مسألة 16: « في كل مورد تحيضت من أخذ عادة أو تمييز أو رجوع إلى الأقارب أو إلى التخيير بين الأعداد المذكورة فتبين بعد ذلك كونه خلاف الواقع يلزم عليها التدارك بالقضاء أو الإعادة».[1]
ما ذكرنا در مرئهاى كه ذات العادة بود عند استحاضتها، يا مبتدئه بود، يا فرض بفرماييد مضطربه بود، يا ناسيه بود، مضطربه بالمعنی الاول و بالمعنی الثّانى، اينهايى كه گفتيم احكام واقعيه اينها بود، كه عند الاستحاضه زن حكم واقعىاش يكى از اين احكامى است كه در مسائل متقدمه گذشت.
و اين را هم مىدانيد آن حكم واقعى آن وقتى كه زن دم مىبيند كه وظيفهاش اين است كه به وظيفه واقعيهاش عمل كند، اينجور نيست كه زن علم وجدانی داشته باشد به عاقبت دم ديدنش، نوعاً اطمينان مىشود، زنى كه مبتدئه است اوّل ما رأت الدّم است وقتى كه دم را ديد و قوّت دم را استمرارش را ديد ربّما اطمينان پيدا مىكند كه اين دم تا بعد از ده روز هم استمرار پيدا خواهد كرد، و قهراً مستحاضه مىشود، و بما اين كه دم را على وصف الحيض مىبيند و على لون الحيض مىبيند و تمييزى هم در دمش نيست وظيفهاش رجوع به اقارب است به عادت اقارب رجوع كند، هنوز شش روز است دم ديده است ولكن مىداند كه اين دم از كثرتش و از وفورش كه به خون افتاده است رجوع به اقاربش كرد و اقاربش گفتهاند ما پنج روز حائض مىشويم يا شش روز حائض مىشويم، اين بعد از شش روز عمل مىكند به وظايف مستحاضه، چونكه اخذ به عادت اقارب بايد بكند و مىداند مستحاضه مىشود، اخذ به عادت اقارب كرد بعد وقتى كه دم مستمر بود نمازش را مىخواند اعمال استحاضه را پيدا مىكرد دم قطع شد قبل العشرة، اين در ما نحن فيه معلوم مىشود اين نمازهايى كه خوانده و اين روزهها كه گرفته است در ايام حيض بود، چونكه دم وقتى كه قبل العشرة قطع شد همهاش حيض است، ما كان قبل العشرة فهو حيضٌ، اين بايد صومش را قضا كند چونكه حائض بود روزه گرفته است و صوم از حائض صحيحنيست بايد بعد قضا كند او را، نمازهايش هم كه هدر رفته است.
بدان جهت اين موقعى كه دم را مىبيند ولو به احراز خودش علم است يا اطمينان است به اعتقادش عمل مىكند، بدان جهت اگر خون را ديد تمييز دارد چهار روز خون كثير ديد ديد كه وصف الحيض را دارد، روز پنجمى ديد دید كه خون مبدّل به اصفر شد گفت انشاء الله اين اصفر مىماند تا روز يازدهم كه مقتضاى استصحاب است، گفت مستحاضه هستم شروع كرد باز به نماز خواندن و اعمال استحاضه را اتيان كردن، بعد فرض بفرماييد دوباره بعد از دو روز دم برگشت به حالت اوليه به همان وصف اولىاش برگشت، و قبل از اين كه عشرة ايام تمام بشود دم احمر قطع شد بعد اصفر مىآيد، دم احمر قبل عشرة ايام قطع شد، الكلام الكلام، كشف مىشود كه آن دم احمر در اول و در ثانى كه قبل از عشرة ايام بود با آن صفرت يكى دو روز همهاش حيض بود، صومى را كه گرفته است بايد آنها را قضاء كند، و هكذا و هكذا.
غرض اين است كه دو تا مطلب است، يكى اين كه بعد از اين كه ده روز گذشت و زن معلوم شد به علم وجدانى كه حالش چيست وظايف واقعيهاش آن بود كه گفتيم، ولكن در حال جريان الدّم كه آن وقتى كه هنوز ده روز نگذشته است آن اعتقادش يا فرض كنيد اطمينانش يا مقتضاى اصل كما اشرنا بر طبق او عمل مىكند، ولكن اگر بعد كشف خلاف شد اين حكم واقعىاش هر چه هست او را بايد تدارك كند و بر طبق او عمل كند، اين خلاصه كلام است در مسأله اخيره.
يقع الكلام انشاء الله سبحانه فى احكام الحائض
« (فصل )في أحكام الحائض،و هي أمورأحدها يحرم عليها العبادات المشروطة بالطهارةكالصلاة و الصوم و الطواف و الاعتكاف».[2]
صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف احكام حائض را به اين نحو عنوان مىكند:
مىفرمايد بر اين كه، تحرم على الحائض آن عباداتى كه مشروط به طهارت هستند مثل صلاة و صوم و مثل طواف و مثل اعتكاف كه صوم مىخواهد مکث فى المساجد مىخواهد كه بايد پاك بوده باشد زن، و در حال الحيض اينها براى اين شخص حائض حرام هستند، عبادات مشروطه به طهارت.
در عبارت ايشان قدس الله نفسه الشّريف تعبير به تحرم كرده است كه حرام است، و تبعاً لجماعتى از فقهاء تعبير به همان تحرم كردهاند تحرم على الحائض، و در عبارت بعضى از فقهاء آنها گفتهاند لا يجوز على الحائض اين عباداتى كه مشروط به طهارت هستند، و بعضىها هم تصريح كردهاند به تبطل اين عبادات باطل مىشود از حائض.
اين كه عبادات مشروطه به طهارت از حائض باطل است اين احتياج به دليل ندارد، چونكه عمل مشروط به طهارت است و حائض هم طهارت را ندارد محكوم به بطلان است، و حتّى اگر حيض تمام بشود نقاء حاصل بشود ولكن هنوز زن غسل نكرده است در جايى كه متمكّن از غسل است غسل از حدث حيض نكرده است يا تيمم نكرده است نگرفته است مادامى كه حدث حيضش باقى است ولو نقاء حاصل شده است اين اعمال از حائض باطل است، چونكه اين اعمال مشروط به طهارت است و قبل الاغتسال در حال حدث الحيض اتيان بكند اين عمل مىشود باطل، اختصاص به حائض هم ندارد، هر محدثى در حال الحدث اين اعمالى كه مشروط به طهارت است آنها را اتيان بكند عملش محكوم به بطلان است، اين جاى كلام و مناقشه نيست، چونكه شرط را ندارد.
و اين يك معنا هم در كلمات اصحاب ما كأنّ مسلّم است، و آن اين است كه محدث در حال الحدث كه زن خونش قطع شده است و هنوز غسل نكرده است، و ساير محدثها جنب مادامى كه غسل نكرده است اينها در حال حدث اين اعمال را اتيان بكنند خود اتيان اعمال حرمتى ندارد فقط باطل است، فرض بفرماييد شخصى وضوء ندارد در حال عدم وضوء صلاة اتيان بكند صلاتش باطل است، حرمتى ندارد مگر قصد تشريع كند بگويد بر اين كه من نمازى مىخوانم بدون وضوء كه اين نماز هم مطلوب شارع است، شارع که هميشه نماز با وضوء نخواسته است بعضاً هم صلاة بلاوضوء را خواسته است اين افتراء على الله مىشود، آلله اذن لکم ام علی الله تفترون اين نسبت تشريع است و افتراء على الله است و حرام است.
عرض مىكنم بر اين كه عمل باطل است خود عمل حرام نيست، ربّما عمل كه حرام نيست از جهت ديگر حرمتى دارد، مثل اين كه شخص جنبى غسل نكرده عمداً متعمداً وارد مسجد الحرام بشود و طواف كند، اين طوافش باطل است چونكه طهارت ندارد طواف مشروط به طهارت است، ولكن مكثش فى المسجد الحرام حرام است، حتّى مرور جنب حرام است مرور حائض حرام است در حال حيض از مسجدين، بدان جهت آن يك مطلب ديگرى است، خود عمل كه اتيان مىكند در حال حدث اين مثل اينكه صلاة را در حال جنابت اتيان كرده است كه غسل نكرده است، نه سهواً كه سهو اگر باشد رفع عن امّة الخطاء حرمت برداشته مىشود، ولكن كلام اين است كه حرمت ندارد اصلاً، كسى كه تشريع نكند عمل حرمتى ندارد فقط باطل است، عمل عبادى كه در حال حدث اتيان مىشود تا وقتی كه شخص نسبت آن عمل را محبوبيتش را به خداند متعال ندهد به شرع ندهد اين اشكالى ندارد، شخصى معلّم است معلّم اطفال است بچّهها را جمع كرده است، خود جناب معلّم جنب است غسل نكرده است و آمده است به مكتب به شاگردان امروز تعليم نماز را مىخواهد بكند، نماز را ياد بدهد نماز صبح را، مىگويند نگاه كنيد من نماز صبح را اتيان بكنم شما ياد بگيريد كه چه جور مىشود صلاة صبح، ايستاده صلاة صبح مىخواند تشريع الى الله كه نمىكند، كه الان قبل از ظهر است صلاة صبح نخواسته است از كسى تا از من بخواهد، قصد تشريع ندارد قصدش قصد تعليم است اتيانش، اين ظاهر بلكه بيشتر از ظاهر متسالمٌ عليه عند الاصحاب اين است كه اين فعلش حرام نيست، فقط اين صلاة وقتى كه از محدث واقع شد مىشود باطل حرمتى ندارد.
ولكن قد يقال، فعلاً كلام ما حال حدث است، در حالى كه فقط حدث دارد مصلّى، بعضىها فرمودهاند بر اين كه از بعضى روايات ظاهر مىشود در حال حدث صلاة اتيان كردن ولو قصد تشريع نبوده باشد قصد نسبت به خداند متعال نداشته باشد خودش عمل مغبوضى هست، مثل غيبت مثل كذب چه جورى كه نفس العمل مغبوض است نفس الاتيان بالصّلاة در حال حدث مغبوض الهى است، علاوه بر بطلان اين معلّم اگر اين كار را بكند معاقب است چونكه جنب است، در حال جنابت صلاة را اتيان كردن ولو نسبت به خداند متعال ندهد و مطلوبيت شرعى را قصد نكند قصد تعليم اطفال است اين صلاة را اينجور اتيان كردن اين جايز نيست، فعل فعل حرامى است، اين را از بعضى روايات استظهار كردهاند که دو تا روايت است، كه ذكر مىكنم اين دو تا روايت را:
يكى از اين روايتها در جلد اول وسائل در ابواب الوضو باب 2 است[3] روايت اولى است:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ» صدوق قدس الله نفسه الشّريف اين روايت را در من لا يحضر الفقيه به سندش از مسعدة ابن صدقه نقل كرده است، اين مسعدة ابن صدقة الربعی كه صدوق قدس الله نفسه الشّريف از دو تا مسعده روايت دارد، يكى مسعدة ابن زياد است كه مسعدة ابن زياد از اجلاء است، يكى هم مسعدة ابن صدقه است مسعدة ابن صدقه هم اين ربعى نقل مىكند از امام صادق سلام الله عليه و از امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه، از اين دوبزرگوار روايت دارد، اين مسعدة ابن صدقه هم لا بأس به است، اين مسعدة ابن صدقه كثير الرّواية است توثيقى هم دارد، بدان جهت روايت من حيث السّند اشكالى ندارد، سند صدوق كما اين كه در جلد رابع من لا يحضره الفقيه در مشيخهاش گفته است و امّا ما عن مسعدة ابن صدقه سندش را گفته است كه عن ابي، نقل كرده است سندش را، سندش صحيح است هم به مسعدة ابن زياد و هم به مسعدة ابن صدقه، سند صحيح است و اين روايت هم من حيث السّندى كه هست موثّقه مىشود، چونكه در مسعدة ابن صدقه در مذهبش كلامى هست، كلام است مسلّم نيست چونكه مسعدة ابن صدقهاى هست كه از امام باقر سلام الله عليه نقل مىكند او مذهبش فاسد است، اين مذهبش فاسد بوده باشد اين اينجور نيست، آنجا دارد كه ان قائلاً قال لجعفر ابن محمد، آن راوى هم از اين مسعدة ابن صدقه ربعی که ذكر مىكنند هارون ابن مسلم است در تمامى اين روايات، كه هارون ابن مسلم هم خودش شخص معتبرى است آنجا دارد كه عن مسعدة ابن صدقه عن جعفر ابن محمدٍ علیه السلام مىگفت كه أَنَّ قَائِلًا قَالَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع «جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَمُرُّ بِقَوْمٍ نَاصِبِيَّةٍ» من مرور مىكنم به قومى كه آنها ناصبى هستند ديگر آنها با شماها دشمن هستند. « وَ قَدْ أُقِيمَتْ لَهُمُ الصَّلَاةُ» مىبينم كه اذان آنها گفته شده است پا مىشوند به نماز گفتن، «وَ أَنَا عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ» من هم كه وضو ندارم «فَإِنْ لَمْ أَدْخُلْ مَعَهُمْ فِي الصَّلَاةِ» اگر با آنها نماز داخل نشوم «قَالُوا مَا شَاءُوا أَنْ يَقُولُوا» به فحش مىگيرند اصل و نسب مرا مرسوم بود ديگر فلان فلان نماز نمىخواند رافضى است كذا است، «أَ فَأُصَلِّي مَعَهُمْ» من با آنها نماز بخوانم؟ «ثُمَّ أَتَوَضَّأُ إِذَا انْصَرَفْتُ وَ أُصَلِّي» بعد وضو بگيرم وقتى كه خانه رسيدم و اصلّى نمازم را بخوانم با وضوء. «فَقَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع سُبْحَانَ اللَّهِ- أَ فَمَا يَخَافُ مَنْ يُصَلِّي مِنْ غَيْرِ وُضُوءٍ» آيا نمىترسد آن كسى كه نماز را بدون وضو مىخواند « أَنْ تَأْخُذَهُ الْأَرْضُ خَسْفاً» زمين او را خسف كند، اين تعبير تعبير از فعل حرام است، در فعل حلال كه اينجور نمىشود اين تعبير، گفتهاند بر اين كه از اين روايت ظاهر مىشود حرمت اين عمل، يكى اين روايت است.
و يك روايت ديگر هم روايتى است كه باز صدوق عليه الرّحمه در فقيه مرسلاً نقل كرده است، ولكن در علل و عقاب الاعمال به سند نقل كرده است. درست توجه کنید و این نکته را داشته باشید، صدوق روايات متعددهاى را در من لا يحضر الفقيه مرسلاً نقل مىكند ولكن در كتب ديگرش سند را ذكر مىكند، اين كاشف از اين است كه اين رواياتى كه مرسلاً نقل مىكند اينجور نيست كه سند نداشت صدوق عليه الرّحمه به اين روايات، منتهى نمىشود گفت همهاش سند داشت شايد مرسله هم بوده باشد، ولكن نوعاً آنى كه نقل مىكند سند دارد منتهى سندش را در من لا يحضر الفقيه نقل نكرده است، بدان جهت فقيه بايد ملتفت بشود به مجرّد اين كه ديد در مسأله يك روايتى است آن را هم صدوق در فقيه مرسلاً نقل كرده است تسرّع نكند بايد فحص كند كه در كتب ديگر اين سند به اين ذكر شده است يا نه، اگر ذكر شده باشد و سند تمام بوده باشد مرسله بودن در من لا يحضر الفقيه ضررى ندارد، اين روايت را صدوق مرسلاً نقل كرده است در من لا يحضر الفقيه، ولكن در علل و عقاب الاعمال نقل كرده است به سندش كه سندش هم سند معتبرى است، روايت 2[4] است:
«وَ فِي الْعِلَلِ وَ عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ» استاد صدوق است محمد ابن حسن ابن وليد رضوان الله عليه است. «عن الصّفار» آن هم نقل مىكند از محمد ابن حسن صفار كه آن هم شيخ محمد ابن حسن ابن وليد است. « عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ » ابن محمد كه سابقاً هم گفتيم همان اسماعيل است و اين اعتبار دارد. « عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» آنجا دارد كه ابى عبد الله علیه السلام به صفوان ابن مهران جمّال اينجور فرمود: « قَالَ: أُقْعِدَ رَجُلٌ مِنَ الْأَحْبَارِ فِي قَبْرِهِ» يكى از علماى يهود و نصارا را در قبرش وقتى كه دفن كردند نشاندند. «فَقِيلَ لَهُ» به او گفت كه «إِنَّا جَالِدُوكَ مِائَةَ جَلْدَةٍ » ما بايد صد تازيانه به تو عالم يهود يا نصرانى بزنيم «مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» صد تازيانه بايد بزنيم. من كه طاقت اين صد تا را ندارم خدا، «فَقَالَ لَا أُطِيقُهَا» واحدة گفتند يك جلد قطعى است كه بايد بزنيم، «(فَقَالَ لَا أُطِيقُهَا) فَقَالُوا لَيْسَ مِنْهَا بُدٌّ» چارهاى ندارد بايد يكى را بخورى، «فَقَالَ فِيمَا تَجْلِدُونِّيهَا» را مرا مىزنيد، يك تازيانه از كجا آمد؟ «قَالُوا نَجْلِدُكَ أَنَّكَ صَلَّيْتَ يَوْماً بِغَيْرِ وُضُوءٍ- وَ مَرَرْتَ عَلَى ضَعِيفٍ فَلَمْ تَنْصُرْهُ» چاو را كمك نكردى، «فَجَلَدُوهُ جَلْدَةً مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فَامْتَلَأَ قَبْرُهُ نَاراً» اين دو تا روايت است.
امّا اين روايت ثانيه كه دلالتى بر مطلب ندارد، چرا؟چونكه اين شخص بلاوضوء خوانده بود اگر يك وقت وضو گرفتن يادش رفته بود اشتباه كرده بود آن كه عذاب ندارد، خداند متعال كريم است از اين كه عذاب بكند شخصى را بر چيزى كه نمىداند و غافل است، و اگر عمداً نخوانده است خوب تارك صلاتش بود ديگر وضوء را عمداً ترك كرده است، يا تشريع كرده است گفته است بابا من مىگويم بدون وضوء هم مىشود نماز خواند بگذار امروز بدون وضوء بخوانيم، آن تشريع است آن خارج از محلّ كلام ما است، بدان جهت اين روايتى كه هست در ما نحن فيه بايد حمل بشود به صورت تشريع چونكه در صورتى كه يادش رفته بدون وضوء خوانده است و اينها اين را كه نمىشود حمل كرد، معلوم است كه احبار هم به عنوان عبادت اتيان كرده است اين صلاة را بلاوضوء لابد بر اين كه يا عمداً وضو نگرفته است و تشريع كرده است حكمش همين است، و امّا اگر فرضاً اشتباهاً و اينها بوده باشد آن هم كه عقاب ندارد.
از اينجا معلوم شد حال در روايت اولى، در روايت اولى اين شخصى كه مىرود از آن مسجد عبور مىكند مىبيند پا مىشوند به نماز وضوء ندارد اين وارد آنها مىشود، سؤال هم كه از امام سلام الله عليه مىكند يعنى نماز در اين صورت انسان با آنها نماز بخواند بلاوضوء خود اين مشروع است؟ يعنى ولو امر استحبابى دارد؟ كه به عنوان عبادت صلاة را با آنها اتيان مىكند بلاوضوءٍ من دون وضوءٍ، مىداند اين عبادت واجب نيست مجزى هم نيست اين را مىداند، ولكن احتمال مىدهد كه اين عملى كه اتيان مىكند مشروع بوده باشد مطلوب الهى بوده باشد كه صلاة را بلاوضوء اتيان بكند، امام علیه السلام مىفرمايد نه صلاة بلاوضوء مشروع نيست عبادةً، محتمل است اين بوده باشد، حتّى در آن چيزى كه هست چونكه معنا ندارد انسان يعنى توى ذهنها نمىرود معلّمى صلاة را به بچّهها ياد مىدهد خودش محدث است و غسل نكرده است يا وضو نگرفته است عنوان عبادت را قصد نكرد از صلاتش عبادت الله را قصد نكرد از صلاتش، صلاتش فقط مجرّد تعليم صورت صلاة است به ديگران اين محرّم بوده باشد اين توى اذهان خلاف مرتكز است، بدان جهت مشهور هم ملتزم نشدهاند، و اگر بگوييد چرا اين حرف را مىگويى صاحب حدائق دارد تحريم الدّخول فى الصّلاة بغير طهارةٍ ولو فى حال التّقية، اين تحريم تحريم تشريعى است ظاهراً هم بايد مرادش اين باشد كه اينجور صلاة مشروعيّتى ندارد، اين حرمت را حرمت تشريعى مىگويند، بدان جهت اين كه در حال حدث انسان صلاة يا فرض كنيد روزه بگيرد نه عبادةً، بلکه شخصى فرض بفرماييد بر اين كه محدث است جنب است بعد از نماز صبح جنب شده است يا شب جنب شده است و نماز صبح هم نخواند، نخواند ديگر گفت هوا سرد است حوصله غسل كردن ندارم، نماز صبح را بعد قضاء مىكنم، چيزى هم نخورده است آمده به كارش مشغول است هيچ چيزى كه مفطّر صوم بوده باشد مرتكب نشده است، الاّ اينكه مع الحدث باقى و مع تعمّد الجنابة باقى مانده است، اين را نمىشود گفت كه تو روزه گرفتهاى در حال جنب بيا به آتش، مىگويد كى من قصد روزه داشتم قصد عبادت داشتم؟ گرسنه نبودم چيزى نخورده بودم ديگر بدان جهت اين معنا كه صورت عمل در حال حدث حرام بوده باشد اين محتمل نيست.
سوال...؟ وضو هم مثل دخول الوقت شرط است يكى از شرايط است، چه جورى كه معلّم رو به قبله ننشسته شاگردان رو به قبله هستند، معلّم رو به دبر قبله است مىگويد من نماز بخوانم و شما ياد بگيريد پشت به قبله است، وقتى كه نماز را شروع مىكند بگوييم اين حرام است، چونكه نماز را الى غير قبله خواند، اين قصد عبادت نكرده است، اين قصد اتيان به صورت است، بدان جهت وضو هم مثل اين است مثل ساير شرايط است.
بدان جهت احتمال علمى كه از مذاق شارع معلوم است كه اينها شرطيّت دارند و شخص قصد تشريع نكرده است و شرط موجود نيست و قصدِ غرض صحيح هم دارد اين صحبت حرمت نمىشود در اين.
بدان جهت اين روايت هم حمل مىشود به آن صورتى كه شخص داخل مسجد که مىشد قصد مىكرد كه نماز مىخوانم براى خداند متعال ولكن بدون وضوء، كه اين هم احتمال مىداد كه نه مطلوب شرعى باشد، بدان جهت از امام علیه السلام مىپرسد كه امام علیه السلام بفرمايد چه كار خوبى كردى خدا او را مىخواهد، اما ايشان فرمود كه نه قصد عبادت نمىتوانى بكنى، به هر نحوى به هر غرضى بوده باشد وضوء نداشته باشى قصد عبادت نكن، اين جاى كلام نيست.
انما الكلام كلّ الكلام ظاهر عبارت بعضىها است كه زن در حال الحيض، حيض لا حدث الحيض، بلكه در حال دم الحيض صلاة را اتيان بكند، چونكه گفتهاند رواياتى در باب صلاة الحائض هست كه از آنها استفاده مىشود بر حائض اين نماز خواندن حرام است، درست وجه کنید حائض كه نماز مىخواند حائض هم يك وقت مثل آن معلّم مكتب است براى دخترها ياد مىدهد نماز را، به جهت تعليم مىخواند كه قصد عبادتى نكرده است، ظاهر بعضى كلمات اين است كه در حال الحيض اين را اتيان كردن اين حرام است ولو قصد عبادت نكرده است، بدان جهت اين حرف را كه به شما گفتم ذهنتان پريد كه فرق ندارد ما بين اين كه بدون وضوء بخواند پشت به قبله بخواند يا در حال حدث بخواند قصد عبادت نكند، فرقى ندارد، اينها ارتكازاً فرقى ندارند، بدان جهت آنهايى كه گفتهاند صلاة حرمت ذاتى دارد براى حائض اين صورت را ملتزم نشدهاند اكثرشان، كه اين تعلیما است قصد عبادت نكرده است، بلكه گفتهاند اين حرمتى است كه حائض به قصد عبادت اتيان كند، نماز را به عنوان عبادت اتيان كند.
كلام اين است كه وقتى كه به عنوان عبادت اتيان كرد حرمت صلاة بر حائض عين معناى حرمت تشريعى است يا غير معناى حرمت تشريعى است، آنهايى كه مىگويند صلاة بر حائض حرمت تشريعى دارد آنها يك حرف ديگرى دارند، اينهایی كه مىگويند صلاة به عنوان عبادت از حائض حرام است حرف ديگرى دارند، فرقشان چيست؟
گفتهاند فرق در دو جا ظاهر مىشود:
يك جا آنجايى كه زن مردد بوده باشد ما بين اينكه حائض است يا مستحاضه است، گذشت فروعاتى كه مردد مىشود دم بين الحيض و الاستحاضة، گفتهاند ثمره اينجا ظاهر مىشود اگر حرمت صلاة تشريعى بوده باشد اين زن مىتواند احتياط تام بكند جمع كند ما بين تروك حائض و اعمال مستحاضه، نمازش را بخواند چونكه تشريع كه نكرده است چونكه احتمال مىدهد مستحاضه باشد، براى اين احتمال اعمال مستحاضه را طهارت مستحاضه را اتيان كرده است، به خدا نسبت دروغ و افترايى نداده است، احتمال مىدهد مستحاضه باشد و خداند از اين صلاة را طلب كند و صلاة را اتيان مىكند، بنا بر حرمت تشریعیه چونكه احتمال استحاضه مىدهد حرمت تشريعيه معنا ندارد، امّا آن كسانى كه مىگويند حرمت حرمت ذاتى است مىگويند جناب اين زن خدا حفظش كند بالاخره صلاة را به عنوان عبادت اتيان كرده است، وقتى كه امرش مردد است ما بين استحاضه و حائض صلاة را به عنوان عبادت اتيان كرده است، اگر حائض بوده باشد اين فعلش حرام است، بدان جهت مىگويند بنا بر حرمت ذاتى احتياط ما بين اعمال مستحاضه و وظايف حائض ممكن نيست، احتياط تام ممکن نیست، بنا بر حرمت تشريعيه احتياط تام ممكن است ولكن بنا بر حرمت ذاتيه ممكن نيست، چونكه محتمل است صلاة را اين زن به عنوان عبادت مىآورد و بما اين كه به عنوان عبادت مىآورد در واقع حائض باشد حرام اتيان كرده است، علم اجمالى هم دارد علم اجمالى دارد بر اين كه يا حائض است يا استحاضه، بدان جهت احتياط تام ممكن نيست، بلكه محتمل است اين عملش حرام بوده باشد، يعنى صلاة عبادى اتيان كرده است در حالى كه حائض است، اين يك فرق.
يك مورد ديگر اين است كه زن حائض است خيلى نماز را دوست دارد، اين را هم مىداند كه شارع از حائض نماز نخواسته است اين را مىداند، زن زن متديّنهاى است مىداند اين را، مىگويد من امروز حائض هستم نماز ظهر و عصرم را مىخوانم چونكه نماز ذاتاً عبادت است امر نمىخواهد، من مىگويم كه خدا به من امر نكرده است به نماز نه مستحباً نه واجباً ظهر و عصر را، اصل اين نماز ذاتاً عبادت است ذاتاً خشوع است لربّ العالمين ذكر او است الله اكبر، ذاتاً خوشم مىآيد، گفتهاند بنا بر حرمت تشريعى عيبى ندارد اين اتیان، چونكه به خدا نسبت نداده است، بنا بر حرمت ذاتى عمل حرام است، چرا؟ چونكه به عنوان عبادت که این عمل عبادت است ذاتا اتيان كرده است.
بدان جهت گفته شده است بعد از اين كه اتيان به صلاة تعليماً للاطفال كه به عنوان عبادت نيست بعد از اين كه آنها حرام نشد و از ادلّهاى كه خواهد آمد استفاده خواهيم كرد كه آن صورت تعليم را ادلّه نمىگيرد، غايت امر اگر حرمت تكليفى باشد حرمت ذاتى باشد، صلاةِ به عنوان عبادت را حرام مىكنند بر زن حائض، وقتى كه اينجور شد مىگويند ثمره ما بين حرمت تشريعيه و حرمت ذاتيه در اين دو مورد ظاهر مىشود.
مرحوم حكيم قدس الله نفسه الشّريف[5] فرموده است فرقى ما بين حرمت ذاتيه يعنى فرق ما بين اتيان صلاة عبادةً و ما بين حرمت تشريعيه فرقى نيست. اين دو مورد را كه ثمره ذكر كردهاند و فرق ذكر كردهاند هيچ كدام صحيح نيست، چرا؟ ايشان اينجور فرمودهاند، فرمودهاند زنى كه از نماز خيلى خوشش مىآيد و مىگويد اين ذاتاً عبادت است، خوب ذاتاً عبادت است معنايش چيست؟ يعنى ذاتاً مطلوب الهى است، امر نمىخواهد ذاتاً مطلوب الهى است، اين خودش افتراء على الله است، از كجا مىدانيد اين ذاتاً مطلوب خداند است؟ فرموده خود قصد كردن عبادت ذاتى را من اين لها هذا القصد؟ از كجا مىتواند اين قصد را بكند، و حال اين كه شارع امرى ندارد، از امر شارع كشف ملاك مىشود كشف محبوبيت مىشود، از كجا امر که ندارد شما مىگوييد اين مطلوب الهى است، يك چيزى هم نسبت به خدا داده است كه غير معقول است، چونكه اگر عملى ذاتاً عبادت بشود ذاتاً حسن مىشود، عبادت ذاتيه مثل سجود لله ذاتاً حسن مىشود، وقتى كه ذاتاً حسن شد شارع نمىتواند از او نهى كند، شارع نهى از حسن نمىتواند بکند، حرمت است آخر، حرمت قبح مىخواهد وقتى كه عمل ذاتاً عبادت شد و ذاتاً حسن شد نهى ممكن نمىشود، در حالی که شارع نهى كرده است، پس قول اين زن كه اين عمل حسن است ذاتاً خودش افتراء على الله است مثل حرمت تشريعيه فرقى نمىكند، بدان جهت است از آن كسانى كه حرمت تشريعيه را مىگويند فقط دارد حرمت ذاتيه ندارد از آنها بپرسيد زنى اينجور نماز را اتيان كرده است اين عملش صحيح است؟ اگر حرمت تشريعى داشته باشد آنها بايد بگويند صحيح است، چونكه تشريع نكرده است، ولی آنها هم مىگويند اين عمل باطل است چونكه اين افتراء على الله تويش هست، بدان جهت در ما نحن فيه اين ثمره رفت، امّا ثمره احتياط انشاء الله بماند عرض مىكنم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص305.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص306.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّ قَائِلًا قَالَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع- جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَمُرُّ بِقَوْمٍ نَاصِبِيَّةٍ- وَ قَدْ أُقِيمَتْ لَهُمُ الصَّلَاةُ وَ أَنَا عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ- فَإِنْ لَمْ أَدْخُلْ مَعَهُمْ فِي الصَّلَاةِ- قَالُوا مَا شَاءُوا أَنْ يَقُولُوا- أَ فَأُصَلِّي مَعَهُمْ ثُمَّ أَتَوَضَّأُ إِذَا انْصَرَفْتُ وَ أُصَلِّي- فَقَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع سُبْحَانَ اللَّهِ- أَ فَمَا يَخَافُ مَنْ يُصَلِّي مِنْ غَيْرِ وُضُوءٍ- أَنْ تَأْخُذَهُ الْأَرْضُ خَسْفاً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص367.
[4] وَ فِي الْعِلَلِ وَ عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أُقْعِدَ رَجُلٌ مِنَ الْأَحْبَارِ فِي قَبْرِهِ- فَقِيلَ لَهُ إِنَّا جَالِدُوكَ مِائَةَ جَلْدَةٍ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَقَالَ لَا أُطِيقُهَا- فَلَمْ يَزَالُوا بِهِ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى جَلْدَةٍ وَاحِدَةٍ- (فَقَالَ لَا أُطِيقُهَا) فَقَالُوا لَيْسَ مِنْهَا بُدٌّ- فَقَالَ فِيمَا تَجْلِدُونِّيهَا- قَالُوا نَجْلِدُكَ أَنَّكَ صَلَّيْتَ يَوْماً بِغَيْرِ وُضُوءٍ- وَ مَرَرْتَ عَلَى ضَعِيفٍ فَلَمْ تَنْصُرْهُ- فَجَلَدُوهُ جَلْدَةً مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فَامْتَلَأَ قَبْرُهُ نَاراً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص368.
[5] سيد محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسير، چ1، ت1416ق)، ج3، ص306.