مسأله 13: «إذا علمت المستحاضة انقطاع دمها بعد ذلك إلى آخر الوقت انقطاع برء أو انقطاع فترة تسع الصلاة وجب عليها تأخيرها إلى ذلك الوقت فلو بادرت إلى الصلاة بطلت إلا إذا حصل منها قصد القربة و انكشف عدم الانقطاع بل يجب التأخير مع رجاء الانقطاع بأحد الوجهين حتى لو كان حصول الرجاء في أثناء الصلاة لكن الأحوط إتمامها ثمَّ الصبر إلى الانقطاع».[1]
عرض كرديم طهارت مستحاضه و زنى كه هنوز در حال صلاة دم استحاضه دارد طهارت او طهارت اضطراريه است نه طهارت اختياريه، و روى اين حساب عرض كرديم مقتضى القاعدة الاولية اين است اگر زن فترهاى داشته باشد در وقت صلاة که دمش قطع مىشود و در حال انقطاع الدم مىتواند وضوء بگيرد و غسل بكند و صلاتش را بخواند بدون اينكه دمى را داشته باشد حتى در فضاء فرجها، عرض كرديم بما اينكه طهارت طهارت اضطراريه است مقتضى آن قاعدهاى كه عرض كردم اگر فتره ای است که مىشود صلاتش را در آن فتره بخواند، يك وقت مىداند اينجور فترهاى دارد گفتيم بايد تأخير بياندازد، يك وقت احتمال اين فتره را مىدهد يقين ندارد به اين انقطاع فتره، احتمالش را مىدهد، عرض كرديم مقتضى الاستصحاب در بقاء دم فعلیش كه الآن نمىتواند طهارت اختياريه بگيرد و صلاة اختيارى بخواند چون دم دارد، استصحاب عجز فعلى الى خروج وقت صلاة مقتضى اين است كه اين مأمور بهش صلاة مع الطهارة الاضطرارية است، چونكه زنى كه دمش مستمر بشود الى آخر الوقت وظيفهاش همان صلاة با طهارت اضطرارى است، استصحاب بقاء عجز فعلى الى آخر الوقت اين را اثبات مىكند كه تو مكلف هستى به آن صلاة اختيارى، اما مىدانيد نتيجه تابع اخس المقدمتين است، چونكه اينکه این زن مستحاضه است و دمش مستمر است الى آخر الوقت اين به اصل احراز شد نه بالوجدان، بدان جهت كبرايى كه به اين منضم مىشود نتيجهاش حكم ظاهرى مىشود كه زن در ظاهر مكلف است همان صلاة اضطرارى را بخواند و بعد اگر در آخر وقت كشف خلاف شد ديد كه نه اين دم قطع شد، يا فطره وسيعهاى حاصل شد، كشف مىشود آن حكم ظاهرى مطابق با حكم واقعى نبوده است، و چونكه حكم ظاهرى از حكم واقعى مجزى نيست بايد عمل را تدارك كند، اين مقتضى القاعده است، دو تا قاعده بود كه مأمور به ظاهرى موضوعش اضطرار فی جمیع الوقت است، و اگر شك شد در اضطرار فى دمه الوقت ولو بدار جايز است ولكن حكم ظاهرى است، و بدان جهت مجزى از واقع نمىشود.
و لکن در ما نحن فيه يك قاعده ديگرى هست، و آن اين است كه ما كه گفتيم اضطرار فى جمیع الوقت موضوع بدل اضطرارى است اين على القاعده بود، در آن جايى كه دليل بر خلاف او قائم شد در يك موردى، دليل دلالت كرد كه نه با اضطرار فى الوقت هم مىشود حكم واقعى، واقعا جايز است صلاة اضطرارى را اتيان بكند، منتهى يا مطلقا، اين جهت را دقت كنيد، اما مطلقا يا در حالت خاصهاى كه انسان مأيوس است كه متمكن بشود تا آخر وقت از مأمور به اختيارى، دليل خاص قائم است كه در حقيقت موضوع بدل اضطرارى اضطرار در جمیع الوقت نيست، بلکه يا اضطرار در جميع الوقت يا در بعض الوقتى كه مكلف اين حالت را دارد، آن حالت مثلا حالت یأس كه مأيوس است از اينكه متمكن بشود از مأمور به اختيارى، در اين صورت اگر اینجور دليلى قائم شد و موضوع بدل اضطرارى را تعميم داد، تعميم واقعى، استصحاب تعميم ظاهرى مىدهد، دليل اجتهادى قائم شد موضوع بدل اضطرارى را تعميم واقعى داد، در آن صورت همين جور است که عمل مجزى مىشود و احتياج به اعاده ندارد، مكلف آن حالت را داشت، در تيمم ملتزم خواهيم شد، مكلف در اول وقت فاقد الماء است و مأيوس است كه تا آخر وقت آب گيرش بيايد، تيمم كرد و نمازش را خواند در حال يأس، نماز را تمام كرد يك ماشينى رسيد گفت آب مىخواهيد؟ گفتيم بله، آب داد، صلاة صحيح است، چرا؟ با اینکه اضطرار فى بعض الوقت شده عيبى ندارد، چون شارع تعميم داده است، در اين مورد بدل اضطرارى را تعميم داده است به اضطرار فى بعض الوقت در صورتى كه در حالى كه مكلف مأيوس بشود.
بعضىها ادعا فرمودهاند از مواردى كه شارع تعميم داده است يكى مستحاضه است كه احتمال مىدهد دمش منقطع بشود و فتره داشته باشد و احتمال هم مىدهد كه نه فتره نداشته باشد، در اينجا ما تا به حال مىگفتيم استصحاب استحاضه مىكند موضوع حكم ظاهرى درست مىشود، گفتهاند نه اين حكم واقعى است، مثل جواز تيمم بر كسى كه فاقد الماء است و مأيوس است از ظفر بالماء كما اينكه جواز التيمم بر او حكم واقعى است، بر اين زنى هم كه احتمال انقطاع مىدهد جواز اتيان در آن صلاة جواز واقعى است نه اینکه جواز حكم ظاهرى است، به چه بيان؟ فرمودهاند كما اينكه فرمودهاند، عدهاى از فقهاى ما فرمودهاند غالب زنها كه مستحاضه هستند اينجور نيست كه بدانند دمشان مستمر مىشود على الدوام تا آخر وقت، نوعا زنها كه علم غيب ندارند احتمال مىدهند در آخر وقت منقطع بشود فتره حاصل بشود، يك ربعى منقطع بشود دمى در ظاهر فرج هم نبوده باشد، اين معنا امر عادى است للنساء، مراجعه به نساء بكنيد كه بعضى از فقهاى ما مىگفتند كه ما مراجعه كردهايم به نساء و از آنها پرسيدهايم، شما هم من خودم نمىدانم، آنى كه مىدانم خواهم گفت او را، فرمودهاند بر اينكه اين معنا که غالب النساء دمشان منقطع مىشود و فترهاى بر او حاصل مىشود غالب نساء احتمالش را مىدهند، چونكه غالب نساء احتمالش را مىدهند بدان جهت ائمه عليهم السلام در اين روايات على كثرتها كه ما خوانديم در هيچ كدام از آنها اشاره نكردهاند كه زن بايد صبر كند آخر وقت نمازش را بخواند در صورتى كه احتمال مىدهد بر اينكه نقاء حاصل بشود و فتره حاصل بشود براى او، حتى در آن روايات تؤخر هذه و تقدم هذه، نفرمود اين تقدم هذه در صورتى است كه احتمال ندهد دم غروب يك ربع به غروب مانده است دمش فتره حاصل بشود، حصول الفتره غالبى است، غالب النساء احتمال فتره را مىدهند، و در اين روايات تنبيه نكرد امام عليه السلام ولو در روايت واحدهاى اين كه صلاة را در صورت احتمال به آخر بگذارد، يا اقلا بفرمايد كه اگر با احتمال خواند بعد فتره شد اعاده كند، نه اعاده را فرمودهاند نه هم اين تأخير را فرمودهاند، غالب نساء هم احتمال فتره را مىدهند، چونكه همين جور است پس معلوم مىشود جواز اتيان، اطلاق مقامى است ببينيد چكار مىكند اطلاق مقامى! اين عدم تعرض در مقام بيان وظيفه اين كاشف از اين است كه با احتمال انقطاع و با احتمال فتره واسعه جواز البدار حكم واقعى است نه حكم ظاهرى، بدان جهت اگر بعد معلوم شد كه اين نه پاك شد فتره حاصل شد اعاده نمىخواهد، مثل آن كسى است كه با يأس تييم كرد نماز خواند و بعد از اينكه مأيوس بود نمازش تمام شد آب گيرش آمد، اعاده نمىخواهد چونكه حكم واقعى است، از اين اطلاق مقامى ببينيد چه جور تقريب مىكنم، از اين اطلاق مقامى كه غالب است يعنى احتمال الفتره در نساء، اين امر غالبى است، ائمه عليهم السلام در اين روايات نفرمودهاند كه با احتمال الفتره صلاة را به آخر بياندازيد بلكه فرمودهاند مقدم بكنيد، تؤخر هذه و تقدم هذه، آن صلاة عصر را يا عشاء را جلو مىاندازد، فرمودهاند بر اينكه جلو بياندازيد، اينكه امام عليه السلام تعرض نفرمودهاند به اينكه تأخير بياندازيد با اين احتمال كه امر غالبى است و نفرمودهاند كه اگر مقدم كرديد بعد فتره حاصل شد اعاده كنيد، اين كشف مىشود جواز الاتيان جواز واقعى است مثل جواز التييم، بدان جهت اگر در آن حال نماز را خواند و بعد انكشاف خلاف شد اعاده نمىخواهد، چونكه مأمور به واقعىاش را آورده است، حكم واقعى بود.
اينى كه بعضى محشين عروه، آنهايى كه رفتهاند قدس الله اسرارهم آنهايى كه هستند اطال الله بقائهم اينها گفتهاند على الاحوط، اينكه عروه دارد بر اينكه اگر نماز خواند بعد كشف خلاف شد فتره شد اعاده، آنها گفتهاند على الاحوط، احوط اين است كه اعاده بكند، يعنى حكم واقعى است به حسب اين چيزى كه عرض كرديم.
اما آنى كه به ذهن قاصر ما گفتيم كه بايد رجوع به نساء بشود دو تا مطلب را مىگوييم:
يكى اينكه زن بداند فتره حاصل مىشود برايش و دمش منقطع مىشود، بله در اين صورت مأمور به اضطرارى است بايد تأخير بياندازد، اين جاى شك نيست، كلام در صورت شك بود كه احتمال مىدهد زن فتره حاصل بشود، آنى كه بر ما محرز است كما كتبنا اين است كه آنى كه محرز است بر نساء احتمال تغيّر الدم است، احتمال مىدهند كه خوب اين كثيره تا آخر وقت نماند، احتمال مىدهند كه مستحاضه متوسطه در توسطش تا آخر وقت نماند بلکه در اثناء قليله بشود فقط در فضاء فجر بماند، اين امر عادى است، چونكه اينجور نيست كه زن همين جور مثل چشمه خون بيايد از او و مستحاضه كثيره باشد، اين معنا غالبى است كه استحاضه تغير پيدا مىكند، بدان جهت در ما نحن فيه تغير بكند اين معنا محرز است، اما احتمال انقطاع الدم بالمرة مىدهند غالب النساء المستحاضات ما اينها را احراز نكردهايم، اگر اينجور باشد اطلاق مقامى درست مىشود والاّ درست نمىشود، بدان جهت آن احوط احوط وجوبى مىشود، اين يك معنا.
مسأله 14: « إذا انقطع دمها فإما أن يكون انقطاع برء أو فترة تعلم عوده أو تشك في كونه لبرء أو فترة و على التقادير إما أن يكون قبل الشروع في الأعمال أو بعده أو بعد الصلاة فإن كان انقطاع برء و قبل الأعمال يجب عليها الوضوء فقط أو مع الغسل و الإتيان بالصلاة و إن كان بعد الشروع استأنفت و إن كان بعد الصلاة أعادت إلا إذا تبين كون الانقطاع قبل الشروع في الوضوء و الغسل و إن كان انقطاع فترة واسعة فكذلك على الأحوط و إن كانت شاكة في سعتها أو في كون الانقطاع لبرء أم فترة لا يجب عليها الاستئناف أو الإعادة إلا إذا تبين بعد ذلك سعتها أو كونه لبرء«.[2]
بعد ما تا به حال كه بحث مىكرديم، بحثمان در جايى بود كه زن فى الحال دم دارد ولكن اين دم فى ما بعد منقطع مىشود اما علما او احتمالا كه حكمش را گفتيم هر دو تا را، و اما در جايى كه فعلا در اول وقت دم منقطع است، پنبه گذاشت ديد كه خبرى از خون استحاضه نيست، انقطاع را مىداند ولكن نمىداند بر اينكه اين انقطاعى كه حاصل شده است آيا طول مىكشد، انقطاعى است كه برئى است، نمىداند، يك وقت مىداند كه اين چيزى كه هست يا فتره واسعه است، الآن كه خون ندارد اقلا يك ساعت طول مىكشد دو ساعت طول مىكشد تا دم بيايد، يا فتره واسعه است يا اصلا دم قطع شد تمام شد استحاضه، كه اگر اينجور بوده باشد خوب سابقا گفتيم الان هم مىگوييم اشكالى ندارد در آن صلاة اولى بايد اعمال استحاضه را اتيان كند، صلاة اولى وقتى كه اعمال استحاضه را اتيان كرد كه مىداند ديگر برء حاصل شد يا فتره فتره واسعه است، در اين صورت اعمال را در صلاة اولى اتيان مىكند، اعمال را كه اتيان كرد لازم نيست فورا صلاة بخواند، چونكه نقاء پيدا كرده است اما برئاً که اصلا اسحاضه رفته یا فترةً، اين را هم بدانيد اين يك كلمه را داشته باشيد، نقاء متخلل بين الدمين استحاضه مثل نقاء متخلل بين دمین حيض الواحد نيست، گذشت در باب الحيض اگر ما بين دو دم از يك حيض در اثنائش نقاء فاصله بشود النقاء ملحق بالحيض، در زمان نقاء احكام حيض را دارد، استحاضه اینجور نيست، اول وقت مستحاضه بود آخر وقت هم مستحاضه است، يك ساعت به غروب مانده است، ولكن بعد از يك ساعت از اول وقت تا يك ساعت به غروى دمى اصلا ندارد، مستحاضه نيست، منتهى بر صلاة اولى بايد اعمال مستحاضه را اتيان بكند چونكه استحاضهاش قبل از آن صلاة قطع شده است بايد به او اعمال استحاضه را اتيان بكند، بدان جهت اعمال استحاضه را اتيان كرد لازم نيست صلاتش را فورا بخواند، چونكه حدث ندارد پاك شد، مىتواند صلاتش را تا آن دو ساعت تا آن وقتى كه يك ساعت به غروب بشود تأخير بياندازد، قبل از آن وقت نمازش را بخواند در حال نقاء، بدان جهت در آن صورتى كه فعلا نقاء دارد زن ولكن مىداند كه نقائش مستمر مىشود، یا نقاء فترهاى است مستمر است يا نقاء انقطاع الدم نقاء برء است، بدان جهت در ما نحن فيه فقط به صلاة اولى وضوء مىگيرد اگر استحاضه قليله بود، به صلاة اولى غسل مىكند اگر مستحاضه كثيره بود، يا وضوء و غسل مىكند بنا بر اينكه وضوء و غسل هر دو لازم است در کثیره، يا مستحاضه متوسطه بود قبل از آن صلاة وضوء و غسل مىگيرد نسبت به آن صلاة، بدان جهت مىتواند صلاتش را تأخير بياندازد، اين در صورت علم، به اينكه انقطاع برئى است يا فتره واسع است اين اشكالى ندارد، حكم معلوم است.
در جايى كه نمىداند، عبارت عروه را اينجا معنا مىكنم، و اما در جايى كه نمىداند آيا اين فتره واسعه است يا غير واسعه؟ مىداند دم استحاضه هنوز قطع نشده است خواهد آمد، ولكن نمىداند اين فترهاى كه در اثناء حاصل شده است فعلا آن قدر مهلت مىدهد كه غسل كند وضوء بگيرد و بعد از اين نمازش را بخواند در غير حال دم، يا احتمال مىدهد كه شروع بكند آمدن باز مىآيد خون و مهلت نمىدهد تا آخر صلاة، بدان جهت مىگويد كه حوصله ندارم آخر وقت يك دفعه نماز مىخوانم، مىداند فتره را فعلا، ولكن نمىداند فتره واسع است يا غير واسع، اين يك صورت.
صورت دومى اینکه نه، اصلا فتره را نمىداند، احتمال مىدهد انقطاع برئى باشد و احتمال مىدهد فتره غير واسع باشد، اولى مىدانست فتره است ولكن احتمال مىداد كه واسع نباشد، دومى كه در عبارت ايشان هست او البرء يعنى احتمال مىدهد كه نقاء برء بوده باشد، ولكن احتمال هم مىدهد كه فتره واسع نباشد، فترهاى باشد و واسع نباشد، در اين دو صورت ايشان مىفرمايد بر اينكه در جايى كه اينجور شد اين شخص احتمال داد، اگر در اثناء صلاة اين حال براى او حاصل شد، قبل از صلاة اگر حاصل بود كه حكمش را گفتيم وضوء مىگيرد نماز را مىخواند اين هم مثل او است، و اما در صورتى كه اين حال در اثناء صلاة حاصل شد، يك مقدار از صلاة خوانده بود به طهارت اضطرارى در اثناء صلاة حاصل شد، ايشان مىفرمايد در اين صورت مىتواند نمازش را تمام كند، يا اگر نمازش را خوانده است و تمام كرده است اين حالت برايش حاصل شد اعاده واجب نيست، مگر اينكه بعد كشف بشود كه فتره فتره واسعه بود يا انقطاع انقطاع برء بود كه صلاة را صلاة اضطراريه خوانده است، و بدان جهت در آن صورت بايد اعاده كند.
مىبينيد مسلك صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف اين است كه در جايى كه زن نمازش را شروع بكند در حال الدم آن حكم يا حكم اعتقادى است كه اعتقاد كرده است كه دم تا آخر مىماند يا حكم ظاهرى است، حكم واقعى نمىتواند بشود، اگر در آخر وقت ولو برء پيدا كرد يا فتره واسعه پيدا كرد اين مأمور بهش مأمور به صلاة اختيارى است، اين كلام ايشان است.
در ما نحن فيه تارة ما بحث مي كنيم على القاعده و اخرى بالنظر الى الروايات، فرمودهاند در آنجايى كه زن فعلا اگر حالت انقطاع دم داشته باشد و شك كند كه آيا اين انقطاع الدم مستمر مىشود فتره واسعه است يا فتره غير واسع بايد صلاتش را در اين فتره بخواند، مكلف است صلاتش را در اين فتره بخواند، چه جورى كه اگر مىدانست اگر اين فتره فتره واسعه است و مكلف بود صلاتش را در اين فتره واسعه بخواند، كذلك در جايى كه نمىداند فتره واسعه است يا غير واسعه بايد صلاتش را در اين فتره بخواند، چرا؟ براى اينكه استصحاب مىكنيم، الان دم منقطع شده است، اگر در اثناء صلاة است صلاتش را رها کند و وضوء و غسل کند، صلاة را بايد در اين فتره بخواند، قبل از صلاة است وضوء و غسل كند در اين فتره بخواند، بعد از صلاة است. بنا بر اينكه بعد از صلاة هم حكم ظاهرى است باز دوباره آن صلاة را كه خوانده است بگويد هيچ است آن بلند شود غسل كند وضوء بگيرد در اين فتره صلاتش را بايد در اين فتره بخواند. چرا؟ براى اينكه استصحاب جارى مىشود در ما نحن فيه، مىگويد الان كه دم از من قطع شده است و الان مستحاضه نيستم، چونكه گفتيم نقاء ملحق به استحاضه نيست، الآن در اين وقت من مستحاضه نيستم احتمال مىدهد تا آخر وقت مستحاضه نباشد انقطاع برئى بشود، يا احتمال مىدهد كه نه، فتره است ولكن وسيع بشود، مستحاضه نيستم نيستم تا يك ساعت به غروب بشود، استصحاب مىگويد تو مستحاضه نيستى، زنى كه مستحاضه نبوده باشد وظيفهاش چيست؟ وظيفهاش اين است كه صلاة را با طهارت واقعيه اتيان كند، اين صلاة را بايد در حال نقاء اتيان بكند و خودش هم چونكه اين زن طاهره است قبلا مستحاضه بود بايد برای نماز اولیش اعمال مستحاضه را اتيان كند، پس مقتضی الاستصحاب در ما نحن فيه اين است قبل از صلاة است طهارت را اگر گرفته است آنها به درد نمىخورد، الآن كه انقطاع حاصل شده است دوباره طهارت بگيرد، صلاة را شروع كند، اگر در اثناء صلاة است آن صلاة را رها كند طهارت بگيرد در حال نقاء و آن صلاة را اتيان كند، اگر صلاة را تمام كرده است آن صلاة را بياندازد دور دوباره طهارت بگيرد و دوباره صلاتش را بخواند، اين فرمودهاند مقتضاى اين استصحاب است.
ممكن است كسى به اين استصحاب اشكال بكند، آن اشكال عبارت از اين است كه موضوع صلاة اختيارى به طهارت اختياريه زنى است كه متمكن بوده باشد صلاة اختياريه را با طهارت اختياريه اتيان كند، متمكن باشد و استصحاب انقطاع دم، که دم دم منقطع است اثبات نمىكند كه اين متمكن بر صرف الوجود است از صلاة اختيارى به طهارت اختياريه، اين تمكن را اثبات نمىكند، چونكه موضوع اضطرارى اين است كه متمكن از صرف الوجود نشود، استصحاب بقاء اينكه اين نقاء مىماند مىماند لازمه عقلىاش اين است كه تمكن داشته باشد بر اتيان صرف الوجود از صلاة اختيارى.
اين مناقشه لغو است، چرا؟ لما ذكرنا در تقرير، ما از موضوع خارج مىكنيم اين زن را، شارع صلاة را در حال دم بر مستحاضهاى واجب كرده است كه دم استحاضه دارد، به او واجب كرده است صلاة را در حال الدم كه صلاة اضطرارى است با طهارت اضطراريه، استصحاب بقاء نقاء اين زن را از موضوع مستحاضه خارج مىكند، مىگويد تو زن مستحاضه نيستى تا آخر وقت، تا يك ساعت به غروب مانده، زنى كه مستحاضه باشد بايد صلاة اختيارى اتيان كند، حكم شرعىاش است، زنى كه مستحاضه نبوده باشد وظيفهاش اين است كه صلاة اختيارى اتيان كند با طهارت اختیاریه، منتهى چونكه قبلا مستحاضه بود بايد آن اعمال استحاضه را اتيان بكند، بدان جهت اين استصحاب درست است.
قائل اين حرف فرموده است اگر از اين استصحاب رفع ید كرديم، گفتيم اين استصحاب جارى نيست، استصحاب در امور استقباليه جارى نيست، اين استصحاب در امر استقبالى است، از اين استحاب غمض عين كرديم، ايشان مىفرمايد در ما نحن فيه صاحب عروه كه مىگويد اگر صلاة را شروع كرده است يا تمام كرده است احتمال نقاء مىدهد ليس عليه شىء صلاتش را تمام بكند، و خوانده است ليس عليه شىء مگر كشف خلاف بشود، فرموده است اين فتوا درست نيست، اگراين استصحاب درست نبود كه اين استصحاب معنايش اين است كه زن بايد صلاة را از اول بگيرد و از اول بخواند با طهارت اختيارى، اين حرف اگر هم استصحاب صحيح نبود ما نحن فيه جاى قاعده اشتغال است، چرا؟
چونكه اين زن مىداند وقتي كه ظهر شد مكلف است به صلاة الظهر و العصر، چونكه مستحاضه مكلف به صلاة است، اگر صلاة را نگه بدارد در آخر وقت اتيان بكند يقينا اشتغال ذمهاش فراغ ذمه شده است، چونكه آخر وقت نقاء حاصل شد وظيفه نقاء را اتيان مىكند، نشد، وظيفه صلاتى را همين جور مستحاضه است اتيان مىكند، و اما اگر الآن وظيفه مستحاضه را اتيان بكند و صلاتش را بخواند بعد برود زير لحاف بخوابد تا شب، شك مىكند امتثال كرد تكليف را يا نه؟ چونكه احتمال مىدهد تكليفش اين نبود اين نقاء حاصل مىشود و مكلف به صلاة واقعى است، بنا بر اينكه تكليف به صلاة واقعى داير مدار آن طهر واقعى و نقاء واقعى است، بنا بر آن مسلك جواز الصلاة حكم ظاهرى است يا حكم خيالى است؟ بنا بر اين اگر صلاة را اتيان بكند لحاف را بكشد بخوابد تا غروب شك در امتثال دارد، قاعده اشتغال مقتضايش اين است كه بيدار بماند و نخوابد صلاة را در آخر وقت بخواند.
سؤال...؟ ممكن است رفت وضوء گرفت يا غسل كرد دم بيايد، كلام اين است كه اين الآن مىداند كه دم ندارد بعدش را خدا مىداند اين كه نمىداند، احتمال مىدهد كه خونش كه نمىآيد مستمر بشود در انقطاع، فتره واسعه داشته باشد يا انقطاع برئى بشود، و احتمال هم مىدهد كه نه رفت وضوء گرفت آمد دوباره خون بيايد، در اين صورت وظيفه اين است كه صلاة را به آخر بگذارد يا در اين فترهاى كه هست در اين فتره صلاة را شروع كند، حرف اول اين بود كه در اين فتره بايد شروع كند، چرا؟ چونكه استصحاب مىگويد آن وقتى كه شك مىكند دم از تو نمىآيد نمىآيد نمىآيد تا آن فتره يا تا آخر وقت، بلند شو وضوء بگير نماز بخوان، استصحاب اين را مىگويد، كه بايد در اين فتره بخوانى، اگر هم شروع كرده است صلاة را خوانده است اين فتره در اثناء صلاة حاصل شد آن صلاة را رفع ید كند و استيناف كند، دوباره وضوء بگيرد غسل كند نماز را دوباره شروع كند، چونكه استصحاب مىگويد بعد از اين خون نخواهى ديد تا آخر وقت يا تا اين فتره، اگر نماز خواندى تمام كردهاى بعد اين فتره حاصل شد از او دست بردار او فايده ندارد، برو غسل بكن يا وضوء بگير نمازت را بخوان دوباره، صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مىگويد كه نه استيناف نمىكند اعاده نمىكند.
عرض مىكنم بر اينكه فرمودهاند مقتضاى استصحاب در بقاء الطهر اين است كه آن صلاة كه خوانده است باطل است، آن صلاتى كه شروع كرده است باطل است بايد دوباره بخواند، چونكه اين زن طاهر است، فرمودهاند اگر از اين استصحاب هم رفع ید كرديم گفتيم استصحاب در امور استقباليه جارى نيست زن نمىتواند نمازى كه خوانده است آن صلاة را با دم خوانده است يا با دم شروع كرده است او را تمام بكند برود بخوابد تا دم غروب، نمىتواند، بايد دوباره صلاة را در اين فطره شروع كند، چرا؟ چونكه قاعده اشتغال دارد مىداند اول وقت مكلف به صلاة بود نمىداند به اين صلاتى كه در اثنائش دم منقطع شد يا به اين صلاتى كه بعد از او دم منقطع شد به آن صلاة در حال دم تكليف را امتثال كرده است يا نكرده است؟ قاعده اشتغال چه مىگويد، قاعده اشتغال مىگويد بايد يقين بكنى به فراغ يقينى، فراغ يقينى اين است كه دوباره صلاة را بخوانى، وضوء بگيرى غسل بكنى نماز را بخوانى، به احتمال اينكه فتره ادامه پيدا كرد، ادامه هم پيدا كرد تمام بكنى، در اثناء فرض بفرماييد ديديد خون آمد مثل اولى شد، دست بردار از اين ولكن در صورتى كه احتمال مىدهيد نقاء باقى مىماند بايد صلاة را اعاده بكنى و استيناف بكنى، اين كلامى است كه فرمودهاند.
آيا اين اشكال بر كلام صاحب عروه وارد است يا نه؟ انشاء الله فردا.