«(فصل) في النفاس: و هو دم يخرج مع ظهور أول جزء من الولد أو بعده قبل انقضاء عشرة أيام من حين الولادة سواء كان تام الخلقة أو لا كالسقط و إن لم تلج فيه الروح بل و لو كان مضغة أو علقه بشرط العلم بكونها مبدء نشوء الإنسان و لو شهدت أربع قوابل بكونها مبدء نشوء الإنسان كفى و لو شك في الولادة أو في كون الساقط مبدء نشوء الإنسان لم يحكم بالنفاس و لا يلزم الفحص أيضا و أما الدم الخارج قبل ظهور أول جزء من الولد فليس بنفاس نعم لو كان فيه شرائط الحيض كأن يكون مستمرا من ثلاثة أيام فهو حيض و إن لم يفصل بينه و بين دم النفاس أقل الطهر على الأقوى خصوصا إذا كان في عادة الحيض أو متصلا بالنفاس و لم يزد مجموعهما من عشرة أيام كأن ترى قبل الولادة ثلاثة أيام و بعدها سبعة مثلا لكن الأحوط مع عدم الفصل بأقل الطهر مراعاة الاحتياط خصوصا في غير الصورتين من كونه في العادة أو متصلا بدم النفاس»[1].
عرض کردیم بر حسب روایات بعد الولادة که زن خون ببیند خونش دم نفاس است، ما بین این نفاس و ما بین حیض قبلی اعتبار ندارد فصل اقل الطهر، چون این دم، دم نفاس است وجدانا که بعد از زاییدن خارج شده استبعد از اینکه این زن نفاس شد، چون اقل الطهر ما بین اسن دم نفاس و ما بین حیض سابق معتبر نیست، بدان جهت اگر سابق بر این قبل از وضع حمل خون دیده بود که در آن شرایط حیض موجود بود یعنی از سه روز کمتر نبود و از ده روز زیادتر نبود حکم می شود که آن دم سابقی حیض است، ولو فصل اقل الطّهر ما بین این نفاس و حیض سابق فاصله نشود، گفتیم به حسب روایات حکم همینجور است.
ولکن در ما نحن فیه مطلبی هست، و آن مطلب این است اینکه می گوییم سابق بر نفاس حیض است این در صورتی است که دم سابقی بعد از درد زایمان حادث نشود؛ اینکه دم سابقی را می گفتیم دم حیض است این در صورتی است که این دم سابق در وقتی که زن درد زایمان دارد حادث نشود، مثل اینکه قبل از اینکه درد بگیرد، خون چند روزی میآمد، این را می گوییم که حیض است و فصل ما بین این حیض و ما بین نفاس معتبر نیست، بلکه ممکن است متصل به یکدیگر میباشد، مثلاً پنج روز خون حیض دید درد زایمان هم نداشت، بعد دردش گرفته و زایید و بعد از آن خون نفاس آمد، اولی حیض و دومی نفاس است، بعد از زایمان نفاس و قبل از زایمان حیض؛ و اما اگر خون قبلی موقعی که درد زایمان می گیرد آن وقت آن این خون بیاید آن خون حیض نیست، او را دم مخاض می گویند، نه حکم استحاضه را دارد و نه حکم حیض را، خونی است نجس است و مثل این است که دستش خون آمده باشد اثر خاصی ندارد که فقط باید بشوید و نماز بخواند، حتی ناقض وضوء هم نیست، حتی دم مخاض ناقض وضوء زن هم نیست، چرا؟ برای اینکه نواقض را حصر کرد امام علیه السلام در نواقض الوضوء یکی از آنها دم نفاس نبود، بدان جهت دم حیض ناقض وضوء است و دم نفاس ناقض وضوء است و حدث است ولکن دم مخاض حدث نیست بدان جهت ناقض وضوء هم نمی شود.
نتیجه بحث این است، خونی را که زن حامله قبل از وضع الحمل میبیند، تارة با درد زایمان حادث نشده است، قبل از اینکه درد زایمان بیاید این خون از او میآمد، این خون اگر شرایط حیض را داشته باشد که کمتر از سه روز نیست و بیشتر از ده روز نیست، این دو تا شرط را داشته باشد، حکم می شود که آن خون حیض است و بعده نفاسٌ، بعد از او که زایید دم نفاس است، اصلاً طهر نشد ما بین اینها، گفتیم لازم نیست ولو متصل شود. و اما در صورتی که درد زایمان باشد و خون آن وقت حادث شود قبل الولاده، آن دم حیض نیست و آن دم، دم مخاض است و هیچ اثری هم ندارد.
اما اولی حیض است، چونکه شرایط حیض موجود است و کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نیست، خودش هم یا در ایام العادت است یا اوصاف حیض را دارد که اماره حیضیت است، اقل طهر هم که شرط نبود، حکم می شود بانه حیضٌ.
و اما در صورتی که اینطور نبوده باشد در وقت زایمان حادث شده باشد آن وقت حکم می شود که آن دم، دم مخاض است و حکمی را هم ندارد.
از کجا این را می گوییم؟ می گوئیم امام علیه السلام اینطور فرمود: در آن موثقه عمار که سوال کرد عن المرأة یصیبها الطلق در زایمان می گیرد ایاماً او یومٍ او یومین، فتر الصفرة او دما، روایت این خصوصیات روایات را ملاحظه بفرمایید؛ فتر الصفرة او الدم، این رؤیت دم متفرع بر درد زایمان است، اینطور بوده باشد قال تصلی ما لم تلد مادامی که نزاییده است نماز می خواند یعنی دم، دم حیض نیست و نفاس هم نیست، دمی نیست که صلاة ترک بشود، فان غلبها الوجع ففاتها صلاتها بعد آن صلاة را قضاء کند، پس آنجایی که خون درد زایمان که گرفت آمد او خارج شده است، حکم شده است که دمی است که اثر ندارد، و اما جائی که خون قطع نظر از درد زایمان قبلاً بود و موجود بود آن خون اگر از سه روز کمتر نیست و از ده روز بیشتر نیست حکم می شود که دم حیض است.
حاصل حرف ما در این مسئله آن روز سه شنبه و این روزی که گفتیم این شد: آن دو دم اگر هر کدام حیض مستقل شود بینهما باید ده روز طهر فاصله بشود، و اگر دم نفاس است بخواهیم دم دوم حیض شود، بینهما باید عشرة الطهر فاصله بشود، و اما اگر دومی نفاس است می خواهیم اولی حیض شود عشرة الطهر اعتبار ندارد، چونکه در صحیحه محمد بن مسلم که امام علیه السلام فرمود: از حینی که طاهر شده است الی ان تری الدم باید کمتر از ده روز نباشد که آن صحیح محمد بن مسلم که در اقل الطهر وارد شده بود، لا یکون القرء فی اقل من عشرة الایام فمازاد اقل ما یکون عشرة ایامٍ من حین تطهر الی ان تری الدم، گفتیم این تری الدم یعنی تری دم الحیض، دم نفاس را نمی گیرد، چون اگر دم نفاس را می گرفت می گفت: الی ان تردی الدم او تلد، ولد بزاید، چون منصرف است رؤیت الدم به رؤیت خالصه که دم را ببیند، نه به اعتبار سبب الولاده، از او منصرف است او احتیاج به ذکر دارد.
و اما در جایی که فعلاً نفاس باشد و بخواهیم آن دم اولی حیض شود، نه آنجا عشرة الطهر فاصله بودنش لازم نیست و حکم می شود به حیض.
آنهایی که فرمودهاند (که کاش نمی فرمودند) که دم نفاس هم همان دم حیض است دم حیض محتبس است، بدان جهت چه جور ما بین دو تا دم حیض باید ده روز فاصله بشود ما بین دم نفاس و دم حیض سابق هم (چون نفاس دم حیض است) باید ده روز فاصله بشود، این درست نیست، چون اولاً: آن که عشرة الطهر فاصله باید شود بین الحیضین است و نه دم حیض محتبس، اینکه این دم حیض محتبس است، و ثانیاً اینکه یک روایتی ما پیدا کنیم که این روایت معتبره دلالت کند دم النفاس دم حیض محتبس است ما همچنین روایتی پیدا نکردیم، آنی که در ما نحن فیه است آن در حیض حامل است، حامل وقتی که در ایام الحمل حیض میبیند در او وارد است بله روایاتش هم معتبر است که آن دم حیض است و دم حیض از غذای ولد زیادتر مانده رحم بیرون انداخته است، آن حیض حقیقی است، اما ما دم نفاس را بگوییم که نفاس دم حیض محتبسی هست ما با آن فحص کم مان پیدا نکردیم، یک روایت که من حیث السند قابل اعتماد باشد، و اگر روایت هم بود فایدهای نداشت، چون حیض حکم حیض محتبس غیر از حکم حیض غیر محتبس است، ما کلاممان در دم حیض است که منصرف است به دم حیض متعارف که نفاس را نمی گیرد، هر زن را صدا کنی که فلانی زنی که دم بعد از زایمان میبیند آن دم اسمش چیست، یک زن پیدا نمی شود که بگوید دم هنگام زایمان دم حیض است بلکه می گوید نفاس است.
بدان جهت در ما نحن فیه آنی که در روایات ذکر شده است برای دم الحیض او منصرف است از دم نفاس در او حکم جاری نمی شود کما ذکرنا.
مسأله 1: « ليس لأقل النفاس حد بل يمكن أن يكون مقدار لحظة بين العشرة و لو لم تر دما فليس لها نفاس أصلا و كذا لو رأته بعد العشرة من الولادة و أكثره عشرة أيام و إن كان الأولى مراعاة الاحتياط بعدها أو بعد العادة إلى ثمانية عشر يوما من الولادة و الليلة الأخيرة خارجة و أما الليلة الأولى إن ولدت في الليل فهي جزء من النفاس و إن لم تكن محسوبة من العشرة و لو اتفقت الولادة في وسط النهار يلفق من اليوم الحادی عشر لا من ليلته و ابتداء الحساب بعد تمامية الولادة و إن طالت لا من حين الشروع و إن كان إجراء الأحكام من حين الشروع إذا رأت الدم إلى تمام العشرة من حين تمام الولادة«.[2]
بعد صاحب عروه (قدس الله نفسه الشریف) در مقام مسئلهای را می فرماید که آن مسئله اموری را متضمن است:
امر اول: این است که این دم نفاس در ناحیه قلّت بر خلاف دم الحیض است، دم الحیض در ناحیه قلت محدّد شده است به سه روز، دم حیض کمتر از سه روز نمی شود کما تقدم فی باب الحیض، و اما دم نفاس اینگونه نیست و اگر بچه را خیلی راحت زایید و یک ساعت بعد از آن خون آمد و قطع می شود و دیگر تمام شد، خوب نفاسش یک ساعت است، در عروه می گوید: ممکن است نفاسش یک لحظه باشد یک دفعه خون آمد و قطع شد مثلاً چند دقیقه یا چند ثانیهای خون آمده باشد و قطع شده باشد، لیس فی ناحیة قلّة النفاس حدٌّ.
این درست است و ما هم باید ملتزم بشویم، چرا؟ چون ما دلیل نداریم مثل باب الحیض که می گفت حیض نمی شود الا سه روز اقل سه روز، این را در ناحیه نفاس نداریم، در ناحیه نفاس مطلقات داریم که النفساء تترک الصلاة، آن نَفْساء یا نُفَساء معنایش این است زنی که دم نفاس دارد، بدان جهت وقتی دم نفاس یک ساعت شد تترک الصلاة، چونکه گفتیم نفاس اسمٌ للدم است، گفتیم نفس به معنی الدم است، به نفاس گفته می شود اطلاق به دم می شود، دم اگر یک ساعت بود تترک الصلاة در آن یک ساعت.
ثانیاً امام علیه السلام در معتبره سکونی فرمود: آن کسی که درد زایمان گرفته است تصلی حتی تری الدم علی رأس الولد، تا دم را ببیند، دم موضوعیت دارد، بدان جهت دم را علی رأس الولد دید یک ساعت و تمام شد، نفاسش هم تمام است.
و در روایت دیگر هم فرمود ما لم تلد، مادامی که نزاییده است، وقتی که نزایید معنایش این است که آن دم نفاس است، دم قبل از زاییدن نفاس نیست، چون که گفت ما لم تلد بعد از ولادت آن دم نفاس می شود، دم اگر کم بود کم می شود.
بدان جهت ربَّما زن میزاید و نفاس هم ندارد، چونکه زن زایید و آسان هم زایید و اصلاً خونی از او خارج نشد ولو یک لحظه، و ده روز گذشت و بعد از ده روز شروع کرد به خون آمدن، در زنها پیش می آید، او نفاس اصلاً ندارد، چرا؟ چونکه نفاس در ناحیه قلّت حدّی ندارد، ولکن در ناحیه کثرت حدی دارد، نفاس ده روز از حین ولادت است، او وقتی که زایید خون ندید تا ده روز تمام شد، ایام نفاس تمام شد، دیگر خونی که دید نفاس نیست، و او حیض است اگر در ایام عادت است یا اوصاف حیض را دارد، اگر در ایام عادت نیست اوصاف حیض را هم ندارد بلکه اوصاف استحاضه را دارد حکم به استحاضه می شود کما تقدم.
مطلب دوم که در این مسئله می گوید این است که ربَّما زن بعد از زاییدن اصلاً نفاسی ندارد، کما اذا رأت الدم بعد العشرة من ولادتها؛ بعد ولاده اصلاً نفاس ندارد.
ولکن مشهور این معنا متسالم علیه است عند الکل که نفاس در ناحیه کثرت حد دارد، اینجور نیست که در ناحیه قلّت که حد نداشت سه روز شود یا دو روز یا نصف روز شود، ناحیه کثرت حد دارد.
این مسئله حدّ نفاس در ناحیه کثرتش مسئله مهمی است به حسب اختلاف روایات و تفاوت این عبارات اصحاب، هم به حسب نص مختلف است هم به حسب فتوا مختلف است.
در ناحیه کثرة الدم نفاس، اقوالی است:
یک قول این است که نسبتش را به مشهور دادند جماعت کثیره ای از قدما، جماعتش که مسلم است جماعت معتدٌ به از قدما و بلکه اکثر المتأخرین و بلکه مشهور بینهم، این است که اکثر النفاس مثل اکثر الحیض عشرة الایام است کما ذکرنا، مطلقا، فرقی نمی کند که زن ذات العاده شود یا زنی شود که ذات العاده نیست، اول زفاف کرده است و شب اول و شب دوم حامله شد و اصلاً عادتی در حیض ندارد، مبتدئه تعبیر می کنند، یا مضطربه فرقی نمی کند، مشهور ملتزمند که آن غایة النفاس در ناحیه کثرت همان ده روز است مثل الحیض.
در مقابل این مشهور جماعت دیگری هستند جماعت هم معتد به هستند اینطور نیست که یکی دو نفر باشند، جماعت معتدٌ بهی از قدما مثل صدوق (قدس الله نفسه الشریف) مثل سید مرتضی و غیرهما اینها ملتزم شدهاند که نفاس کثرتش هجده روز است، از حین الولاده تا هجده روز، هجده روز اکثر النفاس می شود، یعنی اگر زنی از حین ولادت یا بعد الولاده تا هجده روز خون دید همه اش نفاس است، فرقی نمی کند که زن ذات العاده یشود یا غیر ذات العاده بشود. ـ این دو قول است ـ
د، قر مسئله قول سومی هست، قول سوم را علامه (قدس الله نفسه الشریف) در آورده است، یعنی منتسب به اوست قبل ایشان هم بوده است نمیدانم، و آن این است که فرق است ما بین زنی که در حیضش ذات العادة است، اگر در حیضش ذات العاده است اکثر نفاسش ده روز است، و اما زنی که در حیضش عادتی ندارد اکثر نفاسش هجده روز است. فرق گذاشتهاند ما بین ذات العاده و غیر ذات العاده، یعنی ذات العاده در حیض، در حیض اگر مقدار داشته باشد اکثرش ده روز است، و اما اگر نداشته باشد ذو العاده نشود بلکه مضطربه یا مبتدأ شود تا هجده روز است.
در مسئله در ذات العاده هم یک قول دیگری است، در ذات العاده مشهور می گوید اکثر النفاس ده روز است یعنی ذی العاده اگر ده روز خون دید ولو عادتش در حیض پنج روز است ولکن در نفاسش ده روز خون دید، روز دهم قطع شد همه اش نفاس است، چون اکثر الحیض ده روز است، و اما اگر ده روز را گذشت، برمی گردد مقدار عادتش را نفاس قرار می دهد، کما اینکه اگر در ایام حیضش دمش ده روز را میگذشت ایام عادتش را حیض قرار میداد، اگر در ده روز منقطع می شد، همه حیض بود اگر با آن اوصاف شود، اوصاف حیض هم نداشته باشد آن نحوی است که گفتیم که الصفرة بعد الحیض لیس بحیضٌ با آن هنّ و فنش که گذشت در باب الحیض.
اما بعضیها در ذات العادةیک تفصیلی دادهاند، ما نحن فیه را از باب حیض جدا کرده اند، گفته اند زنی که ذات العاده باشد اکثر ایام حیضش عدد عادتش است، هر مقدار عادت دارد آن مقدار را باید نفاس بگیرد، زنی زایید ذات عادت عددیه و وقتیه بود یا عددیه تنها بود، دم حیض مقدار داشت، مقدارش پنج روز بود، این زن نه روز از وقت زایمان خون دیده است؛ این نه روز همه اش نفاس نیست، بلکه فقط همان عادتش که پنج روز است آن نفاس است بقیه استحاضه است، این قول این است که زن ذات العاده مقدار اکثر نفاسش به مقدار عادتش است، چه دمش از ده روز تجاوز کند یا نکند، فقط مقدار عادتش نفاسش است، ولکن مشهور ملتزم هستند که ذی العاده اگر دمش از ده روز تجاوز کرد در نفاس مقدار عادتش است مثل حائض، و اگر ده روز را تجاوز نکرد همه اش نفاس است.
ما فعلاً این قول اخیری را می گیریم می رویم تا آنهایی که بحث کردیم معلوم بشود که حکمش چیست.
اما این معنا که ذات العاده اکثر نفاسش مقدار عادتش است مطلقا، چه خونش از ده روز تجاوز کند چه تجاوز نکند، این خلاف تمام روایاتی است که در آن روایات امر شده است در نفساء وقتی که زمان عادتش گذشت استظهار کند یک روز، دو روز، سه روز، این استظهاری که در حائض گذشت، حائض وقتی که از ایام عادتش گذشت دید خون می آید، در روایات است که یک روز، دو روز، سه روز استظهار کند تا عشره، یک روز را گفتیم واجب و بقیه مستحب است، استظهار این است که به وظائف حائض ملتزم می شود، نماز را ترک می کند محرمات حیض را هم ترک می کند، سابقا خواندیم که معنای استظهار این است، در ما نحن فیه در روایات وارد شده است نفساء هم وقتی که زایید و خون دید و خون از مقدار عادتش در حیض تجاوز کرد استظهار می کند یک روز، دو روز، در بعضی روایات سه روز، این روایات صریح هستند که این قول اخیری باطل است. چرا؟ چون میدانید معنای استظهار را گفتیم طلب ظهور الحال است، که حائض که بعد از ایام عادت منتظر میماند یک روز، دو روز، سه روز، تا ببیند اگر خون ده روز را گذشت معلوم می شود حیضش تمام شده است وقتی که عادتش تمام شد، اگر قبل از ده روز منقطع شد معلوم می شود که همه آن حیض است ولو مقدار عادتش گذشته باشد.
اینجا هم وقتی امام علیه السلام به نفساء می گوید استظهار کند بعد از ایام عادتش، این معنایش این است که اگر خون قبل از ده روز منقطع بشود این نفاس است، و الا اگر خون قبل از ده روز هم منقطع شود نفاس نبود اصلاً استظهار معنا نداشت، چونکه وقتی که عادتش گذشت یقین دارد که این دیگر نفاس نیست، استظهار معنا ندارد، اینکه در روایات ائمه علیهم السلام امر به استظهار کرده اند زن نفساء را بعد از انقضاء ایام عادتش، این صریح در این معنا است که اگر خون قطع بشود نفاس است، اگر بگذرد نفاس نیست و فقط ایام عادت نفاس است، منتها چه چیز را بگذرد کدام عدد را بگذرد، ظاهرش همان ده روز است همان که در اذهان است که در حائض استظهار وارد است همان استظهار الی العشره است، در این روایات هم بعضش آن عشره را ذکر فرموده است، از آن روایات در ما نحن فیه یکی این صحیحه است که خدمت شما عرض می کنم؛ در باب یک از ابواب الاستحاضه، درست توجه کنید این صحیحه[3] خیلی با برکت است:
عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد یک سند، و علی بن ابراهیم عن ابیه دو سند، و عن محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان سه سند، جمیعاً عن حماد بن عیسی عن حریز عن زراره قال قلت له، به امام علیه السلام عرض کردم النفساء متی تصلی، نفساء چه وقت نماز می خوانند؟ فقال تقعد بقدر حیضها، نفساء به قدر حیض مینشیند، و تستظهر بیومین تا دو روز هم استظهار می کند یعنی بعد از ایام عادتش، فان انقطع الدم فهو که همه اش نفاس است، و الا اغتسلت و احتشت و استظهرت و صلت، که اعمال مستحاضه را می گوید که فان جاز الدم.
در ذیل دارد قلت و الحائض، حائض اگر ایام عادتش گذشت چه می شود؟ قال مثل ذلک سواء، مثل همان نفساء است، در حائض فان انقطع الدم (عن الحائض، فهو و الا فهی مستحاضة تصنع ما تصنع النفساء، امام می فرماید حائض با نفساء یکی است، حائض چه وقت وقتی دمش تجاوز کرد از ایام عادتش به مقدار عادتش ایام حیض قرار میداد؟ آن وقتی که عشره را گذشت دیگر، آن حائض را هم داشت تستظهر یوم او یومٍ ثلاثة ایام، این هم همینطور است نفساء هم تستظهر بیومٍ بعد هم فرمود حائض هم مثل نفساء است علی حد سواء است این دو تا علی حد سواء هستند یعنی اکثر النفاس ده روز است، خود این صحیحه مبارکه این ذیلش که حائض و نفساء را سواء قرار داده است، این به دو مطلب دلالت می کند:
یک مطلب این است که آنهایی که گفته اند اکثر النفاس مطلقا ایام عادت است غلط است، و الا امر به استظهار لغو می شود، این روایات در اینکه امر به استظهار صریح است بر اینکه ایام عادت مطلقا اکثر النفاس نیست در ذات العاده، چون لغو می شد، دلالتش دلالت صریح است، دلالت ظهوری نیست، این اخبار صریح هستند بر اینکه اکثر الحیض در ذات العاده عادت نیست مطلقا، و الا امر به استظهار لغو می شد، این دلالت، دلالت صریح است.
این صحیحه به امر دومی هم دلالت دارد، امر دوم این است که این نفساء و حائض در حکم سیّان هستند، مثل ذلک این حائض و نفسا سواءٌ فی الحکم در تجاوز دم، این ظاهرش است و صریح نیست، بما اینکه در ما نحن فیه امام علیه السلام مطلقا سواء را فرمود و نفرمود ولکن اذا تجاوز در حائض ده روز را و در نفساء هجده روز را، در این جهت اختلاف نفرمود، مطلقا فرمود که اینها در حکم سواء هستند در تجاوز دم، بدان جهت از این هم استفاده می شود که اکثر النفاس ده روز است، دلالت این صریح نیست، ظهور اطلاقی است، چونکه امام علیه السلام سواء را قید نزد که سواء هستند الا در اینکه در یکی ده روز است در دیگری هجده روز، این را نفرمود، بلکه مطلقا سواء فرمود در تجاوز الدم، این دلیل می شود که اکثر النفاس هم مثل اکثر الحیض ده روز می شود، وقتی دم نفساء تجاوز کرد حکمش چه بود، دم حیض هم اگر تجاوز کرد حکمش همان است، ربطی به اقل طهر ندارد.
باز روایات دیگری در ما نحن فیه یکی از آن روایاتی که می خوانیم این روایت است؛ روایت دوم در باب سوم [4]از ابواب النفاس:
«وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ النُّفَسَاءُ مَتَى تُصَلِّي- قَالَ تَقْعُدُ قَدْرَ حَيْضِهَا وَ تَسْتَظْهِرُ بِيَوْمَيْنِ- فَإِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ وَ إِلَّا اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ- وَ اسْتَثْفَرَتْ وَ صَلَّتْ» ، امر به استظهار است.
باز در روایات دیگر که روایت چهارم[5] است و من حیث السند هم موثقه است:
و باسناده عن علی بن فضال عن عمرو بن عثمان عن الحسن بن محبوب عن علی بن رئاب، در این روایت یک کلمهای است دارد بر او ملتفت باشد بعد به دردتان خواهد خورد، دارد بر اینکه عن المالک بن اعین قال سألت ابا جعفر علیه السلام، روایت من حیث السند موثقه است به واسطه علی بن حسن فضال، که باسناده الیه است، اینجا دارد سألت ابا جعفر علیه السلام عن النفساء یغشاها زوجها و هی فی نفاسها من الدم، قال نعم اذا مضی لها منذ یوم وضعت بقدر ایام عدتها، به مقدار عدهاش وقتی که گذشت چونکه در خون باقی است بدان جهت در ایام نفاس است یعنی خونش باقی است، وقتی ایام حیضش گذشت ثم تستظهر بیوم، بعد از ایام عادتش یک روز استظهار کند، این صریح بر این است که اگر قطع شود این یوم هم نفاس است، ایام عادت علی الاطلاق اکثر نفاس نیست در این جهت صریح است، منتها در این جهت هم ظاهر است که این تجاوز و این استظهار همان استظهاری است که در باب حیض است که تا ده روز منتظر می شود، فلا بأس ان یغشاها زوجها ثم تستظهر بیوم، ده قطع نشد آن وقت فلا بأس ان یغشاها، چونکه استظهار یک روز واجب است.
باز در روایت سوم در این باب روایت یونس [6]است:
و عن المفید عن احمد بن محمد عن ابیه، احمد بن محمد یا احمد بن محمد بن یحیی است یا احمد بن محمد بن الحسن الولید است، و هر کدام باشد معتبر است، عن سعد بن عبدالله عن احمد بن محمد بن عیسی عن محمد بن عمرو، محمد بن عمرو زیّات است، عن یونس، این یونس کار ما را خراب کرده است، این یونس معلوم نیست کدام یونس باشد یونس بن عبدالرحمن است یا یونس بن ضبیان است، چون این محمد بن عمرو زیّات از هر دو یونس خبر و روایت دارد، یونس بن عبدالرحمن که جلیل القدر است، یونس بن ضبیان نه اینجور گفته اند که شخص معروفی است، ظاهراً از نجاشی است اینطور یادم می آید که ایشان دارد که کتبه کلها تخلیط فهو من الکذابین، یونس بن ضبیان کتبش از کذابین است همه اش خلط است، خوب آن باشد به درد ما نمیخورد، بدان جهت یونس را گفتیم چون محتمل است او باشد یا این باشد، یکی معروف یکی غیر معروف نیست، این را ذکر کردم، چون یونس بن ضبیان هم معروف بود صاحب کتب بود، و کیف ما کان اینجا دارد که: سألت ابا عبدالله علیه السلام عن امرأة ولدت زایید، فرأت الدم اکثر مما کانت تری، قال فتقعد ایام قرئها التی کانت تجلس ثم تستظهر بعشرة الایام، تا ده روز استظهار کند، و ان رأت دما صبیبا فلتغتسل، یعنی در نفاس استظهار ده روز است، این روایت را اگر کسی جرأت پیدا کند که یونس بن ضبیان نیست بلکه یونس بن عبدالرحمن است، روایت دلالت می کند.
یکی هم روایاتی که اذا کان ایام المرأة عشرة ایام فلا استظهار علیها، در باب حیض گذشت اذا کانت ایام المرأة عشرة ایام فلا استظهار علیها.
پس اینکه بگوییم اکثر النفاس ایام عادتش است مطلقا این درست نیست این احتمالش هم غلط است.
انما الکلام این است که این روایات که از اینها استفاده می شد اکثر حیض عشرة ایام است، گفتیم این ظهور است، دلالت استفاده می شد که اکثر الحیض عشرة ایام است، علامه (قدس الله نفسه الشریف) فرموده است این روایات برای ذات العادهای است که عادت دارد، ملتزم می شویم که اکثر النفاس در ذات العاده عشرة ایام است مثل حیض.
و اما زنی که مبتدأ است مضطربه است روایاتی داریم که اکثر النفاس هجده روز است، از آن روایات ذات العاده را خارج می کنیم، آن روایات مختص می شود به مبتدأه و مضطربه کما یأتی انشاء الله.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص359.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص360.
[3] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ النُّفَسَاءُ مَتَى تُصَلِّي فَقَالَ تَقْعُدُ بِقَدْرِ حَيْضِهَا وَ تَسْتَظْهِرُ بِيَوْمَيْنِ فَإِنِ انْقَطَعَ الدَّمُ وَ إِلَّا اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ اسْتَثْفَرَتْ وَ صَلَّتْ فَإِنْ جَازَ الدَّمُ الْكُرْسُفَ تَعَصَّبَتْ وَ اغْتَسَلَتْ ثُمَّ صَلَّتِ الْغَدَاةَ بِغُسْلٍ وَ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِغُسْلٍ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ بِغُسْلٍ وَ إِنْ لَمْ يَجُزِ الدَّمُ الْكُرْسُفَ صَلَّتْ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ قُلْتُ وَ الْحَائِضُ قَالَ مِثْلُ ذَلِكَ سَوَاءً فَإِنِ انْقَطَعَ عَنْهَا الدَّمُ وَ إِلَّا فَهِيَ مُسْتَحَاضَةٌ تَصْنَعُ مِثْلَ النُّفَسَاءِ سَوَاءً ثُمَّ تُصَلِّي وَ لَا تَدَعُ الصَّلَاةَ عَلَى حَالٍ فَإِنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ الصَّلَاةُ عِمَادُ دِينِكُمْ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2،ص373.
[4] ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 383.
[5] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ النُّفَسَاءِ يَغْشَاهَا زَوْجُهَا- وَ هِيَ فِي نِفَاسِهَا مِنَ الدَّمِ قَالَ نَعَمْ- إِذَا مَضَى لَهَا مُنْذُ يَوْمَ وَضَعَتْ- بِقَدْرِ أَيَّامِ عِدَّةِ حَيْضِهَا- ثُمَّ تَسْتَظْهِرُ بِيَوْمٍ فَلَا بَأْسَ بَعْدُ أَنْ يَغْشَاهَا زَوْجُهَا- يَأْمُرُهَا فَلْتَغْتَسِلْ ثُمَّ يَغْشَاهَا إِنْ أَحَبَّ؛ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 383.
[6] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ يُونُسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ امْرَأَةٍ وَلَدَتْ- فَرَأَتِ الدَّمَ أَكْثَرَ مِمَّا كَانَتْ تَرَى- قَالَ فَلْتَقْعُدْ أَيَّامَ قُرْئِهَا الَّتِي كَانَتْ تَجْلِسُ- ثُمَّ تَسْتَظْهِرُ بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ- فَإِنْ رَأَتْ دَماً صَبِيباً فَلْتَغْتَسِلْ عِنْدَ وَقْتِ كُلِّ صَلَاةٍ- فَإِنْ رَأَتْ صُفْرَةً فَلْتَتَوَضَّأْ ثُمَّ لْتُصَلِّ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 383.