درس هشتصد و بیست و هفتم

حکم تجاوز خون از ده روز

مسألة 1: « من تجاوز دمها عن العشرة سواء استمر إلى شهر أو أقل أو أزيد إما أن تكون ذات عادة أو مبتدئة أو مضطربة أو ناسية أما ذات العادة فتجعل عادتها حيضا و إن لم تكن بصفات الحيض و البقية استحاضة و إن كانت بصفاته إذا لم تكن العادة حاصلة من التمييز بأن يكون من العادة المتعارفة و إلا فلا يبعد‌ ترجيح الصفات على العادة بجعل ما بالصفة حيضا دون ما في العادة الفاقدة و أما المبتدئة و المضطربة بمعنى من لم تستقر لها عادة فترجع إلى التمييز فتجعل ما كان بصفة الحيض حيضا و ما كان بصفة الاستحاضة استحاضة بشرط أن لا يكون أقل من ثلاثة و لا أزيد من العشرة و أن لا يعارضه دم آخر واجد للصفات كما إذا رأت خمسة أيام مثلا دما أسود و خمسة أيام أصفر ثمَّ خمسة أيام أسود و مع فقد الشرطين أو كون الدم لونا واحدا ترجع إلى أقاربها في عدد الأيام بشرط اتفاقها أو كون النادر كالمعدوم و لا يعتبر اتحاد البلد و مع‌ عدم الأقارب أو اختلافها ترجع إلى الروايات مخيرة بين اختيار الثلاثة في كل شهر أو ستة أو سبعة و أما الناسية فترجع إلى التمييز و مع عدمه إلى الروايات و لا ترجع إلى أقاربها و الأحوط أن تختار السبع‌».[1]

ادامه بحث در مضطربه

محصّل کلام این شد اگر مستحاضه مضطربه شود و مضطربه عندنا دو صورت دارد، یکی مرأه‌ای است که متعدداً حائض شده است ولکن لم یستقّر لها عادةٌ، چونکه حیض‌هایش در اشهر ماضیه اختلاف داشت من حیث الوقت و من حیث العدد، این زن مضطربه است. قسم ثانی این است که استقرّت علی المرأة عادةٌ ولکن ثم زالت، این عادتی که پیدا کرده بود بعد از او وقتی که دم را مختلف دید که سابقا گفتیم دو ماه، یعنی صاحب عروه و دیگران فرمودند دو ماه سه ماه مختلف دید به نحوی که وقتاً و عدداً آن عادت زایل شد، این هم مضطربه است عندنا.

این دو تا مضطربه گفتیم اگر دمی ببینند که آن دمشان از ده روز تجاوز کند بما اینکه ذات عادت نیستند رجوع به صفات می کنند، اگر صفات تمییز نداشت دمشان تمیز نداشت، آن دمی که می خواهیم حیض قرار دهیم او بیشتر از ده روز یا کمتر از دو روز است، اگر فرض کنید اینجور بوده باشد این رجوع می کند این مضطربه به عدد، عدد ستّه او السبعه، عدرد این دوتا است در مضطربه بکلا قسمیه.

و در این حرف مخالفت است با مشهور از قدماء اصحاب، بلکه متأخرین، کما اینکه صاحب عروه می فرماید مضطربه را ملحق به مبتدئه کرده اند و گفته اند: مضطربه هم تحیّض پیدا می کند به ثلاثه أو ستّه أو سبعة.

فتوای مخالف مشهور نظر بر گزيده در ما نحن فيه

عرض می کنم بر اینکه، این فتوای مشهور را ما رها کردیم، چرا؟ چون ولو قبول داریم مشهور به این فتوا داده اند، ولکن بما اینکه پیش ما مطمئناً همین‌طور است اگر اطمینان هم نباشد که هست وثوق اطمینان است این هم نباشد، احتمال صحیح هست که مدرک مشهور در الحاق مضطربه به مبتدئه یکی از این وجوه ثلاثه بوده باشد:

ادله و مستندات

 یکی موثقۀ زراره و محمد بن مسلم، که گفتیم آن موثقه زراره و محمد بن مسلم که بعض نساء دارد اصلاً در او دلالتی نبود.

یکی هم مستندش آنی باشد که مضطربه را امام فرمود: قصصّتها قصّة حمنه، گفتیم  نه آن دلیل نمی شود.

موثقه حسن بن علی وشاء

یکی هم موثقه ی حسن بن علی وشاء (قدس الله سرّه) است، موثقه تعبیر می کنیم به جهت اینکه شیخ این را به سندش نقل کرده است از علی بن حسن فضّال، منتهی سند را شیخ در تهذیب در جلد اول بعضی روایات بلکه خیلی از روایات است که به تمام سند نقل کرده است، این هم از آن روایات است در باب هشتم روایت، روایت چهارمی[2] است:

شیخ (قدس الله نفسه الشریف) در تهذیب از شیخ خودش احمد بن عبدون که همان احمد بن عبدالواحد است، معروف به ابن الحاشر (قدس الله سرّه) که از مشایخ نجاشی وهکذا شیخ طوسی (قدس الله نفسه الشریف) است، شیخ از احمد بن عبدون نقل می کند عن علی بن محمد بن زبیر عن علی بن الحسن یعنی علی بن حسن فضّال، این همان علی بن محمد بن زبیر بود که گفته بودند سند شیخ به کتب علی بن حسن بن فضّال به واسطه علی بن محمد بن زبیر است و علی بن محمد بن زبیر توثیق ندارد، همان دو وجه را که گفتیم که این حرف درست نیست، و این سند شیخ به کتب علی بن حسن فضّال و به روایاتش که یکی هم این است سند صحیح است تا علی بن حسن فضّال، علی بن حسن فضّال چون فطحی است روایت می شود به موثقه، اینجا دیگر اعاده نمی کنیم آن حرف‌ها را؛ علی بن حسن بن فضّال هم نقل می کند عن حسن بن علی بن زیاد الخزّاز، این حسن بن علی بن زیاد خزّاز حسن بن علی وشّاء است (قدس الله سرّه)، حسن بن علی بن بنت الیاس هم تعبیر می کنند، این سه تا یک نفر است همان حسن بن علی بن وشاء است، الخزّاز است، روایت را موثقه گفتیم، آنجا دارد که عن ابی الحسن علیه السلام، حسن بن علی بن وشاء از اصحاب امام رضا علیه السلام است و ظاهراً روایتی از امام موسی بن جعفر داشته باشد فعلا در ذهنم نیست، عن ابی لحسن علیه السلام قال سألته عن المستحاضه، سؤال کردم از مستحاضه کیف تصنع اذا رأیت الدّم، چه‌کار می کند وقتی که خون دید؟ یعنی خونش کثیر شد ده روز را گذشت، کیف تصنع اذا رأت الدّم و اذا رأت الصفره، وقتی که صفرت را دید.

سابقاً نگفتیم کبرایش را گفتیم ولکن شاهدش را نگفتیم که بعضی‌ها ادعا کردند دم وقتی که مطلق گفته شد در زن منصرف است به دم موصوف؛ صفرت را نمی گیرد، یکی از آن شاهدها این روایت است که کیف تصنع اذا رأت الدّم و اذا رأت الصفرة، صفرت را در مقابل دم انداخته است، و گفتیم این درست نیست اینجور استعمال شده است اما اینجور نیست که انصرافی داشته باشد دم و به اطلاقش نتوانیم در موارد تمسّک کنیم، آنجا دارد که وَ «وَ إِذَا رَأَتِ الصُّفْرَةَ وَ كَمْ تَدَعُ الصَّلَاةَ» چقدر نماز را ترک کند؟ «فَقَالَ أَقَلُّ الْحَيْضِ ثَلَاثَةٌ وَ أَكْثَرُهُ عَشَرَةٌ- وَ تَجْمَعُ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ»،ن، اقلّ حیض سه تا است اکثرش هم ده تا است و تجمع بین الصلاتین، بین الصلاتین جمع می کنند.

فرموده اند: اینکه می فرماید این مستحاضه مطلق است مبتدئه باشد، مضطربه بوده باشد، حتی ناسیه ای که هست او را هم می گیرد ناسیه ای که خواهیم گفت، همه ی مستحاضه ها را می گیرد. خوب وقتی مضطربه را گرفت «اذا رأت الدّم و کم تدع الصّلاة و قال اقلّ الحیض ثلاثة و اکثره عشرة»، سه روز یا ده روز، مثل همان موثّقه‌ عمار کأن می ماند که آن موثقۀ عمار گفت: ماه اول ده روز ماه بعدی سه روز، کأن این هم حمل می شود به او؛ یعنی یک ماه را ده روز قرار می دهد، یک ماه را سه روز.

اینها را نمی شود در فقه مدرک  قرار داد و فتوا داد. چرا؟ چون این روایت هیچ دلالتی ندارد، آن روایتی که سابقاً در موثقه سماعه بود آن بهتر از این بود که گفتیم او هم دلالت ندارد، در آن موثّقه سماعه اینجور بود که گفتیم دلالتی ندارد، روایت دوم بود در باب[3]  هشت:

موثقه سماعه

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ» سند شيخ در استبصار تمام بود.«قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ جَارِيَةٍ حَاضَتْ أَوَّلَ حَيْضِهَا- فَدَامَ دَمُهَا ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ- وَ هِيَ لَا تَعْرِفُ أَيَّامَ أَقْرَائِهَا فَقَالَ أَقْرَاؤُهَا مِثْلُ أَقْرَاءِ نِسَائِهَا- فَإِنْ كَانَتْ نِسَاؤُهَا مُخْتَلِفَاتٍ- فَأَكْثَرُ جُلُوسِهَا عَشَرَةُ أَيَّامٍ وَ أَقَلُّهُ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ»، در این موثّقه سماعه فاکثر جلوسها ضمیرش به مبتدئه برمی‌گشت، مع ذلک گفتیم که این دلالت نمی کند که مبتدئه مخیّر است ما بین ده و ما بین سه، گفتیم دلالتی ندارد، چون اینکه گفته است اکثر جلوسش ده تا است اقلش سه تا است، اکثرش این است اقلّش این است اما چه‌ جور باید باشد؟ چه رقمی باید باشد؟ حد وسط بین اینها باشد؟ گفتیم غایت الامر سکوت در مقام بیان که ظاهرش این است که مخیّر است.

موثقه عبدالله بن بکير

 ولکن از او رفع ید کردیم به موثقه عبدالله بن بکیر که فرمود: ده روز ماه اول و سه ماه های بعدی، موثّقه عبد الله بن بکیر  [4]همین‌طور بود، داشت یک بار هم می گویم چون بعضی‌ها اشتباه کرده بودند، موثّقه عبدالله بن بکیر روایتش ششم است، عن ابی عبدالله علیه السلام سند را نمی خوانم چون خوانده ام مطلب هم خیلی دارد، امام اینجور فرمود: عن امرأة اذا رأت الدّم فی اول حیضها فاستمرّ بها الدّم ترکت الصلاة عشرة ایّامٍ ثم تصلی عشرین یوماً، فان استمر بها الدم بعد ذلک، امام فرض نفرمود که قطعاً پشت سر استحاضه اول استحاضه دوم خواهد آمد، فان استمرّ، اگر بعد از استحاضۀ در آن ماه استحاضه دیگر آمد او دیگر سه روز است ده روز نیست.

به واسطه ی این از آن سماعه رفع ید کردیم که ماه اولش مبتدئه ده روز و ماه های بعدی سه روز می شود، او اینجور بود.

ولکن این موثقه ی خزّاز ضمیرش به مبتدئه یا به مستحاضه برنمی گردد حتی به مستحاضه، اینجور بود که قال سألته عن المستحاضه کیف تصنع اذا رأت الدّم و اذا رأیت الصّفرة و کم تدع الصلاة قال: اقّل الحیض ثلاثه و اکثره عشره و تجمع بین الصلاتین، این دلالت نمی کند که این مخیّر است ما بین ده و سه، این روایت دلالت نمی کند که مستحاضه مطلقا مخیّر است، چرا؟ چون این سائل فرض کرد که این زن دم هم می بیند صفرت هم می بیند. «کیف تصنع اذا رأت الدّم و اذا رأت الصفرة»، امام علیه السلام می فرماید: این دم را که می بیند این را همه اش را نمی شود مطلقا حیض قرار بدهد، اقلّ الحیض ثلاثة و کثره عشرة و تجمع بین الصلاتین، یعنی اگر دمی که ذوالوصف است بیشتر از عشره شد مستحاضه است باید جمع بین صلاتین کند، اما دمی که به وصف الحیض است که از سه روز بیشتر از ده روز کمتر شد یعنی ده روز تمام شد او حیض است، چونکه شرایط حیض را دارد. و اما اگر اینجور نشد دمی که موصوف است از ده روز گذشت، او نمی شود حیض بشود اکثر حیض ده روز است اقلّش هم سه روز است.

ما نحن فیه مسألتنا مثل قول به نجاست ماء بئر می ماند که قدماء فتوا می دادند مشهور ملتزم بودند به نجاستش، و ما چون فهمیدیم و اینجور وثوق پیدا کردیم که این فتوای مشهور مستند به  روایات نزح ماء البئر است و بیان کردیم که در این روایات دلالت بر نجاست نیست، نزح مثل امر به غسل ثوب نیست که اغسل ثوبک یعنی پاک بشود، این امر به نزح خودش مطلوبیت نفسیه دارد. منتها لا بنحو الالزام، چون آن حزازت و اشمئزاز را آب می برد این امر کرده است به جهت آن، لذا ارشاد در اینها نیست، بدان جهت در ما نحن فیه ملتزم شدیم که ماء البر لا ینفعل، چرا؟ چونکه صحیحۀ بزنطی دلالت می کند ماء البئر واسعٌ لا یفسده شیء لانّ له مادّه، لان له مادّة معناش عبارت از این است که چون آب البئر ماده دارد نجس نمی شود آبش کمتر از کر شود یا به اندازه ای کر شود یا بیشتر شود، این اخبار نزح آن صحیحۀ بزنطی تعلیلش را از بین نمی برد، این نزح ها حکم نفسی است مخالفت کردیم.

یکی هم از آن موارد اینجاست، ما وثوق داریم اینجور نیست که نزد مشهور که مضطربه را بکلا قسمیه الحاق به مبتدئه کرده اند نزد آنها یک حجت دیگری بود یک روایت دیگری بود که من حیث السند و الدلالة تمام بود او به ید ما نرسیده است او مانده است در آن کتب اصحاب، این معنای محتمل نیست، متأخرین هم که استدلال کرده اند بر الحاق به همین ها استدلال کرده اند. بدان جهت وقتی که دیدیم این استدلال‌ها تمام نیست، این موثّقه تمام نیست چون گفتیم لااقل احتمال دارد معنایش این باشد که امروز گفتم، و اما قصه حمنه آن را هم که دیروز عرض کردم، و اما موثّقۀ زراره و محمد بن مسلم که آنجا بود آن هم عرض کردیم که آن بعض نساء بود، گفتیم نسبت به عدد دلالتی ندارد آن بعض نساء هم که معمولٌ بها نیست، بدان جهت جدا شدیم، ما در مضطربه باید حجت داشته باشیم که امام علیه السلام فرموده است: تحیّضش سه روز هم می شود، باید حجت داشته باشیم به این، منتهی آن کاری که کردیم رعایةً لفتوی المشهور گفتیم که احتیاط بکند تا سه روز تحیّض کند و بعد از سه روز تا هفت روز یا شش روز جمع کند مابین اعمال مستحاضه و الحایض رعایةً لفتوی المشهور، و در ماه اول هم بعد از هفت روز تا ده روز در مبتدئه گفتیم او را فقط در مبتدئه جمع کند مابین اعمال الحایض و الاستحاضه، بدان جهت در ما نحن فیه مضطربه همین‌طور می شود که عدد شش و عددش هفت است، به حسب متفاهم از ادله و مدارک الاحکام بکلا قسمیه، این است.

آن وقت کلام واقع می شود در جهت دیگری، بعضی ها که در عبارت عروه هم هست، وقتی که به ناسیه می رسند ظاهراً صاحب عروه ناسیه را آن مضطربۀ به معنی الثانی می‌گیرد که اول عادت داشت بعد عادتش از بین رفته است، بواسطه رفتن ناسیه تعبیر می کند که توضیحش را هم خواهم داد. آنجا هم فرمود که رجوع کند -آنجا اقارب نیست مسلم است که آنجا اقارب ندارد- اگر آن دلیلی که می گفت المستحاضه تنظر بعض نساءها اگر آن دلیل بود آن مضطربه به معنی الثانی که ناسیه تعبیر کرده است آن را هم می گرفت آن هم مستحاضه است تنظر الی بعض نساءها، اما گفتیم کسی عمل نکرده است می بینید مشهور به بعض نساء عمل نکرده است.

 بدان جهت در ما نحن فیه آن مضطربه به معنی الثانی که ناسیه تعبیر کرده است یعنی داخل ناسیه کرده است ایشان را چون سابقاً تصحیح کرد که مضطربه من لم تستقرّ لها عادةٌ او را گفت مضطربه است این قسم اول، قسم ثانی را داخل ناسیه کرده است در ناسیه فرمود: دمش وصف داشته باشد تمییز داشته باشد، حیضش را از استحاضه به وصف جدا می کند، و اگر تمییز ممکن نشد رجوع به عدد می کند، عددش شش و هفت است والاحوط السّبع، احوط عبارت از سبع است.

می دانید چرا احوط سبع است؟ چون دیروز عرض کردم در ذیل روایت مرسلۀ طویله که امام علیه السلام مضطربۀ به معنای ثانی را در آخر می گفت، مبتدئه ذوالعاده شد بعد از او فرمود بر اینکه: و ان اختلطت علیها أیامها، بعد از اینکه مبتدئه ذوالعاده شد ایامش مختلط شد و زادت و نقصت حتی لا تقف منها علی حد و لا من الدم علی لون عملت بإقبال الدم و إدباره و لیس لها سنة غیر هذا لقول رسول الله، که مضطربۀ به معنای ثانی است اختلاط بعد شد، لقول رسول الله إذا أقبلت الحيضة فدعي الصلاة و إذا أدبرت فاغتسلي و صلی، و لقوله صلی الله علیه و آله و سلم ان دم الحیض اسود یعرف، که رجوع به وصف کنید، كقول أبي علیه السلام إذا رأيت الدم البحراني که پدر من امام باقر هم همین جور می فرمود، فان لم یکن الأمر کذلک اگر وصفی نداشت دمش این مضطربه، فان لم یکن امر کذلک ولکن الدم أطبق علیها فلم تزل الاستحاضه دارّة وكان الدم على لون واحد و حالة واحدة فسنتها سبع و الثلاث و العشرون لانها قصتها كقصة حمنة حين قالت: إنى أثجه ثجا، یعنی حیضش هفت است، سنتش هفت و بیست و سه روز است، یعنی حیضش هفت روز و بیست و سه روز طهرش است.

 گفته‌اند امام علیه السلام در این هفت روز الحاق کرده است این مضطربه را به حمنه، حمنه هفت و شش بود ولکن در این هفت روز را ذکر کرده است که در این هفت روز تحیّض مثل حمنه است بدان جهت گفته اند که باید هفت روز بگیرد، مضطربه خصوصیتش این است.

 ولکن این درست نیست، چرا؟ چونکه اینجا هفت فرمود امام علیه السلام قبل از این در مبتدئه هم فرموده است هفت، آن کجاست؟ آنجا که می گوید فجمیع حالات المستحاضه تدور علی هذه السنن قبل از او به یک ستر می گوید فان سنة التی استمر به الدّم اول ما تری، که مبتدئه است اقصی وقتها سبع و اقصی طهرها ثلاث و عشرون، آنجا هم سته را در مبتدئه نگفته است، اگر نگفتن در آن مضطربه در اخیری بوده باشد در مبتدئه هم قبل از این نگفته است، فقط در اول سنت ثالثه فرموده است و اما السنة الثالثه فهی التی لیس لها ایام متقدم و لم تری الدم قط و رأت اول ما ادرکت واستمرّ بها الدّم فانّ سنة هذه غیر سنة الاولی و الثانیه، و ذلک یقال امرأة حمنة بنت حجش اتت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقالت انی استحضت، تا می‌فرماید: فقال لها تلجّمی و تحیّضی فی کل شهرٍ فی علم الله ستة ایام او سبعة ایام، همین مبتدئه را رسول الله اول اینجور فرمود بعد امام فقط سبعه را فرمود به قرینه اعتماد به ما قبل که اینها داخل در سنة ثالثه هستند، سنت ثالثه هم رسول الله هم شش و هفت فرموده است.

 بدان جهت گفتن اینکه این مرسله خودش معارضه دارد یک جا هفت را گفته است حتی در مبتدئه که الآن خواندم، و یک جا هفت و شش را گفته است این چه‌ جور می شود؟ یا هفت تنها  صحیح است یا شش و هفت هردو صحیح هستند، این تعارض ندارد، این که بعد نفرموده اعتماداً به ما قبل است؛ چون که در ما قبل شش و هفت را گفته است بدان جهت در ما نحن فیه او را نفرموده است.

 یک شاهدی بیاورم دلتان آرام بگیرد که این حرف مرا تصدیق کنید که همین‌طور است که این اعتماد به سابق است در سابق چون شش و هفت را گفته  است بدان جهت تکرار شش نشده است، چون قبلا گفته شده است، آن شاهد چیست؟ شاهدش این است که امام علیه السلام می فرماید: کسی که اینجور است مبتدئه است یعنی دمش لون واحد است که سنت ثالثه را به او حمل کردیم، فهذه سنة التی استمّر علیها اول ما تراه الدّم اقصی وقتها سبعون و اقصی طهرها ثلاثون، کلمه اقصی آورده است، یعنی اکثر حیضش هفت است پس معلوم می شود حیضش کم هم می شود شش هم هست. این اقصی را بیان کرده است اقصی طهرها یعنی اقلّ طهرش، اقصی در ناحیۀ قلّت، اقصی در ناحیۀ قلّت بیست و سه است، بدان جهت شش بگیرد طهرش بیست و چهار می شود، این اقصی فرموده است، اگر این تخییر مابین شش و هفت نبود اقصی استعمال نمی کرد امام علیه السلام، بلکه می فرمود حیضها سبعون و طهرها ثلاث و عشرون، این که اقصی تعبیر کرده است هم در ناحیه حیض و هم در ناحیه طهر این معلوم می شود که طهرش بیشتر از این بیست و سه تا می شود حیضش هم کمتر از این هفت تا می شود، این خودش دلیل بر این است که سته و سبعة صحیح است و حکم تخییری است و این معنا اشکالی ندارد.

 یک چیزی هم بگویم که دلتان از وسوسه خارج بشويد، نگوئید که شما اینجور بنا گذشته اید که مبتدئه در ماه اول تا ده روز تحیّض پیدا می کند، آن وقت طهرش بیست روز می شود، و حال اینکه امام اینجا فرمود که مبتدئه قدر متیقّن است که اقصی طهرها ثلاث و عشرون.

جوابش را گفتیم که این یک مطلقی است قابل تقیید است، اقصی حیضها سبعٌ و اقسها طهرها ثلاثه و عشرون الاّ فی الشهر الاول، در شهر اول تقیید خورده است گفتیم عام تخصیص می خورد و مطلق قابل تقیید است.

بدان جهت اینجور می گوییم که کسی که مضطربه بوده باشد بالمعنی الاول او بالمعنی الثانی، اگر تمییز نداشته باشد که به آن تمییز بتواند حیضش را از استحاضه اش جدا بکند رجوع می کند به روایات و در روایات یعنی عددی که برای مضطربه هست شش و هفت است، سه در حق مضطربه ثابت نشده است.

درست توجه کنید، مراد از مبتدئه آن شد که اول دفعه ای که بنا شد دم حیض ببیند مستحاضه شد دمش از ده روز گذشت، این است که در ماه اول ده روز را حیض قرار می دهد و اگر بعد در ماه دوم یا سوم هم استحاضه پیدا کرد سه روزش حیض است بقیّه اش استحاضه است، مراد از این مبتدئه این بود، خود صاحب عروه هم سابقاً تصریح کرد به این معنا که المبتدئه آن مرأه ای است که رأت الدّم اول مرّة، این برای مبتدئه است.

مضطربه دو معنا پیدا کرد، یک معنایش این است که لم تستقرّ لها عادة، حیض خیلی دیده است چند سال است یا چند ماه است که خون می بیند، ولکن مختلف می بیند یک وقت اول ماه یک وقت وسط یه وقت سوم ماه، یک وقت پنجم ماه، یک وقت بیست و پنجم ماه، یک وقت سه روز، یک وقت چهار روز، یک وقت شش روز، یک وقت هفت روز، یک وقت پنج روز، که عادت لم تستقرّ لها، این مضطربۀ به معنی اول است، که این است که صاحب حدائق فرموده است این مضطربه  در مرسله ذکر نشده است، این جوابش را گفتیم که ولکن چون امام فرموده است، تمام اقسام مستحاضه اینجا حکمش معلوم است این هم داخل می شود به سنت ثانیة چون ذوالعاده که نیست، اگر دمش وصفی داشته باشد داخل سنت ثانیه است، نداشته باشد داخل مبتدئه است یعنی حکم مبتدئه را دارد چونکه امام فرمود: لم قصتها قصة حمنة، آن قصة حمنه فرقی نمی کند در مضطربه اولی و ثانیه.

اما مضطربۀ ثانیه این بود که نه عادت داشت چند سال هم عادت خوبی داشت و لکن بعد بهم خورد مع الأسف، این شد مضطربه، بعضی‌ها گفتیم از این تعبیر به متحیّره می کنند، بعضی از اصحاب از این تعبیر به ناسیه می کنند، مثل این که صاحب عروه این مضطربه را هم داخل ناسیه گرفته است، چونکه سابقاً تصریح کرد المضطربه من لم تستقرّ لها عادةٌ، نفرمود که او استقرّت ولکن زالت، این را اضافه نکرد، ظاهرش این است که مضطربۀ قسم ثانی را داخل ناسیه گرفته است.

 اما ما این مضطربۀ ثانیه را با اولی هر دوتا را مضطربه گفتیم، گفتیم تمییز نداشته باشد عددشان شش و سه است.

حکم زن ناسيه

می ماند قسم رابع از مرأه که از او ما تعبیر می کنیم به ناسیه، این ناسیه به حسب تقسیم ما که مضطربه را دو قسم کردیم، ناسیه آن زنی را می گویند که ذوالعادة بوده باشد عادت داشته باشد وقتاً و عدداً، ولکن مع الاسف از یادش رفته است، مثل این که فرض بفرمایید که زنی همین‌طور بود عادت داشت حساب داشت اینها بود مستحاضه شد، یک ماه یا دو ماه مستحاضه شد، وقتی که مستحاضه شد یادش رفت دیگر قبل از این دو ماه چند روز حیض می دید و کدام روزها بود؟ چند روز بود؟ پنج روز بود چهار روز بود اول ماه بود یا آخر ماه بود؟ یادش رفت اتفاقی، این می شود ناسیه، نزد ما این است.

 ولکن می شود گفت نزد مشهورکه از آن جمله خود صاحب العروة است ناسیه را هم این را می گیرند هم آن مضطربه به معنای ثانی را می گیرند، دو تا را ناسیه قرار می دهد.

ما او را که لاحق به مضطربه کردیم، ماند این ناسیه، این ناسیه حکمش چیست؟ این ناسیه سه قسم است:

اقسام ناسيه

یک وقت این است که ناسیه، ناسیة العدد است، چون ذوالعادة وقتیه و عددیه بود وقت یادش است که اول هرماه خون می دید، ولکن چند روز می دید این یادش رفته است، ناسیة العدد است، رُبّما عکس است ناسیة الوقت است؛ عدد یادش است که همیشه روز هفتم می رفت غسل می کرد پاک می شد، حیضش شش روز بود، ولکن نمی داند که این شش روز از اول ماه بود در وسط ماه بود، در عشرۀ اولی بود ثانیه بود، ثالثه بود، اینها در ذهنش نمانده است، بنی آدم است النسیان کالطبیعة ثانیة الانسان بلکه انسان گفته اند از باب نسیان است، این یادش رفته است، این هم یک قسم ناسیة الوقت دون العدد در مقابل اولی که ناسیة العدد بود دون الوقت.

 یک قسمش این است که ناسیة الوقت و العدد است، هم عدد یادش رفته هم وقت، می گوید مثل اینکه گرفتاری خیلی شد بلا خیلی دیدم بچه ام از دستم رفت حواسم پرت شد، عادتم از یادم رفت هم وقتش یادم رفت هم مقدارش یادم رفت.

ناسية العدد

کلامنا فعلا در ناسیة العدد است، چونکه با کلام در این راه معلوم می شود در آن قسم های دیگر چه‌ جور باید تکلم کرد.

جماعتی ملتزم شده اند که این ناسیة العدد که وقت یادش مانده است عدد یادش رفته است، این داخل هیچ کدام از این روایات نیست، نه داخل موثقۀ سماعه است که گفته بود به اقارب رجوع کن، نه داخل اوست، نه داخل موثقۀ عبدالله بن بکیر است چونکه معلوم است آنها وارد در مبتدئه بودند، هم موثقۀ سماعه که به اقارب رجوع کن و هم موثقۀ عبدالله بن بکیر آن هم وارد شده بود در باب مبتدئه، اما این زن یک سال دو سال است که خون می بیند، عادت داشت عادت محکمی داشت، ده سال است، اما یادش رفته است، این داخل آن موثقه نیست، و این مرسله ای که گفته شده است که همۀ اقسام زن مستحاضه حکمش آنجا مذکور است گفته اند این ناسیة العدد داخل مرسله هم نیست، چرا؟ چون مرسله سه تا سنت داشت سنة اولی ذات العاده، سنت ثانیه مضطربه، سنت ثالثه مبتدئه، اما این از سنت ثالثه نیست چون آن ذوالعادة بود، مضطربه هم نیست، چرا نیست؟ برای اینکه مضطربه آنی است که عادتش زایل شده باشد به این که دم را بعد العادة مختلف دید، اختلط علیها ایامها تقدمت او تأخرت زادت او نقصت که در مرسله بود، این زادت و نقصت، تقدمت و تأخرت، موجب شد که آن عادت سابقه از بین رفت چون دو ماه برخلاف آن ببیند عادت از بین می رود، و عادت دیگر هم برایش مستقر نشد، این زن بود که مکلف بود که رجوع کند به اوصاف الدم، که اوصاف الدم را ملاحظه کند ثم عدد را، گفتم این ناسیه از آن مضطربه نیست.

 یک کلمه ای بگویم: در مرسله یک کلمه ای دارد که حتی اغفلت عددها و وقتها، اغفلت یعنی اصبحت المرأة غافلة، گفته اند این اصبحت المرأة غافلة اینجا هم محقق است، در ناسیة العدد و ناسیة الوقت اصبحت المرأة غافلة، در آن سنت ثانیه دارد: فان اختلط علیها الدم و زادت و نقصت حتی اغفلت عددها و موضعها من الشهر، در ذیلش هم دارد که چند سال استحاضه پیدا کرد این زن، یکون الریبه و الاختلاط ما دون ذلک، حد در کمتر از این هم می شود.

 این اغفلت و اینها به درد نمی خورد، چون امام علیه السلام فرمود: زادت و نقصت حتی اغفلت آن غفلت را می گوید، این مثل نسیان می ماند که نسیان اطلاق می شود به آن زنی که فرض کنید زیاد یا کم شده است بواسطۀ زیاد و کم شدن می گویند که نَست عادتها، صدق می کند، و حال آنکه عادتش را نسیان نکرده  است، عادتش یادش است چه‌ جور بود ولکن عادتش تغییر پیدا کرد، نست عادتها می گوید که حقیقتاً نسیان پیدا نکرده است ولکن بهم خورده است، نسیان اطلاق می شود ولکن این نسیان به معنای ظاهری نیست، به معنای این است که یعنی ترکت عادتها عادتش را ترک کرده است، مثل اینکه نسوا الله فنسیهم، معناش این نیست که یادشان برده بودند یعنی ترک کرده بودند اطاعت خداوند را خداوند هم روز قیامت آنها را رها کرد، این در ما نحن فیه این اغفلت -نسیت وارد نشده است- حتی اگر نسیت هم وارد می شد این ناسیه را نمی گرفت، این اغفلت و نَست برای آن زنی است که بواسطۀ اختلاط الدم تقدمش تأخرش زیادتش کمش موجب شود که عادت از بین برود، این سنت ثانیة هم برای اوست.

برای سنت اولی هم نیست، چون مفروض در سنت اولی این است که زن ذات العادتی است که عند استحاضتها می داند این عادتش را وقتاً و عدداً، آنی که در صحیحه وارد شده است اینجور در صحیحه ابتداءً فرموده است: ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سن فی الحیض ثلاث سنن بیّن فیها کل مشکل لمن سمعها و فهمها حتی لم یدع لاحد مقالا فیه بالرأی، و اما احدی السنن فالحائض التی لها ایام معلومة قد احصتها بلا اختلاط علیها ثم استحاضت فاستمرّ بها الدّم و هی فی ذلک تعرف ایّامها و مبلغ عددها، موقع مستحاضه بودن می داند عادتش را و مقدار عددش را.

بدان جهت بعضی ها گفته اند که این قسم ناسیه اصلاً داخل مرسله نیست.

این جوابش عبارت از این است که اگر مراد این است که داخل مضطربه نیست درست است، اما داخل سنت اولی هست، به چه بیان، به بیانی که اگر وقت بوده باشد شروع می کنم ولکن مع الأسف وقت نیست.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص331.

[2] وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبْدُونٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زِيَادٍ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُسْتَحَاضَةِ كَيْفَ تَصْنَعُ إِذَا رَأَتِ الدَّمَ- وَ إِذَا رَأَتِ الصُّفْرَةَ وَ كَمْ تَدَعُ الصَّلَاةَ- فَقَالَ أَقَلُّ الْحَيْضِ ثَلَاثَةٌ وَ أَكْثَرُهُ عَشَرَةٌ- وَ تَجْمَعُ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص291.

[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص288.

[4] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمَرْأَةُ إِذَا رَأَتِ الدَّمَ فِي أَوَّلِ حَيْضِهَا- فَاسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ بَعْدَ ذَلِكَ- تَرَكَتِ الصَّلَاةَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ- ثُمَّ تُصَلِّي عِشْرِينَ يَوْماً- فَإِنِ اسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ بَعْدَ ذَلِكَ- تَرَكَتِ الصَّلَاةَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ- وَ صَلَّتْ سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص291.