اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم
صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف بعد از اینکه بیان فرمود مس المیت بعد تغسیله که غسلش تمام شد لایوجب علی الماسّ غسلا. بعد از اینکه این را فرمود، متعرض میشود به آن موردی که غسل، غسل اضطراری بوده باشد. مثل اینکه در تغسیل میت که معتبر است تغسیلش بماء السدر اولا و بماء الکافور ثانیا و بالقراح ثالثا [اگر] خلیطین نبوده باشد، سدر و کافور نبوده باشد، سیأتی که در این صورت میت را به آب قراح سه غسل میدهند، بدلا عن الغُسل بالسدر و بدلا عن الغُسل بالکافور و آن غسل بالقراح هم که خودش موجود است. و لکن این غسل، غسل اضطراری است. اگر چون که سدر و کافور نبود، پیدا نبود، و تاخیر میت که تا سدر و کافور بیاورند، امکان نداشت، هوا گرم بود یا نمیشد آنجا بمانید منتظر بشوید، اگر غسل دادند سه غسل بماء القراح، بعد از تمام کردن این سه غسل شخصی مس کرد بدنش، میفرماید بر اینکه باز غسل مس میت نیست. این تغسیل که شده است و لو به غسل اضطراری، کسی که مس بکند، غسل مس میت نمیآید. این غسل کانّ کالغسل الاختیاری است.
و یک فرد دیگری هم از غسل اضطراری است. و آن در جایی است که آن مغسل میت که شرطش مماثلت با میت است، در بین نبوده باشد. زنی فوت کرده است در سفر، نه محرم دارد و نه زن دیگری مسلمان هست که به او بگویند این زن را غسل بدهند، چه کار بکنند با این میت؟ سیأتی انشاءالله اگر کافرهای پیدا بشود، یعنی زن کافره، آن زن کافره را میگویند، دعوت میکنند که بیا این زن مسلمان آنطوری که میگوییم بشور. ناظر میشوند مردها، کیفیت را به او بیان میکنند، آن زن کافره میشورد. این غسل، غسل اضطراری است، به جهت اینکه مماثل میت پیدا نشده است، زن مسلمان دیگر پیدا نشده است، کافره او را غسل میدهد، کافره هم آنطوری که آنها یاد داده بود، خیلی فطن بود زیرک بود، یاد گرفت و غسل داد، تمام شد. بعد فرض بفرمایید کس دیگری از مرد یا زن دستش به این بدن زن مس کرد که غسلش داده شده است به غسل اضطراری، غسل مس میت واجب است یا واجب نیست؟ میفرماید: واجب نیست.
به عبارةٍ اخری غسل اضطراری کالغسل الاختیاری است. چطوری که مس المیت بعد تغسیله بغسل اختیاری لایوجب علی ماسّه غسلا أی غسل مس المیت، کذلک آنجایی که تغسیل میت به غسل اضطراری بوده باشد، فانّ مس المیت بعد تغسیله بغسل اضطراری لایوجب علی ماسّه غسلا. چرا؟ چرایش پر واضح است، ما هم ملتزم میشویم. چون که در آن صحیحهای که امام علیه السلام فرمود: مس المیت بعد غُسله لا بأس به و در صحیحه محمد بن صفار به مفهومش دلالت کرد که مس المیت بعد غسله لایوجب شیئا، ظهورش در غسل مامورٌبه است کما ذکرنا. غسل مامورٌبه آن میت، همین بود که اتیان کردهاند، بعد الغسل لایوجب مسه شیئا، غسلی برای آن شخص موجب نمیشود.
درست توجه کنید یک مطلبی هم بگویم. و آن مطلب این است که بعضیها ادعاء کردهاند و ما هم سابقا گفتهایم، این غسل منصرف است به غسل اختیاری. کما اینکه سابقا در قبله گفتیم منصرف است به قبله اختیاری، غسل هم دعوی بشود که منصرف است به غسل اختیاری. عرض میکنم در مانحنفیه نمیشود این را گفت. چرا؟ برای اینکه در مانحنفیه مس المیت بعد غسله، یعنی غسلی که در آن میت است. آن غسلی که در آن میت وظیفه بود [و] اتیان شد، این تغسیل، تغسیل انحلالی است. مس المیت بعد غسله یعنی بعد از غسلی که در آن میت ماموربه است. چون که خطاب، خطاب انحلالی است و معنایش این است که بعد از غسلی که در تغسیل آن میت ماموربه بود، بدان جهت جای دعوای انصراف نیست. انصراف در جاهایی است که طبیعی الفعل الاختیاری موضوع حکم بشود، میگوییم منصرف است به اختیاری. و اما در مانحنفیه خطاب انحلالی است. مس المیت یعنی کل میتی که مس میشود بعد غسلی که بر آن میت واجب بود، لایوجب شیئا. بدان جهت در مانحنفیه منافاتی با آن حرف سابقی ندارد، و اینجا جای دعوای انصراف نیست. نمیدانم لب مطلبم واضح شد یا نه؟ یک وقتی این است که طبیعی که یک فرد اختیاری دارد یک فرد اضطراری دارد مثل قبله که میگوید اذا قعدت علی الخلاء فلاتستقبل القبلة، این منصرف است به قبله اختیاری. بدان جهت اگر انسان توالتی درست کند که رو به قبله اضطراریه است، بین المشرق و المغرب است، عیب ندارد. گفتیم منصرف است قبله، به قبله اختیاری. اینجا مثل آنجا نیست. اینجا خطاب انحلالی است. یعنی مس هر میتی که بعد از تغسیل آن میت واقع بشود، لایوجب شیئا. چون که میتها در انحلال مختلف است حالشان، یک میتی است که مماثل پیدا نمیشود، یک میتی است که برای غسلش سدر و کافور پیدا نمیشود، بدان جهت خطاب انحلالی است. روی انحلالیت میت، بدان جهت هر میتی بعد از اینکه غسل او تمام شد -موضوع طبیعی الغسل نیست- بدان جهت این روایت میگیرد، صحیحه مبارکه مس المیت بعد غسله لا بأس به.
و لو صاحب العروه قدس الله نفسه الشریف احتیاط استحبابی کرده است، احتیاط استحبابی جا هم ندارد. بعد از این بیانی که عرض کردم که انصراف موردش اینجا نیست، خطاب خطاب انحلالی است، و هر میتی غسل او مختلف است با میت دیگر به حسب الحالات، بدان جهت جای انصراف نیست. آنجاهایی که طبیعی، موضوع حکم بشود و آنجا انحلالی در بین نبوده باشد و طبیعی دو فرد داشته باشد: اختیاری، اضطراری، منصرف است به آن طبیعی اختیاری کما ذکرنا فی القبلة و فی الوقت. وقت منصرف است بر اینکه و اذا خاف الوقت فلیتیمم، یعنی وقت اختیاری چون که طبیعی الوقت است. و طبیعی الوقت دو فرد دارد: فرد اختیاری و فرد اضطراری، آنجاها انصراف درست است.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشریف مسئله متیمم، میتی که یَمّموه، تیمم دادهاند او را، آب نبود یا میت بدنش همهاش تکه تکه بود، این را نمیشود غسل داد، اگر غسل بدهیم بدنش جدا میشود، اجزائش تناثر پیدا میکند، متفرق میشود وظیفه، تیمم دادن بود. میت را تیمم دادیم، این مسئله خیلی مسئله محل ابتلاء است، فی مثل زماننا در معارک، و در وقت قتال مقاتله و امثال ذلک، که خیلی اتفاق میافتد، میت را نمیشود غسل داد، بدان جهت تیمم دادند. کسی بعد از تمام شدن تیمم، که سه تیمم میدهند، یک تیمم بدل از تغسیل اول، یک تیمم بدلا عن تغسیل الثانی، یک تیمم بدلا عن تغسیل الثالث، میت را تیمم دادند. بعد انیَمّم المیت شخصی مس کرد بدن این میت را، آیا این تیمم عند عدم التمکن علی تغسیل المیت، بمنزله تغسیل است که بر ماسّ دیگر غسل مس واجب نیست. یا اینکه تیمم اینطور نیست، بعد از تیمم اگر مس شد، باید آن ماسّ غسل کند، تیمم مثل تغسیل نیست؟
صاحب عروه قدس الله نفسه الشریف آن پیرمرد فقه میفرماید بر اینکه فرقی نمیکند، اقوی این است که تیمم هم مثل تمام شدن غسل است. چطوری که غسل تمام بشود، بعد از او مس میت اثری ندارد، تیمم هم اگر دادند بعد تمامیة التیمم، مس میت اثری ندارد. و لکن علی الاقوی میگوید. این را میدانید که فقهاء که افضل تفضیل را در این موارد استعمال میکنند در مقام بیان مسائل، نه معنایش این است که آن طرف هم قوی است، آن قوتش بیشتر است. اقوی اشاره به اختلاف در مسئله است. که مسئله، مسئله اختلافی است و لکن بمقتضی النظر الی الادلة، ایشان اینطور تشخیص فرمودهاند که مقتضای ظاهر الادلة سقوط غسل مس المیت است از کسی که میت را بعد التیمم مس میکند. تیمم مشروع که در حال اضطرار است، مثل آن غسل اضطراری میماند، تیمم اضطراری. این بدل اضطراری هم مثل آن غسل اضطراریها میماند.
و لکن جماعتی این حرف را قبول نکردهاند مثل علامه قدس الله سره در قواعد و منتهی و مثل شهید در دروس، مثل محقق ثانی در جامع المقاصد، کاشف اللثام در کشف اللثام، و غیر ذلک جماعتی قبول نکردهاند، حتی من الاعاظم المتاخرین ملتزم شدهاند که اگر میت را تیمم دادند، کسی اگر مس کرد آن میت را، اقلش این است که احتیاط وجوبی این است که باید غسل مس میت بکند. یعنی التیمم لیس کالغسل. چرا اینها این حرف را گفتهاند؟ آنکه قدماء [مثل] علامه فرموده است، علامه دو تا جهت فرموده است:
یک جهتش این است که این غسل کردن بر مس میت بعد از اینکه میت تیمم داده شده است، غسل کردن بر ماسّ، مقتضای اطلاق ادله است. آن ادلهای که میفرماید اذا مسست المیت بعد أنیبرد فعلیک الغسل، باید غسل بکنی، یا فاغتسل یا فغُسل المس واجبٌ، به حسب روایاتی که خوانده شد. مقتضای آنها این بود که بعد از اینکه میت سرد شد، کسی او را مس بکند، باید غسل مس میت بکند. حتی اگر میت را غسل بدهند به غسل اختیاری یا اضطراری. غایه الامر دلیل قائم شد که اگر میت را غسل دادند و غسلش تمام شد، آن غسلی که مشروع در آن میت است، بعد الغسل لا بأس بمسه. در مسش بأسی نیست. صورت غسل دادن از اطلاق خارج میشود، و غیر او که یکی هم صورت تیمم دادن است، تحت اطلاق باقی میماند.
یکی این، یکی هم مقتضای استصحاب است. استصحاب چه؟ درست توجه کنید چطور توجیه میکنم، میت را تیمم دادند، هنوز کفن نکردهاند، این میتی که تیممش تمام شد، کسی دستش را به ؟؟؟ زد که ببیند خیلی بلند است، این آب آورده یا چیز دیگری است، علامه میگوید: این، غسل مس میت باید بکند، چرا؟ للاستحاب. برای اینکه این مس اگر قبل از تیمم بود، غسل واجب بود بر این شخص، این مس خارجی فعلی شخصی، این اگر قبل از تیمم بود، غسل واجب میشد و الان کما کان. الان هم همینطور است. یعنی الان که واقع شده است، باز غسل واجب است، استصحاب میکنیم حکم سابق را.
این را میدانید که این استصحاب، استصحاب تعلیقی است. سابقا که مس نکرده بود، این مس واقع نشده بود، میگویید اگر میشد این مس. این استصحاب، تعلیقی است و استصحاب تعلیق در موضوع حکم است نه در خود حکم. در بحث اصول گفتهایم آنهایی که ملتزم شدهاند استصحاب تعلیقی جاری است، در جایی که تعلیق در حکم بشود. مثل اینکه شارع بگوید العنب اذا غلی یحرم، این را میدانید الحمد لله یا لسانتان است یا قواعد عرب را خواندهاید که شرط، قید حکم در جزاء میشود، العنب اذا غلی یحرم یعنی غلیان العنب قید حرمتش است. جماعتی در استصحاب تعلیقی گفتهاند که این حرمت معلقّه را یعنی مقیده را استصحاب میکنیم، خودش حکم شرعی است. سابقا وقتی که این زبیب، عنب بود، حرمت معلقّه را داشت، شارع گفته بود بر اینکه اگر این عنب غلیان بکند، حرام میشود. الان میگوییم همان حکم معلقه است، این را گفتهاند.
و اما در جایی که شارع حکم را بر موضوع، مطلق گفته است، مثل اینکه فرض بفرمایید بر اینکه شارع فرموده است که ماء کر منفعل نمیشود، ماء قلیل منفعل میشود. در مانحنفیه قضیه، قضیه تعلیقیه نیست، شارع حکم را جعل کرده است، اعتصام را بر کر و انفعال بر ماء القلیل. من اگر یک جایی استصحاب بکنم، بگویم این ماء اگر قلیل بود، نجس بود، این تعلیق را من درست کردهام، ربطی به شارع ندارد. اینجا هم همینطور است. شارع فرموده است مس المیت بعد بَرده و قبل غُسله یوجب الغسل. این مس را که مس مطلق است و قید مس این است که بعد البرد و قبل الغسل است، این موجب غسل است. حکمی که یوجب الغسل قیدی ندارد، تعلیقی ندارد. اینجا در موضوع تعلیق درست میکنم، میگویم این مس من اگر قبل از تیمم بود، این میشود تعلیق در موضوع. در اصول مسلم شده است آنهایی هم که میگویند استصحاب تعلیقی جاری است، در قسم اول میگویند که تعلیق در خود حکم شرعی، در خطاب شارع باشد. و اما تعلیق موضوع، اعتباری به او نیست. چون که شارع موضوع ایجاب الغسل را مس خاص قرار داده است. مسی که میت سرد بشود و غسل داده نشود، این موضوع سابقا نبود، شک میکنم بر اینکه آن موضوع [که] سابقا نبود، این مس بعد التیمم موضوع آخر است، شک بکنم موضوع دیگری است، نمیدانم حکمی بر این جعل شده یا جعل نشده، اینجا جای استصحاب نیست.
مضافا بر اینکه نه در تعلیق در موضوع نه در تعلیق در حکم، استصحاب جاری نمیشود، و لو استصحاب را در شبهات حکمیه جاری بدانیم. چون که این استصحابی که در مانحنفیه است، این استصحاب مبتلا به معارض است. اگر کسی از معارض جواب داد، نتیجهاش این است که استصحاب جاری نیست، چون که شبهه حکمیه است. این مراحلی است که در اصول باید طی بشود. ما این مقدار میگوییم که استصحاب تعلیقی است، فائدهای ندارد.
اما الجواب عن الاطلاق. درست توجه کنید یک کلمه در مقام است که گفتهاند قبول داریم مطلق است روایاتی که میگوید مس المیت بعد أنیبرُد یوجب الغسل، این روایات مطلق است و از تحت اینها صورت غسل خارج شده است. و لکن آن ادلهای که میگوید التراب کالماء، التیمم کالغسل ( آن ادلهای که تنظیر میکند تیمم را منزله الغسل) مقتضای ادله تنظیر، این است. آنکه بر سر غسل میآمد، که اگر غسل واقع میشد، دیگر مس میت موجب غسل نبود، او به سر تیمم هم میآید. میت را که تیمم دادند، همان اثر بار میشود، تنزیل است. تنزیل این است که تیمم و استعمال التراب مثل استعمال الماء است یعنی در میتی اگر استعمال آب میکردند و او را غسل میدادند، او اثرش چه بود؟ میتی که در او استعمال تراب شده است و تیممّش دادهاند مثل آن غسل است. این تنزیل است. میدانید چه میگویم، این ادله تنزیل حاکم بر آن اطلاقات است. آن اطلاقات همهاش لغو میشود. بعد از اینکه شارع فرمود تیمم و استعمال التراب کالتغسیل و استعمال الماء است، هر اثری که بر غسل بار میشد که مس بعد از او دیگر موجب غسل نمیشد بر ماسّ، او بر تیمم هم بار میشود.
بر این حرف که ادله تیمم حاکم است بر اطلاقات و با بود اینها، اطلاقات لایبقی شیئا، دو تا مناقشه شده است بر این حکومت ادله تنزیل، دو تا اشکال شده است. ما اگر از این دو تا اشکال رد شدیم، و اینها را جواب گفتیم، تنزیل تمام شد، ما هم باید مثل عروه فتوی بدهیم که بعد التیمم هم مس بکند، غسل نیست. و اما [اگر] نتوانستیم از این دو تا اشکال جواب بدهیم، ماندیم و لو در یکی، آن وقت باید بگوییم که تیمم مثل غسل نیست. در مانحنفیه دو تا اشکال شده است:
اشکال اول را میگویم. اشکال اولی این است که گفتهاند ادلهای که در باب تیمم وارد است، تراب را تنزیل کرده است بمنزلة طبیعی الماء. یعنی هر جا که طبیعی الماء را انسان استعمال بکند، بر استعمال طبیعی الماء اثری مترتب بشود، وقتی که مکلف نتوانست آب را استعمال بکند، تراب را استعمال کرد بالتیمم، همان اثر بار میشود. و گفتهاند در مانحنفیه تیمّمی که به میت داده میشود، اثر تغسیل میت را ندارد. چرا؟ چون که این تیمم، تراب است. این تیمم بدل ماء تنها نیست. این تیمم بدل هست هم از سدر، هم از کافور هم از ماء. درست توجه کنید چطور تقریب میکنم، این تیمم هم بدل است از سدر، هم از کافور، هم عن الماء. تیممی که بدل از ماء بشود، جای غسل مینشیند و اثر غسل بر او بار میشود. و اما [اینکه] تیممی که جای غیر ماء بنشیند، سدر و کافور و اینها بنشیند، اثر غسل به این، بار میشود، دلیل نداریم. درست دقت کنید از کجا زدهاند، آنکه وارد شده است ربُّ التراب رب الماء، رب الماء رب الارض، یا التراب بمنزلة الماء، این ادلهای که وارد شده است در باب تیمم که انشاءالله زنده ماندیم شاید همین امسال برسیم، این ادلهای که وارد شده است، تنزیل میکند استعمال تراب را منزلة استعمال الماء. هر جا استعمال الماء اثری بر او مترتب بشود، عند عدم التمکن بر استعمال تراب مترتب میشود. و اما اثری که بر استعمال ماء تنها مترتب نشد، چیز دیگری هم باید به او منضم بشود، [در این حالت اینکه] تیمم، آن اثری که بر استعمال آب و غیر آب مترتب میشود، بر تیمم هم مترتب میشود، (تیمم بدل از آب با آنها) این را دلیل نداریم. و در مانحنفیه تیممی که به میت داده میشود، عوض از سدر است و کافور است و استعمال ماء است، این [که] تیمم جای آن ماء و غیر الماء را میگیرد، این دلیل ندارد. دلیلی ندارد که این تیمم جای او را میگیرد.
بعضیها از این شبهه اول و از این اشکال اول جواب فرمودهاند که مرحوم سید حکیم هم دارد، و آن این است که فرمودهاند بر اینکه آنکه در تغسیل میت معتبر است، باید سدر و کافور که خلیط است، به قدری باشد که ماء را از اطلاق به اضافه خارج نکند، مضاف نکند. حتی در شرح لمعه هم من یادم است، آن وقتی که من شرح لمعه میگفتم، شهید هم فرموده در شرح لمعه که معتبرِ خلیطه این است که آب از اطلاق خارج نشود. پس وقتی که اینطور شد، در مانحنفیه تیمم بدل از ماء است، چون که ماء از اطلاقش خارج نشده است. چون که تیمم بدل از ماء است، ببینید چطور تقریر میکنم، همینطور تامل بفرمایید. ببینید صحیح این مطالب است یا نه که فرمودهاند؟ که عرض کردم اختصاص به ایشان دارد، غیر سید حکیم قدس الله نفسه جواب دادهاند از اینکه در مانحنفیه ماء، ماء مطلق است و تیمم در مانحنفیه یعنی استعمال التراب بدل از استعمال الماء است.
و لکن میدانید که این جواب درست نیست. چون که [گر چه] این معنا مسلم است یعنی علی المشهور سدر و کافور باید جوری باشد که آب را از اطلاق به اضافه خارج نکند، این را قبول و این مسلم است این معنا، الا [اینکه] در مانحنفیه استعمال ماء مطلق خاص لازم است یا استعمال طبیعی الماء لازم است در تغسیل الموتی. خب میدانید که استعمال طبیعی الماء مطلق لایکفی، و الا به آب قراح اول شستیم، سدر و کافور هم بود، آن غسل نمیشود. ماء مطلق خاص معتبر است. ماء مطلقی که سدر داشته باشد و کافور داشته باشد. آن ادلهای که میگوید التراب بمنزلة الماء، التراب کالماء، او تراب را تنزیل میکند بمنزلة طبیعی الماء المطلق نه تنزیل میکند بمنزلة آب مطلق خاص یعنی آب مطلقی که سدر و کافور دارد. آن وقتی میتواند فقیه جرأتاً فتوی بدهد که میت را تیمم دادن مثل این است که میت را غسل دادهاند، اثرش یکی است، آن وقتی میتواند فقیه به این فتوی بدهد که دلیل پیدا کند که استعمال التراب بمنزله آب مطلق خاص است. یعنی به منزله آبی است که سدر دارد و کافور دارد. اگر این را پیدا کرد، میگوید میت وقتی که تیمم داده شد، مسش موجب غسل نیست. و بما اینکه در مانحنفیه یک همینطور دلیلی نداریم که استعمال تراب مثل استعمال ماء خاص است، بدان جهت در مانحنفیه این حرف تمام نمیشود. من دلیلی پیدا کردهام بر این.
عرض میکنم بر اینکه بعضیها خواستهاند این تنزیل از این روایت استفاده کنند، از این روایتی که در باب غسل مس میت است. و آن روایتی است در باب شانزده از ابواب غسل مس المیت، روایت سومی است، شیخ قدس الله نفسه الشریف باسناده عن محمد بن یحیی، آن محمد بن یحیی هم نقل میکند عن ابیبصیر عن ایوب بن محمد البرقي [الرقّي] عن عمرو بن ایوب الموصلی عن اسرائیل بن یونس عن ابیاسحاق السبیعي عن عمرو بن خالد -که عمرو بن خالد همان است که از زید نقل میکند که گفتیم ثقه است- عن زید عن علی عن آبائه عن علی علیه السلام ان قوم أتوا رسول الله صلی الله علیه و آله فقالوا یا رسول الله مات صاحب لنا، رفیق ما مرده و هو مجذوم، جِدری دارد، مجذوم است، نمیشود او را غسل داد، لحمش پراکنده میشود. فان غسلناه انسلخ، این صورت چه بگوییم؟ قال یَمّموه، این را تیمم بدهید. خب این تیمم تنزیل شده است منزلة غسل مس المیت. درست توجه کنید معلوم بشود که این فقهاء چه میگویند؟ آنهایی که استدلال به این روایت کردهاند، میگویند تیمم میت تنزیل شده است منزله غسلش. لازمه تنزیل تیمم میت منزله غسلش چون که گفتیم انحلالی است معنایش این است که این تیمم اثر غسل بماء السدر و الکافور دارد.
بدان جهت به این روایت اشکال کردهاند که در این روایت سندش عدهای مجاهیل است، این ابیبصیر کیست که محمد بن یحیی العطار از او نقل میکند؟ مجهول است. آن یکی هم ایوب بن محمد برقي [رقّي]، عمرو بن ایوب موصلی عن اسرائیل بن یونس که اینها همهاش مجهول است. ابیاسحاق سبیعی در رجال است و لکن اینها توثیقی ندارند، این روایت ضعیف است، این ثابت نمیشود.
عرض میکنم بر اینکه این تنزیل هست در روایات، احتیاج به این روایت نداریم که مناقشه بشود در این روایت که این روایت من حیث السند ضعیف است. کدام روایت را داریم؟ کدام دلالت میکند؟ این صحیحه عبدالرحمن ابینجران است. درست توجه کنید، در باب هیجده از ابواب تیمم است. محمد بن علی بن الحسین باسناده عن عبدالرحمن بن ابینجران -که سندش به عبدالرحمن بن ابینجران وسوسه داشتم، مراجعه کردم، صحیح است- آنجا دارد بر اینکه أنّه سأل اباالحسن -اباالحسن موسی بن جعفر علیه السلام سابقا این روایت را خواندهایم- عن ثلاثة نفر کانوا فی السفر احدهم جنب و الثانی میت و الثالث علی غیر وضو و حضرت الصلاة و معهم الماء قدر ما یکفی أحدهم، مَن یوخذ الماء و کیف یصنعون؟ قال یغتسل الجنب، جنب غسل میکند چون آن فرض الله است، نه اینکه اول او غسل میکند [بلکه] میت را دفن میکنند بعد او غسل میکند، چون که مبتلا به غسل مس نشود بعد تیمم بدهند. یغتسل الجنب و یدفن المیت بتیمّمه، این تیمم کدام است؟ این تیمم بدل از غسل مس میت است. پس در مانحنفیه تنزیل شده است این ترابی که استعمال در میت میشود، به تیمم دادنش منزلة الماء. بدان جهت در مانحنفیه این اشکال اول تنزیل به طبیعی الماء شده است نه به ماء خاص، نه؛ تنزیل شده است، این [هم] روایتش. بدان جهت در مانحنفیه این جواب را دادیم.
یک جواب دیگری هم میدهیم آن جواب دیگر این است که روایاتی که در باب تیمم وارد شده است، این روایات دو قسم است: دو طائفه هستند. یعنی طوائف دیگر هم دارد و لکن آنکه محل ابتلاء ما است [دو طائفه است]. یک قسمش این است که انّ ربّ التراب رب الماء، ان التراب بمنزلة الماء، اینها یک قسمشان است. یک قسمشان این است که التیمم احد الطهورین با تراب کار ندارد، با خود تیمم. و هکذا در آنجا دارد در روایت دیگر اذا تیمم فقد فعل احد الطهورین. این دو تا روایت یکی صحیحه زراره است، صحیحه زراره در باب بیست و یک از ابواب التیمم است که در آنجا دارد بر اینکه محمد بن الحسن عن المفید، تمام سند را نقل میکند شیخ، از استادش شیخ نقل میکند، عن احمد بن محمد بن یحیی -عطار است- عن ابیه عن الصفار این یک سند. سعد عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسین بن سعید عن حماد عن حریز عن زراره آنجا دارد در ذیلش اذا اصاب الماء و قد دخل وقت الصلاة قالوا فلینصرف و یتوضوء، آب پیدا شد. در ذیلش دارد که فانّ التیمم احد الطهورین، تیمم احد الطهورین است. پیدا نشد، با تیمم بخواند. این یک روایت، یک روایت دیگر هم صحیحه محمد بن مسلم است. روایت پانزدهمی است در باب چهارده، صحیحه است، سالت اباعبدالله علیه السلام عن رجل اجنب فتیمم بالصعید و صلی ثم وجد الماء قال لایعید انّ رب الماء رب الصعید، فقد فعل احد الطهورین، احد الطهورین را اتیان کرده است.
عرض میکنم دلیل هست که التیمم احد الطهورین، طهور دیگر چیست؟ الغسل و الوضوء است، طهور به معنای طهارت است. چون که تیمم طهارت است. این یکی از دو تا طهارت است، طهارت دیگر غسل است. این را میدانید [که] این خطاب، خطاب انحلالی است. یعنی هر تیممی حکم مبدلش را دارد، طهور مُبدَلش است. التیمم یعنی تیمم حکم انحلالی است در هر جایی که مشروع شد، حکم آن طهور آخر را دارد. در میت وقتی که میت را تیمم دادند، این احد الطهورین است برای میت. آن طهور آخر چه اثر داشته باشد، این هم همان اثر را دارد. أُفرض انّ رب الماء رب التراب، انّ رب التراب رب الماء، التراب بمنزلة الماء، این تنزیل نگرفت، گفتیم داریم این تنزیل را. اگر نگرفت، این التیمم احد الطهورین مانحنفیه را میگیرد. جای مبدلش است.
یک کلمهای هم بگویم تمام بکند، آن یک کلمه عبارت از این است که مثل اینکه [وقت] گذشته.