درس هشتصد و شصت و نهم

احکام حائض

مسأله 40: «إذا طهرت و لها من الوقت مقدار أداء صلاة واحدة‌و المفروض أن القبلة مشتبهة تأتي بها مخيرة بين الجهات و إذا كان مقدار صلاتين تأتي بهما كذلك».‌[1]

ادامه بحث گذشته

كلام در اين فرض بود که زن وقتى كه طاهر شد از حيض غسل كرد و طهارت مائيه را تحصيل كرد، يا بناء على التيمم وظيفه‏اش تيمم است تيمم كرد ديد باندازه هشت ركعت باقى مانده است تا شمس غروب كند، به مقدار صلاة الظهر و صلاة العصر، ولكن قبله مشتبه است فى بين اربع جهات، در اين صورت وظيفه اين زن اين است، به يكى از اين چهار طرف كه قبله مشتبه ما بين آنها است و ظن هم ندارد كه قبله كدام طرف است به يكى از اين طرفها صلاة ظهرش را بخواند و بعد به همان طرفى كه صلاة الظهر را خوانده است به همان طرف صلاة عصرش را بخواند، اين بنا بر اين است كه اشتراط قبله در صورت اشتباه ساقط نمى‏شود، چونكه اين زن متمكن است صلاة ظهرش را الى القبله بخواند، صلاة عصرش را هم به قبله بخواند، به مقدار هشت ركعت باقى است، منتهى متمكن از احراز نيست، متمكن از علم نيست كه علم پدا كند صلاة ظهرم را الى القبله خوانده‏ام، بدان جهت نوبت مى‏رسد به موافقت احتماليه، يك صلاتى را كه به يك طرف خواند، عصر را به آن طرف مى‏خواند، چرا؟ چونكه اگر ظهر را به يك طرف خوانده است عصر را به طرف آخر بخواند علم دارد كه يكى از اين نمازها باطل است، اگر او قبله بود اين دومى باطل است، اگر اين دومى قبله بود اولى باطل است، هيچ كدام نبود در ما نحن فيه هر دو باطل هستند، بدان جهت در ما نحن فيه چونكه علم پيدا مى‏كند يكى از اين نمازها باطل است به آن طرفى كه ظهر را خوانده است عصر را هم بايد به آن طرف بخواند.

 آنهايى كه مى‏گويند شرطيت قبله ساقط است در اين صورت، صحيحه محمد ابن مسلم گفته است كه يجزى للمتحير اینما توجه اذا لم يعمل اين وجه القبله، آنها مى‏گويند كه نه ظهر را اين طرف خواند عصر را مى‏تواند اين طرف بخواند، چونكه قبله اشتراط قبله ساقط است، اين يكى از محاذیری است كه مشهور طرد كرده‏اند اين صحيحه محمد ابن مسلم[2] را، گفته‏اند مقتضاى صحيحه محمد ابن مسلم اين است كه اگر قبله مشتبه ما بين سه طرف بوده باشد آنجا نه نخواند به آن سه طرف، به آن پشت بخواند، چونكه يجزى المتحير شرطيت قبله ساقط است، چونكه شرطيت قبله ساقط است هر طرف مى‏خواهد بخواند، چونكه اين را نمى‏شود ملتزم شد مشهور اين صحیحه را عمل نكرده‏اند، و گفته‏اند قبله در شرطيتش باقى است و بايد به اربع جهات بخواند، كه روايت هم دارد، ولكن روايتش من حيث السند ضعيف است، مرسله است صدوق فرموده است كه روی انه يصلى الى اربع جهات، این مرسله است ولكن چونكه بر طبق قاعده است و اين صحيحه مضمونش را نمى‏شود ملتزم شد به صحیحه عمل نكرده‏اند، بدان جهت در ما نحن فيه بايد يك صلاة ظهر بخواند به يك طرف بعد صلاة عصرش را بخواند، چونكه وقت ما بقى وقت مختص عصر است و عصر را نمى‏تواند موافقت قطعيه بكند، موافقت احتماليه مى‏كند، احتماليه که به همان طرف بايد بخواند، والاّ علم اجمالى پيدا مى‏كند كه يا او باطل بود يا اين دومى.

درست توجه کنید مطلب مهمی عرض می کنم، اگر فرض كرديم اين زن، اين نمازش را خواند يك طرف ظهر خواند به همان طرف هم عصر خواند، خوب قبله هم كه از اشتراط ساقط نشده بود، بعد از اينكه زمان تمام شد و شب رسيد قضاء صلاة ظهر و عصر بر او واجب است يا نيست؟ چونكه احتمال مى‏دهد صلاة ظهر و عصر را نخوانده است، آن كه خوانده بود الى غير القبله بود، قبله هم كه در حديث لا تعاد از آن پنج تا است كه تعاد الصلاة منها، اگر قبله ولو قبله‏ اضطراريه موجود نشود كه احتمال مى‏دهد که نه به قبله اختياريه نماز خوانده است که كعبه است نه هم به قبله اضطراريه كه بين المغرب و المشرق است، اگر يك نماز بيشتر نخوانده است اين زن احتمال مى‏دهد كه اين صلاة فوت شده است، قضائش واجب هست يا واجب نيست؟ نه قضاء واجب نيست، چرا؟ چونكه در ما نحن فيه زن وقتى كه اين دو نماز را خواند قطع داشت كه تكليف ادائى ساقط شده است از او اما بالموافقه او بانقضاء الوقت، وقتى كه يك نماز ظهر خواند قطع پيدا مى‏كند كه نماز ظهر وقتش گذشت، اگر خواند الی القبلة به موافقت ساقط شد، اگر نخواند الى القبله به انقضاء وقت ظهر تمام شد، چونكه ما بقى وقت عصر است، مختص عصر است، وقتى كه عصر را خواند بعد از تمام كردن آن صلاة عصر علم دارد كه تكليف به عصر ساقط شد، اما بالموافقه چونكه قبله بود نماز خواند يا به انقضاء الوقت، پس تكليف ادائى ساقط شد، استصحاب عدم اتيان به صلاة الظهر و العصر الى القبله اثرى ندارد، چونكه تكليف قطعا ساقط شده است، چونكه تكليف ساقط شده است استصحاب عدم الاتيان بصلاة الظهر و العصر در وقت اثرى ندارد، فوت را بايد اثبات كند چونكه موضوع قضاء فوت است، و استصحاب عدم الاتيان به صلاة ظهر و العصر كه تكليف ادائى باقى است نسبت به اين اثر ندارد، چونكه تكليف ادائى قطعا ساقط است، اثر داشته باشد بايد قضاء را اثبات كند، قضاء هم موضوعش فوت است نه عدم اتيان به صلاة الظهر و العصر فى الواقع، من فاتته فريضة فليقضها، فوت عدم خاص است نه مطلق ترك الفعل فى الوقت است، بما انه اين استصحاب فوت را اثبات نمى‏كند بدان جهت قضاء واجب نيست.

ولكن به خلاف اينكه زن غسل كرد طاهر شده بود وقت حيضش تمام شده بود، غسل كرد يك ساعت هم به غروب الشمس مى‏ماند، قبله مشتبه است، گفت من به يك طرف نماز مى‏خوانم انشاء الله قبله همين طرف است، من به چهار نماز حوصله ندارم، خسته شده‏ام از غسل كردن، يك طرف صلاة ظهرش را خواند يك طرف صلاة عصرش را هم خواند، وقتى كه اينجور شد نخواند در وقت، بعد قضيه را به يك آخوندى گفت، آخوند مى‏گويد كه بايد آن نمازها را قضاء كنى آن نمازهاى ظهر و عصر را قضاء كنى، آن آخوند اگر اينجور بگويد صحيح گفته است، چرا؟ چونكه اين زن وقتى كه صلاة ظهر و عصرش را آنجور اتيان كرد به يك طرف استصحاب عدم اتيان به الصلاة ظهر و العصر جارى بود، چونكه استصحاب احتمال مى‏داد كه اينها الى القبله نباشد، آن استصحاب مى‏گفت كه تو مكلف هستى به صلاة الظهر و العصر فى الوقت چونكه وقت وسيع بود مى‏توانست اتيان بكند، آن تكليف به صلاة الظهر و العصر قطعا فوت شده است، آن تكليفى را كه استصحاب اثبات مى‏كرد او بالوجدان فوت شده است، چونكه آن تكليفى كه به استصحاب اثبات مى‏كرد كه از او مى‏گوييم تكليف ظاهرى آن تكليف ظاهرى متعلقش هر چه هست او بالوجدان فوت شده است چونكه به حكم ظاهرى عمل نكرد، بدان جهت فليقضها مى‏گيرد، فرقى نمى‏كند فوت در وقت فوتى بوده باشد بالوجدان فى الوقت او بالتعبد بالتكليف فى الوقت بدان جهت او را بايد قضاء كند، اين بنا بر اينكه عند الاشتباه قبله از شرطيت ساقط نمى‏شود.

و اما اگر گفتيم عند الاشتباه قبله از شرطيت ساقط مى‏شود قضاء ندارد، چونكه قبله شرط نبود نماز بلا قبله واجب بود، آن هم اتيان كرده است، قبله شد شد، نشد هم نشد، چونكه قبله معتبر نبود، اين تتمه بحثى است كه مانده بود از اين مسئله.

آنى كه باقى مانده است نكات مهمه‏اى است كه مستحبات بر حائض است، نكات مهمه‏اش كه بحث كردنى است عرض مى‏كنم انشاء الله.

 يكى از نكاتى كه اين را در اول بحث كنيم، ولو صاحب عروه اين را در مسئله بعدى فرموده است و آن اين است كه تا حال هم از ما مى‏پرسيدند زن حائض است در حال الحيض ولكن جنب هم بوده است، چونكه قبل از اينكه حيضش بيايد مجامعت كرده بود با او شوهرش، يا نه، در حال الحيض است و مجامعت كرده است ولو جماع حرام است مرتكب شده است، مى‏تواند اين زن غسل جنابت را در حال حيضش بكند يا نه؟

انواع اغسال مشروعه

اين را به عنوان قاعده كليه بحث مى‏كنيم، مى‏دانيد اغسال مشروعه در شريعت اسلاميه، اين اغسال على قسمين هستند، يك قسم از اغسال اغسال مندوبه است كه انشاء الله بحثش خواهد آمد، مثل غسل جمعه، مثل غسل توبه، مثل غسل احرام غسل مى‏كند احرام حج و عمره ببندد، اينها اغسال مستحبه هستند، اغسال ليالى شهر رمضان آن ليالى مخصوصه و امثال ذلك، اينها اغسال مستحبه و مندوبه است، يك قسم از اغسال اغسال واجبه است مثل غسل جنابت، غسل مسّ ميت، غسل الحيض، غسل النفاس اينها اغسال واجبه‏اى هستند كه بر شخص واجب مى‏شود.

آيا زن در ايام حيضش كه هنوز ايام حيضش است به ميتى دست زد يا اگر جنب بود من قبل مى‏تواند در حال جنابت غسل جنابت را موجود بكند يا غسل مسّ ميت را موجود بكند به نحوى كه حدث جنابت ديگر مرتفع مى‏شود، حدث مسّ الميتی مرتفع مى‏شود، اين مشروع است يا نه؟ اين اغسال واجبه، اما الاغسال مندوبه زن در حال حيض مى‏تواند اغسال مندوبه را اتيان بكند يا نمى‏تواند اتيان بكند؟

اما الاغسال مندوبه صاحب عروه فتوا مى‏دهد كه همه‏اش صحيح است از حائض، غسل احرامش، غسل جمعه‏اش، غسل توبه‏اش، غسل ليالى شهر رمضان، تمام اغسال مندوبه، از زن حائض در حال الحيض مشروع است، چرا مشروع است؟ اولا به اطلاق ادله اغسال، ادله اغسال مندوبه مطلق است، چيزى كه هست اذا طلع الفجر فى يوم الجمعه يغتسل المكلف ذکرا او انثی، اينجور است لسان خطابات عند طلوع الفجر چونكه غسل جمعه اول مشروعيتش حين طلوع فجر است، بله، توجه كرديد، اذا طلع الفجر من يوم الجمعه يغتسل الرجل و المرأة، اين اطلاق دارد كه مرأه حائض بشود، نشود، مرد جنب بشود يا نشود، اطلاق دارد، يغتسل غسل مى‏كند، كما صرح به جماعة من الاصحاب اغسال مندوبه از حائض مشروع است و بعضى از اغسال مندوبه منصوص است اصلا، مثل غسل الاحرام كه زن حائض شده است مى‏خواهد محرم بشود، امام عليه السلام فرمود بر اينكه غسل كند احرامش را ببندد، حيض مانع نيست، اين روايات دو تا را مى‏خوانم براى شما، اين روايات در وسائل در ابواب الاحرام، باب چهل و هشت است از ابواب الاحرام، روايت [3]چهارمى:

صحيحه معاويه بن عمار

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ حماد ابن عيسى است كه حسين ابن سعيد از او نقل مى‏كند. «عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحَائِضِ تُحْرِمُ وَ هِيَ حَائِضٌ» و هى حائض احرام مى‏بندد در حال حيض؟ «قَالَ نَعَمْ تَغْتَسِلُ وَ تَحْتَشِي- وَ تَصْنَعُ كَمَا تَصْنَعُ الْمُحْرِمَةُ  وَ لَا تُصَلِّي» آن زنى كه احرام مى‏بندد او چه كار مى‏كند غسل مى‏كند اين هم همين جور غسلش را مى‏كند، تحتشى قرينه است كه تغتسل به معناى شستن نيست، غسل است، غسل مى‏كند كما تصنع المحرم، كما اينكه محرمه مى‏كند آنى كه حائض نيست چه كار مى‏كند اين هم همان كار را مى‏كند.

صحيحه عيص بن قاسم

صحيحه دومى كه صحيحه عيص[4] است اظهر از اين است، بلكه نصّ در اين معنا است:

«وَ [محمد بن الحسن باسناده] عَنْهُ ( حسين بن سعيد) عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَ تُحْرِمُ الْمَرْأَةُ وَ هِيَ طَامِثٌ- قَالَ نَعَمْ تَغْتَسِلُ وَ تُلَبِّي» ، اين غسل احرام معروف است، غسل مى‏كنند و تلبيه مى‏كنند بعد الغسل، بدان جهت غسل الاحرام منصوص است و احتمال فرق هم ما بين غسل احرام و اغسال مستحبه ديگر نيست بعد ما ذكرنا من اطلاق ادلتها، اطلاق ادله كافى است اينها هم نبود كافى بود.

 ولكن در ما نحن فيه يك روايتى هست كه اسمش صحيحه محمد ابن مسلم است، در آن صحيحه محمد ابن مسلم، يك كلمه‏اى امام عليه السلام ذكر فرموده است كه آن كلمه در ذهن مى‏زند بر اينكه غسل مستحب اينجور نيست كه همه‏اش مشروع بشود، آن صحيحه چيست؟ در وسايل در ابواب الحيض باب چهل از ابواب الحيض است روايت چهارمی[5] است:

صحيحه محمد بن مسلم

«محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» حائض غسل مى‏كند روز جمعه، و تذكر الله، خداوند را ذكر مى‏گويد؟ «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحَائِضِ- تَطْهُرُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ تَذْكُرُ اللَّهَ قَالَ أَمَّا الطُّهْرُ فَلَا- وَ لَكِنَّهَا تَوَضَّأُ فِي وَقْتِ الصَّلَاةِ- ثُمَّ تَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ وَ تَذْكُرُ اللَّهَ تَعَالَى» اين را خواهد آمد كه الآن عرض مى‏كنم انشاء الله بعد از اين بحث، مستحب است براى حائض وقتى كه وقت صلاة رسيد وضوء بگيرد و رو به قبله بنشيند و ذكر بگويد به مقدار صلاة بعد بلند شود برود به كار خودش مشغول بشود.

عرض مى‏كنم اين معنا بر حائض مستحب است، اين مستحب بودن روايات دارد، روايات صحيحه‏اى دارد، آن روايات صحيحه دلالت مى‏كنند بر اينكه اين حائضى كه هست اين كار را بايد بكند، يكى از اين روايات اين است در باب چهل[6] از ابواب الحيض:

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ» صحيحه است سند صدوق به او سند صحيحى است، آنجا دارد «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَ كُنَّ نِسَاءُ النَّبِيِّ ص» نساء نبى نماز نمى‏آوردند در حال حيض، «لَا يَقْضِينَ الصَّلَاةَ إِذَا حِضْنَ» یعنی لا یأتون معناى لغوى است، لا يقضين الصلاة اذا حضن، وقتى كه حائض مى‏شدند «وَ لَكِنْ يَتَحَشَّيْنَ» اينها احتشاء مى‏كردند يعنى وقت صلاة با خودشان پارچه برمى‏داشتند كه آلوده نشوند، «حِينَ يَدْخُلُ وَقْتُ الصَّلَاةِ- وَ يَتَوَضَّيْنَ» وضوء مى‏گرفتند، یعنی وضوء صلاتى که در روایات دیگر تصریح کرده اند، «ثُمَّ يَجْلِسْنَ قَرِيباً مِنَ الْمَسْجِدِ فَيَذْكُرْنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».

صحيحه زراره

در روايت دومى در باب چهل اينجور[7] است:

 «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ» دو سند. «جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع  قَالَ: إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ طَامِثاً» اگر زن حائض بشود «فَلَا تَحِلُّ لَهَا الصَّلَاةُ- وَ عَلَيْهَا أَنْ تَتَوَضَّأَ وُضُوءَ الصَّلَاةِ عِنْدَ وَقْتِ كُلِّ صَلَاةٍ- ثُمَّ تَقْعُدَ فِي مَوْضِعٍ طَاهِرٍ» وضوء صلاة را بگيرد، عند وقت كل صلاة ثم تقعد فى موضع طاهر در جاى پاكى بنشيند «فَتَذْكُرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ تُسَبِّحَهُ وَ تُهَلِّلَهُ وَ تُحَمِّدَهُ كَمِقْدَارِ صَلَاتِهَا- ثُمَّ تَفْرُغُ لِحَاجَتِهَا» اين روايات دلالت كرده است كه بر زن حائض اين معنا مطلوب است.

چرا اين روايات را حمل بر وجوب نكرده‏ايم مثل صدوق قدس الله نفسه الشريف، بلكه مى‏گويند ظاهر عبارت كلينى و بعضى ديگر اين است كه اين تكليف است براى حائض در اوقات صلاة، ترخيصى هم در روايات بر خلاف اين صادر نشده است.

 عرض مى‏كنم بر اينكه نمى‏شود وجوب ملتزم شد، براى اينكه اين معنا اگر وظيفه زن حائض بود الان از واضحات مى‏شد عند المتشرعه، چونكه مسئله محل ابتلاء است سؤال مى‏كردند، اگر وجوبى داشت اين معنا از مسلمات مى‏شد، اين نساء النبى اين كار را مى‏كردند بر زن حائض هم اين معنا مطلوب است، اين معنايى كه هست زن حائض اين وظيفه داشته باشد فرض بوده باشد بر زن حائض، اگر اين از فرائض در شريعه بود از مسلمات مى‏شد، چونكه مؤمنين و اينها زنها و بناتشان مبتلاء بر اين هستند، با وجود اينكه خلافش از مسلمات است، اصلا در ذهن نساء اين معنا نيست، حتى در رجال هم همين جور است، در اذهان رجال متشرعه هم اين نيست، بدان جهت يك اشخاص مخصوصه‏اى اينها را مى‏داند، بدان جهت اين واجب نيست، مضافا بر اينكه در معتبره منصور ابن حازم ينبغى است، ينبغى للمرأة الحائض،[8] سزاوار است بر مرأه حائض، آنجا اينجور دارد:

معتبره زيد شحام

«عن على ابن ابراهيم، عن ابيه عن ابن ابى عمير، عن عمار ا بن مروان عن زيد شحام»، روايت زيد شحام است معتبره، «سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول ينبغى للحائض ان تتوضأ» ظاهرش استحباب است، ولو بعضى‏ها فرموده‏اند وجوب است نه، دلالتى به وجوب نمى‏كند، ينبغى سزاوار است اين كار را بكند، اين معنا در ذهن مى‏آيد، بدان جهت در ما نحن فيه اين وظيفه حائض است، يعنى وظيفه واجبه نيست وظيفه مندوبه است كه حائض اين كار را بكند، بدان جهت در صحيحه محمد ابن مسلم مى‏پرسد كه حائض يوم جمعه غسل كند بعد ذكر بگويد، كه در باب بيست و دو روايت محمد ابن مسلم است، عن الحائض تطهر يوم الجمعه يا تتطهر يوم الجمعه، غسل بكند و تذكر الله، فقال اما الطهر فلا، يعنى غسل نه، و لكنها تتوضأ وقت الصلاة ثم تستقبل القبله و تذكر الله، وضوء بگيرد، خوب لا يقال بر اينكه اگر غسل جمعه‏ مشروع بود چرا امام مى‏فرمود كه و اما الطهر فلا، غسل نه، طهر يعنى غسل نكند، طهرى نيست.

عرض مى‏كنم بر اينكه اين منافات با اين ندارد، چونكه ظاهر روايت اين است كه وضوء شرط آن عمل است، ظاهر روايات اين است كه آن ذكری كه مستقبلا الی القبله مى‏نشيند وضوء شرط او است يا شرط كمال است يا شرط مشروعيت و مطلوبيت، اين در صحيحه محمد ابن مسلم در ذهن مى‏زند كه روز جمعه كه غسل جمعه مشروع است، اين غسل جمعه بكند آن عمل را اتيان بكند اينجور است، تطهر غسل بكند و تذكر الله خداوند را ذكر بگويد، و للحائض يوم الجمعه، غسل مى‏كند و تذكر الله؟ قال اما الطهر فلا، اين مدلول اين روايت اين است كه آن ذكرى كه مشروع است رو به قبله بنشيند او غسل نمى‏خواهد او با وضوء مى‏شود، اما اينكه حائض به غير او که خود غسل مستحب نفسى است نمى‏تواند روز جمعه غسل بكند به او دلالت نمى‏كند، اين وضوئى كه معتبر است در آن ذكر حائضى او بايد وضوء باشد غسل جاى آن نمى‏نشيند، اما اينكه غسل خودش نمى‏شود ولو بر آن نشستنش و ذکرش وضوء مى‏گيرد به او دلالتى نمى‏كند اين روايت.

بدان جهت در ما نحن فيه دليلى بر اينكه اغسال مستحبه مشروع است از زن حائض اين اغسال مستحبه در اين اشكالى نيست، اين صحيحه محمد ابن مسلم يك احتمال ديگر هم دارد و آن اين است كه روز جمعه اين زن حائض وقتى كه مى‏خواهد غسل حيض بكند ذكر بگويد، روز جمعه غسل حيض بكند ذكر بگويد، كانّ غسل حيض كافى از غسل جمعه است، غسل حيض بكند؟ امام مى‏فرمايد نه در ما نحن فيه وضوء بگيرد و اين كار را بكند، اين دو تا معنا يكى از اينها محتمل است و اين معنا حمل مى‏شود براى اينكه اين نمى‏تواند مقيد به اطلاقات بشود ظهورى ندارد، چونكه اين قيد ذكر را آورده است فى ما بعد.

اما الكلام در اغسال واجبه، كه حائض اغسال واجبه را مى‏تواند اتيان بكند يا نه؟ آن اغسال واجبه هم على الظاهر اشكالى ندارد كه مشروع است از حائض، حائض جنب بود غسل جنابت كرد جنابتش رفع مى‏شود، مسّ ميت كرده بود غسل مسّ ميت كرد غسل مسّ ميتش رفع مى‏شود، تمامى اينها رفع مى‏شود، اين را از كجا مى‏گوييم؟ اين از این مى‏گوييم كه علاوه بر اطلاقات من مسّ الميت فليغتسل كه اطلاق دارد حائض را هم مى‏گيرد، علاوه بر اين موثقه عمار دلالت مى‏كند اين موثقه عمار اينجور است، در باب بيست و يك از ابواب الحيض است كه سابقا هم در باب جنابت خوانديم، من حيث السند موثقه است، فطحي هستند، روايت، روايت چهارمى است در اينجا، سألته عن المرأة يواقعها زوجها، زن زوجش با او مواقعه مى‏كند، ثم تحيض قبل ان تغتسل قبل از اينكه غسل جنابت بكند حائض مى‏شود، قال انشائت ان تغتسل فعلت، بخواهد غسل جنابت بكن بكند، و ان لم تفعل فليس عليها شى‏ء، اگر الان هم نكند، مانعى هم ندارد، چونكه نماز واجب نيست الآن براى او، مى‏گذارد براى بعد، اين موثقه صريح است كه غسل واجب مشروع است.

ولكن گفته شده است كه در ما نحن فيه روايات ديگر معارض با اين است، يكى از آن روايات كه معارض است صحيحه عبد الله ابن يحيى الكاهلى است در باب بيست و دو روايت اولى[9] است:

صحيحه يحيی الکاهلی

محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن على ابن الحكم عن عبد الله يحيى الكاهلى عن ابى عبد الله عليه السلام، قال سألته عن المرأة يجامعها زوجها فتحیض و هى فى المغتسل، غسل جنابت مى‏كرد حيضش آمد، تغتسل او لا تغتسل غسل جنابت را بكند يا نكند؟ قال قد جائها ما يفسد الصلاة، آنى كه صلاتش را فاسد مى‏كند حيض است كه او آمد ديگر چرا غسل كند، فلا تغتسل غسل نكند، گفته‏اند اين معنا فلا تغتسل ارشاد به عدم مشروعيت است كه غسل مشروع نيست.

عرض مى‏كنم جمع عرفى ما بين موثقه عمار و ما بين اين روايتى كه در ما نحن فيه هست جمع عرفى اين است كه نه وجوبى ندارد، غسل كند، آنجا هم گفت وجوب ندارد اما بكند عيبى ندارد، فلا تغتسل يعنى بيخود زحمت نكشد نماز كه نخواهد آمد بگذارد يك دفعه غسل كند، كما اينكه در روايت دومى كه معتبره سعيد ابن يسار است فرمود المرأة تَری الدم و هى جنب، أ تغتسل عن الجنابة او غسل الجنابة و الحيض واحد، قال قد أتاها ما هو اعظم من ذلك، چرا غسل كند حيضش آمده است، اين هم معنايش عبارت از اين كه الآن وجوبى ندارد، چونكه الآن مكلف به صلاة نيست، اما مشروعيت و استحباب نفسى موثقه عمار بر او دلالت مى‏كند.

 آنهايى كه در مشروعيت اغسال واجبه خدشه كرده‏اند عمده دليل اين صحيحه محمد ابن مسلم است كه و اما الطهر فلا، عرض مى‏كنم اگر اين بوده باشد آن غسل مستحب را هم مى‏گيرد كه غسل جمعه است، و اگر آن معنا در او مراد باشد كه آن غسل عوض وضوء باشد براى ذكرى كه معتبر است، امام مى‏فرمايد طهر يعنى غسل كردن براى آن ذكر كافى نيست، طهر براى آن ذكر نيست، براى آن ذكر فقط وضوء هست كه تتوضأ و قد تذكر الله، بدان جهت در ما نحن فيه وضوئات مندوبه هم همين جور است، و وضوئات مندوبه را مثل اغسال واجبه ولو گفته‏اند مشهور كه مشروع نيست ولكن اطلاق ادله وضوعات مستحبه كه در نوم مستحب است، در قرائت قرآن مستحب است و غير ذلك اينها حائض را هم مى‏گيرد، اين يك جهت.

وظيفه زن حائضی که متمکن از وضو نباشد

جهت ديگرى كه در ما نحن فيه بحث مى‏كنيم اگر حائض متمكن از وضوء نيست كه اين آدب برايش مستحب شد، واجب نشد که رو به قبله بنشيند ذكر بگويد، مى‏دانيد كه در يك روايت مطلق [10]الذكر بود، در روايت ديگر فتذكر الله و تسبحه و تهلله و تحمده، بدان جهت در ما نحن فيه دارد كه اولى است که تسبيحات اربعه بگويد، هم ذكر است هم تسبيح است هم تهليل است هم حمد است، جمع كند اينها را، اگر اين زن نمى‏تواند وضوء بگيرد، چونكه آب ندارد يا مريض است ضرر دارد آب براى او، اگر حائض نبود بر نمازش هم تيمم مى‏كرد، براى اين عمل مستحب مى‏تواند تيمم بكند يا نه؟ تيمم مشروع است براى زن حائض؟

ديدگاه صاحب جواهر(ره)

صاحب الجواهر و بعض آخر از علمائنا ملتزم شده‏اند مشروع نيست، براى اينكه تيممِ طهرى مشروع است، يعنى جايى كه وضوء و غسل طهر بشود و براى شخص طهارت بياورد التيمم احد الطهورين تيمم جاى آن طهر مى‏نشيند، و اما در جايى كه غسل طهر نياورد، حائض وضوء بگيرد كه طهر نمى‏آورد حائض است، طهر مى‏آورد نماز واجب مى‏شد، بدان جهت چونكه طهر نمى‏آورد تيمم هم مشروع نيست.

ولكن اين حرف هم درست نيست، چونکه در بعضى روايات تيمم بلکه در اكثرشان همينجور است، ولكن در بعضى روايات مفادش اين است هر جا وضوء و غسل مشروع شد ولو طهر نياورد آنجا تيمم جاى او را مى‏نشيند، دو تا روايت مى‏گويم که از اين دو تا روايت اين معنا استفاده مى‏شود كه اين جاى تيمم مى‏نشيند، آن دو تا روايت يكى عبارت از اين است، در باب سوم از ابواب التيمم صحيحه حلبى [11]است:

صحيحه حلبی

محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن عبيد الله على الحلبى فرمود انه سأل ابا عبد الله عليه السلام عن الرجل يمر بالرکیة، مرد مرور مى‏كند به چاه و ليس معه دلو، دلو ندارد، قال، امام عليه السلام ليس عليه ان يدخل الركیة، واجب نيست بر او وارد شود بر آن چاه، لانّ رب الماء هو رب الارض، چرا واجب نيست، براى اينكه رب الماء رب الارض است، فليتمم تيمم بكند، سؤال نفرمود كه وارد مى‏شد براى چاه كه وضوء بگيرد يا غسل كند اين مرد، وضوء كه مى‏گرفت وضوء را براى اكل طعام مى‏گرفت كه جنب بود، يا وضوء را براى صلاة مى‏گرفت، اينها را استفصال نفرمود، امام فرمود بر اينكه اينجا كه مى‏خواهد وضوء بگيرد تيمم بكند، ولو وضوء را چونكه جنب است لاكل الطعام مى‏گيرد، اطلاق دارد اين روايت، تنزيل مى‏كند که هر جا استعمال ماء مشروع است مع عدم التمكن او خوف الضرر أو مستلزم اضرار كه چاه را خراب بكند به داخل شدن، اين دلالت مى‏كند بر اينكه در اين موارد تيمم مى‏كند، اين ملازمه مقتضايش همين است، بدان جهت اين هم اشكال ندارد.

خوب اين زن كه وضوء مى‏گيرد، خوب وضوء طهارتى كه نيست، فورا بنشيند ذكر بگويد يا فاصله بيافتد عيبى ندارد؟ مقتضاى اطلاقات اين است وقتى كه داخل صلاة شد وضوء مى‏گيرد و مى‏نشيند، با فاصله مى‏نشيند يا بلا فاصله مى‏نشيند، مطلق است روايات، اين جهتش اطلاق دارد روایات، بدان جهت صاحب عروه هم فتوا مى‏دهد كه فوريت معتبر نيست كه فصل نباشد، ولكن اولى است، اولى چونكه احتياط مستحب است، شايد مضر بود بوده باشد در واقع.

 اين وضوء را كه گرفته است اين زن بعد از وضوء مثلا محصور شد رفت به توالت و بالت، اين وضوء كافى است يا بايد اعاده كند؟ صاحب عروه فتوا مى‏دهد و الظاهر انّ هذا الوضوء ينتقض بنواقض المعهوده، به نواقض معهوده نقض مى‏شود، ولو اين وضو وضوء طهارتى نيست وضوء غير طهارتى است، مع ذلك با آن نواقض معهوده نقض مى‏شود اگر آنها صادر شد بايد دوباره اتيان كند اگر بخواهد عمل را اتيان كند، چرا؟ چونكه اخذا به اطلاقات، عجب فقهى داريم! اخذا باطلاقات ادله نواقض که لا ينقض الوضوء الاّ البول، در روايات دارد كه ينقض الوضوء البول و الغائط و المنى و امثال ذلك، وضوء طهارتى بوده باشد يا وضوء غير طهارتى بوده باشد مطلق است، بما انّه اين تمسك به اطلاق است تمسك به اطلاقات اقتضاء مى‏كند اين را كه اين نحو بوده باشد.

آن وقت مى‏ماند يك نکته مختصره ای، در عبارت عروه اينجور دارد كه براى حائض مستحب است خودش را نظيف بكند، يعنى نجاست را از بدنش بشويد اوقات صلاة، خودش را تنظيف بكند آن خرقه‏اش را هم كه اول بسته بود او را عوض بكند قطنه‏اى كه اول گذاشته بود او را هم عوض بكند كه خونى شده است، يك خرقه يا قطنه تازه‏اى بگذارد و با بدن طاهر وضوء بگيرد و اين كار را بكند.

 اشكال شده است كه اين تطهير بدن و قطنه در روايات وارد نشده است، در روايات كما اينكه خدمت شما خواندم اينجور بود كه نساء رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لا يقضين الصلاة اذا حضن و لكن يتحشين، با خودشان احتشاء مى‏كردند، احتشاء يعنى با خودشان كهنه‏اى مى‏بستند، اين مقدار است، نه اينكه او را عوض مى‏كردند، احتشاء مى‏كردند حين يطهر وقت الصلاة و يتوضئن وضوء مى‏گرفتند وضوء صلاتی ثم يجلسن، لباس را پاك بكنند، بدنشان نجس است بشويند اينها در روايات نيست، تغيير خرقه و تغيير قطنه در روايات نيست.

عرض مى‏كنم بر اينكه اين همين جور است در روايات نيست، ولكن از اين روايتى كه مى‏گويد يتحشين حين يدخل وقت الصلاة ظاهرش اين است كه احتشاء را احراز مى‏كردند وقت صلاة، احراز کردن عند وقت الصلاة به اين مى‏شود كه قبلا اگر خرقه‏اى داشت او را برمى‏داشت و خرقه ديگر را مي گذاشت، عوض كردن مى‏شود دیگر، چونكه هيچ چيز نمى‏بستند به خودشان همين جور خون مى‏ريخت اينجور كه نيست، اينها داشتند، يتحشين يعنى احداث مى‏كردند، احداث بعد الوقت همان تغییر است.

و اما التنظيف در آن روايت ديگر داشت ثم تقعد فى مكان و موضع طاهر، اينجور استدلالها را متوجه بشويد، خصوصيات در روايات چه كار مى‏كند، مى‏گويد ثم تقعد فى موضع طاهر، اين بعد از اينكه وضوء گرفت در موضع طاهر مى‏نشيند، خوب موضع طاهر يعنى موضع قذر نباشد كه او را آلوده كند، مراد اين است، ثوبش را بدنش را آلوده نكند، خوب معلوم مى‏شود طهارت ثوب و بدنش مطلوب است، اينجور معلوم نمى‏شود؟ معلوم مى‏شود به كمال الظهور كه طهارت ثوب و بدنش مطلوب است، والاّ مكان طاهر نمى‏نشيند، مكانى بنشيند كه متنجس است چه اشكال دارد، حتى سرايت بكند، اينكه مى‏گويد در موضع طاهر بنشيند اين مقتضايش عبارت از اين كه تنظيف نظافت بدن و ثوب هم مطلوب است، روى اين اساس است وقتى كه بدن را تطهير مى‏كند قطعا بايد آن خرقه را عوض كند دیگر، بدان جهت تحتشين احداث مى‏شود.

بدان جهت جهت مهمه‏اى در مسئله باقى نماند الا خضاب المرأة که مکروه است، آن هم عیبی ندارد نهی در روایات ضهیفه است، و اگر هم نهی ثابت بشود مقتضای جمع عرفی حمل به کراهت است، و الحمد الله رب العالمين.



[1]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص348.

[2] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: يُجْزِي الْمُتَحَيِّرَ أَبَداً أَيْنَمَا تَوَجَّهَ- إِذَا لَمْ يَعْلَمْ أَيْنَ وَجْهُ الْقِبْلَةِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص311.

[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج12، ص400.

[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج12، ص401.

[5] وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحَائِضِ- تَطْهُرُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ تَذْكُرُ اللَّهَ قَالَ أَمَّا الطُّهْرُ فَلَا- وَ لَكِنَّهَا تَوَضَّأُ فِي وَقْتِ الصَّلَاةِ- ثُمَّ تَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ وَ تَذْكُرُ اللَّهَ تَعَالَى؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص346.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَ كُنَّ نِسَاءُ النَّبِيِّ ص لَا يَقْضِينَ الصَّلَاةَ إِذَا حِضْنَ- وَ لَكِنْ يَتَحَشَّيْنَ حِينَ يَدْخُلُ وَقْتُ الصَّلَاةِ- وَ يَتَوَضَّيْنَ ثُمَّ يَجْلِسْنَ قَرِيباً مِنَ الْمَسْجِدِ فَيَذْكُرْنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص345.

[7] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص345.

[8] وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ يَنْبَغِي لِلْحَائِضِ‌ ‌أَنْ تَتَوَضَّأَ عِنْدَ وَقْتِ كُلِّ صَلَاةٍ- ثُمَّ تَسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةَ وَ تَذْكُرَ اللَّهَ مِقْدَارَ مَا كَانَتْ تُصَلِّي؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص346.

[9] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ يُجَامِعُهَا زَوْجُهَا  فَتَحِيضُ- وَ هِيَ فِي الْمُغْتَسَلِ تَغْتَسِلُ أَوْ لَا تَغْتَسِلُ- قَالَ قَدْ جَاءَهَا مَا يُفْسِدُ الصَّلَاةَ فَلَا تَغْتَسِلْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص314.

 

[10] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ طَامِثاً فَلَا تَحِلُّ لَهَا الصَّلَاةُ- وَ عَلَيْهَا أَنْ تَتَوَضَّأَ وُضُوءَ الصَّلَاةِ عِنْدَ وَقْتِ كُلِّ صَلَاةٍ- ثُمَّ تَقْعُدُ فِي مَوْضِعٍ طَاهِرٍ- فَتَذْكُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تُسَبِّحُهُ- وَ تُهَلِّلُهُ وَ تَحْمَدُهُ- كَمِقْدَارِ صَلَاتِهَا ثُمَّ تَفْرُغُ لِحَاجَتِهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص386.

[11] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالرَّكِيَّةِ - وَ لَيْسَ مَعَهُ دَلْوٌ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يَدْخُلَ الرَّكِيَّةَ- لِأَنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الْأَرْضِ فَلْيَتَيَمَّمْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص343.