درس هشتصد و هشتاد و دوم

استحاضه

مسأله 3: «إذا حدثت الكثيرة أو المتوسطة قبل الفجر‌يجب أن يكون غسلهما لصلاة الفجر بعده فلا يجوز قبله إلا إذا أرادت صلاة الليل فيجوز لها أن تغتسل‌ ‌قبلها‌«.[1]

ادامه بحث در صورت سوم:

كلام در اين فرمايشى بود كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف فرمود، فرمود مستحاضه متوسطه كه براى صلاة الغداتش غسل مى‏خواهد اين غسل را بايد بعد طلوع الفجر بكند، كما اينكه مستحاضه كثيره كه آن هم براى صلاة غداتش غسل مى‏خواهد او را بعد الفجر بايد موجود بكند.

عرض كرديم در ما نحن فيه يك كلامى هست و بعضى‏ها اينجور فرموده‏اند، فرموده‏اند اگر مكلف طورى غسل كند قبل طلوع الفجر كه وقتى كه از غسلش فارغ شد طلوغ فجر مى‏شود كه داخل مى‏شود در صلاة الفجر، به حيث اينكه ما بين غسلش و صلاتش فاصله‏اى واقع نمى‏شود، يا آن مستحاضه كثيره كه بايد براى صلاة ظهر و عصرش غسل كند قبل دخول الظهر غسل مى‏كند ولكن وقتى كه غسل را تمام كرد، وقت صلاتين داخل شده است كه وارد مى‏شود به صلاة بدون اينكه فاصلى بوده باشد ما بين آن غسل و ما بين آن صلاة، فرموده‏اند كه در اين موارد صدق مى‏كند كه غسل عند الصلاة است، آن وقتى كه صلاة را مى‏خواند در آن وقت غسل كرده است.

اين به نظر قاصر ما اشكال دارد، و اما در مستحاضه كثيره ظاهر روايات اين است آنجايى كه هر صلاتى در وقت مى‏خواند صلاتى كه در وقت واقع مى‏شود غسل را اين به آن صلاة بكند، اين ممكن است كسى بگويد كه صدق مى‏كند كه قبلا غسل را شروع كرد اول وقت صلاة را گفت، ولكن در بعضى روايات اين است كه يغتسل عند وقت كل صلاة، ظاهرش اين است كه چه جورى كه صلاة در وقت واقع مى‏شود غسلش هم در وقت آن صلاة واقع مى‏شود، ظاهر اين روايات اين است كه وقت صلاة چه جورى كه ظرف است براى صلاة براى غسل هم ظرف بوده باشد، يغتسل فى وقت كل صلاة، اين خصوصيت را نگه داريد، فى خصوصيت ظرفيت را مى‏رساند و آن اين است كه اين غسل فى وقت كل صلاة بايد بشود، بدان جهت مستحاضه كثيره قبل الوقت اگر غسل كند به حيثی كه وقت داخل شد وارد در صلاة مى‏شود غسلش صحيح بشود اين دليلى ندارد.

و به عبارة اخرى دو تا امر است هر دو شرط است، يكى اين است كه ما بين غسل و ما بين صلاة بايد فاصله نباشد فاصلى فاصله نيافتد، اين استفاده مى‏شود از كلمه عند، ديگرى اين است كه غسل براى آن صلاة مثل آن صلاة در وقت بوده باشد، اين استفاده مى‏شود از يغتسل فى كل وقت صلاة، يعنى در خود وقت غسل مى‏كند، بدان جهت قبلا غسل كردنش محل اشكال است.

سؤال...؟ وقت اتيان است، وقت اتیان بعد الوقت مى‏شود، معنايش همان است كه در وقت اتيان غسل كند، معنايش عبارت از اين است كه بعد الوقت، چونكه او بعد الوقت اتيان مى‏شود.

 سؤال...؟ هيچ فاصله هم نباشد، ظاهرش اين است كه در همان وقت غسل بكند، در آن وقتى كه صلاة را اتيان مى‏كند كه وقت داخل است در همان وقت غسل كند، اين ظاهرش عبارت از اين است.

 سؤال...؟ این فى وقت كل صلاة نيست، قبل وقت کل صلاة غسل كرده است، من براى شما توضيح دادم، اگر اينجور بود كه يغتسل عند كل صلاة مى‏گفتيم عند يعنى نزديك او، اینجا عند صدق مى‏كند فاصله نشده است، مى‏گويم غير از عدم الفصل چيز ديگرى هم معتبر است و آن اين است كه يغتسل فى وقت كل صلاة، يعنى چه جورى كه آن صلاة در وقت واقع مى‏شود، اين غسل هم در آن وقت واقع بشود، اين ظاهرش اين است، بدان جهت در ما نحن فيه‏ اين غسل قبلى اين مى‏شود يغتسل قبل وقت صلاة، اينجور است، اين درست نيست.

 اما در مستحاضه متوسطه، در مستحاضه متوسط هم او نمى‏تواند قبل الفجر غسل را شروع كند همين كه فجر تمام شد مشغول صلاة صبح بشود، براى اينكه آنى كه استفاده شده است از روايات درباره مستحاضه متوسطه اين است كه در آن يومى كه استحاضه او استحاضه متوسطه است در يوم آن روز بايد غسل كند، يعنى آن صلاتى را كه قبل از اتیان آن صلاة مستحاضه متوسطه است يا حين الاتيان به او مستحاضه متوسطه است اين در آن يوم غسل بكند، چونكه غسل وجوب نفسى ندارد بلکه يعنى قبل از صلاة بكند، بدان جهت قبل الفجر اگر غسل بكند يوم نيست، عرض مى‏كنم مستفاد از اين روايت اين است كه غسل استحاضه متوسطه آن وقتى كه حاصل مى‏شود قبل صلوات اليوم در وقتى كه در يوم آن صلاة واجب است غسل بكند، صلاة الفجر بعد اليوم واجب مى‏شود بعد طلوع الفجر، اين بايد بعد از آن غسل بكند، ظهور يوم اين است، نمى‏گويم اگر مستحاضه‏اى در قبل از مغرب و عشاء استحاضه متوسطه دارد، او براى مغرب و عشاء بايد در روز غسل بكند، اين را نمى‏گويم، اين قرينه است، كه آن اين است كه غسل وجوب نفسى ندارد، غسل وجوب شرطى دارد، طهارت للصلاة است و چونكه مستحاضه استحاضه‏اش مستمر است بايد فصلى ما بين غسل و صلاتش نبوده باشد، اين را مى‏خواهم بگويم، آن هم بايد در شب غسل كند قبل صلاة المغرب و العشاء، غرضم اين است كه در جايى كه در روايت مستحاضه متوسطه را استمرارش را فرض كرده است در روايت كه مستمر است استحاضه او متوسطةً در خلال يوم، يوم و ليل، يعنى در شب هم مستحاضه متوسطه است مورد روايت آنجا است، اين شخص بايد قبل از صلاة يومه كه صلاة الفجر مى‏شود قبل صلاة الفجر غسل كند، غسلش در يوم بوده باشد، ظاهرش عبارت از اين است كه بايد طلوع الفجر شده باشد، اين نه به جهت اين است كه فصل نشود ما بين غسل و ما بين صلاة، بلكه به جهت اين است كه ظاهرش عبارت از اين است که مستحاضه كثيره اول صلاتى را كه در يوم اتيان مى‏كند، كه در حال آن صلاة يا قبلش مستحاضه متوسطه است كه وظيفه‏اش این است که بايد غسل بكند، اين زن مستحاضه براى آن اولين صلاتش شرط است، آن اولين صلاتش اگر در روز شد در روز بايد غسل كند، در شب شد در شب غسل مى‏كند، براى آن اولين صلاة، يعنى ظرف اتيان اولين صلاة است، آنجا بايد اتيان بكند، اگر او يوم شد بايد در يوم غسل بكند.

 اگر كسى گفت ما اين را نمى‏فهميم، يوم به معناى يوم و ليله است، به معناى روز نيست، اين معنايش اين است كه يك غسل مى‏خواهد.

مى‏گوييم نه، اينجور نيست، فى كل يوم در هر روز اين غسل را بكند، اگر غسل را در روز كرد در شب هم غسل بكند فردا ديگر روز غسل نكند اين فى كل يوم نمى‏شود، غسل را در كل يوم بكند معنايش عبارت از اين است كه در حين حدوث اليوم يا قبلش مستحاضه است بايد در يوم غسل كند، معناى روايت اين است، در شب فايده ندارد، غسلش را بايد در يوم بكند، زنى كه مستحاضه متوسطه است و مستحاضه متوسطه‏اش مستمر است على ايام در ايامى مستمر است اين مستحاضه متوسطه در آن صلوات يوميه‏اى كه حالها يا قبلها مستحاضه متوسطه است بايد آنى كه بايد غسل بكند فى يوم بكند، غايت الامر اگر قبل از صلاة و قبل اليوم بود خون قطع شد گفتيم ان الله يحب المتطهرين مى‏گويد قبلا مى‏تواند غسل كند، چونكه خون قطع شده است، و اما اگر خونش مستمر بوده باشد و استحاضه‏اش مستمر بشود اين غسل را بايد در يوم بكند و او بعد طلوع الفجر مى‏شود، اين مدعاى ما است، مستحاضه متوسطه مستمر بشود يوم و يومين او ايام اين قبل از آن صلاتى كه و در حال صلاتى كه مى‏خواهد اتيان بكند در يوم بايد غسل بكند، غايت الامر اگر قبل از آمدن روز مستحاضه‏اش متوسطه بود قطع شد ان الله يحب المتطهرين مى‏گويد عیبی ندارد مى‏تواند غسل كند همان غسل را که به گردنش است، اما در جايى كه مستمر بوده باشد نه، دليلى نداريم، ان الله يحب المتطهرين نمى‏گيرد اين را، بدان جهت بايد غسلش را بعد اليوم بكند كه بعد صلاة الغداة مى‏شود، اين حاصل حرف ما.

استثناء حکم غسل بعد از فجر در استحاضه کثيره و مستوطه قبل از آن

مطلب دوم: بعد سيد يزدى قدس الله نفسه الشريف از اين مطلبى كه فرمود غسل را، مستحاضه متوسطه يا مستحاضه كثيره براى صلاة فجر كه غسل مى‏كند بايد بعد الفجر غسل كند و قبل الفجر كافى نيست كه وجهش را هم عرض كرديم البته در صورتى كه خونش قطع نشده باشد و حالت صلاة خون موجود است، اين بايد بعد الفجر غسل كند، از اين يك صورت را استثناء مى‏كنند، آن صورت اين است كه زن مستحاضه بخواهد صلاة الليل اتيان كند، مى‏تواند اين غسلش را با استمرار دمش در شب اتيان بكند و صلاة الليل را بخواند با يك وضوء، بعد وقتى كه صبح شد صلاة صبح را مى‏خواند، بعد انقضاء صلاة الليل طلوع الفجر مى‏شود فاصله نمى‏شود، آن صلاة الغداتش را مى‏تواند اتيان بكند با همان غسل، يعنى وضوء مى‏گيرد اتيان مى‏كند، همان غسل كافى است.

ادعای نفی خلاف در ما نحن فيه

عرض مى‏كنم جماعتى هم نفى خلاف كرده‏اند در مسئله كه در اين صلاة الليل غسلش در شب مى‏شود، مستحاضه اين غسلش را بكند و صلاة ليلش را بخواند، خوب دليل اين چه بوده باشد كه بنا شد زنى كه مستمر الدم است بايد عند الصلاة بعد طلوع الفجر اين غسل را بكند تا غسلش در يوم بشود، دليلش چيست كه اين صلاة الليل اينجور است؟ دليلى ندارد اين، در يد ما روايتى ندارد، فقط در فقه الرضا نقل شده است كه در فقه الرضا اين است كه امام عليه السلام مستحاضه را به سه قسم تقسيم كرد، مستحاضه قليله، يتوضأ لكل صلاة، مستحاضه متوسطه يغتسل غسلا واحدا و يتوضأ لكل صلاة، و اما المستحاضة الكثيره در فقه رضوى است که يغتسل للظهرين غسلا و للعشائين غسلا و لصلاة الليل و الفجر غسلا، اين صلاة الليل آنجا است، در آن روايت است، بدان جهت صاحب الذخيره قدس الله نفسه الشريف فرموده است[2] روايتى ندارد اين، ولو مسئله اختلافى نيست ولكن روايتى ندارد، صاحب حدائق[3] اشكال كرده است كه اين فقه رضوى روايت است، بدان جهت اين روايتش مى‏شود.

ملاحظه بر ادعای ياد شده

 عرض مى‏كنم در ما نحن فيه اين دعواى عدم خلاف يا دعواى اجماع به درد نمى‏خورد، چرا چونكه اين مسئله مستحب است، و اين كه وارد شده است در فقه رضوى كه غسل بكند در شب اين در مستحبات است كه وارد شده است، ممكن است علماء در باب تسامح در اخبار سنن بگويند عيبى ندارد غسل بكند براى صلاة الليل، ممكن است از اين جهت بوده باشد، بدان جهت ما كه اخبار تسامح سنن را به اين معنا قبول نداريم، اگر داشته باشيم هم ما نحن فيه را نمى‏گيرد، چونكه فقه رضوى گفتيم معلوم نيست روايت باشد، ممكن است فتواى پدر صدوق بوده باشد كلمات او بوده باشد، بدان جهت اخبار تسامح در ادله سنن مفادش این است که رواياتى كه از نبى رسيده است يا از ائمه رسيده است تسامح مى‏شود در سنن، اما اين روايت بودنش محرز نيست، بدان جهت اين اجماع هم در مسئله باشد به درد نمى‏خورد، چونكه وجه اجماع محتمل است تسامح در ادله سنن بوده باشد و اين تمام نيست پيش ما نه كبراً نه صغراً، چونكه در ما نحن فيه روايت محرز نيست، بعضى‏ها گفته‏اند فتوا را هم مى‏گيرد، اگر فتوا داد مجتهدى به استحباب شيئى احتمال دادیم كه پيش او اين وجه بود براى استحباب و اخبار تسامح او را هم مى‏گيرد، ما اينجور نيستيم، ما از اين اشخاص نيستيم، اگر کبرای اخبار سنن را قبول كرديم در جاى روايات ضعيفه است كه از معصومين يا از نبى صلی الله علیه وآله وسلم برسد اين فقه رضوى معلوم نيست اينجور بوده باشد.

و ثالثا اشكال عبارت از اين است كه اين فقه رضوى بگوئیم روايت صحيح است، خيلى خوب قبول كرديم، اين فقه رضوى در مستحاضه كثيره وارد شده است، كه مستحاضه كثيره يك غسل مى‏كند براى صلاة ليل و فجرش، به استحاضه متوسطه چه مربوط است، ما اگر از ادله استظهار كرديم كه مستحاضه متوسطه در جايى كه در وقت صلاة استحاضه‏اش باقى است و مكلف است غسل بكند براى صلاة اليوم، در يوم بايد غسل بكند، در آن يوم بايد غسل بكند بر صلاة يوميه‏اش، بدان جهت بعد الغداة بايد بكند، اگر اين مطلب تمام شد فقه رضوى منافات با اين ندارد، فقه رضوى مال كثيره است.

بدان جهت همين جور هم نوشته‏ايم احتياط واجب، به عنوان احتياط مى‏گوييم فتوا دادن لزومی ندارد، احتياط اين است كه اگر زن غسل كرد براى صلاة الليلش در شب و صلاة الليل را با وضوء خواند به آن نحوى كه گفته شد لكل ركعتين وضوءٌ اینجور خواند احوط اين است كه بعد طلوع الفجر غسلش را اعاده كند لصلاة الفجر، احوط هم احوط لزومى است، روى اين اساس اينی كه در عروه فرموده است اين تماميتى ندارد.

واجب بودن اختبار بر مستحاضه

مسأله4: «يجب على المستحاضة اختبار حالها‌و أنها من أي قسم من الأقسام الثلاثة بإدخال قطنة و الصبر قليلا ثمَّ إخراجها و ملاحظتها لتعمل بمقتضى وظيفتها و إذا صلت من غير اختبار بطلت إلا مع مطابقة الواقع و حصول قصد القربة كما في حال الغفلة و إذا لم تتمكن من الاختبار يجب عليها الأخذ بالقدر المتيقن إلا أن يكون لها حالة سابقة من القلة أو التوسط فتأخذ بها و لا يكفي الاختبار قبل الوقت إلا إذا علمت بعدم تغير حالها إلى ما بعد الوقت‌«.[4]

 بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مسئله‏اى را شروع مى‏فرمايد و آن مسئله عبارت از اين است كه چونكه استحاضه اقسامى دارد على ما تقدم قليلة متوسطة و كثيرة و اينها در وظايف مختلف هستند به آن اختلافى كه سابقا گذشت، بر زن مستحاضه واجب است اختبار بكند حالش را هر وقتى كه مى‏خواهد نماز بخواند،-اين هر وقتى كه نماز بخواند تصریح نشده است ولكن مرادش اين است-، هر وقتى كه مى‏خواهد نماز بخواند كه بايد طهارت تحصيل كند به آن صلاة بايد حالش را اختبار بكند، قليله است تبديل قطنه مى‏كند وضوء مى‏گيرد، اگر متوسطه است غسل مى‏كند و هكذا وضوء مى‏گيرد نماز مى‏خواند با تبديل قطنه، كثيره است غسل مى‏كند بنا به قول صاحب عروه تبديل قطنه مى‏كند و وضوء هم مى‏گیرد چونكه ايشان مى‏گفت كثيره بايد وضوء بگيرد، بنا به گفته و عرض ما كه غسل وضوء ندارد با همان غسلش نماز را بخواند، اين اختبار واجب است.

دو مقام در ما نحن فيه

كلام در ما نحن فيه، در دو مقام واقع مى‏شود:

مقام نخست: مقتضای قاعده اوليه در مسأله

تارة اين است كه اگر ما بوديم و قاعده اوليه نصّ خاصى در مسئله نبود ما چه مى‏گفتيم؟ اين اختبار را واجب مى‏دانستيم يا واجب نمى‏دانستيم؟ مى‏دانيد كه اين اختبار به اين است كه زن حالش را بفهمد كه استحاضه‏اش قليله است يا متوسطه يا كثيره، اين حال را فهميدن اين به جهت اين نيست كه يكى از واجبات نفسيه است، چه جورى كه بر زن مستحاضه واجب است زكات مالش را بدهد بايد اختبار حالش را هم بكند، يكى از واجبات نفسيه باشد، اين معنا محتمل نيست كه واجب بوده باشد، كلام عبارت از اين است كه ما نحن فيه اگر دليل نداشته باشيم يكى از شبهات موضوعيه است، زن مى‏داند يا مستحاضه قليله است يا متوسطه يا كثيره، يكى از شبهات موضوعيه است، حكم را مى‏داند، مستحاضه كثيره بشود حكمش او است متوسطه بشود او قليله باشد اين، اين علم اجمالى دارد كه مستحاضه است، اما كدام قسم نمى‏داند، خوب وقتى كه نمى‏داند ما بوديم و قاعده اوليه و روايتى در بين نبود، چه مى‏گفتيم؟ مى‏گفتيم كه اين يك وضوء بگيرد نمازش را بخواند غسل نمى‏خواهد، يعنى اعمال مستحاضه قليله را بار كند، ما بوديم اينجور مى‏گفتيم، چرا؟ چونكه در ذيل مرسله طويله يونس اينجور امام عليه السلام فرمود، قبل از اينكه اين را بگويم يك قاعده‏ كليه بگويم، اگر عامى وارد بشود و در او حكمى ذكر بشود براى عام بعد دليل منفصلى بيايد و دليل منفصل عنوان وجودى را از تحت عام خارج بكند و شك داشته باشيم كه اين موجود خارجى از افراد آنى است كه خارج شده است به شبهه مصداقيه يا اينكه نه، از افراد آن عنوان مخصص نيست، مثل اينكه شارع عفو كرده است از هر دمى كه اقل من الدرهم است فى الثوب و البدن در صلاة، الاّ دم الحيض، دم حيض دليل منفصل دارد كه او معفو نيست بنا بر آن نحوى كه گفتيم، الان زنى در ثوبش دم اقل من الدرهمى ديده است، نمى‏داند كه آيا اين دم دمى است كه مثلا دستش بریده یک وقتی اين دم از آن اصابت كرده است يا دم خارجى است اصابت كرده است، يا آن وقتى كه حائض بود از آن دم حيض خورده است اينجا، خوب مى‏گوييم كه عيب ندارد نماز بخواند؟ چرا؟ چونكه دليل گفته است كل دمى كه اقل من الدرهم است فلا بأس بالصلاة فيه، اين هم اقل من الدرهم است، الاّ دم الحيض، خوب مى‏گويد يك وقتى اين دم دم حيض نبود، خودش هم استحباب محمولى يك وقتى در اين ثوبم دم حيض نبود الان هم دم حيض نيست، بدان جهت در ما نحن فيه عموم اقتضاء مى‏كند كه عفو است، هر عامى حكمى را بيان بكند و از آن عام يك عنوان وجودى خارج بشود كه او حكم ديگرى داشته باشد و ما در فرد خارجى به شبهه مصداقيه شك كنيم كه از افراد عنوان خارج است يا نه، استصحاب اگر گفت اين از آن افراد نيست حكم عام شاملش مى‏شود، چونكه فرد عام است، حكم عام ثابت است بر هر فردى كه داخل آن عنوان نباشد، فرد بودنش بر عام محرز است و داخل نبودنش چونكه مخصص منفصل يك قيد سلبى مى‏زند به عام، عالمى كه فاسق نباشد، هر دم اقل من الدرهمى كه دم حيض نباشد، اقل من الدرهم بودنش محرز است و حيض نيست بالاستصحاب حكم عام ثابت مى‏شود.

ما نحن فيه هم از صغریات اين كبرى است، چونكه در ذيل مرسله طويله يونس امام فرمود هر زن مستحاضه‏اى ولو كثيره بوده باشد براى هر صلاتش بايد وضوء بگيرد و در مقام اطلاق مقامى هم بود معنايش اين است كه وضوء كافى است، باید وضوء بگیرد از اين خارج شد آن صلوات يوميه از زن مستحاضه متوسطه و كثيره كه زنى كه استحاضه كثيره دارد بر صلوات يوميه‏اش بايد غسل كند متوسطه هم بر صلواتش يك غسل بكند، خوب اين زن مستحاضه است بالوجدان قسم مى‏خورد كه من مستحاضه هستم، شك مى‏كند اين دمش غمس مى‏كند قطنه را يا نه؟ استصحاب مى‏گويد نمى‏كند، الآن كه نكرده است قطنه هم بگذارى باز نمى‏كند، دم آنجور نيست كثير نيست كه غمس بكند، نگوييد که خوب استصحاب می گوید قليل نيست و لذا معارض است، نه، قلّت موضوع حكم نيست در مرسله، مرسله اين است هر زنى كه صلاة مى‏خواند مستحاضه بايد براى هر صلاة غسل كند ولو سال دمها باشد، از اين خارج شده است عنوان مستحاضه متوسطه و كثيره نسبت به صلوات يوميه‏اش، اصل اين است كه نه اين زن، زن مستحاضه متوسطه هم نيست كثيره هم نيست، چونكه يك وقتى متوسطه نبود الآن هم نيست، مستحاضه كثيره نبود الاآن هم نيست، استصحاب در عدم كونها مستحاضة متوسطه او كثيره جارى است، معارض هم نيست، چرا؟ چونكه عنوان قليله موضوع حکم به وجوب وضوء نيست، كل مستحاضة بايد وضوء بگيرد اينها خارج شده است، كه در حقيقت مستحاضه متوسطه هم خارج نشده است، همان مستحاضه متوسطه بايد وضوء بگيرد، منتهى قيد خورده است كه غسل هم بكند، ولكن آن مستحاضه كثيره استثناء شده است، خوب استصحاب مى‏گويد كه نه اين نه مستحاضه متوسطه است كه یک غسل بكند نه مستحاضه كثيره است كه بر هر صلاة غسل بكند، بدان جهت وظيفه‏اش وضوء مى‏شود، احتياط نمى‏شود، چونكه در ما نحن فيه قاعده‏اى كه گفتم علم اجمالى كه یا من قليله هستم يا مستحاضه متوسطه يا كثيره اين علم اجمالى را حل كرد، اين عام كه هر مستحاضه بايد بر هر صلاتى وضوء بگيرد به ضميمه استصحاب عدم كون المرأة مستحاضة متوسطة او كثيره علم اجمالى را حل كرد كه بايد فقط وضوء بگيرد براى هر صلاتش، اين مقتضى القاعده است.

مقام دوم: مقتضای نصوص خاص در مسأله

ولكن در ما نحن فيه روايتينى هست كه از آن دو تا روايت استفاده شده است كه بايد اختبار بكند زن، زن نمى‏تواند به همان اصل و مقتضای استصحاب عمل بكند، بلکه بايد اختبار بكند، مثل آن مسئله‏اى كه سابقا گذشت زن حائض احتمال مى‏دهد حيضش تمام شد ديگر دمى ندارد، گفتيم واجب است اختبار آخر وقتى كه احتمال مى‏دهد انقطاع را، چه جور گفتيم استصحاب بقاء حيض ملغى شده است اينجا هم استصحاب عدم حيضها كونها متوسطة او كثيره ملغى شده است بايد اختبار بكند، آن كدام دو تا روايت است؟

صحيحه محمد بن مسلم

يكى از اينها صحيحه محمد ابن مسلم است، اين صحيحه محمد ابن مسلم را صاحب جواهر از محقق نقل كرده است كه محقق در معتبرش فرموده است، مى‏دانيد كه محقق قدس الله نفسه الشريف پيشش از اصول کتب روات كتبى بوده است و سندهايش را هم محقق به همان كتب نقل كرده است، يكى از آن كتبها مشيخه حسن ابن محبوب است كه پيش محقق بوده است[5] و سندش را هم نقل كرده است محقق به او، از آنجا نقل مى‏كند بر اينكه «جَعْفَرُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْمُحَقِّقُ فِي الْمُعْتَبَرِ قَالَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ فِي كِتَابِ الْمَشِيخَةِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْحَائِضِ إِذَا رَأَتْ دَماً بَعْدَ أَيَّامِهَا- الَّتِي كَانَتْ تَرَى الدَّمَ فِيهَا» بعد از انقضاء ايامى كه ايام عادتش بود باز خون ديد. « فَلْتَقْعُدْ عَنِ الصَّلَاةِ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ »وقتى كه خون ديد یکی دو روز استظهار مى‏كند صلاة را ترك مى‏كند. «ثُمَّ تُمْسِكُ قُطْنَةً» بعد از يكى دو روز يك پنبه را با خود برمى‏دارد، اين تمسك امر است، جمله خبريه در مقام انشاء، يعنى واجب است اين كار را بكند. «فَإِنْ صَبَغَ الْقُطْنَةَ دَمٌ لَا يَنْقَطِعُ» ، دمى كه سيلان دارد اين قطنه را رنگ كرد يعنى تجاوز كرد، لا ينقطع يعنى دنباله‏اش مى‏آيد. «فَلْتَجْمَعْ بَيْنَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ بِغُسْلٍ» اين مى‏بينيد كه «وَ يُصِيبُ مِنْهَا زَوْجُهَا إِنْ أَحَبَّ وَ حَلَّتْ لَهَا الصَّلَاةُ » امر است، بعد تفريع مى‏كند كه صبغ بعد از امساك اگر اينجور شد بايد غسل بكند، اين تبيّن الحال است دیگر وجوب الاختبار است، اين يك روايت، اين امر به اين امساك، اين دلالت مى‏كند به وجوب الاختبار و تفريعى كه بعد از اين تمسك دارد، چونكه ندارد فلتمسك قطنة تا خونش نيايد جاها را نجس نكند، فلتمسك قطنة به جهت اين، كه تفريعش اين است كه اگر گذشت از آن قطنه خون بايد براى هر صلاتى غسل بكند، اين يكى.

صحيحه عبدالرحمن بن ابی عبدالله

 ديگرى صحيحه عبد الرحمن ابن ابى عبد الله است، روايت هشتمى[6] است در همان باب اول استحاضه:

«محمد ابن الحسن باسناده عن موسى ابن القاسم موسى ابن قاسم بجلى، عن عباس ابن عامر عن ابان ابن عثمان عن عبد الرحمن ابن ابى عبد الله، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن المستحاضة»، امام آنجا اينجور فرمود، فرمود بر اينكه بعد از اينكه ايام عادتش گذشت و بعد از اينكه ايام استبرائش هم گذشت و لتغتسل غسل بكند و لتستدخل كرسفا، به خودش كرسف (يعنى قطنه) قطنه را داخل بكند، و لتستدخل امر است، نه به جهت اينكه اين خون پراكنده نشود به اطراف به ساير بدنش، نه، و لتستدخل كرسفا فان ظهر على الكرسف، اگر در كرسف دم ظاهر شد يعنى پنبه را آلوده كرد در اين صورت فلتغتسل بايد غسل بكند، ثم تضع كرسف آخر يك كرسف ديگر هم مى‏گذارد، اگر دم در كرسف دومى هم رفت تجاوز كرده است مى‏شود مستحاضه كثيره، بايد آن وقت چكار بكند؟ براى هر دو صلاة و براى فجر غسل بكند.

اين دو تا صحيحه مباركه دلالت مى‏كنند بر وجوب الاختبار، عرض كردم كه وجوب الاختبار وجوب نفسى ندارد، چونكه امام عليه السلام پشت سرش فرمود بر اينكه فان ظهر الدم الكرسف، اين به جهت اين است كه حال دم را بفهمد، نه اينكه خودش يكى از واجبات نفسيه است مربوط به معرفت حال الدم نيست، اين اختبار به جهت اين است كه وظيفه‏اش را تشخيص بدهد كه غسل است لكل صلاة يا نه غسل لكل صلاة نيست.

 در ما نحن فيه وجوب نفسى احتمالى ندارد، وجوب شرطى غسل هم نيست، که اگر بخواهد غسل بكند شرطش اين است كه غسل بكند چه جور كه اگر بخواهد غسل بكند بايد آب مطلق بشود، شرط غسل نيست، اين به جهت اين است كه اين استصحاب را ملغى كرده است شارع، فلتستدخل يعنى وظيفه‏اش عبارت از اين است كه حالش را احراز كند بفهمد كه مستحاضه كثيره است يا متوسطه يا از اینها نيست، اين امر مى‏شود امر طريقى، چه جور بر اينكه در آنجايى كه زن احتمال مى‏داد كه حيضش قطع بشود آنجا بود كه با خودش پنبه‏اى داخل كند تا ببيند اگر قطره‏اى چيزى به آن پنبه خورد پاك نشده است هنوز، چه جور آنجا گفتيم آن وجوب طريقی است استصحاب بقاء حيض را از كار مى‏اندازد، در ما نحن فيه هم وجوب وجوب طريقى است استصحاب عدم كونها مستحاضة متوسطة او كثيرة را از كار مى‏اندازد، انشاء الله فردا.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص351.

[2] ر. ک: محمد باقر سبزواری، ذخيرة المعاد، ( قم، مؤسسه آل البيت (ع)، چ1، ت1247)، ج1، ص75.

[3] و الجواب عنه انه و ان أجمل هذا الحكم في هذه الرواية و نحوها مما سيأتي في المقام إلا انه قد وقع التصريح به في الفقه الرضوي، و منه أخذ الشيخ علي بن الحسين بن بابويه ذلك في رسالته الى ابنه كما نقله في الفقيه، و قد أشرنا في غير موضع الى ان جملة من الأحكام التي ذهب إليها المتقدمون و لم تصل أدلتها إلى المتأخرين حتى اعترضوا عليهم بعدم وجود الدليل قد وحدت أدلتها‌ ‌في هذا الكتاب، و هو دليل على شهرته سابقا بينهم و لا سيما الشيخ علي بن الحسين بن بابويه المذكور، فان رسالته المذكورة كلها أو جلها إلا القليل عين عبارة الكتاب المشار اليه كما ستقف عليه ان شاء الله تعالى في المباحث الآتية؛ شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج3، ص283.

[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص352.

[5] جَعْفَرُ بْنُ الْحَسَنِ الْمُحَقِّقُ فِي الْمُعْتَبَرِ قَالَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ فِي كِتَابِ الْمَشِيخَةِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْحَائِضِ إِذَا رَأَتْ دَماً بَعْدَ أَيَّامِهَا- الَّتِي كَانَتْ تَرَى الدَّمَ فِيهَا- فَلْتَقْعُدْ عَنِ الصَّلَاةِ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- ثُمَّ تُمْسِكُ قُطْنَةً فَإِنْ صَبَغَ الْقُطْنَةَ دَمٌ لَا يَنْقَطِعُ- فَلْتَجْمَعْ بَيْنَ كُلِّ صَلَاتَيْنِ بِغُسْلٍ- وَ يُصِيبُ مِنْهَا زَوْجُهَا إِنْ أَحَبَّ وَ حَلَّتْ لَهَا الصَّلَاةُ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص304.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُسْتَحَاضَةِ- أَ يَطَؤُهَا زَوْجُهَا وَ هَلْ تَطُوفُ بِالْبَيْتِ- قَالَ تَقْعُدُ قُرْأَهَا الَّذِي كَانَتْ تَحِيضُ فِيهِ- فَإِنْ كَانَ قُرْؤُهَا مُسْتَقِيماً فَلْتَأْخُذْ بِهِ- وَ إِنْ كَانَ فِيهِ خِلَافٌ فَلْتَحْتَطْ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ- وَ لْتَغْتَسِلْ وَ لْتَسْتَدْخِلْ كُرْسُفاً- فَإِنْ ظَهَرَ عَنِ الْكُرْسُفِ فَلْتَغْتَسِلْ- ثُمَّ تَضَعُ كُرْسُفاً آخَرَ ثُمَّ تُصَلِّي- فَإِذَا كَانَ دَماً سَائِلًا فَلْتُؤَخِّرِ الصَّلَاةَ إِلَى الصَّلَاةِ- ثُمَّ تُصَلِّي صَلَاتَيْنِ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ- وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ اسْتَحَلَّتْ بِهِ الصَّلَاةَ- فَلْيَأْتِهَا زَوْجُهَا وَ لْتَطُفْ بِالْبَيْتِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص375.