مسأله 13: «إذا علمت المستحاضة انقطاع دمها بعد ذلك إلى آخر الوقت انقطاع برء أو انقطاع فترة تسع الصلاة وجب عليها تأخيرها إلى ذلك الوقت فلو بادرت إلى الصلاة بطلت إلا إذا حصل منها قصد القربة و انكشف عدم الانقطاع بل يجب التأخير مع رجاء الانقطاع بأحد الوجهين حتى لو كان حصول الرجاء في أثناء الصلاة لكن الأحوط إتمامها ثمَّ الصبر إلى الانقطاع».[1]
صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف سه مسئله را پشت سر هم بيان مىفرمايد كه اين سه مسئله از مسائل مهمه باب الاستحاضه است، و براى اينكه مسئله اولى و دومى واضح بشود و منقح بشود از خارج مقدمهاى را ذكر مىكنيم كه آن مقدمه در علم الاصول منقح است، و آن مقدمه اين است اگر از ادله استفاده شد در موردى كه شارع براى مأمور به اختيارى بدل اضطرارى قرار داده شده است، مثل اينكه استفاده شد آن كسى كه نمىتواند صلاة را با طهارت مائيه بخواند بايد با تيمم بخواند، صلاة مع التيمم بدل صلاة مع الوضوء او الغسل است، يا كسى كه نمىتواند صلاة را قائما بخواند امر كرده است به اتيان الصلاة قاعدا، و هكذا و هكذا، اگر در يك جايى استفاده شد از ادله و ثابت شد كه اين شىء مأمور به اضطرارى است و مبدلش آن مأمور به اختيارى است، كه شارع مىفرمايد اگر متمكن نشد از او، نتوانست صلاة را با وضوء بخواند نتوانست قائما بخواند با تيمم يا قاعدا بخواند، در اين موارد اگر مأمور به اختيارى موسّع است مثل صلاتى كه مثال زدم، مثلا صلاة الظهر و العصر وجوبش از حين دلوك الشمس مىآيد الى غروب الشمس، اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان ثم انت فی وقت منهما حتی تغرب الشمس، در جايى كه مبدل از قبيل موسع شد كه افراد طوليه دارد و افراد عرضيه دارد شارع اگر در اين مأمور به اختيارى كه موسع است بدل اضطرارى قرار داد ظاهرش اين است كه اگر در تمام اين وقت نتواند مكلف صرف الوجود مأمور به اختيارى را بياورد آنوقت نوبت به اين مأمور به اضطرارى مىرسد، آن وقتى كه نتواند صلاة را با وضوء و طهارت مائيه اتيان كند در جميع اين وقت نتواند صرف وجود اين صلاة مع الطهارت المائيه را اتيان كند آنوقت نوبت به تيمم مىرسد، نتواند در جميع اين وقت صلاة را عن قيام بخواند كه صرف الوجودش را اتيان بکند عن قیام آنوقت نوبت به صلاة عن قعود مىرسد، لازمه اين معنى اين است كه عجز مستوعب موضوع بدل است، كه در اصطلاح فقهاء مىگويند موضوع بدل اضطرارى عجز مستوعب است، يعنى نتواند در تمام الوقت صرف الوجود را اتيان بكند، اين ظاهر از كجا آمده است؟ منشأ اينكه عجر مستوعب موضوع بدل است، اين منشأش چيست؟
منشأش اين است كه در آن مأمور به اختيارى صرف الوجود مطلوب است نه تمام وجودات طوليه يا عرضيه، شارع طبيعى صلاة الظهر صرف الوجودش را مىخواهد، و هكذا از صلاة العصر صرف الوجودش را مىخواهد، تمام وجودات انحلاليه مطلوب نيستند، وجودات انحلاليه ترخيص در تطبيق دارند، ولكن آنى كه لازم و واجب است صرف الوجود است، شارع وقتى كه مىگويد اذا زالت الشمس وجبت الصلاتين يعنى صرف الوجود، بدان جهت آن كسى كه ظهر شد مىتواند صرف وجود صلاة ظهر و العصر را با طهارت اتيان كند ولو در آخر وقت، او از اول وقت مكلف است آن صرف الوجود را اتيان كند، بدل اضطرارى موضوعش نيست، چونكه متعلق تكليف در بدل اختيارى صرف الوجود فى جميع الوقت است ظاهرش اين است كه كسى نتوانست او را اتيان بكند يعنى صرف الوجود را نتوانست اتيان بكند، در اين وقت اين فعل را بايد اتيان بكند، بدان جهت اين قاعده، قاعده كليه است لا يخدش فيها و لا يتأمل فيها، اگر در يك موردى ثابت بشود اين بدل اضطراى است و مأمور به اضطرارى است و مبدلش آن مأمور به اختيارى است در اين موارد قاعده اوليه اين است كه اگر انسان از آن مأمور به اختيارى اصلا متمكن نشد ولو فى آخر الوقت آن وقت مأمور بهش بدل اضطرارى است، اين قاعده اوليه است، هر جا در يك موردى دليل قائل شد اين بدل اضطرارى است ولو مع العجز فى بعض الوقت مىتوانى بياورى، كافى است، آن دليل خاص است رفع ید از قاعده مىكنيم، و هر جايى كه در فقه چه در باب كفارات چه باب عبادات چه غير اينها از واجبات اگر دليل خاصى قائم نشد در يك موردى به مقتضاى قاعده اوليه عمل مىشود، و اما اگر در موردى دليل خاصى قائم شد رفع ید از قاعده مىشود، قاعده قاعده شرعيه است عقليه كه نيست، قاعده قابل تخصيص است و قابل تقييد است رفع ید از او مىشود.
اين مقدمه وقتي كه در ذهن شريف منقح شد و هضم شد بياييد به ما نحن فيه، در ما نحن فيه اين مستحاضه اين صلاة را كه با وضوء لكل صلاة مىخواند، مستحاضهاى كه دمش مستمر است، راه دم را بسته است به كرسف يا غير ذلك، يا هر صلاتى را با غسل مىخواند، يا هم وضوء مىگيرد يا غسل مىكند كما فى المستحاضة المتوسطه، مستفاد از اين روايات اين است كه اين طهارت طهارت اضطراريه است، اين زن مستحاضه كه مستمرة الدم است اين طهارتش طهارت اضطراريه است، نمىگويم آنى كه بعضىها فرمودهاند از كلماتشان ظاهر مىشود كه فرمودهاند كه نه استحاضه حدث است ولو قليله باشد، ولكن از زن مستحاضه مغتفر است، اگر اين اعمال را اتيان كند، وضوء بگيرد غسل بكند، محدث است ولكن صلاة بخواند عيبى ندارد، كانّ آنى كه فرموده است لا صلاة الاّ بطهور در اين موارد تخصيص خورده است كه نه بدون طهور هم اين صلوات نمىشود اگر وضوء بگيرد، گفتهاند وضوء گرفتن اين زنمثل وضوء گرفتن جنب است براى خوردن طعام و وضوء گرفتنش است براى خوابيدن، چه طور طهارت نيست آن وضوء ولكن ادب اكل و نوم است اين هم ادب صلاة است، ولو اين زن بواسطه اين وضوء يا غسل متطهر نمىشود چونكه حدث دارد دم دارد، ولكن ادبا شارع گفته است كه بايد صلاتش را اينجور اتيان كند، ما اين را نمىگوييم، مىگوييم ظاهر ادله اين است كه اينها طهارت است نسبت به آن صلاتى كه بعد از اين اعمال اتيان مىكند، اينها طهارت است، ظاهر ادله هم اينجور است، فلتغتسل و تصلى ولتستدخل قطنة و تتوضأ لكل صلاة مأنوس در اذهان متشرعه اين است كه وضوء طهارت است، غسل طهارت است، ظاهر ادله اين است كه اينها طهارت است، منتهى طهارت بودنشان با فراغ از اينكه دم استحاضه حدث است، اگر اين اعمال را اتيان كرد نسبت به آن صلاتى كه اتيان مىكند طهارت حساب مىشود و اما نسبت به صلوات بعدى طهارت حساب نمىشود، براى هر صلاة بايد يك وضوء بگيرد يا براى هر دو صلاة بايد يك غسل بكند، و هكذا و هكذا.
پس مدعاى ما چه شد؟ مدعاى ما اين است كه اين اعمال طهارت هستند براى مستحاضه نسبت به آن صلاتى كه اتيان مىكند، ولكن دم الاستحاضه خودش حدث است، اين طهارت طهارت اضطرارى است نه طهارت اختيارى، چونكه مستحاضه غير اين طهارت را متمكن نيست طهارتى را كه غير المستحاضة است دارد او را متمكن نيست، شارع اينجور طهارتى را که طهارت اضطرارى است اعتبار كرده است، اينكه اينها طهارت هستند و دم استحاضه حدث است اين احتياج به دليل ندارد، چونكه خود امام عليه السلام فرمود يتوضأ لکل صلاة، حدث است دیگر، يا يغتسل، اينكه اينها طهارت است اين هم احتياج به دليل ندارد، چونكه مرتكز در اذهان متشرعه است كه وضوء و طهارت غسل است، اين را بايد اثبات بكنيم كه طهارت طهارت اضطرارى است، اين را از كجا مىگوييم؟ شخصى مىگويد نه اين طهارت طهارت اختیارى است، اين طهارت را اگر اثبات كرديم طهارت اضطرارى است و اين صلاتش با اين طهارت مىشود صلاة اضطرارى، اگر اين را اثبات كرديم داخل آن كبراى كلى مىشود، از كجا استفاده كنيم؟ مىگوييم از روايات، كه امام عليه السلام وقتى كه مىفرمايد يغتسل عند كل صلاة كه گفتيم معنايش اين است كه پشت سرش نماز بخواند، اين معلوم مىشود كه تفرقه جايز نيست، اين طهارت طهارت اضطراریه است، به جهت اينكه لا تترك الصلاة بحال فانها عماد الدین كه در روايت مباركه است روى اين اساس و اینکه و صلاة مشروط به طهارت است شارع اين طهارت را براى او قرار داده است، فرمود فلتغتسل عند كل صلاة، فليغتسل فى وقت صلاة يعنى وقت الاتيان كما ذكرنا، فرمود و تجمع بين صلاتين، تتوضأ لكل صلاة، معنايش اين است كه اين بايد جمع كند چونكه تفرقه كند صلاة بلا طهارت مىشود، بدان جهت از اين روايات استفاده مىشود اين طهارت طهارت اضطرارى است، والاّ متمكن از طهارت اختياريه بود كه عجله كردن لازم نيست، وضوء الان گرفت شخص نمازش را نزدیک غروب مىخواند، اين عيبى ندارد، چونكه طهارت طهارت اختيارى است، اينكه مىگويد پشت سرش بخوان، وقت اتيان عمل اتيان بكن حتى بر صلاتى كه وضوء گرفتى بر صلاة ديگر وضوء ديگر بگير، اين معلوم مىشود كه طهارت طهارت اضطرارى است، اين معنا وقتي كه از روايت استفاده شد كه استفاده مىشود هيچ شك و شبههاى نيست آن كبرى منطبق به ما نحن فيه مىشود، انطباقش چه جور مىشود؟
انطباقش مسئله اولى است، زن وقتى كه وقت نماز شد دم دارد مستمرة الدم است استحاضه است، ولكن مىداند اگر مقدارى از وقت گذشت ولو فى آخر الوقت دمش منقطع مىشود، مىدانيد كه انقطاع دم هم دو جور است، يك وقت مستحاضه دمش منقطع مىشود انقطاع برئى است، ديگر الحمد الله خون قطع شد، رفت يك دفعه تا ماه ديگر يا تا ماههاى ديگر، يك وقت انقطاع انقطاع فترهاى است، هر روز مثلا مستحاضه مىشود تا غروب، غروب دم قطع مىشود، باز وقتى كه مغرب شد دوباره شروع مىكند به آمدن ولو در فضاء فرج، از فضاء فرج هم قطع شد، چونكه در بقاء استحاضه وجود الدم در فضاء فرج كافى است، نه دم قطع مىشود تا به غروب، اگر زن مستحاضه در اول وقت بداند كه در آخر وقت فتره دارد، آن فترهاى كه هم درست به خصوصيت عرضم متوجه بشويد آن فترهاى كه هم در آن فتره مىتواند طهارت بگيرد چونكه مستحاضه بر صلاة اول بايد اعمال استحاضه اتيان كند، هم فتره دارد كه در آن فتره مىتواند طهارتش را اتيان بكند و مىتواند صلاتش را هم با طهارت بدون دم اتيان بكند، اين زن اگر بداند كه در آخر وقت اينجور فترهاى دارد، چه فتره فتره انقطاع برئى بشود چه انقطاع فترهاى بشود واجب است چه كند؟ صلاة را آن وقت نگه دارد، براى اينكه همين جور گفتيم متمكن است صرف الوجودش، صلاة را با طهارت اختياريه متمكن است صرف الوجودش را اتيان كند ولو در آخر وقت او را اتيان كند، اين فرمايش اول صاحب عروه در اين مسئله.
بعد ايشان مىگويد فلو بادرت، با وجود اينكه مىداند انقطاع حاصل خواهد شد مبادرت كرد صلاتش را خواند، اتفاقا امروز كه غروب شد دم منقطع نشد، شانش خوب بود اين زن، وقتى كه نماز را در اول وقت خواند، امروز خطا رفت آخر وقت منقطع نشد، مىگويد فلو بادر و اتفق عدم الانقطاع صحت اذا حصل قصد القربة، اگر قصد قربتش آمد، چونكه صلاة قصد قربت مىخواهد، مثل اينكه نمىداند زنى كه فتره دارد بايد تا آخر نگه بدارد، اين را نمىدانست، يا اصلا فتره دارد موقعى كه مشغول نماز شد حواسش پرت بود از اين معنا كه فتره دارد و آخر بايد بگذارد غافل بود، نماز را خواند يادش افتاد كه بابا فتره دارد بايد نماز را نمىخواند، گفت الآن ديگر خواندهايم خدا ارحم الراحمين است، ببينيم چه مىشود، يك دفعه ديگر مىخوانيم، وقتى كه به غروب رسيد ديد دم قطع نشد باز مىآيد، پس قصد قربت حاصل شده است در موارد غفلت، لو بادرت، چونكه معتقد است به قطع مىداند قطع مىشود لو بادرت اصلاة را اتيان كرد و بعد منقطع نشد اگر قصد قربت حاصل بشود اعاده نمىخواهد، يعنى اگر اتفاق نشد عدم انقطاع بلکه منقطع شد بايد اعاده كند ديگر، چونكه معلوم مىشود مكلف بود، و مكلف به آن صلاتى كه خوانده است نبود، مكلف به آن صلاة صرف الوجود بود از او متمكن بود بايد آن صلاة را نياورده است اتيان بكند.
اين فرمايش دومى صاحب عروه است، اينى كه مىفرمايد اين دو فرمايش را ما روى دو چشم مىگذاريم همين جور است و صحیح است مطابق قاعده.
بعد ايشان مىفرمايد كه بلكه اگر در ما نحن فيه زن علم پيدا نكرد به حصول فتره، ولكن رجاء دارد كه فترة بشود، چونكه اول وقت ظهر و عصر دم مىآيد ولكن احتمال مىدهد دم غروب قطع بشود، دو ساعت به غروب يك ساعت به غروب قطع بشود، يك فترهاى داشته باشد كه آن فتره وافى بشود به طهارت و به صلاة، در ما نحن فيه ايشان مىفرمايد كه اگر احتمال و رجاء داشته باشد احتمال بدهد باز بايد به آخر بياندازد، چرا؟ چونكه نمىداند به صلاتى را كه اتيان مىكند الآن صلاة با طهارت اضطراريه، چونكه نمىداند مكلف است، بايد تأخير بياندازد آخر وقت، اگر طاهر شد صلاة اختيارى را مىآورد، طاهر نشد اين را مىتواند اتيان كند آخر وقتش، بدان جهت در ما نحن فيه چونكه شك دارد در امر به اين صلاة اضطرارى احتمال مىدهد امر نداشته باشد بدان جهت اين را نمىتواند اتيان كند، اين حاصل فرمايش ايشان است.
بعد ايشان يك درجه هم مىرود بالا، مىگويد بلكه اگر اين رجاء در اثناء صلاة حاصل شد، وضوء گرفت يا غسل كرد، داخل صلاة شد صلاة را كه تمام كرد اميد پيدا شد كه اين دمش قطع خواهد شد امروز، چونكه هر روز آنجور كه با فشار مىآمد در اثناء صلاتم خبرى نيست امروز، مثل اينكه امروز قطع خواهد شد، اميد دارد قطع بشود، ايشان بالا برده است فتوا را می گوید قطع كند يجب التأخير، اين قطع كند تصريح نكرده است، اين كه مىگويد يحب التأخير يعنى قطع كند اين صلاة فايدهاى ندارد، بعد مىگويد و الاحوط الاتمام ثم الصبر الى آخر الوقت، اين احتياط احتياط استحبابى مىشود، وقتي كه به دلالت التزاميه گفت يجب التأخير يعنى بايد قطع كند، بعد كه مىگويد و الاحوط الاتمام ثم الصبر الى آخر الوقت اين احتياط مىشود احتياط استحبابى، يعنى مىتواند از صلاة رفع ید بكند، احتياط اين است كه رفع ید نكند تمام بكند بعد بنشيند صبر بكند كه تا دم غروب چه مىشود؟ اين مطلبی است كه ايشان فرموده است.
القاعدة الكليه، در موارد بدل اضطرارى وقتى كه احراز شد موضوع عدم التمكن از صرف الوجود است كه از مأمور به اختيارى به صرف الوجودش در تمام وقت متمكن نشويم، جايى كه انسان بداند متمكن نمىشود يا مىداند متمكن مىشود اين فرع اولى است در اين مسئله، حكمش پر واضح است، و اما در جايى كه شك دارد متمكن مىشود از صرف الوجود يا نمىشود كه اين مطلب سومى بود، كه فرمود بر اينكه وجب التأخير، ولو در اثناء صلاة بوده باشد وجبت التأخير، در اين موارد كه در ما نحن فيه شك شد مقتضاى قاعده چيست؟ مىتواند مأمور به اضطرارى را بدار بكند يا نمىتواند بدار بكند؟ مقتضى القاعده اين است كه بدار جايز است، چرا؟ چونكه استصحاب موضوع حكم مأمور به اضطرارى را كه بدل است احراز مىكند، چرا؟ زن مىگويد كه من الآن كه نمىتوانم صرف الوجود را اتيان بكنم چونكه دم دارد، الان كه نمىتواند صرف الوجود را اتيان كند با طهارت اختيارى، استصحاب مىكند اين عجزش را كه نمىتوانم صرف الوجود اتيان بكنم نمىتوانم نمىتوانم يعنى عجزم باقى است باقى است باقى است تا آخر وقت، موضوع محرز شد، اين شخصى كه عجز مستوعب دارد، موضوع عجز مستوعب بود يعنى متمكن از صرف الوجود نيست، مثبت نيست، خيال نكنيد مثل بعضىها كه اين اصل مثبت است، اين استصحاب اثبات نمىكند متمكن از صرف الوجود نيست، نه، همان را احراز مىكند استصحاب، استصحاب استقبالى است، الآن كه نمىتواند صرف الوجود را اتيان بكند، الآن عاجز است، اين عجز از صرف الوجود باقى است باقى است باقى است تا دم غروب، عجز مستوعب محرز شد به استصحاب مىتواند بدل را اتيان بكند، بدان جهت احتمال كه داد مىتواند اتيان بكند چونكه موضوع به اصل محرز مىشود، ولكن اين مأمور به ظاهرى مىشود، چونكه موضوع به استصحاب محرز شد، بدل اضطرارى است كه به حكم ظاهرى ثبوتش احراز شده است، در آخر وقت معلوم شد كه نه، عجز رفت نزدیک غروب دم قطع شد معلوم مىشود كه حكم ظاهرى مطابق با حكم واقعى نبوده است، مكلف است به صلاة اختيارى، بدان جهت مجزى نمىشود صلاة مأمور به اختيارى را كه مكلف بود نياورده بايد اتيان كند، مأمور به ظاهرى كه مجزى از مأمور به واقعى نيست، مأمور به اضطرارى مجزى است، اينى كه اين شخص اتيان كرد مأمور به اضطرارى ظاهرى بود، آن مأمور به اضطرارى واقعى او مجزى است، چونكه در طول حكم واقعى است، خودش حكم واقعى است ولكن در عدل حكم واقعى ديگر است در طول او است، بدان جهت در ما نحن فيه در تمامى موارد بدل ظاهرى على القاعده مىگوييم عيبى ندارد، و لكنه حكم ظاهرى اين بدار حكم ظاهرى است، بعد تا آخر وقت اگر كشف خلاف نشد بلكه معلوم شد كه مصادف با واقع است، مجزى است تكليفش را عمل كرده است و اگر نه مصادف با واقع نشد، نه مجزى نيست بايد تدارك بكند، اين مقتضاى قاعده، مگر يك جايى دليل قائم بشود بگويد نخوان، احتمال هم كه مىدهى در آخر وقت متمكن مىشوى نخوان صلاة را، اين مأمور به اضطرارى را نياور، بعضىها فرمودهاند در باب تيمم اينجور است، امام عليه السلام در آن وقتى كه انسان رجاء دارد آب پيدا كند آخر الوقت فرموده است اتيان نكن صلاة را، ان فاته الماء لم يفته التراب، اگر آب فوت شد در آخر وقت پيدا نشد اين تراب آن وقت هم هست، يعنى الآن اتيان نكن، اگر بنا بشود معناى آن روايت حكم تكليفى باشد نه ارشاد بر اينكه الآن بیخود به خودت زحمت نده ممكن است در آخر وقت همين عمل را اتيان كنى و ممكن است مأمور به اختیارا، به نظر قاصر ما آن حكم، حكم ارشادى است، ان فاتك الماء لم یفتك التراب، اگر آب از تو به فوت رفت در آخر وقت تراب از تو فوت نمىشود، يعنى زحمت بيخود نكش، چونكه در آخر وقت اگر آب پيدا نكردى مىتوانى این را می توانی بياورى، اگر فرض بكنيد آب پيدا كردى اين فايده ندارد، ان فاتك الماء لم يفتك التراب، اين حكم ارشادى است الزام نيست كه نياور اين را و حرام است آوردن، بدان جهت لوفرض يك جايى دليل قائم شد كه لعن رسول الله من صلى فى اول الوقت، فرضا يك همچين روايتى وارد شده است كه نهى فهميده شد آن يك مطلب ديگرى است، والاّ مقتضى القاعده جواز الاتيان است.
درست توجه كنيد كما اينكه گفتيم اگر بعد كشف خلاف شد آن مأمور به واقعى را بايد تدارك بكند اين در صورتى است كه موضوع بدل اضطرارى عدم التمكن از صرف الوجود از بدل اختيارى بشود كه تا به حال اينجور ذكر مىكرديم، و اما شارع ربما موضوع بدل اضطرارى را تخصیص مىدهد، مىفرمايد كسى كه معلوم است متمكن از صرف الوجود نيست او اين بدل اضطرارى را اتيان كند، علم را در موضوع اخذ كرده است، كسى كه مىداند متمكن از بدل اختيارى نيست او مأمور است به این بدل اضطراری، تارة اينجور قرار مىدهد، و اخرى مىگويد كسى كه ندانست متمكن از بدل اختيارى است، ندانست مأمور بهش اين مأموربه اضطراری است كه اين تعميم مىشود موضوع بدل اضطراری، اولی تضییق مىشود كه بگويد بداند كه متمكن نيست، دومى اين است كه نه كسى كه نداند متمكن از صرف الوجود است او مأمور بهش اضطرارى است، اگراينجور بوده باشد موضوع بدل اضطرارى اين بوده باشد اين زنى كه در اول وقت دم دارد نمىداند كه امروز متمكن از صرف الوجود اختيارى است دمش قطع مىشود يا نمىشود؟ اين موضوع بدل اضطرارى موجود شد، چونكه موضوع بدل اضطرارى اين بود كه كسى كه نمىداند صرف الوجود را مىتواند اتيان كند، اين زن نمىداند مىتواند صرف الوجود را اتيان كند يا نه، چونكه احتمال مىدهد دمش مستمر باشد، در اين صورت اگر از لسان ادله استفاده كرديم كه مأمور اضطرارى اين است كه اگر شخصى علم پيدا نكرد ندانست تمكنش را از مأمور به اختيارى مكلف به اين است، اگر موضوع بدل اضطرارى اين شد مىشود بدل اضطرارى واقعى، حكم ظاهرى نمىشود، زن وقتي كه احتمال مىدهد كه دمش منقطع بشود احتمال می دهد نشود موضوع بدل اضطرارى كه صلاة در حال الدم با آن اعمال خاصه است موجود مىشود، بعد اگر در آخر وقت فهميد كه نه، متمكن است آن ديگر ضرر ندارد و نمازش صحيح است، چرا؟ موضوع بدل اضطرارى موجود شده بود آن وقتى كه نماز خوانده بود، موضوع بدل اضطرارى عدم تمكن واقعى نيست از صرف الوجود، بلكه عدم العلم به تمكن است، كه علم نداشته باشد به تمكن از صرف الوجود، زن هم كه علم نداشت به تمكن از صرف الوجود، مأمور به و فعلى را كه اتيان كرده است مأمور اضطرارى است.
ما هم و غممان در اين مسئله دومى اثبات اين نكته است كه مستفاد از روايات مباركه اين است كه موضوع اين بدل اضطرارى عدم علم مرأة است به تمكن از صرف الوجود، كه زن علم نداشته باشد که متمكن از صرف الوجود است، علم داشته باشد مأمور به اختيارى فقط در حقش تكليف است، علم نداشت كه متمكن از مأمور به اختيارى است موضوع بدل اضطرارى است، اين را از روايات استفاده خواهيم كرد، چه جور استفاده خواهيم كرد؟ تأمل بفرماييد.