اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
صاحب العروة قدس الله نفسه شریف میفرماید اگر زن نفساء بعد از زاییدن این خونی را که میبیند مستمر شد، و این خون بعد العشرة هم باقی ماند، قد ذکرنا که مقدار عادتش مقدار عادتی [است] که در حیض دارد، آن مقدار [که] عادتش حیض است، نفاس است و بقیه استحاضه. و اما اگر ذات العادة نیست، خون تجاوز کرد از عشره، تا عشرة ایام نفاس است و بعد از او نفاسی ندارد و حکم به استحاضه میشود. این خونی را که بعد العشرة میبیند حکم به استحاضه میشود ایشان میفرماید و لو این خون بعد العشرة در ایام عادت حیضش بوده باشد. مثلا فرض کنید زنی عادتش این بود که قبل از اینکه بچه بزاید هر ماه بیستم ماه حائض میشد. بعد از اینکه فرض بفرمایید این زن، در دهم ماه زایید، و تا ده روزش خون دید خون نفاس است، و اگر ده روز را گذشت مقدار عادتش را نفاس قرار میدهد. آن مقدار عادتش شش روز بود. فرض کنید شش روز هم نفاسش بود، بعد از شش روز استحاضه است. خب وقتی که روز بیست و یکمی رسید، روز بیستمی رسید، آن زمان عادتش بود، هر ماه خون میدید. ایشان میفرماید بما اینکه بین النفاس و الحیض الآتی طهر عشرة ایام شرط است، گذشت این مسئله؛ وقتی که نفاس تمام شد مابین او و مابین حیض بعدی عشرة ایام باید فاصله بشود. وقتی که عشرة ایام فاصله شد آن وقت است که میگوییم که این زن حائض است چون که در ایام عادتش دیده است یا فرض کنید دمش به وصف اوصاف است. و اما وقتی که عشرة ایام فاصله نشده است، خونی را که دید او استحاضه است، و لو آن ایام ایام عادت حیضش بوده باشد، و لو دم هم اوصاف حیض داشته باشد، آن دم استحاضه است. میدانید وقوع رؤیت الدم ایام العادة، یا کون الدم بوصف الحیض، اینها اماره حیضیت است. وقتی که میدانیم این دم حیض نیست، چون که شرط حیضیت این است که مابین آن نفاس و مابین این دم ده روز فاصله بشود. ده روز فاصله نشده است. مثلا پنج روز فاصله شده است شش روز فاصله شده است این خون را دید و لو در ایام عادت باشد و لو اوصاف حیض را داشته باشد این حیض نیست احکام استحاضه جاری است.
خلاصة الکلام بکلمةٍ واحدة، هر دمی که حکم به حیضیت او میشود بعد النفاس، باید بین او و مابین نفاسی که تمام شده عشرة طهر فاصله بشود و در صورتی که عشرة الطهر فاصله نشده است، دم ثانی استحاضه است. و لو در ایام عادت زن بوده باشد، اوصاف حیض را هم داشته باشد. این فایدهای ندارد. بله آن وقتی که عشرة الطهر گذشت، نفاس تمام شد و بعد از نفاس ده روز تمام گذشت، زن خون دید، یا خونی را که دید مثلا قبلا دید و لکن بعد از اینکه ده روز گذشت بین نفاس و مابین دم، آن دمی را که میبیند، چه استمرار داشته باشد دم از سابق، چه نه در همان وقت حائض بشود در ایام حیضش بوده باشد، حیض است. اگر ده روز فاصله شد مابین آن نفاس و مابین این روزی که در او خون میبیند، چه خون در این روز حادث بشود چه از قبل حادث شده تا امروز باقی مانده است، خون در این روز حیض است. چرا؟ چون که ده روز که گذشته است، چون که تا ده روز خون هم داشت؛ مستحاضه بود استحاضه طهر است. طهر فاصله شده است عشرة الطهر. الان که ایام عادتش رسیده این دم میتواند حیض بشود عادت هم اماره است بر اینکه حیض است، حکم به حیضیت میشود. یا نه، ایام عادتش مصادفت نکرد، بعد از نفاس خون میدید و لکن خونش زرد رنگ بود، الان که مثلا از وقت نفاس ده روز یا بیشتر گذشته خون میبیند خونش به وصف حمرة است وصف حیض دارد. باز حکم میشود به حیض؛ چرا؟ چون که عادت که ندارد، یا خونی را در غیر عادت دیده است اوصاف حیض دارد، اوصاف حیض اماره حیضیت است آن وقتی که ممکن بوده باشد حیض بودنش [و] حیض بودنش ممکن است چون که ده روز گذشته و دم هم اوصاف دارد. محکوم به حیض میشود. بله بعد از ایام عادت شروع کرد همینطور دم صفرة میبیند، خیلی وقت هم گذشته بیست روز هم گذشته دم صفرة میبیند، اینها حکم حیضیت نمیشود. آن وقتی دم را بعد از ده روز حکم به حیضیت میکنند، [که] یا مصادفت با ایام عادت بکند، [اگر] مصادفت با ایام عادت کرد وصف اعتبار ندارد. الصفرة فی ایام الحیضِ حیضٌ. صفرة هم داشته باشد در ایام عادتش حیض است. و اما اگر مصادفت با ایام عادت نکرد، دم اوصاف را داشته باشد. اوصاف اماره است آن وقتی که عادت نیست. اگر اوصاف هم نشد حکم به استحاضه میشود. آن دم، دم استحاضه است. ببینید، امام علیه السلام در این صحیحه اینطور میفرماید صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج، باب پنج از ابواب النفاس روایت دوم، و عن محمد بن یحیی کلینی نقل میکند عن محمد بن یحیی العطار، عن محمد بن الحسین، خطّاب است، این یک سند، و عن محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان دو سند، جمیعاً عن صفوان بن یحیی عن عبد الرحمن بن حجاج، روایت من حیث السند صحیحه است، قال سألت ابا ابراهیم علیه السلام از امام موسی بن جعفر سلام الله علیه سوال کردند عن امرئةٍ نفست فمکثت ثلاثین یوماً او اکثر، زنی نفساء شد یعنی زایید، فمکثت ثلاثین یوماً او اکثر، سی روز چهل روز نخواند نماز را، ثم طهرت، بعد از آن پاک شد، و صلّت نماز را شروع کرد خواندن، ثم رأت دماً بعد از او دمی را دید قال ان کانت صفرة فلتغتسل و تصلی، و لاتمسک عن الصلاة. چون که مثبت حیضیت نیست چون که مثبت حیضیت ندارد، البته حمل میشود در جایی که صفرة در ایام عادتش نباشد. و الا اگر در ایام عادتش باشد الصفرة و غیر الصفرة و الکُدرة فی ایام الحیض حیضٌ. در ایام حیض حیض است. امام علیه السلام روحی له الفداء میفرماید ان کانت صفرة یعنی اگر اوصاف حیض داشته باشد محکوم به حیض است. ان کانت صفرة، تعلیق به صفرة میکند. بدان جهت این مطلب درست میشود [که] اگر کسی زنی نفساء شد و بعد از نفساء شدن ده روز را گذشت و خونش قبل از ده روز قطع نشد و در ده روز قطع نشد، این خون که متجاوز عن العشرة است، این حیض نمیشود، استحاضه است. الا اینکه ده روز مابین آن دمی که میبیند و مابین نفاسش بگذرد، آن وقت اگر ده روز گذشت [و] بعد از ده روز دم در ایام عادت بود [دیگر] به رنگ و اینهایش نگاه نمیشود [و او] حیض است. و اگر در ایام عادت نبود، اوصاف حیض را دارد که قبلاً اوصاف حیض را نداشت، او حکم میشود به اوصاف که حیض است. و اما اگر اینطور بود که دم، دم یکسان است، از اول صفرة بود الان هم صفرة است، یا از اول حمرة بود الان هم حمرة است هیچکدام از آنها حیض نیست. مختص نیست عدم الحیض به آن صورتی که صفرة باشد؛ اگر مرأة ذات العادة نشد، و دمش لونین نشد، که به آن ذات لونین را بشود حیض قرار داد، این دم یکسان شد، حکم میشود همهاش استحاضه است، مگر تا برسد به آنجایی که دم به ایام عادتش تصادف کند. یا تمییز پیدا کند یا مستمر بشود که رجوع به روایات باید بکند، شش روز و هفت روز که گذشت. آنطور مستمر بشود فی کل شهرٍ شش روز یا هفت روز استحاضهاش میشود. این، مسئلهای که باقی مانده بود.
بعد صاحب العروة قدس الله نفسه شریف مسئله دیگری را میفرماید. بدانید که کلمه استظهار به دو معنا اطلاق میشود: یکی ایام الاستظهار است. یکی هم استظهار را مطلق میگویند، که یجب علی المرأة الاستظهار. استظهار در دو مورد میشود، یکی اینکه زن خون میدید حائض بود، یا نفساء بود، احتمال میدهد که خونش قطع شده است یعنی حیضش تمام شده، یا نفاسش تمام شده است. چون که ده روز نگذشته احتمال میدهد نفاسش تمام شده یا حیضش تمام شده است. بر این، استظهار واجب است، یعنی باید قطنهای را با خودش (این استظهار واجب است) قطنهای را باخودش بردارد صبر کند مقداری خارج بکند آن قطنه را، قطنه را به فضای فرجش داخل میکند، وقتی که دید خون آلود است و لو نقطهای خون دارد، پاک نشده است، اگر دید نه، سفید سفید [است] چیزی نیست، خونی نیست، وظیفهاش این است که غسل کند و نمازش را بخواند. چه حائض بوده باشد چه نفساء بوده باشد. حتی و لو احتمال بدهد که خون دوباره برگردد. چون که قبل از ده روز است احتمال میدهد امروز خشک است فردا برگردد. مع ذلک هر وقتی که پاک شد و احتمال داد که دیگر خونش قطع شده [و] نمیآید، این احتمال را داد، این استظهار برایش واجب است.
خب میدانید که این شبهه، شبهه موضوعیه است، چرا فحص لازم است؟ این نه به جهت این است که این زن علم اجمالی دارد یا بر من نماز واجب است اگر نفاسم تمام شده است. اگر نفاسم باقی است دخول در مساجد حرام است، مکث فی المساجد حرام است. این، علم اجمالی دارد إما حرمة الدخول فی المسجد یا حرمة المکث فی المساجد، وجوب الاجابة لبعلها، که بعلش حق استمتاع دارد یا نماز واجب است. این علم اجمالی منجز است. سابقاً در باب حیض گفتیم این علم اجمالی منجز نیست چرا؟ چون که اصل در بقاء نفاس هست. این اصل منحل میکند علم را. در بعض اطراف علم اجمالی اگر اصل مثبتی بوده باشد، و در بعض آخر اصل نافی بوده باشد، آن علم اجمالی کالعدم است، نبودش از بودش بهتر است؛ چرا؟ چون که اثری ندارد. علم اجمالی نسبت به اطرافِ شک است. چون که نسبت به اطراف علم اجمالی شک است موضوع اصل عملی که شک است در اطراف موجود است. منتهی اصول عملیه جاری میشود. از جریان اینها، اگر همهاش اصل نافی بود، از جریان اینها لازم آمد ترخیص، ترخیص قطعی در مخالفت تکلیف واصل که بالاجمال معلوم است، اصول تساقط میکند، چون که ترخیص قطعی در مخالفت تکلیف از شارع جایز نیست. و اما اگر اصول نافیه نبود همهشان، یکی مثبت بود یکی نافیه هر دو جاری میشود. و لزوم ترخیص در مخالفت قطعیه که مانع است لازم هم نمیآید.
خب این زن قبل از اینکه این حال شک را پیدا بکند یقیناً نفاس را داشت، صلاة بر او واجب نبود، توجه کردید و محرماتی که بر نفساء حرام است آنها حرام بود در حقش. خب الان احتمال میدهد که همینطور باشد، دم در باطن بوده باشد و نفساء بودنش باقی باشد، و سابقا هم طاهر نشده بود، پاک نشده بود، که بر او نماز واجب بشود، استصحاب میکند بقاء حالت را، نفاسش باقی است و طهر حاصل نشده است، برایش علم اجمالی منحل میشود.
انما در ما نحن فیه لو کنا و نحن اگر ما بودیم میگفتیم استظهار به معنای اینکه من در واقع پاک شدهام یانه؟ که احتمال میدهد دم منقطع بشود، این استظهار وجوبی ندارد، چرا؟ چون که شبهه شبهه موضوعیه است، و در شبهه موضوعیه فحص لازم نیست، و اصول در اطراف جاری است در مورد شک بدون اشتراط فحص. فحص در شبهات حکمیه معتبر است در جریان اصل. و لکن شبهه در ما نحن فیه: حکم را میداند [که اگر] خون قطع بشود، باید نمازش را بخواند [و اگر] قطع نشود نفساء است نمازش را ترک میکند، محرمات بر او حرام است. شبهه موضوعی است در ما نحن فیه؛ حکم را میداند فحص لازم نیست. مع ذلک گفتیم که باید این استظهار کند، پنبه بردارد. و بعضیها در حائض قبول فرمودهاند که حائض وقتی که احتمال میدهد که پاک شده، باید استظهار کند. و اما در نفساء نه، احتیاط وجوبی است؛ دلیلی ندارد.
الظاهر و الله العالم نفساء و حائض یکسان است. اگر استظهار برای حائض واجب بود به احتمال انقطاع الحیض و ارتفاع الحیض، بر نفساء هم عند ارتفاع النفاس واجب است. بر او واجب نبود بر این هم واجب نیست. و ذلک چون که مدرک حکم یک چیز است. چون که اصل عملی جاری است، شبهه شبهه موضوعی است. از این شبهه موضوعی در اینجا رفع ید کردیم، به واسطه روایت، روایت گفت باید احتیاط بکند، استظهار بکند گفتیم عیبی ندارد. و آن روایت هم مطلق است هم حائض را میگیرد هم نفساء را میگیرد. او کدام روایت است؟ موثقه سماعه است، در باب 17 از ابواب حیض. شیخ نقل میکند و عن المفید، شیخش که مفید قدس الله نفسه شریف است، مفید علیه الرحمه نقل میکند عن احمد بن محمد، -احمد بن محمد یا پسر محمد بن یحیی العطار است یا محمد بن حسن ولید است، عیب ندارد هرکدام باشد، ظاهر این است که پسر از پدرش نقل میکند- عن محمد بن یحیی العطار عن محمد بن علی بن محبوب، عن العباس، -عباس بن عامر باشد یا معروف باشد هردو معتبر است- عن عثمان بن عیسی عن سماعه عن ابی عبدالله علیه السلام قال قلت له المرأة تری الطهر و تری الصفرة او الشیء. زن طهر میبیند، میبیند خون نیامد خون نیست، یا صفرة میبیند یا دم میبیند شیئی را میبیند، فلا تدری أ طهرت ام لا؟ نمیداند که پاک شده یا نه میگوید نمیداند که طهر حاصل شده است یا نه، این دیگر، سؤالش از امام علیه السلام اینطور است، امام علیه السلام در جواب فرمود و اذا کان کذلک، وقتی که زن نفهمید که پاک شده است یا نه، فالتصق بطنها الی حائطٍ، حائط را به دیوار بچسپاند، و ترفع رجلها علی حائطٍ کما رأیت الکلب یصنع اذا اراد انیبور، سابقاً معنا کردیم، ثم تستدخل الکرسف، پنبه را داخل میکند، فاذا کان ثمة من الدم، آنجا اگر یک مختصر دمی شد، مثل رأس ذبابٍ خرج، مثل رأس دباب آنطور دم شد، در این صورت پاک نشده است، فان خرج الدم فلمتطهر، فان لمیخرج فقد طهر. این [روایت] دارد که ثم تستدخل الکرسف، امر به استدخال است. اذا کان کذلک، یعنی وقتی که شاک شد این کار را بکند. این را میدانید که زنی تری الطهر. امام علیه السلام سؤال نکرد که این طهر را از نفاس میبیند یا از حیض میبیند؟ چون که در هردو باید طهر بشود. اقل طهر در هردو باید واقع بشود. از او طهر هم میشود از حیض هم از نفاس هم میشود. امام علیه السلام سؤال نکرد نفرمود که این طهر چه طهری است، طهری است بعد النفاس او بعد الحیض. در جواب فرمود اذا کان کذلک، اگر اینطور شکی بکند، فالتقم، امر است، فالتقم، یک امرش فالتقم است، یک امرش فترفع رجلها. ثم تستدخل الکرسف امر سوم. آن دوتا امر اولی را سابقاً در باب حیض گفتیم، چون که ذکر نشده است در سایر روایات آنها مدخلیت ندارد خیلی، در فضای فرج دم است یا نیست. آنها گفتیم علی نحو الاحتیاط است، یعنی انسان، مؤکد بشود که دیگر دم نیست. اما ثم تستدخل دیگر چرا رفع ید بکنیم؟ در روایات دیگر هم که نفی نشده است این، بدان جهت به نظر قاصر ما فرقی ندارد نفساء با حائض، کما آنکه استظهار واجب است در حائض، در نفساء هم واجب است. اینکه فرمودهاند روایت فقط در حائض است در نفساء نیست، و لعله -الله العالم- یا اشتباه عن القلم است یا اشتباه عن اللسان است. این روایت در ما نحن فیه مطلق است هم حائض را میگیرد هم نفساء را میگیرد. اگر معتبر باشد که معتبر است و [اگر] دلالتش تمام باشد که دلالتش تمام است -چون که از امر در آن جمله اولی و ثانی از ظهورش رفع ید کردیم، از ظهور امر در جمله ثالث دلیل نداریم رفع ید میشود- این حکم ملتزم میشود که این استظهار واجب است. این یکی.
استظهار دوم به معنی ایام الاستظهار است. زن وقتی که بنا شد حیضش از ده روز نتواند بگذرد و بنا شد بر اینکه نفساء هم نفاسش از ده روز نتواند بگذرد. خب اگر حائض ذات العادة بود، از ده روز بگذرد فقط ایام عادتش حیض است. نفساء اگر ذات العادة بود از عادتش بگذرد نفاسش، فقط از ایام عادتش به مقدارش نفاس است. الان زن ذات العادة ایامش گذشت. و لکن خون میآید، نمیداند قبل از ده روز قطع میشود که اگر قبل از ده روز قطع بشود همهاش نفاس است. چون که ذات العادة بودن وقتی که خون قبل از عشره قطع شد اثری ندارد. انما اثر ذات العادة بودن عند تجاوز من العشرة است. در حیض هم همینطور است، آن وقتی ذات عادت بودن در حیض اثر دارد که خون تجاوز کند از عشره، و اما اگر تجاوز نکند، این ماه به خلاف عادتش خون بیشتر دید، خب همهاش حیض است، گذشت این ماه. علی هذا الاساسی که هست این زن خون از عادتش گذشته است، و لکن هنوز ده روز نشده احتمال میدهد که این خون بعد از ده روز هم بماند، قهراً چه میشود؟ بعد از ایام عادتش مستحاضه میشود. احتمال میدهد قبل از ده روز قطع بشود، قهراً الان نفساء میشود کما اینکه آنجا حائض میشد، چون که اگر خون قطع بشود نفساء است، و لو ایام عادت گذشته است. در حقیقت مردد است ما بین اینکه فی علم الله امروز نفساء است یا امروز مستحاضه است، نمیداند این را. شبهه موضوعی است. بداند ده روز میگذرد میداند که مستحاضه است، اگر بداند قبل از ده روز قطع میشود میداند نفساء است، چون که خونی که قبل از ده روز قطع شد نفساء میشود. قهراً شبهه شبهه موضوعی است. وقتی که شبهه موضوعی شد، اگر یادتان بوده باشد سابقاً، گفتیم در این مورد مقتضای اصل عملی این است که این مستحاضه است فعلا. چرا؟ چون که استصحاب میکند بقای دم را الی بعد از ده روز. احتمال میدهد الان که دم دارد احتمال میدهد این دم بعد از ده روز هم بماند. خب میشود چه چیز؟ مستحاضه، اعمال استحاضه را اتیان کند.
شما نگویید این معارض است به استصحاب بقاء الحیض، یا استصحاب بقاء النفاس؛ معارضه ندارد. این استصحاب بقاء الدم الی بعد العشرة حاکم بر استصحاب است. چون که شارع فرموده است هر زنی که دمش بعد العشرة مستمر شد، هر زنی، چه نفساء چه غیر نفساء، دمش بعد العشرة باقی ماند، مقدار عادتش نفساء است. استصحاب میگوید این زن خون میبیند و استصحاب هم میگوید که بعد العشرة باقی است، حکمش مترتب میشود. حکمش این است که نفاسش به مقدار عادتش است. حکم شرعی است دیگر. دیگر نوبت به استصحاب بقاء نفاس نمیرسد. چون که شارع گفت نفاس منتفی شد. یاد بگیرید اینها است در فقه. موارد اصل سببی و مسببی را باید از ادله تشخیص بدهیم که شارع حکم قرار داده مفاد این اصل را و آن دیگری را موضوع قرار داده است. ادله روایاتش را خواندیم. امام علیه السلام فرمود اگر نفساء خونش ده روز را گذشت، تأخذ بمقدار عادتها، یعنی مقدار عادتش نفاس است. وقتی که استصحاب گفت دم ده روز را میگذرد این مقدار عادتش نفاسش است الان مستحاضه میشود. اینجا هم در این مسئله شبهه موضوعی است و اصل مثبت بود که این زن مستحاضه است هم در باب الحیض هم در باب النفاس. چون که اصل سببی، مثبت استحاضه بود.
الا انه مع ذلک از این اصل رفع ید میشود. هم از اصل سببی [هم از اصل] مسببی. چرا؟ بواسطه اخباری که در آنها امر به استظهار کرده است، استظهار در اینجا پنبه داخل کردن نیست. چطور در پنبه داخل کردن طلب ظهور الحال میکرد، اینجا هم زن یک چند روزی یک روزی دو روزی سه روزی ملتزم میشود که ببیند عاقبت امرش کجا میرسد. مستحاضه میشود [اگر] خون از ده روز میگذرد یا اینکه منقطع میشود. بدان جهت یک روز که از ایام عادتش گذشت احتمال میدهد ده روز را بگذرد [پس] در آن یک روز ترک میکند صلاة را. [گرچه] محتمل است که صلاة واجب باشد مستحاضه بشود خون از ده روز بگذرد، [اما] نه، ترک میکند. و لکن محرمات علی النفساء را هم ترک میکند. استظهار را اینطور معنا کردیم ترک العبادة مع الالتزام به محرمات علی الحائض علی النفساء. گفتیم که اینطور استظهار میتواند متعلق وجوب بشود. و الا ترک صلاة واجب بشود صلاة را رجاءاً بخواند که مانعی ندارد. گفتیم استظهار واجب است، قابلش واجب بشود یعنی ترک الصلاة مع ترک المحرمات این واجب است. قابل است واجب بشود و قابل است هم مستحب بشود.
صاحب عروه قدس الله نفسه الشریف فرمود استظهار بر ذات العادة مستحب است. یعنی میتواند در ما نحن فیه استظهار نکند. چرا؟ دلیلش گذشت که روایات یکی میگوید یک روز استظهار کن یکی میگوید دو روز استظهار کن یکی میگوید تا ده روز استظهار کند، اختلاف روایات دلیل بر این است که این حکم، استحبابی است. مثل روایاتی که در مجهول ماء من البئر است، یکی میگفت اینقدر دلو بکش، یکی میگفت اینقدر دلو بکش یکی میگفت سی دلو یکی میگفت هفت دلو در یک نجاست واحده ها، این دلیل میشود که الماء البئر لاینفعل، این حکم استحبابی، تنزیلی است. گفته بودند مانحنفیه هم نظیر آن موارده است. جواب دادیم گفتیم که این که امر شده است به استظهار فی یومٍ واحد، این دلیلی بر خلافش نداریم که مستحب است. اینکه میگوید یک روز استظهار بکن، این نص در این است که یک روز مطلوب است، و ظاهرش این است که چون ترخیصی بر خلاف ندارد معنایش این است که وجوب دارد. اما دو روز، سه روز تا ده روز امر است و لکن ترخیص بر خلاف دارد. چون که آن روایت که میگوید یک روز استظهار کند یعنی میتواند ترک کند بقیه را. بدان جهت گفتیم یک روزش واجب و لکن بقیه مستحب است، میتواند، ولی جایز است میتواند استظهار کند. اینجا هم همینطور میگوییم.
فرمودهاند و لکن مابین استظهار در حائض و استظهار در نفساء یک فرقی هست، حائض یک روزش را باید استظهار کند، در دو روز و سه روز و تا عشره مخیر است. و لکن نفساء یک روز را باید استظهار کند، در دو روز و الی العشرة مخیر است. در سه روز مخیر نیست. یعنی اگر خواست استظهار بکند بیشتر از یک روز، دو روز را میتواند، از دو روز بیشتر خواست استظهار بکند تا ده روز میتواند. روز سومی را استظهار کند دیگر بگوید استظهار نمیکنم نمیشود کأنّ. این مشروع نیست. یا در دو روز باید قطع کند استظهار را، تا به عشره ببرد. چرا؟ چون که در روایات حائض اینطور بود که هم روایات یک روز بود هم دو روز بود هم سه روز بود هم تا عشره بود. و لکن در نفساء روایتی که نفساء سه روز استظهار بکند نداریم، نداریم ها، قطعاً نداریم. یک روز است دو روز است الی عشره است. روایاتی که در نفساء وارد است در استظهار، یک روز و دو روز و تا ده روز است. آن ده روزش را هم ما سابقاً اشکال کردیم، ده روزش هم آن روایت یونس بود، در حدیث سوم بود، در باب سوم از ابواب النفاس، عن المفید عن احمد بن محمد عن ابیه عن سعد بن عبدالله، احمد بن محمد -همان پسر محمد بن یحیی العطار است یا پسر محمد بن حسن ولید- عن ابیه عن سعد بن عبدالله عن احمد بن محمد بن عیسی عن محمد بن عمر زیّات عن یونس -که میگفتیم این یونس امرش مردد است مابین یونس بن یعقوب و مابین یونس بن ظبیان؛ یونس بن ظبیان ضعیف است چون که محمد بن عمر زیات از او آنقدر روایت دارد. و ممکن است یونس بن یعقوب بوده باشد- آنجا اینطور دارد که قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن امرئة ولدت، زایید، فرأت الدم اکثر مما کانت التری، بیشتر از ایام حیضش خون دید، قال فالتقعد ایام قرئها، التی کانت تجلس ثم تستظهر و عشرة ایام. تا ده روز استظهار میکند، استظهار تا ده روز. فان رأت دما صبیبا احکام استحاضه را اتیان بکند استحاضه کثیره را. پس در این روایت تا ده روز گفته شده است.
این روایت ممکن است سندش را تصحیح کنیم بگوییم که همین روایت به همین سند یک روایت دیگری شیخ نقل کرده است به همین سند، عن المفید عن احمد بن محمد عن ابیه عن سعد بن عبدالله و هکذا عن ابی جعفر، یا عن محمد بن احمد عن محمد بن عمر زیات عن یونس بن یعقوب. شاید این آن یونس ابن یعقوب باشد. فرض کردیم این روایت معتبر تا ده روز [است]. اما سه روزش را دلیل نداریم. اینطور فرموده است. و لکن الظاهر و الله العالم فرقی در استظهار مابین الحیض و مابین ایام النفاس نیست، انشا الله...