جلسه نهصد و پنجم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

 عرض کردیم صاحب العروه قدس الله سره ملتزم شده است به مماثلت نفساء مع الحائض فی الاحکام. هر حکمی که حائض داشت، آن حکم بر زنی که نفساء است، بر او هم بار ‌میشود. آن احکامی که حائض داشت، یک قسمش واجبات بود که بعد از انقضاء دم الحیض واجب بود غسل کند و آن وقتی که دماش احتمال‌ میداد منقطع شده است، استظهار بر او واجب بود بادخال القطنه، این در نفساء هم هست. اگر خونش تجاوز کرد از ایام عادتش و احتمال‌ میدهد که ده روز را بگذرد، اگر استظهار بترک العبادة در حائض مستحب بود یا واجب بود بیومین، در این نفساء هم است. محرمات حائض هم در حق نفساء جاری است. چطوری که‌ نمیتوانست حائض قرائت کند عزائم را،‌ نمیتوانست داخل مساجد بشود و مکث در آن‌ها بکند، و‌ نمیتوانست مسح بکند فرض بفرمایید کتابت قرآن را، این‌ها در حق نفساء هم است. و هکذا احکام کراهت و استحباب که مستحب بود زن حائض اوقات الصلاه وضو بگیرد و رو به قبله بنشیند و ذکر بگوید، در مصلایش یا غیر مصلایش علی ما تقدم، در نفساء هم است. چطوری که حائض را وطی کردن قبل از اغتسال مکروه بود، در نفساء هم است. فقط کفاره را استثناء‌ میکند. که آن کفاره را سابقا دیروز گفتیم که باید استثناء بشود، آن حکم واطی الحائض است نه خود حائض.

ما که این مماثلت را قبول نکردیم، گفتیم دلیلی نداریم که النفساء مع الحائض سواء فی جمیع الاحکام. این را که ما قبول نکردیم. باید موارد را ملاحظه بکنیم. اما این‌که غسل واجب است بر نفساء عند الانقطاع خود روایات دارد. در موثقه سماعه که در اول باب جنابت در جلد اول وسائل نقل کردیم که امام علیه السلام در آن روایت‌ میشمرد اغسال واجبه را، یکی هم فرمود غسل النفاس بعد النفاس، یعنی ارتفاع النفاس واجب، روایات هم بود که عادتش گذشت، یکی دو روز استظهار کند بعد غسل کند، غسل النفاسی که هست، غسل النفاس دلیل دارد در روایات.

کیفیت غسل نفاس هم مثل کیفیت غسل جنابت است، مثل غسل حیض است، این‌ها همهاش یکی است. تمام اغسالی که بر حی واجب است، کیفیتش یکی است. چرا؟ دلیلش را یاد بگیرید. برای این‌که امام علیه السلام کیفیت غسل جنابت را بیان فرمود، در باب حائض هم فرمود که غسل الحائض و الجنب واحد، یک چیز است، یک شکل است. آن غسلی که ما از روایاتی که وارد بر حیض است و بر جنابت وارد است، استفاده شد بر این‌که جنب چطور غسل‌ میکند، حائض هم همین‌طور غسل‌ میکند. در این روایات که امام علیه السلام فرمود به زن نفساء که بعد از ایام عادتش غسل‌ میکند یا بعد العشرة غسل‌ میکند یا عند انقطاع الدم غسل‌ میکند، هیچ در این روایات اشاره به کیفیت اخری نشد. اطلاق مقامی که اگر غسل النفاس طور دیگری بود، به نحو آخری بود، این را در روایات ذکر‌ میکرد، در این روایاتی که امر به اغتسال‌ میکند که این‌طور غسل بکند. این‌که ذکر نفرموده است، امر به اغتسال را مطلق فرموده است، این معلوم‌ میشود که غسل همان غسل حیض و جنابت است، نظیر او است. یعنی مثل او است.

هذا این اطلاق مقامی بناء بر تعدد حقائق الاغسال کما هو المشهور که مشهور ملتزمند اغسال حقائق مختلفه هستند، غسل جنابت یک غسلی است، غسل مس‌ میت غسل آخری است. یک طبیعت دیگری است، غسل حیض یک طبیعت دیگری است. غسل استحاضه حقیقت دیگری است. مثل صلاه ظهر و عصر‌ میماند، شکلا یک چیز هستند و لکن طبیعتا دو تا هستند. دوئیت هم بقصد العنوان میشود. وقتی که انسان قصد کرد صلاه الظهر را، اربع رکعات ظهر‌ میشود، قصد کرد عصر را، عصر‌ میشود. بدان جهت در آن موارد صورت یکی است و لکن بالقصد دو تا‌ میشود. مشهور ملتزمند که اغسالی که بر حی واجب است، صورتا یکی هستند و لکن صورتا و شکلا که یکی هستند، بالقصد متعدد‌ میشوند مثل صلاه الظهر و العصر. بناء بر این مسلک اطلاق مقامی را‌ میگوییم. بناء بر این‌که غسل النفاس حقیقت أخرایی است و امر شده است به این حقیقت در روایات، چون که کیفیت خاصه بیان نشده است، اطلاق مقامی اقتضاء‌ میکند که در کیفیت همان کیفیت غسل جنابت را دارد. ایشان هم تمسک به این اطلاق مقامی‌ میکند.

و اما بناء علی ما نفیناه عنه البعد که گفتیم این اغسال حقائق مختلفه نیستند، چه جوری که وضو حقیقت مختلفه ندارد، انسان وضو‌ میگیرد از خروج الریح، وضو‌ میگیرد از نوم، وضو‌ میگیرد مثلا از بول، این‌ها سه حقیقت نیست، وضو یک حقیقت دارد. اختلاف در موجِبات است. بدان جهت موجبات را هم قصد کردن لازم نست. همین که توالت رفت، درآمد وضو گرفت که وضو‌ میگیرم این کافی است. دیگر وضو‌ میگیرم از فلان چیز این قصد کردنش لازم نیست. در غسل هم گفتیم همین‌طور است نفینا عنه البعد، و گفتیم غسل هم مثل وضو یک حقیقت دارد، این‌ها موجبات است که موجب غسل مس‌ میت‌ میشود، جنابت‌ میشود، نفاس‌ میشود، استحاضه‌ میشود یا حیض‌ میشود. این‌ها موجبات هستند. بدان جهت ما گفتیم اگر کسی جنب باشد، غسل کند به نیت غسلِ مثلا روز جمعه، اصلا غسل جنابت را هم قصد نکند،‌ میگوید روز جمعه غسل‌ میکنم، هم جنابتش مرتفع‌ میشود، هم غسل جمعه است. و آن صحیحه زراره را هم اذا اجتمعت علیک حقوق یجزیک علیک غسل واحد، به همین معنا کردیم. که اگر جهت تکلیف متعدد بشود، یک غسل بکند، همهاش امتثال شده است. کما این‌که جهت تکلیف در وضو اگر متعدد شد، یک وضو بگیرد کافی است.

بناء علی ما ذکرناه دیگر پر واضح است که غسل نفاس همان غسل حیض است، همان غسل جنابت است، یک حقیقت است، حقائق مختلفه نیست. این اطلاق مقامی انما یُحتاج الیه بناء بر این‌که اغسال طبائع مختلفه و حقائق متعدده هستند مثل صلاه الظهر و العصر و اما بناء بر این‌که اغسال کالوضوء یک حقیقت دارند و اختلاف در اسباب او است و احتیاجی به قصد اسباب ندارد، کما این‌که در وضو احتیاج به قصد اغسال ندارد که نفینا عن ذلک البعد، در بحث جنابت اگر یادتان بوده باشد و گفتیم مقتضی الادله همین است. بناءً بر این معلوم است غسل نفاس همان غسل حیض. وضوء بعد البول همان عین وضوی بعد خروج الریح است، فرق‌ نمیکند، بعد النوم است. این کلام مرحوم صاحب العروه.

و لکن ما مماثلت را که قبول نکردیم، این‌که در غسل‌ میگوید مثل او است، چون که غسل یک حقیقت دارد، یا اطلاق مقامی است، یا‌ میگوییم زن اگر نفاس داشته باشد، طلاقش بگویی باطل است، این به جهت این‌که دلیل داریم که در طلاق شرط است که زن در طهری بوده باشد که مواقعه نشده است، نفاس طهر نیست، حدث است کالحیض. بدان جهت چون که طهر شرط است، طلاقش باطل است. زن نفساء‌ نمیتواند دست بر قرآن بزند، چون مس کتابت قرآن طهارت‌ میخواهد، لایمسه الا المطهرون، به قرینه آن روایتی که در تفسیرش وارد شده است. بدان جهت زن نفساء چون که طهارت ندارد،‌ نمیتواند مس کند. زن نفسائی که هست، بر او واجب است غسل کردن کما ذکرنا. اما [این‌که] حرام است بر او دخول بر مساجد مثل حائض، این مبتنی بر مماثلت است که مرحوم صاحب عروه ملتزم است و الا قطع نظر از قاعده مماثلت که پیش ما تمام نیست، دلیل نداریم که نفساء‌ نمیتواند به مسجد داخل بشود. آن ادلهای که بود، آن ادله در جنب و حائض بود که این‌ها لایدخلان المسجد و لایمکثان فی المسجد الا مارّین، در مسجد الحرام و مسجد النبی اصل دخولشان حرام است. این در باب نفاس نیست.

این‌که لاحق کردند نفساء را به حائض یکی از دو چیز را‌ میخواهد: یا انسان ملتزم بشود به قاعده مماثلت، یا ملتزم بشود که بعید نیست یعنی موجب احتیاط واجب است، بعید نیست که آن‌که فرمود جنب حائض داخل نشود، روی حدث اکبر است. چون بی وضو‌ء میشود داخل مسجد شد اما جنب و حائض داخل‌ نمیشود، گفتیم اگر حائض اگر حیضش تمام بشود، غسل نکرده بخواهد داخل مسجد بشود، حرام است. این‌طور گفتیم، گفتیم جنب را که منضم کرده است، این قرینه بر این است که این حدث موجب حرمت دخول است. این حدث اکبر در نفساء هم است. حدث اکبری که موجب غسل است، در نفساء هم است. روی این اساس چون که حدث اکبر موجب‌ میشود -بناء بر این‌که غسل یک حقیقت دارد، این‌ها اسباب غسل هستند، این حدث اکبر هستند، چون که آن جنب و هکذا حائض و لو حائض دمش قطع بشود،‌ نمیتواند داخل بشود، روی حدث است- این حدث اکبر در نفساء هم است. اگر این وجه تعدی تمام شد، تمام هم نشد، موجب احتیاط‌ میشود. بدان جهت نفساء‌ نمیتوانند داخل مسجد بشوند حتی بعد از انقطاع دمشان قبل الاغتسال مثل حائض. نه به قاعده مماثلت بلکه به جهت این‌که از آن روایات استفاده‌ میشود، این حکم حدث اکبر است. اگر او تمام شد، فهو و الا این‌طور نیست.

و هکذا در قرائت عزائم، در قرائت عزائم دلیل نداریم که نفساء‌ نمیتواند آیات عزیمه را بخواند، نه، نفساء عیب ندارد آیه را بخواند، سجده هم بکند، چه اشکال دارد؟ این مبتنی بر قاعده مماثلت است که صاحب العروه قائل است، ما آن را ملتزم نیستیم. خوب احتیاط این است که نخواند، و لکن به حسب صناعت دلیلی بر حرمت در قرائت عزائم ندارد. و این‌که حائض در اوقات صلاة مینشیند رو به قبله، ذکر‌ میگوید، این در نفساء دلیل ندارد. وجه حکمتش هم در نفساء جاری نیست. چون که زن به حیض هر ماه مبتلا است، بدان جهت عادت بکند به این‌که نماز را ترک کند اصلا در آن ایام عادت، یک وقت سست‌ میشود در نماز خواندن در ایام طهارتش هم. شارع این را گفته، رو به قبله بنشین، وضوء بگیرد، ذکر بگو تا این‌که آن تعبد بر عبادت از دستش نرود، از عادت خارج نشود. در نفساء که این‌طور نیست. زن در چند سال مبتلا‌ میشود یک دفعه به نفاس. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه آن علت، همان حکمت هم‌ نمیآید در ما‌نحن‌فیه که به ذهن میآید. این‌ها را تمام کردیم، مطلب تمام شد.

[س‍ؤال: ... جواب:] عرض‌ میکنیم بر این‌که کسی که مس‌ میت بکند اگر دلیل داشته باشیم بر جواز که ما ممانعت‌ نمیکنیم. کلام در این حدث اکبر است که حیض و هکذا جنابت چطور حدث اکبر هستند، نفاس هم نظیر آن‌ها است. اما مس‌ میت اصل حدث بودنش، و در صورتی که حدث بوده باشد، موجب غسل است. حدث هم نباشد، موجب غسل است. او‌ میتواند داخل بر مسجد بشود، خواهد آمد که اصلا جای‌ میت مسجد است، آن روی دلیل خاصش است. ما خود این را‌ میگوییم که این معنا تو ذهن میآید که این حکم حدث است. این‌ها تمام شد.

یک درد باقی ماند در بین، آن درد باید دواء بشود. آن این است که مرحوم صاحب العروه این قاعده مماثلت را قائل است. این‌که شکی ندارد، این مماثلت بین النفساء و الحائض را قائل است. یک چیزی در حائض گفت حرام است بر این‌که چیزی را به مسجد بگذارد، یادتان باشد، این را نگفت اینجا، در نفساء این را نگفت، مماثلت اقتضاء‌ میکند که آن حکم اینجا هم جاری بشود. این عذرش این است در آنجا آن‌که فرمود حائض حرام است چیزی را به مسجد بگذارد، یک قیدی زد، فرمود اذا استلزم الدخول، حرام است حائض چیزی را در مسجد بگذارد، در صورتی که گذاشتند مستلزم دخول بشود. و اما از بیرون پرت‌ میکند در مسجد، آن اشکال ندارد. ما آنجا عرض کردیم که مرادش این است که وضع حرام نیست. این‌که‌ میگوید اذا استلزم الدخول یعنی خود وضع حرام نیست. آن‌که حرام است دخول است. چون که در ما‌نحن‌فیه دخول در مساجد را گفت بر نفساء حرام است، دیگر کلمه وضع را نگفت. و لکن در باب حیض درست دقت کنید به این‌ها در باب حیض عنوان دخول نگفته بود، فرموده بود مکث الحائض بالمساجد حرام است، بدان جهت بعد از مکث وضع را گفته بود که وضع الشئ حرام است اذا استلزم الدخول، گفتیم معنا که عبارت از این است، چون خود دخول حرام است. این بدان جهت قرینهاش این است که در ما‌نحن‌فیه دیگر وضع شئ را نگفت، فقط گفت دخولش حرام است. این حرف همین‌طور است.

و لکن به صاحب العروه یک اشکالی وارد است کما این‌که گفتیم سابقا، آن این است که دلیل بر این‌که وضع الشئ حائض در مسجد حرام است، دلیلش در جنب و حائض است که الجنب و الحائط لایدخلان المسجد و لایضعان فی المسجد و یأخذان من المسجد، این دلیلش این بود. در باب حیض این‌طور فتوی داد که وضع مستلزم للدخول حرام است، در نفساء نگفت با وجود این‌که مماثلت بود، یعنی دخول فقط حرام است، وضع حرام نیست. و لکن در باب جنابت فرمود بر جنب گذاشتن چیزی در مسجد حرام است و لو داخل نشود به مسجد. و لو از خارج پرت کند شیئ را جنب در حال جنابت بر مسجد حرام است، دیگر یا صاحب العروه! یک بام و دو هوا‌ نمیشود. دلیل یکی است، اگر روایتی که الجنب و الحائض لایضعان الشئ فی المسجد و لایدخلان المسجد این را حمل‌ میکنی که لایضعان چون وضع نوعا مستلزم دخول است، یعنی لایدخلان المسجد، اگر این است، در حائض و جنب در هر دو معنایش این است. اگر معنایش این است که نه، غیر از دخول وضع الشئ حرام آخری است، و لو مستلزم دخول نشود، در حائض هم باید همان فتوی را بدهی، در نفساء که قائل به مماثلت هستی، همان فتوی را بدهی. جنب را از حائض و نفساء جدا کردن اشکال در او است به صاحب العروه کما ذکرنا سابقا.

و اما در ما‌نحن‌فیه که نفساء را جدا کرده از حائض، این اشکال ندارد چون که آنجا دارد که وضع حائض شیئ را در مسجد حرام است، اذا استلزم الدخول، یعنی دخول حرام است، دخول که حرام است، یعنی وضع خودش حرمتی ندارد. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه دخول را فرموده. هذا کله راجع به عبارت عروه. آن‌که در ما‌نحن‌فیه بناء بود بگوییم ان شاء الله گفتیم.

بقی الامر فی امرٍ که با این امر که امر مهمی هم است، باب دماء ثلاثه را‌ میبندیم و تمام‌ میکنیم بحثش را ان شاء الله. عرض‌ میکنم این‌که ما در تعریف نفاس گفتیم نفاس اسم دم است. المرأة فی نفاسها معنایش یعنی مرأة در دم نفاس است. استشهاد هم کردیم به روایاتی که آنجا نفاس به معنای دم بود. و لو نفاس در لغت از نفس مشتق است، اشتقاق صغیرش از نفس است، که علماء ادب این را اشتقاق صغیر میگویند. نفس هم به معنای دم است علی ما قیل که مثل این‌که حیوانی که له نفس سائلة یعنی دم سائل. نفس به معنای دم است. اگر این را گفتیم، خب نفاس به معنای دم است. اگر گفتیم که نه، نفس در لغت اشتقاق صغیر با تنفس دارد، تنفس یعنی هوا کشیدن، فضا باز شدن. این‌که دم، دم نفاس‌ میگویند، چون که وقتی که بچه را به سلامتی این زن میزاید، آن فضای رحم باز‌ میشود، یک نفس راحتی‌ میکشد. بدان جهت این را‌ میگویند دم نفاس. چه این را بگوییم، چه آن یکی را بگوییم، دم نفاس آن‌که به حسب ادله بود، آن دمی بود که عند خروج الولد، آن وقتی که ولد زایید و لو بعضش خارج شد ولد، آن دم بعد از او‌ میآید. آن دمی که بعد از زایمان از زن خارج‌ میشود، آن دم، دم نفاس است. که گفتیم اقلش حدی ندارد و اکثرش عشرة ایام است علی الاظهر، عند جماعة هجده روز است. این دم نفاس است. و گفتیم که ده روز که اکثر است، از حین تمام شدن ولادت حساب‌ میشود. وقتی که ولادت تمام شد، یعنی زن فارغ شد حتی جفتش هم آمد، جفتش هم آمد، ربما بچه‌ میآید و لکن جفت‌ نمیآید، منتظر‌ میمانند تا جفت بیاید. این صدق‌ نمیگوید که وضعت ثقلَها، وضعت حملَها، صدق‌ نمیکند مگر این‌که جفت هم بیاید.

بدان جهت بعضیها احتمال‌ میدادند که دو قلو دو تا باشد بچه، باید هر دو بیاید بیرون تا وضعت حملها صدق کند تا ولدت صدق کند، گفتیم این لزومی ندارد. پس اول عشرة ایام آن وقتی حساب‌ میشود که ولادت تمام بشود.

خب اگر ولادت و زاییدن زن به طریق متعارف بود، حکم پر واضح است. خواندیم این‌ها را. و اما اگر به طریق غیر متعارف بود، به نحوی که بچه را از رحم زن در میآورد بشق بطنها یا بشق احد جنبیها، چرا شق‌ میکنند؟ فرق‌ نمیکند ربما شق‌ میکنند چون که زن‌ نمیتواند بزاید، قابلیت زاییدن ندارد. اگر بخواهند [چون] بچه هم رسیده است، زن تلف نشود، بچه تلف نشود، باید از شکم دربیاورند. بالاخره رحم شق‌ میشود از طرف بطن که شق‌ میشود، از رحم در میآورند. ربما خود زن میزاید و لکن میخواهد آن جمالی که خیال‌ میکند بعد از زاییدن از زن از بین میرود، بشق البطن کما این‌که در این زمان این‌طور تخیل‌ میکنند، بشق البطن، به عوارض زایمان مبتلا‌ نمیشود زن، بدان جهت آن طراوتش‌ میماند. فرقی‌ نمیکند این در صورتی که این زنی که هست، بچهاش از رحمش بیرون بکنند بشق البطن، این زن بعد از این‌که بطنش را هم شق کردند، بچه را درآوردند ، دوختند و سالم، بناء شد از آن فرجش دم بیاید. این دو صورت دارد:

یک وقت احتمالش احتمال ضعیفی است این عملیه اجراییه که فعلا‌ میکنند با این خبرویت، احتمال دارد این جایی که از رحم دوخته شده است شق شده بود، دم از آنجا‌ میریزد به رحم، چون که ربما همین‌طور است بعضا چرک‌ میکند، زود خوب‌ نمیشود، دم‌ میآید از او. احتمال دارد که این دم از آنجایی که بریده شده است‌ میریزد به رحم، راهش چون که آسان و ساده و روان است‌ میآید بیرون. اگر این احتمال داده شود، استصحاب‌ میگوید از این زن، دم حیض خارج نشده است. احتمالش کافی است. بدان جهت زن باید احکام طاهر را باید اتیان بکند. برای این‌که اصل این است که دم نفاس از این زن خارج نشده است. چون که یک وقتی که قبل از خروج این دم که قبل از این دم نفاس نداشت، بعد از خروج احتمال‌ میدهیم دم نفاس ندارد [بلکه] این مال آن جای شق است که دم جراحت است، خارج‌ میشود، استصحاب‌ میگوید دم نفاس ندارد. نگویید اصل این است که دم و جراحتی نیست [چون] آن اثری ندارد. اثرش عبارت از این است که دم را باید شست، دم نفاس باشد یا دم جراحت باشد. آن اثر مشترک است. غیر از او اثری ندارد دم جراحت. دم نفاس است که اثر خاص دارد. صلاتش باید ترک بکند، محرمات دارد، غسل دارد کذا دارد، اصل این است دم نفاس است. این یک صورت، مجرد الاحتمال در ذهن‌تان باشد مجرد احتمال که این دم، دم جراحت است، نازل‌ میشود به رحم و از رحم خارج‌ میشود، موجب‌ میشود که احکام نفاس بار نشود.

یک وقت نه، آن کسی که این را دوخت، آن‌طور دوخته که این خون از او‌ نمیآید بیرون، مثل بعضیها که خبرویت دارند، پانسمان میکنند چیکار‌ می‌کنند که خودشان میدانند، دیگر ما اهل خبره‌اش نیستیم به نحوی که دیگر هیچ چرکی در او‌ نمیماند و بدان جهت خونی هم از او خارج‌ نمیشود. اگر این‌طور بشود که این محرز است که این دم از این جراحت‌ نمیآید، کما این‌که عکس‌برداری هم کردند دیدند خوبِ خوب شده است پس این دم از رحم‌ میآید، حکم نفاس را ندارد. چون ادله‌ نمیگیرد. این ادلهای که ما داشتیم که علی رأس الولد وقتی که زایید، اذا وضعت حملها اذا ولدت، نه اذا ولدت صادق است، نه اذا وضعت حملها. هیچ کدام صادق نیست. چون که این دمی که خارج‌ میشود، دم نفاس‌ نمیشود، دم نفاس این است که با زاییدن خارج بشود. با ولادت خارج بشود. با وضع الحمل خارج بشود، این این‌طور نیست. احتمالش هم کافی است که احتمال بدهیم که این وضع حمل صدق نکند. ما‌ میگوییم‌ صدق نمیکند وضعت حملها. اگر ولدت صدق نکرد، در ما‌نحن‌فیه حکم‌ میکنیم بر این‌که این نفاس نیست، چیه؟ اگر شرائط حیض موجود است، دمی که خارج‌ میشود، در ایام عادت حیض زن است، در این اوقات سابقا حیض‌ میدید، در آن اوقات است یا اوصاف دارد سه روز بیشتر، از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نیست، حیض است. اگر شرائط حیض را ندارد، مستمر نیست، یک ساعت‌ میآید یک ساعت قطع‌ میشود، مستمر نیست سه روز، حکم‌ میشود بأنها استحاضه، حکم استحاضه را‌ میگیرد. در این صورت ادله نفاس‌ نمیگیرد ادلهای که در ید ما است، احکام نفاس بار‌ نمیشود، اگر آن شرائط حیض موجود بوده باشد در دم، محکوم بدم الحیض است، و الا دم استحاضه است. چون که سابقا گفتیم هر دمی که معلوم است که جراحت نیست، چون که گفتهاند فرض این است، ادله نفاس هم‌ نمیگیرد این را، امرش دائر ما بین الحیض و الاستحاضه [است] شرائط حیض موجود شد، قاعده امکان -که قاعده امکان قیاسی است یعنی به حسب شرائط و قیود حیض ممکن باشد دم حیض بشود- اگر شد، حکم حیض‌ میشود و الا حکم به استحاضه‌ میشود. این یک صورت.

[سوال: ... جواب:] عیب ندارد، آن اولی که زاییده، تا مادامی که دومی نزاییده، آن نفاس است، دومی که زایید الکلام الکلام. احتمال دادیم که از جراحت است دم دوم.

[سوال: ... جواب:] عیب ندارد. در دوقلو گفتیم که وقتی که دومی را زایید، مستند به دومی‌ میشود.

در ما‌نحن‌فیه یک صورت این بود که بطنش را پاره بکنند، یا جانبینش را پاره بکنند، ولد را در بیاورند. یک وقت این است که این‌طور نکردهاند با این زن، آن دهنه فرجش را بریدند، گشاد کردند، چون که تنگ است، ولد‌ نمیتواند بیرون. آن دهنه فرجش را که دهنه رحم است، او را گشاد کردند که ولد بیاید بیرون. وسیع بشود، برنگردد وقتی که رحم فشار‌ میدهد، نبض بکند ولد را به خارج، این تنگه سوراخ برنگرداند او را. اگر این را بوده باشد، این را اگر به عمل جراحیه‌ میشود که گشاد‌ میکنند این بچه را زایید، آن اطرافی که بریده بودند، دوختند، شروع کرد دم [به] آمدن، خب معلوم است که این دم تارة معلوم است که از اطراف فرج‌ نمیآید این از داخل فرج‌ میشود، مثلا پنبهای تو فرج کردند، دیدند از فرج خون میآید، این خون از فرج است. اگر این باشد، نفاس است. برای این‌که ولد را زاییده، سوراخ را گشاد کردهاند. ولد را زاییده است، وضع حملها هم است، دم هم خارج شده است، به واسطه وضع رحم خارج‌ میشود، دم جراحت نیست، احکام نفاس بر او بار‌ میشود.

و اما اگر احتمال دارد که دم از رحم نیاید، همین دم اطراف فرج باشد که‌ میآید [اگر] این باشد الکلام الکلام؛ حکم به نفاس‌ نمیشود. چون که امر دائر است بر این‌که این نفاس بوده باشد یا دم جراحت باشد، اصل این است که این نفاس نیست. این دم مستند به نفاس نیست. به زاییدن نیست. چرا؟ به علت این‌که حکم خاصی دارد دم نفاس، دم جراحت حکم خاصی ندارد او نفی‌ میشود.

اگر یادتان باشد ما این‌طور عرض کردیم وقتی که زن دوقلو‌ میزاید، ولد اول را که زایید ربما دم ثانی اصلا مستند به دم اول‌ نمیشود. دم ثانی مستند به دم اول‌ نمیشود. اولی را زایید، پنج روز، سه روز خون دید، خون قطع شد، دومی را زایید، دوباره خون آمد. این استنادش به زاییدن دومی است. در این‌طور موارد استصحاب نفاس‌ نمیشود کرد. چرا؟ چون آن نفاسی که متیقن بود، آن مرتفع شده است، شک داریم بر این‌که این نفاس قبلا بود یا نبود، استصحاب‌ میگوید که دم نبود، نفاس نبود، الان هم قبلا نیست. یعنی قبلا که نقاء است، نفاس نیست. و اما در مواردی که متصل بشود، دم‌ میآمد،‌ میآمد، قطع نشد، دومی را زایید باز‌ میآمد، اینجا استصحاب نفاسش است، اشکالی ندارد. در این مورد ملتزم‌ میشویم به بقاء النفاس. در این مورد اگر ولد ثانی را در آوردند که خون قطع نشده بود، خون میآمد قبل از این‌که ولد دومی را به عملیه جراحی خارج بکنند، دم اصلا‌ میآمد. اینجا استصحاب بقاء نفاس اولی عیب ندارد. و اما اگر دم منقطع شده بود، بعد از این عملیه، دم شروع کرد آمدن که فرض کلام آن‌طور بشود، الکلام الکلام. اصل این است که این دومی نفاس نیست.

بدان جهت در ما‌نحن‌فیه این که فی أیّامنا اتفاق‌ میافتد و اتفاقش هم شایع است، در یک صورت حکم‌ میشود به نفاس، آنجایی که فقط عملیه اجراییه در آن فضای فرج بشود، که آن سوراخ فرج را یعنی مجرای رحم را گشاد بکنند تا ولد بیافتد بیرون یا بکشند بیرون فرق‌ نمیکند، از همان رحم بشکند بیرون، از آن مجری بیاید بیرون. و اما در جایی که ولد را اخراج بکنند، حکم به نفاس‌ نمیشود. در موردی که ممکن است حیض، حکم به حیض‌ میشود و الا دم استحاضه است. و الحمد لله رب العالمین.