اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در امر ثانی بود که در مقام، ینبغی به او تعرض بشود و صاحب العروه قدس الله نفسه الشریف بر این امر اشارهای دارد فقط. و آن امر این است از کلام ایشان استفاده میشود اگر میت شهید بوده باشد شهیدی که لایغُسّل و لایکفّن بل یصلی علیه و یدفن بدمائه و ثیابه اگر اینطور شهیدی بوده باشد مس او بر ماس غسل را نمیآورد و لو این شخص شهید را مس کرده است مرارا اینطور شهید مسش بر آن شخص غسل مس میت نمیآورد؛ حیث آنکه اشاره به این معنا را در کلامش که فرمود اذا شُکّ که ممسوس میت شهید است یا غیر شهید فرمود در این صورت لایجب علیه الغسل معلوم میشود که اگر شهید بود غسل نداشت غسل مس میت نبود.
خوب کلام در این واقع میشود در این امر ثانی کدام دلیل است که دلّنا علی انّ مس الشهید لایوجب الغسل المس علی الماس؟ این از کدام دلیل استفاده شده است؟ در مانحنفیه وجوهی ذکر شده است که این وجوه کأنّ هرکدامشان یا بعضی از آنها دلیل هستند بر اینکه شهید لایوجب مسّه الغسل.
امر اول: این را بدانید که مشهور عند اصحابنا قدیما و حدیثا این است که مس المیت [الشهید] لایوجیب الغسل علی الماس این معنا هم از قدما مشهور است هم بین المتأخرین مشهور است. و محقق قدس الله نفسه در کتاب معتبر تعبیرش این است که انّ الحکم (یعنی عدم وجوب غسل المس من مس الشهید) اجماعٌ در این حکم اجماع است. ایشان لسان القدما است، کما ذکرناه معلوم میشود مشهور مابین القدما این بود که مس الشهید لایوجب الغسل.
و لکن مع ذلک این شهرت بین القدما و متأخرین لایغنینا برای اینکه وجه اینکه مشهور ملتزم شدهاند آن وجهش را ما میدانیم یا علی اقل احتمال میدهیم و آن همان وجهی است که علامه قدس الله نفسه الشریف در منتهی ذکر کرده است. فرموده است از روایت استفاده میشود علت اینکه بر ماس غسل واجب است علتش این است که مس او قبل تغسیل المیت است. استفاده میشود از روایت که علت وجوب غسل بر ماس این است که مس او قبل تغسیل المیت واقع شده است پس آن میتی که اصلا تغسیل ندارد در مس او غسل واجب نمیشود. این روایت کدام روایت است - و الله العالم- مراد صحیحه محمد بن صفار است که در آن صحیحه امام علیه السلام فرمود بعد از اینکه سائل سؤال کرد ید شخصی یا بدن شخصی به ثوب میت مس کرده است امام فرمود اذا اصاب یدک المیت قبل غسله إغتسل یدت یا غیر یدت إصابة بر میت کرد قبل أنیغسل قبل غسله قبل از اینکه میت غسلش تمام بشود آنوقت فإغتسل غسل مس میت بکن؛ از این قضیه شرطیه کأنّ استفاده میشود -قضیه قضیه شرطیه است- علت وجوب غسل مس میت مس کردن میت است قبل تغسیله پس آن میتی که اصلا تغسیل ندارد آنجا این حکم نمیآید. و محتمل است مرادش هم روایات دیگر هم باشد آن روایاتی که من غسَّل المیت فعلیه أنیغتسل کسی که غسل میت را میدهد او باید غسل بکند، آنکه میت را میشوید. این به جهت اینکه میت را قبل الغسل مس کرده است. این روایاتی که من غسّل المیت فلیغتسل از اینها ظاهر میشود بر اینکه آن مس قبل تغسیل المیت موجب غسل میشود. مغسّل میت قبل تمام الغسل مس میکند.
و کیف ما کان مرادش صحیحه محمد بن صفار باشد یا این روایات بوده باشد هیچ کدام از اینها دلالتی بر این تعلیل ندارد:
اما صحیحه محمد بن صفار فقد ذکرنا که مستفاد از او به قرینه خارجیه و داخلیه این است که مس المیت بعد تمام غسل المیت موجب غسل نمیشود بر ماس. مستفاد، این است. اذا اصاب یدک قبل غسله المیت فلیغتسل معنایش عبارت از این است که اذا مسست المیت میتی که برد بوده باشد آن بعد غسله نباشد چون که بعد غسل بشود مس المیت بعد غسله لا بأس به. مراد این است. اصلا به این معنا حمل کردهایم. اصلا دلالت نمیکند که مس قبل الغسل مدخلیت دارد فضلا از اینکه دلالت کند علت است.
اگر خیلی اغماض کردیم از حرف سابق میگوییم صحیحه محمد بن صفار میگوید قبل الغسل مس کردی میت را غسل بکن اما این در آن میتی است که غسل باید داده بشود میتی که باید غسل داده بشود قبل از غسل او را مس کردیم باید غسل مس میت بکنیم و اما میتی که غسل داده نمیشود به او دلالت ندارد لا نفیا و لا اثباتا. غایة الامر این است. این فقط دلالت میکند میتی که غسل داده میشود قبل از غسل مس بکنیم آن مس [غسل] میآورد بعد از غسل نمیآورد. و اما میتی که غسل داده نمیشود او چطور است؟ نفیا و اثباتا دلالت ندارد. و به عبارت اخری صحیحه محمد بن حسن صفار قطع نظر بشود از ما ذکرناه در یوم سهشنبه دلالت میکند که مس میت قبل از غسلش موجب غسل است بر ماس وقتی که سرد شد، منتها آن میتی که غسل داده باید بشود و اما میتی که غسل اصلا ندارد آنجا مس موجب غسل است یا نیست بعد از سرد شدن این صحیحه دلالتی ندارد. این صحیحه به علیت دلالت ندارد. دلالت دارد که این مس قبل الغسل، موجب غسل است. وقتی که [بر] علیت دلالت نداشت [و] مفهوم از او استفاده نشد تمسک میکنیم در مثل شهید [و] آنهائی که غسل ندارند به اطلاقات دیگر که فرموده است من مس المیت بعد أنیبرد فلیغتسل شهید باشد یا غیر شهید بوده باشد. منتها یک قید وارد شده است که اگر بعد الغسل مس بشود ... [نوار جا افتادگی دارد] شهید [که] مس میشود، بعد الغسل مس نمیشود [و لذا] غسل ندارد سالبه به انتفاع موضوع است؛ که در صحیحه حریز بود. بدان جهت در مانحنفیه به اطلاق تمسک میکنیم.
روایت من غسّل میتا فلیغتسل او را هم گفتیم به جهت مسش است مغسل بودنش مدخلیت ندارد چون که مس میت میکند [وجوب غسل دارد] به قرینه روایات دیگر. آن هم دلالت ندارد فقط دلالت دارد که آن کسی که غسل میدهد میت را او باید غسل مس میت بکند اما این علت است دلالت ندارد غیر این کار چکار بکند نفیا و اثباتا دلالتی ندارد، تمسک به اطلاق میکنیم که من مس میتا بعد أنیبرد فلیغتسل. حتی در بعضی روایات من غسّل علاوه داشت که من غسّل و کل من مس المیت اضافه شده بود.
بدان جهت در مانحنفیه احتمال میدهیم که مشهور از قدما اینطور استفاده کردهاند. و گفتهاند.
وجه دومی را هم به او علاوه کردهاند که این است که شهید منزلهاش عالی است بدنش طاهر مطهر است با آن دمائش روز قیامت حشر میشود چون که طاهر و مطهر است یعنی طاهر و مطهر از خبث موتی است و از حدث موتی است والا دم که پاک نمیشود دم نجس است، بدان جهت خداوند متعال خواسته است همینطور روز قیامت محشور بشود بدان جهت غسل در حق این شخص نیست و مس او چون که طاهر و مطهر است موجب غسل نمیشود چون که غسل مس میت لحدث المیت و خبثه یعنی خبث موت و چون که شهید اینها را ندارد.
خوب عرض میکنم اما وجه اولی که علیت از روایات استفاده نشد، در مانحنفیه عرض کردم روایت دلالتی بر تعلیل ندارد. غایة الامر این دوتا روایت ساکت هستند از حکم میتی که لایغسل.
و اما وجه دومی که بدن میت طاهر و مطهر است یک ؟؟؟ نیست در روایات در آن روایت محمد بن حسن صفار، گذشت که مشهور هم گفتهاند اگر مشهور نگفته باشند جماعت کثیرهای گفته است یکی هم از آنها خود صاحب العروة بود سابقا فرمود مس میت کافر لا فرق در مس میت کافر بین اینکه مسلمان باشد یا میت کافر باشد مسش موجب غسل است اگر علت وجوب غسل مس میت مس کردن انسان میتی بوده باشد که تغسیل باید داده بشود باید در میت کافر [اگر] مس بکند انسان غسل واجب نباشد چون علت آنجا نیست چه جوری که شهید لایغسّل میت کافر هم لایغسّل منتها شهید لعلو مقامه و کرامته من الله لایغسل و آن کافر کذا و کذا لدنائته و خسته لایغسل تجهیز نمیشود چون تجهیز احترام المیت است و لکن هردو شریک هستند که غسل داده نمیشود. اگر بنا بود علت وجوب غسل مس میت مس میتی بود که باید غسل داده بشود باید در کافر هم ملتزم بشوند که مسش موجب غسل نیست بر ماس و حال آنکه ملتزم نشدهاند.
و اما اینکه علت وجوب غسل بر ماس آن خبث میت یعنی خبث موتی و حدث موتی است این را سابقا گفتیم که ما به این دلیل نداریم. این فقط در روایت علل وارد شده است که امر شده است بر اینکه کسی که مس میت میکند او غسل بکند چرا؟ به جهت آن اثر موتی که در بدن میت هست، جان کندن اثر میگذارد، از آن نَضَج الموت یا نَضَح الموت به جهت او غسل بکند و به جهت او طهارت بگیرد. گفتیم این دوتا روایت ضعیف هستند و ثانیا گفتیم اینها علت نیستند حکمت هستند والا اگر علت بوده باشد میت را به حرارت مس بکنیم باز همان علت است چون که میت نجس است و اثر زهوق روح پیدا شده است در او به مجرد خروج روح. بدان جهت سرد شدن نمیخواهد. بدان جهت فرض بفرمایید مس کافر که شد همان هست.
[سؤال: ... جواب:] آن اثرش را شارع به ما به عنوان کنایه فرموده است که نضج المیت است ما لازم نیست که بدانیم که او چی هست ما أوتیتم علما الا قلیلا ما اینها را نمیدانیم و لکن اینقدر میدانیم که این جان کندن یک اثری دارد و این را میدانیم که اکثر موتها آفت دارد بدنشان چون به سبب مرض میمیرد در بعضی روایات هست که لـ آفتی که در آن هست غسل بکند ماس، این را میگویم که این آفت در حال نزع الموت قبل از نزع الموت هم آن آفت در بدنش هست فرق نمیکند. آنکه در این دو تا روایت ذکر شده است به عنوان حکمت است نه علة الحکم است [با] قطع نظر از ضعف سندش. و خودشان هم معارض است با آن روایتی که نقل شد مولانا علی بن ابیطالب سلام الله علیه رسول الله را وقتی که غسل میداد ظاهر روایتش این بود که خودش غسل مس میت کرد با وجود اینکه بدن رسول الله طاهر و مطهر بود. پس علاوه بر اینکه من حیث السند ضعیف هستند، مذکور در آنها من حیث الحکمة هست للعلة معارض با آن روایت هم هست کما ذکرناه. حتی در بعضی روایات دارد انشاءالله میرسیم وقتی که علی بن ابیطالب سلام الله علیه وقتی که شروع میکرد رسول الله را بشوید صدایی شنیده شد، صدا شنیده شد که نبی را انبیاء را غسل نمیدهند انبیاء طاهر و مطهر هستند مولانا علی بن ابیطالب فرمود بر اینکه اخسأ یا عدو الله (شیطان بود) رسول الله صلی الله علیه و آله تشریع کرده است هر میتی که از دنیا برود غسل داده بشود و تجهیز بشود و صلاة خوانده بشود و تطهیر بشود.
بدان جهت در مانحنفیه به مقتضای مطلقات وظیفه این است که آن کسی که مس میت کرده است باید غسل کند، آن میت شهید بوده باشد یا غیر شهید بوده باشد. شهید قرب مقام دارد لعلو مقامه لمیؤمر بتغسیله. و لکن بر اینکه چون تغسیل نشده است مس شده است مقتضای مطلقات این است ما از ادله که نمیتوانیم از اطلاقش رفع ید کنیم با آن وجوهی که گفته شده است.
میماند کلام در وجه ثالث. وجه ثالث این است که اینقدر مسلمین قتال میکردند شهدائی داشتند شهدای بدر شهدای احد معروف است اینها را مسلمین مس میکردند بعد الموت در معرکه؛ در یک روایتی ندارد که این کسی که این شهدا را حمل کرده -آن زمان هم همینطور بود شهدا را جماعتی حمل میکردند مباشرت داشتند در حمل شهدا مثل جنگهای دیگری که فعلا هست یک عدهای مکلف بودند که زخمیها را ببرند عقب آن شهید شدهها را ببرند عقب- در یک روایتی نداریم که دستور بوده باشد آن کسانی که شهید را مس میکنند در معرکه باید غسل مس میت بکنند هیچ در یک روایتی نداریم. سیره هست بر مس کردن و روایتی هم ندارد بر غسل کردن این دلیل میشود بر اینکه غسل واجب نیست.
خوب این را هم میدانیم که این دلیل درست نیست چون که [بله] روایتی نداریم در خصوص مس الشهید من مس شهیدا فی المعرکة فلیغتسل این نداریم و لکن عمومات و مطلقات داریم اینها مس میکردند که میگفت غسل مس میت نمیکردند؟ آنها که شهیدها را مس میکردند چه کسی میدانست آن کسی که به جسد شهید دستش خورده غسل مس میت نمیکرد؟ سیره بر این قائم نیست. اینطور سیرهای محرز نیست. اگر اینطور سیره محرز بود که مس میکردند بشره را مع ذلک غسل مس میت نمیکردند مثل آن عظمی که در قبرستان مسلمین پیدا شده مس میکنند و غسل نمیکنند اینطور سیرهای بود ملتزم میشدیم و لکن مس میکند خوب مس میکنند بعد هم میروند غسل میکنند به مقتضای این اطلاقات که مس میتا.
کما اینکه در کفار هم همینطور است این عبید و إماء که در ید مسلمین بود اینها کفار ذمی بودند یک قسمتشان کما در روایات هست و این ذمیین در بلاد مسلمین بودند معاشر با مسلمین بودند بدان جهت در روایات از أکل از سُؤر آنها سؤال شده است از اینکه انسان ثوبی را به آنها إعاره میدهد شیئی را بعد از آنها میگیرد حکمش چیست؟ حکم به طهارت میشود یا نمیشود؟ انی أعیر ثوبي الذمي، و هکذا در روایات سؤال شده است از شراء جلود از آنها جلود را از اینها میخریم حکمش چیست؟ اینها معاشر بودند، شخصی که عبدش ذمی بود مُرد دستش خورد خوب باید غسل مس میت بکند و لو تغسیل آن عبد واجب نیست چون که کافر هست کافر تجهیز ندارد بلکه مشروع هم نیست با وجود این که در روایتی وارد نشده است. همان مطلق است که الکافر لایجهّز لایغسّل لایصلّی علیه و لایدفن؛؛ همین است دیگر. در مانحنفیه هم همینطور است که آنکه درباره شهید است شهید هم این است که لایغسّل و لایکفّن و لیدفن بثیابه و دمائه چطور که در مس آن أمة یا عبد ذمی غسل مس میت هست در شهید هم هست. لایغسل در هر دو تا است هم در شهید است هم در کافر وارد شده است.
بدان جهت آنکه به نظر میآید مورد از مواردی است که تمسک به مطلقات هست و مقتضای آنها این است که غسل مس شهید هم بعد برده موجب غسل هست بر ماس. گذشتیم این را.
بعد صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف مسئله دیگری را که مسئله چهارم است بیان میکند. و در آن مسئله چهارم میگوید بر اینکه اگر دو قطعهای بوده باشد در دو قطعه مقطوعهای از میت بوده باشد که مکلف علم اجمالی دارد که این دوتا قطعه یکی مقطوع از میت انسانی است، دو تا قطعه است میداند بر اینکه یکی از اینها از انسان منقطع است شخصی اگر یکی از آنها را مس کرد که اطراف علم اجمالی است یا او میت انسان است یا این میت الانسان، یکی از آنها را مس کرد اگر دو تا را معاً مس کند -عبارت عروه را نقل میکند- دوتا را معاً مس کند غسل مس باید بکند، مراد از معاً نه اینکه یک دفعه مس کند این نیست مراد از معاً؛ مراد از معاً این است که أنیمسّ کلّا منها هر دو تا را مس کرده است و لو تدریجا در مقابل مس أحدهما دون الآخر، اگر دو تا را مس بکند غسل مس میت میکند چون که یکی از اینها قطعه میت هست مس کرده است باید غسل مس میت بکند علی ما تقدم. و اما اگر فرض کردید یکی را مس کرد دون دیگری را میگوید در وجوب غسل بر ماس یکی اشکال است و هو أحوط یعنی غسل کردن احتیاط واجبی است چون که فتوی ندارد فرمود در این حکم وجوب الغسل اشکال است و هو أحوط یعنی غسل أحوط است یعنی باید احتیاط بکند میشود احتیاط وجوبی.
[سؤال: ... جواب:] عرض میکنم خدا قسمت نکند یک وقتی که در جایی قتل و قتالی واقع بشود جنگی واقع بشود قتل و قتال و لو للدین نباشد انسان بعد میرود آن بیابان یک قطعهای از بدن را پیدا میکند که احتمال میدهد از بدن بوده باشد یا از حیوانی بوده باشد که در این بیابان بوده از او است شبیه بود چون که چند روز گذشته است مدتی گذشته است تشخیص داده نمیشود یک خورده راه رفت یک قطعه دیگر را پیدا کرد بعد یک خورده راه رفت دید که یک آدم مرده یک حیوان مرده است علم پیدا کرد که آن دو تا قطعه -چون که به همدیگر شبیه نیستند- یکی از آنها مال انسان است یکی مال حیوان است علم اجمالی پیدا کرد که یکی از اینها میت انسانی است. خدا قسمت نکند اتفاق میافتد و خیلی هم شایع است این معنا در قتال و امثال ذلک و لو قتال للدنیا بوده باشد بعد از مدتی که زمان گذشته است یک خورده جسم آن پوستهایش گوشتهایش مو و اینها ریخته است انسان نمیداند که این کدام جزء است جزء من المیت الانسان است یا من الحیوانی است که اینجا بوده است اسبی داشتند قاطری داشتند غنم و حشم داشتند از آنها است که برای خوردن آورده بودند.
علی کلّ تقدیر این سید پیرمرد این فکرها را کرده است و بعد از کردن این فکرها میگوید بر اینکه اگر مس کند در قطعتین را که علم اجمالی دارد یکی از اینها میت انسان است میفرماید هر دو را معاً مس کند غسل مس واجب است. یکی را مس کند دون دیگری اشکال دارد و هو احوط غسل کردنش احوط است.
عرض میکنم بر اینکه سه صورت میشود تصور کرد. سه صورتی که حکم واضح بشود:
یک وقت این است که دست نزده بود قطعه را دید بعد رفت این میت انسان و حیوان را پیدا کرد دید آنجا، برگشت به آن قطعهها، بعد از اینکه برگشت قبل از اینکه دست بزند به یکی علم پیدا کرد که این دو تا به هم شبیه نیستند یکی از حیوان است یکی از انسان، علم اجمالی پیدا کرد، بعد از اینکه علم اجمالی پیدا کرد یکی از اینها انسان است یکی هم از حیوان است یکی را مس کرد یکی را برداشت ببیند دید بو دارد انداخت دور فرار کرد یکی را فقط مس کرد دون الآخر اگر اینطور بوده باشد در این صورت غسل مس میت بر این شخص واجب نیست یکی را مس کرده علم اجمالی، اول بود ثمّ المس بود بعد مس کرد چرا؟
چون که وقتی که رسید به میتها از آنجا برگشت به این عضوها علم پیدا کرد که یکی جزء انسان است دیگری جزء میت حیوان است این علم اجمالی منجز است یا باید آن جزء را دفن کند چون که خواهد آمد انشاءالله جزء میت انسان باید با میت تجهیز بشود اگر با میت بود مثل این مثال اگر با میت نبود تنها بود باید لُفّ فی خرقة و یدفن، غسل دارد یا ندارد ؟؟؟ خواهد آمد انشاءالله بحثش و لکن این مقدار مسلم است که وجوب الدفن دارد. بدان جهت وقتی که برگشت علم اجمالی حاصل شد که هنوز دست نزده بود به هیچ کدام یا او میت انسانی است یا این مقطوع من میت انسانی است علم پیدا کرد که باید یکی از اینها را دفن کند و چون که نمیداند کدام یکی قطعه انسانی است مقتضای علم اجمالی این است که هر دو تا را دفن کند چرا؟ چون که اصالت اینکه میت انسانی نیست آن قطعه، معارض است بر اینکه اصل این است که این قطعه انسانی نیست چون که میداند یکی انسان است تکلیف دارد اصل این است که تغسیل او یا تدفین او بر من واجب نیست استصحاب عدم وجوب با استصحاب عدم وجوب این دیگری تساقط میکند اصالة البرائة از وجوب دفن او با اصالة البرائة از وجوب دفن این تساقط میکند اینها همه چون به مجرد علم اجمالی که شک در اطراف حاصل میشود شک موضوعی است اصول نافیه است و چون اصول در مانحنفیه اصول نافیه است عند حصول العلم تساقط میکند اصول، اطراف را نمیگیرد بعد از اینکه مس کرد بعد از تنجیز آن تکلیف بعد از اینکه یکی را مس کرد شک میکند که آیا بر من غسل مس میت واجب شد یا نشد میتواند به اصالة البرائة رجوع بکند که اصل این است که من محدث نشده بودم و محدث هم نشدم چون محتمل است که این میت انسانی نباشد این قطعه، اصل این است که در صلاة من غسل شرط نبوده الان هم شرطیت ندارد. غسل مس میت وجوبی نداشت که رفع عن أمتي ما لایعلمون الان هم وجوب ندارد. نفسی یا شرطی فرق نمیکند.
این مثل آن ملاقی اطراف علم اجمالی میشود که علم داری یا این کأس نجس است یا این کأس بعد از حصول العلم ثوبت به یکی از اینها خورد، در آن ملاقی أحد الاطراف چی میگویند؟ میگویند رجوع به اصل نافی میشود چون که وقتی که علم اجمالی پیدا کردی یا او نجس است یا این نجس میدانی که یا شرب او حرام است یا شرب این حرام است همینطور است دیگر اصالة الطهارةها تساقط میکند اصالة الحلیةها تساقط میکند و لکن آنوقت ملاقاتها حاصل نشده بود بعد که ثوب با یکی ملاقات کرد شک در طهارت و نجاست این ثوب دارد اصالة الطهارة در این جاری است و اصالة الطهارة در این، مقتضایش این است که با این میتوانی نماز بخوانی. و من هنا در بحث نجاسات گذشت که خود ایشان هم فتوی داد ملاقی أحد اطراف الشبهة محکوم بالطهارة است. این بعینه مثل آنجا است، چطور آنجا ملاقی یک أصل مستقلی داشت شک در تکلیف جدیدی بود بعد از تنجیز علم اجمالی اینجا هم شک در این است که غسل موقع دست زدن بر من واجب شد یا نه اصل این است که وجوبی ندارد، من مس میت نکردم، غسل مس میت بر من وجوبی ندارد.
این یک صورت. از این صورت معلوم شد حکم صورت ثانیه که باید غسل مس میت بکند. آن صورت ثانیه این است که رفتم آن دو تا مرده را دیدم یکی آدم بود یکی حیوان بود آمدم این دو تا قطعهای که دیدم بودم آمدم پیش اینها ببینم اینها هم از آنهاست میت حیوان است است یا نه یکیاش را برداشتم به مجرد اینکه برداشتم ملتفت شدم یقین پیدا کردم یا اینکه برداشتم قطعه انسان است یا آنکه در زمین مانده آن قطعه انسان است چون با همدیگر شبیه نیستند نمیشود هر دو تا جزء انسان بشود یا جزء حیوان بشود در این صورت غسل مس میت واجب است چرا؟ چون که آنوقتی که آن علم اجمالی را پیدا کردم، علم پیدا کردم که یا دفن آن دیگری واجب است یا غسل این مس من، این مثل این میماند که ثوبی ملاقات کرد با إنائی، بعد از ملاقات علم پیدا کردم که یا آن إناء نجس است یا این إناء دیگر، در بحث ملاقی شبهه محذوره اینطور گفتند دیگر، هم باید از ملاقی اجتناب کند هم از ملاقي هم از طرف آخر؛ چون علم اجمالی در آنوقتی که حاصل شد اصول همه با همدیگر تعارض میکنند. اصالة البرائة از وجوب غسل مس میت بر من معارضه میکند با اصالة البرائة از دفن آن قطعه دیگر چون هر دو در یک آن، موضوع شده است، موضوع اصول نسبت به اطراف علی حد سواء است منتها معلوم بالاجماع در یک طرف دو تا تکلیف دارد در یک طرف فقط وجوب الدفن دارد این در تنجیز علم اجمالی فرقی نمیکند.
از اینجا معلوم شد حکم به صورت ثالثه؛ حکم صورت ثالثه این است که اول یکی از این قطعهها را من پیدا کردم علم پیدا نکردم که این قطعه چه چیز است از انسان هست یا حیوان گفتم احتیاطا این را دفن کنیم شاید انسان بشود دفن کردیم بعد وقتی که این طرف آمدم این میتها را دیدم برگشتم یک قطعه دیگر پیدا کردم که دفن نشده بود علم پیدا کردم یا آن قطعهای که دفنتُه قبل ذلک او یا جزء عضو انسان بود یا اینکه فعلا در ید میبینم و فعلا فرض کنید مس میکنم این، قطعه انسانی است علم اجمالی حاصل شده است بعد از اینکه یکی از این قطعهها دفن شد بلا مس او را مس نکرده بودم همینطور خاک را با بیل کندم و این را هم با بیل انداختم در آن گودی مس نکردهام اگر یکی را دفن کردهام بلا مس بعد آمدم دیگری را مس کردهام و علم پیدا کردم بعد المس یا عند المس آن جزء دومی که او دفن شده بود یا این میت انسانی است یا آن میت انسانی است بر من غسل مس میت واجب نیست چرا؟ چون که اصالة البرائة از دفن او استصحاب عدم میت بودن او اثر شرعی ندارد چون آن روز او دفن شده است اگر انسان بود دفن شده حیوان بود هم که دفن شده عیبی ندارد اثری ندارد اگر معلوم بالاجمال در آن طرف بود هیچ اثر شرعی ندارد الان در این طرف باشد که الان مس میکنم اثر شرعی دارد باید دفن بکنم و خودم هم غسل بکنم چون مس کردهام اصالة البرائة عن وجوب الدفن و اصالة البرائة عن وجوب غسل مس المیت جاری است بلا تعارض تعارضی نیست.
و به عبارت اخری مانحنفیه عین آن است که در باب ملاقی شبهه محصوره بحث شده است که ملاک این است که با این علم اجمالی اصول در اطراف همه معارضه میکند در زمان واحد کما فی الصورة الثانیة آنوقت غسل مس میت واجب میشود یا اینکه تعارض اصول قبل از آن زمان بود (علم اجمالی قبل بود) بعد آنوقتی که مس حاصل شد آن اصول تساقط کرده بودند این ؟؟؟ غسل مس میت شک بدوی میشد و اصالة البرائة جاری میشد کما فی الصورة الاولی یا اینکه آنوقتی که مس میکرد، طرف آخر از اثر افتاده بود چون دفن شده بود او، اثری نداشت، در این صورت ثالثه هم که این دفن شده بود اثری ندارد و اصالة البرائة جاری است. و الحمدلله رب العالمین.