مسأله 27: «إذا تعذر الغسل تتيمم بدلا عنهو إن تعذر الوضوء أيضا تتيمم و إن كان الماء بقدر أحدهما تقدم الغسل».[1]
كلام در اين مسئله بود مرأهاى كه براى او نقاء حاصل شده است آبى دارد كه فقط اكتفاء مىكند به احد الامرين، اما اغتسال من حيضها او الوضوء، صاحب عروه فرمود متعين است اين آب را در غسلش صرف كند و براى اين وضوئش تيمم بكند.
عرض كرديم اين فرمايش ايشان بعد از بنا بر اينكه هم معتبر است در غسل حيض هم غسل بشود هم وضوء گرفته بشود، بعد البناء على لزوم كل منهما ايشان اين مسئله را داخل متزاحمين گرفته است كه دو تكليف دارد، هم تكليف به غسل هم تكليف به وضو، و بما اينكه در متزاحمين آنى كه اهم است و محتمل الاهمية است او مقدم مىشود در امتثال، و در ما نحن فيه احتمال اهميت وضوء از غسل نيست، بدان جهت احتمال اهميت بلكه احراز اهميت در غسل است، بدان جهت بايد غسل بگيرد.
عرض مىكنم بنا بر اينكه ما بگوييم وضوء لازم نيست غسل الحيض كغسل الجنابة مغنى از وضوء است بلا اشكال بايد غسل بكند. چونكه متمكن از غسل است و با تمكن از غسل به تيمم نوبت نمىرسد، واجد الماء است براى غسل، التيمم طهور لمن لم يجد الماء اين واجد الماء است، و اما بنا بر اينكه غسل مجزى نيست و با غسل وضوء معتبر است به نظر اين جور صحيح است كه مخير است، يعنى مخير است بر اينكه وضوء بگيرد و براى غسلش تيمم كند و مخير است غسل كند براى وضوئش تيمم كند، تعينى ندارد غسل گرفتن.
و الوجه فى ذلك ما ذكرنا فى بحث الاصول، باب تزاحم در جايى كه واجب يكى بوده باشد و آن واجب مقيد به قيود و شروطى بشود و مركب از اجزائى بشود، آنجا مكلف نتواند ما بين جزئين او شرطين او الجزء و الشرط جمع كند، هر كدام را مىتواند ولكن بخواهد جمع بكند ما بين جزئين و شرطين او الجزء و الشرط به جمعش قادر نباشد، اين باب تزاحم نيست، چرا؟ چونكه مأمور به ما و امر رفته است روى يك واجب، يك فعل، آن فعل اجزائى دارد و قيود و شروطى دارد، هر كدام از اينها شرط است، هم غسل شرط است هم وضوء، دو تا شرط هستند در صلاة كما تقدم، وقتى كه اين زن نتوانست و متمكن از آن صلاة مع الطهاره نشد آن تكليف به صلاتى كه مقيد به غسل و وضوء است در حق اين زن ساقط مىشود، چونكه متمكن از آن تكليف نيست، ولكن بما اينكه مىدانيم كه صلاة به واسطه عدم تمكن من الماء ساقط نمىشود شارع تيمم را مشروع كرده است، امر در مقام ثبوت مردد است كه شارع امر كرده است به صلاتى كه مقيد به غسل الحيض است مع التيمم لوضوء، به اين امر كرده است، يا امر كرده است به صلاتى كه مقيد است به وضوء مع التيمم لغسله، يا امر كرده است به صلاتى كه وضوء و غسل در او يكى به اصل موجود بشود ديگرى به بدلش كه تيمم است، چونكه در مقام ثبوت سه جور محتمل است امر كرده باشد، امر اولى ساقط است، در مقام ثبوت يك تكليف بيشتر نيست، يا او متعلق است به صلاتى كه با غسل است و تيمم بدل از وضوئى يا آن تكليف متعلق است به وضوء با تيمم بدل از غسلى يا متعلق است به صلاتى كه مقيد است به چيزى كه مكلف در او مخير است، كه يا وضوء بگيرد بر تيمم غسل بكند او العكس، آن قيد اختيارى است، تخييرى است، و بما اينكه واجب در اين مقام مردد ما بين تأييد و التخيير است و در علم اصول بيان شده است كه اگر دليل اجتهادى نبوده باشد، چونكه دليل اجتهادى نيست، دليلى كه مىگويد متمكن از وضوء بايد وضوء بگيرد او مىگويد وضوء بگير، آن دليلى كه مىگويد متمكن از غسل بايد غسل بكند و به تيمم نوبت نمىرسد او هم مىگويد غسل بكن، بما اينكه مىدانيم دو تا قيد صلاة نيستند اينها هم وضوء هم غسل، اينها تساقط مىكنند، وقتى كه تساقط كردند در ما نحن فيه ما مىمانيم آن علم اجمالى ما كه اين زن بايد نماز بخواند و تكليفش مردد است در واقع ما بين اينكه تخييرى باشد و ما بين اينكه تعيينى باشد، در دوران الامر بين اين واجب تعيينى و تخييرى، تعيين کلفت زايده است رفع عن امتی ما لا يعلمون تعيين را نفى مىكند، و برائت در آن تخييرى جارى نمىشود، تكليفى كه محتمل است تخييرى باشد، چونكه او خلاف الامتنان است، در تخيير توسعه است بر مكلف رفع او خلاف الامتنان است، بدان جهت در موارد تعيين و تخيير در تکلیف واحد ملتزم مىشوند به تخیير و بايد هم ملتزم شد چونكه برائت از تعيين جارى مىشود.
به عبارت اخرى آنجايى تزاحم مىشود كه دو تا تكليف نفسى مستقل باشد، نمىداند او را امتثال كند يا اين را؟ آنجا احتمال الاهمية و اينها مرجح است كما ذكر فى الاصول در باب تزاحم، اما در جايى كه مىدانيم يك تكليف نفسى است، و متعلق او نمىدانيم تعيينی است او تخييرى؟ يك دليل مىگويد كه نه وضوء معتبر است يك دليل هم مىگويد غسل معتبر است، دو تا نمىتواند، اين مىشود تعارض، در مواردى كه تكليف واحد بشود نتيجه خطابين تعارض است، تكليف واحد است، اين مىگويد اين معتبر است آن مىگويد آن يكى معتبر است، دو تا نمىتواند معتبر بشود در متعلق تكليف واحد، چونكه قادر نيست به اتيان دو تا، آن وقت قهرا نوبت مىرسد به اصل علمى اگر دليل اجتهادى ديگر نباشد، تفصیلش در اصول است، دليل اجتهادى ديگر نباشد كما فى المقام حكم به تخيير مىشود، بدان جهت مىگوييم مخيير است اول وضوء بگيرد بعد براى غسلش تيمم بكند، يا اول تيمم بكند بدل از غسل بعد وضوء بگيرد، اين هيچ اشكالى ندارد، يكى امتثال كرده است آن تكليفى را كه در واقع هست امتثالا تعبديا، چونكه برائت در او جارى شد، اين حاصل حرف ما است، منتهى مقام تفصیلى دارد كه تكليف واحد شد مورد تزاحم نيست و اين اقسامى دارد، اينها بحثهاى اصولى است.
مسأله 28:« جواز وطئها لا يتوقف على الغسل لكن يكره قبله و لا يجب غسل فرجها أيضا قبل الوطي و إن كان أحوط بل الأحوط ترك الوطي قبل الغسل».[2]
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مسئله ديگرى را عنوان مىفرمايد و آن مسئله ديگر اين است كه زن دم حيضش منقطع شده است و براى او نقاء حاصل شده است ولكن غسل نكرده است، بحث بحثى است مفيد، نه اينكه این مسئله خصوصيتى دارد، در مسئله مطالبى ذكر مىشود كه اين مطالب به درد شما در فقه در خيلى از جاها مىخورد، روى آن جهت مسئله اهميت پيدا كرده است، دمش منقطع شده ولكن غسل نكرده است، ايشان مىفرمايد بر اينكه وطى زن بعد از حصول نقاء و قبل از اغتسال بأسى ندارد، مانعى ندارد، حرمتى ندارد، سابقا هم فرمود كه حرمة الوطی مادام الدم است، وقتى كه دم منقطع شد و نقاء آمد بر زن حرمتى ندارد.
بعد ايشان مىفرمايد بر اينكه فرقى هم نمىكند در اين جواز الوطى قبل الاغتسال و تكليف ندارد كه زن آن فرجش را بشويد يا نشويد، غسل نكرده است ولكن بعضىها ملتزم شدهاند كه باید فرجش را بشويد احتیاطا، نه فرقى نمىكند، ايشان مىفرمايد بله احوط استحبابى اين است كه زن فرجش را بشويد تطهير كند بعد اين عملش را انجام دهد، اين فتواى ايشان است.
كلام در ما نحن فيه در دو جهت واقع مىشود:
جهت اولى اين است روايات خاصهاى که در مسئله وارد است اگر ما از آن روايات خاصه صرف نظر مىكرديم، ما بوديم و آن ادلهاى كه نهى مىكرد از وطى الحائض فى حيضها مقتضاى آنها اين است كه حرمت الوطى مادام الدم است يا حرمت الوطى مادام لم يغتسل است؟
آن ادلهاى كه سابقا ما ذكر كرديم يك قسمتش روايات بود، در آن روايات امام عليه السلام فرمود بر اينكه وطى الحائض فى قبلها و فرجها حرام است، اين لسان روايات بود، حائض را وطى كردن فى قبلها و فرجها ممنوع است و براى شوهر غير از اين جايز است، اينها جايز نيست، اينها له نيست، له غير قبلها و غير فرجها، اگر اين روايات بود خوب اين را مىدانيد كه سابقا گفتيم كه حائض ظهورش اين است كه ذات الدم است، چونكه مرأهاى متلبس است به حيض در مقابل طهر، طهر نقاء است، بدان جهت وقتى كه زن دمش منقطع شد نقائش شروع مىشود كه ما بين اين دم حيض و ما بين حيض بعدى ده روز ايام نقاء است، اينكه این حيض در مقابل طهر است، طهر يعنى نقاء، وطى حائض فى قبلها و فی فرجها حرام است گفتيم ظهورش در ذات الدم است، كما اينكه طهر ظهورش در نقاء است، بدان جهت در ما نحن فيه مقتضاى آن روايات اين بود كه محرم مادام الدم است كه لم ينقطع، انقطاعى كه نقاء حساب مىشود، نه اينكه منقطع شد دوباره آمد، نه آن انقطاعى كه وظيفهاش در او غسل كردن است در آن نقاء دم قطع شده است حائض اين را نمىگيرد قرينه مىخواهد، كه سابقا در آن دخول در مساجد و اينها ادعای قرينه كرديم.
يكى هم از ادله ما آيه مباركه بود در آيه مباركه گفته شده است بسا اوقات كه اين آيه مباركه دلالت مىكند كه حرمت الوطى در زمانى كه از دم پاك شده است ولكن غسل نكرده است باز حرمت الوطى است، ما بوديم و آيه مباركه كه مىفرمايد: «فاعتزلوا النساء فی المحیض ولاتقربوهن حتى يطهرن فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله»،[3] گفتهاند اينجور گفتهاند اين آيه مباركه ولو صدرش مجمل است. «فاعتزلوا النساء فى المحيض حتى يطهرن». حيث اينكه بعضىها اين را «يطْهرن» خواندهاند، «يطْهرن» يعنى طهر برايشان حاصل بشود، طهر يعنى نقاء، و بعضىها يطّهّرن خواندهاند معنايش عبارت از اين است كه غسل كنند، حتى يتطّهّرن یعنی حتى اينكه غسل بكنند، تطهّر طهارت را به خود بستن است و او عبارت از اغتسال است، ظهورش در اغتسال است،گفته شده است، معروف است كه اين را تعارض القرائات است بدان جهت قرآن آنجور نازل شده است اينجور نازل شده است، كدام يكى است، ولو معلوم نيست ولكن گفته شده است كه ذيل اجمال را برمىدارد، فاذا تطهّرن يعنى وقتى كه غسل كردند، اذای شرطيه، فاذا تطهّرن فاتوهن من حيث امركم الله، اين وقتى كه غسل كردند اتيان النساء جايز است اين مفهومش عبارت از اين است مادامى كه غسل نكردند نمىشود، بدان جهت اين اجمال را هم از آن صدر برمىدارد، ولو كسى بگويد آن غايت در صدر آيه مجمل است الاّ انّه اين ذيل رفع اجمال او را مىكند، اينجور ادعا كردهاند.
ولكن كما اينكه روايات دلالت مىكرد كه محرم فقط وطى در حال الدم است، وطى در حال الدم حرام است، اما وطى بعد الانقطاع و قبل الاغتسال نسبت به آنها تحريمى نمىگفتند اين آيه مباركه مثل روايات است، دلالتى بر حرمت وطى زن بعد از حصول النقاء و قبل الاغتسال ندارد، آن نكته مهمهاى كه مىگويم ياد داشته باشيد تا در مواردش استعمال بفرماييد و فتواى مطابق با ميزان بدهيد، آن نكته اين است، اگر در اين آيه شريفه اينجور بود، فاعتزلوا النساء فى المحيض حتى يتطهّرن او حتى يطْهرن، مجمل بود و بعد واو بود، و اذا تطهرن فاتوهن من حیث امرکم الله، اگر واو بود رفع اجمال مىشد، چرا؟ چونكه اگر صدر اين است كه فاعتزلوا النساء فى المحيض حتى يطْهرهن آن صدر اينجور است ذيل قيد مىشود، حتى يطْهرن و اذا تطهّرن، حتى اينكه پاك بشوند از دم قيد آخر اين است كه و اذا تطهّرن غسل هم كه كردند آن وقت فاتوهن من حیث امرکم الله، آن وقت قيد مىشود، اگر آن صدر اين است فاعتزلوا النساء فى المحيض حتى يتطهّرن خوب اين جمله شرطيه نتيجه جمله شرطيه اولى را مىگويد و رفع اجمال مىشود، ولكن در آيه مباركه فاء است. «فاذا تطهّرن فاتوهن من حیث امرکم الله»، هميشه قضيه شرطيهاى یا دو تا قضيه ذات مفهوم ولو شرطيه نباشد، دو تا قضيه ذات مفهوم ذكر بشود به يكى فاء داخل بشود كه غالبا هم به دومى داخل مىشود كما فى الآيه اين معناى فاء ظهورش اين است كه اين تفريع است، اولی اصل است اين نتيجه او است، مثلا مىگويد ان جائك زيد فاكرمه فاذا لم يجئ فلا شىء عليك اين فاذا م یجئ نتيجه جمله شرطيه اولى است، اصل آن جمله اولی است، بدان جهت در مواردى كه جمله شرطيه و جمله ذات مفهوم يكى اصل باشد ديگرى تفريع باشد ربما بعض التفريع ذكر مىشود، چونكه بعضش مورد نظر است او ذكر مىشود، بعضش را ذكر نمىكنند، مىگويد اذا جائك زيد فاكرمه فاذا رأيته فى بيت شخصٍ آخر فلا شىء عليك، اين ولو گفته است كه و اذا رأيت زیدا فى شخص آخر فليس عليك الشىء كه در اين صورت ببينى در خانه مردم، نه در خانه مردم نديد در كوچه تصادف كرد، فليس عليك الشئ، چونكه اين اذا جائك زيد فاكرمه ذات مفهوم است، فاذا رأيته فى بيت صديقك فليس عليك شىء اين بعضى مفهوم را گفته است، آن مفهوم اصل چونكه جمله شرطيه است معنايش اين است كه اذا لم یجئ لا شىء عليك، رأيته فى المسجد او فى الجادة او بيت الصديق فرقى نمىكند، بدان جهت در ما نحن فيه در آيه مباركه فاء ذكر شده است، فاذا تطهّرن، اين ديگر خودش اصالت ندارد، اصالت در آن غايت است حتی یطهرن، آن اگر اگر يطْهرن باشد محتمل است اين بعض مفهوم است، مثل مثالى كه گفتم، فاعتزلوا النساء فى المحيض حتى يطْهرن فاذا تطهّرن، مثل اذا رأيت فى بيت صديقي، مثل او مىشود، و محتمل است اين آيه اينجور باشد كه فاعتدل النساء فى المحيض حتى يتطهّرن فاذا تطهرن، تمام مفهوم باشد، چونكه اصل مجمل است و دومى به فاء التفريع است اين تفريع موجب مىشود كه آن اصلى كه مجمل است آن اصل هم مجمل بشود، به اين تفريعى كه هست ديگر به اين تفريع نگاه نمىشود و به او لحاظ نمىشود، بدان جهت ما بوديم و اين آيه مباركه و آن روايات مىگفتيم آن مقدارى كه ثابت است از اينها، وطى زن در حالی که زن ذات الدم است آن وقت وطيش حرام است، اما قبل الاغتسال بعد النقاء دليلى بر حرمت نداريم، اين جهت اولى.
اما الجهة الثانية، جهت ثانيه اين است كه نظر بكنيم به رواياتى كه در خود مسئله وارد است،
سؤال...؟ عيب ندارد ما به آن آيه نمىگوييم، عرض می کنم اگر آيه اينجور بود كه فاعتزلوا النساء حتى يتطهرن، اگر اینجور بود فاذا تطهرن آن آيه را تخصیص مىزد، اگر اينجور بود فاعتزلوا النساء فی المحیض حتی یتطهرن و اجمال نداشت و اذا تطهرن فاتوهن انا شئتم آيه نسائکم حرث لکم[4] را تخصيص مىزد، مىگفت وقتى كه حائض شد تا غسل نكرده است نمىشود حرث درست نیست قيد دارد، و اما بنا بر اينكه آيه دلالتى ندارد مجمل است كما ذكرنا حكم مىشود كه بعد الاغتسال عيبى ندارد تمسكا بالاطلاق.
ولكن در ما نحن فيه تمسك به آن اطلاق هم شرطى دارد و آن شرطش هم اين است كه رواياتى در مقام وارد شده است در خصوص مسئله، از آن روايات منع استفاده نشود.
عرض مىكنم بر اينكه رواياتى كه در خصوص مسئله وارد است اين روايات سه طايفه هستند:
طايفه اولى دلالت مىكنند بر اينكه بعد از اينكه زن نقاء بر او حاصل شد بعد از حصول النقاء وطيش عيبى ندارد، از اين روايات در ما نحن فيه دو تا روايت را مي خوانم، چونكه بقيه سندش شبهه دارد به همين مضمون است، يكى از اينها موثقه عبد الله ابن بكير است، در باب بيست و هفت از ابواب الحيض روايت سومى [5]است:
شيخ قدس الله نفسه الشريف باسناده عن على ابن الحسن، على ابن حسن فضال است كه سابقا سندش را عرض كرديم، سندش معتبر است به آن بيان، عن محمد و احمد، اين محمد و احمد برادران على ابن حسن فضال هستند، ابنی حسن، عن ابيهما از پدرشان حسن ابن على فضال عن عبد الله ابن بكير، اين سند درست است فقط به حسب اعتبار فطحي بودن مذهب موثقه تعبير كردهايم. عن ابى عبد الله عليه السلام، قال اذا النقطع الدم وقتي كه دم حائض منقطع شد، و لم تغتسل غسل هنوز نكرده است، معلوم مىشود كه اين انقطاع، انقطاع فطرهاى نيست، انقطاعى است كه وظيفهاش بعد از او غسل است، انقطاع نقائى است. «إِذَا انْقَطَعَ الدَّمُ وَ لَمْ تَغْتَسِلْ فَلْيَأْتِهَا زَوْجُهَا إِنْ شَاءَ»، دلش مىخواهد زوجهاش كارش را تمام بكند، اين يك روايت.
روايت ديگرى هم كه در ما نحن فيه مىگوييم معتبره على ابن يقطين است، روايت پنجمى[6] است در اين باب:
باز و باسناده عن على ابن حسن فضال عن ايوب ابن نوح رضوان الله عليه عن محمد ابن ابى حمزه اين محمد ابن ابى حمزه همان ابن ابى حمزه ثمالى رضوان الله عليه ثابت بن دينار است، محمد ابن ابى حمزه عن على ابن يقطين، اين چونكه از معاريف است توثيق خاص همين جورى ندارد الاّ علامه و اينها توصيف كردهاند، توثيقى خاصى ندارد كه معتبر باشد از معاريف است معتبره تعبير كردهايم، عن على ابن يقطين عن ابی الحسن موسى ابن جعفر عليه السلام، قال سألته عن الحائض سؤال كردم از زن حائض، تَری الطهر، طهر را مىبيند، أ يقع زوجها قبل ان تغسل؟ معلوم مىشود كه طهر، طهر نقائى است نه فطرهاى بين الدمين است، مىگوييد وظيفهاش اغتسال بود، قال لا بأس بأسى ندارد، و بعد الغسل احب الیّ بعد از غسل بكند كه چه بهتر آن مانعى ندارد، اين يك طايفه.
طايفه دوم در ما نحن فيه مفصله است كه با دو قيد جايز است اين وطى قبل از غسل، او صحيحه محمد ابن مسلم است، روايت اولى است[7] در باب بيست و هفت:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْمَرْأَةِ يَنْقَطِعُ عَنْهَا الدَّمُ دَمُ الْحَيْضِ فِي آخِرِ أَيَّامِهَا» دم الحيض از او منقطع مىشود. «ينقطع عنها الدم دم الحيض فى آخر ايامها»، آخر ايامش قطع شد. «قَالَ إِذَا أَصَابَ زَوْجَهَا شَبَقٌ فَلْيَأْمُرْهَا» امام مىفرمايد وقتى كه بر زوجش شبق عارض شد، (شبق آن ميل شديد است كه دلش براى آن كار مىتپد و دیگر صبرش تمام شده است) اذا اصاب زوجها شبقٌ فليأمرها زن را امر كند، «فَلْتَغْسِلْ فَرْجَهَا ثُمَّ يَمَسُّهَا إِنْ شَاءَ قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ» فرجش را بشويد بعد از آن مس كند قبل از اينكه غسل حيضش را بكند، نقاء حاصل شده است حال دم نيست، قبل ان تغسل غسل بايد بكند، نقاء حاصل شده است، قبل از اين او دلش مىتپد شوق اينجورى دارد، اين قيد اول، قيد دوم هم اين است كه او وقتى كه شست آنجا را پاك كرد تميز كرد عيب ندارد اگر دلش بخواهد، اين دو تا قيد، اين هم طايفه ثانيه.
اين دو قيد در طايفه ثانيه هر دو ملغى است. اينها قيد نيستند. اين به قرينه اينكه احب عليه در آن روايت بود اين بهتر اين است كه برای اینکه كراهت رفع بشود اين كار را بكند كه بشوید.
اين را مىدانيد احتمال اينكه انسان زنش را در حال اينكه فرجش خبث دارد نجس است وطى كردن حرام بوده باشد كه نيست، حيض قطع شده است، اين فرجش را شستن كه حدث را رفع نمىكند، اين به جهت اين است كه فرج نظيف بشود، مگر وطى كردن زن در حالى كه فجرش نجس است حرام است؟ بدان جهت اين معنا محتمل نيست كه اين شرط واجبى بوده باشد، اين به جهت اشمئزاز طبع است كه ده روز نه روز هشت روز آنجا پارچه بسته است خون آمده است كثافت كارى شده است آنجا دلش مشمئز نشود از زنش سير نشود برويم سراغ يكى ديگر، اينجور نباشد، همين امر بكند كه او را بشويد، اين به جهت اين است، متفاهم عرفى هم اين است خيلى دلت مىخواهد نمىتوانى صبر كند تا غسلش را بكند اقلا اين كار را بكند، قيد اول هم اينجور است، محرمى ما نداريم در شريعت كه انسان خيلى ميل داشته بشود حلال بشود، كم ميل داشته باشد حرام بشود، اينجور محرمی نمىشود، خيلى ميل دارى به شرب خمر خيلى دلت مىتپد عيبى ندارد، اينجور چيزى نمىشود اين با تحريم نمىسازد، بدان جهت اين كانّ اين اخلاقى است حكم استحبابى است، صبر كن بگذار بشويد خودش را تميز بشود يك شكل و صورتى پيدا كند آن وقت، اگر صبر نمىكنى اين همين مقدار بشود، شبق دارى كه صبر بكنى اقلا فلان جايش را بشويد، اين متفاهم عرفى اين است، پس اينها ادله مجوزه است.
اما ادله مانعه، از ادله مانعه دو تا روايت نقل مىكنيم كه يكى موثقه است، موثقه سعيد ابن يسار است روايت هفتمى[8] است در باب بيست و هفت:
شيخ باسناده عن على ابن حسن فضال عن ايوب ابن نوح و سندیّ ابن محمد، ايوب ابن نوح از اجلاء است، جمیعا عن صفوان ابن يحيى از اجلاء است عن سعيد ابن يسار، فقط به واسطه على ابن حسن فضال موثقه شد. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ الْمَرْأَةُ تَحْرُمُ عَلَيْهَا الصَّلَاةُ» زن صلاة بر او حرام مىشود یعین حائض می شود، «ثُمَّ تَطْهُرُ» بعد از او پاك مىشود. «فَتَوَضَّأُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَغْتَسِلَ» وضوء مىگيرد يعنى شست و شو مىكند بدون اينكه غسل بكند. «أَ فَلِزَوْجِهَا أَنْ يَأْتِيَهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ» قبل از اينكه غسل بكند، اين وضوء وضوء لغوى است يعنى شست و شو، نه وضوء صلاتى، مىگويد بر اينكه به مناسبت حكم و موضوع افلزوجها ان يأتيها قبل ان تغتسل، «قَالَ لَا حَتَّى تَغْتَسِلَ» تا مادامى كه غسل نكرده است نكند اين كار را، يكى اين روايت است.
ديگرى هم روايتى است كه سندش ضعيف است، روايت ششمى[9] است، عنه عن على ابن اسباط عن عمّه يعقوب ابن احمر، يعقوب ابن احمر توثيقى ندارد، عن ابى بصير عن ابى عبد الله عليه السلام سألته عن امرئة كان طامثا فرأت الطهر أ يقع عليها زوجها قبل ان تغتسل قال لا حتى تغتسل، نمىشود مگر غسل كند.
خوب مىدانيد اين روايات گفت لا، آن روايات گفت لا بأس، نتيجه چه مىشود؟ نتيجه مىشود كراهت، كراهت دارد دیگر، منتهى كراهتش هم رفع مىشود به واسطه اینکه زوجش اگر شبق داشته باشد آن را هم بشويد كراهتش هم مىرود، ملتزم مىشويم به همان معنى.
اگر كسى گفت بر اينكه اين نمىشود، اينها جمع عرفى ندارند، دارند، نهى با ترخيص جمع عرفی دارند، اما اگر کسی گفت متعارضين هستند اين روايات ناهيه را بايد حمل كنيم به چه چيز؟ حمل كنيم به تقيه، چرا؟ چونكه عامه مسلكشان اين است که مادامى كه غسل نشده است حرام است وطيش، اين مذهب عامه است و اين روايات موافق عامه است طرح مىشود، نگوييد روايات اين رواياتى كه موافق با عامه است موافق با كتاب مجيد است؟ قد ذكرنا در كتاب مجيد دلالتى بر حرمت وطى قبل از غسل نيست، در فاذا تطهرن فاتوهن من حیث امرکم الله دلالتى نيست، و اين روايات ناهیه موافق با كتاب نيستند بلكه روايات مجوزه موافق با كتاب هستند، چرا؟ چونكه در كتاب این است كه فأتوا حرثکم انی شئتم، بعد از اينكه آن آيه دلالتش تمام نشد، آن روايات موافق با كتاب است، اينها هم موافق با عامه هستند، متعين مىشود فتوا به ذلك، هيچ جاى شبههاى نيست، اين هم اين مسئله، و الحمد الله رب العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص345
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص345.
[3] وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ سوره بقره(2)، آيه 222.
[4] نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ؛ سوره بقره(2)، آيه 223.
[5] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ ابْنَيِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا انْقَطَعَ الدَّمُ وَ لَمْ تَغْتَسِلْ فَلْيَأْتِهَا زَوْجُهَا إِنْ شَاءَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص325.
[6] وَ عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحَائِضِ تَرَى الطُّهْرَ- أَ يَقَعُ بِهَا زَوْجُهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ- قَالَ لَا بَأْسَ وَ بَعْدَ الْغُسْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص325.
[7] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْمَرْأَةِ يَنْقَطِعُ عَنْهَا الدَّمُ دَمُ الْحَيْضِ فِي آخِرِ أَيَّامِهَا- قَالَ إِذَا أَصَابَ زَوْجَهَا شَبَقٌ فَلْيَأْمُرْهَا- فَلْتَغْسِلْ فَرْجَهَا ثُمَّ يَمَسُّهَا إِنْ شَاءَ قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص324.
[8] وَ عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ الْمَرْأَةُ تَحْرُمُ عَلَيْهَا الصَّلَاةُ ثُمَّ تَطْهُرُ- فَتَوَضَّأُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَغْتَسِلَ- أَ فَلِزَوْجِهَا أَنْ يَأْتِيَهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ- قَالَ لَا حَتَّى تَغْتَسِلَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص326.
[9] وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ يَعْقُوبَ الْأَحْمَرِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ كَانَتْ طَامِثاً فَرَأَتِ الطُّهْرَ- أَ يَقَعُ عَلَيْهَا زَوْجُهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ- قَالَ لَا حَتَّى تَغْتَسِلَ- قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ حَاضَتْ فِي السَّفَرِ- ثُمَّ طَهُرَتْ فَلَمْ تَجِدْ مَاءً يَوْماً وَ اثْنَيْنِ- أَ يَحِلُّ لِزَوْجِهَا أَنْ يُجَامِعَهَا قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ- قَالَ لَا يَصْلُحُ حَتَّى تَغْتَسِلَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص326.