اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در این مسئله بود که صاحب العروة فرمود اگر میتی را تیمم دادند به جهت اینکه تغسیل او وجوبی ندارد لعدم امکانه أو لکونه موجبا لتناثر لحمه، و بعد از تمامیت تیمم شخصی این میت را مس کرد، فرمود اقوی این است که این تیمم از این میت مثل آن میتی است که غسل داده شده است. و موجب غسل نیست. کلام در این بود که چرا اینطور است؟ و حال اینکه در روایات این بود که مس المیت بعد غُسله لا بأس به. کما اینکه سابقا خواندیم که تیمم غسل نیست. جواب گفته شد تنزیل شده است تیمم منزلة الغسل، هر اثری که غسل داشته باشد، او بر تیمم هم مترتب میشود. بر این دعوی تنزیل دو تا اشکال بود:
یک اشکال بود این بود که تنزیل منزلة الماء شده است و در مانحنفیه باید تراب بمنزلة الماء و السدر و الکافور بشود، و این دلیلی ندارد. جوابش را گفتیم تیمم میت کما اینکه در صحیحه عبدالرحمن ذکر شده است، تنزیل شده است منزلة تغسیل المیت. و اما المیت فیطهر بتیممه. این تیمم بدل از تغسیل میت است. و بما اینکه هر تیمم حکم بدلش را دارد، حکم مبدل که عبارت است از تغسیل میت است، این بود که مس بعد التغسیل لایوجب الغسل، او بر تیمم هم بار میشود. از این وجه اول از اشکال اینطور جواب متین دادیم.
و اما وجه ثانی از اشکال که گفتیم دو وجه از اشکال است. وجه ثانی وجه أدقّی است. و این وجه ثانی این است در غسل دو تا امر است وقتی که میت را تغسیل میکنند: یکی اینکه آن حالتی که در میت است که از او هم تعبیر به حدث الموت میشود بعضا، تغسیل میت، میت را از آن حدث پاک میکند. و امر دیگری هم است که تغسیل میت، میت را پاک میکند از خبث. چون شخص وقتی که مرد، نجس است به مجرد مردن، و لو بدنش حار نباشد، در بحث نجاست خواندیم. و لکن این نجاست ما دام لمیُتمّ غسله است، و وقتی که غسلش تمام شد، خبث بدنش هم پاک میشود. آن خبث موتی تمام میشود. پس در غسل دو جهت است: یکی اینکه حدث را از میت رفع میکند، دیگری این است که آن خبث را از میت رفع میکند. دو تا امر است. و چون که دو تا امر است، ادلهای که وارد شده است بر تنزیل التیمم منزلة الغسل و بر تیمم احد الطهورین، ظاهرش این است که تیمم مثل غسل است در طهارت از حدث. آن تیمم حدث را برمیدارد و الا یک تیممی سراغ داشته باشید که خبث را بردارد، اینطور تیممی در شرع نداریم. بله، غسل خبث را برمیدارد، غسل تغسیل میت، این خبث را خود غُسل برمیدارد نه غَسلش. میت را موقع تغسیل که میشورند، آن شستن خبث را برمیدارد، تغسیلش وقتی که غُسلش تمام شد، بدن پاک میشود. اگر غسلش تمام نشده است، سر و بدن را شستهایم، فقط یک پایش مانده است از غسل سومیاش، همه جای بدن نجس است از میت. وقتی که غسلش تمام شد، آن وقت پاک میشود همه بدن. این غُسل بما هو غُسلٌ پاک میکند میت را از خبث؛ نه غُسل بما هو غَسلٌ که هر عضوی را شستیم غُسلش تمام شد، پاک بشود آن عضو، نه؛ آنطور نیست. کما اینکه در بحث نجاسات گفتیم، وقتی که میت تغسیلش تمام شد، جسد میت و آنهایی که به تبع جسد میت نجس شده بودند، تخت تابوت یا مثلا جاهای دیگر که توابع گفته میشود، آنها پاک میشود.
وقتی که اینطور شد در ادله اینکه التیمم احد الطهورین، منصرفش این است تیمم مثل غُسل طهور از حدث است، ادله ظهورشان بر این معناست. و بما اینکه در مانحنفیه میت را که غُسلش ممکن نیست، اگر غسل ممکن بود، میدادیم، پاک از خبث هم میشد، و لکن الان که تیمم میدهیم، این دلیل نداریم که از خبث پاک شده است. مقتضای آن ادلهای و اطلاقاتی که در نجاست میت بود، نجاستش باقی است. آنکه ما دلیل داریم [این است که وقتی] غسلش تمام شد، پاک میشود، خبثش باقی است. وقتی که خبثش باقی شد، احتمال میدهیم که شارع که بر مس میت، غسل مس میت را بر ماسّ جعل کرده است و بعد از تمامیت غسل ثابت کرده است غسل مس میت را و فرموده دیگر مس این میت بعد تغسیله موجب غسل نمیشود بر ماسّ احتمال میدهیم حدث و خبث ارتفاع دو تا، مُسقط غسل مس میت بشود، یعنی موجب بشود که مس میت دیگر لازم نشود.
چون که این احتمال است، در موقعی که میت را تیمم میدهیم، خبثش باقی است و احتمال میدهیم عدم ایجاب مس بعد الغسل لطهارة المیت بود من الحدث و الخبث، یعنی خبثی که از ناحیه موت میآید نه خبث دیگر. چون که احتمال میدهیم عدم ایجاب غسل بر میتی که غسلش تمام شده است، به جهت ارتفاع الحدث و الخبث بود، بدان جهت این خبثش که مرتفع نشده است [فقط] تیمم داده شده است، به اطلاقات تمسک میکنیم. ادله تنزیل اینجا به درد نمیخورد. چون که ادله تنزیل تیمم فقط رافعیت حدث را اثبات میکند؛ اما رفع الخبث را اثبات نمیکند. و احتمال میدهیم که این عدم ایجاب المس غسل مس میت را بعد التغسیل لارتفاع الحدث و الخبث است، و در مانحنفیه این اثر مترتب نمیشود بر تیمم؛ تیمم طهارت از حدث میآورد فقط. بعضیها این اشکال را به نحو آخری تقریر کردهاند. توجه کنید مطلب مطلب مهمی است.
[سوال: جواب:] خب انسان دستش بول خورده است، اصابت کرده است، آب ندارد به خاک بمالد، پاک بشود.
[سوال: جواب:] دلیل این بود که التیمم احد الطهورین. التیمم احد الطهورین یعنی طهورین من الحدث، این معنایش این است. چون که غسل بما هو غسل و وضوء بما هو وضوء حدث را رفع میکند. چون که همینطور است، در ادلهای که گفته است التیمم احد الطهورین، معنایش عبارت از این است که تیمم طهارت میآورد. در آن جایی که بعد الغسل دیگر مس المیت موجب غسل نمیشود، احتمال میدهیم که چون غسل مطهر عن خبث است، و ادله تنزیل تیمم را مطهر از حدث قرار داده است. و بدان جهت وقتی که تیمم داده شد، موجب المس، غسل را بر ماسّ موضوعش باقی است، چون که حدث و خبث لمیرتفع.
این یک تقریب. درست دقت کنید چطور تقریب کردهاند.
این اشکال ثانی را بعض از فحول نحو آخری تقریب کردهاند رضوان الله علیه. ایشان اینطور فرموده است که در ادلهای که است: تیمم بمنزلة الغسل است، این بمنزلة الغسل است نسبت به خود متیمم، آن کسی که تیمم قائم با اوست، او کانّ مغتسِل است. این تنزیل نسبت به خودش است، یعنی خود این شخص تیمم کرد، کانّ این شخص غسل کرده. این شخص به منزله مغتسل است نسبت به خودش، و اما [اینکه] نسبت به دیگران به منزله مغتسل است، نه این تنزیل نیست در روایات. درست توجه کنید. این ادلهای که تیمم را تنزیل کرده است منزلة الغسل، این ادله مفادش این است که این شخصی که تیمم با او قائم است که از او تعبیر به متیمم میکنیم، این نسبت به خودش کالمغتسل است در حال اضطرار، در این حال که تیمم وظیفهاش است، در این حال کالمغتسل است. هر چیزی که بر مغتسل بود، بر متیمم هم است. نماز بخواند، طواف بکند، مسجد داخل بشود و هکذا و هکذا. و اما [اینکه] این شخص نسبت به دیگران مغتسل است، این ادله تیمم این تنزیل را ندارد، این دلیل دیگر میخواهد. در مانحنفیه این میت نسبت به خودش مغتسل است، اما نسبت به دیگران مغتسل است که [اگر] مس کنند دیگر غسل مس به گردنشان نیاید، اینطور تنزیلی ندارد. در مانحنفیه باید تنزیل بشود این میت متیمم مثل میت مغتسل است حتی نسبت به دیگران، اگر اینطور تنزیلی بود، میگفتیم تیمم شد، مس کرد، فتوای عروه صحیح است، چیزی بر ماسّ نیست. و لکن ادله تیمم غایت مدلولشان این است که متیمم کالمغتسل است بالاضافة الیه، نسبت به خودش. بدان جهت ملتزم میشویم که میت پاک شده است. عیب ندارد، ملتزم بشویم پاک شده و لکن مسش موجب غسل مس میت است.
فرق بین این تقریب و تقریب اول این است که در تقریب اول اگر میدانستیم پاک شده، میگفتیم دیگر مسش موجب غسل نیست، چرا؟ چون که تیمم مثل غسل شد، هم بر میت هم نسبت به همه. این تقریب ثانی این است که نه؛ [اینکه] تیمم مثل غسل بشود در تمام الجهات هم، و لکن نسبت به خود متیمم است و اما نسبت به دیگران مثل مغتسل است، اینطور تنزیلی نداریم. و من هنا اگر کسی مس کرد میت را بعد تیممش الاقوی غسل مس میت بکند.
به نظر قاصر فاتر ما این تقریب دومی درست نیست. متفاهم از ادله تیمم این است: کسی که این تراب را استعمال بکند لعدم التمکن من الماء، تیمم آن تراب به منزله استعمال الماء است، تیممش به منزله غسل است، فرق نمیکند هم نسبت به خودش، هم نسبت به دیگران، فرقی نمیکند. و من هنا است وقتی که فرض کنید شخصی اگر جنب بود، تیمم کرد وظیفهاش تیمم بود، آب ضرر دارد، رفت به مسجد، امام الجماعة شد، شخص میتواند اقتداء هم بکند. نگویید این منصوص است، این علی القاعده نیست. خب علی القاعده را میگوییم. شخص پیرمردی بود، آب ضرر دارد، جنب هم شده بود، تیمم کرده میآید به مسجد، چون که ضرر دارد آب، وظیفهاش تیمم است. به شما میگوید که فلانی من خیلی پیرمرد هستم نمیتوانم راه بروم، من را بردار کولت بگذار در مسجد، من نماز بخوانم خدا اجرت بدهد. شما میتوانید اینجا وظیفهاش تیمم بود، میدانید هم تیمم کرده است، غسل نمیکند، دستش بسته است، تیمم کرده. شما نمیتوانید او را بردارید، چرا؟ چون که او جنب نیست نسبت به خودش، چون که تیمم کرده، نسبت به خودش جنب نیست، میتواند داخل بشود. اما نسبت به شما جنب است، جنب را داخل کردن بر مسجد حرام است. ملتزم میشود شخصی به این؟ مستفاد از ادله این است که کسی تیمم بکند، او به منزله مغتسل است. منتها دعوی این است که به منزله مغتسل است، به منزله متوضوء است در طهارت از حدث. (تقریب اولی). بدان جهت در مانحنفیه این شخص میت که تیمم داده شده است، دلیل نداریم که خبثش مرتفع شده است. احتمال میدهیم عدم ایجاب المس غسل را بعد التغسیل، لطهارة المیت من الحدث و الخبث بود. و در مانحنفیه از خبث مرتفع نشده است.
این تقریب اول هم میشود جواب گفت. جوابش این است که در صحیحه عبدالرحمن امام علیه السلام فرمود: و اما المیت فیدفن بتیممه. معنایش این است که این تیمم به منزله غسلش است، ادله مطلقات هم میگوید که تیمم به منزله غسل است. وقتی که به منزله غسل شد، چطور در یک مورد پیدا شده است که غسل رافع حدث است، غُسل بما هو غُسل ها، غسل که غَسل در او رافع خبث بشود، این مثل همیشه است. موقع غسل کردن از جنابت، بدنش نجس بشود، یعنی عین نداشته باشد، آب بریزد گفتیم غسلش صحیح است و تطهیر بدن هم شده است، در وضو هم گفتیم علی کلام قد تقدم. و اما در مانحنفیه در یک مورد غسل بما هو غسل مطهر از خبث است، آن تغسیل میت است. بناء علی نجاسة المیت ذکرنا که غسل بما هو غسل مطهر است. چون که در یک مورد است در یک مورد هم تیمم مطهر است، در همان موردی که غسل مطهر است، تیمم هم مطهر است. اینکه میفرماید امام علیه السلام و یدفن المیت بتیممه، یعنی این تیمم بدل غسلش است، غسلش چه کار میکرد، این تیمم اینطور میکند.
و بدان جهت این دو تا اشکال جواب داده میشود، اینها اشکال نیستند. فقط فهم عرفی مساعدت نمیکند.
درست توجه کنید! فقط اشکال اینجا است [که] امام علیه السلام در صحیحه عبدالرحمن فرمود و اما المیت فیدفن بتیممه، متفاهم از این نیست که تیممش به منزله غسلش است در تمام جهات. بلکه گفتیم در تنزیل آن اثر معروف در ذهن میآید. میت را اگر بخواهد نماز کنند، دفن کنند، باید غسل کنند بعد الغسل بشود. امام علیه السلام در این روایت میفرماید و اما المیت فیدفن بتیممه، یعنی تیمم جای غسل مینشیند در این جهت. چطوری که انسان میت را غسل بدهد قبل الغسل نمیتواند نماز کند، دفن بکند، بلکه صلاة و دفن مترتب بر غسل است، امام علیه السلام هم میفرماید: و اما المیت فیدفن بتیممه. جای آن غسل که بعد از او صلاة و دفن میشود، تیمم میشود. اما این تیمم جای غسل نشتسن [برای] هر اثر، این، متفاهم عرفی نیست.
درست توجه کنید چه میگویم! حتی از روایاتی که [دارد] التیمم احد الطهورین این هم استفاده نمیشود که تیمم مثل غسل است در خود طهارت از حدث. چرا؟ انشاءالله در باب تیمم امسال میرسیم، اگر زنده بودیم. خواهیم خواند که در مواردی که انسان تیمم میکند بدل الغسل، وقتی که بعد الوقت یا قبل خروج الوقت، متمکن از غسل شد، مستحب است اعاده کند. این استحباب اعاده، ملتزم خواهیم شد، مشهور هم ملتزم شدهاند، کشف میکند که مرتبه طهارت در تیمم مثل مرتبه طهارت در غسل نیست. یک نقصی دارد، آن نقص لازم التدارک نیست، بدان جهت اعاده مستحب میشود یا ؟؟؟ که مرحوم صاحب کفایة میگوید در بحث اجزاء، بعض موارد اعاده مستحب میشود، نظرش این موارد است؛ که در مانحنفیه این تیمم احد الطهورین است در اصل طهور و اما در مرتبه طهور مثل آن نیست حتی در حال اضطرار. و آیة ذلک، اوامر در اعاده آن صلاة است منتها استحبابا، این کشف میکند که آن مرتبه نیست.
میدانید چه میگویم؟ اگر ادله تیمم که التیمم احد الطهورین معنایش این بود که التیمم بمنزلة الغسل فی مرتبة الطهارة در مرتبه طهارت مثل او است، ملتزم شدیم سابقا که غسل مجزی از وضوء است. انسان غسل بکند روز جمعه و لو محدث به حدث اصغر بود، غسل بکند، این مجزی از وضوء است، وضوء نمیخواهد، ملتزم شدیم دیگر، گذشت بحثش. اگر کسی روز جمعه متمکن از غسل نیست، معذور است، دستش شکسته است یا مرض دارد، تیمم کرد بدل غسل جمعه، خودش هم محدث اصغر بود، با آن میتواند نماز بخواند؟ [چه] میتواند وضوء بگیرد یا نمیتواند وضوء بگیرد. گفتیم نمیتواند. [اگر] متمکن از وضوء است، باید وضو بگیرد برای صلاة و [اگر] متمکن نیست یک تیمم دیگر بدل از وضو بگیرد. چرا؟ چون که گفته بودیم این دلیلی که الغسل یجزی عن الوضوء، گفتیم این اثر خاص وضوء است، این اثر مرتبه طهارت است. چون که امام علیه السلام فرمود: أیّ وضوء أنقی من الغسل؟ فرمود وضوء در طهارت به مرتبه غسل نمیرسد. چون که به مرتبه غسل تمام است، وضو نمیخواهد. و لکن وضوء که انقی از تیمم است. این تیمم مجزی نیست. این تیمم بدل غسل است در اصل طهارت لازمه. یعنی آن مرتبه طهارتی که با غسل حاصل میشود. تیمم به منزله غسل است در آن مرتبه. و اما آن مرتبه راقیه که اثر خاص غسل است و باعث میشود از وضوء مجزی بشود، با غسل گرفتن لازم نباشد، او که در تیمم نیست، بدان جهت تیمم بدل از غسل کرد، اگر محدث بالاصغر است، وضو میتواند بگیرد، باید وضو بگیرد. وضو هم نمیتواند بگیرد، باید یک تیمم دیگر بدل از وضو بکند. این را هم ملتزم شدهاند، آنهایی که میگفتند غسل مجزی از وضوء است، گفتهاند تیمم بدل از غسل مجزی از وضوء نیست. سرش چیست؟ سرش این است که تیمم در طهارت به مرتبه غسل نیست، در مرتبه، تنزیل نشده است، در اصل طهور بودن تنزیل شده است.
روی این اساس وقتی که اینطور گفت، ما هم اینطور گفتهایم و همینطور هم نوشتهایم، نوشتهایم بر اینکه اگر کسی میت را بعد از تیمم مس بکند، در اینکه این مس موجب غسل نبوده باشد، اشکال دارد. اشکالش همین است که [در] صحیحه عبدالرحمن متفاهم عرفی جهت تنزیل این است که در همان صلاة و دفن است که تیمم به منزله غسل است در اینکه بعد از تیمم میشود نماز خواند بر میت و دفن کرد. و اما اینکه این تیمم به منزله غسل مس میت است در تمام الجهات حتی جهت اینکه مسش موجب نمیشود غسل مس را، اینطور تنزیلی استفاده نمیشود. این نسبت به این بحثی که عرض کردیم.
در مانحن فیه سید قدس الله نفسه الشریف میفرماید وقتی که مس المیت بعد برده و قبل تغسیله موجب غسل مس میت شد، فرق نمیکند میت، میتی باشد مسلمان بوده باشد، یا میتی بوده باشد که کافر باشد، یعنی اصل غسل ندارد، کافر را که نمیشود غسل داد. بدان جهت کافری مرده بود، بعد از اینکه بدن میت کافر سرد شد، مس کرد او را، مس کننده باید غسل بکند. چرا؟ چون که در بعضی روایات مطلق ذکر شده است. اذا مسست جسد المیت بعد أنبَرد فعلیک الغسل. در صحیحه عاصم بن حمید بود که وقتی که جسدش را مس کردی، باید غسل بکنی، میت هر میتی بوده باشد. من غمّض المیت، کسی که میت را تغمیض بکند، برایش غسل نیست، چون که در حال حرارت است، و لکن علیه الغسل اذا برد، وقتی که میت سرد شد، باید غسل بکند. مسلمان باشد یا کافر بوده باشد. اینها نمیخواهد، خود موثقه سماعة که سابقا اطلاق درست کردیم و پیش شما امانت سپردیم، به همان اطلاق تمسک میکنیم. آن موثقه سماعة بن مَهران که در تعداد اغسال مشروعه بود که در اغسال مسنونه در باب اول روایت سومی بود، در آنجا دارد که و غسل من مس المیت واجب، غسل کسی که مس میت کرده، واجب است. چه مسلمان باشد، چه کافر بوده باشد. بدان جهت آن روایاتی که گفته اذا مسسته قبل تغسیله فعلیک الغسل، که مفهومش این است، آن روایت نمیگیرد کافر را، [چون] فرض تغسیل کرده. و اما در آن روایات مطلقه که فرض تغسیل نیست که طائفه اولی است و طائفه اولی این بود که سابقا گفتیم که مس المیت بعد أنبرد موجب غسل است. و از آنها هم که موثقه سماعة بود که الان ذکر کردیم، مقتضای اینها این است که این موجب غسل است.
اشکال وجهی ندارد. اینکه بعضیها گفتهاند مناقشه کردهاند، گفتهاند کافر مسش غسل مس میت ندارد، چون که کافر به منزله بهیمه است. چه جور بهیمه میته مسش غسل مس میت ندارد، فقط نجس است مع رطوبة باشد، باید جزء ماسّه را شست، کافر هم مثل بهیمه میته است. اینها یک حرفی نیستند که ما به آنها اعتماد کنیم. چرا؟ چون [این] که ماسّ میت غسل واجب است، این از آثار احترام میت نیست، که کافر قابل احترام نیست، مثل البهیمه است، مس او موجب غسل مس میت نمیشود. تجهیز المیت از آثار حرمة المیت است. بدان جهت میت کافر تجهیزش واجب نیست، بلکه جایز نیست کما سیأتی انشاءالله. و اما غسل مس میت بر ماسّ میت این از آثار احترام میت نیست. و مقتضای روایات این است که در میت آدمی اگر مسّ شد بعد أنبرد، موجب غسل است. بر این اشکالی نیست.
بعد صاحب العروه تصحیح میفرماید: کما اینکه فرقی نیست ما بین اینکه میت کبیر باشد، هشتاد سال نود سال عمر کرده باشد، یا صغیر بوده باشد، بچهای بوده باشد که تازه دیروز به دنیا آمده بود، مُرد این روز. بعد میفرماید: حتی السقط اذا تم له اربعة اشهر، اگر بچه را مادر بیاندازد، سقط کند که چهار ماهش تمام شده بود یعنی روح به بدنش دمیده شده بود، سقط کرد و مرده هم به دنیا آمد، غسل واجب است از مس او. چرا؟ چون که در روایات اینطور بود که من مس المیت کسی که میت را مس کند، و من أصاب المیت بعد أن برد، بعد از اینکه سرد شد، فعلیه الغسل. بدان جهت اطلاق دارد، صغیر باشد یا کبیر باشد، حتی آن سقط را هم میگیرد، میت است.
انما الکلام کل الکلام آنجایی است که مادر بچه را سقط کند و چهار ماهش تمام نشده بود، هنوز روح در او دمیده نشده بود، سقط را انداخت، کسی به او دست زد، آیا این مس کردن میت، مس کردن سقط که روح در او دمیده نشده بود، موجب غسل است یا نه؟ میفرماید بر اینکه احوط این است که مس کننده غسل کند و لکن اقوی این است که غسل واجب نیست. اینکه ایشان میفرماید: اقوی این است که غسل واجب نیست، درست است اقوی همان است. چرا؟
برای اینکه میت امرش دائر است ما بین المعنیین، یکی از این دو تا معنا، معنای میت است. یکی میت مقابل الحی، حی یعنی زنده، میت یعنی آن کسی که روح ندارد. زنده نیست، منتها قابل دارد که روح پیدا کند و لکن روح ندارد. میت معنایش عدم ملکه، حی یعنی آن کسی که حیات دارد، میت آن کسی است که حیات را ندارد و لکن قابل بود حیات داشته باشد. اگر این باشد معنای میت، سقط را هم میگیرد قبل اربعه اشهر، چرا؟ چون که قابل حیات بود، قابل بود که حی بشود. یکی این معنا است. دیگری هم میت مَن فارق الحیاة، آن کسی است که روح از او جدا شده است. آنکه متفاهم عرفی است و ظاهرا معنای میت است، این معنای دومی است. فارق الحیاة است، میت معنایش این است که روح داشت، روح از او جدا شده است. چهار ماهش که تمام شد، روح دارد، روح از او جدا شده است. و اما قبل از اینکه چهار ماه بشود، اصلا روحی در او دمیده نشده است.
بما اینکه ظهور لفظ میت که موضوع لسان روایات است، ظهورش در معنای ثانی است، در کسی که فارقه الحیاة. بدان جهت گفته میشود که اما فلانی فهو میت بین الموتی. میت یعنی فارق الحیاة. و لکن کسی علقه را، مضغه را بیاندازد زمین نمیگویند که میت بین الموتی، این را نمیگویند. ممکن است یک جایی مبالغه به عنایه بگویید، جدا بگوید کسی، میخندند مردم بر او. چون که معنای میت ظهورش در معنای ثانی است بلا شبهة، بدان جهت در مانحنفیه مس سقط قبل اربعة اشهر موجب غسل نمیشود.
مؤیدش هم روایت علل است. صدوق علیه الرحمه در عیون الاخبار و العلل علت را نقل کرده است به سندش الی فضل بن شاذان که فردا میگوییم داستانش را که فضل بن شاذان هم از امام رضا سلام الله علیه [نقل میکند] که چرا بر مس میت غسل واجب شد؟ چون که وقتی که روح از بدنش مفارقت میکند، یک آفتی در بدن میت میماند، بدان جهت آن کسی که مس کرده است، برای اینکه آفت به او نرسد و آفت از او زائل بشود، شارع تشریع کرده است غسل مس میت را؛ این کسی که روح از بدنش جدا شده است. اینطور است در آن روایت علل و هکذا معانی الاخبار، آنهم منتها مؤید میشود چون که من حیث السند اشکال دارد و خودش هم تعلیل نیست، حکمت است، کما سنبین فی ما بعد انشاءالله. پس آنکه در آن فصل، صاحب العروة رضوان الله علیه ذکر فرمود، همهاش تمام است. الا آنکه در تیمم فرمود، او جایش احتیاط واجبی است که باید میتی که تیمم داده شده است، ماسّ او غسل مس میت بکند علی الاحوط وجوبا کما ذکرنا.