درس هشتصد و هشتاد و ششم

استحاضه

مسأله 12: « يشترط في صحة صوم المستحاضة على الأحوط إتيانها للأغسال النهارية‌ فلو تركتها فكما تبطل صلاتها يبطل صومها أيضا على الأحوط و أما غسل العشاءين فلا يكون شرطا في الصوم و إن كان الأحوط مراعاته أيضا و أما الوضوءات فلا دخل لها بالصوم‌«.[1]

اشتراط اتيان اغسال نهاريه در صحت صوم مستحاضه

جماعتى از اصحاب ما كلماتشان ظاهر در اين معنا است كه خلافى نيست بر اينكه در مستحاضه‏اى كه وظيفه‏اش غسل كردن است براى صلوات اين مستحاضه اگر بخواهد روزه بگيرد كما فى نهار شهر رمضان بايد غسل صلاتى را اتيان كند، يعنى آن افعالى كه طهارت هست كما اينكه آنها شرط در صحت صلاة است آن طهارات شرط در صحت صومش هم هست، نه مراد اين است كه مثلا مستحاضه كثيره يا متوسطه كه براى صلاة فجرش بايد غسل كند برای صوم غسل را بايد قبل طلوع الفجر بكند، مثل غسل جنابت كه قبل طلوع الفجر بايد بكند، این نيست، آن غسل جايش عوض نمى‏شود، اين مستحاضه كثيره باشد يا متوسطه مكلف به صوم است كتكليفها بالصلاة، ولكن كما اينكه صلاتش مشروط به طهارت است آن طهارتى كه بر صلاتش لازم است صلاتش را صحيح مى‏كند آن طهارت صومش را هم صحيح مى‏كند، يعنى بعد طلوع الفجر اگر غسل كرد نماز فجر خواند، نماز فجرش را آن غسل صحيح كرد صومش را هم در آن روز صحيح مى‏كند، بدان جهت آن شخصى كه مستحاضه است غسل را اگر اتيان نكند چه جور صلاتش باطل است صومش هم باطل است، ما هو شرط فى صلاتها هو شرط فی صومها ایضا، او كه شرط در صلاة است و براى صلاة بايد اتيان بشود او شرط در صومش هم هست، يعنى اگر او را اتيان نكرد صومش باطل مى‏شود.

 جماعتى از فقهاء ظاهر كلماتشان اين است كه اين معنا خلافى در او نيست منتهى فى الجمله، اين كدام غسل است غسل فجر است، غسل صلاة الظهرين است يا غسل صلاة العشائين است؟ اين تغسيلات خواهد آمد، اين قدر اجمالش را مى‏گوييم دعوا شده است خلافى نيست بر اينكه اغسالى كه براى مستحاضه لازم است متوسطه باشد يا كثيره بوده باشد آن اغسال كه شرط در صلاتش است او شرط در صومش هم هست، يعنى اگر آنها را براى صلاة اتيان نكرد صومش هم باطل مى‏شود، اين معنايش عبارت از اين است.

مى‏دانيد نتيجه اين حرف چه مى‏شود؟ نتيجه اين است كه زن بعد طلوع الفجر غسل كرد بر صلاة الفجر، ولكن صلاة فجرش را نخواند گفت بابا خوابم مى‏آيد بگذار بخوابم، خودش هم روزه است او صومش هم باطل مى‏شود، چونكه غسل براى صلاة باطل است چونكه پشت سرش بايد صلاة بيايد، درست به این نکات برسید، اين غسل آن وقتى صحيح است كه پشت سرش صلاة بيايد، و الا اگر صلاتى نيايد اين غسل باطل است، غسل كه باطل شد صوم هم باطل مى‏شود، بدان جهت در ما نحن فيه نکته نکته دقيقى است و آن اين است كه اين اغسال براى صلاة است، ولكن اين اغسال را براى صلاة اتيان نكرد صومش هم باطل مى‏شود، اين كانّ ظاهر اين است كه اين بلا خلافَ فيه است، خوب دليل چيست كه اينجور به هم بند كرده‏اند صلاة را به صوم در مستحاضه، دليلش چيست؟

ادله و مستندات

استدلال شده است بر اين اشتراطى كه هست به اين صحيحه على ابن مهزيار كه خدمت شما نقل مى‏كنم، اين صحيحه على ابن مهزيار يك روایت است ولكن اين صحيحه را هم صدوق نقل كرده است رضوان الله هم كلينى نقل كرده است و هم شيخ نقل كرده است، چونكه مسئله يك روايت بيشتر ندارد، صاحب وسايل اين را در دو جا نقل كرده است، يكى در باب صوم كه مستحاضه مشروط به اغسال است در آن جلد وسايل كه صوم است، يكى هم در باب حيض در باب چهل و يكم نقل كرده است، در باب چهل و يكم از ابواب الحيض روايت هفتمى[2] است:

صحيحه علی بن مهزيار

 «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ» نوشته‏ام به امام عليه السلام «امْرَأَةٌ طَهُرَتْ مِنْ حَيْضِهَا أَوْ دَمِ نِفَاسِهَا» در اول يومى از شهر رمضان از حيض يا از نفاس پاك شد، ثم استحاضت، بعد از اينكه از حيض پاك شد دوباره خون ديد كه خون خون استحاضه است. «فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ ثُمَّ اسْتَحَاضَتْ- فَصَلَّتْ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ كُلَّهُ- مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعْمَلَ مَا تَعْمَلُهُ الْمُسْتَحَاضَةُ- مِنَ الْغُسْلِ لِكُلِّ صَلَاتَيْنِ» اين همين جور روزه گرفت، نماز هم خواند، بر نمازش غسل نکرد همين جور روزه گرفت نماز هم خواند، مورد اين روايت مستحاضه كثيره است، سؤال از او است، چونكه مى‏فرمايد من غير ان تعمل ما تعمله المستحاضة من الغسل لكل صلاتين، غسل لكل صلاتين در مستحاضه كثيره است، مستحاضه متوسطه لكل صلاتین غسل ندارد، امام عليه السلام يك جوابى فرموده است كه تعجب همه را برانگيخته است، على ما فى الرواية نمى‏گويم كلام امام اينجور بوده است، اينجور «هَلْ يَجُوزُ صَوْمُهَا وَ صَلَاتُهَا أَمْ لَا» ؟ اين صوم و صلاتش كه بدون غسل گرفته است و بدون غسل اتيان كرده است صحيح است يا نه؟ «فَكَتَبَ ع تَقْضِي صَوْمَهَا وَ لَا تَقْضِي صَلَاتَهَا» صوم را كه گرفته است باطل است بايد قضاء كند و لا تقضى صلاتها صلاتش را قضاء نمى‏خواهد، خوب ما بند كرديم، گفتيم شرط باشد صلاة اتيان نكند غسل هم باطل مى‏شود، غسل باطل بشود صوم هم باطل مى‏شود، امام اينجا مى‏فرمايد تقضى صومها صومش باطل است قضاء بكند و لا تقضى صلاتها صلاتش را قضاء نكند، بعد اينجور دارد. «لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَأْمُرُ الْمُؤْمِنَاتِ مِنْ نِسَائِهِ بِذَلِكَ» بعد امام اينجور فرمود رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم امر مى‏كرد مؤمنات از نساء را كه صوم را قضاء كنند صلاة را قضاء نكنند، خودش هم كان يأمر يعنى استمرار داشت اين امرش، نه اينكه يك دفعه دو دفعه بود، كان يأمر، اين روايت است.

وجه استدلال به صحيحه پيش گفته

وجه استدلال به اين روايت چيست؟ وجه استدلال بر اين است كه اين روايت مشتمل است بر دو تا حكم، يكى اينكه صومش باطل است بايد قضاء كند چونكه غسل استحاضه نكرده است، يكى اينكه صلاتش را قضاء نكند، آن صلاتش را قضاء نكند اين معمولٌ بها نيست قطعا خلاف واقع است به بيانى كه خواهيم گفت، چونكه طهارت اصلا طهارت صلاة است، صلاة بلا طهور شده است باطل است، اينكه فرمود تقضى صومها به اين اخذ مى‏كنيم، روايتى اگر مشتمل دو تا حكم شد يك حكمش را عمل نتوانستيم بكنيم به هر جهتى كه خواهيم گفت آن حكمى كه دليلى نداريم كه او خلاف واقع است به او عمل مى‏كنيم، كتبت اليه هم كاتب على ابن مهزيار است، آن مقامى كه على ابن مهزيار دارد از غير الامام عليه السلام سوال نمى‏كند، اين على ابن مهزيار مكاتباتى دارد در آن مكاتبات در جملة منها تصريح به اسم امام عليه السلام كرده است ابی محمد العسکری، و در بعضى‏ها تصريح نفرموده است، بدان جهت در ما نحن فيه اخذ به روايت مى‏شود هيچ اشكالى ندارد من حيث السند، منتهى در روايت تبعيض مى‏شود آن حكمى كه به صوم است اخذ مى‏شود، آنى كه راجع به صلاة است اخذ نمى‏شود.

دو اشکال نسبت به صحيحه پيش گفته

 ولكن در اين روايت دو تا اشكال است و آن دو تا اشكال بايد حل بشود:

اشکال نخست:

اشكال الاول، عرض كردم اشكال اول اين است كه این روایت را هم صدوق نقل كرده است و هم شيخ و هكذا كلينى نقل كرده است از على ابن مهزيار، در نقل صدوق اينجور است كه و كان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم يأمر المؤمنات من نسائه بذلك، اين نقل محذورى ندارد، ولكن اين را كه از على ابن مهزيار شيخ به سندش و كلينى به سندش نقل كرده است آنجا دارد كه و كان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم يأمر فاطمة عليها السلام و المؤمنات بذلك، تصريح به فاطمه زهرا سلام الله عليها كرده است، و من المعلوم كه فاطمه زهرا سلام الله عليها على ما فى الروايات متعدده اين فاطمه سلام الله عليها لم تكن تحيض و لا تستحيض، نه استحاضه مى‏شد نه حيض مى‏ديد، روى اين اساس اين روايت مشتمل است بر اينكه فاطمه عليه السلام اينجور بود، اين يك اشكال است.

ملاحظه بر اشکال نخست

و اين اشكال، اشكال ضعيف است، چرا؟ براى اينكه اولا صدوق اين را ندارد فاطمه عليها السلام را، آن در نسخه شيخ و كلينى است، ثبوت فاطمه عليه السلام در اين روايت سلام الله عليه ذكرش ثبوت ندارد، چونكه آنها نقل كرده‏اند و صدوق نقل نكرده است، شايد آنها يك اشتباهى بوده است صدوق نقل نکرده است، افرض نه، صدوق عمدا ديده است اين مخالف با طاهره بودن فاطمه سلام الله عليها است بدان جهت حذف كرده است اين را، در اصل روايت بود، لو فرض اگر اينجور بوده باشد اين روايت را از اعتبار نمى‏اندازد، چرا؟ چونكه در اين روايت كه اين را فرموده است كه، نه اينكه فاطمه عليه السلام خودش عمل كند به جهت اينكه ابلاغ به مؤمنات بكند، و كان يأمر فاطمة عليه السلام بذلك يعنى ابلاغ بكند، اين شاهد هم دارد اين حرف، شاهدش صحيحه زراره است، منتهى آن صحيحه زراره در باب حيض وارد است، روايت دومى[3] است در همين باب چهل و يك:

صحيحه زراره

«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَضَاءِ الْحَائِضِ الصَّلَاةَ» صلاة را حائض قضاء نمى‏كند «ثُمَّ تَقْضِي الصِّيَامَ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهَا أَنْ تَقْضِيَ الصَّلَاةَ- وَ عَلَيْهَا أَنْ تَقْضِيَ صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيَّ- فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَأْمُرُ بِذَلِكَ فَاطِمَةَ ع- وَ كَانَ يَأْمُرُ بِذَلِكَ الْمُؤْمِنَاتِ» رسول الله به فاطمه امر مى‏كرد ایشان واسطه در تبلیغ بود، و كان تأمر در نسخه اينجور است در يك نسخه البته، و كانت تأمر فاطمه زهرا سلام الله عليه هم امر مى‏كرد بذلك يعنى مؤمنات، به مؤمنات مى‏گفت اينجور بكنيد پدرم اينجور دستور داده است، پس بدان جهت ممكن است اين واسطه در تبليغ بود، پس اين دو تا مطلب شد اولا بود فاطمه ثابت نيست و ثانيا فرض بفرماييد اين فاطمه عليه السلام هم بوده باشد اين دلالت نمى‏كند كه اين حكم عملا راجع به خود فاطمه زهرا سلام الله عليه است اين بلكه ابلاغ و امر او به جهت اين است كه ابلاغ بكند به مؤمنات، اين ثانيا.

يك جواب ثالثى هم گفته‏اند آن جواب ثالث اين است كه چه كسى گفت كه اين فاطمه، فاطمه زهرا سلام الله عليها است؟ گفته‏اند بر اينكه لعل اين فاطمه فاطمه بنت جحش بوده باشد كه مشهور الاستحاضه بود، منتهى نساخ وقتى كه اسم فاطمه را ديده‏اند در روايت است جلوش يك عليها السلام گذاشته‏اند به خيال اينكه اين فاطمه زهرا سلام الله است، چونكه در اصل كه اين سلام الله نبوده است، اينها را بعد نساخ احتراما جلو اسم نبى يا اسم امام عليه السلام و امثال ذلك اينها را اضافه كرده‏اند.

اين جواب سومى درست نيست، چرا؟ براى اينكه اين فاطمه در ما نحن فيه فاطمه بنت جحش بود اين را نمى‏شود ملتزم شد، اين را مى‏دانيد صاحب حدائق يك مناقشه‏اى دارد كه يقين ندارم از خود صاحب حدائق است شايد از كس ديگر باشد، مى‏گويد شما كه مى‏گوييد روى الشيخ باسناده عن الحسين ابن سعيد، ، مثلا روى الشيخ عن سعد ابن عبد الله عن الحسين ابن سعيد شما چرا اين حسين ابن سعيد را همه‏اش را به حسين ابن سعيد اهوازى حمل مى‏كنيد؟ بلكه اين حسين ابن سعيد شيرازى است، یک حسین بن سعيد ديگر است، چرا به او حمل مى‏كنيد همه را؟ جوابش چه گفته مى‏شود در رجال؟ در رجال اين است كه عرف آن زمان در رجال مثل عرف ما است، چه جورى كه در عرف ما اگر كسى را بگويند آقاى بروجردى همه ذهنش مى‏رود به اين قبرى كه اينجا مدفون است اين بزرگوار، چونكه لفظ شیوع دارد به او، در رجال هم همينجور است، اين رجال سند هم آنهايى كه در طبقه معروف هستند حمل به آنها مى‏شود، چونكه مراد يكى دیگر باشد احتياج به قرينه دارد، كسى بگويد نه مراد من از آقاى بروجردى آن حاجى بقال است كه بروجردى است، اين را مى‏خندند مى‏گويند اين را كه اينجور تعبيير نمى‏كنند، مى‏گويند كه فلان بقال بروجردى اينجور مى‏گويند قرينه ذكر مى‏كنند، بدان جهت در ما نحن فيه امام بلا قرينة مى‏گويد و كان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم يامر فاطمه و المؤمنات بذلك، اين فاطمه ظهور به بنتش دارد منصرف به او است، بدان جهت در آن مرسله طويله‏اى كه براى يونس خوانديم همان قضيه رسول الله بود ولكن آنجا قيد كرد كه ان فاطمه بنت جحش كه اشتباه نشود، ان فاطمه بنت جحش، اينها سرّ اين است كه ما مى‏گوييم در مواردى كه لفظ مطلق وارد بشود در روايت حمل مى‏شود به آنى كه معروف به او است.

یک چیزی هم بگویم یادتان باشد، اگر دو نفر بوده باشند، يكى ثقه است يكى غير ثقه، ولكن يكى صاحب الكتاب است ولكن آن ديگرى غير صاحب الكتاب است، آن وقتى كه اسمش در سند واقع شد كه در يك سند هستند هر دو تا، حمل به صاحب كتاب مى‏شود، چونكه شخص صاحب الكتاب معروف مى‏شود به كتابش خصوصا بين المحدثين و الروات، آن شخص كتاب ندارد يكى دو روايت حفظ داشت آنها را نقل كرده است، اين شخص كتابى دارد مؤلف است كتابش را نقل مى‏كند، بدان جهت لفظ منصرف به صاحب الكتاب مى‏شود روى اعرفیت، كه نوعا آن كسى كه صاحب تأليف است در ساير جهات مثل هم بوده باشند، اين مزيتش اين است كه صاحب تأليف است و كتابش هم معروف است به نحوى كه به يد ما رسيده است اسمش در آن طبقه منصرف به او مى‏شود.

بدان جهت اشكال در سند اين روايت من حيث على ابن مهزيار لا مجال براى اين اشكال.

اشکال دوم:

انما الكلام در اشكال دومى است كه گفته‏اند بابا اين روايت صدورش عن تقيةٍ است، این مكاتبه است، گفته‏اند بعض العامة استحاضه را حدث اكبر نمى‏دانند، ولو استحاضه كثيره باشد حدث اكبر نمى‏دانند، بدان جهت اغتسال بر او را شرط صوم نمى‏دانند، امام عليه السلام هم ديده است اين مكاتبه است جواب بنويسد شايد دست كسى بيافتد كه نااهل بوده باشد و گرفتارى درست كند براى على ابن مهزيار صرف نظر كرده است از بيان حكم مورد سؤال به مسئله ديگرى جواب داده است، كه حائض صلاتش را قضاء نمى‏كند و تقضى صومها، اين مال حيض است، به قرينه اينكه در آنجايى كه امام عليه السلام حكم حائض را مى‏فرمود كه حائض صوم و صلاة را كه ترك كرده چه كند قضاء دارد يا نه؟ همين صحيحه زراره كه خواندم، آنجا فرمود كه تقضى صومها و لا تقضى صلاتها، آنجا فرمود كه و كان يأمر بذلك فاطمة عليها السلام، آنجا فرمود، اين همان قضيه است، امام عليه السلام در ما نحن فيه چونكه اين مورد مورد تقيه بود و روايت روايت مكاتبه بود، بدان جهت بعضى فقهاى ما در اين روايت خدشه مى‏كنند كه در اينها نمى‏شود عمل كرد، اينها در مظان رعايت تقيه هستند، چونكه اين مكاتبات در مظان رعايت تقيه است بدان جهت عمل نمى‏شود.

ملاحظه بر اشکال دوم:

اين پيش ما درست نيست، چونكه عند العقلاء شخصی كتابی به كسى نوشت حجت است وقتى كه دست شخص مى‏افتد، بدان جهت به او هم احتجاج مى‏كنند كه شايد اين منظورش نبود منظورش چيز ديگر بود اين را تقية اينجور نوشته است اينها مانع از عمل به خبر نمى‏شود، مگر اينكه انسان اطمينان پيدا كند كه نه اين تقيه است، بدان جهت در ما نحن فيه گفته شده است بر اينكه چونكه روايت مكاتبه است و بعضى عامه اينجور هستند كه صاحب وسايل هم گفته است، بعضى عامه استحاضه را حدث كثير نمى‏دانند امام عليه السلام حكم حيض را فرموده است.

خوب بنا بر اين اگر اينجور بوده باشد، ديگر ما دليلى نداريم بر اينكه غسل استحاضه شرط صحت صوم است، ديگر دليلى نداريم، چونكه در اين احتمال رعايت تقيه شد.

 بعضى جواب داده‏اند كه نه به احتمال تقيه از مكاتبه رفع ید نمى‏شود، جمله واحده و كان يأمر فاطمه و المؤمنات بذلك هم قرينه نمى‏شود كه اينها راجع به يك مطلب هستند، نه آن در يك جايى رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به فاطمه زهرا سلام الله علیها امر مى‏كرد حكم قضاء صلاة و الحائض را برساند به مؤمنات هم حكم فساد صوم مستحاضه‏اى كه غسل نكرده است اين را برساند، با هم تنافى ندارند، بدان جهت در ما نحن فيه روايت حمل به تقيه نمى‏شود، غايت الامر چونكه نسبت به آن حكم لا تقضى صلاتها علم داريم كه اينجور نيست چونكه صلاة طهارت نداشته است و صلاة بلا طهور نمى‏شود آن تكه را الغاء مى‏كنيم.

 يك نظر ديگرى هست، آن نظر ديگر هم ما گفته‏ايم اين نظر ديگر غريب است جدا، و آن اين است كه على ابن مهزيار يا رواتى كه بعد از على ابن مهزيار است در نقل حديث اشتباه كرده‏اند، اصل حديث اين بود كه تقضى صلاتها و لا تقضى صومها، یعنی غسل استحاضه به صوم مربوط نيست، لا تقضى صومها و تقضى صلاتها اينجور بوده است اينها در نقل اشتباه كرده‏اند، يا خود على ابن مهزيار يا روات بعدى يكى اشتباه كرده جا را عوض كرده است، لا تقضى صومها را لا تقضى صلاتها گفته است و تقضى صلاتها را تقضى صومها گفته است.

اين بعيد نيست و در ذهن اين مى‏آيد، روى اين حسابى كه هست فتواى بر اينكه اصل غسله استحاضه شرط صحت صوم استحاضه است اين مبنى بر احتياط است، به دليل نمى‏شود اين را تمام كرد، چونكه ادعا شده است خلافى در مسئله نيست كما اينكه در اول مسئله نقل كردم روى اين اساس در ما نحن فيه ما بوديم  مقتضاى از قاعده برائت اشتراط بود، شك داريم كه صوم مستحاضه مشروط به غسل صلاتى است يا نيست رفع عن امتی ما لا يعلمون، شك در اقل و اكثر ارتباطى است، شك در اشتراط و عدم اشتراط است در متعلق الامر كه صوم واحد است، كه اين صوم مشروط است به غسل مثل صلاة یا مشروط نيست، رفع عن امتی ما لا يعلمون مى‏گويد مشروط نيست و معارضه هم ندارد که اصل اين است كه مطلق نيست، اينها در اصول منقح است، اصالت البرائة از شتراط جارى مى‏شود بلا تعارض ولكن چونكه فرموده‏اند كه خلافى نيست جماعتى هم فرموده‏اند اين را حكم مبنى بر احتياط مى‏شود كما اينكه در عروه هم به احتياط گذرانده است فتواى به اشتراط نداده است.

 خوب الان بنا گذاشتيم احتياط يا فتوا كه بايد اين غسل را مستحاضه بكند، اين كدام مستحاضه است در روايت؟ مستحاضه كثيره است اگر بگوييم هم احتياطا يا فتوائا در مستحاضه كثيره مى‏گوييم، و اما در مستحاضه متوسطه ملتزم نمى‏شويم، چرا؟ چونكه احتمال مى‏دهيم نه، در مستحاضه متوسطه اشتراطى نبوده باشد، بدان جهت حكم را به مستحاضه متوسطه بردن احتياطٌ فى الاحتياط مى‏شود والاّ مورد روايت مستحاضه كثيره است، به دعوى اينكه دل انسان مى‏گويد كه مستحاضه كثيره خصوصيت ندارد، غسل كه مى‏كند زن مستحاضه براى صومش شرط است بلا فرق بين المتوسطة و الكثيرة، اين كه دل انسان هم اينجور مى‏گويد اين دليل نمى‏شود، اين ظن است و انّ الظن لا يغنى شيئا، روايت بايد ظهور داشته باشد يا اطمينان داشته باشيم كه فرقى نيست، اينها قاطى مى‏شود فقهاء، اينكه ظن بر اينكه اين مختص به اين مورد نيست با اينكه روايت ظهور در عموم دارد قاطى مى‏شود، آنجايى كه روايت ظهور ندارد مثل ما نحن فيه آنجا اگر تعدى بشود و فتوا داده بشود بايد اطمينان و وثوق باشد اقلش كه فرقى ما بين المقامين نيست، و اما دل انسان ترجيح مى‏دهد كه اينها با همديگر فرقى ندارند اين داخل ظن است، لا يغنى من الحق شيئا، مورد احتياط مى‏تواند بشود، داشته باشيد اين را.

 خوب گفتيم كه مستحاضه كثيره، مستحاضه متوسطه هم آنجا شرط نيست يا آن هم احتياط در احتياط است، گفتيم، كدام غسل در مستحاضه كثيره شرط است؟ چونكه در روايت داشت كه اين زن براى دو نمازش يك غسل نمى‏كرد، نداشت بر اينكه غسل فجر هم نمى‏كرد، اينجور بود که اين وظيفه‏اش كه براى هر دو نماز يك غسل بكند نمى‏كرد، اين دو نمازى كه بر او بايد يك غسل كند يكى ظهرين است يكى عشائين، اين كه مراد اين باشد نه ظهرين را مى‏كرد نه عشائين را مى‏كرد مرادش اين باشد عيبى ندارد، ولكن قطعا يعنى اطمينانا قطع به معنای اطمینان ترك غسل براى عشائين او مضر به صحت صوم نيست، اينكه مى‏گويند غسل ليله آتيه شرط در صوم ماضى نيست او همين جور است، چرا؟ چونكه زمان صوم تمام شده است وقتى كه اذان و الله اكبر گفتند وقت صوم تمام شد، اين غسل را كه مى‏كند براى عشائين در شب مى‏كند، او چه ربطى به صوم دارد، عقلا ممكن است شرط متأخر بشود، شرط متأخر للمأمور به را در اصول تصريح كرديم گفتيم عيبى ندارد ولكن بايد دليل خاص داشته باشد در خصوص شرط متأخر، چونكه شرط المتأخر خلاف ارتكاز است، اگر بخواهيم يك جا ملتزم بشويم بايد دليل خاص در خصوص او داشته باشيم، و بما اينكه اين روايت در خصوص او نيست ظهرين را هم مى‏گيرد، قدر متيقن از اين روايت این است که غسل ظهرين شرط است، چونكه غسل ظهرين وسط روز است اثناء صوم است، غسل فجر شرط نباشد فقط غسل ظهرين شرط بشود اين محتمل نيست، غسل ظهرين فقط شرط بشود ولكن غسل الفجر شرط نباشد اين محتمل نيست، بدان جهت فقهاء مى‏گويند اغسال نهاريه يعنى فجر و ظهرين اين شرط است على الاحوط، و اما اغسال ليليه آتيه و اغسال ليليه ماضيه شرط بوده باشد نه او شرطيتى ندارد.

ولكن اين را مى‏دانيد كه خلاف ارتكاز نسبت به ليله آتيه بود، اما ليله ماضيه غسل نكند مثل اينكه شب جنب بود غسل نكرد، مثل او است در ارتكاز، بدان جهت اينكه مى‏گويد براى دو تا نماز غسل نكرد يعنى ليله ماضيه را نكرد، ظهرين امروز را نكرد، بلكه فجر را هم نكرد چونكه گفتيم احتمال فرق نيست، بدان جهت نتيجه اين مى‏شود كه در مستحاضه احوط اين است اغسال ليله ماضيه را و غسل الفجر را و غسل ظهرين را اتيان بكند، و اما اگر در ليله آتيه غسل نكرد به صوم روز قبلى ضرر نمى‏رساند، انما ضرر مى‏رساند به صوم الغد، چونكه ليله آتيه نسبت به صوم غدش ليله ماضيه است و آن اشكال مى‏رساند.

مى‏دانيد اين حكم‏ها همه‏اش احتياط فى الاحتياط است، بدان جهت در ما نحن فيه كسى اگر جرأت داشته باشد بگوید نه من به اين احتياطها عمل نمى‏كنم، نه عامى، كسى مجتهد باشد بگويد اين احتياطها لزومى ندارد ادله برائت ما نحن فيه را شامل مى‏شود او را نمى‏شود طرد كرد که بروكه تو خلاف متسالم عليه گفته‏اى، دعواى جماعتى است عدم الخلاف را و بايد فحص بشود، و محتمل است كه مدرك عدم الخلاف هم اين صحيحه بشود كه اين اشكالها را دارد، و الحمد الله رب العالمين.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص354.

[2] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ امْرَأَةٌ طَهُرَتْ مِنْ حَيْضِهَا أَوْ دَمِ نِفَاسِهَا- فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ ثُمَّ اسْتَحَاضَتْ- فَصَلَّتْ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ كُلَّهُ- مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعْمَلَ مَا تَعْمَلُهُ الْمُسْتَحَاضَةُ- مِنَ الْغُسْلِ لِكُلِّ صَلَاتَيْنِ- هَلْ يَجُوزُ صَوْمُهَا وَ صَلَاتُهَا أَمْ لَا- فَكَتَبَ ع تَقْضِي صَوْمَهَا وَ لَا تَقْضِي صَلَاتَهَا- لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَأْمُرُ الْمُؤْمِنَاتِ مِنْ نِسَائِهِ بِذَلِكَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص349.

[3]  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص347.