مسأله 15:« إذا انتقلت الاستحاضة من الأدنى إلى الأعلىكما إذا انقلبت القليلة متوسطة أو كثير أو المتوسطة كثيرة فإن كان قبل الشروع في الأعمال فلا إشكال فتعمل عمل الأعلى و كذا إن كان بعد الصلاة فلا يجب إعادتها و إما إن كان بعد الشروع قبل تمامها فعليها الاستيناف و العمل على الأعلى حتى إذا كان الانتقال من المتوسطة إلى الكثيرة فيما كانت المتوسطة محتاجة إلى الغسل و أتت به أيضا فيكون أعمالها حينئذ مثل أعمال الكثيرة لكن مع ذلك يجب الاستيناف و إن ضاق الوقت عن الغسل و الوضوء أو أحدهما تتيمم بدله و إن ضاق عن التيمم أيضا استمرت على عملها لكن عليها القضاء على الأحوط و إن انتقلت من الأعلى إلى الأدنى استمرت على عملها لصلاة واحدة ثمَّ تعمل عمل الأدنى فلو تبدلت الكثيرة متوسطة قبل الزوال أو بعده قبل صلاة الظهر تعمل للظهر عمل الكثيرة فتتوضأ و تغتسل و تصلي لكن للعصر و العشاءين يكفي الوضوء و إن أخرت العصر عن الظهر أو العشاء عن المغرب نعم لو لم تغتسل للظهر عصيانا أو نسيانا يجب عليها للعصر إذا لم يبق إلا وقتها و إلا فيجب إعادة الظهر بعد الغسل و إن لم تغتسل لها فللمغرب و إن لم تغتسل لها فللعشاء إذا ضاق الوقت و بقي مقدار إتيان العشاء».[1]
اگر مستحاضه قليله آن چه برايش قبل از نماز واجب بود انجام داد بعد صلاتش را به تأخیر انداخت، صلاة ظهر را نخواند، بعد شروع کرد به صلاة ظهر خواندن، گفت بگذار یک امتحان کنم یک عده میگویند استبراء واجب است، پنبه را گذاشت دید مستحاضه کثیره شده است، خون آمد از پنبه هم رد شد مستحاضه کثیره است، یا پنبه را گذاشت دید مستحاضه متوسطه شد، قبل از اینکه صلاة دومی را بخواند استحاضهاش مبدل شد از یک مرتبهای که داشت به مرتبهای دیگر.
این را هم بگوییم این مسائلی را که در عروه دارد اینها یک قسمتش از نجاتالعباد اخذ شده است، این نیست که همه از خودش باشد ولکن خیلی زحمت کشیده است (رضوان الله تعالی علیه).
ایشان میفرماید: إذا تبدل الاستحاضه من الادنی که استحاضه قلیله بود الی الاعلی که میتواند استحاضه کثیره بوده باشد یا متوسطه بوده باشد، عملت بالاعلی وظیفه اعلی را اتیان میکند، دیگر اگر دید مستحاضه کثیره است یک غسل میکند، صلاة ظهر و عصرش را میخواند وضوء هم دیگر لازم نیست، بنابراین که در مستحاضه کثیره وضوء لازم نیست وضوء نمیخواهد بگیرد. اگر دید بر اینکه مستحاضه متوسطه است در ما نحن فیه یک غسل میکند یک وضوء میگیرد صلاة ظهرش را میخواند صلاة عصرش را هم بعد میخواند، چون در مستحاضه متوسطه جمع بین الصلاتین نیست، و اما اگر مستحاضه کثیره شده است جمع میکند بین الصلاتین بغسل الواحد، عمل بالاعلی.
در ما نحن فیه دو تا مسئله و دو تا جهت است، یک جهت این است که چرا این زن مستحاضه باید وظیفه اعلی را مراعات کند؟ حتی در صورتی که فتوا میدهد صاحب عروه نگاه کنید، میگوید اگر مستحاضه متوسطه بود غسل کرد وضوء گرفت و داخل صلاة شد، دید که استحاضهاش کثیره است، غسل کرد وضوء گرفت هنوز نماز نخوانده بود دید استحاضهاش کثیره شد خون زد بیرون از آن پنبه، میفرماید باید غسل را از اول اعاده کند، عملت بالأخیره، مرتبه اعلی را باید عمل کند، مستحاضه کثیره دوباره غسل میگیرد، و وضوء هم میگیرد بنابر اینکه در مستحاضه کثیره وضوء هست چون ایشان ملتزم بود چون در مستحاضه کثیره وضوء است.
میبینید عمل این مستحاضه کثیره با مستحاضه متوسطه یکی بود، آن هم غسل میکرد وضوء میگرفت، میگوید وقتی که استحاضه کثیره شد آن سابقی باطل میشود، عملت بالأخیره، باید آن چیزی که هست به وظیفه أخیره عمل کند.
یک جهت این است که چرا باید به وظیفه اخیر عمل کند؟ این یکی است.
جهت دوم این است که چرا جمع نکند ما بین وظیفه آن مرتبه ادنی که متقدّم است و ما بین مرتبه أخیره که وظیفهاش آن طهارت اعلی است؟ چرا جمع نکند ما بین اینها؟
اول کلام فی المرتبه اولا، این هیچ اشکالی ندارد بعد از بیان مقدمه میبینید که مثل آب خوردن است، و آن مقدمه را سابقاً گفتیم مستفاد از روایات مبارکات که وارد در مستحاضه شده است مستفاد در ضمن مبارکات این است استحاضه حدثٌ، حدث است، و چون حدث است باید صلاتی را که زن مستحاضه میخواند رافع را اتیان کند، این اعمال رافع حدث است، منتها رافع اضطراری است مع وجود الدم، در صورتی که دم منقطع شود حال این اعمال رافعیتش رافعیت واقعیه است، و اما اگر دمّامی باشد حین اتیان اعمال، رافعیتش رافعیت اضطراریه است، این معنا معلوم شد.
بدان جهت وقتی که زن مستحاضه متوسطه بود، غسل کرده بود، وضوء گرفته بود، اینها تمام شده بود، بعد آن استحاضهاش کثیره شد، قبل از اینکه شروع به صلاة کند یا قبل از اینکه وضوءش را تمام کند این استحاضه کثیره شد، این حدثی است که الآن موجود شد، کل الاستحاضه حدث است. این استحاضه کثیره حدث است که الآن موجود شد، و زن از این حدثی که تازه تولد پیدا کرد از این طهارت نگرفته است، چون از این حدث طهارت نگرفته است باید طهارت این را اتیان کند.
اینکه زن مستحاضه وقتی که این استحاضهاش مبدل به مرتبه اعلی شد باید وظیفه مرتبه اعلی را اتیان کند، این از ما سبق معلوم شد، چونکه کلٌّ من الاقسام الاستحاضات حدث است و هر کدام از آنها یک رافع میخواهد. بدان جهت در ما نحن فیه اینکه وضوء گرفت در وقتی که استحاضهاش متوسطه بود غسل کرد در وقتی که استحاضهاش متوسطه بود، غسل را تمام میکرد این خون فوران کرد و استحاضه شد کثیره، این حدثی است که الآن موجود شد، چون حدثی است که موجود شد باید طهارت این را اتیان کند استأنف غسل را باید استیناف کند، یا در وسط صلاة دید خون فوران پیدا کرد، در این صورت این صلاة حدث جدید پیدا کرد، آن صلاة باطل است باید دوباره اعمال را اتیان کند.
این جهت محل کلام نیست بعد از اینکه بیان کردیم به کمال الوضوح که مستفاد از روایات این است کل واحدٍ من اقسام الاستحاضه حدث است و رافع میخواهد برای آن صلاتی که این حدث موجود شده است قبل از آن صلاة یا اثناء آن صلاة، فرقی نمیکند، چون صلاة تمامیش باید با طهارت شود در اثناء هم موجود شد باید طهارت تحصیل کند.
انما الاشکال کل اشکال این است که چرا جمع نکند ما بین آن رافع حدثی که قبلاً داشت و ما بین رافع آن حدثی که بعد پیدا کرد؟ مثلاً فرض کنید تا یک ساعت دو ساعت از ظهر گذشته است استحاضهاش متوسطه بود، بعد هم وقتی که ظهر یک ساعت دو ساعت گذشت موقع صلاة امتحان کرد خودش را، دید مستحاضه کثیره شده است، باید غسل کند برای صلاة ظهر، جمع کند، چرا وضوء نگیرد؟ چون غسل کرده است دیگر تداخل اغسال است، غسل استحاضه متوسطه را هم کرده است این کلامی نیست، کلام این است که چرا وضوء نگیرد؟ چونکه غسل مستحاضه کثیره وضوء نداشت، ولکن مستحاضه متوسطه که وضوء داشت، چرا وضوء نگیرد؟ و هکذا اگر زن مستحاضه قلیله بود، مستحاضه قلیله تا سه ساعت از ظهر گذشته است مستحاضه قلیله بود، وقتی که میخواست نماز بخواند امتحان کرد خودش را دید مستحاضه کثیره شده است، یا مستحاضه متوسطه شده است، وقتی اینطور شد باید غسل بکند، مستحاضه متوسطه باشد باید وضوء بگیرد که چون وضوء گرفته است دیگر آن اثر عملی ندارد، و اما اگر مستحاضه کثیره بشود غسل کرده است چرا وضوء نگیرد؟ چون وظیفه استحاضه قلیله که آن هم حدث است وقتی که حدث شد وضوء میخواهد رافع او.
و به عبارت الاخری صاحب عروه دو چیز را به ما فهماند با عبارتش، یکی این که آن استحاضه مرتبه اعلی حدث است رافع میخواهد، یکی هم اینکه آن مرتبه اعلی مرتبه ادنی را باطل میکند و آن حدث ملغی میشود، عملت بوظیفة الاعلی، نگفت جمعت بین الوظیفتین، اینکه گفت عملت بوظیفه الاعلی معنایش این است که وظیفه آن مرتبه ادنی لغو میشود، چرا لغو میشود؟ چرا در دلیل این است.
در این مستحاضه قلیله، اگر مستحاضه کثیره بشود یا مستحاضه قلیله مستحاضه متوسطه شود، این استحاضه قلیله لغو میشود اشکالی ندارد، چرا؟ چون امام علیه السلام در صحیحه معاویة بن عمّار[2] و هکذا در آن موثقه سماعه اینطور فرمود.
امام علیه السلام در صحیحه معاویه بن عمّار فرمود: و إن کان الدّم لا یثقب الکرسف در این صورت توضأت و دخلت المسجد و صلت کل صلاة بوضوء، خوب این دم آن وقتی که نماز میخواند باید لا یثقب الکرسف باشد آن صلاتی که میخواند، آن وقت وظیفهاش این است، مفروض این است که این شخص آنطور نیست، این شخص وقتی که نماز میخواند دمش یثقب الکرسف است، مستحاضه متوسطه شده است، یا جاوز الدم الکرسف است، آن زنی که لم یثقب دمها الکرسف و لم یتجاوز دمها الکرسف، این زن فقط مکلف است وضوء بگیرد، استحاضه قلیله این است، وقتی که دم ولو یک آنی ثقب کرد کرسف را اصل مستحاضه قلیله باطل میشود.
میدانید چه میگویم؟ این بطلان حکمی نیست، اصل مستحاضه قلیله باطل میشود، مستحاضه قلیله آن است که دمش ثقب نکند کرسف را و تجاوز نکند، ولو صرف الوجود الثقب، ولو صرف وجود تجاوز، آن زنی که دمش ثقب کرد کرسف را و تجاوز کرد دمش کرسف را ولو یک آنی آن دیگر مستحاضه قلیله نیست، بدان جهت عملت بالاخیره، به اخیره عمل میکند، من غیر حاجة الی ضمش، در مستحاضه اینطور وارد شده است که این مستحاضه همینطور است که دمش وقتی که کذا شد آنوقت میتواند برای هر صلاتی وضوء بگیرد این از آن خارج میشود.
سؤال...؟ رافع بعد از بطلان حدث است اصل آن حدث باطل شد اعتبارش باطل شد، ولی چونکه آن حدث باطل شد، این مثل این است که انسان یعنی توالت رفته بود میخواست وضوء بگیرد یک دفعه انزال منی شد، یا یک دفعه زن بود حیضش آمد، اصل حدث اولی باطل شد، مورد ندارد بر حدث اولی، چهطور انسان اگر توالت رفت و آمد انزال منی کرد حدث اولی باطل میشود این هم همینجور است، حدث اصغر رافعش چه شد؟ سؤال؟ جواب: هنوز جنب است این هم همینطور است، جزاکم الله اینجا هم وقتی غسل را اتیان میکند آن حدث قبلی را هم میبرد. دلیلش عبارت از این است که امام فرمود: تتوضأ ما لم یثقب الکرسف، یعنی اگر ثقب کرسف کند وضوء لکل صلاة نیست بلکه غسل است، یا ما لم یتجاوز اگر تجاوز کند وظیفهاش غسل است، چه جوری که آن جنب اگر غسل کند دیگر حدث قبلی اصغریتش الغاء میشود و رفع میشود حدثیتش هر چه بوده باشد اینجا هم همینجور است وقتی که مستحاضه کثیره غسل کرد حدثش مرتفع میشود.
اما الکلام فی المستحاضة المتوسطة و الکثیرة.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص355.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُسْتَحَاضَةُ تَنْظُرُ أَيَّامَهَا فَلَا تُصَلِّي فِيهَا- وَ لَا يَقْرَبُهَا بَعْلُهَا- فَإِذَا جَازَتْ أَيَّامُهَا وَ رَأَتِ الدَّمَ يَثْقُبُ الْكُرْسُفَ اغْتَسَلَتْ لِلظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ تُؤَخِّرُ هَذِهِ وَ تُعَجِّلُ هَذِهِ- وَ لِلْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ غُسْلًا تُؤَخِّرُ هَذِهِ وَ تُعَجِّلُ هَذِهِ- وَ تَغْتَسِلُ لِلصُّبْحِ وَ تَحْتَشِي وَ تَسْتَثْفِرُ وَ لَا تَحْنِي وَ تَضُمُّ فَخِذَيْهَا فِي الْمَسْجِدِ وَ سَائِرُ جَسَدِهَا خَارِجٌ- وَ لَا يَأْتِيهَا بَعْلُهَا أَيَّامَ قُرْئِهَا- وَ إِنْ كَانَ الدَّمُ لَا يَثْقُبُ الْكُرْسُفَ تَوَضَّأَتْ- وَ دَخَلَتِ الْمَسْجِدَ وَ صَلَّتْ كُلَّ صَلَاةٍ بِوُضُوءٍ- وَ هَذِهِ يَأْتِيهَا بَعْلُهَا إِلَّا فِي أَيَّامِ حَيْضِهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص371.