضاء كلامش است يا اين را بگوييم؟
اگر يادتان بوده باشد اختيار كرديم كه عادت حاصله بالتّمييز مثل عادت حاصله بالانقطاع معتبر است، فرقى نيست در اعتبار عادت ما بين آن كه بالانقطاع بوده باشد يا فرض بفرماييد به وصف بوده باشد اين هيچ فرقى ندارد، بله آن رواياتى كه به آنها دلالت مىكند كه زن ذات العادة مىشود مفروض در آن روايات ولو اين است كه انقطاع شده است دم و عادت بالانقطاع حاصل شده است كه يكى از آن روايات عمده دو تا روايت بود، يكى از آنها موثقه سماعة ابن مهران بود در باب چهارده[3] از ابواب الحيض بود روايت 1:
محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى العطار عن احمد ابن محمد عن عثمان ابن عيسى، عثمان ابن عيسى ثقه است ولكن مذهبش فاسد است واقفى است، عن سماعة ابن مهران آن هم واقفى است ولكن ثقه است. «سَأَلْتُهُ عَنِ الْجَارِيَةِ الْبِكْرِ أَوَّلَ مَا تَحِيضُ» جاريه بكر است كه اول شروع كرده است حائض شدن،« فَتَقْعُدُ فِي الشَّهْرِ يَوْمَيْنِ وَ فِي الشَّهْرِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ- يَخْتَلِفُ عَلَيْهَا لَا يَكُونُ طَمْثُهَا فِي الشَّهْرِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً» مساوى نمىشود، محل شاهد این ذیل است. «قَالَ فَلَهَا أَنْ تَجْلِسَ وَ تَدَعَ الصَّلَاةَ- مَا دَامَتْ تَرَى الدَّمَ مَا لَمْ يَجُزِ الْعَشَرَةَ» تا ده روز وقتى كه خون مىبيند نمازش را قطع كند، مىگويد «فَإِذَا اتَّفَقَ شَهْرَانِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً فَتِلْكَ أَيَّامُهَا» وقتى كه دو تا شهر مساوى شدند من حيث العدد آن وقت عادتش مىشود، اين مساوىِ در دم شدند يعنى دم قطع شد، گفته شده است كه ظاهرش اين است كه در دم مساويند يعنى دم در دو شهر يكسان قطع شده است، اين يكى است.
و ديگرى از اين روايتين كه مال عادت است مرسله طويله[4] است. در آن مرسله طويله بلاشبهةٍ فرض شده است كه عادت بالانقطاع می شود، براى اين كه امام علیه السلام در آن مرسله اينجور فرمود، فرمود اين زنى كه اين نحو است «فان استمرّ بها الدّم» در اين صورت «فعلت كلّ شهرٍ كما قال لها رسول الله ص»كه استحاضه است، بعد مىفرمايد محل استشهاد اينجا است «فان انقطع الدّم فى اقلّ من سبعٍ او اكثر من سبعٍ» كه دم قبل عشرة الحيض قطع شد «فانها تغتسل ساعةً تَرى الطّهر و تصلّى» پاك شد ديگر، بعد مىفرمايد:« فلا تزال كذلك حتّى نظر ما يكون فى الشّهر الثّانى» زن ببيند در شهر ثانى چه مىشود. «فان انقطع الدّم لوقته من الشّهر الاول دم» منقطع شد سواء مساوى هم بود «حتّى توالت عليه حيضتان او ثلاثٍ فقد علم الان آن ذلك قد صار لها وقتاً و خلقاً معروفاً فتعمل عليه و تدع ما سوی ذلك»، بعد از اين اگر مستحاضه شد به او هم بايد عمل كند، غير اين را ترك كند كه رجوع به اوصاف و امثال ذلك است، فرمودهاند كه اين روايات عادت متعارفه را مىگيرد و امّا عادت غير متعارفه را نمىگيرد.
ولكن ما عرض كرديم سابقاً يك دليل هم بيشتر نداريم اين روايات عادت متعارفه را شامل مىشود و عادت غير متعارفه را اين مرسله شامل نمىشود، آن موثّقه سماعه او را هم قبول كرديم كه شامل نمىشود، ولكن در ما نحن فيه ما دليل ديگر داريم روايت ثالثه که همان ذيل اين مرسله است، در ذيل اين مرسله دارد بر اين كه امام علیه السلام فرمود «و تدع ما سواه و تكون سنتها فى ما يستقبل آن استحاضت و قد صارت لها سنّه الى آن تجلس اقرائها و انما جعل الوقت آن توالى علیها حيضتان او ثلاث لقول رسول الله اين كه دعی الصلاة ايام اقرائك» اينها تمام شد، پشت سر اين دارد بر اين كه اين بعد از اين كه اقراء پيدا كرد «فان اختلطت عليها ايّامها» بعد از اين، فان اختلطت تفريع است، اگر اين ايامى كه پيدا كرده بود بعد اين ايام از بين رفت و قاطى شد، يك ماه عكس او را ديد ماه دوم هم عكس او را ديد، و ماهها هم يكسان نبودند، فان اختلطت عليها ايّامها و زادت و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ، دمى كه بعد ديده است در روزى قطع نشده است كه قبل العشره قطع بشود در يك روزى، حتّى لا تقف منها عليها حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ دم هم على لون نشده است، يعنى وقتى كه لون احمر تمام شد قطع بشود آن يكى دم اصفر باشد، در لون قطع بشود يعنى لون ديگر هست ولكن در ىک لون قطع نشده است لون مختلف است، مىگويد بر اين كه حتّى لا تقف منها على حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ دم على لونٍ هم قطع نشده است، دم اگر على لونٍ بود قطع شده بود فرض بفرماييد آن وقت معلوم مىشد كه وظيفه چه مىشود، وظيفه اين مىشود كه به آن دمى كه على لونٍ قطع شده است به او بايد عمل كند، حتّى لا تقف منها على حدٍّ يعنى دم تجاوز كرده است عشره را تجاوز كرده است قبل از عشره قطع نشده است، اين اوّلى، دومى اين است كه اين عشره را كه تجاوز كرده است در لونى هم قطع نشده است، يعنى لونش قبل از عشره قطع بشود، آن دم بعدى لون ديگر دارد، اين كه مىفرمايد اين زنى كه اين دمش بعد از عادت مختلط شد به نحوى مختلط شد كه حتّى لا تقف منها على حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ فعملت باقبال الدّم و ادبارها به اوصاف عمل مىكند، اگر عادت حاصله بالتمييز اعتبار نداشت امام علیه السلام مىفرمود كه حتّى زادت و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ عملت باقبال الدّم و ادبارها، ديگر لون را اضافه نمىكرد، اگر عادت حاصله بالتّمييز اعتبار نداشت اين قيد را امام علیه السلام ذكر نمىكرد، بلکه مىفرمود فان اختلط عليها ايامها فزادت و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ عملت باقبال الدّم و ادباره، خوب همين جور است ديگر عادتش به هم خورده است بايد به اوصاف رجوع كند، امّا فرمود حتّى لا تقف منها على حدٍّ و لا من الدّم على لون دم هم در يك لون نايستاده است يعنى احمرش تمام بشود و آن اصفرش بعد بيايد اينجور نيست، دم على لونٍ نايستاده است در اين صورت عملت باقبال الدّم و ادبارها، اين معنايش اين است كه اگر دم در لونى ايستاده است دو ماه چونكه دعی صلاة ايام اقرائك دو ماه است اقراء اقلش دو ماه است رسول الله اينجور فرمود، اين دو ماه اگر على لونٍ منقطع مىشود اگر اينجور بشود بايد به او عمل كند، اگر نشود عملت باقبال الدّم و ادباره يعنى به اوصاف رجوع مىكند، و به عبارت ديگر اين كلمه را اضافه كردن كه حتّى لا تقف منها على حدٍّ يعنى قبل العشره قطع نشود و لا من الدم على لونٍ قبل العشرة در لونى نايستد اگر اينجور نشود عمل مىكند به اوصاف عملت باقبال الدّم و ادباره، اگر ما گفتيم عادت غير معتاده اعتبار ندارد آن دخترى كه ماه اول پانزده روز خون ديده بود پنج روز احمر بقيه اصفر، ماه دوم هم پانزده روز خون ديده بود پنج روزش احمر و بقيه اصفر، دم على لونٍ ايستاده بود، دم منقطع نشده بود ولكن در لون توقّف پيدا كرده بود، اگر اين زن اينجور بشود عادت تمييزيه اعتبار نداشته باشد مىگوييم اين زن كه دو ماه پشت سر هم در لونى قطع شده است اين زن در اين صورت عملت باقبال الدّم و ادباره، بايد به اقبال و ادبار عمل كند در ماه سوم، ولكن امام علیه السلام فرمود اگر دمش در لونى قطع نشود این كار را مىكند، معنايش عبارت از اين است كه اگر دم در لونى قطع بشود او عادت مىشود و بايد بر طبق او عمل كند.
ببينيد يك دفعه هم مىخوانم، مىفرمايد بعد از اين كه ذوالعادة شد از ذوالعادة بودنش بخوانم معلوم بشود، مىگويد و تكون سنّتها فى ما يستقبل كه آن قبلش را خواندهام كه دو ماه پشت سر هم خون ديد، «وَ تَكُونُ سُنَّتَهَا فِيمَا يَسْتَقْبِلُ إِنِ اسْتَحَاضَتْ - قَدْ صَارَتْ سُنَّةً إِلَى أَنْ (تَجْلِسَ أَقْرَاءَهَا) - وَ إِنَّمَا جُعِلَ الْوَقْتُ أَنْ تَوَالَى عَلَيْهَا حَيْضَتَانِ- أَوْ ثَلَاثٌ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِلَّتِي تَعْرِفُ أَيَّامَهَا- دَعِي الصَّلَاةَ أَيَّامَ أَقْرَائِكِ» به آن زنى كه ذى العادة بود فرمود در ايّامت ترك كن، «فَعَلِمْنَا أَنَّهُ لَمْ يَجْعَلِ الْقُرْءَ الْوَاحِدَ سُنَّةً لَهَا» قرء واحد عادت نيست. «فَيَقُولَ لَهَا دَعِي الصَّلَاةَ أَيَّامَ قُرْئِكِ»اقراء فرموده است معلوم مىشود كه عادت به دو قرء حاصل مىشود يا به سه قرء. «وَ لَكِنْ سَنَّ لَهَا الْأَقْرَاءَ- وَ أَدْنَاهُ حَيْضَتَانِ فَصَاعِداً» ، پشت سر اين امام علیه السلام دارد فان اختلط عليها ايّامها، اگر آمديم اين زن ايامش مختلط شد فزادت و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ، اين عادت متعارفه است كه عادت متعارفه پيدا نكرد منقطع نشد، و لا من الدّم على لونٍ دم در لونى قطع نشد، يعنى پنج روزش احمر بقيهاش اصفر اينجور نشد، و لا من الدّم على لونٍ اگر معناى اين عبارت اين نبود امام علیه السلام بعد از حتّى لا تقف منها على حدٍّ ديگر چيزى نمىفرمود چونكه همين كافى است، وقتى كه دمش على حدّى قطع نشد عادتش به هم مىخورد اين بايد به اوصاف عمل كند، عادت متعارفه كه پيدا نكرد بايد به اوصاف عمل كند، امام علیه السلام به اين عادت متعارفه اضافه كرد حتّى لا تقف منها على حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ، در اين صورت اگر اين دو تا شرط نشد فعلت باقبال الدّم و ادباره رجوع به اوصاف مىكند.
اين روايت مباركه اين مرسله ذيلش دليل بر اين معنا است كه عادتى كه حاصل مىشود بالّون او اعتبار دارد، و رجوع كردن مستحاضه به اوصاف مشروط بر اين است كه نه سابقاً عادتى داشته باشد متعارفه و نه عادتى داشته باشد حاصل من الّون، اين را هم نداشته باشد، بدان جهت اگر لون داشته باشد رجوع به او مىشود.
و من هنا كتب غير واحدى از ملعّقين متبحّرين مثل مرحوم بروجردى و غير ذلك که نه اظهر اين است كه اين هم رجوع مىكند به همان عادت بالتمییز، سرّش اين است كه اين مرسله كافى است در اين معنا، در اثبات عادت حاصله بالتّمييز اين معنا كافى است و اشكالى در اين جهت نيست، اين هم جهت ثانيه.
ثمّ ايشان مىفرمايد اگر زن ذات العادة نشد، اينها مال ذات العادة بود كه رجوع به عادت مىكند و بقيهاش را استحاضه قرار مىدهد، ايشان مىفرمايد اگر ذات العادة نشد مضطربه شد، مضطربه زنى است كه نه عادت پيدا نكرده است هميشه خون را مختلف مىبيند، ده سال است پنج سال است خون حيض مىبيند مختلف، يك وقت اول ماه يك وقت آخر ماه يك وسط ماه يك وقت پنج روز يك وقت شش روز يك وقت هفت روز يك وقت چهار روز، يك عادت مستقرّهاى اين زن پيدا نكرده است، اين دو جور است: يك وقت اين است كه زن اول عادت داشت بعد اينجور شده است، يك وقت نه از اول اينجور بود.
ما آن فرض قدر متيقن كه زن از اول اينجور بود او را فرض مىكنيم كه لم تستقرّ لها عادة،ٌ عادتى برايش مستقر نشده است، اينجور زن اگر خون ديد ده روز را متجاوز شد ده روز را گذشت، يا زن مبتدئه بود اوايل حيض ديدنش است همين ماه اول خون ديد و قطع شد ماه دوم خون همين جور یکسره آمد، ايشان مىفرمايد اين مضطربه و مبتدئه اگر در وقتى كه مستحاضه شدن عادت كه ندارند خونشان اگر تمييز دارد بعض خون اوصاف الحيض است آنى كه به اوصاف الحيض است حيض است و بقيه استحاضه است، دو تا شرط ذكر مىكند:
يكى اين كه آنى كه به اوصاف الحيض است از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد، چونكه اقلّ حيض سه روز است و اكثرش ده روز است، اگر اكثر از عشرة شد او نمىتواند حيض بشود همهاش، تمييز از بين مىرود.
ديگرى هم اين كه آن خونى كه كمتر از سه روز نيست و ده روز هم نمىشود اين خونى كه همين جور است معارض با خون ديگرى نباشد، مثل اين كه زنى پنج روز خون احمر ديد چهار روز خون صفرت ديد پنج روز ديگر خون احمر ديد، در ما نحن فيه خون اولى از سه روز بيشتر است و از ده روز كمتر است، خون دومى هم همين جور، مجموع كه حيض نمىشود چونكه مجموع مىشود پانزده روز، پانزده روز حيض نمىشود، مىبينيد حيضيّت دم اولى معارضه مىكند با حيضيت دم ثانى كه آن هم ذات وصف است، شرط ثانى اين است كه اين معارضه نباشد، اگر اين معارضه نشد و شرايط حيض كه اقلّش سه روز است و اكثرش ده روز است موجود شد او را حيض قرار مىدهند، در ما نحن فيه اينكه زن مستحاضه كه مضطربه است خون اگر ده روز را گذشت رجوع مىكند به اوصاف الان اين مرسله را خواندم روايات در اين هيچ اشكالى ندارد، فرمود اگر ذو العادة نشد اختلط عليها ايّامها عادتى حاصل نشد يا متعارف يا غير متعارف عملت باقبال الدّم و ادباره، به اقبال دم و ادبار دم عمل مىكند يعنى به اوصاف رجوع مىكند، اين بلااشكال در مضطربه هيچ خلافى عند اصحابنا نيست.
انما الكلام كلّ الكلام در مبتدئه است، دخترى كه اول دارد خون مىبيند يك ماه ديد ماه دوم يا ماه سوم دو ماه اول هم مختلف ديد عادت پيدا نكرد، ماه دوم يا ماه سوم همين جور خون ديد، يا از اولى كه بسم الله شروع كرد به خون ديدن از ده روز گذشت، همهاش خون است ولكن دو تا وصف دارد يكى احمر يكى اصفر، در جايى كه زن مبتدئه باشد صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف فرموده است مبتدئه به صفات رجوع نمىكند، بلكه مبتدئه رجوع به عدد مىكند، هفت روز از اين خون را حيض قرار مىدهد، عدد هفت روز است شش روز يا هفت روز فعلاً يك جا شش روز و هفت روز فرموده است يك جا هم سبعه فرموده است، فعلاً ما سبعه را مىگيريم كه هفت روز را حيض قرار مىدهد، مىخواهد دمش اختلاف داشته باشد على لونین باشد يا على لون واحد بوده باشد، مخالفت كرده است ايشان قدس الله نفسه الشّريف ملتزم شده است در آن زن مبتدئه رجوع به اوصاف نيست، وقتى كه دم را ديد و از ده روز تجاوز كرد هفت روزش يا شش روزش خون حيض است، چرا يا صاحب الحدائق؟ فرموده است بر اين كه مرسله طويلهاى كه در ما نحن فيه است اين دليل بر اين است كه مبتدئه رجوع به اوصاف نمىكند، چرا؟ چونكه اگر يادتان بوده باشد در مرسله طويله رسول الله صلی الله علیه وآله سه تا سنّت قرار داده است و فرموده است تمام احكام حائض در اين سه تا گنجانده شده است:
سنت اولى ذات العادة بود.
سنّت دومى در زنى بود كه اختلط عليها ايّامها كه مضطربه است كه او رجوع به اوصاف مىكند.
سنّت ثالثه در مبتدئه بود، رسول الله صلی الله علیه وآله در سنّت ثالثه كه مبتدئه است يك سنّت جعل كرده است و آن عبارت از اين است كه رجوع مىكند به عدد.
در اين مرسله طويله اينجور فرموده است و امّا السّنة الثالثه فهى الّتى ليس لها ايّامٌ متقدمة و لم تَرى الدم قط، تا حال خون نديده است فرأت اوّل ما رأت واستمرّ بها الدّم، فان سنّة هذه غير سنّة الاولى و الثّانية، و ذلك آن امرئةً يقال له حمنة بنت جحش، سنّت اين را در ذهنتان داشته باشيد بعد برمىگرديم، رسول الله فرمود بر اين كه احتشی كرسفاً فقالت انه اشدّ من ذلك آنى اثجه ثجّا فقال تلجّمی و تحیّضی فى كلّ شهرٍ فى علم الله ستّة ايام او سبعة ايام، رسول الله فرمود كه به ايام رجوع مىكنيم، مبتدئه را قسیم قرار داد با مضطربه رسول الله صلی الله علیه وآله، رجوع به وصف نيست، و بعضى روايات ديگر هم به آنها استدلال كرده است.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص331.
[2] وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَرْأَةِ تَرَى الصُّفْرَةَ- فَقَالَ إِنْ كَانَ قَبْلَ الْحَيْضِ بِيَوْمَيْنِ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ إِنْ كَانَ بَعْدَ الْحَيْضِ بِيَوْمَيْنِ فَلَيْسَ مِنَ الْحَيْضِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص279.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجَارِيَةِ الْبِكْرِ أَوَّلَ مَا تَحِيضُ- فَتَقْعُدُ فِي الشَّهْرِ يَوْمَيْنِ وَ فِي الشَّهْرِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ- يَخْتَلِفُ عَلَيْهَا لَا يَكُونُ طَمْثُهَا فِي الشَّهْرِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً- قَالَ فَلَهَا أَنْ تَجْلِسَ وَ تَدَعَ الصَّلَاةَ- مَا دَامَتْ تَرَى الدَّمَ مَا لَمْ يَجُزِ الْعَشَرَةَ- فَإِذَا اتَّفَقَ شَهْرَانِ عِدَّةَ أَيَّامٍ سَوَاءً فَتِلْكَ أَيَّامُهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص304.
[4] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ أَمَّا السُّنَّةُ الثَّالِثَةُ فَفِي الَّتِي لَيْسَتْ لَهَا أَيَّامٌ مُتَقَدِّمَةٌ- وَ لَمْ تَرَ الدَّمَ قَطُّ- وَ رَأَتْ أَوَّلَ مَا أَدْرَكَتْ إِلَى أَنْ قَالَ- فَإِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ فِي أَقَلَّ مِنْ سَبْعٍ وَ أَكْثَرَ مِنْ سَبْعٍ- فَإِنَّهَا تَغْتَسِلُ سَاعَةَ تَرَى الطُّهْرَ وَ تُصَلِّي- فَلَا تَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى تَنْظُرَ- مَا يَكُونُ فِي الشَّهْرِ الثَّانِي- فَإِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ لِوَقْتِهِ فِي الشَّهْرِ الْأَوَّلِ- سَوَاءً حَتَّى تَوَالَى عَلَيْهِ حَيْضَتَانِ أَوْ ثَلَاثٌ- فَقَدْ عُلِمَ الْآنَ أَنَّ ذَلِكَ قَدْ صَارَ لَهَا وَقْتاً وَ خَلْقاً مَعْرُوفاً- تَعْمَلُ عَلَيْهِ وَ تَدَعُ مَا سِوَاهُ- وَ تَكُونُ سُنَّتَهَا فِيمَا يَسْتَقْبِلُ إِنِ اسْتَحَاضَتْ - قَدْ صَارَتْ سُنَّةً إِلَى أَنْ (تَجْلِسَ أَقْرَاءَهَا) - وَ إِنَّمَا جُعِلَ الْوَقْتُ أَنْ تَوَالَى عَلَيْهَا حَيْضَتَانِ- أَوْ ثَلَاثٌ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِلَّتِي تَعْرِفُ أَيَّامَهَا- دَعِي الصَّلَاةَ أَيَّامَ أَقْرَائِكِ- فَعَلِمْنَا أَنَّهُ لَمْ يَجْعَلِ الْقُرْءَ الْوَاحِدَ سُنَّةً لَهَا- فَيَقُولَ لَهَا دَعِي الصَّلَاةَ أَيَّامَ قُرْئِكِ- وَ لَكِنْ سَنَّ لَهَا الْأَقْرَاءَ- وَ أَدْنَاهُ حَيْضَتَانِ فَصَاعِداً الْحَدِيثَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص287