مسأله 19: « يجوز للمستحاضة قضاء الفوائت مع الوضوء و الغسلو سائر الأعمال لكل صلاة و يحتمل جواز اكتفائها بالغسل للصلوات الأدائية لكنه مشكل و الأحوط ترك القضاء إلى النقاء«.[1]
یکی از اعمالی که مشروط به طهارت است صلاة قضایی است، صاحب عروه می فرماید: اگر مستحاضه بخواهد صلاة قضایی اتیان کند اگر مستحاضه استحاضهاش کثیره است باید بر آن صلاة غسل کند و وضوء هم بگیرد بعد صلاة قضایی را اتیان کند، و اگر استحاضهاش استحاضه متوسطه است، باید عمل مستحاضه متوسطه را اتیان کند تا صلاة را قضاء کند.
بعد می فرماید و فی الاکتفاء به آن اغسالی که برای یومیّه کرده است، یعنی مستحاضه کثیره غسل کرد نماز ظهر و عصر ادایی را خواند، دیگر برای قضاء که می خواهد بخواند غسل لازم نیست تجدیدش، بلکه به همان اکتفا می شود؛ مثل آن صلوات نوافل که فرمود به همان استفاد می شود، اینجا هم اکتفا بشود به آن غسلی که برای صلواة یومیّه کرده بود یعنی غسل را تکرار نکند وضوء بگیرد مثلاً صلاة قضاء را بخواند، می فرماید احتمال است ولکن مشکل است.
بعد می فرماید بل الاحوط این است که مستحاضه اصلاً صلاة قضاء اتیان نکند بگذارد صلاة قضایی را بعد النقاء قضاء کند.
کلام در ما نحن فیه در دو جهت واقع می شود:
جهت اولی این است مستحاضه می تواند صلاة را در حال استحاضه قضاء کند صلاتی که از او فوت شده است، چه در حال طهرش فوت شده است یا در حال استحاضه فوت شده است، می تواند در حال استحاضه قضاء کند یا نه؟ ثم بعد الفراق من الجهة الاولی، بحث در این می شود الان که قضاء جایز است بر صلاة قضایی چه وظیفهای را باید اتیان کند؟
امّا کلام فی الجهة الاولی فقد ذکرنا مستفاد از روایاتی که وارد شده است در مستحاضه مستفاد از آن روایت این است که استحاضه حدث است، و مستفاد این است که این طهارت، طهارت اضطراریه است، طهارت اختیاریه نیست، طهارت، طهارت اضطراری است، بدان جهت فرمود بر اینکه و تؤخر هذه و تقدّم هذه، که طهارت، طهارت اضطراریه است. بدان جهت در ما نحن فیه این صلاة را به اعمال اتیان می کند طهارت، طهارت اضطراری است، و بدان جهت است که گفتیم اگر زن مستحاضه بداند که فترهای دارد که در آن فتره اصلا از او دم نمی آید، می تواند در آن فتره غسل اتیان کند و صلاتش را اتیان کند یا وضوء بگیرد صلاتش را اتیان کند اگر قلیله باشد، باید صلاتش را به آن فتره بگذارد. چونکه این اعمال استحاضه بعد انقطاع الدم طهارت واقعیه است، در حالی که دم جریان دارد طهارت اضطراری است، و اما اگر دم منقطع شد بعد الانقطاع طهارت، طهارت واقعی است، بدان جهت اگر فترة داشت باید در آن فترة اتیان کند.
روی این اساس صلواتی که از زن فوت می شود یا از غیر زن فرقی ندارد، این صلواة فوت که می شود وجوب قضاء موسع است، اینطور نیست که فوراً قضاء واجب بوده باشد، مثل آن فورنی که فرض می کردیم مسح کتابت فوراً واجب است چون که نجس است خط قرآن و باید فعلاً ازاله شود، این قضاء صلواة واجب موسع است، و قاعده کلیه گفتیم برای شما هر جایی که برای واجب یک بدل اضطراری تعیین بشود ظاهر دلیل این است که آن وقتی که نتواند مبدل اختیاری صرف الوجودش را اتیان کند، نوبت به بدل اضطراری می رسد، وقتی که موسع شد قضاء، زن می تواند بعد از انقطاع استحاضهاش آن صلواتی که فوت شده است قضاء کند، متمکن است از صرف الوجود آن مبدل اختیاری، بدان جهت موضوع برای امر اضطراری نمیماند.
گفتیم در این موارد اگر امر اضطراری داشته باشد باید دلیل خاصی داشته باشد و دلیل خاص هم که نیست روایات ناظر است به چه چیز، به صلوات ادایی صلت غسلت لفجرها و صلت غسلت للظهرین و العشائین، اینجور بود. بدان جهت در ما نحن فیه اصل اینکه استحاضه ولو استحاضه اش قلیله باشد درحالی که مستحاضه است یعنی دم استحاضه دارد بخواهد صلواتی که فوت شده است از او قضاء کند نمی تواند، اینها دلیل ندارد، مشروئیت صلاة اضطراری نسبت به قضاء دلیلی ندارد، عمده در فکر این است کبریات را به مصادیقش تطبیق کردن است، کبرای اینکه مأمور به اضطراری آن وقت نوبت به او می رسد که از مأمور به اختیاری متمکن نباشد از صرف الوجودش، مگر در جایی که دلیل خاصی قائم شود، دلیل خاص بر اینکه مستحاضه در زمان استحاضه صلاتش را قضاء می کند به این طهارتی که گفتیم در حال دم ها، -اگر در حال انقطاع باشد مستحاضه نیست قضاء می کند-، در حال جریان دم بتواند قضاء کند دلیل ندارد، و من هنا اصل جواز القضاء مشکل است، اینکه ایشان هم می گوید بل الاحوط ان یترک القضاء الی نقاءها، این احوط باید وجوبی شود لااقل، ولو ظاهر ایشان احوط استحبابی است چون فتوا داده به جواز اتیان ولکن این احوط باید وجوبی شود.
مقام اول این است که نه، نمی تواند اصلاً قضاء کند علی القاعده، چون که دلیل خاصی بر قضاء نیست.
بله آنجایی که نتواند مأمور به اختیاری را اتیان کند مثلاً کسی است که دم مرگ است یا مثلاً میداند که نمیماند چون لاسمح الله موشک می آید و بمب باران می شود یقین دارد خواب دیده است که خواهد مرد، اینجا عیبی ندارد زمان استحاضهاش است چونکه اضطراری نیست، متمکن از مأمور به اختیاری نیست چونکه میداند متمکن از مأمور به اختیاری نیست اشکالی ندارد قضاء کند. ثم اگر گفتیم قضاء جایز است در این مورد یا قضاء جایز است مطلقاً، غسل نمی خواهد، آنی که لازم است برایش وضوء گرفتن است، چرا؟ چون در مرسله طویله یونس امام علیه السلام اینطور فرمود: فرمود صلت کل صلاةٍ بوضوءٍ و ان سال مثل المثعب، ما گفتیم از این امور فقط صلوات یومیه خارج است اداءش، آنجا فرموده است در روایات بر اینکه اغتسلت للفجر و اغتسلت للظهرین و العشائین، اینها خارج شده است، و اطلاق مقامی آنها همین بود که وضوء لازم نیست و غسل کافی است، بدان جهت از این ما رفع ید کردیم، اما صلاة قضاء باقی تحت توضأت لکل صلاةٍ است، بدان جهت اگر بخواهد صلاة قضاء اتیان کند بعد وظیفة الوقت قضاء کند یا قبل از وظیفة الوقت اتیان کند فقط وضوء لازم است، چه مستحاضهاش کثیره باشد چه متوسطه باشد چه قلیله بوده باشد، و توضأت لکن صلاةٍ، برای هر صلاتی وضوء می گیرد عمومش را اخذ می کنیم.
یک نکتهای گفتهام این را به رفقاء ولکن می خواهم این در ذهنتان بماند نکته مفیدی است، پس ما گفته ایم اغتسلت و صلت کل صلاةٍ بوضوءٍ مستحاضه کثیرة را هم می گیرد اینطور گفتیم، گفتیم فقط صلواة یومیه خارج شده است که آنها اغتسلت، توضأت ندارد، اغتسلت من الحیض، توضأت لکن صلاةٍ بوضوءٍ حتی در مستحاضه کثیره، بعد از این استثناء کردیم مستحاضه کثیرة را نسبت به صلواة یومیهاش که برای صلواة یومیهاش باید غسل کند و در آنها وضوء لازم نیست. بعضیها در ذهنشان آمده است که نمی شود صلاة یومیه را تخصیص زد، چرا؟ چون که قدر متیقن صلاة یومیه است از این توضأت لکل صلاةٍ قدر متیقن صلواة یومیه است.
این درست نیست، ملاک اینکه تخصیص عام در موردی جایز است یا جایز نیست ملاکش استثناء متصل است، اگر استثناء او متصلاً جایز شد منفصلا هم اشکالی ندارد، بدان جهت امام علیه السلام در ذیل آن مرسله اگر میفرمود که میفرمود: فلتدع الصلاة ایام اقرائها ثم تغتسل و تتوضأ لکل صلاةٍ قیل و ان سال قال و ان سال مثل المثعب، اگر اینجا میفرمود و ان سال مثل المثعب الا فی صلواتها الیومیه أی الفجر و الظهرین و العشائین فإنها تغتسل لها، این استثناء بلا اشکال جایز است از عموم که مستحاضه کثیره را می گیرد، وقتی که استثناء متصلش جایز شد استثناء منفصل هم اگر آمد همینجور می شود، آن جاهایی که استثناء متصل درست نیست مثل اخراج مورد و امثال ذلک استثناء منفصلش هم درست نیست. این ملاکی است که عرض کردیم.
بدان جهت تا حال معلوم شد بر اینکه اگر صلاة را قضاء بکند ولو مستحاضه کثیره، ولو در آن موردی که میداند متمکن است قضاء اختیاری نخواهد شد او وضوء بگیرد کافی است، چه این قضایش بعد از اتیان صلواة یومیه شود چه قبلها بوده باشد یک وضوء بگیرد کافی است.
از اینجا معلوم شد مناقشه در فتوای صاحب عروه که غسل اتیان می کند اما وظیفه اداء را بر قضاء هم اتیان می کند، این درست نیست.
مسأله 20: «المستحاضة تجب عليها صلاة الآيات وتفعل لها كما تفعل لليومية و لا تجمع بينهما بغسل و إن اتفقت في وقتها».[2]
و از اینجا معلوم شد حکم در مسئله بعدی، مسئله بعدی این است که صاحب عروه می گوید: اگر صلاة آیات موجبش موجود شد، مثلاً نشسته بودند دیدند شمس کسوف پیدا کرد که صلاة آیات واجب است، این صلاة آیات را که می خواند مستحاضه کثیره باید غسل کند وضوء بگیرد صلاة آیات بخواند، از ما ذکرنا معلوم شد که غسل نمی خواهد همان وضوء می گیرد صلاة آیات را می خواند، توضأت لکل صلاةٍ، به عمومش تمسک می کنیم.
ایشان یک فتوایی هم دارد در عروه، می گوید وقتی که دیدی شمس کسوف شد زن بلند شد تا که غسل کند صلاتش را بخواند زلزله هم شد یک موجب دیگری هم مقارن با صلاة آیات موجود شد، ایشان می گوید یک غسل بر دو صلاة آیات کافی نیست، باید غسل کند یک صلاة آیات را بخواند، بعد یک غسل دیگر کند با وضوء صلاة آیات دومی را بخواند.
عرض می کنم اینکه می گوید به دو غسل جمع بین صلاتین نمی شود، این حرفش متین است، چون که سابقاً هم گفتیم مراد صلاتین در آن روایات ظهر و عصر و مغرب و عشاء است، و اما اینکه فرموده است که غسل کند اصلاً غسل لازم نیست، هر یکی را با یک وضوء می خواند، توضأت کل صلاةٍ بوضوءٍ، و من هنا علّقنا بر اینکه در ما نحن فیه غسل کردن بر صلاة آیات و هکذا غسل کردن بر صلاة قضاء مبنی بر احتیاط است و الا لزومی ندارد.
مسأله 21: « إذا أحدثت بالأصغر في أثناء الغسللا يضر بغسلها على الأقوى لكن يجب عليها الوضوء بعده وإن توضأت قبله«.[3]
بعد ایشان یک مسئله دیگر را می فرماید، و آن مسئله دیگر این است که زن مستحاضة کثیره بود، یا مستحاضة متوسطه بود، که وضوء گرفته بود قبل از غسلش مشغول غسل کردن بود یک حدث اصغری از او صادر شد، کاری که وضوء را باطل می کند، خروج ریحی یا چیز دیگری که حدث اصغر حساب می شود، ایشان می فرماید غسلش باطل نمی شود غسل را ادامه بدهد، منتهی بعد از اینکه غسل را تمام کرد وضوء بگیرد برای صلاتش، و ان توضأت قبل الاغتسال ولو قبل الاغتسال وضوء گرفته بود که ما هم فرض کردیم، او به درد نمیخورد باید بعد از این یک وضوی دیگری بعد از غسل بکند.
اینی که ایشان می فرماید این به جهت این است که ما دلیلی نداریم غسلی از اغسال که غسل مس میت باشد، غسل حیض باشد، غسل استحاضه باشد، غسل نفاس باشد، ما نداریم یک دلیلی که غسل با حدث اصغر باطل شود تا بگوییم که وقتی که در اثناء واقع شد حدث اصغر غسل باطل شد.
آن چیزی که داریم بر اینکه غسل مس میت را اگر شروع کند در اثناءش تکرار شود آن موجب، یک میت دیگر را مس کند، غسل مس میت می کرد به میتی را می گذراندند از آنجا دستش را به آن میت دومی را که غسل نداده شده بود زد، غسل باطل می شود غسل مس میت وقتی که موجب غسل تکرار شد در اثناء غسل اول، غسل اول باطل می شود چون موجب فعلاً موجود شد.
واما غسلی به واسطه موجب غسل آخری یا به واسطه موجب حدث اصغری باطل شود به این دلیلی نیست، الا در غسل جنابت بعضیها ادعا فرموده بودند ادعا کرده اند که آنجا در بحث جنابت متعرض شده ایم، گفته اند شخصی (در رسالهها هم هست) شخصی غسل جنابت می کرد در اثناء غسل جنابت ریحی از او خارج شد یا مثلاً بولی خارج شد، گفته اند این جماعت که این غسل جنابتش باطل شد باید از اول یک غسل جنابت بکند و وضوء هم لازم نیست.
اینها که در غسل جنابت این را گفته اند، این به جهت این است که در آیه مبارکه و ان کنتم جنبا فاطهروا، در تفسیرش یک روایتی وارد شده بود که تفسیر می کرد اذا قمتم الی الصلاة را یعنی از حدث اصغر که نوم بود نوم یا مثل النوم، وقتی که انسان از حدث اصغر بلند می شود به اتیان صلاة باید وضوء بگیرد مگر اینکه با این حدث اصغر جنب بوده باشد، چون در ذیلش می فرماید: و ان کنتم جنباً فاطهّروا، یعنی إذا قمتم الی الصلاة من الحدث و کنتم جنبا فاطهّرو، غسل کنید.
بر این اساس، آن إذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم برای کسی می شود که جنب نیست، چونکه إذا قمتم من الحدث الاصغر، جنب باشند، باید فاطهّروا غسل کند، جنب نباشد آن وقت وضوء می شود چون تقسیم قاطع شرکت است، تقسیم کرد خداوند متعال قائمین الی الصلاة را ما من الحدث الاصغر الی قسمین جنبٌ و غیر جنب، در جنب غسل را واجب کرد غیر جنب او مختص می شود به وضوء قاطع شرکت است تقسیم.
میفرمودند: وقتی که کسی غسل جنابت می کرد مادامی که غسل جنابت را تمام نکرده است که جنب است، وقتی که در اثناء حدثی صادر شد این داخل می شود در آن آیه شریفه به ضمیمه تفسیر که محدث به حدث الاصغر که که جنب است او می خواهد نماز بخواند وظیفه او چیست؟ وظیفه این است که غسل کند، گفتیم اینطور است که قائم من الحدث جنب باشد باید غسل کند ظاهر غسل کند یعنی غسل را بعد از حدث احداث بکند، بدان جهت بعد از این باطل است غسل اولی، دوباره باید غسل بگیرد.
این غایت تقریب بود، در آن جایی که گفته بودم محدث به حدث اکبر جنابت بوده باشد در اثناء محدث به حدث اصغر بشود غسلش باطل می شود، این فقط مختص به غسل جنابت است.
و ناقشنا کما ذکرنا در سابق که این کلام درست نیست غسل جنابت هم مثل سایر اغسال است و به حدث الاصغر در اثناء باطل نمی شود.
روی این اساس وقتی که در اثناء محدث به حدث اصغر شد غسل باطل نشده است، غسل را تمام می کند، منتها با این غسل نمی تواند نماز بخواند، چرا؟ چون موجب حدث اصغر موجود شده است که موجب وضوء موجود شده است، بدان جهت وضوء می گیرد، بدان جهت فتوا می دهد که حدث بالاصغر در اثناء غسل باطل نمی کند، منتها بعد الغسل وضوء می گیرد و إن توضأت قبل الاغتسال، چون آن وضوء باطل شد، محدث بول دیگر کرده است حدث اصغر دیگر موجود شده است وضوء قبلی باطل شد، وضوء می گیرد.
ایشان می فرماید: این حدث اصغر باطل نمی کند علی الاقوی، علی الاقوی معنیاش این است که طرف مقابل است در مسئله، آنها چه می گویند؟ آنها می گویند غسل باطل شد به حدث اصغر، چرا باطل شد؟ برای اینکه مستفاد از روایات این است که مستحاضه کثیره نمازش را باید با غسل بخواند، وقتی که در اثناء حدث الاصغر موجود شد، این صلاة را با این غسل نمی تواند بخواند، باید وضوء بگیرد شما می گویید، ظاهر روایات این است که مستحاضه کثیره غسلی می گیرد که با آن غسل نماز بتواند بخواند، مستحاضه متوسطه هم غسلی می گیرد که با آن غسل بتواند نماز بخواند، یعنی اگر وضوء را قبلا گرفته بعد غسل می کند با آن غسل می تواند نماز بخواند، مع الحدث فی الاثناء با این غسل نمی شود نماز خواند.
جوابش را هم گفتهام که این حرف درست نیست، چرا؟ برای اینکه ظاهر روایات این است که با آن غسل نماز بخواند، ولکن در روایات موجب حدث فرض نشده است، موجب حدث اصغر، فقط استحاضه فرض شده است که زن فقط حدث استحاضهای دارد او فرض شده است در روایات، رافع آنها غسل و وضوء است، و اما اگر محدث به حدث دیگر شد، بولی کرد یا مس میتی کرد وظیفهاش چیست این به طبق ادله است که من مس میتا فلتغتسل من بال فلیتوضأ یا لا ینقض الوضوء الی خروج الریح و امثال ذلک که باید وضوء بگیرد، بدان جهت این مسئله هم صاف است اشکالی ندارد.
مسأله 22: « إذا أجنبت في أثناء الغسل أو مست ميتا استأنفت غسلا واحدا لهما ويجوز لها إتمام غسلها واستئنافه لأحد الحدثين إذا لم يناف المبادرة إلى الصلاة بعد غسل الاستحاضة وإذا حدثت الكبرى في أثناء غسل المتوسطة استأنفت للكبرى».[4]
میرسیم به مسئله اغسال که در اثناء اغتسال موجب غسل دیگری موجود شده است، مثلا زن در اثناء غسل استحاضهاش مس میت کرد، دو نفر بودند در حمام این زن غسل استحاضه می کرد آن زن دیگر هم غسل استحاضه می کرد، آن یک دفعه افتاد رفیقش مرد، این هم در اثناء غسلش مس کرد به نحوی که آن بدنش هم سرد شده بود که موجب غسل مس میت را موجود کرد در اثناء، اینطور اگر مسی کرد غسل استحاضهاش باطل می شود یا نه؟ ایشان می گوید: موجب هم باطل نمی کند، موجب غسل آخر هم در ما نحن فیه غسل استحاضه را در اثناء که واقع شده است موجب غسل آخر باطل نمی کند، آنی که از خارج گفتم موجب غسل آخر خود غسل را در اثناء باطل نمی کند، مگر اینکه غسل از آن موجب شود غسل جنابت شود در اثناء جنب شود غسل مس میت شود در اثناء مس میت کند، اما غسل استحاضه بشود در اثناء مس میت کند یا جنب شود در اثناء غسل استحاضه را باطل نمی کند، بدان جهت مخیر است آن غسل را تمام کند برای جنابتش یا برای مس میتش یک غسل دیگر کند، ممکن است نه او را راها کند یک غسل را از اول شروع کند، چون تداخل اغسال گذشت که انسان می تواند اغسال متعددهای بر او واجب شده است یک غسل اتیان کند، می تواند او را رها کند یک غسل کند به هر دو، می تواند او را تمام کند به آن موجب ثانی یک غسل دیگر کند.
اینجا یک قیدی میزند، که در جایی که او را تمام کرد یک غسل دیگر را دوباره شروع کند إن لم ینافی المبادرة الی الصلاة، چون که در مستحاضه پشت سر غسلش باید نماز را شروع کند، اگر این غسل کردن به موجب آخر منافات با مبادرت نداشته باشد او را تمام می کند این را اتیان می کند بعد نمازش را می خواند، و اما اگر منافات با مبادرت داشته باشد باید استیناف کند از غسل اولی رفع ید کند یک غسل بکند، با یک غسل صلاتش را بخواند.
این قید را آن کسی می تواند بزند که قائل است در تداخل اغسال که غسل واحد کافی است از تمامی اغسال آن وقتی کافی است که همه را قصد کند، که ظاهر عبارت عروه هم این است، و یستأنف لهما یک غسل می کند هم برای استحاضهاش هم برای مس میتش مثلا، و اما کسی که کما اخترنا و قدمنا در این اجزاء قصد اغسال را معتبر ندانست، گفت کسی اگر غسل جمعه کند واقعاً جنب باشد جنابتش هم رفته است ولو ملتفت نباشد، شب محتلم شده بود جنب شده بود نداند، غسل جمعه که کرد جنابتش هم میرود.
بناءً علی ما ذکرنا که اختیار کردیم بحث گذشته است سابقاً بناءا علی ما اخترنا به این قید اذا لم ینافی المبادرة احتیاج نیست. چرا؟ چون بعد غسل دیگر که می کند اگر خیلی طول کشید غسل اول باطل است غسل دوم جای هر دو غسل را مینشیند، مجزی است دیگر، اگر طول نکشید غسل اول هم صحیح است غسل ثانی هم صحیح است.
به اینکه ایشان قید فرموده است ان لم المبادرة الی الصلاة این مبتنی بر این است که در موارد تداخل اغسال بگوییم که باید آن شخص که غسل می کند قصد همه را بکند، آن وقت تداخل می شود، بنابراین اگر دید که غسل اول را تمام کند غسل دوم را بکند نماز بخواند تأخیر میافتد، نمی تواند این کار را کند، باید رها کند یک غسل اتیان کند، اما بناءا علی ما ذکرنا که لازم نیست قصد اغسال متعدده حین الغسل اگر یک غسلی را اتیان کند و غافل از اغسال دیگر هم بوده باشد آن اغسال دیگر ساقط می شوند، قصد نمی خواهد، بناءا علی ما ذکرنا این قید لازم نیست که ان لم ینافی المبادرة، چون اگر منافات پیدا کرد با مبادرت غسل اولی باطل می شود غسل دومی جای هر دو تا را مینشیند، جای هر دو مینشیند مجزی است، اگر منافات با مبادرت پیدا نکرد آن هم صحیح است این هم صحیح است، دیگر تقیید نمی خواهد که ان لم ینافی المبادرة، این را هم گذشتیم.
{سؤال؟ جوتب:قطع نظر از آن حرف که سابقاً گفتیم مشهور این را ملتزم نیستند اغسال را اغسال متعدده میدانند این کلمات ما هم مبتنی بر اوست، و اما آن حرفی که ما زدیم تمامی اغسال مثل وضوء هستند چهطور وضوء یک حقیقت دارد غسل هم یک حقیقت دارد آن وقت مثل وضوء می شود، موجب دیگر که موجب شد آن اولی باطل می شود، هر موجب غسلی موجود شد اولی باطل می شود، بعد باید یک غسل کند آن بناءا علی ما ذکرنا بود.
مسأله 23: « قد يجب على صاحبه الكثيرة بل المتوسطة أيضا خمسة أغسالكما إذا رأت أحد الدمين قبل صلاة الفجر ثمَّ انقطع ثمَّ رأته قبل صلاة الظهر ثمَّ انقطع ثمَّ رأته عند العصر ثمَّ انقطع و هكذا بالنسبة إلى المغرب و العشاء و يقوم التيمم مقامه إذا لم تتمكن منه ففي الفرض المزبور عليها خمس تيممات و إن لم تتمكن من الوضوء أيضا فعشرة كما أن في غير هذه إذا كانت وظيفتها التيمم ففي القليلة خمس تيممات و في المتوسطة ستة و في الكثيرة ثمانية إذا جمعت بين الصلاتين و إلا فعشرة«.[5]
بعد ایشان مسئله اخیری را می گوید که باب استحاضه را با آن مسئله تمام می کند و مسئله هم مسئله مختصری است ولو من حیث نوشتن طولانی است، ایشان می فرماید: ربَّما بر مستحاضه کثیره پنج غسل در یک روز واجب می شود بعد مثالش را می گوید.
اینکه می گوید بعضاً پنج غسل واجب می شود این نه از جهت اینکه صلواتش را متفرق خوانده است ظهر و عصر را متفرق خوانده است مغرب و عشاء را متفرق خوانده است، از این جهت نیست، بلکه از جهت دیگر است وجوب پنج غسل، بدان جهت می گوید که بلکه ربَّما مستحاضه متوسطه هم باید در یک شبانهروز پنج غسل کند، مستحاضه متوسطه که جمع بین الصلاتین نداشت می گوید او هم باید پنج غسل کند، و ظاهر کلامش هم عبارت از این است که این پنج غسل وظیفه واقعیه است، نه اینکه اول غسل کرده بود نماز خوانده بود بعد معلوم شد که فتره دارد، فتره حاصل شد که کافی به غسل صلاة است کشف شد که غسل صلاة اولی باطل بود، نه، ظاهر عبارت از این است که پنج غسل وظیفه واقعی است، این چه وقت می شود؟
با دو مطلب تمام می شود، مطلب اول این است که گفتیم استحاضه کثیره، متوسطه، قلیله اینها حدث هستند، و مطلب ثانی اینکه گفتیم رافع این حدث رافع اضطراریشان در حال دم این اعمال است و نافع حقیقیشان بعد از انقطاع دم این اعمال است، این اعمالی که ذکر شد برای طهارت مستحاضه در حال اعمال دمش منقطع بوده باشد آن طهارت واقعیه است و اگر دمش منقطع نبود در حال دم اتیان می کند، فرض کنید صلاتش را هم در حال دم اتیان می کند، ولو صلاتش را در حال دم اتیان می کند آن طهارت، طهارت اضطراری است، این دو مطلب بود.
خوب اگر فرض کنیم زنی آنوقتی که طلوع الفجر شد قبل از اینکه طلوغ الفجر شود مستحاضه کثیره بود، طلوغ فجر شد باز مستحاضه کثیره باشد، ولکن از طلوغ فجر یک پنج شش دقیقه که گذشته بود دید دم قطع شد حتی پنبه گذاشت پنبه دومی گذاشت دید که قطرهای هم دم خارج نمی شود پاک پاک شده است نقاء حاصل شد گفت الحمدالله غسلش را کرد، بنابر اینکه غسل کافی است مستحاضه کثیره بود، یا یا به قول صاحب عروه غسل کرد وضوء هم گرفت نمازش را هم خواند امتحان هم کرد دید که هیچ خبری نیست، خوب بر صلاة فجرش غسل کرد یا نه؟ کمی صبر کرد دم آفتاب زدن بود دید که یکدفعه برگشت دید خون پرید همان مستحاضه کثیره عود کرد، بود، بود، بود، قبل از ظهر وقتی که ظهر داشت می شد قطع شد خون، باز پنبه گذاشت دید که خبری نیست، خشک خشک شده است غسل را باید اعاده کند دیگر، یا غسل را یا غسل را مع الوضو، اینطور گفتیم، گفتیم برای اینکه وقتی که قبل از صلاة مستحاضه کثیره بود باید به آن صلاة غسل بکند، بر صلاة ظهر غسلش را کرد چون قطع شده بود موقع غسل کردن، خون بود تا نزدیکی ظهر، ظهر قطع شد، غسل کرد در این صورت پنبه گذاشت دید هیچ خونی نیست نماز ظهرش را هم خواند، السلام عیکم و رحمة الله و برکاته، دید خون پرید بعد از سلام، همینطور خون پرید، گفت خوب پس صلاة عصرمان را نخوانیم بگذاریم فتره شاید بشود بعد بخوانیم، نخواند فتره حاصل شد یک ساعت دو ساعت دیگر دید خون قطع شده است، خوب صلاة عصر را باید بخواند دیگر، چطور بخواند؟ قبل از این صلاة خون داشت آخر، باید غسل کند، وقتی که غسل کرد و صلاة عصرش را خواند در حالیکه صلاة عصرش را می خواند هیچ چیز نبود؛ ولکن دید دو ساعت به غروب است گفت خوب است که پاک شدیم اتفاقاً دو ساعت به غروب مانده یا یک ساعت به غروب مانده دوباره دم برگشت همان استحاضه کثیره، باز وقتی که مغرب می شد قطع شد، باید غسل کند برای صلاة مغربش دیگر، چون قبلش استحاضه کثیره بود، غسل کرد صلاة مغربش را خواند، السلام عیکم و رحمة الله و برکاته، خون قطع شده بود قبل از مغرب بعد از صلاة مغرب دیگر مهلت به صلاة عشاء نداد خون آمد، گفت بگذار فتره دارم انشاالله در فتره می خوانم می خوانم گذاشت بعد از دو سه ساعتی خون قطع شد، گفت بلند شوم غسل کنم عشاء را بخوانم، غسل کرد عشاءش را هم خوانده شد پنج نماز، پنج تا نماز با پنج غسل، اگر متمکن از غسل نبوده باشد باید پنج تیمم کند برای هر غسلی یک تیمم، اگر صاحب عروه گفت بر اینکه وضوء هم باید بگیرد 10 تا تیمم باید بگیرد، پنج تا را برای پنج غسل و پنج تا را برای پنج وضوء، اینجور می شود دیگر.
ایشان می فرماید: در مستحاضه متوسطه هم همینطور است، همین نقشهای که عرض کردم در مستحاضه متوسطه عملی شود، قبلالفجر مستحاضه متوسطه بود خونش قطع شد غسل کرد وضوء گرفت همین که صلاتش را تمام کرد بعد از مدتی خونش قطع شده بود، دوباره استحاضه متوسطه آمد، صلاة بعدی را باید به همان اعمال اتیان کند؛ باز اتیان کرد قطع شد مثل همان که گفتم این نقشه.
این حرفی که ایشان فرموده است در این مثالی که ما مثال زدیم حرف صحیح است در مستحاضه کثیره، چرا؟
چون استحاضه کثیره گفتیم حدث است و رافعش هم غسل است، بدان جهت گفتیم وقتی که در حال دم بود استحاضه، استحاضه کثیره است پس رافعیتش هم رافعیت اضطراری است، دم قطع شده بود رافعیتش حقیقی است این دو تا مطلب که گفتیم نتیجهاش این است.
اشکال کردند در آن فرعی که مثالی که من زدم اطلاق روایات این است که مستحاضه کثیره سه غسل کند پنج غسل نیست در روایات، این حرف درست نیست، روایات ناظر است کما ذکرنا به آن مستحاضهای که در حال صلاة و در حال غسل دم داشته باشد کما ذکرنا، که تؤخر هذه و تعجل هذه دم دارد، و اما در این مثالی که ما زدیم زن طهارت فتره ای دارد و دمش در حال غسل وضوء و صلاتش منقطع است روایات ناظر این نیست، دو مطلبی که از روایات استفاده کرده بودیم از مجموعهاش استحاضه حدث است، و رافعیت اضطراریش غسل در حال الدم است و رافعیت اختیاری غسل در حال نقاء است مقتضای آن این است.
در مستحاضه کثیره این کلامی که ایشان فرموده است در این فرع مثالی که من زدم صحیح است، منافات با اطلاق روایات هم ندارد. چون آن روایات سه غسل در باره زنی است که دم داشته باشد در هر صلاة و غسل تؤخر هذه و تعجل هذه، به قرینه آن، و اما آن جایی که فتره داشته باشد اینطور نیست.
و اما در مستحاضه متوسطه فرمایش صاحب عروه تمام نیست؛ چرا؟ برای اینکه گفتیم مستحاضه متوسطه نسبت به صلاة اول الیوم آن حدثش کبیره است، نسبت به صلاة اول الیوم قبل الفجر عندالفجر که مستحاضه متوسطه بود در فجر غسل کرد نمازش را خواند خون قطع شد، نزدیک ظهر دوباره استحاضه متوسطه آمد، این نزدیک ظهر در این روز غسل کرده است، حدث اصغر است غسل لازم نیست بر او، قطع شد بعد مغرب و عشا آمد بگذار بیاید، حدث اکبر که نیست وضوء می خواهد، بدان جهت چون حدث مستحاضه متوسطه نسبت به صلاة دومی یا سومی، چهارمی، پنجمی فی یومها استحاضهاش حدث اصغر است نسبت به صلاة اولی بعد از آن دم فی یومها که حدث اکبر بود، بدان جهت بر مستحاضه متوسطه پنج نوع غسل واجب نمی شود، یک غسل واجب است پنج دفعه خونش قطع شود و پنج دفعه بیاید در یک روزها در یک شبانهروز، فرقی نمی کند یک غسل واجب است.
و از اینجا معلوم می شود استحاضه کثیره که گفتیم پنج غسل کند چون در پنج وقت نماز خواند، چون در پنج وقت نماز خواند و وظیفهاش در پنج وقت خواندن بود، چون پنج فتره داشت و وظیفهاش این بود که هر صلاة را در آن فتره بخواند با طهارت واقعیه بخواند، چون فتره داشت برای غسل، اینکه در آنجا پنج غسل واجب است لتفریقها فی صلواتها یکی هم لفترتها فی کل من صلواتها، این دو تا باعث شد که پنج غسل کرد، و اما در مستحاضه متوسطه اینطور نیست، یقع الکلام فی النفاس انشاء لله.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص358.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص358.
[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص358.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص358.
[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص358.