درس هشتصد و هفتاد و سوم

استحاضه

«(فصل) في الاستحاضه :دم الاستحاضة من الأحداث الموجبة للوضوء و الغسل إذا خرج إلى خارج الفرج و لو بمقدار رأس إبرة و يستمر حدثها ما دام في الباطن باقيا بل الأحوط إجراء أحكامها إن خرج‌ ‌من العرق المسمى بالعاذل إلى فضاء الفرج و إن لم يخرج إلى خارجه و هو في الأغلب أصفر بارد رقيق يخرج بغير قوة و لذع و حرقة بعكس الحيض و قد يكون بصفة الحيض و ليس لقليله و لا لكثيره حد و كل دم ليس من القرح أو الجرح و لم يحكم بحيضيته فهو محكوم بالاستحاضة بل لو شك فيه و لم يعلم بالأمارات كونه من غيرها يحكم عليه بها على الأحوط‌«.[1]

 

ادامه مباحث گذشته

كلام باقى مانده بود در اين دو فرع اخيرى، اولى‏اش اين بود كه خونى كه از زن خارج مى‏شود معلوم است كه شارع حكم به حيضيت او نكرده است، ولكن آن دم محتمل است استحاضه بوده باشد و احتمال دارد دم قرح او الجرح باشد، اينجا فرموده‏اند به اصالت الصحة در رحم این مرأه حكم مى‏شود بر اينكه خون خارج خون استحاضه است، به سيره‏اى كه عقلائيه اين اصالت الصحة معتبر است، و بعد فرموده‏اند مويد اين اين است که رواياتى كه در باب استحاضه وارد شده بود در آن روايات هيچ امام عليه السلام قيد نكرده بود كه اين حكم به استحاضه در صورتى است كه احتمال قرح و جرح داده نشود، بلكه در بعضى روايات به احتمال قرح و جرح متعرض شده بود و در آنجا مع ذلك حكم به استحاضه فرموده بود ولو اين بعضى روايات من حيث السند ضعيف است مرسله قصیره یونس است در باب دوازده از ابواب الحيض، در آن باب دوازده[2] اينجور است، روايت دومى است:

مرسله يونس

كلينى نقل مى‏كند عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن اسماعيل ابن مرار، اسماعيل ابن مرار گفتيم از معاريف است عيبى ندارد، عن يونس عن بعض رجاله مرسله است، عن ابى عبد الله عليه السلام فى حديث، اين روايت را در آن وقتى كه متعرض مى‏شديم که سه روز بايد دم حيض مستمر بشود و اگر نشد اين دم دم حيض نيست، اين روايت را آنجا خوانديم بر خلاف آن استمرار دلالت مى‏كند، اين همان روايت است، گفتیم اين نمى‏تواند معارضه كند با رواياتى كه ظهور در اعتبار استمرار دارند، چونكه روايت من حيث السند ضعيف است، فى حديث فاذا رأت المرأة  الدم فى ايام حيضها، وقتى كه زن دم را در ايام حيضش ديد تركت الصلاة، چونكه ايام حيض اماره است كه دم، دم حيض است، حكم ظاهرى است، فان استمر بها الدم ثلاثة ايام فهى حائض، سه روز مستمر شد كه ايام عادتش است حيض واقعى است، و ان انقطع الدم بعد ما رأته يوما او يومين، يكى دو روز ديد در عادت قطع شد، اغتسلت و صلت غسل مى‏كند و نماز مى‏خواند، و انتظرت منتظر مى‏ماند من يوم رأت الدم، از روزى كه دم ديده است تا ده روز مى‏شمارد كه مذهب صاحب الحدائق است كه استمرار شرط نيست، قبل از ده روز اگر مكمل را ديد یعنی سه روز تمام شد حيض است، و انتظرت من يوم رأت الى عشرة الايام، فان رأت تلك عشرة ايام من يوم رأت الدم يوما او یومين حتی یتم لها ثلاثة ایام، تا سه روز خون ديد ولو منفصلا فذلك الدم الذی رأته اول مرة با اين دم اخيرى كه در عشره ديد، من الحيض، و ان مرَ بها من یوم رأت الدم عشرة ایام فلم ترَ الدم، خون نديد، همان يكى دو روز را فقط ديده بود، و لم ترَ الدم فذلك اليومان الذى رأته اولا لم يكن من الحيض، حيض نبود، كشف مى‏شود حيض نبود، انما كان من علة اما من قرحة فى جوفها كه همان قرح است يا از او بود يا چيز ديگرى بود و اما من الجوف چيز ديگرى بود، يعنى استحاضه بود مثلا، فعليها ان تعيد الصلاة، آن دو روز نماز نخوانده بود آنها را قضاء مى‏كند، حائض است كه نماز را قضاء نمى‏كند، آن حيض نبود قضاء مى‏كند، تعيد الصلاة التى فی تلك اليومين الذى تركتها، اينجور فرموده‏اند، اين فرض اول.

 فرض ثانى هم فرموده‏اند بر اينكه اصالت الصحة جاری نيست، چونكه معيوب است معلوم است قرح دارد، نمى‏داند دم از آن قرح معلوم خارج مى‏شود يا نه استحاضه است، اينجا فرموده‏اند رجوع به اصل عملى مى‏شود مثل استصحاب عدم الاستحاضه، چونكه استحاضه اثر خاص دارد.

عرض مى‏كنم اما اين فرمايش را كه فرموده‏اند عند العقلاء فى كل شى‏ء اصالت الصحة جارى است فى كل مقام، ما اينجور سيره‏اى را سراغ نداريم عند العقلاء، بله فى كل مبیع که می خواهند ب‏خ مبنیا علی اصالة الصحة می خرند، در باب خيار العیب ذكر شده است، اما در هر مقامى بنا به اصالة الصحة مى‏گذارند اين يك همين جور سيره‏اى بر ما محرز نيست، بلكه خلافش محرز است اگر تأمل بكنيد، بدان جهت انسان وقتى كه مى‏خواهد زنى بگيرد بنا بر اصالة الصحة نمى‏گذارد كه پس معيوب نيست، مى‏پرسد يك ماه دو ماه زحمت مى‏كشد، اينجور نيست كه عقلاء هميشه بنا به اصالة الصحة بگذارند، بله، مثل اينكه مثلا زنى را مى‏خواهد بگيرد مى‏بيند يك چشمش بسته است نمى‏داند خودش بسته است يا از اول همين جور بوده است، اين بنا بگذارد كه نه سلامت است، اينجور چيزهايى را ما سراغ نداريم.

 اما اينكه در روايات متعرض نشده است اين حرف صحيح است، چونكه روايات ناظر است به آن زنى كه خون طبيعى مى‏بيند، بدان جهت در ايام حيض حيضش را خون ديده است و بعد مستمر شده است كه در زنها معمول است، منتهى استمرارش كم و زياد مى‏شود، روايات ناظر به اين است، و اما در اينکه در این روايت مع احتمال القرح حكم به استحاضه فرموده است؟ ما هر چه اين روايت را اين ور و آن ور كرديم حكم به استحاضه نفهميديم، از كجا حكم به استحاضه فرموده است؟

 ايشان دارد امر به قضاء يومين للاستحاضه است، خوب امر به قضاء يومين اگر قرح هم بوده باشد بايد قضاء كند، چونكه آن روز را نخوانده است، دو روز كه در عادت خون ديد از قرحه هم باشد بايد قضاء كند،  اینکه امام عليه السلام در اين روايت فرمود بر اينكه فعلیها ان تعید الصلاة تلک الیومین التی ترکتها قرحه هم بايد قضاء كند استحاضه هم باشد بايد قضاء كند، اين چه جور دلالت مى‏كند كه حكم به استحاضه كرده است، بله دلالت مى‏كند كه امام حكم به حيض نكرده است فرموده است حيض نيست، چونكه حيض نيست بايد قضاء كند، ترك كرده است آنجا صلاة را.

بله، اگر در دو روز نماز خوانده بود بدون اعمال استحاضه خوانده بود امام عليه السلام حكم مى‏فرمود كه آن دو روز كه نماز خوانده است قضاء كند چونكه اعمال استحاضه نياورده است، اينجور اگر بود بله دليل مى‏شد كه آن دو روز مستحاضه است، اما اين زن مفروض اين است که در آن دو روز نماز نخوانده است، بدان جهت امام عليه‏السلام مى‏فرمايد قضاء كند، چونكه حائض است كه قضاء ندارد، غير الحائض قضاء دارد، على كل تقدير ما نفهميديم.

اما فرع ثانى كه در ما نحن فيه هست به نظر ما فرع ثانى مثل فرع اول است در هر دو رجوع به اصل مى‏شود، بدان جهت احتياطى كه در عروه فرموده است ما هم دست نمى‏زنيم، احتياط حسن است على كل حال، ولكن روى مدارك فقهى جاى اصل عملى است، استصحاب عدم الاستحاضه كلا الفرعين، چونكه هر دو تا استحاضه اثر خاصى دارد، دم الجرح و القرح اثر خاصى ندارد معارضه نمى‏كند، اصل اين است كه دم جرح و قرح نیست او اثر ندارد چونكه دم را بايد بشويد استحاضه باشد يا غير استحاضه باشد، و اما استحاضه اثر خاص دارد كه بايد غسل کند یا وضوء بگيرد براى هر نماز، استصحاب مى‏گويد استحاضه نيست، اين به حسب مدرك اين است ولكن دست به پيكره احتياط نمى‏زنيم، احتياط وجوبى سر جايش بماند، كرات و مرات عرض كرده‏ام كه بر فقيه لازم نيست بر طبق مدارك فتوا بدهد، آنى كه بر فقيه واجب است اين است كه وظيفه مكلف را بيان بكند به نحوى كه به وظيفه واقعى عمل كرده باشد يا به وظيفه‏اى كه مستفاد از ادله است عمل كرده است، اين اگر احتياط بكند به وظيفه واقعى عمل كرده است، چونكه احتياط ضرر به جايى نمى‏زند بلکه حسنٌ علی کل حال، گذشتيم اين را.

اقسامه سه گانه استحاضه

مسأله 1: «الاستحاضة ثلاثة أقسام قليلة و متوسطة و كثيرة‌فالأولى أن تتلوث القطنة بالدم من غير غمس فيها‌و حكمها وجوب الوضوء لكل صلاة فريضة كانت أو نافلة و تبديل القطنة أو تطهيرها‌و الثانية أن يغمس الدم في القطنة و لا يسيل إلى خارجها من الخرقة‌و يكفي الغمس في بعض أطرافها و حكمها مضافا إلى ما ذكر غسل قبل صلاة الغداة‌ ‌و الثالثة أن يسيل الدم من القطنة إلى الخرقة‌و يجب فيها مضافا إلى ما ذكر و إلى تبديل الخرقة أو تطهيرها غسل آخر للظهرين تجمع بينهما و غسل للعشاءين تجمع بينهما و الأولى كونه في آخر وقت فضيلة الأولى حتى يكون كل من الصلاتين في وقت الفضيلة و يجوز تفريق الصلوات و الإتيان بخمسة أغسال و لا يجوز الجمع بين أزيد من صلاتين بغسل واحد نعم يكفي للنوافل أغسال الفرائض لكن يجب لكل ركعتين منها وضوء‌».[3]

بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف استحاضه را تقسيم مى‏كند الى ثلاثة اقسام، اينها مسائل مهمه مستحاضه است، مهمه بودنش به جهت اينكه روايات متعدد است و به حسب الظاهر مختلف هستند با همديگر، اين اختلاف چه جور حاصل شده است، روات مثلا همين جور شنيده بودند يا نقل به معنا كرده‏اند اين اختلاف پيدا شده است، على كل تقدير روايات مختلف هستند، بدان جهت از مسائل صعبه است درست توجه کنید كه انشاء الله حل بشود مفاد اینها.

 صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف تقسيم مى‏كند زن مستحاضه را به مستحاضه قليله و متوسطه و كثيره، اين تقسيم به اعتبار اختلاف الحكم است كه از روايات استفاده مى‏شود كه مستحاضه به حسب الاحكام سه قسم هستند، اين سه قسم بودنش به اين است كه آنى كه اولى و الثانيه و الثالثه، آنى كه ثانيه است، آنى كه در اولى واجب بود علاوه بر او چيز ديگرى خصوصيت ديگرى هم حكم خاصى هم دارد، و ثالثه مى‏گويند به جهت اين است كه آن حكمى كه در ثانيه و متوسطه بود علاوه بر او حكمى دارد كه عند المشهور يا بنائا على ما سيأتى غير از او يك حكمى دارد على ما سيأتى تقريبش.

اين زن مستحاضه كه متوسطه است قليله است كثيره است ملاكش را اينجور مى‏فرمايد در عروه، ملاكش اين است، پنبه‏اى را اگر زن مستحاضه با خودش بردارد به نحوى كه پنبه مقدارش داخل در فضاء فرج بشود و بعد از مدتى اين را بيرون كند ببيند به آن پنبه خون خورده است، در فضاء فرج خون هست به او خورده است، اما خون نفوذ نكرده است به داخل پنبه فرو نرفته است غمس نشده است، اگر اين باشد قليله است.

و اگر ديد نه، خون علاوه بر اينكه خورده است به پنبه در پنبه هم فرو رفته است خون، ولكن از طرف ديگر خارج نشده است، سيلان پيدا نكرده است، كه در بعضى عبارات فقهاء و روايات را هم كه به او حمل كرده‏اند كه نفذ فی القطنه، ثقب القطنه، دم قطنه را سوراخ كرده است، ولكن راه پيدا نكرده است كه برود بيرون، ممكن است نفوذ كند در داخل به همه پنبه ولكن سيلان به خارج ندارد، قهرا پنبه هم طرف داخل و هم طرف خارج ربما خونى مى‏شود، و آن دستمالى كه زن روى اين پنبه بسته است، آن دستمال هم يك خرده خون خورده است به او، اين دستمال با ملاقات با پنبه خونى شده است آن متوسطه است، كثيره آنى است كه فرو برود در دستمال بگذرد تجاوز القطنه، دم قطنه را تجاوز كند و برسد به خرقه، آن وقت وقتى كه به خرقه رسيد مي گويند مستحاضه كثيره.

خوب آن وقت درد دو تا مى‏شود، يكى اين است كه اين مستحاضه ملاكاتش اينها استاين را از كجا مى‏گوييد؟ ثانيا اينكه اگر ملاكات اين است، يا غير اين است، اين احكام مختلف اقسامشان مختلف است اين به حسب دلالات كدام روايت است؟

ديدگاه مشهور

البته اينى كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مى‏گويد اين فتوى المشهور است كه اگر مستحاضه آنجور بشود كه خون فقط به آن قطنه خورده است داخل نشده است وظيفه‏اش اين است كه براى هر صلاتى كه هست يك وضوء بگيرد صلاة واجبى باشد يا مستحبى، صلاة مستحبى مى‏خواهد بخواند يك وضوء بايد بگيرد براى هر نماز، كسوف شمس يا خسوف القمر شده است صلاة آيات مى‏خواهد بخواند بايد وضوء بگيرد، و يك چيزى هم علاوه كرده است كما اينكه مشهور علاوه كرده است آن قطنه را هم عوض كند، قبل از وضوء قطنه را عوض كند، تكليفش اين است، يك چيزى هم بعضى اصحاب زياد كرده‏اند و آن اين است كه تصریح كرده‏اند كه قطنه را كه مى‏خواهد عوض بكند آن ظاهر فرجش را هم بايد تطهيركند، چه مقدار را تطهير كند مستحاضه قليله؟ آن وقتى كه زن روى دو پايش مى‏نشيند نشستن روى دو پا معمول است ديگر، آن وقت از اطراف فرج چقدر ظاهر مى‏شود كه آن ظاهر را بايد بشويد، چونكه ظاهر بدن بايد پاك بشود، و اين كسى به اينها تصریح كرده است به این حرف فرموده است ديگران كه این را نفرموده اند چونكه اين را در باب نجاسات فرموده بودند، كه مصلى بايد بدنش و ثوبش پاك بوده باشد و او را تطهير كند اعتمادا بر او نگفته‏اند، اين كه در عروه مى‏فرمايد اين است.

ديدگاه ابن عقيل(ره)

 در مقابل كلام مشهور و صاحب عروه كه از مشهور است سه قول ديگر است، دو تا قول از قدماء است، يك قول از ابن العقيل است رضوان الله عليه[4] كه ايشان معروف است كه در مسائل مخالفت مى‏كند، ايشان مستحاضه را تقسيم كرده است آنى كه مشهور او را مستحاضه قليله مى‏گويند فرموده است بر او نه وضوء واجب است نه غسل، اگر بول كرده است يا نواقض وضوء از او صادر شده است وضوء بگيرد، چون لا صلاة الا مع الطهارة بايد وضوء بگيرد، و اما نه، مستحاضه‏اى است كه تطهير رفته بود بعد از وضوء گرفت الان هم ظهر شد همين جور مى‏خواهد نماز بخواند، وضوء لازم نيست همين جور بايستد نماز بخواند، و به عبارت اخرى استحاضه قليل ليس بحدث استحاضه قليله حدث نيست، مى‏دانيد دليلش چه مى‏شود؟ دليلش رواياتى كه وارد در نواقض وضوء است، فرموده رواياتى كه وارد در نواقض وضوء است آنجا دم استحاضه ذکر نشده است، حصر كرده اند آنجا نواقض را ائمه عليهم السلام فى امور دم الاستحاضه از آنها نيست، و اما اگر متوسطه و كثيره شد بايد غسل بكند، آن متوسطه معروف و هكذا فرض كنيد آن كثيره بايد غسل كند، پس ايشان قليله را الغاء كرده است، ستحاضه قليله حكمى ندارد.

ديدگاه ابن جنيد(ره)

اما ابن الجنيد، ابن الجنید[5] گفته است بايد غسل بكند آن قليله، كه بعضى حواشى عروه هم از آن فقهاى سابقى دارند كه احتياط اين است، فرموده است مستحاضه قليله غسل بكند، اگر مستحاضه متوسطه و كثيره شد سه تا غسل بايد بكند، او يك غسل، اما مستحاضه متوسطه و کثیره سه غسل، يعنى مستحاضه متوسطه را لاحق به كثيره كرده است در سه غسل ابن جنيد، و آنى كه حکم مستحاضه متوسطه است عند المشهور او را براى قليله حكم ذكر كرده است كه قليله بايد يك غسل بكند در شبانه روز، اين هم كلام ايشان.

ديدگاه صاحب کفايه (ره)

 قول ديگرى هم در مقابل فتوى المشهور قول صاحب الكفايه مرحوم آخوند [6]خراسانى است، ايشان يك فقهى دارد در طهارت، در آن فقه طهارتش ذكر كرده است حكمى را كه بعد مى‏بينيد كه او قول رابع مى‏شود در مسئله كه مى‏رسيم انشاء الله.

مستندات ديدگاه مشهور

اما قول المشهور كه مشهور چرا اين حكم را ملتزم شده‏اند كه قليله اين است كه دم داخل قطنه نشود، اين موضوع، و حكمش اين است كه براى هر صلاة يك وضوئى بگيرند، دليلشان اين است كه مى‏خوانم خدمت شما ببينيد چه جور دلالت مى‏كند، اين دليل صحيحه معاوية ابن عمار است، در صحيحه معاوية ابن عمار [7]است:

صحيحه معاويه بن عمار

محمد ابن يعقوب عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شاذان عن حماد ابن عيسى و ابن ابى عمير، اين دو بزرگوار عن معاوية ابن عمار رضوان الله عليه عن ابى عبد الله، قال المستحاضة تنظر ايامها، مستحاضه منتظر مى‏ماند در ايام حيضش، فلا تصلى فيها، نماز نمى‏خواند چونكه دم در ايام عادت حيض است، و لا يقربها بعلها شوهرش هم نزديكى نمى‏كند، فاذا جازت ايامها، وقتي كه آن ايام سپرى شد و رأت الدم یثقب الكرسف، ديد كه دم سوراخ مى‏كند آن پنبه را، كرسف همان پنبه است كه زن با خودش برمى‏دارد براى جلوگيرى از اينكه دم به ساير بدن و ثيابش سرايت نكند، مى‏فرمايد فاذا جازت ايامها و رأت الدم يثقب الكرسف اغتسلت للظهر و العصر، براى ظهر و عصر يك غسل مى‏كند، تؤخر هذه و تعجل هذه و للمغرب و العشاء غسلا، براى مغرب و عشا هم يك غسل مى‏كند، تؤخر هذه و تعجل هذه و تغتسل للصبح و تحتشى‏ و تستثفر با دستمال مى‏بندد، و لا تحنّى يعنى داخل در صلاة مسجد نمى‏شود يعنى صلاة تحيت نمى‏خواند، معنايش او است، يعنى داخل مسجد نمى‏شود مستحاضه كثيره، خواهيم گفت كه اين بواسطه تحفظ از تنجس مسجد است، و لا تحْنى يعني حنا نمى‏گذارد، نسخه مختلف است، بعضی نسخه ها هم که شیخ بهائی نقل کرده و لا تحتشی است، آن لا تحتشى منافات ندارد كه يعنى آن فرجش را پر نكند، خيلى مناسبتى ندارد، اين مناسبت با همان صلاة تحيت دارد كه به ذهن مى‏رسد كه و لا تحنی یعنی صلاة تحيه نخواند، چونكه بعدش دارد كه و تضم فخذيها فى المسجد اين دو تا فخذش را در مسجد به همديگر مى‏چسباند، و ساير جسدها خارجٌ در حالى كه ساير جسدش در خارج از مسجد بشود، فقط به مقدار فخذين داخل مسجد مى‏شود كه مبادا خراب كند مسجد را، و ساير جسدها خارجٌ، و لا يأتيها بعلها فی ايام قرئها، اين هم خواهيم گفت كه حكم مكروه است كه شوهرش وطى كند در آن ايام، و ان کان كلام در اينجا است، مستحاضه قليله اين است در ذهن و ان كان الدم لا يثقب الكرسف، اگر جورى بوده باشد كه آن دم آن كرسف را سوراخ نمى‏كند، يعنى همين خورده است به او، تو نرفته است، و ان لا يثقب الكرسف توضأت و دخلت المسجد و صلت كل صلاة بوضوء، براى هر صلاة يك وضوء مى‏گيرد، مى‏بينيد براى هر دو تا معلوم شد، قليله يعنى ثقب نكند آن قطب را، صلة كل صلاة بوضوء، كل صلاة واجبى باشد مستحبى باشد فرائض يوميه باشد صلاة الآيات باشد، هر كدام بوده باشد، حتى اگر فرض بفرماييد صلاة طواف بوده باشد به يك وضوء آن صلاة طواف را مى‏خواند و صلت كل صلاة بوضوء، و هذه یأتيها بعلها، اين ديگر شوهرش مى‏تواند با اين هر كار بكند الاّ ايام حيضها، اين يك روايت.

 در ما نحن فيه يك روايت ديگرى هم هست كه آن روايت ديگرى كه هست از او تعبير مى‏كنيم به موثقه زراره كه آن روز هم خوانديم، روايت نهمى[8] است در اين باب:

موثقه زراره

و باسناده عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن خالد اشعرى، عن ابن بكير، عن زراره عن ابى جعفر عليه السلام، به اين موثقه مى‏گفتيم، چونكه نجاشى به اين محمد ابن خالد اشعرى، اين محمد خالد اشعرى غير از خالد قمى است، پدر احمد، اين محمد ابن خالد اشعرى غير از او است، در اين در حق اين نجاشى گفته است قريب الامر، قريب الامر است، ما در ذهنمان اين بود كه قريب الامر معنايش اين است كه قريب الامر به آن كسى كه روايتش معتبر بوده باشد، در ذهنمان اين بود و مى‏گفتيم كه اين خودش توثيق است، ولكن در ذهنمان آمد كه اين قريب الامر چه كسى گفت كه اين معنايش اين است، اين نجاشى قدس الله نفسه الشريف يك عباراتى دارد نمى‏دانم سابقا تعمدا يك عباراتى مى‏نوشتند كه مردم فكر كنند، فكرها كار بكند، شايد ايشان هم اين عبارت را كه در رجالش استعمال كرده است از اين قبيل باشد، تو ذهنمان هم آمد كه قريب الامر به حسب المذهب است، يعنى اين شيعه است اماميه است، اگر اين بوده باشد كه اين دليل بر توثيق نمى‏شود، و علامه قدس الله نفسه الشريف لعل از نجاشى همان معناى اول را فهميده است. چرا؟ چونكه آن كتابش را كه دو قسم كرده است يك قسمش اول صحاح و موثقین را گفته است، و ضعفاء را آنهايى كه موثق نيستند آنها را بعد در فصل ديگر گفته است، اين را در آن فصل اول گفته است، شايد او بوده باشد، و مى‏دانيد كه فهم علامه يا توثيق علامه باعث [صحت يا اعتبار] سند نمى‏شود، بدان جهت اين روايت مؤيد مى‏تواند بشود والاّ اگر تنها بود جاى اشكال بود، اين روايت اين است كه و باسناده عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن خالد الاشعرى عن ابن بكير عن زراره عن ابى جعفر قال سألته عن الطامث تقعد بعدد ايامها كيف تصنع، حائض ايامش را نشسته است چكار كند؟ قال تستظهر بيوم او يومين، يكى، دو روز استظهار كند يعنى احتياط كند تروك حائض را ترك كند و صلاتش را هم ترك كند كه گفتيم استظهار معنايش اين است، شارع ترخيص داده است که تستظهر یا حکم تکلیفی است یک روزش، ثم هى مستحاضة فلتغتسل، غسل حيض را مى‏كند و تستوثق من نفسها خودش را هم كه تحفظ مى‏كند، و تصلى كل صلاة بوضوء ما لم ينفذ الدم يا ما لم يثقب، مادامى كه دم نفوذ دم در آن پنبه نكرده است، فاذا نفذ وقتى كه نفوذ كرد در داخل پنبه داخل شد اغتسلت و صلت بايد غسل كند وضوء تنها كافى نيست متوسطه مى‏شود ديگر، اگر هم گذشت كثيره مى‏شود، اين روايت هم مى‏بينيد كه دلالتش درست است.

به واسطه اين دو تا روايت، نه اينكه منحصر به اين دو تا روايت است، يك روايت ديگر هم بحث خواهيم كرد، بواسطه اين دو تا روايت از اطلاق صحيه زراره رفع ید مى‏كنيم، اطلاق صحيحه زراره آن روايتى كه وارد شده است در حامل، جمعى عرفى را ملاحظه كنيد، هميشه با مقيد از اطلاق مطلق رفع ید مى‏شود، مطلق هم در ما نحن فيه اين است، در باب استحاضه باب اول[9] روايت پنجمى:

صحيحه زراره

عن عدة من اصحابنا، عن احمد ابن محمد اين يك سند، و عن على ابن ابراهيم عن ابيه دو سند و عن محمد ابن اسماعيل عن فضل ابن شاذان سه سند، جميعا همه اين سه سند نقل مى‏كند از حماد ابن عيسى عن حريز عن زراره، قال قلت له، النفساء متی تصلى؟ نفساء كى نماز بخوانند كه عامه مى‏گويند چهل روز نفاس دارد شصت روز نفاس دارد اگر خون ببيند، كى نماز بخواند؟ قال تقعد بقدر حيضها به عدد ايام حيضش مى‏نشيند، و تستظهر بيومين دو روز هم استظهار مى‏كند و فان انقطع الدم دم تمام شد که هيچ، والاّ اغتسلت و احتشت و استثفرت ديد دم قطع نشد غسل نفاسش را مى‏كند، احتشاء مى‏كند يعنى پنبه برمى‏دارد با دستمال مى‏بنند، و صلت يعنى نمازش را مى‏خواند، فان جاز الدم الكرسف تعصب، اگر اينكه خودش را كرسف گذاشته بود و با او خودش را بسته بو، از او دم آمده است بيرون، تجاوز كرده است مستحاضه كثيره مى‏شود، اگر اينجور بوده باشد تعصّبت و اغتسلت ثم صلة الغداة بغسل و الظهر و العصر بغسل و المغرب و العشاء بغسل، و ان لم يجز الدم الكرسف ولكن اگر آن كه بسته بود دم نگذشته است كرسف را، در اين صورت صلت بغسل واحد به يك غسل مى‏خواند سه تا غسل نمى‏خواهد.

 خوب فان لم يجز الدم الكرسف مطلق است، اگر دم در پنبه فرو برود و عبور نكند لم يجز است، اصل به پنبه فرو نرفته است آن هم لم يجز است تجاوز نكرده است، هر دو را مى‏گيرد، از اين قسم ثانى كه اصلا وارد پنبه نشده است، از اطلاق اين لم يجز رفع ید مى‏كنيم كه مى‏گيرد همانى را كه در پنبه رفته  عبور نكرده است يا اصلا نفوذ به پنبه نكرده است از اطلاقش رفع ید مى‏كنيم به آن دو روايتى كه گذشت که اگر به پنبه فرو نرود وظيفه‏اش يك وضوء است براى هر صلاة، آن دو تا روايتى كه مى‏گويد وظيفه‏اش يك وضوء است براى هر صلاة و غسلى هم بر او نيست رفع ید مى‏كنيم از اطلاق، خوب اطلاق و تقييد است، حكم مستحاضه به اين نحوى كه عرض كرديم تا اينجا به محذورى بر نخورد جمع عرفى است.

و در ما نحن فيه روايت ديگرى هم هست، به آن روايت ديگر هم استدلال كرده‏اند به آن حكم مستحاضه، بگذاريد اين روايت را بخوانم، بعدش بماند، اين روايت حسنه نعيم ابن صحاف است، حسين ابن نعيم الصحاف است روايت هفتمى[10] است در اين باب:

حسنه حسين بن نعيم صحاف

و عن محمد ابن يحيى و عن احمد ابن محمد عن الحسن ابن محبوب عن الحسين ابن نعيم الصحاف عن ابى عبد الله عليه السلام فى حديث حامل، كه در ذيلش اينجور دارد، مى‏فرمايد بر اينكه اين دم وقتى كه ديد ايامش هم گذشت خون قطع نشد، فان لم يقطع الدم عنها الاّ بعد ما تمضی الايام التى كان تری الدم فيها بيوم او يومين فلتغتسل و تحتشى و تستظهر و تصلى الظهر و العصر، غسل کرده خودش را بسته ظهر و عصر را مى‏خواند، در روز مثلا قطع شده بود، ثم لتنظر منتظر مى‏ماند، فان كان الدم، فى ما بينها و بين المغرب ما بين اينكه صلاة ظهر و عصرش را خوانده است تا صلاة مغرب لا يسیل من خلف الكرسف در اين مدت سيلان پيدا نكرده است، خلف الكرسف يعنى از اين طرف كرسف، آن طرفى كه داخل فرج است نه، از اين طرف ديگر سيلان پيدا نكرده است، يا از آن پشت آن پنبه سيلان مى‏كند فرقى نمى‏كند که استحاضه كثيره مى‏شود، اگر اينجور بوده باشد فان كان الدم فى ما بينها و بين المغرب لا يسیل من خلف الكرسف، از خلف كرسف سيلان نمى‏كند فلتتوضأ و تصلى عند وقت کل صلاة ما لم تطرح الكرسف، مادامى كه كرسف را نيانداخته است از خودش، فان طرحت الكرسف عنها فسال الدم وجب عليها الغسل و ان طرحت الكرسف عنها و لم يسل الدم فلتتوضأ و لا غسلها عليها، استدلال به اين روايت فرموده‏اند، نگاه بكنيد اين روايت تمام است يا نه؟ انشاء الله.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص349-350..

[2] وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِي حَدِيثٍ فَإِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الدَّمَ فِي أَيَّامِ حَيْضِهَا تَرَكَتِ الصَّلَاةَ- فَإِنِ اسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَهِيَ حَائِضٌ- وَ إِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ بَعْدَ مَا رَأَتْهُ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ- وَ انْتَظَرَتْ مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ إِلَى عَشَرَةِ أَيَّامٍ- فَإِنْ رَأَتْ فِي تِلْكَ الْعَشَرَةِ أَيَّامٍ- مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- حَتَّى يَتِمَّ لَهَا ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ- فَذَلِكَ الَّذِي رَأَتْهُ فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ- مَعَ هَذَا الَّذِي رَأَتْهُ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْعَشَرَةِ هُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ إِنْ مَرَّ بِهَا مِنْ يَوْمَ رَأَتِ الدَّمَ‌ ‌عَشَرَةُ أَيَّامٍ- وَ لَمْ تَرَ الدَّمَ فَذَلِكَ الْيَوْمُ وَ الْيَوْمَانِ- الَّذِي رَأَتْهُ لَمْ يَكُنْ مِنَ الْحَيْضِ- إِنَّمَا كَانَ مِنْ عِلَّةٍ إِمَّا قَرْحَةٍ فِي جَوْفِهَا- وَ إِمَّا مِنَ الْجَوْفِ- فَعَلَيْهَا أَنْ تُعِيدَ الصَّلَاةَ تِلْكَ الْيَوْمَيْنِ الَّتِي تَرَكَتْهَا- لِأَنَّهَا لَمْ تَكُنْ حَائِضاً- فَيَجِبُ أَنْ تَقْضِيَ مَا تَرَكَتْ مِنَ الصَّلَاةِ فِي الْيَوْمِ وَ الْيَوْمَيْنِ- وَ إِنْ تَمَّ لَهَا ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ فَهُوَ مِنَ الْحَيْضِ- وَ هُوَ أَدْنَى الْحَيْضِ وَ لَمْ يَجِبْ عَلَيْهَا الْقَضَاءُ- وَ لَا يَكُونُ الطُّهْرُ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ أَيَّامٍ- فَإِذَا حَاضَتِ الْمَرْأَةُ وَ كَانَ حَيْضُهَا خَمْسَةَ أَيَّامٍ- ثُمَّ انْقَطَعَ الدَّمُ اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ- فَإِنْ رَأَتْ بَعْدَ ذَلِكَ الدَّمَ وَ لَمْ يَتِمَّ لَهَا- مِنْ يَوْمَ طَهُرَتْ «1» عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَذَلِكَ مِنَ الْحَيْضِ- تَدَعُ الصَّلَاةَ- فَإِنْ رَأَتِ الدَّمَ مِنْ أَوَّلِ مَا رَأَتْهُ الثَّانِيَ- الَّذِي رَأَتْهُ تَمَامَ الْعَشَرَةِ أَيَّامٍ وَ دَامَ عَلَيْهَا- عَدَّتْ مِنْ أَوَّلِ مَا رَأَتِ الدَّمَ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِيَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ- ثُمَّ هِيَ مُسْتَحَاضَةٌ تَعْمَلُ مَا تَعْمَلُهُ الْمُسْتَحَاضَةُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص300.

[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص347.

[4] و قال ابن أبى عقيل: يجب عليها الغسل عند ظهور دمها على الكرسف لكلّ صلاتين، غسل تجمع بين الظهر و العصر، بغسل، و بين المغرب و العشاء بغسل، و تفرد الصبح بغسل، و أما ان لم يظهر الدم على الكرسف فلا غسل عليها و لا وضوء؛ حسن بن علی بن ابی عقيل عمانی، مجموعه فتاوای ابن ابی عقيل، (قم، ن...، چ...، ت....)، ص10.

[5] و قال ابن الجنيد: المستحاضة التي يثقب دمها الكرسف تغتسل لكلّ صلاتين، آخر وقت الاولى، و أوّل وقت الثانية منهما و تصلّيهما و تفعل للفجر مفردا كذلك، و التي لا يثقب دمها الكرسف تغتسل في اليوم و الليلة مرّة واحدة ما لم يثقب؛ محمد بن احمد ابن جنيد اسکافی، مجموعه فتاوای ابن جنيد، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1416ق)، ص34.

[6]ر. ک: سيد ابو القاسم موسوی الخویی، موسوعة الإمام الخوئي‌، (قم، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي ره‌، چ1، 1418ق)ج7، ص273.

[7] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُسْتَحَاضَةُ تَنْظُرُ أَيَّامَهَا فَلَا تُصَلِّي فِيهَا- وَ لَا يَقْرَبُهَا بَعْلُهَا وَ إِذَا جَازَتْ أَيَّامُهَا- وَ رَأَتِ الدَّمَ يَثْقُبُ الْكُرْسُفَ اغْتَسَلَتْ لِلظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص283.

[8]  مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الطَّامِثِ تَقْعُدُ بِعَدَدِ أَيَّامِهَا كَيْفَ تَصْنَعُ- قَالَ تَسْتَظْهِرُ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ ثُمَّ هِيَ مُسْتَحَاضَةٌ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص284.

[9] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ النُّفَسَاءُ مَتَى تُصَلِّي فَقَالَ تَقْعُدُ بِقَدْرِ حَيْضِهَا وَ تَسْتَظْهِرُ بِيَوْمَيْنِ فَإِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ وَ إِلَّا اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ اسْتَثْفَرَتْ وَ صَلَّتْ فَإِنْ جَازَ الدَّمُ الْكُرْسُفَ تَعَصَّبَتْ وَ اغْتَسَلَتْ ثُمَّ صَلَّتِ الْغَدَاةَ بِغُسْلٍ وَ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِغُسْلٍ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ بِغُسْلٍ وَ إِنْ لَمْ يَجُزِ الدَّمُ الْكُرْسُفَ صَلَّتْ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ قُلْتُ وَ الْحَائِضُ قَالَ مِثْلُ ذَلِكَ سَوَاءً فَإِنِ انْقَطَعَ عَنْهَا الدَّمُ وَ إِلَّا فَهِيَ مُسْتَحَاضَةٌ تَصْنَعُ مِثْلَ النُّفَسَاءِ سَوَاءً ثُمَّ تُصَلِّي وَ لَا تَدَعُ الصَّلَاةَ عَلَى حَالٍ فَإِنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ الصَّلَاةُ عِمَادُ دِينِكُمْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص373

[10] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ نُعَيْمٍ الصَّحَّافِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثِ حَيْضِ الْحَامِلِ قَالَ:- وَ إِذَا رَأَتِ الْحَامِلُ الدَّمَ- قَبْلَ الْوَقْتِ الَّذِي كَانَتْ تَرَى فِيهِ الدَّمَ بِقَلِيلٍ- أَوْ فِي الْوَقْتِ مِنْ ذَلِكَ الشَّهْرِ فَإِنَّهُ مِنَ الْحَيْضَةِ- فَلْتُمْسِكْ عَنِ الصَّلَاةِ عَدَدَ أَيَّامِهَا- الَّتِي كَانَتْ تَقْعُدُ فِي حَيْضَتِهَا- فَإِنِ انْقَطَعَ عَنْهَا الدَّمُ قَبْلَ ذَلِكَ فَلْتَغْتَسِلْ وَ لْتُصَلِّ- وَ إِنْ لَمْ يَنْقَطِعِ الدَّمُ عَنْهَا إِلَّا بَعْدَ مَا تَمْضِي الْأَيَّامُ- الَّتِي كَانَتْ تَرَى الدَّمَ فِيهَا بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ- فَلْتَغْتَسِلْ ثُمَّ تَحْتَشِي وَ تَسْتَذْفِرُ- وَ تُصَلِّي الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ- ثُمَّ لْتَنْظُرْ فَإِنْ كَانَ الدَّمُ فِيمَا بَيْنَهَا وَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ- لَا يَسِيلُ مِنْ خَلْفِ الْكُرْسُفِ فَلْتَتَوَضَّأْ- وَ لْتُصَلِّ عِنْدَ وَقْتِ كُلِّ صَلَاةٍ مَا لَمْ تَطْرَحِ الْكُرْسُفَ فَإِنْ طَرَحَتِ الْكُرْسُفَ عَنْهَا فَسَالَ الدَّمُ وَجَبَ عَلَيْهَا الْغُسْلُ- وَ إِنْ طَرَحَتِ الْكُرْسُفَ عَنْهَا وَ لَمْ يَسِلِ الدَّمُ- فَلْتَوَضَّأْ وَ لْتُصَلِّ وَ لَا غُسْلَ عَلَيْهَا- قَالَ وَ إِنْ كَانَ الدَّمُ إِذَا أَمْسَكَتِ الْكُرْسُفَ- يَسِيلُ مِنْ خَلْفِ الْكُرْسُفِ صَبِيباً لَا يَرْقَأُ- فَإِنَّ عَلَيْهَا أَنْ تَغْتَسِلَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- وَ تَحْتَشِيَ وَ تُصَلِّيَ- وَ تَغْتَسِلَ لِلْفَجْرِ وَ تَغْتَسِلَ لِلظُّهْرِ‌ ‌وَ الْعَصْرِ- وَ تَغْتَسِلَ لِلْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ (الْآخِرَةِ) قَالَ وَ كَذَلِكَ تَفْعَلُ الْمُسْتَحَاضَةُ- فَإِنَّهَا إِذَا فَعَلَتْ ذَلِكَ أَذْهَبَ اللَّهُ بِالدَّمِ عَنْهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص373