درس هشتصد و چهل و سوم

احکام حائض

مسألة 2: « يجوز للحائض سجدة الشكر‌و يجب عليها سجدة التلاوة إذا استمعت بل أو سمعت آيتها و يجوز لها اجتياز غير المسجدين لكن يكره و كذا يجوز لها اجتياز المشاهد المشرفة‌».[1]

ادامه بحث در تفاوت و عدم تفاوت حائض و غيرش در سجود تلاوت

كلام در جهت ثانيه است، و آن اين است بعد از اين كه عرض كرديم سجود تلاوت وجوب دارد براى آن شخصى كه قارى آيه سجده است يا مستمع است به آن قرائتى كه قرائت آيه سجده مى‏شود، بعد الفراغ عن هذه الجهة، كلام در اين جهت است که آیا فرقى ما بين حائض و ما بين غير حائض هست يا فرقى ما بين اينها نيست.

عرض مى‏كنم ما بايد يك چيز را ملتزم بشويم، و آن عبارت از اين است حائض اگر مستمع بوده باشد بر قرائت آيه سجده، چون كه آيه سجده دو قسم است، يك آيه سجده واجبه است، كه از آنها تعبير به سور عزائم مى‏شود كه سجده تلاوت در قرائت آيه سجده آنها واجب است، يکی آيات سجده‏اى است كه سجده سجده مندوبه است، مى‏تواند مكلّف او را اتيان نكند، آنى كه فقيه بايد به او ملتزم بشود اين است كه اگر حائض قرائت سجده واجبه را گوش داد، منصت بود قرائت آيه سجده واجبه را كه از سور عزاائم هست، در اين صورت بايد سجده بكند، اين را فقيه بايد ملتزم بشود، چرا؟ امّا اين كه آيه سجده آن وقتى وجوب دارد كه استماع حاصل بشود اين شرطش را ديروز بيان كرديم، و امّا اگر اين كه حائض هم بشنود مثل شخص غير حائض است بايد سجده كند، دليلش اين صحيحه ابى عبيدة الحذاء است، در باب 36[2] از ابواب الحيض، روايت اولى است:

صحيحه ابی عبيده الحذاء

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ » ، اين ابى عبيده حذائى كه هست رضوان الله عليه اين همان زياد ابن منذر يا زياد ابن عيسى در آن اسم جدّش اختلاف است، يكى از اينها است، يا اين زياد ابن عيسى يا زياد ابن منذر، در اسم پدرش اختلاف است كه اين عيسى است يا منذر است، ابى رجا مى‏گويند، زياد ابن ابى رجاء گفته مى‏شود، آن ابى رجاء يا منذر است اسمش يا عيسى است، اين شخص در زمان امام صادق سلام الله عليه فوت كرده است، شخص جليلى بود كه امام علیه السلام هم على ما فى الرّوايه بالاى قبرش حاضر شده است و دعا كرده است او را، بدان جهت اين روايت من حيث سند صحيحه است اشكالى ندارد، يك كتابى هم دارد اين ابى عبیدة الحذاء كه گفتيم زياد ابن عيسى يا زياد ابن منذر كتابى دارد كه راوى‏اش على ابن رئاب است راوى آن كتاب، در اين سند هم هست، محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن الحسن ابن محبوب عن على ابن رئاب عن ابى عبیدة الحذاء (از امام باقر و از امام صادق روايت دارد از اين دو تا) «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الطَّامِثِ تَسْمَعُ السَّجْدَةَ»، شخص حائض سجده را مى‏شنود، قال ان كانت من العزائم فلتسجد اذا سمعتها، اذا كانت من العزائم يعنى سجده اگر قرائتش از عزائم نشد، آن سجده‏هاى مندوبه بود، او نه، ان كانت من العزائم قضيه شرطيه است، ذات مفهوم است، مفهوم دارد، اين را كه مى‏گويم متوجّه باشيد كه با روايات ديگر چه جور جمع مى‏شود اين، «فَقَالَ إِنْ كَانَتْ مِنَ الْعَزَائِمِ فَلْتَسْجُدْ إِذَا سَمِعَتْهَا» ، اذا سمعتها را آن صحيحه عبد الله ابن سنان تقييد مى‏كند كه اذا سمعتها عند استماعها كه اينجور مى‏شود، اين جورمى‏شود چون كه او حكومت كرد كه بدون استماع سجده واجب نيست، ديگر احتمال نمى‏دهيم كه در آدمى‏ كه حائض نيست گوش دادن معتبر است اما در حائض گوش دادن معتبر نباشد، اين احتمال نيست، ان كانت من العزائم فلتسجد اذا سمعتها، يعنى دو تا قيد دارد عزيزان من، يك قيد از قضيه شرطيه استفاده مى‏شود كه قرائت آن آيه قرائت سور عزائم بوده باشد، قيد ديگر اين است كه از سماع به نحو استماع بوده باشد، اين قيد دومى دليلش صحيحه عبد الله ابن سنان بود،[3] كه ديروز گفتيم كه آن وقتى واجب مى‏شود كه شخص منصت بشود، كه عرض هم كرديم احتمال اين كه نه شخصى كه مرد است يا زن طاهر است گوش نداد واجب نيست امّا حائض گوش نداد واجب است، دیگر اين احتمال نيست، بدان جهت حائض اگر حالش اخف نبوده باشد از آن شخصى كه طاهر است مساوى با او مى‏شود، طهارت چون كه شرط نيست، بايد استماع بشود يكى هم از سور بوده باشد.

خوب در مقابل اينها يك مطلقاتى است، آن مطلقات حكمش معلوم شد، آن مطلقات اين است كه دلالت مى‏كند حائض وقتى كه آيه سجده را شنيد سجده بكند، در اين صورت اين رواياتى كه هست يكى از اينها را مى‏خوانم، باز موثقه سماعه است،در باب 38[4] از ابواب الصّلاة آن جا تمام حديث را نقل كرده است مى‏خوانم:

موثقه سماعه

محمد ابن يعقوب عن احمد ابن ادريس (ابوعلی الاشعرى رضوان الله علیه است)، عن احمد ابن محمد (عيسى يا خالد است) عن الحسين ابن سعيد اهوازى، عن فضالة ابن ايّوب، (شيخ كلينى است)، عن فضالة ابن ايّوب عن حسين ابن عثمان عن سماعة، سند به اعتبار فساد مذهب موثقه مى‏شود، «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنْ صَلَّيْتَ مَعَ قَوْمٍ فَقَرَأَ الْإِمَامُ- اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ- أَوْ شَيْئاً مِنَ الْعَزَائِمِ- وَ فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ وَ لَمْ يَسْجُدْ» نكرد، «فَأَوْمِ إِيمَاءً- وَ الْحَائِضُ تَسْجُدُ إِذَا سَمِعَتِ السَّجْدَةَ»، تو ايماءً سجده بكن، يعنى در صلاة و تقيه‏اى است كه ديگر با امامى خواندى تقيةً كه او سوره عزائم را خواند، آنها مختلف بودند، بعضى‏ها سجده مى‏كردند تو هم سجده كردند سجده بكن، چون كه حقيقتاً اقتدا نيست، و اگر ديدى نمى‏شود سجده كرد آنها نكردند تو ايماء بكن، اين معنايش اين است كه سجده واجب است، حتّى اگر متمكّن از مرتبه سجده تامّه نشدى مرتبه ناقصه‏اش را بايد موجود بكنى، بعد مى‏گويد كه و الحائض تسجد اذا سمعت السّجدة، حائض هم سجده مى‏كند اذا سمعت السّجدة.

درست توجه کنید، اين صدر را كه نقل كردم كه اصلاً ربّما صدر روايت قرينه به ذيل مى‏شود، اين روايت را صاحب حدائق [5]قدس الله نفسه الشّريف در باب حيض هم نقل كرده‏اند در همان بابى كه گفتم، ولكن ذيلش را نقل كرده است، صدرش را كه نقل کردم صدرش را ملاحظه كرديد مى‏بينيد كه و الحائض تسجد اذا سمعت السّجدة يعنى اين سور عزائم، اين سور عزائمى كه گفتيم امام اگر خواند و سجده نكرد تو بايد ايماء سجده بكنى اين اختصاص به مصلّى و اينها ندارد، اين سجده كردن واجب است، حائض هم اگر بشنود بايد سجده بكند، معناى اين روايت اين است، منتهى سمعت را كما اين كه ديروز در جهت اولى گفتم سمعت را صحيحه عبد الله ابن سنان تقييد كرد كه بايد به نحو استماع بوده باشد، و الا فلا يجب.

 بدان جهت در ما نحن فيه رواياتى كه در آنها وارد شده است حائض سجده مى‏كند، مثل اين روايت بوده باشد اين مال سجده عزيمه است و عمده‏اش هم همان روايت است كه عرض كردم.

در ما نحن فيه روايت ديگر را هم صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف نقل كرده است، آن روايت، روايت ابى بصير است، روايت دومى است[6]، در باب 36:

روايت ابی بصير

و عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن الحسين ابن سعيد عن قاسم ابن محمد عن على ابن ابى حمزه عن ابى بصير، در سند على ابن ابى حمزه بطائنى است، بدان جهت من حيث السند ضعيف مى‏شود، خودش هم مضمره است، ابى بصير مثل اين كه از كسى نقل مى‏كند او كيست نمى‏دانيم، «إِذَا قُرِئَ شَيْ‌ءٌ مِنَ الْعَزَائِمِ الْأَرْبَعِ وَ سَمِعْتَهَا» آنها را شنيدى يعنى گوش مى‏دادى و شنديدى، آن وقت «فَاسْجُدْ» سجده بكن، «وَ إِنْ كُنْتَ جُنُباً- وَ إِنْ كَانَتِ الْمَرْأَةُ لَا تُصَلِّي» اين سور عزائم است سور عزائم را حائض بشنود بايد سجده بكند، منتهى سمعت تقييد به استماع مى‏شود به واسطه آن حكومت صحيحه عبد الله ابن سنان كما اين كه گفتيم.

امّا مى‏ماند رواياتى كه در آن روايات نهى شده است از اين كه حائض سجده كند، آن رواياتى كه نهى شده است حائض سجده كند دو تا روايت بيشتر نيست، يعنى دو تا روايتى كه مى‏شود و من حيث السند تمام است:

موثقه عبدالرحمن بن ابی عبدالله

 يكى از آنها موثقه عبد الرّحمن ابن ابى عبد الله است، روايت چهارمى است [7]در باب:

محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عنه يعنى محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن فضالة ابن ايوب عن ابان ابن عثمان عن عبد الرّحمن ابن ابى عبد الله عن ابى عبد الله علیه السلام، موثقه گفتم به واسطه اين ابان ابن عثمان است كه بعضى‏ها گفته‏اند ناوسی است، و الا صحيحه مى‏شود،« قال سألته عن الحائض هل تقرأ القرآن و تسجد سجدةً اذا سمعت السّجدة»؟ سؤال كردم امام علیه السلام را از زن حائض آيا قرآن مى‏خواند؟ «هل تقرأ القرآن» مطلق القرآن است، «هل تقرأ القرآن و تسجد سجدةً اذا سمعت السّجدة، قال لا تقرأ و لا تسجد»، نه مى‏خواند و نه سجده مى‏كند، خوب اين را مى‏دانيد كه در باب جنب گذشت رواياتى كه الحائض و الجنب تقرئان من القرآن ما شائا، اين لا تقرأ مثل آن لا تقرء كه در آن باب هم نقل كرديم حمل بر كراهت مى‏شود، كراهت يعنى كراهت اقلّ الثّواب، قرآن را لا تقرأ نخواند يعنى مكروه است، منتهى نسبت به غير سور عزائم، نسبت در سور عزائم گذشت كه آيه سجده را نمى‏تواند بخواند، امّا ما بقى را مكروه است خواندن، مكروه يعنى اقلّ ثواباً است، عبادت كراهتش به معنا اقلّ ثواباً مى‏شود، لا تقرأ در اين صورت نمى‏خواند و لا تسجد یعنی سجده هم نمى‏كند، اين سجده نمى‏كند اين سور عزائم كه صحبتش نبود، لا تسجد مطلق بود، قيد مى‏زند الاّ سور العزائم، در سور العزائم نه، سجده مى‏كند، واجب است سجده کند، گذشت اين معنا، اين روايت مطلق السّجدة است، مطلق سماع السّجدة است، مطلق سماع السّجدة سجده نمى‏كند، اين مطلق است و قابل تخصيص، الاّ سور العزائم كه اگر آنها را بشنود سجده مى‏كند، اين روايت اينجور، در سؤال سائل است، و اينجور جمع كرديم كه لا تسجد يعنى در غير سور عزائم، چون كه سور عزائم مختص بود، اين لا تسجد مطلق است سور عزائم باشد يا غير سور عزائم، از اطلاقش رفع ید مى‏شود به مقيد كما هو الجمع بين الاطلاق و التّقييد در ساير موارد.

سؤال...؟ نه استماع هم بشود لا تسجد، لا تقرأ و لا تسجد، نه خودش بخواند و نه هم سجده بكند.

 روايت دومى هم روايتى است كه در سرائر [8]نقل كرده است:

محمد ابن الادريس فى آخر السّرائر نقلاً من كتاب محمد ابن على ابن محبوب عن محمد ابن الحسين، (محمد ابن الحسين ابی الخطّاب اشعرى است كه محمد ابن على ابن محبوب از او نقل مى‏كند)، محمد ابن حسين هم از محمد ابن يحيى الخزّاز نقل مى‏كند، كه معتبر است عن غیاث كه غیاث هم معتبر است، منتهى كلوبى است، مذهبش فاسد است موثقه گفتيم، عن جعفر عن ابيه، غیاث يعنى عامّى است ظاهراً، غياث كلوبى عامّى است، بدان جهت گفته عن جعفر عن ابيه، از امام صادق از پدرش اينها قرينه است كه اينها عامّى است، عن علىٍّ علیه السلام، چون كه بعضى از عامّه اومه را قبول داشتند به عنوان محدّث و به عنوان فقيه، سكونى هم از اينها بود، {نکته ای بگویم سكونى خيلى روايات دارد از امام صادق سلام الله عليه، خيلى است، ولكن در باقى عبادات خيلى روايتش كم است، مثل اين كه در باب روايات احتياط مى‏كرد، از خودشان مى‏پرسيد، ولكن در غير العبادات رواياتش خيلى است)، آن جا دارد بر اين كه عن ابيه عن علىٍّ علیه السلام  لَا تَقْضِي الْحَائِضُ الصَّلَاةَ- وَ لَا تَسْجُدُ إِذَا سَمِعَتِ السَّجْدَةَ. حائض صلاتش را قضاء نمى‏كند،چون كه قضاء مشروع نيست، و لا تسجد اذا سمعت السّجدة، سجده هم نمى‏كند وقتى كه سجده را شنيد، خوب معنايش اين است كه سجده غير العزائم، امّا العزائم بايد سجده كند.

ديدگاه بعضی از فقها در جمع بين روايات

بعضى‏ها فرموده‏اند بر اين كه اين روايات را اينجور جمع كردن كه آن رواياتى كه مى‏گويد سجده بكند حمل به عزائم بكنیم، و رواياتى كه مى‏گويد سجده نمى‏كند اين را حمل بر غير العزائم بكنيم بگوييم در غير العزائم سجده نمى‏شود، اينجور جمع ممكن نيست، چرا؟ براى اين كه ظاهر روايات اين است كه آنى كه موضوع است در روايات تسجد همان موضوع است در روايات لا تسجد، كه همان سماع حائض است که حائض آيه سجده را مى‏شنود، موضوع يكى است، يعنى ظاهر روايات اين است كه اين دو تا روايت اخيرى كه گفت لا تسجد ظاهرش اين است كه حائض خصوصيت دارد كه لا تقرأ و لا تسجد، حائض خصوصيت دارد كه لا تقض الصّلاة و لا تسجد، اگر اين را حمل بكنيم كه لا تسجد در غير سور عزائم آنها را هم به سور عزائم حائض با غير حائض فرق پيدا نمى‏كند كه، غير حائض هم همين جور است سور عزائم را شنيد سجده مى‏كند سور عزائم را نشنيد سجده نمى‏كند سجده واجب نيست، ظاهر اين روايتين اخيرتين اين است كه حائض مدخليّت در حكم دارد.

ملاحظه بر ديدگاه

عرض مى‏كنم اين فرمايش به نظر قاصر ما تمام نيست، چرا؟ امّا روايات تسجد كه عمده‏اش را خواندم، ديديد كه آن روايات در خصوص سور عزائم است، در سماع آنها است، در سماع آنها امام علیه السلام امر كرد به سجده که تقييد به استماع كرديم به واسطه صحيحه عبد الله ابن سنان، و امّا در اين دو روايت اخيره سور عزائم نيست، لا تسجد يعنى در غير سور عزائم، اينجور بود، فرق ما بين حائض و غير حائض پيدا شد، اما نه در سور عزائم، در غير سور عزائم که سجده كردن براى غير حائض استحباب دارد و امّا براى حائض كراهت دارد، كراهت لا تسجد، چون كه احتمال حرمت نيست، لا تسجد آن كراهت دارد، كراهتِ اقل ثواب، مثل لا تقرأ القرآن و لا تسجد، قرائت قرآن كه مى‏خواند منتهى به نحو كراهت است، ملتزم مى‏شويم كه قرائتش چه جور مكروه است سجده‏اش هم همين جور مكروه است در غير عزائم، اين اشكالى ندارد و جمع، جمع تمامی است و هيچ شبهه‏اى در اين جمع نيست، چه جورى كه لا تقرأ القرآن روايت اينجور بود، سألته عن الحائض هل تقرأ القرآن و تسجد سجدتاً اذا سمعت السّجدة قال لا تقرأ و لا تسجد، اين لا تقرأش چه جور است، لا تسجدش هم همين جور است، الاّ در سور عزائم عند استماعها كه بايد سجده بكند، و اين هم تمام است و جمع عرفى است و هيچ اشكالى ندارد كما ذكرنا، فقط فرق در آيات سجده مندوبه است كه بر غير حائض سجده كردن در آنها مطلوب است ولكن آن مطلوبيت وقتى كه زن حائض شد نيست در او، مثل قرآن خواندنش است، يعنى مكروه است كراهت بمعنی العبادتى، و اين هیچ اشكالى ندارد.

کراهت اجتياز مسجدين و مساجد و مشا هد برای حائض

بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد، آن حائض كه در مساجد گفتيم اجتیازش عيبى ندارد مثل اجتیاز جنب از مساجد، مرور بايد به نحو اجتیاز بوده باشد، و امّا اگر به غير اجتیاز شد ولو مكث نمى‏كند ولكن به غير نحو اجتیاز وارد مسجد مى‏شود اين جايز نيست، سابقاً گذشت اين معنا.

 بعد ايشان مى‏فرمايد بر اين كه و امّا اين اجتیازى كه جايز است مكروه است براى حائض، بر زنى كه حائض است مكروه است از مساجد به عنوان اجتیاز، در جنب كانّ مكروه نيست، در جنب كراهت را ملتزم نشد كسى هم ملتزم نشده است، جايز است مثل جواز الساير النّاس اجتیاز، ولكن در حائض خصوصيتى است كه مكروه است.

ما اين وجه كراهت را درست نفهميديم كه چرا ايشان اين جا ملتزم شدند به كراهت، درست است که ما يك مطلقاتى داريم که در آنها نهى شده است از دخول الحائض فى المسجد و نهى شده است در آنها از قرب الحائض بالمساجد، لا تقربّن المساجد، لا تدخلنّ المساجد، اين جور هست در روايات، اين روايات هم من حيث السّند ضعيف هستند، روايات دعائم الاسلام هستند، اينها را حاجى نورى قدس الله نفسه الشّريف در جلد اول مستدرك نقل كرده است، در جزء اول مستدرك نقل كرده است در باب 27 است يا در باب 17 خيلى وقت است توى ذهنم نيست يكى از آنها است، نقل كرده است، ولكن روايات دعائم به آنها نمى‏شود اعتماد كرد، سندى ندارند.

شما بفرماييد كه خوب اخبار تسامح در ادله سنن را مرحوم صاحب عروه قائل است، روى او فتوا به كراهت داده است، مى‏گوييم درست نيست، اگر ما ملتزم بشويم كه اخبار سنن تمام است در مستحبات ملاحظه سند نمى‏شود، در اين روايات كه وارد شده است كه انّ الحائض لا تدخل المسجد مقيّد دارد، الاّ اجتیازاً، ظهور اين تحريم است، نهى، نهى تحريمى است، الحائض لا تدخل المسجد لا تقربنّ المساجد اين جور مى‏گويند نون خفيفه نيست، خودش هم نون تأکید مثقله است، اين لا تدخلنّ تحريم است ظهورش اين است، خوب وقتى كه ظهورش اين شد، اين را روايت صحيحه فرض مى‏كنيم، دعائم الاسلام لا دعائم الاسلام، بلكه كلينى با سند صحيح نقل كرده است، خوب رواياتى كه مى‏گفت الاّ مجتازا تقييد مى‏كند این را، ديگر استحباب كراهت از كجا در مى‏آيد، اين يك مطلقاتى است نهى از دخول شده است به نحو البتّ، در مقابل مقيّد دارد سندش صحيح بود قيد مى‏زديم، الان هم همين كار را مى‏كنيم، چون كه غايت آن چيزى كه اخبار تسامح مى‏گويد مى‏گويد خبرى كه راجع به ثواب عمل است او را صحيح فرض كنيد، خوب صحيح فرض كرديم، وقتى كه صحيح فرض كرديم روايت من حيث السّند صحيحه شد، خوب كانّ اين روايت شد صحيحه، ترك الدّخول ثواب دارد، دخولش عقاب دارد، خوب او مى‏گويد نه اگر اجتیاز شد عيبى ندارد، اين جا جاى حمل بر استحباب نيست، ملتزم شدن به كراهت نيست، اين را گذشتيم.

عدم جواز دخول مساجد بر حائض حتی با اجتياز با استلزام تلويث

مسألة 4: « لا يجوز لها دخول المساجد بغير الاجتياز ، ‌بل‌ معه أيضاً في صورة استلزامه تلويثها‌«.[9]

سید (قدس الله نفسه الشریف) فرمود: زن حائض می‌تواند اجتیاز از مساجد کند کما تقدم، بعد یک استثنایی در این کلامش دارد و آن استثناء این است که بله اگر اجتیازش موجب شود تلویث المسجد را، زن با خودش چیزی نبسته است از مسجد که عبور می‌کند دم حیض می‌ریزد به مسجد تلویث می‌کند مسجد را، بله اگر اجتیازش موجب تلویث مسجد شود در این صورت جایز نیست، این را هم که می‌دانید و باید هم بدانید در این صورت اجتیاز خودش حرام نمی‌شود، بلکه عنوان تلویث المسجد حرام است او حرام می‌شود، و اگر گفتیم بر اینکه مقدمه حرام، حرام است حرمت غیری پیدا می‌کند، و این را هم که الحمدالله نگفته‌ایم. بدان جهت اجتیاز مانعی ندارد به عنوان اجتیاز، تلویث مسجد حرام است، حرمت نفسی برای اوست، حرمت این اجتیاز اگر باشد حرمت، حرمت غیری است کما ذکرنا.

حرمت وطی حائض و جواز استمتاع بغير وطی

« السابع : وطؤها في القبل حتى بإدخال الحشفة‌من غير إنزال ، بل بعضها على الأحوط ويحرم عليها أيضاً ، ويجوز الاستمتاع بغير الوطي من التقبيل والتفخيذ والضم . نعم ، يكره الاستمتاع بما بين السرة والركبة منها بالمباشرة ، وأما فوق اللباس فلا بأس ، وأما الوطي في دبرها فجوازه محل إشكال ، وإذا خرج دمها من غير الفرج فوجوب الاجتناب عنه غير معلوم ، بل الأقوى عدمه إذا كان من غير الدبر . نعم ، لا يجوز الوطي في فرجها الخالي عن الدم حينئذ‌».[10]

اقسام استمتاع از زن حائض

 بعد مى‏رسيم به اين مسأله مهمه كه محلّ ابتلاء هم شايد بشود، ايشان متعرّض مى‏شود به وطى الحائض ايشان بر وطى الحائض، ايشان استمتاع از زن حائض را تقسيم مى‏كند به چهار قسمت، يك قسمتش را حرام مى‏داند، آن قسمتى كه حرام است وطئها فى قبلها هست، اين وطى زن حائض فى قبلها اين قسم محرّمش است، و يك قسمش را احتياط واجبى مى‏كند در ترك، مى‏گويد در آن جا بايد او ترك بشود و آن آنجايى است كه وطى فى دبرها باشد در حال الحيض، يا وطى در قبلها باشد ولكن كمتر از مقدار حشفه كه انزال نشده است، صحبت انزال نيست، انزال به خارج الفرج حرمتی ندارد، ادخال حرام است، وطى ادخالى حرام است، آنى كه به مقدار حشفه او ازيد باشد قسم اول است او حرام است، و امّا در جايى كه كمتر از حشفه شد مى‏فرمايد بر اين كه احتياط اين است كه ترك بشود اين، احتياط وجوبى است، اين دو تا را احتياط واجب مى‏شمارد اين قسم ثانى.

 قسم ثالث را مكروه مى‏داند، مى‏گويد اين جور استمتاع از زن حائض مكروه است، و آن اين است كه ما بين ناف زن و ما بين دو رکبه زن از بشره زن استمتاع كردن مكروه است، از بشره جسدش، و امّا اگر ثوبى داشته باشد مستور بشود، ثوبى ازارى باشد روى ثوب و ازار يك كارهايى بكند آنها اشكالى ندارد، آنى كه از بشره‏اش بخواهد استمتاع بكند اين مكروه است، آن وقت مى‏ماند بر اين كه آنى كه كراهتى ندارد معلوم شد آن جايى است كه ثوب بوده باشد يا استمتاع از ساير جاها، به ساير اسمتتاعات، آنها هيچ اشكالى ندارد، اين مباح است، اين حرفى است كه ايشان در ما نحن فيه فرموده است، نسبت به زنى كه حيض او از مخرج معتاد خارج مى‏شود كه قبل است ديگر، از قبلها خارج مى‏شود، بدان جهت ما اين تكّه را بحث كنيم تا برسيم به آن زنى كه حيضش فى غير قبلها خارج مى‏شود لعلّةٍ.

امّا اينی كه در قسم اول فرمود او لا كلام فيه، او از مسلّمات است بين عامة و الخاصّه، چه جور نمى‏تواند مسلّمات بشود و حال آن كه مدلول آيه كريمه است فاعتزلوا النّساء فى المحيض، بدان جهت در ما نحن فيه در او اشكالى نيست.

انّما الاشكال در اين قسم دوم است، كه ايشان فرمود بر اين كه اگر به مقدار حشفه كمتر بوده باشد آن مقدار از دخول هم احتياطاً بايد ترك بشود، چرا؟ آنهايى كه اين را تحريم كرده‏اند و بعضى‏ها حرام كرده‏اند خصوصاً آنهايى كه سابق بودند متأخّرين را نمی دانم، اينها تحريم مى‏كردند و مى‏گفتند كه اين هم حرام است على الظّاهر و احتياط نيست، اينها چه مى‏گفتند؟ مى‏گفتند در روايات نهى شده است از وطى الحائض و از ادخال به حائض فى فرجها، نهى شده است از اين، اين روايات مطلق است، ادخال فى الفرج و ايقاب فى الفرج و ادخال فى القبل اينها مطلق است، به مجرّد اين كه ولو مقدارى سر ذکر غائب شد، خوب صدق مى‏كند انّه ادخل، ادخل فى قبلها، اين صدق مى‏كند، ادخال متعلّق النّهى است، اين كه شارع اين جور ادخال را كه انزال نشود موجب غسل قرار نداده است آن حكم ديگرى است، كه ایقاب شفةً غيبوبت حشفه معتبر است در جايى كه انزال نمى‏شود در وجوب الغسل او حكم آخر است، بدان جهت در روايات موضوع حكم ادخال است، و وقتى كه موضوع الحكم ادخال شد مقتضايش اين مى‏شود، خصوصاً آيه مباركه هم كه فاعتزلوا النّساء فى المحيض، اعتزال بجوييد از نساء مقتضايش عبارت از اين است، اين چه اعتزالى است كه به غير مقدار حشفه ادخال در فرجش شد، اين اعتزال نمى‏شود، اين را فرموده‏اند.

ملاحظه بر کلام صاحب عروه(قدس)

ولكن اين فرمايشات به نظر قاصر ما هيچ كدام تمام نيست، امّا آيه مباركه فاعتزلوا النّساء فى المحيض اين كتاب اعجاز است كتاب فصاحت است، كلماتى را كه نقل مى‏كند و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهنّ مس تعبير مى‏كند، نه اين كه معنايش اين است كه به مجرّد اين كه به پاى زن دست كشيد و طلاق دادى مهر نصف مى‏شود كما اين كه بعضى عامّه خيال كرده‏اند، اين فصاحت قرآن اقتضاء مى‏كند كه به كلمات ركيكه يعنى كلماتى كه با فصاحت جور نيست با بلاغت جور نيست استعمال نكند آنها را، اين كه مى‏گويد فاعتزلوا النّساء فى المحيض بيان راقی و كنايه‏اى است كه فاعتزلوا النّساء فى المحيض، و الاب در را هم ببنيد و باز نكنيد چون كه اعتزال نمى‏شود، در يك اتاق هم ننشينيد چون كه اعتزال نمى‏شود، فاعتزلوا النّساء معنايش اين است كه خودتان را كنار بكشيد، اين كنايه است، يعنى آنى كه در غير حال حيض مى‏كرديد آن حيض اذی است فاعتزلوا النّساء فى المحيض، امّا نسبت به سر و صورتش دست مى‏زد يا تقبيل مى‏كرد، يا لمس مى‏كرد يا فرض كنيد به فلان جايش دست مى‏زد كه آنها ربطى به عزل ندارد، اين فاعتزلوا النّساء كنايه‏اى است، اطلاقش كه مراد نيست، قدر متيقّن از اين فاعتزلوا النّساء فى المحيض يعنى آن ادخالى كه قبلاً برايتان جايز بود آن ادخال را نكنيد، قدر متيقّن او است، چون كه اطلاق نمى‏تواند، اگر لسان علمى‏اش را بگوييد آن لسان تفصيلى‏اش را مى‏گفتيم، ولی لسان علمى‏اش را بگويي كه اطلاق كه در آيه مراد نيست، و الا اعتزال واجب مى‏شد، در را هم بايد ببندى و تنها بنشينى، اين كه مراد نيست، پس قدر متيقنّش همان وطئى است كه موجب غسل است، او گرفته مى‏شود.

 يكى ديگر كه هست امّا در روايات مطلق الدّخول است، دخول در يك روايتى است كه خواهيم خواند كه ذكر شده است دخول، ولكن در روايات دخول كه مطلق ذكر شده است بعد از اين كه در ارتكاز مردم شارع دخول را تحديد كرده است كه دخول به غيبوبت حشفه مى‏شود، در روايات گذشت كه مولانا على ابن ابيطالب علیه السلام فرمود اذا ادخله وجب المهر و الحد و وجب الغسل، معنايش اين است كه اگر اين دخول نبوده باشد اين غيبوبت حشفه نباشد اين دخول نيست، اين كه توى ذهن‏ها اين است كه شارع اين را دخول گرفته است و امّا به مقدار حشفه نشد مثل تقبيل است دخول حساب نمى‏شود او بعد از اين وقتى كه در روايت گفت كه استمتاع بكنم ولكن دخول نكن به او در قبلش، اين متفاهم عرفى يعنى آن ادخالى كه قبلاً مى‏كردى نكن اين را ديگر، بدان جهت اينجا مطلق است اين روايات، بعد از اين كه شارع دخول را القاء كرده است از كمتر از آن مقدار از ذات الحشفه، و فرموده است اذا ادخله وجب المهر و وجب الحد و وجب الغسل، وقتى كه اين را تحديد كرده است كه تمام احكام دخول داير مدار همان غيبوبت حشفه است، بعد از اينكه اين را فرموده است شارع بدان جهت اين جا اگر فرمود دخول نكن در حال حيض يعنى آن دخول را مى‏گويد.

بدان جهت در ما نحن فيه غايت آن چيزى كه فقيه ممكن است يك خورده احتياط كار باشد مثل صاحب عروه، احتياط مى‏گويد كه احوط اين است كه به كمتر از حشفه هم دخول نكند، بدان جهت بيشتر از احتياط نمى‏شود گفت، یشتر از احتیاط نمی شود گفت يعنى قدر متيقّن از حرمت او است ما بقى‏اش دليل بر حرمت ندارد، منتهى به صورت احتياط اين جورى عيبى ندارد، فتوا كه لازم نيست.

امّا جهت الثّانيه، جهت ثانيه، امّا مسأله وطى فى دبرها كه وطى فى دبرها احتياط واجب اين است كه ترك بشود، اين مسأله را انشاء الله شروع مى‏كنيم.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص338.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الطَّامِثِ تَسْمَعُ السَّجْدَةَ- فَقَالَ إِنْ كَانَتْ مِنَ الْعَزَائِمِ فَلْتَسْجُدْ إِذَا سَمِعَتْهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص340.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ سَمِعَ السَّجْدَةَ تُقْرَأُ- قَالَ لَا يَسْجُدُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُنْصِتاً لِقِرَاءَتِهِ- مُسْتَمِعاً لَهَا أَوْ يُصَلِّيَ بِصَلَاتِهِ فَأَمَّا أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي فِي نَاحِيَةٍ- وَ أَنْتَ تُصَلِّي فِي نَاحِيَةٍ أُخْرَى فَلَا تَسْجُدْ لِمَا سَمِعْتَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج6، ص242.

[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنْ صَلَّيْتَ مَعَ قَوْمٍ فَقَرَأَ الْإِمَامُ- اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ- أَوْ شَيْئاً مِنَ الْعَزَائِمِ- وَ فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ وَ لَمْ يَسْجُدْ فَأَوْمِ إِيمَاءً- وَ الْحَائِضُ تَسْجُدُ إِذَا سَمِعَتِ السَّجْدَةَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج6، ص103.

[5] و في الموثق عن ابي بصير عن ابي عبد الله (عليه السلام) قال: «ان صليت مع قوم فقرأ الامام «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ.» الى ان قال و الحائض تسجد إذا سمعت السجدة»؛ شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج3، ص257.

[6] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ: إِذَا قُرِئَ شَيْ‌ءٌ مِنَ الْعَزَائِمِ الْأَرْبَعِ وَ سَمِعْتَهَا فَاسْجُدْ- وَ إِنْ كُنْتَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ وَ إِنْ كُنْتَ جُنُباً- وَ إِنْ كَانَتِ الْمَرْأَةُ لَا تُصَلِّي- وَ سَائِرُ الْقُرْآنِ أَنْتَ فِيهِ بِالْخِيَارِ- إِنْ شِئْتَ سَجَدْتَ وَ إِنْ شِئْتَ لَمْ تَسْجُدْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص341.

[7] وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحَائِضِ هَلْ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ- وَ تَسْجُدُ سَجْدَةً إِذَا سَمِعَتِ السَّجْدَةَ- قَالَ تَقْرَأُ وَ لَا تَسْجُدُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص341.

[8] مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَزَّازِ عَنْ غِيَاثٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: لَا تَقْضِي الْحَائِضُ الصَّلَاةَ- وَ لَا تَسْجُدُ إِذَا سَمِعَتِ السَّجْدَةَ؛ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص342.

[9] . سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص338.

[10] . سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص338.