درس هشتصد و هفتاد و یکم

استحاضه

«(فصل) في الاستحاضه: دم الاستحاضة من الأحداث الموجبة للوضوء و الغسل إذا خرج إلى خارج الفرج و لو بمقدار رأس إبرة و يستمر حدثها ما دام في الباطن باقيا بل الأحوط إجراء أحكامها إن خرج‌ ‌من العرق المسمى بالعاذل إلى فضاء الفرج و إن لم يخرج إلى خارجه و هو في الأغلب أصفر بارد رقيق يخرج بغير قوة و لذع و حرقة بعكس الحيض و قد يكون بصفة الحيض و ليس لقليله و لا لكثيره حد و كل دم ليس من القرح أو الجرح و لم يحكم بحيضيته فهو محكوم بالاستحاضة بل لو شك فيه و لم يعلم بالأمارات كونه من غيرها يحكم عليه بها على الأحوط‌«.[1]

ادامه بحث در دم مردد ميان قرح يا جرح و استحاضه

كلام در مطلب ثالثى بود كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف كالاصحاب در مقام ذكر كرده‏اند، و آن امر ثالث اين بود اگر خونى را زن ببيند كه آن خون محكوم به حيض نيست و شارع حكم نكرده است به حيضيت آن دم، و محرز است كه اين دم، دم قروح و جروح هم نيست كه زن در رحمش جرحى بوده باشد يا قرحى بوده باشد كه از او خارج بشود دم، زن زن سالمى است، از او دمى خارج مى‏شود كه شارع حكم به حيضيت آن دم نكرده است، آن دم دم استحاضه است ولو آن دم شيئى از اوصاف استحاضه را نداشته باشد، اوصافى كه بر استحاضه گفتيم، ولو آن دم شيئى از اوصاف استحاضه را نداشته باشد شارع وقتى كه حكم به حيضيت او نكرد و معلوم است كه از قروح و جروح نيست، و لعل عذره هم داخل جروح است آن هم نيست معلوم است، و مفروض هم اين است كه زن نزاييده است دم نفاس احتمالش نيست، بعد از اينكه شارع حكم به حيضيت او نكرد آن دم دم استحاضه است.

 مراد ما اين نيست و هيچ وقت در صدد او هم نبوده‏ايم كه بگوييم در مقام تكوين اين دم همان دم استحاضه است كه ذات صفات است، صفات استحاضه را دارد، او چه جور دم استحاضه است اين هم آن دم استحاضه است، ما اين را در صدد اثباتش نيستيم، ما در صدد اين هستيم كه اين دم حكم آن دم استحاضه را دارد، چه جورى كه زنى كه دم استحاضه ديد قليله متوسطه كثيره چه خواهد كرد، اين هم حكمش او است، اين يك نكته.

 نكته ثانيه اين است كه اين كه مى‏گوييم دم استحاضه است حكم ظاهرى نيست، نه اينكه دمى خارج شده است دم عذره نيست قرح نيست بكارت نيست حيض هم كه نشد، ظاهرا حكم بكنيم كه استحاضه است، اين نيست، حكم واقعى است، فى علم الله حكم واقعى‏اش استحاضه است، اگر استحاضه تكوينيه است فهو، اگر آن دم استحاضه تكوينيه نيست شارع الحاق كرده است، سابقا عرض كرديم اگر يادتان بوده باشد در تكلم در اوصاف الحيض که اين اوصاف در دم حيض هست ولكن اينجور نيست كه اين صفات صفات دائمى باشد، يعنى در هر دم حيض بايد اين صفات باشد، اينجور نيست، شارع ربما دمى كه اين اوصاف را ندارد لاحق به حيض مى‏كند، و ربما دمى كه اين اوصاف را دارد لاحق به استحاضه مى‏كند، اين لحوق لحوق واقعى است، يعنى لحوق به حسب حكم واقعى است كشف خلاف ندارد، مدعاى ما در اين قاعده كليه اين است که هر دمى كه شارع حكم به حيضيت او نكرده است حكم نكرده است كه اين حيض است به حسب حكم واقعى، حكم نكرده است به حيضيت او و دم عذره و هكذا قرح و جرح نيست او حكم كرده است واقعا كه حكم دم استحاضه است، نمى‏خواهيم بگوييم تكوينا دم استحاضه ذات الوصف اين او است، شايد او نباشد، ولكن لاحق به او است، به حسب حكم واقعى لاحق به او است، خوب وقتى كه اينجور شد اين دليل مى‏خواهد، در جايى كه احتمال مى‏دهيم تكوينا زن دم ديگرى هم دارد كه شارع به حسب حكم واقعى لاحق به دم استحاضه كرده است این دليلش چيست؟ بدان جهت در مقام سه صورت ذكر مى‏كنيم:

صورت نخست:

الصورة الاولى اين است كه زن حائض بشود و دم حيض را داشته باشد، و دم حيض چه ذات العادة بوده باشد چه غير ذات العادة بوده باشد، ذات الوصف بوده باشد يا نبوده باشد اين دمش مستمر بشود الى ما بعد العشرة كه ديروز مى‏گفتيم هر وقت پنبه را برمى‏دارد مى‏بيند كه خون خورده است، دم مستمر باشد، لازم نيست استمرار اينكه خارج بشود همين جور بيايد، نه، به همان استمرارى كه ديروز گفتيم، زن، زن ذات العادتى است بعد از انقضاء ايام عادتش دمش مستمر شده است در فضاء الرحم الى اينكه ده روز را گذشته است، و اين دمى هم كه ده روز را گذشته است به عادتش رجوع مى‏كند، ذات العادة است، ايام عادتش حيض است، آن ايام عادتش را حيض قرار مى‏دهد ما بقى استحاضه است، ولو در اين دم بعد از ايام عادت شيئى از اوصاف استحاضه نباشد بلکه همه‏اش اوصاف دم حيض را دارد، ولو اوصاف دم حيض را دارد مع ذلك به حسب دم واقعى دم استحاضه است، و هكذا زنى كه مضطربه است يا مبتدئه است خون ديده است، عادت ندارد مضطربه است، يا اول بسم اللهش بود مبتدئه بود، خونى را ديد و اين خون از ده روز تجاوز كرد اكثر الحيض را تجاوز كرد، و تمييز هم ندارد، يعنى دمش يك رنگ است همه‏اش، در ما نحن فيه اين مبتدئه به اقاربش رجوع مى‏كند به همان نحوى كه گفتيم اول، نباشد اقارب يا مختلفه باشد رجوع به عدد می کند، آن عدد را كه حيض قرار داد بقيه استحاضه است واقعا، يعنى به حسب حكم ظاهرى نيست واقعا استحاضه است، و اگر يادتان بوده باشد گفتيم اين تحيض و هكذا بعد از حيض استحاضه بودن اين تحيض است، يعنى شارع حيض واقعى را اختيارش را به يد زن داده است، گفته است بر اينكه، يعنى من حيث العدد مى‏توانى شش روز يا هفت روز مى‏توانى، منتهى از اول دم گفتيم در جايى كه دم يكسان است كه فرض كلام آنجا است، آنى كه از اول رؤيت دمش تا شش روز هفت روز حيض است بقيه واقعا استحاضه است، اين حكم تحيض تحيض واقعى است و استحاضه استحاضه واقعى است، منتهى فى علم تكوين در علم طب الآن گفته‏اند بر اينكه بابا آن اولى هم مثل دومى است، دومى هم مثل اولى است، اين علم طب با حرف ما منافات ندارد، شايد همين جور بشود، اين الحاق است، الحاق الحاق واقعى است، چه جورى كه شارع مقيم عشرة ايام را در مسافر است قصد اقامه بكند این را لاحق به حاضر كرده است اين لحوق لحوق واقعى است، نه اينكه مسافر حاضر است بلکه يعنى در حكم شريك هستند، دو تا يك حكم دارد، اينجا هم اگر در ما نحن فيه اين دم به حسب علم الله يعنى به حسب تكوين ادامه همان دمى باشد كه از اول خارج مى‏شد مع ذلك اينجور هم بوده باشد نه الحاق كرده است، و اين هم منافات ندارد، اينكه در روايات است كه استحاضه از عرق عاذل خارج مى‏شود موضعش جاى ديگر است، اينها را يادآورى مى‏كنم سابقا گفته بودم، اينها منافات ندارد، آن استحاضه تكوينى غالبا همين جور است كه آن از جای ديگر خارج مى‏شود و دم حيض از جاى ديگر، ولكن در موارد الحاق ديگر به آنها نگاه نمى‏شود، اينها الحاق است، و اگر در واقع هم به حسب التكوين از موضع ديگرى خارج مى‏شود و دم آخر است الحاق است ديگر، لذا به آنها نگاه نمى‏شود، اين دعواى ما است كه اين دم وقتى كه متجاوز على العشره شد در بقاء استحاضه است بعد از ايام العادة و بعد از انقضاء عدد آن عددى كه مكلف است تحيض كند، بقيه‏اش استحاضه است، ولو اينى را كه استحاضه قرار مى‏دهد شيئى از اوصاف استحاضه را كه سابقا گفته بوديم وصفى را نداشته باشد، خوب اين دليلش چيست؟

مرسله يونس

عمده دليل بر اين معنا يكى همان مرسله طويله يونس[2] است، در آن مرسله طویله امام عليه السلام مشكلات باب حيض را حل فرمود، و فرمود براى كسى كه تفهم كند در اين مرسله يعنى در اين كلام، كلامى كه از رسول الله نقل می فرمود و بفهمد او را براى او ديگر مجالى و مشكلى نمى‏ماند، سه سنت فرمود در آنجا، در سنت اولى فرمود بر اينكه فلتدع الصلاة ايام اقرائها، سنت اولى مال ذات العادة بود، عادت وقتيه و عدديه داشت، فلتدع الصلاة ايام اقرائها ثم تغتسل و تتوضأ لكل صلاة، اين تتوضأ لكل صلاة يعنى مستحاضه است، چونكه اگر مستحاضه نبود كه لکل صلاة توضأ نمى‏خواست، منتهى استحاضه قليله است و ذيلش هم استحاضه كثيره كه خواهيم گفت، همين جور اين حكم واقعى‏اش است، يك چيزى بگويم يادتان باشد كه انشاء الله خيلى‏ها متذكر به اين هستند، خطاب حكم واقعى آنى است كه در او علم و جهل اخذ نكرده است علم و جهل بالحكم، بدان جهت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در سنت اولى فرمود كه ذات العاده در ايام عادتش صلاتش را ترك مى‏كند بعدش وضوء مى‏گيرد، مستحاضه است مسمرة الدم است براى هر صلاتى يك وضوء مى‏گيرد حکم واقعی است، واقعى ديگر تفصیل ندارد كه ثم تتوضأ لكل صلاة ان كان دمه اصفر يا ان كان رقيق، اوصاف استحاضه را نفرمود، مقتضاى اطلاقش عبارت از اين است كه نه همين جور بوده باشد، حكم واقعى‏اش عبارت از اين است و ما هم ملتزم مى‏شويم كه اين حكم واقعى‏اش همين است، منتهى اين به حسب حكم واقعى وظيفه‏اش اين است كه وضوء بگيرد، اما در واقع دم از دو موضع مى‏شود يا نمى‏شود آنها ربطى به ما ندارد.

 باز در سنت ثالثه، كه سنت ثالثه مال مرأه‏اى بود كه مبتدئه بود تمييز نداشت يا مضطربه‏اى بود كه تمييز نداشت، سابقا كه خوانديم اينجور بود، در آن سنت ثالثه اينجور فرمود، فرمود بر اينكه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به آن شخصى كه حمنه بود و اين دم را ديده بود مورد ابتلاء بود به او فرمود كه تلجّمی و تحيضى فى كل شهر فی علم الله ستة ايام او سبعة ايام، يعنى در ابتداء دم، ثم اغتسلی، ثم اغتسلی قرينه است يعنى در ابتداء دم، از ابتداء دم شش روز يا هفت روز را حيض قرار مى‏دهى ثم اغتسلى غسلا و صومى ثلاثا و عشرين يوما او اربع و عشرين يوما در ماه مبارك باشد، و اغتسلى للفجر غسلا و اخرى للظهر اين هم مستحاضه كثيره است، چونكه گفت اثجه ثجا مى‏ريزم خون را، فرض كرد آنجا فرمود بر اينكه و اغتسلى للفجر غسلا و اخرى الظهر و عجلى العصر، چونكه سابقا منفصل مى‏خواندند، ظهر را آخر وقت فضيلتش بگذار عصر را هم در اول وقت فضيلتش بخوان كه به يك غسل بخوانى، چونكه اگر تفريق بكند به هر يكى يك غسل بايد بكند، وقتى كه جمع كرد بين الصلاتين يك غسل كافى است، بعد هم فرمود بر اينكه واغتسلى غسلا، يك غسل ديگر را هم بكن، چونكه مغرب و عشاء غسل دارد و اخّرى المغرب و عجّل العشاء، مغرب هم وقت فضيلت دارد به آخرش بگذار اول وقت فضيلت عشاء بخوان كه دو تا را به يك غسل بخوانى، خوب نفرمود كه ان كان دمك اصفرا او مثلا رقيقا او باردا، اين قيدها را نفرمود، مطلقا فرمود بر اينكه وظيفه اين است، بدان جهت در ما نحن فيه مقتضاى اطلاق اينها اين است.

 بلكه در اين روايت قرينه است كه اين اطلاق نيست، بلكه ظهور است كانّ تصريح است بر اينكه وظيفه‏اش اين است كه آن دم ثانى استحاضه است ولو بارد نباشد ولو حار بوده باشد، چرا؟ چونكه در اولش فرمود به آن كسى كه فهميد و نگاه كرد، فرمود انّ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم سنّ فى الحيض (نه فی الاستحاضه) ثلاث سنن بين فيها لكل مشكل لمن سمعها و فهمها حتى لم تدع لاحد مقالا فيه بالرأی، خوب اين معنايش همين است كه احكام زنى كه حائض شده است احكامش يكى از اين سنن است، اين كالصريح است، آن زنى كه حائض شده است، البته زن متعارف كه قرح ندارد جرح ندارد بچه نزاييده است حيض است، زنى كه حيض شده است او اگر حيضش منقضى شد ديگر نشد و حكم به حيض بشود به يكى از اين سنن بايد عمل كند، بدان جهت در ما نحن فيه در اين صورت اولى الظاهر و الله العالم كسى مخالفتى ندارد، بله مناقشه كرده است صاحب المدارك كه چرا وصف معتبر نباشد، آن مناقشه‏اى كه بعد خواهيم گفت و متعرض خواهيم شد، اين صورت متسالم عليه است و اگر كسى مناقشه هم بكند لا قيمة لها آن مناقشه ملغى است، اين روايت تمام است.

ديدگاه استمرار حيض بودن استحاضه

 بله بعضى‏ها در ما نحن فيه از اين روايت استفاده فرموده‏اند كه اصل استحاضه در لغت همان استمرار حيض است، مستحاضه يعنى زن حائض بشود به آن دم حيض و آن دمى كه در حيض ديده است قطع نشود، معناى مستحاضه همين است، نه مستحاضه اصطلاحى كه فعلا در مقابل حيض مى‏گوييم، يك فصلى در حيض مى‏نويسيم يك فصلى در استحاضه يك فصلى در نفاس، اين معنا، معناى اصطلاحى است، بلكه در لغت و به حسب عرف آن زمان استحاضه يعنى همان كثرة الحيض است دم حيض خيلى بشود، يعنى به حسب زمان طولانى بشود، از اين مرسله اين را هم استفاده كرده‏اند كه معناى استحاضه همين است، از كجا استفاده كرده‏اند؟ در آن قسم ثانى كه بعد از ذات العادة است در سنت ثانيه در آن قضيه فاطمه بنت حبيش در آنجا او عرض كرد به رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم كه يا رسول الله چكار كنم، انى استحاض فلا اطهر، من حيض مى‏شود پاك نمى‏شوم؟! فقال لها النبى صلی الله علیه وآله وسلم ليس ذلك بحيض، اين پس معلوم مى‏شود كه مى‏گويد اَستحاضُ يعنى حيض مى‏شوم لا اطهر بايد نماز نخوانم، يعنى خود اين استمرار دم الحيض را استحاضه مى‏گفتند، استحاضه معنايش اين است، خود ايام حيضى كه ادامه پيدا كرده است همه‏اش اسمش استحاضه است، اَستحاضُ فلا اطهر يعنى دم حيض را خيلى مى‏بينم به حسب ايام پاك نمى‏شوم، رسول الله فرمود در مقام جواب كه اين دم حيض نيست، اين ادامه‏اش دم حيض نيست و اين حكم آخر دارد كه آن حكم آخر را بيان فرمود، رسول الله در جوابش فرمود بر اينكه ليس ذلك بحيض فانما هو عَزفٌ، درست نفهميده‏ايم كه معنايش چه بوده باشد، رسول الله در جواب اينجور فرموده است كه يعنى حكم حيض را ندارد على كل تقدير، اين آن خون نيست، آن خون حيض تمام شده است.

مقابل بودن استحاضه با حيض در زمان ائمه ع

 ولو از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه در زمان خود ائمه عليهم السلام خود مستحاضه در مقابل حيض بود، اينكه گفتيم استحاضه يعنى حائضى كه خيلى دم مى‏بيند يعنى استمرار الحيض كثيرا به حسب الايام، ولكن از بعضى روايات ظاهر مى‏شود كه نه اين معناى دومى كه معناى اصطلاحى مى‏گويند در خود زمان ائمه عليهم السلام بود، چه جور؟ روايت نهمى[3] در باب يك از ابواب الاستحاضه:

موثقه زراره

«و باسناد الشيخ عن الحسين ابن سعيد كه ديروز خواندم عن محمد ابن الخالد الاشعرى عن ابن بكير عن زرارة عن ابى جعفر عليه السلام قال سألته عن الطامث تقعد بعدد ايامها كيف تصنع»؟ يعنى خونش قطع نمى‏شود چكار كند؟ «قال تستظهر بيوم او يومين ثم هى مستحاضة»، این معلوم می شود که مستحاضه يعنى از اول مستحاضه نبود، يعنى كثير الحيض نيست معنایش، مستحاضه به معناى ثانى در مقابل حيض است، ثم مستحاضة فلتغتسل و تستوثق من نفسها و تصلى كل صلاة بوضوء كه همان احكام استحاضه است، بدان جهت اين حمل بر ما هم و غم نيست كه مستحاضه معناى اصطلاحى‏اش آن وقت بود يا نبود، نه، بود، و اینکه الحاق الحاق حكمى است على كل تقدير ثابت است.

يك روايت ديگرى هم در ما نحن فيه هست كه اينها را، يعنى روايات ديگرى هست كه متعرض مى‏شويم منتهى در صورت ثانيه.

اين صورت اولى كلام تمام نشده است، يك مسئله مانده است اين طلب شما، و آن اين است كه مثل صاحب مدارك كسى جلو بيايد بگويد بر اينكه خوب اين مرسله یونس تمام، و این روایات تمام مثل آنى كه موثقه زراره خوانديم ولكن آن رواياتى كه مى‏گويد دم الاستحاضة باردٌ اصفرٌ، اذا كان الدم كذلك مثلا آن دم حيض آنجور است، آن حيض است اين استحاضه است این روايات تقييد مى‏كند كه اين هم بايد صفرة داشته باشد، اين اطلاقات آنها را تقييد مى‏كند، چه جورى كه مرسله در بعضى موارد اطلاقش تقييد شده است، مرسله طويله، يادتان باشد در مبتدئه تقييدش كرديم چونكه در مرسله اين بود كه مبتدئه رجوع مى‏كند به عدد، تقييد كرديم كه نه، رجوع مى‏كند مبتدئه به اقارب اولا نباشد به عدد رجوع مى‏كند، عددش هم ده است در ماه اول، تقييد كرديم، پس مرسله قابل تقييد است، رواياتى كه وارد شده است دم الاستحاضه كذا و كذا آنها چرا تقييد نكنند، اين طلب شما، اين را در صورت ثانيه اين اشكال را عنوان مى‏كنم جواب مى‏دهم، چونكه مطلب صاف بشود در هر دو صورت.

صورت دوم:

 اما صورت ثانيه، صورت ثانيه اين است كه شارع حكم نكرده است به حيضيت دمى كه خارج مى‏شود، ولكن مثل اولى به جهت اين نيست كه اكثر الحيض را تجاوز كرده است دم، از آن جهت نيست، بلكه به جهت اين است كه آن شرطى كه در حيض بود که كمتر از سه روز نباشد يا ما بين اين دم و حيض سابق ده روز اقل الطهر فاصله بشود، چونكه اين دم با حيض سابق اقل الطهر فاصله ندارد يا نه، دم سه روز مستمر نيست حكم به حيض نكرده يعنى حكم كرده است كه حيض نيست، آن وقت اين دم استحاضه مى‏شود و احكام استحاضه پيدا مى‏كند، ولو شيئى از اوصاف استحاضه را نداشته باشد، مثل اینکه در حامل اتفاق می افتد كه زن حامل دو روز خون ديده است تمام اوصاف حيض را دارد ولكن روز دومى قطع شد در آخر روز دومى، يا در اثناء روز سومى قطع شد، سه روز مستمر نشد، چه مي گوييم؟ مى‏گوييم حيض نيست دیگر چونكه حيض اقلش سه روز است اين سه روز نشد، وقتى كه سه روز نشد استحاضه است ولو اوصاف حيض را دارد، مسئله محل ابتلاء فى يومنا هذا كه زن‏هاى مسلمين و مؤمنين مبتلا هستند، نه ايام عادتش است، فردا عادتش شروع مى‏شود، ماه رمضان است حب مى‏خورد كه عادت نشود روزه بگيرد، شب حب خورد خون نيامد، شب دوم يادش رفت بخورد صبح ديد كه بله اينجور شده است، شب سوم خورد قطع شد، اين استحاضه است و احكام استحاضه را بايد بار بكند، نه حكم ظاهرى است اين الحاق واقعى است، صورت ثانيه اين است وقتى كه دمى كه ديده مى‏شود مستمر نشد سه روز آن شرط را نداشت يا ما بين اين دم و دم سابق اقل الطهر فاصله نشد آن وقت در اين صورت احكام استحاضه بار مى‏شود، در صورتى كه ذات قرح و ذات جرح و عذرة و نفساء نبوده باشد كه فرض كلام آنجا است، اين به چه دليل؟

سؤال...؟ ايجاد بكند يا نكند، ايجاد هم بكند آن حيض نيست، سوال؟ عرض مى‏كنم حيض آن دمى است كه سه روز استمرار داشته باشد.

ظهور قيد در فعلی بودن آن

بگذاريد يك قاعده‏اى بگويم تحت قاعده حرف بزنم تا در ساير جاها به دردتان بخورد، مى‏دانيد كه هر عنوانى كه در خطاب اخذ بشود قيدا ظاهر او فعلية القيد است كه قيد بايد فعلى بشود، قيد شأنى به درد نمى‏خورد، و من هنا گفته‏ايم كه امام عليه السلام كه فرمود الماء اذا تغير تنجس، تغيرش بايد فعلى بشود، اگر هوا خيلى سرد است ميته نجس افتاد در آب هوا چونكه خيلى سرد است آبها كم مى‏ماند كه يخ بندد بدان جهت بو نگرفت اين آب، ولكن اگر فصل سرما مانع شد كه بود نگرفت والاّ اگر سرما نبود بو مى‏گرفت، اين آب نجس است يا پاك؟ مى‏گوييم پاك است چونكه تغير فعلى ندارد، الماء اذا تغير تنجّس ظهورش فعلى است، بدان جهت امام عليه السلام فرمود اذا استمر الدم ثلاثة ايام يعنى استمرار فعلى داشته باشد، بدان جهت وقتى كه استمرار فعلى پيدا نكرد ولو به فعل خود زن حب خورده است يا مثلا كار ديگرى كرده است خدا مى‏داند که دم نيامد مستمر نشد ليس بحيض، اين قاعده كليه را نگه داريد فقهاى آتيه، بدان جهت در ما نحن فيه اينها هم كه گفته‏اند اين حيض نيست ولو حب بخورد روى همين قاعده است، آنهايى كه اهلش هستند، روى همين اصل در ما نحن فيه مى‏گوييم كه اين حامل دو روز خون ديد به اوصاف الحيض روز سوم قطع شد مى‏گوييم كه حيض نيست بلکه اين دو روز استحاضه است، يا اينكه اقل الطهر فاصله نشد مى‏گوييم دم ثانى دم استحاضه است دم حيض نيست، اين دليلش چيست؟ يكى از ادله اش صحيحه صفوان در باب اول از ابواب الاستحاضه[4] حديث سومى:

صحيحه صفوان

كلينى قدس الله نفسه الشريف، عنه يعنى عن اسماعيل عن الفضل يعنى عن فضل ابن شاذان عن صفوان ابن يحيى عن ابی الحسن عليه السلام قال قلت له اذا مكث المرأة عشرة ايام تری الدم، ده روز صبر كرد، خون مى‏ديد، ثم طهرت پاك شد در ده روز، فمكث ثلاثة ايام طاهرا سه روز هم كه هيچ چيز نداشت، پاك پاك بود، يعنى طاهر بود يعنى نقاء از دم داشت، اين طهر سابقا گفتيم كه معنايش اين است، ثم رأت الدم، دوباره شروع كرد مثل اول دم ديدن، أ تمسك عن الصلاة؟ خوب مفروض اين است كه اين دم كه اوصاف حيض را دارد اوصاف استحاضه ندارد اصلا، فرض كلام آنجا است، أ تمسك عن الصلاة، قال لا هذه مستحاضة تغتسل و تستدخل قطنة و تجمع بين الصلاتين بغسل كه همان احكام استحاضه است، مى‏بينيد كه شارع وقتى كه دم ثانى آن شرط را كه ما بين او و ما بين دم سابق اقل الطهر فاصله بشود نداشته باشد حكم استحاضه كرده است، نفرمود كه دم چه جور است وصفش، بلكه ظاهرش اين است كه وصف استحاضه ندارد دم ثانى، امام عليه السلام فرمود كه حكم استحاضه را دارد.

 و هكذا رواياتى كه در حامل وارد است، از آن روايات يكى صحيحه ابی المغراء است، چونكه اين روايت يك مشكله‏اى دارد بدان جهت اين روايت را مى‏خوانم، روايت پنجمى است در باب سى[5] از ابواب الحيض:

صحيحه ابی المغراء

محمد ابن حسن شيخ الطائفه باسناده، عنه يعنى عن حسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايوب عن الابی المغراء روايت من حيث السند صحيحه است. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن الحبلی قد استبان حملها، حملش هم كه معلوم شده است شكم بالا آمده است، تری كما ترى الحائض من الدم، به اوصاف حيض دم مى‏بيند، قال تلك الهراقة من الدم اين دم بيرون ريختن است، ان كان دما كثيرا فلا تصلى، اگر دم كثيرى بوده باشد نماز نخواند، و ان كان قليلا اگر قليل بوده باشد فلتغتسل عند كل صلاة، سابقا هم يك دفعه گفته‏ايم اينكه و ان كان دما كثيرا نه كثير يعنى عند الخروج عن الفرج زیاد باشد، كثيرا يعنى به حسب الايام استمرار داشته باشد تا سه روز، مراد او است، و ان كان قليلا يعنى به حسب الايام كم باشد نه اينكه عند الخروج كم است، چرا اين را مى‏گوييم؟ به قرينه‏اى كه و ان كان قليلا فلتغتسل عند كل صلاة، این مستحاضه كثيره است، دم خيلى است مستحاضه كثيره مثل همان حائضِ قوى خون مى‏بيند، اين كه مى‏گويد فلتغتسل عند كل صلاة پس قلیلا يعنى مستمر نبوده باشد ثلاثة ايام، خوب اين هم اگر شرط ثلاثة ايام موجود است حيض است، كثير است يعنى به حسب الايام، والاّ به حسب الايام مستمر نيست اين استحاضه است.

اين نفرماييد كه معارض است با موثقه اسحاق ابن عمار، موثقه اسحاق ابن عمار هم روايت ششمى[6] است:

موثقه اسحاق بن عمار

باز از اين حسين ابن سعيد رحمة الله از کتاب او نقل مى‏كند، محمد ابن الحسن باسناده عنه، يعنى عن حسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايوب عن ابی المغراء همان ابی المغراء حميد ابن مثنی شخص جليلى است. عن اسحاق ابن عمار قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن المرأة الحبلی تری الدم اليوم و اليومين، قال ان كان دما عبیطا -وصف الحيض- فلا تصلى ذينك اليومين و ان كان صفرة فلتغتسل عند كل صلاتين، نفرماييد كه اين با آن اولى منافات دارد، سابقا هم گفتيم كه منافات ندارد، اين روايت دومى در بيان حكم ظاهرى است، يعنى آن وقتى كه زن شروع كرد به دم ديدن وظيفه‏اش چيست؟ اگر ديد كه اوصاف حيض دارد ترك كند صلاة را ولو حامل است، اگر ديد كه اوصاف استحاضه را دارد نمازش را بخواند، اين روايت در مقام بيان اين حكم ظاهرى است، ولكن حكم واقعى اين است كه اگر مستمر شد اين دم فى ما بعد كه وصف دارد حيض است، مستمر نشد قطع شد استحاضه است كما اينكه گفتيم در روايت قبلى، پس اين حكم ظاهرى است، خوب كسى پرسيد شما از كجا وحى آمد كه اين حكم ظاهرى است، آخر شما بايد روى حساب حرف بزنيد، مى‏گوييم روى حساب حرف مى‏زنيم، قرينه‏اش اين است، آن كه گفتيم حكم واقعى است او قرينه‏اش را گفتيم كه مراد فلتغتسل عند كل صلاتین معلوم مى‏شود مراد كثرة من حيث الايام است، اين هم قرينه‏اش را مى‏گوييم و ان كان صفرة اين قبلش فرمود ان كان دما عبيط فلا تصلى ذينك اليومين، اين فلا تصلى قبل از تمام شدن آن دو روز است، نهى در آن دو روز است، فلا تصلى يعنى در آن دو روز نماز نخواند، خوب در آن دو روز كه دم عبيط مى‏بيند نماز نمى‏خواند حكم ظاهرى مى‏شود يا واقعى؟ حكم واقعى بعد كشف مى‏شود، اگر مى‏فرمود امام عليه السلام بر اينكه فلا تقضى صلاة ذينك اليومين مى‏گفتيم اين منافات دارد با آني كه گفته است سه روز بايد دم حيض مستمر بشود، اين با قضاء كارى ندارد، اين به قرينه‏اى كه فلا تصلى ذينك اليومين آن دو روز را نماز نخواند، اين حكم ظاهرى است، خوب اين منافات با آن که حكم واقعى را بيان مى‏كند ندارد، اين هم از روايتى كه دلالت مى‏كند اگر شرط حيض كه استمرار ثلاثة ايام است نباشد حكمش اين است.

يك روايت ديگرى هم استدلال فرموده‏اند دیگران آن را هم بخوانم، قضايايش بماند انشاء الله براى فردا، آن هم در روايت حامل است، در آن روايت حامل اينجور دارد، حسنه حسين ابن نعيم صحاف است، روايت سومى[7] است:

حسنه نعيم صحاف

و عنه عن احمد ابن محمد، كلينى نقل مى‏كند عن محمد ابن يحيى العطار عن احمد ابن محمد، عيسى باشد يا خالد كه ظاهرا هم عيسى است، عن حسن ابن محبوب نقل مى‏كند كه عيسى است، عن الحسين ابن نعيم صحاف هم لا بأس به است، قال قلت لابى عبد الله عليه السلام انّ ام ولدی تری الدم و هى حامل، من كنيزى دارم كه ام و الد شده است بر من انشاء الله، ولدم را مى‏زايد، اين تری الدم و هى حامل، اين حيض مى‏بيند، كيف تصنع للصلاة؟ چكار كند صلاة را؟ قال فقال لى اذا رأت الحامل الدم بعد ما يمضى عشرين من الوقت الذى كان ترى فيه الدم من الشهر الذى كان تقعد فيه معلوم مى‏شود كه از اين خيلى ديدن شكايت مى‏كرد، امام فرمود اگر در آن شهرى كه ايامش حائض شده است بعد از اينكه بيست روز از او بگذرد دوباره خون ديد، ان رأت الحامل بعد ما يمضى عشرون يوما من الوقت الذى كان تری فيه الدم من الشهر الذی كان تقعد فيه فان ذلك ليس من الرحم و لا من الطمث، اين دم حيض نيست، سابقا در باب حيض گفتيم كه حامل اگر در ايام عادتش خون ببيند بعد از اينكه بيست روز بگذرد از آن ايام عادت دوباره خون ببيند آن دومى حيض نيست، اين روايتش اين بود، صاحب عروه احتياط كرد، و ما گفتيم روايتش همين است، خوب مى‏گويد حيض نيست، خوب چه بكند حيض نشد؟ چه مى‏شود؟ مى‏فرمايد فليس من الحيض فلتتوضأ و تحشى بكرسف، فلتتوضأ يعنى همان وضوء مستحاضه را، اگر استحاضه نباشد چرا وضوء بگيرد، زن اگر در فرجش يك زخمى پيدا شد خون آمد وضوئش را بگيرد؟ وضوء را نقض نمى‏كند او، اينكه امام عليه السلام مى‏فرمايد وضوء بگيرد يعنى مستحاضه است، اين هم از رواياتى است كه دلالت می کند اگر شرط الحيض منتفى شد و شارع حكم كرد به انتفاء الحيض حكم مى‏شود بالاستحاضة واقعا، آن وقت كلام مى‏رسد به آن اشكال معروف كه روايات اعتبار الوصف با اين اطلاقات معارضه مى‏كنند كه انشاء الله فى ما بعد.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص349-350..

[2]  مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ سَأَلُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحَيْضِ وَ السُّنَّةِ فِي وَقْتِهِ- فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَنَّ فِي الْحَيْضِ ثَلَاثَ‌ سُنَنٍ- بَيَّنَ فِيهَا كُلَّ مُشْكِلٍ لِمَنْ سَمِعَهَا وَ فَهِمَهَا- حَتَّى لَا يَدَعَ لِأَحَدٍ مَقَالًا فِيهِ بِالرَّأْيِ- أَمَّا إِحْدَى السُّنَنِ فَالْحَائِضُ الَّتِي لَهَا أَيَّامٌ مَعْلُومَةٌ- قَدْ أَحْصَتْهَا بِلَا اخْتِلَاطٍ عَلَيْهَا- ثُمَّ اسْتَحَاضَتْ  فَاسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ- وَ هِيَ فِي ذَلِكَ تَعْرِفُ أَيَّامَهَا وَ مَبْلَغَ عِدَّتِهَا فَإِنَّ امْرَأَةً يُقَالُ لَهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ أَبِي حُبَيْشٍ- اسْتَحَاضَتْ فَأَتَتْ أُمَّ سَلَمَةَ فَسَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص- عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ- قَدْرَ أَقْرَائِهَا أَوْ قَدْرَ حَيْضِهَا- وَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عِرْقٌ فَأَمَرَهَا أَنْ تَغْتَسِلُ- وَ تَسْتَثْفِرَ بِثَوْبٍ وَ تُصَلِّيَ- قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذِهِ سُنَّةُ النَّبِيِّ ص- فِي الَّتِي تَعْرِفُ أَيَّامَ أَقْرَائِهَا لَمْ تَخْتَلِطْ عَلَيْهَا- أَ لَا تَرَى أَنَّهُ لَمْ يَسْأَلْهَا كَمْ يَوْمٌ هِيَ- وَ لَمْ يَقُلْ إِذَا زَادَتْ عَلَى كَذَا يَوْماً فَأَنْتِ مُسْتَحَاضَةٌ- وَ إِنَّمَا سَنَّ لَهَا أَيَّاماً مَعْلُومَةً- مَا كَانَتْ مِنْ قَلِيلٍ أَوْ كَثِيرٍ بَعْدَ أَنْ تَعْرِفَهَا- وَ كَذَلِكَ أَفْتَى أَبِي ع وَ سُئِلَ عَنِ الْمُسْتَحَاضَةِ- فَقَالَ إِنَّمَا ذَلِكَ عِرْقٌ عَابِرٌ أَوْ رَكْضَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ- فَلْتَدَعِ الصَّلَاةَ أَيَّامَ أَقْرَائِهَا- ثُمَّ تَغْتَسِلُ وَ تَتَوَضَّأُ لِكُلِّ صَلَاةٍ- قِيلَ وَ إِنْ سَالَ قَالَ وَ إِنْ سَالَ مِثْلَ الْمَثْعَبِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذَا تَفْسِيرُ حَدِيثِ رَسُولِ اللَّهِ ص- وَ هُوَ مُوَافِقٌ لَهُ فَهَذِهِ سُنَّةُ الَّتِي تَعْرِفُ أَيَّامَ أَقْرَائِهَا- وَ لَا وَقْتَ لَهَا إِلَّا أَيَّامَهَا قَلَّتْ أَوْ كَثُرَتْ- إِلَى أَنْ قَالَ فَجَمِيعُ حَالاتِ الْمُسْتَحَاضَةِ- تَدُورُ عَلَى هَذِهِ السُّنَنِ الثَّلَاثِ- لَا تَكَادُ أَبَداً تَخْلُو مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ- إِنْ كَانَتْ لَهَا أَيَّامٌ مَعْلُومَةٌ مِنْ قَلِيلٍ أَوْ كَثِيرٍ- فَهِيَ عَلَى أَيَّامِهَا وَ خِلْقَتِهَا الَّتِي جَرَتْ عَلَيْهَا- لَيْسَ فِيهِ عَدَدٌ مَعْلُومٌ مُوَقَّتٌ غَيْرُ أَيَّامِهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص282.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الطَّامِثِ تَقْعُدُ بِعَدَدِ أَيَّامِهَا كَيْفَ تَصْنَعُ- قَالَ تَسْتَظْهِرُ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ ثُمَّ هِيَ مُسْتَحَاضَةٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص284.

[4] وَ عَنْهُ عَنِ الْفَضْلِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِذَا مَكَثَتِ الْمَرْأَةُ عَشَرَةَ أَيَّامٍ تَرَى الدَّمَ- ثُمَّ طَهُرَتْ فَمَكَثَتْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ طَاهِراً- ثُمَّ رَأَتِ الدَّمَ بَعْدَ ذَلِكَ أَ تُمْسِكُ عَنِ الصَّلَاةِ- قَالَ لَا هَذِهِ مُسْتَحَاضَةٌ تَغْتَسِلُ- وَ تَسْتَدْخِلُ قُطْنَةً (بَعْدَ قُطْنَةٍ) «3»- وَ تَجْمَعُ بَيْنَ صَلَاتَيْنِ بِغُسْلٍ وَ يَأْتِيهَا زَوْجُهَا إِنْ أَرَادَ؛شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص372

[5] وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبْلَى قَدِ اسْتَبَانَ ذَلِكَ مِنْهَا- تَرَى كَمَا تَرَى الْحَائِضُ مِنَ الدَّمِ- قَالَ تِلْكَ الْهِرَاقَةُ  إِنْ كَانَ دَماً كَثِيراً فَلَا تُصَلِّينَ- وَ إِنْ كَانَ قَلِيلًا فَلْتَغْتَسِلْ عِنْدَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص331

[6] وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ الْحُبْلَى- تَرَى الدَّمَ الْيَوْمَ وَ الْيَوْمَيْنِ- قَالَ إِنْ كَانَ دَماً عَبِيطاً فَلَا تُصَلِّي ذَيْنِكَ الْيَوْمَيْنِ- وَ إِنْ كَانَ صُفْرَةً فَلْتَغْتَسِلْ عِنْدَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص331.

[7] وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ نُعَيْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أُمَّ وَلَدِي تَرَى الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ- كَيْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ- قَالَ فَقَالَ لِي إِذَا رَأَتِ الْحَامِلُ الدَّمَ- بَعْدَ مَا يَمْضِي عِشْرُونَ يَوْماً- مِنَ الْوَقْتِ الَّذِي كَانَتْ تَرَى فِيهِ الدَّمَ مِنَ الشَّهْرِ- الَّذِي كَانَتْ تَقْعُدُ فِيهِ- فَإِنَّ ذَلِكَ لَيْسَ مِنَ الرَّحِمِ وَ لَا مِنَ الطَّمْثِ- فَلْتَتَوَضَّأْ وَ تَحْتَشِي «6» بِكُرْسُفٍ وَ تُصَلِّي- وَ إِذَا رَأَتِ الْحَامِلُ الدَّمَ قَبْلَ الْوَقْتِ- الَّذِي كَانَتْ تَرَى فِيهِ الدَّمَ بِقَلِيلٍ- أَوْ فِي الْوَقْتِ مِنْ ذَلِكَ الشَّهْرِ فَإِنَّهُ مِنَ الْحَيْضَةِ- فَلْتُمْسِكْ عَنِ الصَّلَاةِ عَدَدَ أَيَّامِهَا- الَّتِي كَانَتْ تَقْعُدُ فِي حَيْضِهَا- فَإِنِ انْقَطَعَ عَنْهَا الدَّمُ قَبْلَ ذَلِكَ فَلْتَغْتَسِلْ وَ لْتُصَلِّ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص330.