درس هشتصد و نود و هفتم

نفاس

مسأله 1: « ليس لأقل النفاس حد‌بل يمكن أن يكون مقدار لحظة بين العشرة و لو لم تر دما فليس لها نفاس أصلا و كذا لو رأته بعد العشرة من الولادة و أكثره عشرة أيام و إن كان الأولى مراعاة الاحتياط بعدها أو بعد العادة إلى ثمانية عشر يوما من الولادة و الليلة الأخيرة خارجة و أما الليلة الأولى إن ولدت في الليل فهي جزء من النفاس و إن لم تكن محسوبة من العشرة و لو اتفقت الولادة في وسط النهار يلفق من اليوم الحادی ‌عشر لا من ليلته و ابتداء الحساب بعد تمامية الولادة و إن طالت لا من حين الشروع و إن كان إجراء الأحكام من حين الشروع إذا رأت الدم إلى تمام العشرة من حين تمام الولادة‌«.[1]

ادامه بحث در حد اکثر نفاس

کلام در اکثر النفاس بود، عرض کردیم مشهور ملتزم هستند قدیماً و حدیثاً که اکثر النفاس عشرة الایام است کأکثر الحیض، بلا فرق ما بین اینکه ذات العاده شود یا مبتدئه و مضطربه شود، مشهور ملتزم به این معناست.

ياد آوری اقوال در مسأله

و لکن جماعتی از قدما و جماعتی از متأخرین ملتزم شده‌اند که در جایی که خون تجاوز از عشره می کند، حکم به عدم النفاس نمی شود بلکه الی ثمانیة عشر یوماً نفاس است، اکثر النفاس ثمانیة عشر است بلا فرق ما بین ذات العاده و المبتدئة و المضطربه.

و قول ثالث این بود که در آن مبتدئه و مضطربه اکثر النفاس هجده روز است، ثمانیة عشر یوماً است، و لکن در ذات العاده همین که دمش از عشره تجاوز کرد تأخذ بمقدار عادتها فی الحیض، آن مقدار عادتش حیض می شود اگر عشر را تجاوز کرد.

و قول ضعیفی هم بود که تجاوز از عشره نمی خواهد، که ذات العاده مقدار عادتش که گذشت نفاسش تمام می شود، دمش قبل از ده روز منقطع شود قل تجاوز عن العشرة.

عرض کردیم این قول اخیر که قول ضعیف تعبیر می کنیم، این قول ضعیف مخالفت دارد با تمام اخباری که بر نُفسایی که ذات العاده است بعد از انقضای عادتش که هنوز خونش قطع نشده است، در روایات امر به استظهار کرده است در روایات، که استظهار کند بعد از ایام عادتش، یک روز یا دو روز یا سه روز یا الی عشرة ایام استظهار کند، استظهار شبهه موضوعی است طلب ظهور است، که دم اگر تجاوز کند عشره را معلوم می شود اینها نفاس نیستند، قبل العشره قطع بشود معلوم می شود که نفاس است.

اگر بنا شود اکثر نفاس ذات العاده مقدار عادتش باشد حتی اگر خون قبل از ده روز قطع شود، امر به استظهار لغو می شود و معنا ندارد، بدان جهت گفتیم این اخبار صریح در این معناست که اکثر الحیض که از عشرة الایام و اکثر نفاسی که آن هم عشرة الایام این در صورتی است که دم تجاوز نکند در ذات العاده عن العشره، و الا تجاوز کند مقدار عادتش است، و اما اگر قبل العشره قطع شد همه‌اش نفاس است مثل حیض، گفتیم این روایات صریح در این معنا هستند که نفاس ذات العاده عادتش مطلقا نیست، آن وقتی عادتش اکثر است که دم از ده روز بگذرد، و الا اگر نگذشت همه‌اش نفاس است، در این معنا صریح بودند، و در این معنا هم که استظهار ما نحن فیه با استظهاری که در حیض است یکسان است و بلکه در صحیحه زراره فرمود سواء است، وقتی که یکسان شد ظهور دارد که اکثر النفاس هم عشرة ایام است که اگر عشره را گذشت دیگر فلا نفاسَ، مثل حیض است، این معنا را گفتیم.

ديدگاه علامه (قدس)

ولکن علامه (رحمة الله علیه) [2]بود که از ایشان معروف شده است که ایشان فرموده است: اخباری وارد شده است که زن نفاس می شود تا هجده روز و این اخباری که امر به استظهار می کنند، اینها دلالت می کنند ذات العاده بیشتر از ده روز نفاسش نمی شود، از آن اطلاق آن اخبار رفع ید می کنیم به این اخباری که مختص به ذات العاده است و نفاس در اینها از هشت روز تجاوز نمی کند، می گوئیم زن اکثر نفاسش هجده روز است الا ذات العادة العددیه، ذات العادة العددیة فی الحیض که غایت نفاسش ده روز است اگر در ده روز قطع شد همه‌اش نفاس است، و اگر گذشت فقط مقدار عادتش نفاس است، ایشان این‌گونه فرمود.

 عرض می کنم این فرمایشی که فرموده است درست نیست، کما اینکه صاحب عروه و مشهور اختیار کرده اند فرقی ما بین ذات العاده و غیر ذات العاده نیست، چرا؟ برای اینکه چه‌ جور در اکثر الحیض عشرة الایام است و در اذهان مرتکز است فرقی ما بین ذوالعاده و مضطربه و مبتدئه نمی کند، اکثر الحیض برای همه ده روز است، این سنخ اعتبار اکثر النفاس هم سنخ اعتبار آن اکثر الحیض است، اگر ده روز است دیگر فرقی نمی کند زنی با زن دیگر، اکثر نفاس تا ده روز می شود.

وانگهی آنی که عمده دلیل است در روایات وارد شده است که هجده روز، آن روایات مثل قضیه اسماء بنت عمیس را متضمن است، در آن روایات بود رسول‌الله صلی الله علیه وآله آن وقتی که احرام بستند برای حج که این اسماء هم در آنجا بود و خودش هم نفست بمحمد بن ابی بکر او را زائیده بود نفاس داشت رسول‌الله صلی الله علیه وآله فرمود غسل احرام کن و احرامت را ببند؛ چون در احرام طهر شرط نیست، در حال نفاس و در حال حیض انسان احرام ببندد محذوری ندارد، تا اینکه اینها به مکه آمدند، که در مکه اگر عمره بوده باشد که باید طواف و سعی کنند، اینها بنا بود که عمره را تمام کنند و احرام به حج تمتع ببندند، اینکه نفاس داشت از رسول‌الله صلی الله علیه وآله پرسید: من چکار کنم چون در طواف طهر شرط است و بدون طهر طواف نمی شود کرد، برای صلاة طواف هم که طهر شرط است من چه کنم؟ رسول‌الله سوال کرد که چقدر از نفاست گذشته است اسماء؟ گفت هجده روز، گفت غسل بکن و برو طواف کن و نمازت را بخوان.

در روایات متعدده این قضیه ذکر شده است، و این کما یظهر من الروایات مستمسک شده بود نزد مردم که می گفتند اکثر الحیض هجده روز است، برای اینکه رسول‌الله صلی الله علیه وآله در روز هجده امر کرد به اسماء که برو غسل کن و طواف اتیان کن.

علی هذا این روایات را که هجده روز گفته است حمل کنیم به غیر ذات العاده، خوب چه کسی می گوید که اسماء بنت عمیس ذات العاده نبود؟ اسماء هم  چون زایمان کرده بود این ذات العاده نبود و مضطربه یا مبتدئه بود این معنا ثابت نیست، احتمال دارد قویاً که ذات العاده شود، در اینجا هجده روز را فرمود.

علاوه بر اینکه خود تفصیل در اقصی النفاس تفصیل داده‌اند به قرینه ارتکاز در اقصی الحیض که یک چیز است برای تمام نساء، در اکثر نفاس دو تا باشد این ذهن ما قبول نمی کند، این علاوه بر اینکه غیر مأنوس عند الاذهان است چه کسی گفته است که اسماء در حیضش ذات العاده نبود، بدان جهت این قضیه هم در او وارد شده است.

و در مقابل در بعضی روایات دیگر هم وارد شده است که هجده روز است.

بدان جهت آن دو طایفه می شوند متعارضین، چونکه تفصیل نمی شود داد، آن می گوید تحدید ده روز است و چون تفکیک نمی شود به قرینه نساء در اقصی الحیض یعنی همه اقصی النفاسش ده روز است کاقصی الحیض؛ این را هم که می گویند این طایفه هجده روز، یعنی همه نساء هجده روز است فرقی نمی کنند، طائفتین می شوند متعارضتین، وقتی که طائفتین متعارضتین شد خوب باید موافق کتاب را بگیرم که موافق کتاب آن روایات عشره است، چرا؟ برای اینکه خداوند متعال در قرآن مجید همه را امر کرده است به صلاة فی اوقاتها، امر کرده است به صیام فی شهر رمضان همه را، فرقی نمی کند که زن باشد یا مرد باشد، در روایات است اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان، هر دو واجب می شوند یعنی برای کل احدٍ کل مکلفٍ؛ از این مکلفین زنی که ولد زاییده است و خون دیده است تا ده روز می‌دانیم که قید خورده و استثناء است، قید خورده از این مطلقات و عمومات، بعد از ده روز نمی‌دانیم قید خورده یا نخورده است، روایاتی که می گوید ده روز است موافق با کتاب است، مقتضای کتاب این است که نمازش را بخواند.

بدان جهت این روایات موافق با کتاب است، اگر در کتاب هم خدشه کنید که روایات کتاب معلوم نیست صلاة زنها بگیرد صلاتها را، یا ایها الذین آمنوا که رجال را می گیرد، در این خدشه هم بکنید اما در روایات که اشکالی ندارد که صلاة عماد الدین است یا در آن مستحاضه وارد است که لا تترک بحالٍ، صلاة حالی ترک نشود، از این استثناء شده است ایام النفاس کایام الحیض ده روزش استثناء شده است، اما زائد بر ده روز را ما به اطلاقش تمسک می کنیم و حکم می کنیم بر اینکه روایات عشره موافق با کتاب است، موافقت با کتاب هم نشود تساقط کردند طرفین رجوع می شود به اطلاقات، اطلاقاتی که انها لاتترک الصلاة بحالٍ فانها عمود الدین، زن باید در هیچ جا صلاتش را ترک نکند، از این خارج شده است آن ایام نفاس، روایاتی که مضمون آن این است که بر همه واجب است صلاة فی اوقاتها؛ تمسک به اطلاقات آنها می کنند.

بدان جهت علاوه بر اینکه همین جور است در این روایاتی که هجده روز را بیان کرده دو مناقشه دیگر است، آن روایات را بخوانیم تا آن دو مناقشه را بگویم.

صحيحه زراره

یکی از این روایات صحیحه زراره است، این صحیحه زراره روایت ششم [3]است در باب سه از ابواب النفاس؛ آنجا دارد عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد بن عیسی عن حریز، این یک کلمه یادم افتاد دیروز که ما گفته بودیم محمد بن عمر زیّات از یونس نقل می کند، یونس بن عبدالرحمن اشتباه بود، یونس بن یعقوب است، از او روایاتی دارد، از یونس بن ضبیان هم روایاتی دارد، این مردّد می شود، یونس بن ضبیان ضعیف است، یونس بن یعقوب قوی و ثقه است، بدان جهت روایات من حیث السند از اعتبار می‌افتد چونکه یونس مردّد است.

 این روایت این‌طور است که عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد عن حریز عن زراره عن ابی جعفر علیه السلام، آنجا دارد که اسماء بنت عمیس نفست بمحمد بن ابی بکر فأمرها رسول‌الله صلی الله علیه وآله حین أرادت الاحرام، آن وقتی که اراده کرد احرام را من ذی الحلیفة که همان مسجد شجره است أن تحتشی بالکرسف والخرق خودش را ببندد و تهل بالحج به حج احرام ببندد فلما قدموا مکة و قد نسکوا المناسک و قد أُتى بها ثمانیة عشر یوما فأمرها رسول‌الله صلی الله علیه وآله ان تطوف بالبیت و تصلی و لم ینقطع عنها الدم دم هم از او منقطع نشده بود، رسول‌الله امر فرمود که در هجده روزی غسل کند طواف البیت بکند و نمازش را بخواند.

روایت دیگری که در ما نحن فیه است باز دلالت کند به همین معنا، صحیحه محمد بن مسلم است، روایت دوازدهمی است در این باب:

محمد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمد بن عیسی عن علی بن الحکم عن ابی ایوب عن محمد بن مسلم، روایت من حیث السند صحیحه است، قلت ابی عبدالله علیه السلام کم تقعد النفساء حتی تصلی، نفساء چقدر می نشینند تا نماز بخوانند، قال ثمانی عشرة هجده روز، سبع عشرة یا هفده روز ثم تغتسل و تحتشی و تصلی، بعد از هفده و هجده نماز می خواند.

صحيحه عبدالله بن سنان

در یک روایت دیگر این هم صحیحه عبدالله بن سنان است، [4]روایت چهاردهم است:

و باسناد شیخ عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن ابن سنان یعنی عبدالله بن سنان به قرینه روایات دیگر، قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول، یک وقت هم ضابطه گفته بودیم که هر ابن سنانی که از امام صادق نقل کرده است آن عبدالله بن سنان است، محمد بن سنان از امام صادق علیه السلام روایتی ندارد؛ عن ابن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال: یقول تقعد النفساء سبع عشرة لیلة فان رأت دما صنعت کما تصنع المستحاضة، می‌نشیند نفساء هفده شب بعد از آن عمل مستحاضه را اتیان می کند، این روایات است.

اینها دو تا موهن دارد:

موهن اولش عبارت از این است که ولو روایات این محمد بن اسماء بنت عمیس نفست بمحمد بن ابی بکر، این قضیه را نقل کرده اند، و از این استظهار شده است که کان اکثر النفاس هفده روز است، حتی در بعضی روایات ما هم وارد شده است، در روایتی که صحیحه محمد بن مسلم است صحیحه دوم است روایت پانزده[5] دارد بر اینکه:

صحيحه محمد بن مسلم

شیخ باسناده عن حسین بن سعید عن فضالة بن ایوب عن العلاء عن محمد بن مسلم قال سألت ابا جعفر علیه السلام عن النفساء کم تقعد، اینها چه قدر می‌نشینند؟ قال ان اسماء بنت عمیس أمرها رسول‌الله صلی الله علیه وآله ان تغتسل لثمان عشرة، در هجده روز امر کرد بر این که غسل کند، امام علیه السلام استشهاد می کند بر این کلام که اکثر النفاس هفده روز است.

ولو در روایات این معنا وارد شده است، ولکن در روایات دیگر که ولو من حیث السند ضعیف هستند مطلبی ذکر شده است که آن مطلب موجب می شود این روایت از اعتبار بیفتد، یعنی اگر این روایات ضعیف هم نبود، باز این روایتی که اسماء بنت عمیس دارد از اعتبار می‌افتاد، و آن این است که این روایات دلالتی ندارند که اکثر النفاس هجده روز است. این زن از نفاسش هجده روز گذشته بود نزد رسول‌الله آمد، موقعی که وقت طواف و اینها رسیده بود پرسید چه کنم، رسول‌الله فرمود: چند روز گذشته است گفت هجده روز، گفت برو غسل کن و نمازت را بخوان، اگر می گفت یازده روز گذشته است باز می‌فرمود برو غسل کن و طوافت را انجام بده، این روایات دلالت ندارد، چونکه اصلاً او سوال کرد در روز هجدهمی، خوب اگر روز نهمی بود یا روز هشتمی بود رسول‌الله می‌فرمود نمی‌توانی طواف کنی، چونکه اکثر النفاس نگذشته است، گفت هجده روز است فرمود برو غسل کن، این دلالت ندارد که هجده روز اکثر النفاس است، این دلالت دارد بر اینکه به این روز هجدهمی نفاس نمی‌ماند، اگر این روایات دلالتی داشته باشند که دارند، مدلولشان این است که نفاس زن به روز هجدهم نمی‌ماند، بدان جهت رسول‌الله هم فرمود برو غسل کن و نمازت را بخوان، و اما تا هجده روز نفاس می‌ماند که جهت سلبی نیست بلکه جهت ایجابی است که نفاس تا هفده روز می‌ماند به او هیچ دلالتی ندارد، فقط این روایت به جهت سلبی دلالت دارد که نفاس تا روز هجده نمی‌ماند، اما به جهت ایجابی دلالت داشته باشد که به کمتر از هجده روز، به هفده روز می‌ماند هیچ دلالتی ندارد، امام علیه السلام هم که این را فرمود جهت این روایت تقیه بود، چونکه این قضیه اسماء بنت عمیس را مستمسک قرار داده بودند آن زمان و ربَّما در آن زمان اینجور است که امام علیه السلام در بعضی موارد تقیه می‌فرمود این را هم اینجور فرمود، خود سائل می‌دانست سائل که عبدالله بن سنان است شنیده بود قضیه اسماء بنت عمیس را چون معروف بود، امام هم به همان جواب داد، قال سألت ابا جعفر علیه السلام عن النفساء کم تقعد فقال اسماء بنت عمیس أمرها رسول‌الله صلی الله علیه وآله ان تغتسب لثمانیة عشر، در بعضی روایات همین معنا را دارد اگر قبلاً سوال کرده بود این زن باز می گفت رسول‌الله صلی الله علیه وآله، در خود روایت دارد، رسول‌الله می فرماید برو غسل کن و نمازت را بخوان، منتهی آن روایت من حیث السند ضعیف است.

روايت صاحب معالم در منتقی الجمان

یکی از آن روایات، روایتی است که صاحب معالم (قدس الله سره)[6] در منتقی نقل کرده است از کتاب اغسال، که سند داشت به این کتب، آنجا دارد که نقلاً من کتاب الاغسال لاحمد بن محمد بن عیاش الجوهری، این احمد بن محمد بن عبیدالله بن حسن عیاش جوهری از مشایخ نجاشی هم بوده است که مشهور بود و روایت داشت، نجاشی در حقش دارد که با من هم صداقت داشت روایات کثیره‌ای را نقل می کرد، ولکن من دیده‌ام که اصحاب ما یقدحون فیه اصحاب ما قدح می کنند می گویند این آدم، آدم درستی نیست، بدان جهت از او روایت نکرده اند گفته اند لم اروِ عنه روایةً، این هم از کلامی است که از کلام نجاشی استفاده می شود که مشایخ نجاشی کسانی هستند که قدحی در موردشان نیست، چون مشایخ نجاشی مشایخ هستند و معاریف هستند، همه آن‌ها از کسانی بودند که از ایشان حدیث اخذ می شد، معاریف بودند، اگر معاریف قدحی درباره‌اش وارد نشود او کافی است، بدان جهت مشایخ نجاشی همه اش را ما معتبر می‌دانیم، این کلامی که خودش اینجا گفته است که چون قدح وارد بوده است در یک جای دیگر هم دارد که گفته حیث آن که دیدم قدح وارد می کنند با وجود صداقت، صداقت را فدای آن مسلکی که دارم نکردم و روایتی از او اخذ نکردم، غرض این خودش شخصی است این احمد بن محمد بن عبیدالله بن عیاش جوهری این قدح را دارد ولکن بقیه رواتش درست است، آنجا امام علیه السلام دارد: فقالت یا رسول‌الله کیف اصنع چه کار کنم، فقال لها اغتسلی و احتشی و اهلّی بالحج، فاغتسلت و احتشت و دخلت مکة و لم تطف و لم تسع حتی تقضی الحجِ، حج را تمام کند و عمره را شروع کند، خوب این کار را کردم، فقال رسول الله کم لک الیوم، چند روز گذشت که زاییده‌ای، فقالت ثمانیة عشر یوماً، فقال له اما الآن فاخرجی الساعة فاغتسلی و احتشی و طوفی و اسعی، فاغتسلت و طافت و سعت و احلت، فقال ابو جعفر علیه السلام انه لو سئلت رسول‌الله صلی اله علیه و آله قبل ذلک و اخبرته لِأمرها أَمرَها رسول‌الله قبل ذلک، به همین کارها امر می کرد قبل هجده روز، این موهن اول.

موهن ثانی این است که در این روایت چیزی هست که نمی شود ملتزم شد؛ چونکه در این روایت هفده روز است، در آن صحیحه عبدالله بن سنان بود که سألت ابا عبدالله علیه السلام یقول تقعد النفساء سبعة عشر لیلاً، هفده شب می‌نشینند، بعد از هفده شب اگر خون دید صنعت کما تصنع المستحاضة، خواهد آمد شب مدخلیتی ندارد، روز اگر باشد هجده روز است، ملاک روز است به شب مدخلیت ندارد، خودش هم که هفده است، در آن صحیحه قبلی هم سبع عشرة، ثمان عشرة آن هم مال شب است، چون اگر روز بود ثمانیة عشر می‌فرمود سبعة عشر می‌فرمود، چون عدد همین‌طور است که تا عشرة در مذکر مؤنث می شود و در مؤنث مذکر می شود، آنجا اینجور است که کم تقعد النساء حتی تصلی، در روایت دوازدهم، قال ثمان عشرة سبع عشرة، هفده یا هجده، این ثمان عشرة یعنی لیله، سبع عشرة یعنی لیله، چون یوم بود می‌فرمود سبعة عشرة یوما، اینکه در ما نحن فیه این‌طور فرموده است این معلوم می شود لیالی را گرفته است، لیالی را کسی قائل نیست.

بدان جهت این روایات ظاهرش معرض عنه است عاملی به اینها نیست. مفید (علیه الرحمه) در مقنعه که متن تهذیب مقنعه مفید است، آنجا هم نقل می کند که اکثر النفاس هفده روز است، در آخر می گوید ولکن اکثر النفاس که هفده روز است می گوید و لکن نزد ما روایاتی است که آن‌ها دلالت می کند اکثر النفاس ده روز است و آن روایات را ما عمل می کنیم.

بدان جهت روایاتی که هجده روز است آن روایت موهون را دارد ثمانیة عشر که مال قضیه اسماء را دارد آن یکی هم که اشکال دیگر دارد که سبع عشر گفته است لیله را ملاک گرفته است، و این را کسی قائل نیست.

بدان جهت در ما نحن فیه شبهه‌ای نیست که مقتضی الصناعة الفقهیة کما ذکرنا متعین این است که اکثر النفاس ده روز است بلا فرقٍ ما بین اینکه مرأه ذات عادت بشود در حیضش یا نبوده باشد، غایة الامر اگر ذات العاده بوده باشد دمش از ده روز تجاوز کند نفاس مقدار عادتش را می گیرد، و لکن غیر ذات العاده که مبتدئه و مضطربه است اگر نفاس ببیند و بعد از ده روز تجاوز کند ده روز نفاس است و بقیه استحاضه است، پس آن مقدار العاده برای ذات عادت است و الا در غیر ذات العاده دم از عشره تجاوز کند یا نکند عشره مقدار النفاس است.

سؤال...؟ احتیاط وجوبی نیست، صاحب عروه هم احتیاط مستحبی کرده است، احتیاط وجوبی جایش اینجا نیست.

پس اکثر النفاس شد عشرة الایام، خوب این را می‌دانید که ظاهر یوم بیاض النهار است، من طلوع الشمس الی غروب الشمس یوم است، در مقابل لیل، چون یوم معنایش این است بدان جهت اکثر الحیض عشرة ایام می شود، اگر در باب حیض یادتان باشد عرض کردیم وقتی که شارع تقیید می کند شیئی را یا انسان خبر می دهد از حد شیئی به ایام ظاهر یوم نهار است، و لکن یوم ظهور دیگر هم دارد که متصل است این ایام، این که ده روز در مدینه مانده‌ایم پشت سر هم ماندیم اینکه پنج روز موقع رفتن و پنج روز موقع برگشتن ماندیم این احتیاج یک قرینه دارد، وقتی که شیئی را تقیید کردند این معنایش این است که ده روز متصل.

علی هذا الاساس از وقتی که زن می‌زاید اکثر نفاسش از آن وقت تا ده روز است، چون خواهیم گفتیم ان شاء الله در مسئله آتیه که نفاس یک نفاس است، و یک نفاس مستمر است، بدان جهت شب بالتبع داخل می شود، نه اینکه شب‌ها زن نفاس ندارد غسل کند نمازهای شب را بخواند، روز که شد نفاس دارد نماز را ترک کند، این معنا نیست، این معنایش این است که وظیفه ترک الصلاة است تا اینکه ده روز تمام شود یا دم منقطع شود قبل از او، بدان جهت لیالی بالتبع داخل می شود، وقتی که بالتبع داخل شدند نتیجه این می شود که اگر آن روز اول موقعی که زن می زایید روز بود اول آفتاب زایید، این شب اول که شب اول این روز بود او خارج است او که نفاس ندارد، بعد از اینکه روز زایید، روز دهم وقتی که تمام شد نفاسش هم تمام می شود، اول روز زاییده بود، اگر نصفه شب یا اول شب زایید وقتی که سر ولد درآمد خون درآمد نفاس است، ولکن آن شب در حد نفاس حساب نمی شود، آن شب اگر خون دید تا آخر روز دهم هم خون دید همه نفاس است، چون ده روز شده است، شب حساب نیست، اگر خون باشد در شب که در شب زاییده باشد داخل نفاس است و احکام نفاس واقع می شود، ولکن آن ده روز از روز حساب می شود.

بدان جهت اگر وسط روز زاییده بود مثلا ظهر زایید، روز یازدهم ظهر نفاسش تمام می شود، ده روز تمام می شود.

نگویید چونکه در این موارد تحدید متعارف است که تحدید ظهور دارد در اعم از روز مستقل یا تلفیقی، وقتی می گوید مجموعاً ده روز ماندن در مدینه اگر بپرسی می گوید روز اول ظهر رسیدیم روز آخر هم بعدالظهر خارج شدیم، اینجور می گوید.

ممکن است در بعضی جاها یوم تام مدخلیت داشته باشد این احتیاج به قرینه دارد، مثل ثلاثة ایام در اعتکاف، که اقلش است؛ روز اول ظهر برود به مسجد روز چهارم هم تا ظهر بماند این اعتکاف نمی شود، باید سه روز مستقل منفرد باشد، اگر قرینه باشد که مراد از یوم منفرد و مستقل تام نیست، هیچ، اگر این قرینه خاصه ای مقامیه ای در بین نبود ظهورش اعم از روز تلفیقی یا روز منفرد است.

بدان جهت اگر در وسط روز زایید روز اول، روز یازدهم ظهر که تمام شد نفاسش تمام می شود.

 نگوئید نصفه‌ای که مانده است از شب حساب کنیم.

نه شب ملاک نیست، ملاک روز است باید ده روز بشود. از روز یازدهم حساب می شود، این‌هم همین‌طور است.

بعد ایشان یک مطلب دیگری را شروع می کند، می گوید: این ده روز از حین تمام شدن ولادت حساب می شود، بچه را ربَّما سه ساعت طول می‌کشد نصف روز طول می‌کشد تا بزاید و تمام شود، این نصف روز که در اثناء زاییدن است نصف روز سه ساعت چهار ساعت معطل شد مبدأ آن‌ها حساب نمی شود، آن‌ها نفاس هستند ولکن عشرة ایام از آنها حساب نمی شود، وقتی که بچه به سلامتی دنیا آمد و تمام شد مبدأ عشرة ایام از حین تمام ولادت است.

می بینید مبدأ نفاس از حین خون بیرون آمدن است ولو بچه بعد از آن بیرون بیاید، ولکن مبدأ عشرة ایام از حین تمام ولادت است، این دو تا چه جور با هم جمع می شوند تا ببینیم چه می شود.

والحمد الله رب العالمین.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص360.

[2] و الذي نختاره هنا أنها ترجع إلى عادتها في الحيض إن كانت ذات عادة، و إن كانت مبتدأة صبرت ثمانية عشر يوما لنا على حكم ذات العادة؛ علامه حسن بن يوسف حلی، مختلف الشیعة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، ت1413ق)، ج1، ص379

[3] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ نَفِسَتْ بِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ- فَأَمَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص حِينَ أَرَادَتِ الْإِحْرَامَ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ - أَنْ تَحْتَشِيَ بِالْكُرْسُفِ وَ الْخِرَقِ وَ تُهِلَّ بِالْحَجِّ- فَلَمَّا قَدِمُوا مَكَّةَ  وَ قَدْ نَسَكُوا الْمَنَاسِكَ- وَ قَدْ أَتَى لَهَا ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً- فَأَمَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ تَطُوفَ بِالْبَيْتِ وَ تُصَلِّيَ- وَ لَمْ يَنْقَطِعْ عَنْهَا الدَّمُ فَفَعَلَتْ ذَلِكَ ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص384.

[4] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ تَقْعُدُ النُّفَسَاءُ سَبْعَ عَشْرَةَ «4» لَيْلَةً- فَإِنْ رَأَتْ دَماً صَنَعَتْ كَمَا تَصْنَعُ الْمُسْتَحَاضَةُ؛ ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص387.

[5] وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ النُّفَسَاءِ كَمْ تَقْعُدُ- فَقَالَ إِنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ أَمَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص- أَنْ تَغْتَسِلَ لِثَمَانِ عَشْرَةَ- وَ لَا بَأْسَ بِأَنْ تَسْتَظْهِرَ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ؛ ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص387.

[6] وَ رَوَى الشَّيْخُ حَسَنُ بْنُ الشَّيْخِ زَيْنِ الدِّينِ فِي الْمُنْتَقَى نَقْلًا مِنْ كِتَابِ الْأَغْسَالِ لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَيَّاشٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قَالَتِ امْرَأَةُ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ كَانَتْ وَلُوداً أَقْرِئْ أَبَا جَعْفَرٍ ع السَّلَامَ- وَ قُلْ لَهُ إِنِّي كُنْتُ أَقْعُدُ فِي نِفَاسِي أَرْبَعِينَ يَوْماً- وَ إِنَّ أَصْحَابَنَا ضَيَّقُوا عَلَيَّ فَجَعَلُوهَا ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً- فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَنْ أَفْتَاهَا بِثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً- قَالَ قُلْتُ: الرِّوَايَةُ الَّتِي رَوَوْهَا فِي أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ- أَنَّهَا نَفِسَتْ بِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ بِذِي الْحُلَيْفَةِ- فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ أَصْنَعُ- فَقَالَ لَهَا اغْتَسِلِي وَ احْتَشِي وَ أَهِلِّي بِالْحَجِّ- فَاغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ دَخَلَتْ مَكَّةَ- وَ لَمْ تَطُفْ وَ لَمْ تَسْعَ حَتَّى تَقْضِيَ الْحَجَّ- فَرَجَعَتْ إِلَى مَكَّةَ فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص- فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَحْرَمْتُ وَ لَمْ أَطُفْ وَ لَمْ أَسْعَ- فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كَمْ لَكِ الْيَوْمَ- فَقَالَتْ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً- فَقَالَ أَمَّا الْآنَ فَاخْرُجِي السَّاعَةَ فَاغْتَسِلِي وَ احْتَشِي وَ طُوفِي وَ اسْعَيْ- فَاغْتَسَلَتْ وَ طَافَتْ وَ سَعَتْ وَ أَحَلَّتْ- فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّهَا لَوْ سَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص قَبْلَ ذَلِكَ- وَ أَخْبَرَتْهُ لَأَمَرَهَا بِمَا أَمَرَهَا بِهِ- قُلْتُ فَمَا حَدُّ النُّفَسَاءِ- قَالَ تَقْعُدُ أَيَّامَهَا الَّتِي كَانَتْ تَطْمَثُ فِيهِنَّ أَيَّامَ قُرْئِهَا- فَإِنْ هِيَ طَهُرَتْ وَ إِلَّا اسْتَظْهَرَتْ بِيَوْمَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ- ثُمَّ اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ- فَإِنْ كَانَ انْقَطَعَ الدَّمُ فَقَدْ طَهُرَتْ- وَ إِنْ لَمْ يَنْقَطِعِ الدَّمُ فَهِيَ بِمَنْزِلَةِ الْمُسْتَحَاضَةِ- تَغْتَسِلُ لِكُلِّ صَلَاتَيْنِ وَ تُصَلِّي؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص386.