جلسه نهصد و هفدهم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

صاحب العروة قدس الله سره می‌فرماید این‌که گفتیم مس المیت بعد أن‌یبرد موجب غسل است بر آن کسی که میت را مس کرده است فرقی نمی‌کند مس مس اختیاری بوده باشد یا مس مس اضطراری بوده باشد و بلا اختیار بوده باشد. مثل این‌که کسی پیش میت بود و جماعت کثیر بودند این را هل دادند ازدحام موجب شد که این شخص افتاد و دستش خورد به صورت میت بعد أن‌برد این شخصی که میت را مس کرده است بلا اختیار بر او غسل مس میت واجب می‌شود.

و می‌فرماید فرقی نیست حتی در حال نوم شخصی خوابیده بود پیش میت بود، در خواب دستش یک وقتی بیدار شد گفتند که دستت روی صورت میت بود اگر احراز کرد صدق الخبر را کما هو الفرض که مس کرده است میت را در حال نوم، بر این شخص غسل مس میت واجب می‌شود.

و فرقی هم نمی‌کند آن کسی که میت را مس می‌کند بالغ بوده باشد یا صغیر و صغیره بوده باشد حتی الطفل طفلی که غیر ممیز است او هم خواهیم گفت اگر مس کرد میت را آن شخص بعد البلوغ واجب است برایش غسل مس میت بکند حتی اگر مجنون در حال جنون مس کرد و بعد بر او افاقه و خداوند شفاء داد باید از آن مس میتی که در حال جنون کرده است از او غسل کند تا نماز بخواند.

و الوجه فی ذلک کلّه این است مستفاد از این روایات مبارکات کما این‌که فی ما بعد خواهیم گفت این وجوب الغسل ارشاد به حدث است که مس المیت حدث است و رافع آن حدث غسل است و لکن وجوب الغسل وجوب نفسی نیست کما ذکرناه و یأتی ان‌شاءالله بیانش، مثل غسل جنابت است که یجب الغسل بدخول الحشفة [که]‌ وجوب وجوب شرطی للصلاة و نحو الصلاة است این جنابت حدث است و رافعش غسل است این مس المیت حدث است و رافعش هم غسل است. بدان جهت اگر صغیر موقعی که شیرخوار بود حتی در آن مورد حتی بعد خواهیم گفت آن‌وقتی که از شکم مادر در می‌آمد اگر مس میت را کرده باشد بعد از این‌که بالغ شد و صلاة بر او واجب شد این ادله‌ای که من مس المیت فلیغتسل قید ندارد که من مس میت عند بلوغه قیود را ندارد به اطلاق تمسک می‌کنیم. در موثقه سماعه و غسل مَن مس المیت واجبٌ مس المیت و لو در زمان قبل. این شخص باید از آن مس غسل کند. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه صبی بعد از این‌که بالغ شد واجب می‌شود برایش غسل کند از مسی که در حال صغر کرده است. این معلوم شد که در مجنون هم همین است که اگر مجنون شفا پیدا کرد مکلف به صلاة شد موثقه سماعه که و مَن مس المیت فلیغتسل، من مس المیت غسل المس واجبٌ می‌گیرد اطلاق این‌ها جای شبهه نیست.

صاحب العروه قدس الله نفسه الشریف بعد از این‌که می‌فرماید صبی اگر بالغ شد غسل واجب می‌شود می‌فرماید این غسل را اگر در حال تمییز بکند در حالی که طفل بود مس کرده بود و لکن اگر غسل را در حال تمییزی آن‌وقتی که طفل ممیز است می‌فهمد غسل را و صلاة را در وقتی که تمیز دارد مس بکند غسل بکند غسل مس آن غسلش صحیح می‌شود وجوب بعد البلوغ است و لکن در آن حالی که تمیز دارد و بالغ نشده است غسل بکند صحیح است.

می‌دانید که غسل خصوصیتی ندارد صاحب العروة ککثیر من العلماء ملتزم است که عبادات صغیر ممیز مشروع است یعنی مطلوب شارع است. صلاتی را که صبی اتیان می‌کند چه صلاة یومیه بشود چه صلاة نافله بشود چه صلاة زلزله بشود آن‌که سایر بالغ تکلیف دارند به تکلیف وجوبی، آن‌ها را صبی اتیان بکند، آن‌که دیگران تکلیف استحبابی دارند او را صبی اتیان بکند از صبی هم مطلوب است این عبادت. مطلوب خداوند است. و می‌تواند صبی غسل کند. ملتفت به این نکته عرضم باشید صبی می‌تواند قصد کند بر این‌که لله و لجهة مطلوبیت خداوند این عمل را این صلاة و صوم را اتیان می‌کند. وقتی که صلاة و صوم از صبی مشروع شد از صبی ممییز که می‌فهمد یعقل الصلاة صلاة را می‌فهمد صوم را می‌فهمد و یطیقه می‌تواند روزه را بگیرد بعد از این‌که مشروع شد طهارات هم همین‌طور می‌شود چون صلاة مشروع به طهارات است. یکی از طهارات غسل مس میت است از کسی که مس میت کرده است. طهارتش هم مشروع می‌شود. مسلک صاحب العروة این است که عبادات الصبی مشروع هستند.

این در مقابل بعض اشخاصی است که گفته‌اند صبی تا مادامی که بالغ نشده عملش مطلوب خدا نیست. آن‌که مطلوب خدا هست تمرین الصبی هست فعل ولی مطلوب است که صبی را عادت بدهد به صلاة و صیام و تمرین بدهد به صلاة و صیام، بعد از این‌که بالغ شد تارک الصلاة نشود. فعل الولی مستحب است برای شارع. و لکن این صلاة خواندن صبی به امر ولی بما این‌که تعبّد صبی هست بر صلاة و تمرین الولی و ادب الولی است طفل را بر صلاة و صیام، به این عنوان مطلوبیت دارد؛ و الا ذات صلاة مطلوبیتی ندارد. بدان جهت اگر بناءً بر این مسلک اگر صبی در حالی که بالغ نیست و لکن ممیز است غسل مس میت بکند بعد از این‌که بالغ شد باید غسل را اعاده کند فایده ندارد او غسل تمرینی بود. تمرینا علی طهارة الصلاة بود. او مطلوبیت شرعی نداشت او غسل مشروعیت نداشت به عنوان غسل مس میت. این‌ها این‌طور می‌گویند. و لکن ایشان می‌فرماید اگر در حال تمیز غسل بکند این صبی، در حال تمیزش صحیح می‌شود یعنی عبادتش مشروع است.

خوب آن‌هایی که گفته‌اند عبادات صبی مشروع است این‌ها دلیل‌‌شان چیست بر این معنا که عبادات صبی مشروع است؟ وجوهی در ما‌نحن‌فیه می‌شود گفت آن وجوه را به نحو اجمال ذکر می‌کنیم:

یک وجهی است که بعضی از فقهای متبحرین رضوان الله علیهم و منهم السید الحکیم قدس الله سره در مستمسک علی ما ببالی من قدیم الزمان ایشان فرموده است: این خطابات تکالیف که متضمن هستند ایجاب را و تحریم را و سایر احکام را تمامی این خطابات کما این‌که بالغ را می‌گیرد صبی را هم شامل می‌شود؛ مراد صبی ممیز است که قابل خطاب است. یا ایها الذین آمنوا کما این‌که شامل می‌شود با این شخص بالغ پیرمرد هشتاد ساله آن صبی ده ساله را هم شامل می‌شود بلکه هفت ساله که ممیز است شامل می‌شود می‌فهمد صلاة و صوم را. و او حقیقتا مسلمان است کما این‌که در بحث اسلام و کفر بحث کردیم؛ صبی اگر ممیز بشود، با تمیز و فهم اقرار به شهادتین بکند و معتقد بشود، حقیقتا مسلمان و مؤمن است؛ اسلامش اسلام حکمی نیست کما ذکره بعض اصحابنا. آن‌وقتی که غیر ممیز است نمی‌فهمد هِر را از بِر تشخیص نمی‌دهد آن‌وقت اسلامش اسلام حکمی است اولاد مسلمان است ابوینش مسلمان است و لکن وقتی که ممیز شد همین‌طور است. و منهنا التزمنا ولد الکافر اگر به بصیرت معترف بشود به شهادتین با فهمش می‌گوید که من فهمیدم این‌طوری است مطلب: اشهد عن لا اله الا الله و اشهد انّ محمدا رسول الله او حقیقتا مسلمان است اسلامش اسلام حکمی نیست. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه فرموده‌اند بر این‌که خطابات تکالیف و احکام کما این‌که شامل می‌شود بالغین را کذلک شامل می‌شود آن‌هایی را که غیر بالغ هستند و صبی ممیز یا صبی ممیز هست این‌ها را شامل می‌شود.

فقط آن‌که ما داریم صبی لا‌یؤخذ و صبیة لا تؤخذ بتلک التکالیف. اگر مخالفت کرد آن‌ها را و مخالفت در زمان صِغر بود مادام است صغیرا لا‌یؤخذ الصبی و لا تؤخذ الصبیة به مخالفت آن تکالیف؛ رفع قلم مؤاخذه است. بدان جهت هرچیزی که از قبیل مؤاخذه بشود چه مؤاخذه دنیویه بشود مثل حدود و تعزیرات یا مؤاخذه أخرویه بشود نار الجحیم اعاذنا الله من شرّها اگر بنا بوده باشد بر این‌که چیزی از قبیل عقوبت بشود این از صبی مادامی که بالغ نشده برداشته شده است. بدان جهت به ارتکاب صبی، حد جاری نمی‌شود تعزیر جاری نمی‌شود؛ مگر به عنوان ادب. مثل مواردی که خیانت می‌کند دزدی می‌کند شراب می‌خورد به عنوان ادب که تأدیب واجب است صبی را بر ولیش، به آن عنوان [است] والا حکم عقوبتی نیست جزا نیست این، صبی که شراب می‌خورد پدرش او را باید ادب بکند نه این‌که جزا می‌دهد. تعزیر جزای بر عمل سابق است؛ حد، جزای بر آن معصیت و مرتکب شدن موجب الحد است. ادب نه، اصلاح اوست. بدان جهت در این مواردی که هست این‌ها از صبی برداشته شده است. این رفع القلم عن الصبی ‌ای قلم المؤاخذه معنایش این است این‌طور یادم هست تصریح کرده است قدس الله سره، که قلم مؤاخذه مرفوع است خوب بناءً هذا مطلب دیگر واضح شد چرا؟برای این‌که غسل مس میتا فلیغتسل عقیب الصلاة و هکذا کتب علیکم الصیام و غیر ذلک صبی را هم شامل می‌شود عباداتش می‌شود مشروع چون همان تکالیف هست در حقش؛ منتها لا‌یؤخذ بمخالفة تلک التکالیف به خلاف البالغین که مؤاخذه می‌شوند یا فی الدار یا فی الدار الاخری. این‌طور فرموده‌اند. این اگر بوده باشد درست است.

و لکن در نظر قاصر ما این است که این حرف درست نیست چرا؟ برای این‌که حدیث رفع بالقلم و لو به السنه‌ای می‌شود استفاده کرد رفع القلم، رفع قلم مؤاخذه نیست؛ قلم تکلیف است. آن تکالیف و احکامی که در حد بالغین جعل شده است آن‌ها در حق صبی نیست به قرینه این‌که در همین حدیث رفع القلم ملزم شده است بر این‌که رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم و عن النائم حتی یستیقظ و عن المجنون حتی یفیق .مجنون که قابل تکلیف نیست. اصلا جعل تکلیف نشده است. و الشاهد علی هذا که نفی قلم تکلیف هست حتی در تمام عبادات ملتزم نمی‌شوند که آن‌ها بر صبی هم جعل شده است مثل زکات که روایات دارد حتی در بعضی‌ها بصیرند نفی شده است از اعطاء زکات از مال یتیم. این‌طور نیست این معنا که رفع قلم مؤاخذه بوده باشد، ظاهرش به قرینژه آن اقترانش به مجنون و نائم رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم و عن المجنون حتی یفیق قرینه اقتران است که رفع قلم تکلیف است. بدان جهت به این‌ها نمی‌شود تمسک کرد.

وجه ثانی این است که بعضی‌ها فرموده‌اند: در بحث اصول بحثی است اگر یادتان بوده باشد بعضی‌ها فرموده‌اند بر این‌که عبادات صبی مشروع است و مطلوب شارع هست چون که امر به امر ظاهر در توثیق در ابلاغ است. در اصول یک بحثی است اگر شارع امر کرد بر این‌که امر کرد مثلا فرض کنید رسول اکرم را قل للذین آمنوا یا للذین کفروا این را امر بکن آمر کن بکذا یا أنهی کن عن کذا آیا امر به امر ظهور دارد که آن شخص، واسطه در تبلیغ هست؟ امر حقیقتا از طرف شخصی است که آن واسطه را امر می‌کند؟ مثل این‌که مولائی، پدری به کسی می‌گوید برو به پسر بگو که برود به بازار نه این‌که مطلوب شارع این است که این شخص برود امر کند [و] آن بازار رفتن آن صبی گوشت گرفتنش یا کذا گرفتنش آن‌ها مطلوب نیست، فقط امر این واسطه مطلوب است؛ این نیست؛ این ظاهرش این است که واسطه در تبلیغ است مطلوب شارع ذهاب السوق و شراع اللحم است از پسر. گفته شده است بر این‌که امر به امر ظاهرش این است که واسطه در تبلیغ است که آن فعل، خودش مطلوب است. بدان جهت در روایات وارد شده است امر بر اولیاء را که امر بکنید صبیانکم را اطفالکم را بالصلاة و الصیام انا نأمر اطفالنا بالصلاة و الصیام بسبعٍ وقتی که هفت ساله شده‌اند مروا صبیانکم بالصلاة و الصیام این امر به امر ظهورش این است که اولیاء واسطه در تبلیغ هستند که این صلاة و صیام مطلوب از اطفال است این مطلوب شارع هست و شارع امر کرده است به ابلاغ. این تبلیغی است.

یک وجه دیگر هم بر این استدلال من جایی ندیدم به نظر قاصر این است که وجه خوبی است منضم می‌کنیم. ظاهر روایات این است که صبیانتان را امر بکنید به آن صلاتی که خودتان می‌آورید. آن صلاة و صومی که خودتان می‌آورید به او امر بکنید. آن‌که ما خودمان می‌آوریم صلاة به داعویت مطلوبیت شارع است. درست توجه کنید چه می‌گویم! آن صومی را که ما اتیان می‌کنیم طلبا لمرضاة الله است و امتثالا لأمر خداوندی است. ظاهر این روایات مروا صبیانکم بالصلاة و الصیام یعنی به همان صلاة و صیامی که خودتان اتیان می‌کنید امر بکنید که آن‌ها همان صلاة را بیاورند. یعنی صبی وقتی که می‌آید در مسجد بگوید نماز ظهر می‌آورم قربة الی الله امتثالا لأمر الله سبحانه کما این‌که بالغ این‌طوری اتیان می‌کند. و این آن‌وقت می‌شود که عبادت این‌ها مطلوب شارع بشود. امر بر این‌که آن‌ها این‌طور صلاة اتیان بکنند و این صوم را اتیان بکنند خود متعلق الأمر کشف می‌کند متعلق الامر امر اولیاء که صلاة عبادی است و صوم عبادی است این قرینه می‌شود که عبادت مشروع من الصبی است و لو از آن قطع نظر کردیم که این امر به امر ظهور واسطه در امر تبلیغ دارد از آن ظهور هم صرفنظر کردیم گفتیم امر به امر مجمل است معلوم نیست ظهور داشته باشد در واسطه در تبلیغ، نه؛ اینجا قرینه است که مدخلیتی ندارد چون که اولیاء امر می‌کنند به اتیان صلاة عبادی و اتیان صوم عبادی که این لازمه‌اش این است که صوم آن‌ها مطلوب شارع بشود و آن‌وقت هم آن چیزی که صلاة و صوم موقوف به او است که طهارت است آن هم مطلوب شارع می‌شود؛ چون که صلاة عبادی همان است دیگر، صلاتی که مطلوب شارع است از همه، آن است که با طهارت باشد یکی هم غسل مس میت.

[سؤال: ... جواب:] این حرف خوبی است خیلی خوب است چون این‌که پدر و مادر زبان طفل را می‌فهمد این عنایت است که باید تأدیب به ید آن‌ها باشد. روایاتی وارد است که از حق الاولاد بر آباء تأدیب آن‌هاست به آداب دینی و تعلیم احکام است. این، راهش را نشان دادن است در این روایات مروا صبیانکم. مثل حالا هم به مسجد بچه‌های کوچک نمی‌آیند پدرها می‌روند در خانه به آن‌ها می‌گویند که بابا آخوند این‌طور می‌گفت اگر این‌طور می‌گفت وای به حال ما آن هم آدم می‌شود.

و لکن این استدلال هم به نظر قاصر ما خدشه دارد چرا؟ برای این‌که در بعضی از روایات قید به تعوید شده است امر بکنید صبیان را بر صوم لتعوّدوا تا عادت بگیرد. بدان جهت غایت را عادت قرار داده است. این قرینه این می‌شود که تعبد مطلوب شارع است نه صلاة بما هی صلاةٌ نه صوم الصبی بما هو صومٌ [بلکه] بما هو تعبدٌ علی الصلاة؛ این مطلوب شارع است. این مشروعیت نفس صلاة را نمی‌رساند.

آن‌وقت می‌ماند امر ثانی که ما منضم کردیم که او صبی صلاة را به مطلوبیت شارع می‌آورد می‌گوییم عیب ندارد بعد از این‌که صبی مرفوع القلم شد تشریع هم یکی از محرمات است دیگر، از صبی مرفوع است حرمت، محظوری ندارد صبی بگوید من صوم را مطلوبا للشارع می‌آورم و حال آن‌که می‌داند خودش مطلوب شارع نیست محظوری ندارد بر صبی بعد از این‌که مرفوع القلم شد -ملتفت شدید چه گفتم چه نکته‌ای را؟- در ما‌نحن‌فیه تشریع از بالغ محظور دارد از صبی که محظور ندارد صبی مرفوع القلم است فرض این است که قلم تشریع برداشته شده است. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه این جهت محظوری ندارد و آن قید تعبد هم در بعضی روایات هست که من حیث السند هم معتبر است. این روایات در ابواب متفرقه وارد شده است؛ در باب صلاة وارد شده است امر الصبیان به صلاة؛ در باب احکام الاولاد وارد شده است امر الصبیان به صلاة؛ در باب صوم وارد شده است؛ در مقدمه عبادات وارد شده است؛ و در جاهای دیگر هم وارد شده است که اشاره می‌کنم ان‌شاءالله. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه نه آن امر به امر درست می‌شود چون که قید تعبد دارد نه همان یکی. عمده به نظر قاصر ما در ما‌نحن‌فیه

[سؤال: ... جواب:] تعلیل است می‌گوید لتعودوا حتی تعودوا. یکی کمر همه را خورد می‌کند تعلیل است.

[سؤال: ... جواب:] در اصول گفتم اگر فرض کنید حکم مقید و حکم عام هردو انحلالی باشد و لکن حکم مقید علت داشته باشد که علت مختص به آن مقید است مطلق را مقید می‌کند. این اصول را که گفتیم این‌طور گفتیم. اینجا هم یکی از آن جاهاست. در ما‌نحن‌فیه امر می‌کند بر این معنا و این حساب.

عرض می‌کنم بر این‌که در ما‌نحن‌فیه عمده، وجه ثالث است. وجه ثالث خطاباتی است که دلالت می‌کند ذات العمل مطلوب شارع است از صبی، نه امر به امر است تا بگوییم تعلیل دارد. اصلا مستفاد از آن روایات این است که ذات عمل البته در صوم و صلاة نه در همه جا در باب صوم و صلاة چطوری که صلاة مطلوب است از بالغین از صبی هم مطلوب است فقط این است که در صبی مؤاخذه نیست بلکه ترخیص در ترک است و لکن در آنجاهایی که بالغ بوده باشد نه ترخیص در ترک نیست در آن صوم واجبی یا صلوات واجبی. عده‌ای از روایات به این معنا دلالت می‌کنند که متفرق است در این ابواب. یکی از این‌ها این روایتی است که در ما‌نحن‌فیه ذکر می‌کنم.

[سؤال: ... جواب:] کلام این است که روایات امر به امر دلالتی ندارد؛ امر به امر تعلیل دارد. و لکن در ما‌نحن‌فیه تمسک به روایاتی می‌کنیم که در آن‌ها امر شده است خود صبی بر عمل؛ خود صبی امر شده است من قبل الشارع در عمل. کلام در این صیغه از روایات است. یکی را می‌خوانم تا متوجه باشید.

باب سیزده از ابواب صلاة الجنازة است، جلد دوم، باب وجوب صلاة الجنازة علی من بلغ ست سنین فزائدا. می‌دانید که بچه اگر مرد شش سالش را تمام کرده بود به او صلاة میت می‌خوانند دلیلش هم این است روایت اولی محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن زراره و عبیدالله بن علی الحلبی -سند صدوق به زراره و عبیدالله حلبی هر دو صحیح است- جمیعا عن ابی‌عبدالله علیه السلام انّه سئل عن الصلاة علی الصبی متی یصلی علیک کی بر صبی میت نماز خوانده می‌شود؟ نماز میت است. قال اذا عقل الصلاة وقتی که خود صبی عاقل بود صلاة را می‌فهمید مُرد به صلاة میت می‌خوانند قلت متی تجب الصلاة علیه؟ کی می‌شود که نماز بر خود صبی واجب می‌شود که باید نماز بخواند؟ یادتان باشد چند روز قبل گفتم که وجوب در لغت به معنای ثبوت است. ثبوت اگر مطلق ذکر شده بود ترخیص در ترک نیامد، وجوب اصطلاحی می‌شود و اما اگر ترخیص در ترک آمد نه؛ وجوب اصطلاحی نمی‌شود همان لغوی است. این هم یکی از آن موارد است. متی تجب الصلاة علیه؟ کی صلاة ثابت در حق صبی می‌شود که نماز بخواند؟ قال اذا کان ابن ست سنین آن‌وقتی که شش سالش را تمام کرد آن‌وقت صلاة مشروع می‌شود در حق او که زمان همان تمییز طفل است نوعا؛ البته در بعضی اطفال تمییز پیدا نمی‌کنند در شش سالگی و لکن نوعا تمییز پیدا می‌کنند. و الصیام اذا اطاقه اما صوم این‌طوری نیست مثل صلاة؛ صیام غیر از فهمیدن اطاقه هم باید باشد صبی شش ساله طاقت بر صیام را ندارد. می‌بینید این تجب یعنی تثبت چون که ادله‌ای داریم تا مادامی که محتلم نیست ترک صلاة بر او مزدی ندارد نه مزد دنیوی نه اخروی. بدان جهت این وجوب وجوبی می‌شود بمعنی الثبوت.

از اینجا معلوم می‌شود در امر در روایات دیگر. یکی از آن روایات دیگر را هم می‌خوانم. جلد هفتم است در باب من یصح عن الصوم روایت روایت سکونی است آنجا دارد بر این‌که روایت پنجمی در باب بیست و نهم از ابواب من یصح منه الصوم آنجا هست. عن محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن النوفلی -این سند در کافی خیلی است در غیر العبادات. در عبادات این سند خیلی نیست- علی بن ابراهیم عن أبیه عن النوفلی عن السکونی -و لعلّ سرش هم این است که سکونی از عامی بوده اعمال عبادیش را از راه دیگری درست می‌کرد از طریق دیگر در غیر عبادات رجوع می‌کرد نوعا به امام علیه السلام- آنجا دارد که عن ابی‌عبدالله علیه السلام قال اذا اطاق الغلام صوم ثلاثة أیام متتابعة فقد وجب علیه صوم شهر رمضان. یک بچه‌ای اگر سه روز پشت سر هم بتواند روزه بگیرد صوم شهر رمضان بر او واجب می‌شود. این وجوب به معنای ثبوت است؛ یعنی مشروع است بشود اطاق است یعنی طاقت به صوم دارد وقتی که طاقت به صوم دارد مشروع می‌شود. این هم فقد وجب به معنای ثبوت است.

اشتباه نکنید! در بعضی از روایات که وارد شده است غلام وقتی که سیزده سالش شد وجب علیه الصلاة صلاة واجب می‌شود، آن وجوب هم به معنای ثبوت است؛ چون که از روایات استفاده می‌شود هر قدر صبی به بلوغش نزدیک بشود استحباب مطلوبیت عبادت از او اشد می‌شود. این‌ها مطلوبیت است. مثلا در صحیحه علی بن جعفر که روایت ششمی است در این باب این‌طور است: محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن محمد بن احمد العلوي عن العمرکي عن علی بن جعفر عن أخیه موسی علیه السلام قال سئلته عن الغلام متی یجب علیه الصوم و الصلاة قال اذا راهق الحُلُم وقتی که به بلوغ نزدیک شد. این وجب وجوب به معنای استحباب شدید است؛ چون که اصل استحبابش، من قبل است. این می‌شود ثبوت به نحو شدت. کلّما قرب الي بلوغش امر، شدید می‌شود از این‌که تارک الصلاة و تارک الصوم نشود بعد البلوغ. خود این عمل، مطلوب است. می‌دانید چه می‌گویم؟ تعبد، حکمت مطلوبیت است نه این‌که علت است. از این روایاتی که وارد شده است و لسان‌‌شان محبوبیت خود عمل است استفاده می‌شود که تعبد، حکمت تشریع است. این تعبد، متعلق تکلیف نیست که بگوییم عنوان تعبد مطلوب است نه؛ از روایاتی که وارد شده است استفاده می‌شود -درست توجه کنید چه حرفها می‌گویم؟ از این روایات طایفه ثالثه استفاده می‌شود ذات العمل مطلوب شارع است یعنی نفس الصلاة مطلوب شارع است و اتیان صبی آن‌ها را تقربا الی الشارع اتیان به عبادت است؛ و لکن حکمت این‌که شارع این‌طور امر را بر صبی جعل کرده است [این است ] که تعبد بر عبادت پیدا بکند. این عیب ندارد جمع مابین روایات است و خودش هم این‌طور می‌شود که این استحباب مراتبی دارد اولش از شش سالگی که أقل الصلاة است شروع می‌شود آخرش آن‌وقتی که به بلوغ رسید دیگر استحباب منتهی می‌شود.

و الحمدلله رب العالمین.