درس هشتصد و نود و هشتم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از بنابر اینکه اکثر نفاس عشرة ایام است، صاحب العروه در این مسئله ذکر می‌فرماید: عشرة الایام از حین تمام الولاده حساب می‌شود. کانّ کما اینکه دیروز فرمود اگر زن در شب بزاید ولو از حینی که زاییده است در شب از آن حین خون خارج بشود نفاس دارد، ولکن آن شب از عشرة ایام حساب نمی‌شود. از وقتی که طلوع شمس شد آن روزِ اول می‌شود. کما اینکه در شب زاییده دمش نفاس است ولکن شب از عشرة ایام حساب نمی‌شود، اگر در روز بزاید آن دمی که حین زاییدن خارج می‌شود، هنوز ولد به دنیا نیامده است همه اش، آن دم، دم نفاس است کما تقدّم، ولکن مبدأ عشرة الایام از وقتی که ولادت تمام شد که از او تعبیر می‌کنند زن فارغ شد، عشرة ایام از حین فارغ شدن حساب می‌شود.

در ما نحن فیه دو جهت بحث است:

الجهة الاولی این است ما بین وضع الحمل ـ یعنی فارغ شدن ـ و ما بین شروع در زاییدن اگر مدتی طول بکشد و دم خارج شود که دم نفاس است، هر قدر طول بکشد او از ایام حساب نمی‌شود. ربّما در زن از حین اینکه جزئی ـ مثلا قسمتی از سر ـ پیدا می‌شود تا فارغ بشود تا نصف روز طول می‌کشد در بعضی از موارد، این نصف روز که دم می‌آید تا فارغ شود، نفاس است. ولکن آن وقتی که فارغ شد که مثلاً وقت ظهر فارغ شد، عشرة لیالی از ظهر حساب می‌شود. آن روز نصف روز حساب می‌شود. که نصف دیگر را از روز یازدهم باید تلفیق بشود. این یک جهت بحث است.

جهت بحث این است که آنی که از حین شروع در وضع تا فارع شدن آن دم می‌آید، آن دم ولو نفاس است ولکن آن مدت از ایام حساب نمی‌شود.

جهت دیگر این است که ربّما زن می‌زاید و فارغ هم می‌شود ولکن دم نمی‌آید، دم فرض کنید بعد از نصف روز می‌آید. آن وقتی که زایید دمی نیامد و یا آب زردی آمد که مرسوم است از زن‌ها می‌آید، دمی نیامد، وقتی 3 ساعت 4 ساعت یا یک روز گذشت روز دوم شد شروع کرد به خون آمدن. حرف سر این است که مبدأ ده روز از حین فراغ زن است از ولادت، نه از حین شروع دم است. دم اگر آمدنش به تأخیر افتاد بعد از الفراغ من الولاده، عشرة ایام از حین فراغ حساب می‌شود. از حین دم آمدن حساب نمی‌شود. پس این دو جهت شد.

تا ما دامی که فارغ نشده است خون داشته باشد نفاس است ولکن از ایام حساب نمی‌شود، از یوم حساب نمی‌شود تا مادامی که فارغ نشده است. مطلب دوم این است که فارغ هم شد خون تأخیر افتاد در آمدنش، آن بعد الفراغ مبدأ عشرة ایام است ولو زن نفاس ندارد خون نیامده است، ولکن مبدأ عشرة ایام است بعد الفراغ. روز دوم اگر خون آمد دو روز گذشته است از آن عشرة ایام، ولو فقط روز دوم نفاس دارد، چون تا روز دوم دم نیامده بود. ولکن روز دوم که نفاس دارد دو روز از عشرة ایام گذشته است. این هم مطلب دوم است که ایشان می‌فرماید.

اما آن مطلب اولی را در عبارت تصریح می‌کنند که مبدأ عشرة ایام از حین تمام ولادت است. اما مطلب دوم که حین تمام الولاده مبدأ عشرة ایام است خون بیاید و یا نیاید مبدأ عشرة ایام است، این هم در ما نحن فی مقتضای اطلاق کلامش است.

بلکه در کلامش قرینه‌ای هست که آن قرینه دلالت می‌کند بر این که آن عشرة ایام مبدأش تمام الولادة است. آن چیست؟ آن این است که در مسئله بعدی تصریح خواهد کرد که زنی زایید از حین شروع به زاییدن و بعد از زاییدن خونی از او نیامد تا 10 روز تمام شد، بعد از 10 روز خون آمد. فرمود: بر اینکه این نفاس ندارد. سابقاً هم فرمود که این زن نفاس ندارد، چون عشرة ایام گذشته است و دم ندیده است. دمِ نفاس ندارد. آن هم دلیل بر این است که مبدأ عشرة ایام تمام الولادة است نه زمانی که بعد از ولادت خون می‌بیند. این دو تا فرمایش هست.

اما مطلب اولی اینطور فرمودند که مبدأ عشرة ایام بعد از تمام الولاده حساب می‌شود. گفته اند اگر ما فرض کردیم زنی شروع کرد به زاییدن، این نتوانست ولد را بزاید به نحوی طول کشید که عشرة ایام تمام شد، تا این بچه بیاید به زمین و زن فارغ شود 10 روز طول کشید ولی نمی‌توانست بزاید. باید بگویم وقتی که بچه را زایید دیگر نفاسش تمام شد. هر چه خون بیاید بعد از این نفاس نیست. خصوصاً که این بچه که عشرة ایام طول کشید زاییدنش خون هم نیامد. تا وقتی که این بچه را گذاشت به زمین خون شروع کرد به آمدن، باید بگوییم که این نفاس ندارد، چرا؟ چون عشرة ایام گذشته است از حین شروع الولاده. چون این را نمی‌شود ملتزم شد، این قرینه این است که در ما نحن فیه در آن عشرة ایام از حین تمام الولادة بع وضع حملها حساب می‌شود. اینجور ذکر کرده‌اند.

کلام این است که این وجه اگر ادله اقتضا می‌کرد که این نفاس ندارد ملتزم می‌شدیم. کما این که 10 روز خون نبیند بعد خون ببیند نفاس ندارد این هم مثل آن می‌شد. کلام در مقتضای ادله است. دلیل باید پیدا کنیم که زن وقتی که شروع به زایمان کرد خونش نفاس است ولکن عشرة ایام که اکثر النفاس است آن وقتی است که وضع حمل کند ثقلش را به زمین بگذارد و فارغ شود از آن وقت عشرة ایام حساب می‌شود. باید به این دلیل داشته باشیم.

اما اینکه خونی که موقع خروج وضع ولد نفاس است، ولو هنوز وضع حمل نکرده است به زمین نگذاشته است ولد را، قد تقدّم روایاتش، که خونی را که علی رأس الولد می‌بیند موقع زاییدن خون نفاس است.

و اما جهت ثانی که مبدأ از این حساب می‌شود، دلیلش این موثقه است که خدمت شما عرض می‌کنم. این موثقه به هر دو جهت دلالت می‌کند، هم به جهت اینکه مبدأ عشرة ایام آن وقتی است که فارغ شود از وضع الحمل، هم مبدأ عشرة ایام است چه خون بیاید تا آن وقت چه خون نیاید بعد بیاید. آن وضع الولد که شد علی الارض آن مبدأ عشرة ایام است. دلالت می‌کند بر این معنی این موثقه‌ای که خدمت شما عرض می‌کنم. در باب سوم از ابواب نفاس روایت چهارم است:

و باسناده عن علی بن الحسن به اسناد شیخ از علی بن حسن فضال، عن عمرو بن عثمان، این عمرو بن عثمان از اجلاء است، از ثقات و عدول است. عن الحسن بن محبوب، عمرو بن عثمان از حسن بن محبوب نقل می‌کند، عمرو بن عثمان در طبقه احمد بن محمد بن عیسی و در طبقه حسین بن سعید است. عن الحسن بن محبوب عن علی بن رئاب عن مالک بن اعین، سند شیخ هم به علی بن حسن بن فضال، سند معتبره است کما ذکرنا. ولکن سند این روایت نکته دیگر دارد، شیخ در تهذیب این روایت را به دو سند از علی بن حسن فضال نقل کرده است:

یکی همان سند معروف که همان علی بن محمد بن زبیر است که مناقشه کرده‌اند که این توصیف ندارد. یکی هم احمد بن عبدون از احمد بن محمد بن سعید بن عقده که این طریق صحیح است، به هر دو طریق این روایت را نقل کرده است. بدان جهت این روایت من حیث ‌السند صحیحه است. ولو ما آن طریق را هم اعتبار دادیم و گفتیم اشکالی ندارد طریق علی بن محمد بن زبیر، ولکن یک طریق دیگر دارد که گفتیم. به دو طریق، چون راوی کتب علی بن حسن بن فضال، راویة الکتب معروف دو نفر بود، یکی همان علی بن محمد بن زبیر بود که مناقشه کرده اند، یکی هم احمد بن سعید بن عقده بود که این روایت را شیخ به هر دو طریق نقل کرده است از علی بن حسن فضال.

 آنجا دارد بر اینکه قال: سألت ابا جعفر علیه السلام عن النفساء یغشاها زوجها و هی فی نفاسها، وطی می‌کند نفساء را شوهرش در حالی که این نفساء در نفاسش است من الدم؟ قال نعم، اشکالی ندارد وطی می‌کند. اینکه و هی فی نفاسها من الدم، این کلمه را داشته باشید، این کلمه یک خصوصیتی دارد که بعد برایتان عرض می‌کنم که چه خصوصیتی دارد. بگذارید اجمالش را بگویم اینکه در روایات ما دارد که مستحاضه تقعد عن الصلاة بقدر ایامها ثم تستظهر ثم تغتسل و تصلی و تحتشی، این عند العرف مستحاضه کسی را می‌گویند که حیضش مستمره شود، عند العرف به او اطلاق می‌شود. المستحاضه تمسک عن الصلاة ایام اقرائها ثم تغتسل و تحتشی و تصلی، آنجایی که نفساء 10 روزش بگذرد دم ببیند این حقیقتاً مستحاضه است، شارع حکم مستحاضه را بیان فرموده است. ولکن اهل عرف به این مستحاضه نمی‌گوید به این زنی که زاییده و به خون افتاده است به آن نفساء می‌گویند که به خون نفاس افتاده است. این سوال هم از آنهاست. این دعوای ماست که مستحاضه به زنی می‌گویند که حیضش مستمره شود عرفاً، بعد الحیض طول بکشد حیضش. نفساء به آن کسی می‌گویند که بعد الولاده خون ببیند چه طول بکشد یا نکشد. ولکن شارع نفساء خونش طول کشید، این را ملحق به مستحاضه کردند که مستحاضه است. ولکن اهل عرف به آن استحاضه نمی‌گفتند و نمی‌گویند.

 یک شاهدش این روایت است، می‌گوید: عن النفساء یغشاها زوجها و هی فی نفاسها من الدم قال نعم، امام می‌فرماید: نفساء را وطی می‌کند. این نفساء همان نفساء عرفی است که عند شارع مستحاضه است. نعم اذا مضی لها منذ یوم وضعت بقدر ایام عدة حیضها، وقتی که به قدر ایام حیضش گذشت نفساء را وطی می‌کند. که نفساء اطلاق می‌شود به این. این روایت مبارکه من حیث السند صحیحه است. یعنی سندش صحیح است الی علی بن حسن فضال. و الا بواسطه علی بن حسن فضال موثقه می‌شود. این روایت من حیث السند موثقه است و دلالت می‌کند که عشرة ایام که اکثر الحیض است از آن وقتی است که از حمل فارغ شود. چرا؟ چون امام فرمود: نعم اذا مضی لها منذ یوم وضعت، از اول روزی که وضع کرده است، وضعت است نه ولدت، اگر ولدت بود همان حرف‌هایی که سابقاً می‌گفتیم ولدت صدق می‌کند آن وقتی که شروع به زاییدن کرد، سر بچه در آمد می‌گویند زایید. در ما نحن فیه ولدت نفرموده است امام علیه السلام، که همان حرف همین جا تکرار شود ولو بعضی‌ها فرمودند: ولدت اینجا با آن ولدت آنجا فرق دارد. نه هیچ فرقی ندارد. اگر آنجا گفتیم ولدت یعنی شروع به زاییدن کرد که همینجور هم بود اینجا هم ولدت بود او بود. ولکن دارد نعم اذا مضی لها منذ یوم وضعت، در مقام تحدید است، از اول وقتی که وضع کرد، یوم به معنای وقت است، از اول آن وقتی که وضع حمل کرد بقدر ایام عدة حیضها، به قدر ایام حیضش بگذرد، ثم تستظهر بیوم، چون گفتیم که در حقیقت مستمر الدم است آخه ولو نفساء اطلاق شده است. بعد از تجاوز ایام عادتش در حیض استظهار می‌کنند و صلاة می‌خواند.

امام علیه السلام فرمود: از اول آن وقتی که وضع حمل کرده یعنی فارغ شده است، وضع الحمل یعنی گذاشت ثقل بر زمین است. وقتی که زن فارغ شد می‌گویند وضع حملها، و اما آن وقتی که هنوز فارغ نشده است می‌گویند بعدُ لم تضع حملها، حملش را وضع نکرده است. این روایت مبارکه به این دلالت می‌کند که مبدأ عشرة ایام است از حینی که وضع کرده است، به این معنا دلالت می‌کنند.

عرض می کنم بعضی‌ها که فرموده بودند (رضوان الله تعالی الیه) فرموده است که نه این منصرف است آن جایی که حین وضع الولد خون داشته است، آن اشکالی ندارد ما فعلاً همّ ما این است، نه اینکه اشکالی ندارد قبول کردیم، این را ما استدلال می‌کنیم که روایت دلالت می‌کند مبدأ حین وضع الولد است نه حین شروع به زاییدن، حین شروع به زاییدن مبدأش عشرة ایام نیست، حین وضع است. به این معنا دلالت دارد.

به جهت ثانیه هم دلالت دارد. امام علیه السلام فرمود: منذ یوم وضعت، به قدر ایام حیض گذشته باشد. و تقیید نفرمود که اذا کانت منذ یومها ذات دم، تقیید نفرمود. مطلق فرمود از وقتی که وضع حمل کرده است. ممکن است موقع وضع حمل خون نداشته باشد بعد از یک ساعت شروع شود خون آمدن و تجاوز کند عشره را، مستمر شود، ممکن است. امام علیه السلام تقیید نفرمود. فرمود منذ یوم وضعت مبدأ عشرة ایام است، چه آن وقت خون داشته باشد چه آن وقت خون نداشته باشد.

اینجاست که بعضی‌ها (رضوان الله الیهم) فرموده‌اند نه این منصرف به آنجایی است که عند الوضع خون داشته است، چونکه زن‌ها موقعی که می‌زایند خون دارند. زن‌ها بعد از اینکه زاییدند خون دارند، اما وقتی که سر بچه به زمین آمد همان آن خون بیاید نه، ممکن است تا جفتش نیاید خون شروع نکند به آمدن. این معمول است تا جفت بچه بیاید یک مقداری مکث شود خون می‌آید. چون محبوس شده است خون وحبس شده است بعد خون بیاید. ولو یک ساعت ولو نیم ساعت ولو یک ربع.

اینکه امام علیه السلام تفصیل نفرمود، فرمود ابتداء وضع الحمل مبدأ عشرة ایام حساب می‌شود، به هر دو جهت دلالت می‌کند که قبل از وضع الحمل خون دیده است ولو نفاس است ولکن از عشرة ایام حساب نمی‌شود. بعد الوضع وقتی وضع حمل تمام شد از عشرة ایام حساب می‌شود خون داشته باشد آن وقت یا خون نداشته باشد فرقی نمی‌کند. به هر دو جهت دلالت می‌کند  این موثقه که من حیث السند اشکالی ندارد و من حیث الدلاله هم اشکالی ندارد و ملتزم هم می‌شویم.

 اینکه گفتیم در ما نحن فیه مبدأ بعد الولادة است به واسطه این موثقه است نه به واسطه آن وجهی که لازم می‌آید زایمان 10 روز طول بکشد، اصلاً زایمان 10 روز طول بکشد که من نشنیدم غیر از اینکه اینها در کتب فقهیه نوشته‌اند، اولاً. و ثانیاً چه محذوری دارد که اگر دلیل اقتضا می‌کرد می‌گفتیم که این نفاس ندارد. عمده این موثقه است که دلالت می‌کند بکلتا الجهتین، این مطلب تمام می‌شود.

 رسیدیم به مسئله دیگری که صاحب العروه ذکر می کند و در این مسئله اموری را ایشان ذکر می‌فرماید:

یکی اینکه بعد از اینکه معلوم شد اکثر النفاس عشرة ایام است، این عشرة ایام هم بعد الولاده شد. یک وقت زن تمامی این عشرة ایام را خون می‌بیند از وقتی که زایید خون می‌آمد تا آخر عشرة ایام، عشرة ایام قطع شد همه اش خون نفاس است. یک وقت بعضش را می‌بیند. آن بعض یا در اول می‌شود مثلاً 3 روز 2 روز خون دید بعد قطع شد، خیلی آسان زاییده بود. یک وقت این است که در آخر می‌شود وقتی که زایید خیلی آسان زاییده بود خون هم در نیامد نیامد، 2 روز مانده است که 10 روز تمام شود شروع کرد به خون آمدن، 2 روز آمد قطع شد. آن نفاس است. چون نفاس که اقلش حد ندارد. عشرة ایام 2 روزش نفاس است بقیه نفاس ندارد. یک وقت طرفینش را می‌بیند، آن وقتی که زایید 2 روز خون دید بعد قطع شد، بعد وقتی که روز نهمی شد نهمی و دهمی را خون دید بعد قطع شد. طرفین را خون دیده است. در وسط چه چیز است؟ در وسط نگاه داشته است. آن وقت این بحث می‌آید در این که این وسط حکمش چیست که خالی از خون است؟ مثل نقاء بین دمینی هست من حیضین که سابقاً گذشت دو دم حیضه واحده اگر وسطش نقاء شود نقاء هم ملحق به حیض است. اینجا هم همین‌طور است. نفاسی که دو طرف نفاس است و در وسط نقاء است نقاء ملحق به نفاس است اگر ملحق است دلیلش چیست؟

در باب حیض دلیل داشتیم که امام علیه السلام فرمود: در آن صحیحه محمد بن مسلم ما کان قبل العشرة و هو من الحیضة الاولی، قبل از اینکه 10 روز تمام شود زن خون ببیند ملحق به حیض اول است.

ولکن آن صحیحه محمد بن مسلم که در ما نحن فیه نیست. مع ذلک در ما نحن فیه ملتزم می‌شویم خلافاً لصاحب العروه که ایشان احتیاط فرموده است در نقاء متخلل، می‌گویم نقاء متخلل نفاس است. بدان جهت نفاس این زن 10 روز است، فرقی نمی‌کند 10 روز را خون ببیند و یا یک روز اول را خون ببیند یا روز 10 خون ببند منقطع شود و 8 روز نقاء داشته باشد. همه نفاس است. چرا؟

روایاتی را که خدمت شما عرض کردم در آن روایات این بود که زن نفساء که نفاس دارد اگر خونش از 10 روز گذشت، امام علیه السلام فرمود: مقدار عادتش نفاسش است، یک روز و دو روز هم استضهار می‌کند، یعنی اگر خون قبل از 10 روز قطع شد همه آن نفاسش است و الا مقدار نفاس همان ایام عادتش است، این‌طور است یا نه.

امام علیه السلام در نفساء (روحی له الفداء) حکم می‌فرمود: نفساء وقتی که دمش از 10 روز تجاوز کرد آن مقدار عادتی که در حیض دارد آن نفاسش است و بقیه آن استحاضه است. موقعی هم که نمی‌داند ایام عادتش گذشت استضهار می‌کند یک روز، یک روزش را خواهیم گفت واجب است که احتمال قطع می‌دهد که قبل از عشرة قطع شود. معنای استظهار هم این است که گفتیم اگر قبل العشرة قطع بشود همه آن نفاس است. این را می‌دانید ذات عاده آن زنی که ذات عاده است نفاس می‌بیند ممکن است 7 روز عادتش است که در حیض خون می‌بیند، 3 روز اول که زاییده بود دم دید، روز 4 دم ندید روز 5 دوباره شروع کرد به خون آمدن، 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 و 11، تجاوز کرد، این حکمش بر حسب آن روایات چیست؟

بر حسب آن روایات آن روزی که خون ندیده آن هم نفاس است دیگر، چون فرمود نفاسش به قدر ایام حیضش است، نفاسش وقتی که به ایام حیضش شد لازمه‌اش این است آن یومی که دم ندیده آن هم نفاس بشود تا به قدر ایام حیض شود. وقتی که آن 1 روز و 2 روز 3 روز ملحق به نفاس شد دیگر احتمال فرق نیست ما بین او و ما بین جایی که یک روز خون ببیند در اول زاییدن و یک روز هم خون ببیند در روز دهمی، بعد تجاوز کند. فرض کنید عادتش هم 10 روز است. این زن باید چه قدر را نفاس قرار دهد؟

 یک روز خون دیده بعد از زایمان بعد قطع شده است روز نهمی دوباره خون عود کرده است و 10 روز را گذشته است. این چند روز را نفاس قرار می‌دهد به حکم آن روایات؟ عادتش 10 روز است کدام را نفاس قرار می‌دهد؟ 10 روز اول را دیگر. معنایش این است که آن نقاء متوسط فی البین ملحق به نفاس است. خود آن روایات ظهور دارند اگر صریح نبوده باشند ظهور دارند آن ظهورش این است که نقاء متخلل ملحق به نفاس است. او دلیلش است، صحیحه محمد بن مسلم نمی‌خواهیم. همین روایات متعدده که دلالت می‌کند عند تجاوز دم حکم اینجور است، مقتضای اینها این است که نقاء متخلل بین النفاسین ملحق به نفاس است. این هم یک جهت.

قبل از ورود به جهت دیگر یک چیزی بگویم، بعضی‌ها فرمودند مبدأ آن عشرة ایام از حین خون دیدن است، چرا؟ چون اگر زنی عادت هم داشت زایید ولکن خون ندید، 6 روز عادتش بود خون ندید، وقتی 3 روز خون ندید روز 4 خون دید عادتش 6 روز بود، و 4 و 5 و 6 را خون دید و تجاوز کرد عشره را، این چقدر باید نفاس قرار بدهد؟ عادتش 6 روز است، 6 روز را اگر نفاس قرار بدهد 3 روزش را دم ندارد، 3 روز اول دم نداشته است، لازمه‌اش این است که بگویم دم ندارد ولکن حکم نفاس را دارد. اینجور استدلال فرمودند. یک دفعه دیگر تکرار می کنم: آنهایی که فرموده اند مبدأ عشرة ایام یا از حین خون دیدن بعد الولاده است، دو تا قید لازم دارد ما یکی را فقط بعد از وضع حمل را گفتیم، نه بعد از فارغ شدن و بعد از خون دیدن، باید خون هم ببیند از آنجا عشرة ایام حساب شود. به آن اخباری که وارد شده است ذات العاده به عادتش رجوع می‌کند به آن تمسک فرموده است، فرموده‌اند: اگر زنی عادتش 6 روز بود، زایید تا 3 روز خون ندید، روز 4 و 5 و 6 خون دید و تجاوز کرد عشره را. خب این چند روز را باید حیض قرار بدهد؟ مقدار عادتش را دیگر. مقدار عادتش را اگر بخواهد از اول ولادت قرار دهد آن 3 روز اول می‌شود نفاس، چونکه خون ندارد آنجا، از موقع زاییدن اصلاً خون ندیده است تا روز 4. چون این ممکن نیست پس مبدأ باید از حین خون دیدن بعد از وضع حمل بوده باشد.

این جوابش را در مسئله بعدی خواهیم گفت، این محذوری ندارد نه اینکه آن سه روز نفاس است، نه، خواهیم گفت آن 6 روز را بعد از آن 3 روز می‌گیرد، نه به جهت اینکه مبدأ عشرة ایام بعد الولاده نیست، نه مبدأ عشرة الایام بعد الولاده است، ولکن آن وقتی زن ایام عادت را از مبدأ ولادت خون نفاس قرار می‌دهد که خون نفاس قرار دادن ممکن بشود، در این مثال ممکن نیست چونکه زن خون ندارد. چونکه خون ندارد بدان جهت در ما نحن فیه 3 روزش نفاس است، 3 روز اخیری نفاس است. منتها آن 3 روز تکمیل می‌شود یا خیر، مسئله‌اش می‌آید.

 بدان جهت این حرف درست نیست و هیچ لازمه‌ای هم ندارد.

بعد ایشان این مطلب را در ما نحن فی ذکر می‌فرماید: ذو العاده خونش تجاوز کرد نفاسش به مقدار عادتش است نفاسش به همان مقدار است. و اما اگر زن ذات عاده نشد، دختری بود تزویج کرده بود همان شب عروسی حامله شد این اول زاییدنش است قبل از این هم عادت پیدا نکرده بود در حیض، حامله شد و حیضش هم قطع شد، یک چند دفعه یک دفعه دو دفعه حایض شد عادتی برایش مستقر نشده است. یا مبتدئه است که اصلاً اول امرش است، یا هم مضطربه است حیض دیده است ولکن عادت پیدا نکرده است.

اینجا صاحب العروه می‌گوید: اگر خون ببیند مبتدئه و مضطربه بعد از زاییدن از 10 روز تجاوز کند، 10 روزش نفاس است بقیه آن استحاضه است، تا 10 روزش نفاس است، مثل ذات العاده نیست که مقدار عادتش نفاس باشد، تا 10 روز نفاس است.

کلام در این که بعد از ده روز نفاس نیست، این کلام را قبلاً گفتیم، چونکه از روایات استفاده کردیم اکثر النفاس 10 روز است، بعد از 10 روز نفاسی نیست مگر احتیاط مستحبی که سابقاً تا 18 روز گفت.

پس بعد از 10 روز نفاس نیست، این نیاز به استدلال تازه ندارد این را سابقاً فرمود. اما تا 10 روز همه 10 روز را نفاس قرار بدهد به چه دلیل؟ چرا رجوع نکند به آنی که در حیض به او رجوع می‌کرد؟ مبتدئه به اقاربش رجوع می‌کرد، یا مضطربه رجوع می‌کرد به اعداد 6 ـ 7 اگر یادتان باشد. این چرا تا 10 روز نفاس قرار بدهد؟ این چرا مضطربه در حیض و مبتدئه در حیض نیست؟ این چرا باید تا 10 روز که اکثر النفاس است نفاس قرار بدهد؟

می‌گوید دلیلش این است که مقتضای روایات این است، آن روایاتی که دارد مستحاضه رجوع می‌کند به 6 روز به 7 روز، که روایاتش گذشت، گفتیم آنها از این نفساء منصرف است. شاهدش را هم گفتیم، آنها این نفساء را نمی‌گیرد.

 بدان جهت مستحاضه در عرف آن کسی که مستمر علیها الحیض است. و اما این نفساء را در ما نحن فیه آن روایت نمی‌گیرد. وقتی نگرفت مقتضای بعضی روایات این است که این تا 10 روز باید نمازش را ترک کند. بلکه اگر آن روایاتِ مستحاضه هم نفساء را می‌گرفت، مخصص و مقید داشت، در نفساء دلیل داریم که اقتضا می‌کند نفساء تا همان 10 روز نمازش را ترک می‌کند. به چه بیان؟ به این بیان که عرض می کنم، در باب 4 از ابواب النفاس که آنجا موثقه سکونی را خواندیم سابقا، امام علیه السلام فرمود: اذا رأت المرأة الدم و هی حامل لا تدع الصلاة، که گفتیم مقید می‌شود به زمان طلق که اصابها الطلق بوده باشد که حامل آن وقتی که درد زایمان گرفته است صلاة را ترک نمی‌کند نمازش را می‌خواند. لا تدع الصلاة الا أن تری علی رأس الولد، مگر خون را علی رأس ولد ببیند، یعنی وقتی که بچه آمد بیرون آن وقت که بیرون می‌آید آن وقت خون ببیند، آنجا نمازش را ترک می‌کند. اذ ضربها الطلق و سر بچه بیرون آمد و رأت الدم ترکت الصلاة، صلاة را ترک می‌کنند. مقتضای اطلاق این است که تا وقتی که دم دارد صلاتش را ترک می‌کند. چونکه عرفا نفساء می‌گویند به این، صلاتش را تا آخر ترک می‌کند. روایاتی که گفت اکثر نفاس عشرة ایام است ثم تستظهر ثم تغتسل و تصلی تقیید می‌کند اینها را به قبل العشره، که ترکت الصلاة مادامی که دم می‌بیند و مادامی که عشرة ایام نگذشته است. این مقتضای این است. از این خارج شده است ذات العاده، ذات العاده نه، وقتی که خون از 10 روز گذشته است فقط ایام عادتش نفاس است.

 مقتضای این موثقه سکونی، چه‌طور بیان کرده است. روایات را فحص کنید، یک روایاتی در نفسا وارد شود اطلاق داشته باشد که صلاتش و صومش را ترک کند نیست الا این معتبره که عرض کردم. این معتبره اساس است که دلالت می‌کند وقتی ضربها الطلق و خرج علی رأس الولد الدم، آن دم نفاس است تترک الصلاة صلاة را ترک می‌کند، ظاهرش این است که صلاة را ترک می‌کند تا مادامی که دم است.

از این خارج شده است بعد عشرة ایام، چون روایات تحدید در اکثر گفت بعد عشرة ایام نفاس نمی‌شود. تغتسل و تطوف بالبیت و تصلی که رسول‌الله فرمود. روایتش این است. روایات را به این معنا حمل کردیم که گفتیم امام علیه السلام فرمود اگر می‌پرسید رسول‌الله همین‌طور می‌گفت بعد العشره.

علی هذا الاساس بعد العشره خارج شد، این روایت دلیل می‌شود تا 10 روز که دم دارد نفساء باید ترک کند صلاة را. از این خارج شده است فقط ذات العاده، که ذات العاده ای که دم مستمره دارد، این فقط ایام عادتش صلاة را ترک می‌کند، 10 روز را منتظر نمی‌شود، فقط ایام عادتش نفاس است. این مقتضای صناعت این است در مسئله که ایشان در عروه فتوا داده است فتوایش در این مسئله دومی همه اش صحیح است جای تعلیقه‌ای نیست.

والحمدالله رب العالمین.