درس هشتصد و هفتادم

في الاستحاضة

«(فصل) في الاستحاضة دم الاستحاضة من الأحداث الموجبة للوضوء و الغسل إذا خرج إلى خارج الفرج و لو بمقدار رأس إبرة و يستمر حدثها ما دام في الباطن باقيا بل الأحوط إجراء أحكامها إن خرج‌ ‌من العرق المسمى بالعاذل إلى فضاء الفرج و إن لم يخرج إلى خارجه و هو في الأغلب أصفر بارد رقيق يخرج بغير قوة و لذع و حرقة بعكس الحيض و قد يكون بصفة الحيض و ليس لقليله و لا لكثيره حد و كل دم ليس من القرح أو الجرح و لم يحكم بحيضيته فهو محكوم بالاستحاضة بل لو شك فيه و لم يعلم بالأمارات كونه من غيرها يحكم عليه بها على الأحوط‌«.[1]

معنا و مراد استحاضه

صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف بعد از مباحث الحيض فصلى را عنوان مى‏كند اين فصل فى دم الاستحاضه است، و در این فصل قبل از شروع فى المسائل سه مطلب را ذكر مى‏فرمايد:

مطلب نخست: آن چه در حدوث و بقاء استحاضه معتبر است

المطلب الاول اين است: كما اينكه در حدوث الحيض و بقاء الحيض ايشان ذكر فرمود اگر دم الحيض در فضاء رحم زن بيايد، ولكن هنوز به خارج نشده است به ظاهر الفرج، ولو به قطره‏اى ولو به نقطه‏اى خارج نشده است، دم هنوز در فضاء الفرج است، آنجا فرمود اين متيقن از حدوث الحيض نيست، حدوث الحيض آن وقتى متيقن است كه دم خارج فرج بيايد ولو به مقدار نقطه‏اى، ولكن در بقاء الحيض كه دم الحيض باقى است و زن در حيضش باقى است خروج از فضاء فرج معتبر نيست، تا مادامى كه زن با خود پنبه برمى‏دارد و مى‏بيند پنبه آلوده است ولو نقطه‏اى به آن پنبه كه داخل فضاء الفرج است رسيده حيضش باقى است، روايات استبراء داشتيم كه دلالت مى‏كرد بر اين معنا، پس اگر دم الحيض خارج بشود ولو به مقدار نقطه‏اى از فضاء الفرج به خارج الفرج حيض حادث مى‏شود و در بقاء الحيض اين خروج معتبر نيست، وجود دم در فضاء الفرج كافى است.

 اما در جايى كه از اول اصلا از فضاء فرج خارج نشد، دم هست زن حس مى‏كند از حالش ولكن چيزى هنوز بيرون نيامده است، اينكه حيض زن شروع شده است اشكال فرمود، فرمود تا مادامى كه خارج نشده است حيض زن شروع بشود مشكل است، ولكن احتياط واجب كرد، احتياط واجب اين است كه در همان حال هم احكام حيض را بار بكند، ما هم عرض كرديم كه نه احكام حيض بار نمى‏شود، آنجا اينجور بود.

مى‏فرمايد آنى كه در حدوث الحيض و در بقاء الحيض گفتيم در حدوث دم الاستحاضه و در بقاء دم الاستحاضه هم آن مطلب مى‏آيد، يعنى اگر دم الاستحاضه از فضاء الفرج ولو به مقدار نقطه‏اى خارج بشود اين قطعا استحاضه شروع شده است، و در بقاء استحاضه هم بودن دم استحاضه در فضاء فرج كافى است، پنبه بردارد آلوده مى‏شود ولكن اگر پنبه نگذارد در ظاهر چيزى نيست همین در بقاء استحاضه كافى است، و اما اگر در حدوث استحاضه دم فقط در فضا باشد و نقطه‏اى هم خارج نشده باشد ولو زن مى‏داند كه پنبه داخل كند آلوده مى‏شود پنبه، مادامى كه خارج نشده است در فضا هست در تحقق استحاضه اشكال است، و همان احتياط وجوبى را هم اينجا كرده است و احوط اين است كه احكام استحاضه جارى مى‏شود، پس دم الحيض حدوثا و بقائا چه طور بود دم استحاضه هم حدوثا و بقائا همان جوراست در آن فرد متيقن و در آن فرضى كه احتياط واجب است، اين مطلب اول است كه ايشان در اين فصل فرموده است.

ما فعلا كلاممان در اين مطلب اول است، آيا اين دو باب يكى است؟ يا اين دو باب يكى نيست؟

 عرض كرديم در باب الحيض که در بقاء الحيض دم فقط در فضاء فرج باقى بماند در بقاء حيض كافى است بلا شبهة، و به اين معنا دلالت مى‏كرد رواياتى كه در استبراء زن آن وقتى كه احتمال مى‏دهد دم حيضش قطع شده است، رواياتي كه در استبراء زن حائض وارد شده بود كه امام عليه السلام فرمود پنبه‏اى را با خودش برمى‏دارد يعنى پنبه را داخل مى‏كند به فرجش كه مى‏رسد به فضاء فرج، صبر مى‏كند اگر اين پنبه را درآورد اگر نقطه‏اى حتى کرأس الابره دم در آن پنبه بوده باشد پاك نشده است و حيضش باقى است، اين روايات دلالت كرد كه بقاء الدم در فضاء الفرج موجب بقاء الحيض است، و اما در اين كه حاضت المرأة، مرأه حائض شد گفته صدق نمى‏كند اين حاضت المرأة الاّ در صورتى كه خارج بشود ولو يك نقطه‏اى، چرا؟ چونكه موضوع روايات المرأة تریَ الدم است، ترى ظاهرش اين است كه خارج شده است دم، روايات دو دسته بود، المرأة  ترَی الدم، المرأة  رأت الدم حاضت المرأة، آن رأت صدق نمى‏كند، حاضت هم صدقش معلوم نبود كه حائض صدق كند به اين كه هنوز خارج نشده است، بدان جهت در ما نحن فيه اينجور گفتيم، خطاباتى كه داريم وقتى كه وقت نماز رسيد نماز واجب مى‏شود بر مكلفين، اذا زالت الشمس وجبت الصلاة بر كل مكلفين، مقتضاى آنها اين است كه حتى دليل نداشتيم كه حائض صلاة ندارد دعی الصلاة ایام اقرائک نداشتیم مى‏گفتيم حائض هم نماز بخواند مكلف است به همان نماز، و هكذا رواياتى كه داريم دخول در مساجد مستحب است، قبور مكث در آنها عبادت مستحب است اينها اطلاق دارد نسبت به همه مكلفين، آن مقدارى كه از اين عمومات و اطلاقات رفع ید كرديم آن مخصص منفصل است، آنجايى است كه صدق حيض محرز شود كه خروج دم در خارج است، و در جايى كه مخصص اجمال داشته باشد در مورد اجمال -ايها الاصولين- تمسك مى‏شود به اطلاق مطلقات، چونكه مخصص منفصل است، و به اطلاق مطلقات رفع اجمال مى‏شود، گفته مى‏شود حكم مطلقات در مورد آن شك جارى است، علاوه بر اين يك چيزى هم گفتيم اگر يادتان بوده باشد، گفتيم روايتى كه موثقه بود و وارد شده بود در حق زنى كه در اثناء نماز گمان كرد كه حائض شد، امام عليه السلام فرمود غصه ندارد دستش را آن تو بكند، يعنى زير آن شلوارش نه اينكه در فرجش بكند، و آن موضع را مس كند، تمس الموضع، اين تمس الموضع نه اين كه ادخل اسبعه فى فرجها، تمس الموضع، موضع را مس مى‏كند يعنى ظاهر فرج را دست مى‏زند، ديد اگر خشك است چيزى نيست هنوز چيزى نيامده است نمازش را تمام كند، از آن روايت مباركه هم فهميديم كه در حدوث حيض خروج معتبر است، مجرد بودن دم در فضاء الفرج كافى نيست، اين روايت هم نبود به اطلاقات تمسك مى‏كرديم و رفع اجمال مى‏كرديم، اين نسبت به حيض، حيض حسابش پاك است.

ديدگاه مشهور در مان نحن فيه

 اما الاستحاضه، مشهور فرموده‏اند همان حرف را كه اگر دم استحاضه در فضاء فرج باشد خارج نشده باشد شك مى‏كنيم استحاضه صادق است يا صادق نيست؟ پس همان ادله‏اى كه دلالت كرده است محدث بالاصغر يا محدث بالاكبر اگر غسل كرد تا مادامى كه اگر وضوء گرفته است، محدث بالاصغر بود مادامى كه نواقض خارج نشده است، نواقض ادله حاصره گذشت، نوم، بول، غايط، ريح و امثال ذلك خارج نشده است، با همان وضوء مى‏تواند نماز بخواند، يا كسى كه غسل كرده است مادامى كه حدث صادر نشده است يعنى نواقض الوضوء صادر نشده است مى‏تواند با آن غسل نماز بخواند، اينجا هم كه اين زن مثلا وضوء داشت، وضوء گرفت نماز ظهرش را خواند، دم در فضاء فرج است خارج نشده است مقتضاى آن ادله اين است كه نماز دوم را هم با همان وضوء بخواند، چونكه بول و غايط نكرده است، آن مقدار رفع ید كرديم كه دم استحاضه بيرون مى‏آيد، دم اگر استحاضه بيرون بيايد از اين اطلاق بايد رفع ید كنيم، و هكذا در جايى كه غسل كرده باشد، مقتضاى اطلاقات اين است كه در حدوث الاستحاضه دم استحاضه خارج بيايد ولو به رأس ابرةٍ، و اما در بقاء مثل بقاء الحيض است فرق ینمی کند، در بقاء چونكه رواياتى كه وارد است خواهيم گفت انشاء الله روايات متعدده زن مستحاضه با خود كرسف برمى‏دارد، كرسف يعنى پنبه، با خودش پنبه برمى‏دارد، اگر دم به پنبه رسيد قليله شد حكم قليله، متوسطه شد حكم متوسطه، كثيره شد حكم كثيره، آن قليله كه خارج نمى‏شود، ربما قليله خارج نمى‏شود در همان فضاء فرج است، بدان جهت رواياتى كه وارد شده است، مستحاضه قليله كه بايد پنبه را آلوده كرد ولو به مقدار نقطه بايد وضوء بگيرد لكل صلاة دلالت مى‏كند بر بقاء استحاضه، او معتبر است، اين حرفى است كه مشهور اصحاب فرموده‏اند و اينجور گفته‏اند.

ملاحظه

به نظر قاصر ما اين حرف درست نيست، فرق است ما بين استحاضه و ما بين حيض، حيض همين جور است كه گفتيم، اما استحاضه در او بايد تفصیل داد، مى‏دانيد تارة زن زن حائض است، ولكن اين عادتش كه منقضى شد دمش مستمر بود دم قطع نشد، و مى‏داند هم كه تا ده روز قطع نمى‏شود، بعد فى ما بعد معلوم شد كه ده روز را گذشت ايام عادت تمام شد، ولكن ديد دم هست، دم دید كجا هست؟ فقط در فضاء فرج، چونكه نقاء را بايد احراز كند، پنبه برداشت ديد آلوده است، ايام عادتش تمام شد ايام استظهارش هم تمام شد تا ده روز هم استظهار مى‏كرد، گفتيم عيبى ندارد، باز روز يازدهم پنبه گذاشت ديد همين جور است در فضاء فرج، اين وظيفه‏اش چيست؟ روايات چه گفته‏اند؟ روايات گفته‏اند كه اگر دم حيض منقطع نشد بعد ايام عادتها و بعد ايام استظهارها تعمل باعمال المستحاضة، خوب آن روايات فرمود كه دم منقطع نشد، دم به چه چيز منقطع نمى‏شود؟ به اين مى‏شود كه پنبه بردارد مى‏بيند همين جور هست، چونكه انقطاع حيض به همين است ديگر، ان لم ينقطع حكمش اين است كه بعد از ايام عادت و ايام استظهار اعمال استحاضه را بار كند، اين مقتضاى روايات است، مقتضاى روايات است كه ولو عدم انقطاع به اين است كه پنبه‏اى را كه مى‏گذارد باز آلوده مى‏شود، مقتضاى بعضى روايات اين است كه پنبه را مى‏گذارد باز هم آلوده مى‏شود، يكی دو تا از اين روايات را مى‏خوانم، در باب يك از ابواب الاستحاضه موثقه زراره است[2] روايت نهمى:

موثقه زراره

و باسناد الشيخ عن الحسين ابن سعيد اهوازى از كتاب حسين ابن سعيد اهوازى نقل مى‏كند عن محمد ابن خالد الاشعرى كه معتبر است، نجاشى قدس الله نفسه الشريف فرموده است در حقش كه قريب الامر است. «عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الطَّامِثِ تَقْعُدُ بِعَدَدِ أَيَّامِهَا كَيْفَ تَصْنَعُ» ؟ چكار بكند ايام عادتش گذشت. «قَالَ تَسْتَظْهِرُ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ ثُمَّ هِيَ مُسْتَحَاضَةٌ» ، استظهار بكند يك روز دو روز را، ثم هى مستحاضة بعد از او مستحاضه است، آن يوم و يومين را كه استظهار مى‏كند اين است كه پنبه كه مى‏گذارد دم دارد، دم دارد استظهار مى‏كند يعنى صلاتش را ترك مى‏كند، ثم هى مستحاضة فتغتسل، غسل حيض را مى‏كند و تستوثق من نفسها، آنجا را مى‏بندد كه دم اگر آمد آلوده نشود، و تصلى كل صلاة بوضوء ما لم يثقب الدم، مادامى كه آن كرسفى كه را خواهيم گفت او را ثقب نكند سوراخ نكند، مادامى كه سوراخ نكرده است يا نفوذ نكرده است و در آن نرفته است يك وضوء مى‏گيرد، وقتى كه اينجور شد خوب اين مى‏شود مستحاضه حادث شد ديگر، قبلا حائض بود اين اول استحاضه همين است، يك وضوء مى‏گيرد مادامى كه دم لم يثقب ثقب نكرده است.

بدان جهت ملتزم مى‏شويم اگر زن حائض بود و بعد از حيض دم حيض منقطع نشد ولكن در فضاء فرج ولو به دم فرج نيايد خارج فرج نيايد در فضاء فرج بوده باشد اين مستحاضه حادث شده است در حدوثش خروج معتبر نيست، و اما اگر دم حيض قطع شد یومی ایامی قطع شد بعد دم حادث شد، يا دم قبل از ايام حيض حادث شد كه محكوم به حيض نيست آن دم، بلکه محكوم به استحاضه است، در آنجا بله به خروج معتبر است، بايد خارج بشود مجرد داخل او را دليل نداريم، چونكه آن مقدارى كه دليل داريم استحاضه حادث مى‏شود ولو در فضاء فرج بوده باشد او در اين صورت است، و اما در آن صورتى كه دم حيض منقطع بشود، ثم استحاضت يا اول بخواهد استحاضه بشود خروج دم معتبر است، قبل از خروج شك داريم رجوع به اطلاقات مى‏كنيم، الهم الا ان يدعى مدع بر اينكه احتمال فرقى است ما بين حدوث و آن حدوث، آن به عهده مدعى است، دعوايش هست ولكن تصديق نداريم اين را، مقتضى الادله اين است كه اين صورت حدوث الحيض است، و غير اين صورت كه دم الحیض منقطع شده است، ثم استحاضه است يا هنوز حائض نشده است ذات العادة است قبل از ايام عادت دم ديده است، دم هم به اوصاف استحاضه است كه تقدم الدم و تأخر الدم يعنى تأخر العادة و تقدم العادة نيست آنجاها تا مادامى كه خارج نشود حكم به استحاضه نمى‏شود.

 مى‏دانيد نتيجه چه مى‏شود؟ نتيجه اين مى‏شود كه اگر بعد از انقضاء ايام الحيض دم اصفر فقط در فضاء فرج بود هيچ خارج نشد، مقتضى ما ذكرنا بايد به استحاضه عمل كند اين مستحاضه است، و گمان نمى‏كنم كه كسى بتواند اين حرف را در اين موارد بگويد نه استحاضه حادث نشده است، بدان جهت اين مطلب اولى بود كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف فرموده بود.

مطلب دوم: اوصاف استحاضه

و اما المطلب الثانى، مطلب ثانى اوصاف الاستحاضه است، اوصاف دمى كه آن اوصاف بوده باشد در مورد شك حكم مى‏شود به استحاضه بودن، يعنى دم الحيض با آن اوصاف از دم استحاضه جدا مى‏شود، ايشان همين جور مى‏شمارد، صفرة را اصفر مى‏شود و بارد مى‏شود سرد مى‏شود، مثل خون حيض خون گرم نمى‏شود، خودش هم رقيق است غليظ نيست مثل دم الحيض، بعد اينكه دم استحاضه هم كه خارج مى‏آيد خروجش مثل دم حيض نيست، دم حيض وقتى كه خارج مى‏شود به قوة خارج مى‏شود كه از او تعبير به دفع مى‏شود، به قوةٍ خارج مى‏شود و خودش هم موقع خروج مى‏سوزاند حرقة دارد به درد مى‏آورد، اين اينجور نيست اين دم، اين دم اصلا نمى‏فهمد كه چه جور خارج شد، خودش به فتور است قوت ندارد، خودش هم دردى حرقتى در او نيست.

اين اوصافى را كه ايشان براى استحاضه ذكر مى‏كند اين اوصاف همه‏اش غير از يكى در روايات معتبره وارد است و از روايات معتبره استفاده مى‏شود كه اينها اوصاف مختصه دم الاستحاضه است، از آن روايات معتبره كه اين معنا استفاده مى‏شود از آن روايات يكى صحيحه معاوية ابن عمار است در باب دوم از ابواب الحيض سابقا خوانده‏ايم[3] سندش را:

صحيحه معاوية بن عمار

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ دَمَ الِاسْتِحَاضَةِ وَ الْحَيْضِ لَيْسَ يَخْرُجَانِ مِنْ مَكَانٍ وَاحِدٍ- ، از يك عرق خارج نمى‏شوند، «إِنَّ دَمَ الِاسْتِحَاضَةِ بَارِدٌ وَ إِنَّ دَمَ الْحَيْضِ حَارٌّ»، اين باردش از اين صحيحه درآمد.

صحيحه حفص بن بختری

و در آن صحيحه حفص ابن بخترى كه روايت دومى[4] است كه سابقا هم خوانديم:

«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ قَالَ: دَخَلَتْ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع امْرَأَةٌ فَسَأَلَتْهُ عَنِ الْمَرْأَةِ- يَسْتَمِرُّ بِهَا الدَّمُ فَلَا تَدْرِي حَيْضٌ هُوَ أَوْ غَيْرُهُ» ، آنجا امام اينجور فرمود «قَالَ فَقَالَ لَهَا إِنَّ دَمَ الْحَيْضِ حَارٌّ عَبِيطٌ  أَسْوَدُ» يعنى تازه است اسودٌ سياه است. «لَهُ دَفْعٌ وَ حَرَارَةٌ» براى او دفع و حرارت است. «وَ دَمُ الِاسْتِحَاضَةِ أَصْفَرُ بَارِدٌ» دم استحاضه اصفر است و بارد است، عرض كرديم در اين روايت امام عليه السلام كه در اوصاف حيض بيان مى‏كند له دفعٌ و حرارة معلوم مى‏شود كه در استحاضه اين دفع نيست والاّ ذكر او لغو بود، چونكه حرارت مختص است به دم الحيض، اين استحاضه بارد مى‏شود، اين كه با حرارت دفع را امام عليه السلام ذكر كرد معلوم مى‏شود بر اينكه به غير قوت خارج مى‏شود، دفع نه دفع منى مرد، دفع يعنى به قوت خارج مى‏شود، معلوم مى‏شود در ما نحن فيه قوتى ندارد اين استحاضه، اين هم يكى، اصفرٌ باردٌ ليس له دفعٌ يعنى قوةٌ.

موثقه اسحاق بن جرير

اما مسئله عدم حرقة، در موثقه اسحاق ابن جرير كه روايت سومى است[5] سابقا سند را خوانديم، موثقه است آنجا دارد بر اينكه  «قَالَ دَمُ الْحَيْضِ لَيْسَ بِهِ خَفَاءٌ- هُوَ دَمٌ حَارٌّ تَجِدُ لَهُ حُرْقَةً» به زن خطاب فرمود امام عليه السلام، كه براى زن فرمود كه موقع خروج حرقة احساس مى‏كنى كه مى‏سوزاند، اينكه فرمود امام عليه السلام «وَ دَمُ الِاسْتِحَاضَةِ دَمٌ فَاسِدٌ بَارِدٌ»، معلوم مى‏شود حرقة در استحاضه نيست ديگر، حرقة سوزش است يك خرده درمى‏آورد، اگر اينها در استحاضه هم بود كه ذكر نمى‏كرد.

بدان جهت اينهايى كه در عروه فرموده است در روايات هست، الاّ مسئله رقيق بودن رقت که دم الاستحاضه رقيق است، چونكه در اين روايت امام فرمود بر اينكه دم الاستحاضة دم فاسدٌ بارد، فاسد ممكن است معنايش اين بوده باشد كه در مقابل خون عبيط خون تازه قرمز، فاسد سابقا گفتيم كه دم استحاضه مثل خون آبه مى‏ماند كه خون فاسد است و تازه نيست، فاسد است يعنى كهنه است خلاف عبيط است، و اما رقّت، مسئله رقّت كثيری از اصحاب ما نقل كرده‏اند گفته‏اند بر اينكه رقت هم از اوصاف است، مى‏دانيد چه مى‏شود نتيجه اين؟ نتيجه اين كه زن اگر ذات العادة نيست، دوازده روز خون ديد، يك قسمت اين خونها با قسمت ديگر در تمام اوصاف على حد سواء هستند ولكن فقط در يك صفت فرق دارند، اين يك قسمتشان يك شش روزش فرض كنيد يا پنج روزش يك خرده غليظ است خونش آنهاى ديگر رقيق هستند، اگر رقت از اوصاف استحاضه ثابت بشود اين ذات تمییز است، آن رقيق را استحاضه قرار مى‏دهد اول باشد يا آخر، آنى كه غير رقيق است که غلظت دارد او را حيض قرار مى‏دهد، اما اگر رقت ثابت نشد كه از اوصاف است كه در اين روايات نيست آن وقت حكم مى‏شود كه اين زن ذات التمييز نيست بايد رجوع به عدد بكند، آن عددى را كه گفتيم آن عدد را حيض قرار بدهد از اول دم، ثمره نزاع اینجاست.

كثيرى از اصحاب اين رقت را براى استحاضه و غلظت را براى حيض ذكر كرده‏اند، اين در دعائم الاسلام هست كه دم الحيض غليظ و دم الاستحاضة رقيق، و هكذا در فقه رضوى هم هست كه دم الاستحاضة رقيق، ولكن ذكرنا مرارا اينها نه دعائم الاسلام نه فقه الرضوى نمى‏شود اعتماد بشود در فتوا دادن در مثل آن مثال به اينكه مرأه ذات التمييز است.

 ادعا شده است كه در يك صحيحه على ابن يقطين آنجا رقت ذكر شده است از اوصاف استحاضه، آن صحيحه على ابن يقطين در باب سوم از ابواب النفاس روايت شانزدهمى[6] است:

صحيحه علی بن يقطين

عن المفيد عن احمد ابن محمد، شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را به تمام سند نقل كرده است، از مفيد نقل مى‏كند از استاد خودش، مفيد هم نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد عن ابيه از پدرش نقل مى‏كند، عن احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد است كه از پدرش نقل مى‏كند محمد ابن حسن وليد، محمد ابن حسن وليد هم نقل مى‏كند عن سعد ابن عبد الله كه اصحاب سعد ابن عبد الله يكى محمد ابن حسن وليد بود، و ممكن است احمد ابن محمد ابن يحيى بوده باشد، چونكه هر دو محتمل است کما ذکرنا، هر كدام باشد عيبى ندارد، احمد ابن محمد ابن يحيى عن ابيه عن محمد ابن يحيى عن سعد ابن عبد الله، چونكه محمد ابن يحيى العطار هم از اصحاب سعد است، عن احمد ابن محمد، اين سعد ابن عبد الله هم نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسن ابن على ابن يقطين از برادرش حسين عن على ابن يقطين، قال سألت ابا الحسن ماضى عن النفساء و كم يجب عليها ما ترك الصلاة، چقدر اينها نماز را ترك كنند؟ قال تدع الصلاة مادام تری الدم العبيط، مادامى كه دم تازه مى‏بيند نفساء صلاة را ترك كند، الى ثلاثين يوما تا يك ماه، فاذا رقّ وقتى كه خون رقيق شد و كانت صفرة اغتسلت، صفرة شد غسل مى‏كند، خوب اين مى‏دانيد كه صفرة بشود غسل مى‏كند مستحاضه است، اين كه رقت را اضافه كرده است به صفرة چونكه صفرة خودش از اوصافى است كه دليل بر استحاضه است، اينكه امام عليه السلام رقت را علاوه كرده است اين دليل مى‏شود كه رقت و صفرة از اوصاف مختصه دم الاستحاضه است.

ولكن اين روايت هم قابل اعتماد نيست، چونكه اين روايت مهجور عند الاصحاب است، دم نفاس سى روز نمى‏شود بيشتر از ده روز نمى‏شود، در اين صورت که امام علیه السلام حكم مى‏كند به استحاضه اينجور تعليل مى‏فرمايد اين قبلا مستحاضه شده است نه بواسطه صفرة و رقّت، اين روايت محكوم به اعراض الاصحاب است كه انشاء الله در بحث نفاس خواهيم گفت، كه يعنى حمل مى‏شود ولو مسلك عامه اين است كه تا چهل روز نفاس است زن اگر دمش قطع نشود، اين روايت هم حمل به تقيه مى‏شود، چونكه تقيه لازم نيست كه همان فتواى عامه ذكر بشود، بلکه چيزى ذكر بشود كه فتواى خاصه نيست.

 على كل تقدير اين روايت مهجور است عمل به او نمى‏شود، بدان جهت در ما نحن فيه اين دليلى بر اين نداريم كه اين رقت همين جور است از اوصاف است.

یک چیزی بگویم یادتان باشد، اگر ثابت بشود، -بدان جهت از زنها بپرسند- كه اگر ثابت بشود كه دم الحيض غلظت دارد خارجا و دم الاستحاضه شل مى‏شود غلظتى ندارد، اگر اين معنا ثابت بشود در مثل آن مثال حكم مى‏كنيم به اينكه زن ذات تمييز است، احتياج به روايت ندارد که روايت خاصه‏اى وارد بشود، يادتان باشد اگر خارجا ثابت بشود ولو به سؤال از زنها كه نوعا دم الحيض غليظ مى‏شود مى‏چسبد غلظت دارد، اما اين شل است، اگر اين معنا ثابت بشود در مثل آن مثال مذكور حكم مى‏كنيم كه مرأه ذات تمييز است، چرا؟ چونكه امام عليه السلام روحى له الفداء در آن مرسله يونس طويله كه گفتيم حلال مشكلات است كه معتبر بود، در آن مرسله اينجور فرمود وقتى كه مرأه ذات العادة نشد و دم ديد و آن دم از ده روز تجاوز كرد زن رجوع به تمييز مى‏كند و نظر مى‏كند به اقبال الدم و ادبار الدم، و نظر مى‏كند به تغير حال الدم، خوب حال دم يعنى آن حالى كه براى دم حيض و براى استحاضه براى زنها شناخته شده است، آنى كه زن‏ها حال دم استحاضه را از حال حيض مى‏شناسند به او رجوع مى‏شود، يكى از آنها اين وصف رقت است، او احتياج ندارد، مختص نمى‏شود تمييز حيض از غير دم حيض فقط به اين اوصاف منصوصه، هر گاه ثابت بشود وصف آخرى ولو در روايات نيست اين وصف غالبى حيض و آن وصف غالبى استحاضه است مرأه ذات التمييز مى‏شود و ايام حيض را از ايام استحاضه جدا مى‏كند بواسطه آن اوصاف، چرا؟ چونكه اطلاق مى‏گيرد كه تنظر الى تغير الدم و تغير حالته، حالات دم را نگاه مى‏كند، ديد وقتى كه حالات دم مختلف شد آنى كه عند النساء حالت دم حيض است او حيض است، آنى كه حالت دم استحاضه است آن دم استحاضه است، اين هم مطلب دومى.

مطلب سوم: استحاضه بودن دم مردد بين حيض و استحاضه

 اما مطلب سومى عنوان مى‏كنم ديگر بحث نمى‏كنم و آن اين است يك حكمى عند الفقهاء مسلم است لم يخالف فيه احد الى يومنا الحاضر، بعد از اين نمى‏دانم، كسى مخالفت نكرده است، آن چيست؟ آن عبارت از اين است كه هر دمى كه امرش مردد شد ما بين الحيض و الستحاضه و به حسب الادله از او نفى حيضت شد كه اين دم حيض نيست احكام استحاضه به او بار مى‏شود، يعنى وقتى كه دم حيض نشد دم استحاضه مى‏شود، اين در صورتى است كه معلوم بشود بر اينكه زن موجب دم ديگرى ندارد، مثلا در فرجش لاسمح الله قرحى نيست جرحى نيست عمليه جراحى نكرده‏اند، دمش منحصر است اينها نيست، طبيعى است زن و هيچ قرحى جرحى در باطن فرجش نيست، دمى خارج بشود آن دم محكوم به حيض نشد آن دم استحاضه است، اين مسلم عند الفقهاء است.

دم مردد ميان قرح يا جرح و استحاضه

انما الكلام در جايى است كه دمى از زن خارج بشود آن دم محكوم به حيض نيست ولكن محتمل است از قرح و جرح بوده باشد، معلوم است حيض نيست والاّ امرش مردد بين الحیض و القرح و الجرح بود او را گفتيم سابقا، نه دمى خارج شده است حيض نيست اين را مى‏دانيم محكوم به حيض نيست، ولكن محتمل است مستحاضه بشود و محتمل است دم قرح يا جرح بشود، چونكه عمليه‏اى كرده بودند ممكن است از آن باشد، اينجا حكم به استحاضه مى‏شود، اين را صاحب عروه مى‏فرمايد حكم به استحاضه مى‏شود على الاحوط، يعنى بر نماز دومى وضوء ديگرى بگيرد، دم اگر متوسطه است غسل هم بكند براى يك نماز، كثيره است غسل بكند، ببينيم آيا اين قاعده دومى كه احوط است چه جور است اوضاعش، والحمد الله رب العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص349-350..

[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الطَّامِثِ تَقْعُدُ بِعَدَدِ أَيَّامِهَا كَيْفَ تَصْنَعُ- قَالَ تَسْتَظْهِرُ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ ثُمَّ هِيَ مُسْتَحَاضَةٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص284.

[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص275.

[4] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ قَالَ: دَخَلَتْ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع امْرَأَةٌ فَسَأَلَتْهُ عَنِ الْمَرْأَةِ- يَسْتَمِرُّ بِهَا الدَّمُ فَلَا تَدْرِي حَيْضٌ هُوَ أَوْ غَيْرُهُ- قَالَ فَقَالَ لَهَا إِنَّ دَمَ الْحَيْضِ حَارٌّ عَبِيطٌ  أَسْوَدُ- لَهُ دَفْعٌ وَ حَرَارَةٌ- وَ دَمُ الِاسْتِحَاضَةِ أَصْفَرُ بَارِدٌ- فَإِذَا كَانَ لِلدَّمِ حَرَارَةٌ وَ دَفْعٌ وَ سَوَادٌ- فَلْتَدَعِ الصَّلَاةَ قَالَ فَخَرَجَتْ- وَ هِيَ تَقُولُ وَ اللَّهِ أَنْ لَوْ كَانَ امْرَأَةً مَا زَادَ عَلَى هَذَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص275.

[5] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ قَالَ: سَأَلَتْنِي امْرَأَةٌ مِنَّا أَنْ أُدْخِلَهَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- فَاسْتَأْذَنْتُ لَهَا فَأَذِنَ لَهَا- فَدَخَلَتْ إِلَى أَنْ قَالَ فَقَالَتْ‌ ‌لَهُ مَا تَقُولُ فِي الْمَرْأَةِ- تَحِيضُ فَتَجُوزُ أَيَّامُ حَيْضِهَا- قَالَ إِنْ كَانَ أَيَّامُ حَيْضِهَا دُونَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ- اسْتَظْهَرَتْ بِيَوْمٍ وَاحِدٍ ثُمَّ هِيَ مُسْتَحَاضَةٌ- قَالَتْ فَإِنَّ الدَّمَ يَسْتَمِرُّ بِهَا الشَّهْرَ- وَ الشَّهْرَيْنِ وَ الثَّلَاثَةَ كَيْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ- قَالَ تَجْلِسُ أَيَّامَ حَيْضِهَا ثُمَّ تَغْتَسِلُ لِكُلِّ صَلَاتَيْنِ- قَالَتْ لَهُ إِنَّ أَيَّامَ حَيْضِهَا تَخْتَلِفُ عَلَيْهَا- وَ كَانَ يَتَقَدَّمُ الْحَيْضُ الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ وَ الثَّلَاثَةَ- وَ يَتَأَخَّرُ مِثْلَ ذَلِكَ فَمَا عِلْمُهَا بِهِ- قَالَ دَمُ الْحَيْضِ لَيْسَ بِهِ خَفَاءٌ- هُوَ دَمٌ حَارٌّ تَجِدُ لَهُ حُرْقَةً- وَ دَمُ الِاسْتِحَاضَةِ دَمٌ فَاسِدٌ بَارِدٌ- قَالَ فَالْتَفَتَتْ إِلَى مَوْلَاتِهَا- فَقَالَتْ أَ تَرَاهُ كَانَ امْرَأَةً مَرَّةً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص275.

[6] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ ‌الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْمَاضِيَ ع عَنِ النُّفَسَاءِ- وَ كَمْ يَجِبُ عَلَيْهَا تَرْكُ الصَّلَاةِ- قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ مَا دَامَتْ تَرَى الدَّمَ الْعَبِيطَ- إِلَى ثَلَاثِينَ يَوْماً فَإِذَا رَقَّ وَ كَانَتْ صُفْرَةً- اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص388.