جلسه نهصد و هجدهم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

صاحب العروة قدس الله سره بعد از این‌که بنا گذاشت اگر از حیی قطعه‌ای از بدنش جدا بشود که آن قطعه مشتمل بر لحم است در این صورت کسی آن قطعه را مس کند غسل مس میت واجب می‌شود. کما این‌که دلالت کرد بر این مطلب مرسله ایوب بن نوح علی ما تقدم. و در ؟؟؟ از مجرد از حی منفصل بشود احتیاط وجوبی کرد و در لحم مجرد حکم کرد غسل مس میت بر ماس له واجب نمی‌شود کما این‌که ؟؟؟ شده بود.

بعد از این‌که این بنا را گذاشت دو مطلبی را متعرض می‌شوددر دو مسئله:

مطلب اول این است که تارة آن ماس قطعه‌ای که مبان من الحی است شخص آخر است، قطعا متعلق می‌شود بر او غسل مس میت. یک وقت این است که خود آن شخصی که حی است بان منه القطعة، این شخصی که بان منه او مس کرده است قطعه را، دستش افتاد کار می‌کرد دستش لای چرخ رفت و قطع شد دستش را برداشت ایشان می‌فرماید در این مسئله لا فرق آن کسی که مس کرده است قطعه مبانه را شخص غیر بوده باشد یا خود آن حی بوده باشد که بان منه این قطعه. دلیل این مطلب روشن است چون که بعد از این‌که ما به مرسله ایوب بن نوح بنا گذاشتیم عمل بکنیم اطلاق آن مرسله ایوب بن نوح شامل می‌شود هم جایی را که شخص آخر مس کند یا خود آن شخصی که بان منه این قطعه، خود او مس کند. امام فرمود اذا قُطع من الرجل -که عرض کردیم رجل ظهورش رجل حی است چون که به میت رجل گفته نمی‌شود می‌گویند جسدُ الرجل- اذا قطع من الرجل ظاهرش این است که در حال قطع، رجل بوده است حی بوده است اذا قطع من الرجل قطعة آن‌وقت فهی آن قطعة، میتةٌ فاذا مسه آن بان را انسانٌ فکلّ ما فیه عظم فقد وجب فیه الغسل در مسش غسل واجب می‌شود اذا مسه انسانٌ خود آن حی هم انسان است دیگر. اطلاق اذا مسّه انسانٌ خود آن شخص را هم می‌گیرد. بدان جهت این مسئله احتیاجی به تطویل ندارد.

بعد ایشان در ما‌نحن‌فیه -درست دقت کنید این مسئله مسئله مهم است- بعد ایشان متعرض می‌شود به آن‌که بعضی از علمای ما ذکر کرده‌اند و بعضی دیگر تأیید کرده‌اند که هذا هو الصحیح و بعضی‌ها قطع کرده‌اند و آن مسئله این است: قطعه‌ای که از حی مبان می‌شود و آن قطعه مشتمل است بر عظم اگر کسی او را مس بکند غسل واجب می‌شود بر ماس. بعضی از علمای ما تصریح کرده‌اند: لا فرق در این‌که مس این قطعه، موجب غسل است چه این قطعه، سرد شده باشد چه در حال حرارت بوده باشد، هنوز گرم است تازه لای چرخ رفته بود دستش را گرفت غسل مس میت بر او واجب می‌شود. فرقی نیست در مبان من الحی قطعه‌ای که مس می‌شود و در او غسل است فرقی نیست که در حال حرارت، مس بشود یا اذا بَرَد مس بشود چرا؟ برای این‌که دلیل این مطلب که مرسله ایوب بن نوح است مطلق است. امام علیه السلام علی تقدیر اعتبار الروایة فرمود فاذا مسّه انسانٌ فعلیه أن‌یغتسل غسل المس را؛ فرقی نمی‌کند که این قطعه مبان من الحی را من الرجل را در حال حرارت یا در حال برودت این قید [را] نفرمود اذا مسّه انسانٌ بعد أن‌برد؛ مطلق فرمود. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه مقتضی الاطلاق چه جوری که فرقی مابین ماس که خود آن شخص بوده باشد یا شخص آخر مقتضی الاطلاق عدم الفرق بود کذلک در جزء ممسوس هم اطلاق اقتضا می‌کند [که] جزء ممسوس در حال حرارت بوده باشد یا بعد أن‌یبرد باشد.

و بعضی از فحول قدس الله أسرارهم مناقشه فرموده است در این استدلال کما این‌که دیگران هم مناقشه دارد این مناقشه را و آن این است که در ما‌نحن‌فیه امام علیه السلام آن جزء ممسوس را که مس می‌شود نزّله منزلة المیت او را منزله میت قرار داده است و مقتضی التنزیل این است آن حکمی که در میت ثابت بود همان حکم ثابت می‌شود در این قطعه مبانه و من المعلوم در میت مسش که موجب غسل بود مادام حارا نبود، غسل نداشت، اذا برد بود، بعد أن‌یبرد بود، این قطعه هم که نزّل منزلة المیت مادام حارا غسل ندارد به مقتضای تنزیل و بعد از این که سرد شد آن‌وقت در ما‌نحن‌فیه غسل واجب می‌شود. این کلامی است که فرموده‌اند. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه آن اطلاقی که دعوا شده بود این مرسله اطلاق دارد این، از بین می‌رود چون که مرسله، مشتمل تنزیل است، تنزیل منزلة المیت است آن‌وقت وقتی که این قطعه مبانه، حکم میت را پیدا کرد قهرا مسش در صورتی موجب غسل می‌شود که اذا برد بوده باشد؛ قید را از منزّلٌ علیه می‌آورد این تنزیل در اینجا چون که منزلٌ علیه‌اش قید دارد همان قید بر منزّلٌ می‌آید. این کلامی است که فرموده‌اند و بعضی‌ها استحسان کرده‌اند این کلام را که این کلام صحیح است.

و لکن به نظر قاصر فاتر ما این حرف درست نیست. آن‌که بعض العلماء فرمودند قطعه مبان من الحی مسش موجب غسل است بلا فرق مابین این‌که مس در حال حرارت باشد یا اذا برد بوده باشد ذاک هو الصحیح. او مقتضی الادله است. و الوجه فی ذلک عرض کردیم سابقا [اگر] این مرسله به او عمل بکنیم در مرسله، تنزیل در قطعه مبانه است؛ آنجا دارد بر این‌که اذا قُطع من الرجل قطعة فهی میتة. این تنزیل اطلاق دارد قطعه مبانه مشتمل بر عظم باشد قطعه مبانه لحم باشد قطعه مبانه عظم مجرد باشد تنزیل در او است. و عرض کردیم در این سابقا دو تا خدشه را یکی این‌که معلوم نیست این بوده باشد که اذا قطع من الرجل قطعة فهی میتة این‌طور نیست که تنزیل منزلة المیت باشد بعید نیست بلکه ظاهرش هم این است -ظاهر را بعد می‌گویم چرا ظاهرش این است ابتداءً می‌گویم محتمل است تا ذهن شما حاضر بشود به قبول او- اذا قطع من الرجل قطعة فهی میتة، میتة یعنی احکام میته را دارد نجس است این احکام میته نجاست مال میته است احکام وجوب التغسیل یا فرض بفرمایید از مس وجوب غسل لازم می‌آید این از احکام میت است. در این روایت این‌طور ثابت نیست که اذا قطع من الرجل قطعة فهی میتة نه؛ فهی میتة. بدان جهت اصلا به این تنزیل دلالت ندارد. وقتی که به تنزیل دلالت نداشت آن حکم بعدی که ذکر می‌کند اذا مسّه انسانٌ حکم دیگر است [که]‌ ذکر شده است و آن حکم دیگر اطلاق دارد که کسی او را مس کرد باید غسل مس میت بکند حار باشد یا برد. این قائل عظیم الشان فرموده است که فکلّ ما فیه عظم فقد وجب علی من یمسّه الغسل این تفریع است بر تنزیل سابقین. این تفریع، قرینه است بر این‌که آن، میتةٌ است اذا قطع من الرجل قطعة فهی میتة یعنی میت یعنی میت فرموده به اعتبار قطعه که مؤنث است تنزیل منزله میت شده است. این تفریع بعدی فکلّ ما فیه عظم فقد وجب علی من یمسّه الغسل این تفریع است وقتی که تفریع شد، تنزیل به میت شد، آن‌وقت در ما‌نحن‌فیه حکم همین‌طور ثابت می‌شود.

اگر یادتان بوده باشد آن‌وقتی که متعرض مرسله شدیم عرض کردیم فاذا مسّه انسانٌ تفریع کلامی است، تفریع در مدلول نیست [که] چنین نتیجه گرفته بشود. ظاهر تفریع تفریع در مدلول است این را قبول کردیم و لکن در ما‌نحن‌فیه قرینه قطعیه داریم که این تفریع، تفریع مدلولی نیست فقط تفریع به حسب الکلام است یعنی تکلم است. آن قرینه قطعیه چیست؟ قرینه قطعیه این است که اگر این بوده باشد اذا قطع من الرجل قطعة فهو میت این‌طور بوده باشد یعنی کأنّ او میت است دیگر، احکام میت می‌آید دیگر تفریع دومی درست نمی‌شود که فاذا مسّه که لحم بوده باشد فان لم‌یکن فیه عظم در او اگر عظم نبوده باشد یعنی لحم تنها بوده باشد فلا غسل علیه غسل ندارد این تفریع غلط می‌شود؛ چون که قطعه مبانه در اولی مطلق است اذا قطع من الرجل قطعة فهی میتة تنزیل در مطلق است اگر این تنزیل میت بود تفریع بعدی که فان لم‌یکن فیه عظم فلا غسل علیه درست نمی‌شد چون که میت را مس کردن موجب غسل است و لو لحمش را انسان مس کند و لو پوستش را مس کند حتی وسخش را که امروز خواهیم گفت ان‌شاءالله. و تعجب از این قائل عظیم الشأن است ملتزم شد در ما سبق که اگر آن جزء مبان من الحی عظم مجرد بود فرمود او غسل ندارد خوب آقا! اگر این تنزیل اولی تمام است ما قطع من الحی میت تمام است مقتضای تنزیل این است که مس عظم به مجرد هم غسل دارد غایة الامر مس لحم تنها خارج شده است از این تنزیل. "فإن" تفریع است اخراج نیست الا نیست اگر این‌طور بود که الا أنّ المجرد من العظم لیس فیه غسلٌ می‌گفتیم با تفریع منافات ندارد استثناء است و اما هر دو تفریع است. امام علیه السلام فرمود اگر عظم داشته باشد فان کان فیه عظم غسل مس میت بکند و اگر عظم نداشته باشد غسلی ندارد، این تفریع که می‌کند این تفریع دلیل بر این است هر دو تا را که تفریع می‌کند او میتة است منتها علاوه بر میتة حکم دیگری هم دارد عظم داشته باشد حکم میت پیدا می‌کند عظم نداشته باشد حکم میت پیدا نمی‌کند.

این تفریع تفریع کلامی است شاهدش این است که ایشان در عظم مجردی که من الحی است گذشت چند روز قبل فرمود نه غسل واجب نیست خوب اگر اولی تفریع است چرا واجب نیست؟ اطلاق تفریع اقتضاء می‌کند که در عظم مجرد هم غسل مس میت واجب بشود. بدان جهت به نظر قاصر فاتر ما این تنزیل بر میت بودن در این روایت نیست، قرینه دارد که تنزیل بر میت نیست [بلکه] تنزیل بر میته است. بدان جهت اگر قرینه‌ای هم نباشد ما ذکرناه لااقل محتمل است که همین‌طور باشد که عرض می‌کنیم. بدان جهت از این روایت نمی‌شود از اطلاق این کلام که فاذا مسّه انسانٌ باید غسل مس میت بکند اگر مشتمل بر عظم است اطلاق دارد چه حرارت داشته باشد چه نداشته باشد. این را کما این‌که در عروه می‌فرماید که بعضی علماء ذکر کرده‌اند فهو أحوط. سرش معلوم شد که چرا ذکر کرده‌اند.

بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشریف در ما‌نحن‌فیه کلام دیگری را می‌فرماید و آن کلام دیگر این است اگر مادری مُرد و بچه‌ای که در بطنش در رحمش بود زنده بود بچه را خارج کردند که بچه حی است مادر، میت؛ بچه که سابقا گفتیم لا فرق فی الماس بین این‌که کبیر باشد یا صغیر باشد حتی الطفل که فرمود بعد از این‌که بالغ شد باید غسل مس میت بکند در ما‌نحن‌فیه این بچه حی را که از این بطن مادر در می‌آورند و مادر هم بدنش سرد شده است مرده است خوب مس می‌کند این، فرج مادر را و بدن مادر را؛ در مس هم فرقی نیست مابین الظاهر و الباطن گذشت دیگر. اگر ظاهر فرج را مس نکند به فرض نادر موقع خروج، باطن فرج را که مس می‌کند ایشان می‌فرماید در این صورت بچه باید بعد از بلوغ اگر این برایش محرز بشود باید غسل مس میت بکند می‌فرماید اشکال دارد و لکن أحوط وجوبی این است که باید این غسل را بکند.

عکسش هم همین‌طور است مادر زنده است سرحال است و لکن بچه در رحمش مرده است آن بچه مرده را می‌زاید وقتی که بچه مرده را می‌زاید به فرجش مس می‌کند او را در هر دوتا یکسان است که این اشکال دارد غسل مس و لکن احتیاط این است که این غسل را بکند.

عرض می‌کنم وقتی که این بچه را می‌زاید تارة مادر به ظاهر فرجش مس می‌کند بچه مرده را به اطراف فرج که ظاهر فرج حساب می‌شود به آن‌ها می‌خورد بدن این بچه‌ای که میت است. عکسش همین‌طور است بچه که زنده است مادر مرده است در می‌آورند به ظاهر فرجش می‌خورد این اگر این‌طور بوده باشد لا اشکال فی الحکم. چرا؟ من مس میتا فعلیه أن‌یغتسل دیروز گفتیم اطلاقش می‌گیرد آن طفلی را که مس میتا آن‌وقتی که طفل بود؛ آن‌وقتی که از رحم مادر می‌آمد مس میتا و لو در زمان سابق. بدان جهت اطلاق شاملش می‌شود هیچ اشکال و شبهه‌ای نیست.

[سؤال: ... جواب:] شیخنا! تکلیف در حال صغر نیست اصلا در حال صغر رُفِع، و لکن آن‌وقتی که ریش درآورد صدایش حنجره‌اش تغییر پیدا کرد کبیر شد صدق می‌کند این شخصی است که مس المیت خوب مس کرده است یا نکرده است؟ این "مَسَّ" ماضی است وقتی که شخص قبل از ده سال میتی را مس کرده باشد می‌گویند که هذا مَسَّ المیت این میت را مس کرده است این در زمان سابق. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه وقتی که طفل بزرگ شد صدق می‌کند که هذا مَسَّ المیت. بدان جهت اگر فرض کنید طفل قبل از بلوغش ادخال به مرأة کرد تکلیف ندارد رُفِع است، و لکن بعد از این‌که بالغ شد صدق می‌کند که هذا قد غاب حشفته فی حشفتها این معنا صدق می‌کند که موجب جنابت است؛ بدان جهت باید غسل کند. "هذا" دو نفر نمی‌شود همین بود که این کار را کرد. این "هذا" دو شخص نمی‌شود این شخصی است که مس المیت باید غسل کند.

و کیف ما کان در ما‌نحن‌فیه اگر این طفل ظاهر فرج مادرش را مس کند عند الخروج یا فرض کنید مادرش به ظاهر فرضش مس کند این اشکالی ندارد.

بعضی‌ها در مس به باطن الفرج اشکال کردند و لو در مسئله سابقه گفتیم که مس با باطن هم مثل مس به ظاهر است و لکن طفل یک خصوصیتی دارد این طفل مرده یک خصوصیتی دارد که در این نمی‌شود ملتزم شد که مس الباطن موجب غسل است. چرا نمی‌شود ملتزم شد؟ أفرض بر این‌که مادر زنده است طفل سه روز است مرده بود خبر نداشتند، در بطنش مرده بود که اتفاق می‌افتد کثیرا بعد خودش ملتفت شد از دردش یا از چیزی از یک کیفیتی حرکتی نیست در این طفل چی شد می‌لولید اول، الان هیچ خبری نیست رجوع کرد گفتند این بچه مرده در رحم. باید بگوییم این سه روز که نماز خوانده همه‌اش باطل است چرا؟ چون که مادر مس میت کرده بود به باطن رحمش، چون مس میت کرده است، صلاتش احتیاج به طهارت دارد بگوییم این نمازها هیچ است این معنا محتمل نیست به حسب ارتکاز متشرعه. وقتی که بچه در شکم مادر مرد مادر غسل مس میت برایش واجب می‌شود این در ارتکاز متشرعه نیست. چون در ارتکاز متشرعه نیست بدان جهت مس الباطن یعنی مس الرحم و بطن الرحم مس او موجب غسل نمی‌شود. اگر مس کرد ظاهر الفرج را که مس غیر مجری الرحم است آن عیبی ندارد والا نمی‌شود.

عرض می‌کنم بر این‌که آنجایی که طفل به مجرد این‌که در رحم مادر مرد، سیره قطعیه این است که این را حدث نمی‌داند و اما وقتی که خارج می‌شود این بچه مرده را در می‌آورند یا خود مادر می‌اندازد و مس می‌کند مجرای فرج را فضای فرج را که مجرای رحم است مس می‌کند چرا غسل واجب نباشد؟ به چه دلیل رفع ید کنیم؟ آن مقداری که اطلاق را به سیره اگر تمام بشود و شخصی دغدغه نکند خوب نمی‌فهمد دیگر اگر گفتیم نه؛ منصرف است از مردن بچه در رحم و اما از این‌که خارج می‌شود از مجرا و مس می‌کند مجرا را از این هم منصرف است وجهی ندارد.

و اگر آن‌که در عروه فرموده است بر این‌که احتیاط واجب این است که مادر باید غسل کند و هکذا بچه اگر زنده بود بزرگ شد او از مسش غسل بکند این، صحیح است در صورتی که مس ظاهر نشود والا مس ظاهر بشود جای احتیاط نیست اشکالی در او ندارد.

می‌دانید غسل مس احتیاطی با غسل مس فتوایی چه فرقی دارد؟ فتوایش را می‌گوییم اگر غسل مس احتیاطی بوده باشد نمی‌شود با او نماز خواند باید وضو هم بگیرد. و اما اگر غسل مس، احتیاطی نشد فتوایی شد به مقتضای کلُّ غسل یغنی عن الوضوء أیّ وضوء أنقی من الغسل حکم می‌شود که با غسل تنها می‌شود نماز خواند و لو این برخلاف فتوای صاحب العروة است مغنی نمی‌داند و لکن بحث خواهیم کرد در بحث غسل جنابت هم بحث کردیم این معنا را که کلُّ غسل مغنی است الا آن استحاضه متوسطه که آن مغنی از وضوء نیست حتی در مستحاضه کثیره غسلش را گفتیم مغنی از وضوء است با غسل، وضوء نمی‌خواهد.

بعد ایشان قدس الله نفسه الشریف در مقام حکمی فرموده است و آن حکم عبارت از این است که کسی سابقا بحث کرد شعر میت را بحث بکند ایشان فرمود بر این‌که غسل مس میت ندارد باید مس جسد بشود. تفریعا به آن مطلب می‌گوید اگر انسانی فضلات میت را مس کرد نه خود جسد میت را مثلا میت خیلی بیچاره جان می‌کند هوا هم گرم بود خیس عرق بود عرق‌ها دانه دانه روی سینه‌اش ایستاده بود این دستش به آن نوک عرق خورد نه به جسد، ایشان می‌فرماید غسل مس ندارد. یا میتی هست بیچاره نه دنیا داشت معلوم نیست با این وضعیات آخرتش چه بشود دستهایش پاهایش پر از وسخ بود وسخی که حاجب حساب می‌شود این شخص به آن وسخ دستش را زد آن وسخی که می‌گویند وضو و غسل با آن وسخ باطل است چون حاجب است این وسخ عینیت دارد این اذا مسست جسد المیت فلیغتسل مس جسد نشده است. بدان جهت روی این مبنای خودش می‌گوید مس الفضلات موجب غسل نیست.

کما ذکرناه سابقا قوله علیه السلام در صحیحه قاسم بن حمید اذا مسست جسد المیت فلیغتسل عرض کردیم جسد خصوصیتی ندارد. و آن اطلاقاتی که وارد شده است من مس المیت فلیغتسل آن‌ها را تقید نمی‌کند که مس باید به جسد بشود. تفصیل بیانش گذشت که مقیِّد نمی‌شود این صحیحه قاسم بن حمید؛ و این قضیه شرطیه مفهوم ندارد یادتان می‌اندازد از آن قسم از قضایای شرطیه‌ای است که مفهوم ندارد.

[سؤال: ... جواب:] عرض کردیم قضیه شرطیه نیست که اگر مس جسد نشد غسل هم واجب نیست تا مطلقات را تقیید کند. گفتیم این قضیه شرطیه مفهوم ندارد سیق لبیان تحقق الموضوع چون که گفتیم از قسم ثالث است اگر یادتان باشد از یاد نبرده باشید مثل ان رُزقت ولدا فاختُنه نیست و لکن حکم او را دارد. از قسم ثالث است که مفهومش صدق می‌کند مع وجود الموضوع و عدم وجود الموضوع مثل آیه نبأ ان جائکم فاسقٌ بنبأ فتبینوا. بدان جهت این طور قضایای شرطیه مفهوم ندارد [اگر] مفهوم داشت مطلقات را تقید می‌کرد. بدان جهت مطلقات در اطلاق‌شان باقی می‌ماند.

بدان جهت وقتی که چرک عرفا عرَض حساب شد عرض حساب کردند خودش عینیت نداشته باشد به نظر العرف اگر به او دست بزند به آن عرق که دست بزند می‌گوید مس المیت میت را مس کرد. بله اگر غیر متعارف بشود چرک یا عرق غیر متعارف بشود مثل شعر غیر متعارف که تابع عضو حساب نشود مویی که تا کمر آمده نمی‌گویند این سرش است به خلاف این‌که اگر سرش را مس کرد به مس کردن او؛ به خلاف این‌که موی سر کوتاه بشود صدق می‌کند که مس رأس المیت؛ مسح علی رأس الیتیم؛ و لو شعر تا کمر آمده وقتی که به اصولش دست زد به آن بیخش دست زد صدق می‌کند که مسح رأسه. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه اگر این فضولات این‌طور بشود که از توابع عضو خارج نشود و مس آن‌ها مس عضو حساب بشود غسل واجب است کما ذکرناه فی الشعر. و اما اگر خارج از متعارف بشود مثل این‌که فرض بفرمایید میت را خوابانده‌اند تا غسل بدهند از دهانش خون می‌آید خون ریخت به زمین این دستش به آن خون خورد این موجب غسل مس میت نیست چون خونی که جاری شده است او دیگر مس البدن حساب نمی‌شود وقتی که از بدن مفارقت پیدا کرد جدا شد مس البدن صدق نمی‌کند بله از بدن آمده است و لکن مس بدن بر او صدق نمی‌کند. این هم نسبت به او.

رسیدیم به یک مسئله‌ای که مسئله مهم است. این را می‌دانید ان‌شاءالله در باب تغسیل المیت خواهد آمد آن کسی که از او قصاص می‌گیرد یعنی به قصاص کشته می‌شود با آن کسی که به حد کشته می‌شود مثل زانی محصن که کشته می‌شود این حکم، استحبابی است یا به نحو وجوبی بحثش آنجا است الان می‌گوییم که این مقتول را قبل از این‌که سر دار ببرند یا فرض کنید گردنش را بزنند یا سنگسارش بکنند قبل از قتلش غسل می‌کند غسل میت می‌کند به سدر می‌شوید بدنش را به کافور می‌شوید بدنش را عبارت عروه این است که خودش بشوید در آن مسئله؛ به سدر می‌شوید به کافور می‌شوید به آب گلاب می‌شوید کفنش را هم می‌پوشد می‌برند سر دار یا سر قتلگاه وقتی که او را کشته‌اند همین‌طور نماز می‌خوانند و دفنش می‌کند؛ یقدَّم غسل این بر قتلش؛ ایشان می‌فرماید اگر مقتولی را که مقتول می‌شود به قصاص یا مقتول می‌شود به حد اگر این را فرض بفرمایید کشتند و بعد از کشتن بدنش سرد شد و کسی بدنش را مس کرد که قبلا غسل کرده است غسل کرده قبل از موتش غسل را کرده است، بعد از سرد شدن بدنش کسی او را مس کرد غسل مس میت ندارد. این را فتوی می‌دهد ایشان. کما این‌که جماعت کثیری من العلماء فتوی داده‌اند چون مس این بعد از غسل است چون غسلش همان بود که کرده است مسش بعد از غسل است لا‌یوجب علی الماس. -درست توجه بفرمایید!-.

بعضی‌ها در این حکم مناقشه فرموده‌اند نظر حقیر فانی هم این است که همین‌طور این شخص وقتی که گذشت غسلش را کرده است بعد از این‌که کشته شد کسی مس بکند بدنش را غسل ندارد غسل مس المیت وفاقا لمشهور العلماء و لکن در این حرف مناقشه شده است روایاتی که وارد شده بود من مس میتا فلیغتسل اذا برد مس کند فلیغتسل این روایات مطلق بود این تقید بر این‌که بعد الغسل مس عیبی ندارد این تقید در صحیحه چه چیز است؟ در صحیحه محمد بن مسلم است در آنجا دارد که مس المیت عند موته و بعد غسله و القُبلة لیس بها بأسٌ به این‌ها بأسی نیست یعنی تکلیفی بر ماس نمی‌آید کسی که عند الموت به حرارت مس کند یا بعد غسله مس بکند. فرموده‌اند ظاهر این روایت این است کما این‌که همین‌طور هم هست اولا غُسلِه معلوم نیست باشد بعد غَسله هست مس المیت عند موته و بعد غَسله بعد از این‌که تغسیل کردند میت را بعد از این‌که میت را بعد از مردنش تغسیل کردند مس او بأس ندارد آن‌که از مطلقات خارج شده است آن تغسیلی است که بعد الموت بشود آن میت از تحت مطلقات خارج است و اما غیر آن میت تحت مطلقات می‌ماند که مطلقات موثقه سماعه بود که من مس میتا فغُسل المس واجبٌ. "مَسّ میتا" مطلق بود و آن یکی هم بود.

یک کلمه جواب می‌گویم این درست است و لکن روایتی که وارد شده است در غسل کردن مقتول بالقصاص و مقتول بالعدل این است که تنزیل شده است. متفاهم عرفی از آن روایت نگاه بکنید این است که آن غسل، تغسیل میت است نه این‌که او حقیقتا تغسیل میت است. او نُزّل منزلة تغسیل المیت. تنزیل جایش اینجا است. آن تغسیل نزّل منزلة تغسیل. حکم این می‌رود به آن. معنایش این است که کسی آن غسل را کرد به سدر و کافور شست بعد او را بعد از مردن کسی مس کرد غسل مس میت ندارد نه به جهت صحیحه محمد بن مسلم که مس المیت بعد غُسله لیس بها بأسٌ تا کسی بگوید این ظاهرش این است که بعد از مردن بشویند میت را، بله ظاهرش همین است آن روایت که از او تنزیل فهمیده می‌شود چون که دو تا تغسیل ندارد متفاهم عرفی این است که او تغسیلش این است، او منزَّل است منزلة التغسیل حقیقتا در حال حی است آن تغسیل، نزّل منزله این میت، مقتضی التنزیل این است که آن‌که منزلٌ علیه دارد بر منزَّل می‌آید.

و الحمدلله رب العالمین.