اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
در مقام دوتا امر باقی مانده است که این دو امر را متعرض میشویم:
الأمر الاول: سید فرمود اگر مسی بکشد میت بعد أنبرد و لکن شک کرد شخص ماس بر اینکه این میت غسل داده شده بود و میت را شسته بودند که مسش موجب غسل بر ماس نشود یا اینکه میت لمیکن مغسّلا در آنوقتی که مس میکرد فرمود در این صورت بر ماس واجب است غسل مس میت کند مگر امارهای بوده باشد در بین که آن اماره اثبات کند میت مغسَّل بود مثل استخوانی که در مقابر مسلمین پیدا شده است. این فرمایش مرحوم سید در جایی بود که شخص شک کند میت غُسِّل أو دُفن بلا غسل آنجا محل کلامش بود مثل آن قرینه مثال که میزد استخوانی که در مقابر مسلمین یا در غیر مقبره پیدا شده است و انسان او را مس کرده است نمیداند این مغسّل بود یا نبود یعنی تا آخر غسل داده شده بود یا تا آخر غسل داده نشده بود این صورت بود کلام یزدی قدس الله سره. و اما در آنجایی که شخصی مس کند میت را میداند بر اینکه این میت غسل داده شده است و لکن شک در تقدم و تأخر دارد میداند انّ المیت کان مغسّلا و میداند انّه مس المیت و لکن لمیدر انّ مسّه کان قبل تغسیل المیت حتی یجب علیه غسل مس المیت یا اینکه نه؛ مس بعد الغسل بود و لا یجب علیه غسل مس المیت.
در مانحنفیه گفته شده است که سه صورت است:
صورت اولی این است که تاریخ المس معلوم است میداند میت را که مس کرد آنوقتی مس کرد که ساعت دوازده بود نمیداند غسل میت قبل از ساعت دوازده تمام شده یا میت را بعد از ظهر غسل دادهاند، تاریخ المس معلوم است؛ در این صورت گفته شده است بر اینکه مس مِن حیث التاریخ مجری الاستصحاب نیست چون که معلوم است قبل از ساعت دوازده مس نبود ساعت دوازده هم مس شده و لکن این میتی که غسل داده نشده بود یک زمان نمیدانیم تا ساعت دوازده که زمان المس بود چون که واو واو جمع است کما ذکرناه تا آن ساعت دوازده میت غسل داده شده بود یا نه استصحاب میگوید لمیغسّل در آن زمانی که مس واقع شده است استصحاب میگوید میت مغسل نبود موضوع وجوب الغسل تمام میشود مس میتا بعد برده و لمیکن آن میت مغسلا در زمان المس چون که در مانحنفیه مس میت فعل ماس است اغتسال حالت میت است به معنای اسم مصدریاش؛ معنای مصدریاش هم فعل مغسِّل است این دوتا عرض است ترکیبشان در مانحنفیه به معنی واو الجمع است مس بالوجدان محرز است و تعبدا هم در آن زمان میت لمیغسل؛ در این صورت بر آن ماس غسل واجب میشود.
صورت ثانیه عکس این فرض است آن صورتی است که تاریخ تغسیل معلوم است میت را که از آن مردهشورخانه در می آوردند به ساعتش نگاه کرد ساعت ساعت یک بعدازظهر بود در آوردند غسلش تمام شده بود نمیداند میت را بعد از ساعت یازده مس کرد حواسش پرت است یا اینکه قبل از اینکه ببرند به تغسیل مس کرد یا هنوز غسلش تمام نشده مس کرد این چه جور است؟ اینجا گفتهاند بر اینکه اگر تاریخ تغسیل معلوم است که فرض ما آن است که ساعت یازده مغسل بود میت نمیداند این شخص تا ساعت یازده این میتی که سرد شده بود و غیر مغسل بود نمیداند مس کرده است یا نه استصحاب میکند عدم الغسل را میگوید یک وقتی مس نکرده بودم نمیدانم تا ساعت یک مس کرده بودم یا نکرده بودم استصحاب میگوید مس نکرده بودی یعنی میتی را که غیر مغسل است آن میت را تو مس نکرده بودی، وجوب غسل بر تو نیست. این هم صورت ثانیه است.
صورت ثالثه این است که تاریخ هر دو تا مجهول است نه ساعت داشت نه حوصله نگاه کردن به ساعت میداند مس کرده، میت را هم غسل داده است، نمیداند بر اینکه مسش در زمان غسل بود که مسش اثری نداشته باشد یا قبل الغسل بود که غسل مس میت واجب بشود؛ گفتهاند استصحاب عدم المس تا زمان الاغتسال اثبات میکند که غسل مس واجب نیست؛ تا تمام اغتسال شک دارد آن زمانی که فی علم الله یا فی علمِ آنهایی که میدانند ملتفت هستند آن زمان اغتسالی که بود [و] تمام شد تا آن زمان مس کرده بود یا نه استصحاب میگوید مس نکرده بود چون اغتسال وجدانی است، این معارض است با استصحاب دیگر و آن این است که مس کرده است یقینا و آن مس هم یک زمانی داشت یقینا نمیداند میت را فی علم الله تا آن زمان مس غسل داده بودند یا نداده بودند استصحاب میگوید نداده بودند این هم اثبات میکند وجوب را.
دو تا استصحاب که یکی مثبت وجوب غسل است بر ماس و دیگری نافی غسل از ماس است تساقط میکنند و ساقط میشوند نوبت میرسد به اصل دیگری؛ اصل دیگری این است که اگر این شخص وضوء داشت استصحاب وضویش را میکند میگوید من بیچاره که وضو داشتم رفتم برای پشت سر میت تا تجهیز کنیم نمیدانم وضوء منتقض شده یا نه چون مس میت نقض میکند وضو را کما سیأتی نمیدانم وضو نقض شده یا نه استصحاب میکند بقای وضویش را. خب این مس میت حدث اکبر است اگر وضوء نداشت حدس اکبر هم نداشت نمیدانم بر اینکه الان محدث به حدث اکبر هستم یا نیستم مقتضای آیه شریفه این است که کسی که نماز نماز میخواند و جنب نباشد وظیفهاش وضوء گرفتن است.
[سؤال: جواب:] کلام این است که یک دفعه مس کرده است یک دفعه دستش به میت خورده نمیداند که غسل داده بودند خورده یا در آن زمانی که غسل نداده بودند خورده زمان مس و زمان غسل را نمیداند استصحاب عدم الغسل تا زمان المس میگوید غسل مس واجب است و استصحاب عدم المس الی زمان الغسل میگوید غسل مس میت واجب نیست یتعارضان یتساقطان رجوع به اصل طولی میشود که حالت مکلف است بقای وضوئش یا استصحاب عدم حدث اکبرش.
و لکن در مانحنفیه نظر تحقیقی این است که در تمام این صور ثلاث مثل صورت متقدمهای که دیروز خواندیم در تمام این صور ثلاث باید غسل مس میت کند. در تمام این صور ثلاث باید غسل مس میت بکند. دو تا قاعده دیروز گفتیم خواهیم گفت:
اولا: این را بدانید اگر در خطاب شارع حکمی (تکلیفی) ثابت بشود -نه نفی تکلیف- بر این عنوان که آن عنوان عنوان وجودی است فرقی نمیکند آن خطابی که تکلیف را اثبات میکند آن خطاب دلالتش به عموم وضعی بوده باشد یا به اطلاق بوده باشد که نتیجه اطلاق عموم وضعی است، بعد در خطاب منفصلی حکم مخالف که نفی تکلیف است -درست توجه کنید به خصوصیات عرضم!- بعد در خطاب دیگری حکم مخالفی که نفی تکلیف است به یک امری که داخل تحت این عنوان عام و مطلق بود حکم نفیی ثابت بشود، در این موارد اگر شک کردید که آیا در خارج این مورد از مواردی است که داخل تحت آن خطابی است که نفی تکلیف را میکند یا داخل آن عام مطلقی است که اثبات تکلیف را میکند؟ در این موارد وقتی که اصل عملی آن عنوان وجودی که از او نفی تکلیف شده است عنوان وجودی است داخل عام بود عنوان عدمی نیست وقتی که اصل عملی آن عنوان را نفی کرد حکم عام ثابت میشود؛ چرا؟ لما تقرّر فی الاصول که در این مورد که عنوان وجودی بر عام تکلیف ثابت شده است عنوان وجودی دیگری که داخل تحت العام بود در او حکم ترخیصی ثابت شده است این جمع مابین دو تا خطاب خطاب عام که مثبت تکلیف است و آن خطاب دیگری که نافی تکلیف است اقتضاء میکند که ملتزم بشویم حکم (یعنی تکلیف) در مقام ثبوت ثابت است بر آن عنوان وجودی که در خطاب عام و مطلق ذکر شده است آن در صورتی [است] که این عنوان دیگر که عنوان مخالف است و حکم در او نفی شده است نفی بشود؛ چیزی که داخل در عام است و این عنوان خاص از او نفی شده است حکم ثابت در او میشود اگر دخول مورد را تحت العام میدانیم و اصل عملی گفت داخل عنوان خاص نیست؛ حکم عام ثابت میشود چون که حکم عام موضوعش همان عنوان خودش است که این عنوان دیگر از او نفی بشود.
این کبری در مانحنفیه تطبیق میشود چون که در مانحنفیه ادله و روایاتی داشتیم خطاباتی که آن خطابات میگفت من مس المیت بعد عن أنیبرد فعلیه الغسل، من مس المیت اذا برد فالیغتسل، مس المیت بعد برده یوجب الغسل، این مطلقات بود بلکه عام هم داشتیم که کل من مس المیت فعلیه الغسل، این روایات دلالت میکند مس المیت بعد برده بعد از اینکه میت سرد شد این، موجب غسل است بدان جهت ما اگر بودیم [و] فقط این روایات، این مطلقات و این عام میگفتیم فرق نمیکند که قبل از غسل مس بکنید یا بعد از غسل مس بکنید باید غسل مس میت بکنید چون که من مس المیت بعد أنبرد فعلیه الغسل باید غسل مس میت بکند. پس در مانحنفیه حکم مطلق و حکم عام ثابت شده است بر آن کسی که مسَّ المیت است یا بار شده است بر مس المیت اذا برد حکم عام بر این مس المیت بار است.
در مانحنفیه خطاب دیگری داریم -درست توجه کنید- و آن خطاب دیگر صحیحه حریز بود که صحیحه حریز فرمود مس المیت عند موته و بعد غسله لا بأس به ،از این مس که عنوان وجودی بود و موجب غسل بود گفت مسی را که بعد الغسل است او را استثناء کرد، نفی کرد حکم را در او گفت مس المیت بعد غسله لا بأس به، مقتضای جمع ما بین آن روایات و صحیحه حریز این است که من مس میتا بعد أنبرد بعد از اینکه میت برودت پیدا کرده است و لمیکن مسه بعد الغسل مسش بعد الغسل نشد (عنوان، عنوان نفیی است) فعلیه غسل مس المیت، برای او غسل مس میت است. مقتضای صناعت فقهی که موضوع حکم را از دو خطاب پیدا کرده است در جایی که اگر در یک خطاب حکم علی نحو العموم -عموم وضعی باشد أو اطلاقی- متضمن تکلیفی بشود که آن تکلیف ثابت است بر عنوان وجودی که او موضوع است و مقتضای عموم و اطلاق این بود که هرجا این عنوان هست مس میت غسل دارد و لو غسل داده بشود، بعد خطاب دیگر بیاید آن حکم را نفی کند از یک چیزی که داخل عام بود مس المیت بعد تغسیله داخل عام بود داخل مطلق بود از او نفی بکند، نتیجه جمع این میشود که مس المیت اگر بشود و از آن مس بعد التغسیل نفی بشود آن زمان مس موجب غسل است؛ موضوع این است. بله در خارج اگر شما بخواهید این موضوع را پیدا کنید مس المیت در حال عدم الغسل میشود چون اگر غسل داده شد مس بعد الغسل است و لکن قبل الغسل اخذ نشده در موضوع. یک نکته باریک: مس قبل الغسل، در موضوع مأخوذ نیست تا اصل در او جاری بشود. آنکه در موضوع حکم واقع شده است و قرار داده شده است این است که من مس میتا اذا برد؛ برودت در مانحنفیه وجدانی است که میت سرد بود فلیغتسل مقتضای این عام و مطلق این بود که حتی بعد الغسل هم اگر غسل بکنی باید غسل مس میت بکنید خطابی که آمد صحیحه حریز است: مس المیت عند موته و بعد غسله لا بأس به که گفتیم که بعد غسله لا بأس به یعنی محظوری ندارد آن محظوری که در مس میت است پس من مس میتا بعد برده و لمیکن المس بعد غسله فعلیه غسل مس المیت؛ در تمام صور ثلاثی که گفتیم مس المیت بعد أنبرد محرز است بالوجدان استصحاب هم میگوید آن زمانی که مس واقع شد آن مس بعد الغسل نبود چون که معنایش واو الجمع است آن مس مس بعد الغسل نبود یعنی غسل نشده بود چون که واو الجمع است -این اساسش آن قاعده اولیه است که گفتم- مس کرده است و بما اینکه مس کرده است استصحاب هم میگوید غسل داده نشده بود، در زمان مس غسل داده نشده بود، این استصحاب عدم الغسل در زمان مس علی کلّ تقدیر، ظاهری است چون که ما شک میکنیم بر اینکه این میت را این شخص بعد الغسل مس کرده است تا غسل واجب نشود یا بعد الغسل مس نکرده است تا واجب بشود نه اینکه قبل الغسل مس کرده او را نمیخواهیم، این شخصِ مکلف میت را بعد الغسل مس کرده است که غسل مس میت ندارد چون که موضوع حکم تکلیف، ثابت نمیشود یعنی نفی میشود یا اینکه بعد الغسل مس نکرده مس کرده است این مس بعد الغسل نبوده است در مانحنفیه میگویم که این، مس کرده است میت را بالوجدان و اصل این است که مس بعد الغسل نبوده چون که یک وقتی که مس بعد الغسل نبوده آنوقتی که خود مس نبود، آنوقتی که مس نکرده بود مس بعد الغسل هم نبود الان که مس موجود شده نمیدانم بعد الغسل موجود شده یا نه یعنی در آن زمان غسل کرده بودم یا نه استصحاب میگوید که غسل نکرده بودم؛ بلا فرق بین الصور بلا [فرق بین] اینکه شک در تاریخ کلاهما داشته باشیم چون که مس بالوجدان محرز است مس المیت بعد أنبرد استصحاب هم میگوید که غسل نشده بود در او مس بعد الغسل نبود یعنی در آن زمان غسل واقع نشده بود، اینکه در زمان غسل، مس واقع نشده بود این موضوع حکم شرعی نیست موضوع حکم شرعی در جایی که میت ممسوس بشود و شخص او را مس کند این است که مس میت بعد البرد واقع شده است مگر اینکه آن مس بعد الغسل بشود این مس بعد الغسل نبود الان هم بعد الغسل نیست یعنی واو الجمع است نه کان ناقصه است که استصحاب عدم ازلی جاری هست یا نیست آن شبهه نمیآید چون که تقید در مانحنفیه به معنای واو الجمع است مس شده و استصحاب میگوید که در زمان مس غسل واقع نشده است.
حتی در زمانی که تاریخ غسل معلوم بشود این استصحاب جاری است چون که غسل نسبت به زمان وجود خودش تاریخش معلوم است -درست توجه کنید چه میگویم!- ساعت دوازده که [از] این غسلش فارغ شده است این غسل من حیث زمان خودش معلوم است تاریخش اما این غسل در زمان مس بوده یا نبوده است مجهول است چون که مجهول است استصحاب این است که این غسل در زمان مس نبوده است.
در مانحنفیه این قاعده اولی که ذکر کردیم لأهمیتها دوباره تکرار میکنم: هروقت در خطاب عامی یا عام وضعی باشد یا عام اطلاقی تکلیف ساقط بشود بر عنوان وجودی و بعد در خطاب آخری آنکه داخل آن عام و مطلق هست که تکلیف بر او ثابت است حکم از او نفی بشود که حکم حکم نفیی بشود، در موردی شک بشود که آیا این، باقی تحت العام است یا تحت آن خطابی است که نفی میکند داخل موضوع او است که نفی میکند تکلیف را اگر اصل عملی پیدا شد که گفت این، آن عنوان نیست که خارج شده است حکم نفیی دارد [همین که گفت] این او نیست حکم عام بر او سوار میشود. و مانحنفیه از صغریات این کبری است شارع حکم کرده است به غسل هرکسی که مس میتا بعد أنبرد و از این خارج شده است آن مسی که بعد الغسل باشد مس در مانحنفیه محرز است نمیدانیم بعد الغسل است یعنی قبل از او غسل داده شده بود یا نه استصحاب میگوید نه در زمان مس، غسل داده نشده بود این استصحاب وقتی که جاری شد که در زمان مس، غسل داده نشده بود در مانحنفیه موضوع تمام میشود. و لو تاریخ غسل معلوم بشود آخه اشکال این بود که تاریخ غسل معلوم بشود میگفتند استصحاب در مس جاری میکنیم [این اشکال درست] نیست آن غسل من حیث زمان خودش معلوم است و در وقوعش در زمان مس، مشکوک است احتمال میدهیم در زمان مس آن غسل نباشد اینطور است یا نه؟ پس مس میت شده است و بعد تغسیله مس شده است مس کردن بعد تغسیله منفی است بالاصل حکم ثابت میشود. و اینکه مس باید قبل الغسل بشود [و] این موضوع وجوب الغسل است این [صحیح] نیست در مانحنفیه موضوع وجوب غسل مس میت مس المیت قبل الغسل نیست تا بگویید اصل این است که قبل الغسل مس نشده بود موضوع مس المیتی است مگر اینکه مس کند بعد تغسیله مسه بعد تغسیله منفی است بالاصل حکم ثابت میشود.
[سؤال: ... جواب:] آن آقایانی که فرمودهاند همان آقایان فرمودهاند شما یادتان نیست مگر اصل عملی منبه بشود موضوع را کفایه را بروید بخوانید مگر در جایی که اصل عملی جاری بشود در فرد مشکوک و منبه کند حال فرد را ما فرضمان این بود که تنقیح به این میشود در آن موردی که عام تکلیف را اثبات میکند بر عنوانی و عنوان خاصی که داخل آن عنوان عام است آن عنوان خاص حکم نفیی را دارد تکلیف را نفی میکند هرجا در فرد مشکوک محرز شد انطباق حکم موضوع العام و سلب شد چون تخصیص یعنی تقید اینطوری یک قید سلبی میآورد بر موضوع حکم العام و آن قید سلب شد از عام، حکم ثابت میشود بر آن مورد. این میت مطلق مُسَّ عن بَرد یقینا و استصحاب میگوید که مس، بعد الغسل نبود همه حرف من این است که این معارضه ندارد که این مس، قبل الغسل نبود قبل الغسل در موضوع مأخوذ نیست آنکه مأخوذ در موضوع است مس بعد الغسل است در تمام این صور ثلاث اصل میگوید که این مس، بعد الغسل نبود چون که نبود هر مس میتی موجب غسل است الا مسّا یکون بعد تغسیله که این مسقط است نافی تکلیف است و اصل میگوید که این مس بعد الغسل نبود نگویید این اصل معارض است که این مس قبل الغسل نبود، این اثر شرعی ندارد، قبلیت در موضوع حکم مأخوذ نیست.
این کبری مسلم است عند اهل التحقیق انّما خدشهای که در مانحنفیه شده است خدشه این است که مانحنفیه صغری این کبری نیست چرا نیست؟ چون که اگر ما دو طایفه روایات داشتیم که آن روایاتی که کلّ من مس میتا فلیغتسل یک صحیحه زراره داشتیم که مس المیت بعد غسله لا بأس به [اگر] این دوتا بود این حرف تمام بود کبری منطبق میشود و لکن در مانحنفیه صحیحه دیگری داریم به اسم صحیحه محمد بن حسن صفار رضوان الله علیه در آن صحیحه موضوع حکم وجوب الغسل علی الماس مس قبل الغسل قرار داده شده است که آنجا موضوع حکم وجوب غسل مس قبل الغسل است و آن صحیحه همان روایت پنجمی است در یکی از ابواب الغسل است و بإسناده عن محمد بن حسن الصفار قال کتبت الیه رجلٌ أصاب یده أو بدنه ثوب المیت الذی یلی جلده قبل أنیغسّل المیت قال هل یجب علیه غسل یدیه أو بدنه؟ فوقّع علیه السلام -درست توجه کنید این کبری است- اذا اصاب یدک جسد المیت قبل أنیغسّل فقد یجب علیک الغسل غسل بر تو واجب میشود. در این صحیحه مبارکه قبل الغسل موضوع حکم قرار داده شده است خوب استصحاب میکرد که این مس قبل الغسل نبود چطوری که استصحاب میگوید بعد الغسل نبود؟ هکذا اینجا استصحاب میکرد که این مس هم قبل الغسل نبود. اشکال شده است که در مانحنفیه از صغریات آن کبرا در میرفت چون که خطاب دیگری هست و این خطاب دیگر موضوع مس میت را مس المیت قبل الغسل قرار میدهد.
جواب این است که ما قرینه داریم هم داخلیه هم خارجیه که مراد از این قبلی که در مانحنفیه ذکر شده است اذا اصاب یدک جسد المیت قبل أنیغسّل فقد یجب علیک الغسل مراد عبارت از این است که اذا أصاب یدک جسد المیت و لمیکن المس بعد الغسل مراد این است همان معنایی که گفتیم او مراد از این روایت [است] اذا أصاب یدک الجسد المیت قبل أنیغسّل یعنی اذا اصاب یدک و لمیکن اصابة الید بعد الغسل معنایش این است؛ قبل مدخلیتی ندارد به قرینه داخلیه و خارجیه.
اما القرینة الخارجیة صحیحه حریز است چون که در صحیحه حریز فرمود که مس المیت عند موته و بعد غسله لا بأس به این معلوم میشود که چون اگر بعد نشد قبل میشود دیگر نه اینکه قبل موضوعیت دارد این قرینه خارجیه.
اما قرینه داخلیه قاعده دومی را ذکر میکنم -یادتان باشد!- هر خطابی که عنوان قبل و عنوان تقارن عنوانِ بعد، موضوع حکم واقع بشود چون که قبل و بعد و تقارن به دو معنا اطلاق میشود یکی اطلاق میشود و مراد عنوان انتزاعی میشود یعنی مقارنیت یا بعدیت و قبلیت هرگاه خود این عناوین موضوع حکم شد استصحاب هم این عناوین را نفی میکند چون که همینطور است در کفایه هم هست، این عناوین انتزاعیه اگر موضوع حکم شد [استصحاب] نفی میکند قاعدهای که میگویند این است -بصیر باشید!- هروقت این عناوین موضوع حکم شد ظاهرش این است که معنای دومی موضوع حکم است معنای دومی یعنی منشأ انتزاع اینها این تقارن است از چه چیز منتزع میشود؟ و هکذا قبلیت از چه چیز انتزاع میشود؟ که شیئی الان باشد و شیئی پشت سرش بیاید آنوقت میگویند که این قبل از اوست از این انتزاع میشود دیگر امروز را میگویند امروز قبل از فردا است لاسمح الله اگر امروز کون شد فردا نیامد امروز دیگر قبل نیست قبل [به] آنوقتی میگویند که او بیاید، این منشأ انتزاع میشود.
میگوییم هروقت عنوان قبل و بعد و اینها موضوع حکم شد ظاهرش این است که منشأ انتزاع موضوع حکم میشود چون این عنوان مشیر به آن منشأ است. بدان جهت اگر این قبل موضوع حکم باشد مشیر بر این است که منشأش موضوع حکم است و ما قرینه قطعیه داریم منشأ انتزاعش موضوع حکم نیست مثل عنوانش موضوع حکم نیست غیر از قرینه خارجیه، قرینه قطعیه داریم چون که انسان میتی را مس کرد که این را اصلا غسل نمیدهند بدون غسل دفن میکنند مثل کافر آیا مس این، قبلیت غسلی داشت یا منشأ انتزاع قبلیت غسلی را داشت؟ نه، هیچ کدام را نداشت چرا؟ چون مفروض این است که غسل داده نمیشود او، تا قبل بشود عنوان قبلیت پیدا کند یا منشأ انتزاع قبلیت بشود؛ اگر شهید شد و شهید گفتیم غسل داده نمیشود که قطعا همینطور است مس المیت قبل الغسل نیست چون غسل معنی ندارد یا عصیانا میتی را غسل ندادند همینطور دفن کردند کسی او را مس کرد اینها غسل دارد پس معلوم میشود نه عنوان قبلیت موضوع حکم است نه منشأ انتزاع قبلیت دخل در حکم دارد آنکه دخل دارد مس کند میت را آن مس بعد الغسل نباشد در کافر هم چون که مس بعد الغسل نیست باید مس کند، مس بعد الغسل نیست چون غسل ندارد، چون غسل ندارد بعد المس نیست باید غسل کند، اگر عصیانا کسی غسل داده نمیشود همینطوری او را دفن میکنند او را مس کرد باید غسل مس میت کند چون که مسش بعد الغسل نیست تا ساقط بشود غسل مس میت. به عبارت اخری مس بعد الغسل مسقط وجوب مس میت است مقتضی، این میشود؛ چون خطاب خاص حکم نفیی را دارد سلبی را دارد. بدان جهت وقتی که شک کردیم این میت که مس شده است و غسل داده شده است غسلش قبل بود بعد بود تاریخ یکی معلوم بشود تاریخ هر دو تا مجهول بشود فی کل حال باید غسل کند چرا؟ چون غسل مس میت محرز است و مسقط که مسه بعد تغسیله هست محرز نیست و اصل میگوید آنوقتی که مس میکردی غسل داده نشده بود. بدان جهت نتیجه، وجوب الغسل میشود علی الاطلاق. این نسبت به امر اول کما ذکرناه. و الحمدلله رب العالمین.