اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
صاحب العروة قدس الله سره بعد از بنابراین که قطعه مبانه من الحی غسل دارد متعرض میشود بر اینکه اگر سُرّه طفل را قطع کردند و سرّه، منفصل از طفل شد آن شخصی که مس میکند آن سرّه را لایجب علیه غسل مس میت؛ برای اینکه سرّه مقطوعه لایزید علی اللحم المقطوع. در آن مرسله أیوب بن نوح وارد شد که اگر لحم مجرد را که قطع شده است مس کند لایجب علی الماس الغسل این فرض کنید مثل پوست است مثل جلد است این سرّه را که قطع میشود این بالاتر از لحم نمیشود و فرمود آنجایی که عضو عظم دارد مس او غسل دارد بر ماس. و از ما ذکرناه معلوم شد جفت بچه را اگر کسی مس بکند و لو بعد از سرد شدنش که گفتیم در قطعه مبانه سرد شدن شرط نیست و لکن سرد هم بشود مس کند غسلی بر ماس نمیشود. برای اینکه آن جفتی که با بچه میآید بیرون، او نه قطعه مبانه من الحی است قطعه حی نیست شیئی است با حی آمده است بیرون او را نمیگویند جزء بدن و علاوه بر این گفته بشود که جزء بچه است لحم مجرد است و در لحم مجرد مسش موجب غسل نیست علی ما ذکرناه که در آن مرسله أیوب بن نوح وارد شده بود.
بعد صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف متعرض میشود -اینها از فروعات قطعه مبانه هستند- میفرماید اگر دست میتی یا پای میتی این به نحوی روح از او خارج بشود که خشک بشود دست خشک شده است هیچ چیزی هیچ روحی در او نیست مرده است این دست و لکن متصل به بدن حی است مادامی که متصل به بدن حی است و از بدن حی جدا نشده است غسلی در مس او نیست نه بر آن حییی که این دست جزء بدن اوست یا به شخص دیگری فرقی نمیکند چون که آنکه موضوع در ادله وجوب غسل مس میت بود موضوع، أحد الأمرین است مس المیت میت را مس بکند دست تنها میت به او صدق نمیکند این، عضو المیت است نه شخص المیت شخص میت را مس نکرده است آنجایی که شخص بدن روح از بدنش خارج بشود و میت بشود آنوقت است که مس او موجب میشود غسل را این دست تنها میت نیست و یکی هم در آن مرسله ایوب بن نوح قطعه مبانه من الحی أو المیت چون که گفتیم میت هم با حی فرقی ندارد وقتی که قطعه مبانه من الحی مشتمل بر عظم شد او موجب شد غسل را، میت هم همینطور است و مفروض این است که این قطعه، مبان نشده است هنوز متصل به بدن است حتی اگر قطعهای فرض کنید قطع بشود مقداری از آن عضو و لکن هنوز متصل به بدن حی است جدا نشده است از بدن حی و لو اتصالش مختصری مانده بکشید جدا میشود قطع میشود بتمامه و لکن مادامی که قطع نشده است و منفصل نشده است متصل به بدن او است مادام اتصال و لو اتصالٍما موجود است مس او موجب غسل نیست با آن دلیلی که عرض کردم نه عنوان میت به او منطبق است نه هم قطعهای است که قُطعت من الحی قطعت ظاهرش إبانه است و من هنا شما فتوی خواهید داد یا نمیدانم دادهاید یا نه اگر حیوانی انسان که او را میخواهد ذبح کند أوداج اربعه را برید و لکن از هم جدا نشدهاند این اوداج اربعه مثلا اکثرش را برید او میته است مگر اینکه قبل از خروج روح همهاش را ببرد چون که قطع، ظهور دارد بر انفصال که آن حلقومی که متصل است اتصالش قطع بشود این ظهور قطع در این است. بدان جهت در مانحنفیه مادامی که این عضو بدن از حی جدا نشده است و لو اتصالش بشیءٍما مفروض است مس او موجب غسل بر ما نمیشود. این هم یک مسئلهای است که در مانحنفیه ایشان بیان میفرماید.
یک مسئله مهمه است که مسئله أُمّ است در باب غسل مس میت. شروع میکند آن مسئله را چون که دو مسئله است این دو مسئله را یک جا بحث میکند.
یک بحث این است که وجوب غسل مس میت وجوبش وجوب نفسی نیست این وجوبش وجوب شرطی است یعنی برای صلاة و آنکه مشروط بالطهارة است برای او لازم است که آن اعمال مشروطه بالطهارة بدون غسل مس میت کسی که مس میت کرده است صحیح نیست آن اعمال. بعبارة أخری مس المیت حدث است چطور جنابت حدث است چطوری که حیض حدث است مس المیت هم از احداث است. این یک مسئله که صاحب العروة این را جدا بحث کرده است.
یک مسئله دیگر عبارت از این است که کسی که وضوء داشته باشد مس میت بکند وضویش باطل میشود.
در مقابل جماعتی که میگویند اگر مس میت بکند وضوء باطل نمیشود محدث است بالأکبر باید غسل کند نماز بخواند بدون غسل نمازش باطل است و لکن وضویش منتقض نمیشود.
ثمره در کجا ظاهر میشود؟ ثمره در اینجا ظاهر میشود که اگر کسی گفت غسل، مغنی از وضوء نیست فقط غسل جنابت مغنی است کسی که حدث اکبر دارد و غسل باید بکند بعد از غسل یا قبل از غسل باید وضوء بگیرد که مسلک صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف این است که فقط غسل جنابت استثناء شده است که او وضوء نمیخواهد بلکه مشروع نیست وضوء بعد از غسل جنابت با آن غسل جنابت نماز میخواند کسی اگر این مسلک را پیدا کرد و ملتزم شد که مس، وضوء را نقض نمیکند کسی که وضوء داشت و میت را نقض کرد بعد غسل کرد وضوء نمیخواهد چون وضوء قبلا داشت دیگر، نقض هم نشده است. و اما کسی که میگوید نه؛ غسل مغنی از وضوء است کما ذکرنا و بنینا علیه التزمنا بر اینکه غسل مغنی از وضو است و لکن کسی که غسل میکند وضوء گرفتن مستحب است قبلش یا بعدش این را گفتیم اگر گفتیم این شخص وضوء دارد مس میت وضوء را نقض نمیکند غسل کرد وضوء کردنش استحبابی ندارد و اما اگر گفتیم نقض شده است آن وضوء وضوء گرفتنش تجدید وضوء استحباب دارد.
نفرمایید که در باب وضوء گفتید تجدید وضوء مستحب است اگر گفتیم بر اینکه وضوء را مس المیت نقض نمیکند باز وقتی که غسل مس میت کرد قبلش بعدش وضوء گرفتن مستحب است چون تجدید وضوء عیب ندارد این را نفرمایید چون در آن باب گفتیم تجدید وضوء بالمرة الثانیة دلیل بر استحباب است وضوء بعد الوضوء و اما تکرارش ثالثا دلیلی بر استحبابش نیست کما ذکرناه. بدان جهت اگر دو دفعه وضوء گرفته بود قبل مس المیت مس میت کرد اگر مس میت، ناقض وضوء باشد وضوء گرفتنش قبل و بعد مستحب میشود و اما اگر ناقض نباشد وضوء گرفتنش استحبابی ندارد.
اینکه در بعضی کلمات فرمودهاند بنابراین که غسل مس میت کسائر الاغسال مغنی از وضوء باشد این بحث اثر عملی ندارد نه، اثر عملی دارد کما ذکرنا. اگر گفتیم غسل، مغنی از وضوء است و لکن استحبابش را ملتزم شدیم اگر استحبابش را ملتزم شدیم مس میت، ناقض وضوء باشد یک اثر دارد دیگر استحباب وضوء نیست قبله أو بعده و اگر نه، استحباب را ملتزم شدیم ناقضیت را منکر شدیم نه وضوء قبله أو بعده مستحب میشود. این ثمره علمی.
دو تا مدعا است در مانحنفیه: یک مدعای ما این است که غسل المس المیت وجوب نفسی ندارد وجوبش شرطی است و به عبارت دیگر غسل مس المیت حدث است. دعوی ثانیه این است که این حدث، وضوء را باطل میکند. این دو تا مدعا است. سید قدس الله نفسه الشریف در این مسئله و لو هر دو امر را ذکر کرده است و لکن تفصیلش که وجوب نفسی ندارد وجوب شرطی است در مسئله دیگری ذکر کرده است.
این دو مسئله را یک جا بحث میکنیم. ایشان در عبارت دارد که مس المیت حدثٌ ینقض الوضوء حدث است و بر او مترتب میکند بر اینکه وضوء را نقض میکند.
اما اینکه مس المیت حدث است یعنی وجوبش وجوب نفسی نیست وجوبش شرطی است للأعمال التی مشروط است بالطهارة برای آن اعمال لازم است این غسل مس میت این را چرا میگوییم؟ این ظاهر خطابات است والا یک روایتی داشته باشیم غسل مس المیت لیس بواجب نفسی بل هو واجبٌ شرطی اینطور روایتی پیدا نمیشود. این را از ظاهر روایات استفاده کردیم -درست توجه کنید! بحث بحث مفیدی است- اولا در شریعت جایی ثابت نشده است غسلی بر حی واجب بوده باشد، بر حی واجب باشد، غسلی واجب بشود نه مستحب، واجب بشود وجوب نفسی داشته باشد این [را] نداریم غسل جنابت است غسل حیض است غسل نفاس است همینهایی که گفته شده است اغسال واجبه. یک غسلی معهود بوده باشد که وجوب نفسی داشته باشد برای شخص حی نداریم. این را در ذهن داشته باشید. این دلیل نیست. میگوییم که اینجا هم که ادلهای داریم مفادشان وجوب شرطی است -درست توجه کنید!- قاعده کلیه این است بعد از اینکه غسل مثل الوضوء مغروسیت در اذهان دارد که من باب الطهارة است وضوء کالغسل، طهارة است وقتی که شارع در خطابی امر کرد بعد از صدور فعل یا بعد صدور شیئی از مکلف، امر به وضوء کرد یا امر به غسل کرد و ترخیص در ترک نیامد این قید را داشته باشید قاعده کلیه عرض میکنم هر وقت شارع امر کرد مکلف را بر اتیان غسل بر اغتسال یا بر توضئ بر وضوء عقیب صدور فعلی از آن مکلف یا خروج شیئی از آن مکلف امر کرد به وضوء یا به غسل و ترخیص در ترک نداد این ظاهرش حدثیت است که آن شیء حدث است چون که غسل و وضوء طهارت است ترخیص در ترک هم که ندارد این ظاهرش این است که خروج او موجب است یعنی او حدث است خروج او طهارت را از بین میبرد احتیاج دارد تحصیل الطهارة به این غسل و وضوء. این، ساده است.
این قیاس نمیشود -درست توجه کنید!- به آنجاهایی که شارع امر بکند به غسل امر بکند مکلف را غسل بکن در جایی که مکلف اراده میکند فعلی را اتیان کند میگوید اذا أردت دخول مکة -رزقنا الله- فاغتسل این غسل دخول مکه است از این انتزاع حدثیت نمیشود چرا؟ چون این فعل بعد از غسل است یا اذا أردت الاحرام تغتسل غسل بکن احرام بستن حدث نمیشود فعل بعد است حدث باید قبل بشود. بدان جهت جایی که فعلی از مکلف صادر شد یا شیئی از مکلف خارج شد و شارع بعد از فرض خروجش و یا فرض آن فعل امر کرد مکلف را به غسل کردن و ترخیص در ترک نداد بلکه فرمود که ترخیص در ترک ندارد از این، انتزاع حدثیت میشود.
بدان جهت در مانحنفیه میبینید که این روایاتی که خواندیم همهاش لسانش حدث بود اذا مسست المیت، من مس المیت فلیغتسل مثل این است که من أجنب فلیغتسل مثل او است این، ارشاد است بر اینکه این، حدث است و رافع این حدث، غسل کردن است. این معنا از روایات استفاده میشود و این شاهد نمیخواهد خود ظاهر روایات است مؤیِّد داریم در بعضی روایاتی که یکی از آنها روایت فقه رضوی است که چون فقه رضوی را بحث کردهایم [به عنوان] مؤید ذکر میکنیم. آنجا دارد اذا صلّیتَ و غسل میت را ترک کردید و صلّیتَ در این صورت فذکرتَ که غسل میت نکردهای نماز خواندهای اغتسلتَ و أعدت الصلاة صلاة را اعاده میکنیم آن صلاتی را که خواندهای. بدان جهت این، و نظیر این مؤید هستند اینها. والا العمدة این، قاعده کلیه است اصلا من در ذهنم همینطور است شاید چند مورد هم یا در مجلس خصوصی یا عمومی گفتهام این معنا را این اصول ما ناقص است بعضی میگویند صیغه إفعل ظهورش چیست اینها هم ظهورات است باید در بحث ظهورات بحث میکردند که هر وقت امر بشود به غسل یا امر بشود به وضوء عقیب فعلی یا عقیب خروج شیئی و ترخیص در ترک ثابت نشود ظاهر او وجوب غیری است یعنی شرطیت است اینکه بحث میکنند اطلاق و صیغه یقتضی کونه نفسیا لا غیریا آنجاها باید اینها را ذکر بکند اینها قواعد است که باید تطبیق بشود به مواردش یک موردش هم اینجا است که تطبیق کردیم. پس این حدث بودنش ثابت شد. یک جایی شما بخواهید دلیلی قوی از این پیدا بکنید [نیست] مگر تصریح بکند که حدثٌ یوجب الوضوء و الغسل والا ظهورات حجت است و ظهورات را باید اخذ کنیم.
به خلاف جاهایی که اذا طلع الفجر من یوم الجمعة فاغتسل للجمعة آن، غسل وقت است یا اذا أردت الاحرام فلتغتسل چون دخول وقت انسان را حدث نمیکند این مناسبت حکم موضوع میخواهد جمعه که شد انسان محدث میشود به واسطه دخول جمعه نه کاری کرده شب نه روز خودش محدث شد این نمیشود دخول زمان انسان را حدث نمیکند [بلکه باید] فعل از خود مکلف سر بزند شیئی از او خارج بشود در این مورد، امر بکند به غسل ظهورش در همان ارشاد به حدث است. بدان جهت در اینکه اذا طلع الفجر اغتسل للجمعة یا بگوید اذا أردت الاحرام فلیغتسل که فعل بعد است آنها ملتزم میشویم استحباب نفسی دارد چون طلب از اینها استفاده میشود و ترخیص در ترک هم از روایات دیگر استفاده میشود نتیجه، استحباب نفسی میشود.
و این را هم بدانید در غسل مس میت ما هم قائل هستیم به استحباب نفسی ما ملتزم هستیم که غسل مس میت استحباب نفسی دارد؛ نه به این روایاتی که در غسل مس میت وارد شده است بلکه به آن دلیلی که دلالت کرد طهارت مکلف، مطلوب نفسی شارع است انّ الله یحب المتطهرین در بحث استحباب نفسی وضوء خواندیم استحباب نفسی غسل جنابت خواندیم انّ الله یحب المتطهرین بعد از اینکه معلوم شد غسل از کسی که مس میت کرده است طهارت است خداوند این طهارت را دوست دارد این، معنای استحباب نفسی میشود و عرض کردیم که بنا به مسلک مشهور طهارت مسبب است غسل سبب است اینها را ما گفتیم نه ما اینها را نمیفهمیم روایات خلاف این است که خود وضوء طهارت است خود غسل طهارت است خود تیمم طهارت است اذا تیمم فقد فعل أحد الطهورین طهور به معنای طهارت است خودش طهارت است اینها. بدان جهت خود غسل استحباب نفسی دارد وقتی که استحباب نفسی پیدا کرد و لکن حدث است استحباب نفسی دارد طهارت بعد الحدث. این معنا ثابت میشود.
جملهای از فحول قدس الله أسرارهم این مرحله اولی که بحث کردیم قبول دارند بلکه همه قبول دارند این جای این کار نیست که ظهورات مقتضایش حدثیت است الا از شاذ نادری اشکال شده است که تأمل کرده است که غسل مس میت، حدث بوده باشد وجوبش وجوب شرطی باشد آنکه من یادم هست یک نفر هست که آن هم اسمش هم یادم نیست کیست که او مناقشه کرده است والا ظاهر ادله همین است که حدثیت است کما ذکرنا.
و اما مرحله ثانیه و این، این است که بعد از اینکه شخص مس کرد میت را وضویش نقض میشود کما اینکه در عروه فتوی داده است.
جماعتی از اعاظم قدس الله أسرارهم این جهت ثانیه را قبول نکردهاند گفتهاند ناقض وضوء نیست. چرا؟ حدث دارد این شخص، احتیاج به مطهر دارد و لکن آن طهارت از حدث اصغر، منتقَض نشده است. بدان جهت [اگر] غسل کرد بناءً بر اینکه بعد الغسل وضوء واجب است این لازم نیست که وضوء بگیرد چون قبلا وضوء داشت. اینها استدلال کرده است به روایات حاصره که لاینقض الوضوء در صحیحه زراره است در باب نواقض الوضوء شاید باب اولش هم بوده باشد آنجا دارد لاینقض الوضوء الا ما خرج من طرفیک کالأسفلین آنجا أو النوم نوم هم دارد در آن روایت، این صحیحه حصر کرده است ناقض وضوء را به آنکه خارج میشود از طرفین یکی هم نوم خوب فرض کنید مس میت که نوم نیست ما خرج من طرفیک هم نیست اتفاقا قید دارد الأسفلین آن هم که مس المیت ما خرج من طرفیک کالأسفلین نیست بدان جهت این، ناقض وضوء نیست.
و لکن ذکرنا در باب وضوء عرض کردیم بر اینکه کلّ ما ینطبق علیه عنوان الحدث ناقض وضو است. غسل مس میت بعد از اینکه به او عنوان حدث منطبق شد و اثبات کردیم که حدث است [و] همه قبول کردند، این، ناقض وضوء میشود چرا؟ چون که در صحیحل اسحاق بن عبدالله در باب سوم از آن ابواب النواقض وارد است آنجا اینطور است صحیحه اسحاق بن عبدالله اشعری رضوان الله علیه که اشعرین نقل کردند این خودش هم از اشعرین است از امام صادق شخص ثقه و جلیل القدر است قلیل الروایة از آن اشخاص جلیل القدری که قلیل الروایة هستند یکی این بزرگوار است اسحاق بن عبدالله اشعری که چیزی که هست سعد بن عبدالله از این روایاتی دارد و البته مع الواسطة این از امام موسی بن جعفر سلام الله علیه و از امام صادق نقل میکند در این روایتی که هم نقل کرده سندش همان سعد بن عبدالله و ما بعدش از اجلاء هستند آنجا دارد بر اینکه امام فرمود لاینقض الوضوء الا حدث. عرض کردهایم کرات و مرات یادتان باشد این جمله حصریه که ما و الا میشود و نظیر ما و الا دو تا خطاب است یک خطاب سلبی است یک خطاب ایجابی است. لاینقض الوضوء الا الحدث یعنی غیر الحدث لاینقض الوضوء و الحدث ینقضه. حدث او را نقض میکند. امام علیه السلام این کبری را هم تطبیق کرده است روحی له الفداء فرموده است و النوم حدثٌ نوم هم حدث است در باب ناقضیت نوم است که عامه منکر هستند میگویند مجرد نوم ناقض نیست یک چیزی خارج بشود در نوم از انسان او ناقض وضو است. و بعضیها هم که گفتند نوم أماره غالبیه است یک چیزی از او حادث شده است بدان جهت در خفقه و خفقتان اشکال کردهاند که نه او دیگر اماریتی ندارد. علی هذا الاساسی که هست امام میفرماید لاینقض الوضوء الا الحدث یعنی الحدث ینقض الوضوء و غیر الحدث لاینقض و النوم حدثٌ. ما هم اثبات کردیم که و مس المیت حدثٌ. مس میت حدث است. این، ناقض وضوء میشود.
نفرمایید مابین اینکه غیر الحدث ناقض نیست و مابین صحیحه زراره که میفرماید لاینقض الوضوء الا ما خرج من طرفیک الأسفلین آن ما خرج من طرفیک الأسفلین ناقضٌ و النوم ناقضٌ آن مستثنای در آن صحیحه در مانحنفیه با مستثنیمنه در این صحیحه اینها با همدیگر تنافی ندارند. تنافی در این است که عموم و خصوص من وجه درست میشود، این روایت آن سلبش میگوید غیر الحدث ناقض نیست آن سلبش که میگوید غیر الحدث ناقض نیست او اشکال ندارد او معارض ندارد، اینکه میگوید حدث ناقض است هر حدثی چه مس میت باشد چه خروج بول باشد چه خروج ریح باشد این ایجاب در این روایت اسحاق بن عبدالله که حدث ناقض است با سلبی که در آن صحیحه است غیر از بول و غیر از منی و غیر از غایط و غیر از ریح که خرج من طرفیک الأسفلین و غیر از نوم، ناقض دیگر وضوء را نقض نمیکند آن سلب با این ایجاب تعارض میکند بالعموم و الخصوص من وجه چون که این صحیحه دلالت میکند که خروج بول ناقض وضو است صحیحه اسحاق بن عبدالله که میگوید خروج بول ناقض است صحیحه هم منافات ندارد چون که در صحیحه هم ذکر شده است الا ما خرج من طرفیک الأسفلین جهت سلبی منافات ندارد. مثلا آن صحیحه زراره میگوید به آسمان نگاه کردن وضوء را باطل نمیکند این صحیحه الحدث ینقض الوضوء منافات با او ندارد. در جایی که حدث غیر ما خرج من طرفیک بوده باشد و غیر النوم بوده باشد آن سلب میگوید غیر از ما خرج من طرفیک و غیر از نوم چیزی دیگر ناقض نیست مس میت غیر او است یعنی ناقض نیست این روایت میگوید مس میت ناقض است نسبت مابینشان عموم و خصوص من وجه است شما چطور با این تعارض ملتزم میشوید که مس میت ناقض است؟
جوابش را میگوییم. دو خطاب که مابینهما تعارض شد بالعموم و الخصوص من وجه آنوقتی است که قرینه بر جمع عرفی نباشد که در کدام یکی تصرف بشود. در آن صحیحه زراره قرینه دارد که باید در آن تصرف بشود چرا؟ چون این میگوید که ناقضیت نوم از باب حدث است و النوم حدثٌ صحیحه اینطور است که لاینقض الوضوء الا حدثٌ و النوم حدثٌ یعنی نوم خصوصیتی ندارد من باب أنّه حدثٌ ناقض است. امر در آن صحیحه معلوم میشود؛ آن صحیحه که الا ما خرج من طرفیک الأسفلین و النوم آنها را من باب أنّه حدثٌ فرموده است چون که غالبا آنکه از انسان صادر میشود از حدث آنکه غالبا صادر میشود همان ما خرج من طرفیک الأسفلین و خواب است، مس میت شاید خیلیها پیدا بشوند که در عمرشان مس میت نکردهاند، همینطور است دیگر، شاید خود شما هم از آنها باشید که مس بدن میت را نکردهاید در عمرتان، این امر نادری است، چون که من باب حدثٌ فرموده است نوم ناقض است پس بول و خروج بول و غایط و امثال ذلک ریح و غیر ذلک نوم اینها بما هو ناقضٌ موجب وضوء هستند بما هو حدثٌ اینها ناقض هستند خصوصیتی خودشان ندارند. این جمع عرفی مقتضایش عبارت از این است. تطبیق در این صحیحه اسحاق بن عبدالله اشعری قرینه است و النوم حدث قرینه است که اینهایی که ناقض وضوء هست به عنوان حدثٌ ناقض وضوء هستند، آن صحیحه هم فقط که ما خرج من طرفیک الأسفلین و النوم فرموده چون که غالبا حدث آنها میشود.
بدان جهت ما ملتزم میشویم که خروج المس المیت ناقضٌ للوضوء و لو ما مثل صاحب عروه نمیگوییم که بعد از اینکه غسل کرد واجب است وضوء بگیرد قبلش یا بعدش این را نمیگوییم غسل، مغنی است از وضوء و لکن مستحب است بعد از غسل مس المیت مثل غسل جنابت نیست بعد غسل مس میت یا قبلش مستحب است غسل بکند و لکن مغنی از وضوء است با او بخواهد نماز بخواند عیبی ندارد. بدان جهت در مانحنفیه قرینه کلامیه بیان کردیم که این تطبیق و کبری بر صغری است و معلوم میشود نوم، خروج بول، من باب حدث هستند نه اینکه خصوصیتی ندارند. پس چرا این را ذکر نکرده در آن روایات لاینقض الوضوء؟ مس میت را ذکر نکرده؟ این را گفتیم چون آنها غالبی هستند مس میت اتفاقی هست.
از اینجا حکم در مسئله بعدی واضح شد. و آن مسئله بعدی این است که هرچیزی که طهارت میخواهد مشروط به طهارت است نماز مستحبی، نماز واجبی، طواف و امثال ذلک هرچیزی که مشروط به طهارت است آن شخصی که مس میت کرده است باید غسل بکند چون حدث شد بدون غسل کردن طهارت نمیشود.
بعد ایشان یک مسئله دیگری میگوید که خیلی مسئله خوبی است میگوید کسی که مس میت کرده است به مسجد میتواند داخل بشود بنشیند قبل الغسل میتواند سور عزائم را بخواند میتواند به مشاهد داخل بشود. بعد در آخر میفرماید مس المیت مثل محدث بالأصغر است چطور بر محدث بالأصغر جایز است مسجد برود به مشاهد برود مع حدث الأصغر؛ میتواند بر اینکه سور عزائم بخواند بدون اینکه خط قرآن را مس کند این هم همینطور است فقط یک فرق دارد محدث بالأصغر وضوء باید بگیرد این شخص باید غسل کند بعد از غسل وضوء بگیرد یا قبلش وضوء بگیرد که ما گفتیم وضوء نمیخواهد غسل کافی است فرقشان در این است. چرا؟ چون که موضوعی که در روایات وارد شده است الجنب و الحائض لایمرّان المسجدین یعنی مسجد الحرام و مسجد رسول صلی الله علیه و آله و لایمکثان في سائر المساجد لایقرءان سور العزائم و امثال ذلک موضوع اینها حائض است و جنب است و نفساء را هم لا ؟؟؟ کردیم. این کسی که مس میت کرده است نه نفساء است نه حائض، زن هم بوده باشد نفساء و حائض نیست مس میت کرده است. زن حائض را شوهرش نمیتواند وطی کند زنی که مس میت کرده است میتواند او را وطی بکند اشکالی ندارد. بدان جهت از موضوع آن تکالیف خارج است؛ آن تکالیف مالِ جنب است حائض است و نفساء، این شخص داخل هیچ کدام از آن موضوعات نیست بدان جهت بر این جایز میشود.
بعد ایشان میفرماید بر اینکه انسان غسل مس میت میکرد در اثناء ریحی از او خارج شد در اثناء غسل که ریحی که ناقض وضوء است ایشان میفرماید این ناقض الوضوء در اثناء، غسل را نقض نمیکند یعنی غسل را تمام میکند غسلش صحیح است به غسلش ضرر نمیرساند. فقط حکمی که در حق این شخص است چه جوری که بعد الغسل اگر حدث صادر میشد باید وضوء بگیرد این هم وضوء بگیرد.
مثل اینکه قسمت نبود تمام نشد.