اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از اینکه بیان شد علی ما فی العروة و غیر العروة حقیقة التوبة الندم علی المعصیة و الندم علی الذنب است. صاحب العروة فرمود این ندم مکفر سیئة است و در او استغفار معتبر نیست و لکن معتبر است العزم علی عدم العود الیها یعنی الی المعصیة.
در مانحنفیه اموری هست که آنها باید منقح بشود.
امر اول این است بلا شبهة انسان بعد المعصیة در نفسش تندّم را پیدا میکند و أسف میخورد و نفسش را ملامت میکند به ارتکابش که چرا مرتکب شدم و هم قصد میکند بر اینکه مرتکب نشود. و لکن کلام این است ربّما این کسی که تندم پیدا کرده است میداند که در مستقبل هم مبتلا به این معصیت خواهد شد از زور نفسش درنمیآید بسا اوقات مبتلا خواهد شد کلام این است که شخص تندم دارد و لکن عزم علی عدم العود که عود نکند این عزم متمشی نمیشود در صورتی که میداند مستقبلا هم مبتلا خواهد شد به این عمل و لو فی بعض الاوقات مبتلا خواهد شد نفسش زور خواهد زد بالاخره مرتکب خواهد شد این عزم علی عدم العود دیگر نمیآید میداند مرتکب میشود. پس این حضرات چطور فرمودهاند که تندم علی المعصیة ملازم است با عزم علی عدم العود؟ در بعضی کلمات تصریح فرمودهاند که تندم علی الارتکاب ملازم است با عزم علی عدم العود. نه اینکه عزم علی عدم العود یک امری است زاید بر تندم [و] معتبر است بر مکفر بودن. پس در روایاتش هم هست که باید عزم کند علی عدم العود در جایی که معصیت قابل تکرار است. آنجاهایی که معصیت و ارتکاب قابل تکرار نیست مثل آخر عمرش است آمده است محضر امام سلام الله علیه خداوند متعال هدایت کرده توفیقش شامل شده است استغفار میکند عذرخواهی میکند میداند که کشته میشود در این صورت دیگر عزم علی عدم العود معنا ندارد چون که میداند امرش تمام شده است. و لکن آن کسی که مستقبل دارد و در مستقبل امرش دائر بر اطاعت و عصیان است این چطور عزم علی عدم العود میکند با علم اجمالی که مرتکب خواهم شد؟
عرض میکنم بر اینکه عزم علی عدم العود معنایش دو تا است یکی این است که اراده کرده است بر اینکه الی آخر عمرش اصلا این فعل را مرتکب نخواهد شد علی کل تقدیر، این اراده با علم به ارتکاب جمع نمیشود این اراده در توبه معتبر نیست. یک عزمی هست آن عزم به این معنا است که میگوید من مرتکب نخواهم شد تا بتوانم. یک جاهایی که شیطان گولم زد نفس غلبه کرد پناه میبرم و میدانم که بعضی از جاها اینطور خواهد شد، آنکه در توبه معتبر است عزم به معنای ثانی است که عزم میگویند اراده نیست. ممکن است این عزم ذوب بشود در مقابل هیجان شهوت و هیجان غضب این عزم معتبر است بیشتر از این معتبر نیست. این هم با علم اجمالی به ارتکاب منافات ندارد. با علم اجمالی به ارتکاب مستقبلا این تحقق عزم منافاتی ندارد که انسان تندم پیدا کند بگوید این چه هست که من خودم را بدبخت کردهام خاسر کردهام خودم را جلوگیری خواهم کرد تا بتوانم مگر یک جا دو جا که میدانم که دیگر آن مهارم از دستم خواهد رفت این منافات با این عزم ندارد.
اینطور توبه را توبه مفتن میگویند. توبه کسی است که به فتنه میافتد یعنی به ابتلا میافتد به امتحان میافتد مستقبلا. در توبهای که مکفّر است لازم نیست که توبه نصوح باشد توبهای باشد که انسان دیگر به او برنگردد الی آخر العمر. آن توبه نصوح ارقی مرتبة است. یک توبه نصوح است که عود نمیکند. یک توبه مفتن است که نه، عود میکند بعضا به این. آنکه معتبر است در تکفیر در مکفر بودن این توبه ثانی است. آن توبه [نصوح] آن مرتبه اعلی است مطلوبیتش خیلی است او، آن شخصی که نائل به آن توبه بشود دیگر از صلحا میشود. و اما آن شخصی که توبه میکند و توبه مکفر است این توبهای است که بنا میگذارد که تا بتواند مرتکب نشود. میداند هم که یکی دو مرتبه هم گول خواهد خورد بالاخره [به] هیجان شهوت و هیجان غضب مبتلا خواهد شد. این عزم ثانی معتبر است در مکفر بودن. این را از کجا میگوییم؟ روایاتی هست که یکی از آنها صحیحه ابیبصیر است در جلد 11 باب 86.
در روایات ما بحر است همه چیز است که غوص میخواهد از این روایاتی که ائمه هدی سلام الله علیهم فرمودهاند اصحابشان زحمت و تعب را متحمل شده به ماها رساندهاند بحاری است در این روایات آن کسی که متضلع در روایات است نکات روایات را متوجه میشود جمع بین روایات را متوجه میشود میداند چه استفاده میکند.
روایت در باب 86 روایت سومی است. محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن ابیعمیر عن ابیایوب الخزاز عن ابیبصیر اینکه دارد و بالاسناد عن ابیایوب عن ابیبصیر یعنی به سند سابقی عن ابیایوب خزاز که سند سابقی هم از او بود عن ابیبصیر قلت لأبیعبدالله علیه السلام قول الله سبحانه یا أیها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا مراد چیست از این؟ قال هو الذنب الذی لایعود فیه أبدا توبه نصوح آن توبهای است که تائب دیگر عود نمیکند در او. قلت و أیّنا لمیعد؟ کدام یکی ما عود نمیکند؟ پس این به درد ما نمیخورد. این توبهای که اینجا هست در حق ما نیست. ابوبصیر میگوید قلت و أینا لمیعد؟ قال یا أبا محمد انّ الله یحب من عباده المُفتَن التواب تواب یعنی خیلی توبه میکند یعنی هر وقت مبتلا شد توبه میکند. این معنایش عبارت از این است که اینطور عودی که انسان بنا دارد که مرتکب نشود فعل را اینطور عود ضرر ندارد در توبه. این عود همینطوری که مثلا تندم شد حقیقة التوبة و لازمه تندم هم این است که وقتی که امر استقبالی در بین هست و هنوز فرصت باقیست لازمهاش این است که کسی که متندم است بنا میگذارد که تا بتواند مرتکب نشود. این اقل از ؟؟؟ است. یک جا هم نفسش دیگر از عهدهاش نیامد یک جا دو جا یک جوری شد که مرتکب شد میگوید پناه میبرم به خداوند و میدانم که این اتفاق میافتد بر منِ بیچاره این منافات با توبه ندارد. انّ الله یحب من عباده المُفتَن التواب که همینطور وقتی که به فتنه افتاد توبه میکند. همان حالت اولیه برمی گردد. این را میدانید که بشر همینطور است وقتی که معصیت را مرتکب شد یعنی مؤمن همینطور است وقتی که مؤمن مرتکب شد به زور شیطان که هیجان و شهوت غلبه شده است و شیطانِ نفس زور آورده است یا شیطان خارجی هم زور آورده است وقتی که دیگر مرتکب شد آن شهوت میخوابد و لو موقتا وقتی که خوابید حجاب برداشته میشود از عقل، خسارت را بر نفس انسان نشان میدهد که بدبخت! چه شدی به ارتکاب این؟ آنوقت تندم حاصل میشود بر نفس انسان. این شخص وقتی که یک جا هیجان شهوت شد یا هیجان غضب شد کاری را کرد بعد در مانحنفیه توبه کرد خداوند متعال میبخشد.
این صحیحه را هم بخوانم. در باب 89 از ابواب جهاد النفس است محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن العلاء عن محمد بن مسلم روایت من حیث السند صحیحه است عن ابیجعفر علیه السلام قال یا محمد بن مسلم ذنوب المؤمن اذا تاب منها مغفورة فلیعمل المؤمن لما یستأنف بعد التوبة وقتی که مؤمن توبه کرد آن ذنوب قبلیاش مغفور است مؤمن باید خودش را مهیا کند به اعمال بعد التوبة که مواظب آنها بشود لما یستأنف بعد التوبة و المغفرة بعد [از اینکه] اینها را میفرماید، میفرماید یا محمد بن مسلم أتری العبد المؤمن یندم علی ذنبه عبد مؤمن وقتی که معصیت کرد پشیمان میشود و یستغفر مَن هو یتوب استغفار میکند توبه میکند پشیمانی همان توبه است دیگر، استغفار میکند توبه میکند. و یتوب ثمّ لایقبل الله توبة مؤمن؟ اگر این حال را پیدا کرد خدایش قبول نمیکند توبه او را؟ یعنی یقینا توبهاش را قبول میکند خداوند متعال عفو میکند. قلت فانّه فعل ذلک مرارا آنوقت این مؤمن بدبخت مرارا این کار را میکند قلت فانّه فعل ذلک مرارا یتوب ثمّ یتوب و یستغفر یذنب ثمّ یتوب و یستغفر قال کلّما عاد المؤمن بالاستغفار و التوبة اعاد الله علیه بالمغفرة.
پس معلوم میشود آن اراده عدم الارتکاب معتبر نیست در مکفر بودن توبه. اینکه گفتیم اراده داشته باشد مبتلا نشود اصلا قطعا دیگر مرتکب نمیشوم محال است، او معتبر نیست مرتبه راقیه است توبه نصوح است بالاتر از این هم توبه است کما اینکه خواهیم گفت او مرتبهاش از این توبه مفتن بالاست و لکن توبه مفتن کافی است در مکفر بودن قال کلّما عاد المؤمن بالاستغفار و التوبة اعاد الله علیه بالمغفرة. خدا نکند شقی آن کسی است که اگر به معصیتی مبتلا میشود بعدش پشیمان نمیشود حالش فرق نمیکند. او شقی است. و لکن آن شخصی که مؤمن است و قلبش صالح است قلب مؤمن است منتها شیطان إغوائش کرده است میشود این معنا که از اینکه این شهوت خوابید مرتکب شد شهوت خوابید متوجه میشود به خسارتش آنوقت شروع میشود به تندم علامت صالح بودن مؤمن هم همین است. آنجا میفرماید کلّما عاد المؤمن بالاستغفار و التوبة اعاد الله علیه بالمغفرة فانّ الله غفورٌ رحیم یقبل التوبة و یعفوا عن السیئات فایّاک چون محمد بن مسلم اینطور بود مردم از او حدیث میگرفتند احکام یاد میگرفتند، جلاتش. یک وقتی امام علیه السلام به محمد بن مسلم چیزی گفت که مفهومش این بود که در تو یک غروری هست ول کرد کارش را کار دیگری گرفت که ذُلّش محرز بشود. دارد بر اینکه فایاک عن تُقنت المؤمنین من رحمة الله یا محمد بن مسلم مردم را عباد خداوند را از رحمتش مأیوس نکند که عود کردی کارت تمام شد، نه، این توبه مفتن است. او هست در بین.
پس اینکه از خارج عرض کردم در تحقق توبه این اراده قطعیه که اصلا من عود نمیکنم تا اشکال بشود که با علم اجمالی به عود چطور اینطور اراده محقق میشود این در توبه معتبر نیست. یعنی در آن توبهای که توبه مفتن گفته میشود و مکفّر است به حسب روایاتی که عرض کردم و غیرها که توبه است و غالبا هم الا اشخاص نادره توبه آنها [این] نحو میشود، نه، آن اراده معتبر نیست در توبه. آنکه در عروه هم میگوید دیگران هم فرموده است آن عزم به معنای ثانی است که وقتی که تندم کرد لازمهاش این است که اهتمام بکند که دیگر مرتکب نشود. منافات ندارد علم اجمالی هم داشته باشد که باز شیطان در بعضی موارد اغواء خواهد کرد نفس زور خواهد آورد غضبش هیجان غلیان پیدا خواهد کرد شهوتش غلیان پیدا خواهد کرد این منافات با این حرف ندارد. پس این معنا که عزم علی عدم العود معتبر است در اراده که ما گفتیم لازمه تندم است در این غباری نیست.
جهت ثانیهای که در مانحنفیه هست آن جهت ثانیه این است: آخر این تندم امر قلبی است وقتی که امر قلبی شد چطور متعلق تکلیف میشود پیش آنهایی که توبه را واجب شرعی مولوی میدانند؟ یا ما میگوییم که عقلا لازم است؟ تندم همان حالتی است که بر نفس حاصل میشود عند درکه الخسارة یا خسارة و ما ادراک و ما الخسارة خسارت اخرویه وقتی که انسان درک کرد این خسارتش را که مستحق عذاب الهی شده است و مستحق این نار جحیم شده است آنوقت در مانحنفیه برایش تندم حاصل میشود شروع میکند به نالیدن که وای بر من وقتی که انسان این حالت را پیدا کرد این امر قلبی است که ملتفت بشود من چه کردهام چه شدهام کاری کردهام عاقبت این چیست یک امر قلبی است تکلیف متعلق میشود به فعل خارجی.
[سؤال: ... جواب:] صوم امساک خارجی است انشاءالله زنده ماندیم به کتاب صوم رسیدیم شما بیایید آنجا خواهیم گفت که صوم امساک خارجی است. آن قصد قربت است که امر قلبی است. امساک خارجی به قصد قربت باید بشود.
علی هذا الاساس این کلام، مدفوع است به دو تا امر:
یکی اینکه منافات ندارد شیئی امر قلبی بوده باشد و لکن تحصیل او در تحت سلطان شخص بوده باشد شارع به او امر بکند یا عقل الزام بکند او را که تحصیل کن. این تندم بالاخره به نفس حاصل میشود آنوقتی که انسان فحص از آثار العمل بکند بپرسد کسی که اینطور مرتکب میشود این عمل را آخرش در آخرت چیست؟ از اهلش میپرسد مثل همان وقتی که عواقب را فهمید و اثرات عمل را فهمید خوب تندم برایش حاصل میشود که وای بر من چطور مرتکب شدم قبل از اینکه بپرسم و جلوگیری کنم از نفسم. بعد هم ربما فی ما بعد هم غفلتی عارض میشود از این علمش فعل را مرتکب میشود چون هیجان شهوت و هیجان غضب حجاب درست میکند برای عقل وقتی که حجاب برطرف شد اینها خوابیدند تذکر پیدا میکند به آنکه تعلَّم من قبل از قبل میدانست تندم حاصل بشود.
این، مورود بشود تکلیف را یا مورود بشود ارشاد شرعی را کما ذکرنا یا فرض کنید لزوم عقلی را کما التزمنا این محظوری ندارد. امر به ایمانِ قلبی که انسان قلبا اعتقاد پیدا کند نه ایمان که عبارت از ؟؟؟ با اسلام است اظهار شهادتین، امر به ایمان که عبارت از تحصیل اعتقاد به واقعیات است آنها چطور است این هم همینطور است. فرق نمیکند.
و ثانیا اغماض از این کردیم. از این حرف گذشتیم. صحیح است [اما] از این اغماض کردیم ثانیا این است که میگوییم تندم متعلق وجوب شرعی نیست آنهایی که میگویند توبه واجب است. ملتزم میشویم تندم واجب نیست. آنکه واجب است یا آنکه مرشدٌ الیه است شرعا و عقلا لازم است، نسبت به ذنب ماضی استغفار است. و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه. توبه برگشتن به اطاعت است نسبت به اعمال آتیه که دیگر مثل سابق نشود برگردد، توبه به معنی الرجوع برگردد به اطاعت و ترک کند آن طریق سابق را که داشت برگردد به آنکه اطاعت خداوندی است. آنهایی که کرده چکار کند؟ یعنی طلب کند التماس کند از خداوند غفران آن ذنوب را. در این التماس اگر تندم حاصل شد کفی توبةً. اگر شخصی که درصدد استغفار است تندم به او حاصل شده است آن تندم کافی است. خودش محو میکند سیئة را. احتیاجی به استغفار ندارد. مقتضای جمع مابین الروایات این است. نسبت به ذنوب ماضیه انسان باید تذلل التماس کند از خداوند که در صلاة اللیل هم وارد است که از امام میپرسد چه بگویم در قنوتش امام میگوید و استغفر لذنبک العظیم و کلّ ذنب عظیم. آن استغفار تذلل و التماس که این عصیان مرا ببخش او مرشدٌ الیه است. وجوب مولوی نمیگوییم خلاف امتنان باشد. او مرشدٌ الیه است چون فی نفسه دعا است و تضرع الی الله است و خداوند او را به استغفار ثواب میدهد و مکفر قرار داده استغفار را. فاستغفروا ربکم ثم توبوا الیه. توبه رجوع به اطاعت است مستقبلا که به معنای رجوع است. بدان جهت در مانحنفیه عبد اگر رجوع به اطاعت کند تاب الله علیه خدا هم به طرف او رجوع میکند. بدان جهت نسبت به اعمال ماضیه استغفار است. غایة الامر اگر کسی که مستغفر است ندم پیدا کرد بر عمل سابق چون که استغفار منافات ندارد با عدم حدوث ندم. میگوید یک کیفی کردیم دیگر، بد نشد مزهاش را دیدیم تضرع بر خدا میکنم خدا ارحم الراحمین است. تصمیمم این است که بعد از این نکنم. توبه شده است نسبت به اعمال ماضیه. بدان جهت در این مورد اگر اینطور شد استغفار، مکفر است. و اما در آن موارد ندم کفی الندم توبة ندم اگر حاصل شد همان توبه کافی است و آن مکفر سیئة است. این هم جهت ثانیه.
الجهة الثالثه که باید در مقام منقح بشود و آن عبارت از این است که توبه وجوبش اگر مولوی گفتیم یا اگر لزومش را عقلی گفتیم و گفتیم شارع به او ارشاد کرده است وجوب التوبة انحلالی است. یعنی شخصی هست که چند معصیت میکند چند تا کارِ عصیان دارد که آنها را میکند توبه که بر این واجب است نه اینکه من حیث المجموع یک توبه لازم است عقلا یا آنهایی که میگویند توبه واجب است شرعا یعنی من حیث المجموع یک توبه واجب است. نه، فی کل ذنب توبه لزوم عقلی دارد به نحو انحلال یا آنهایی که میگویند وجوب شرعی دارد؛ چون که کل ذنب مستقل است در استحقاب عقوبت. ذنب استحقاب عقوبت دیگر را آورده. چون که کل ذنب مستقل است در استحقاق عقاب، عقل مستقل است که هر استحقاقی را باید اسقاط بکنی. واجب است شرعا آنهایی که واجب میدانند. و آنهایی که لازم میدانند عقلا، لازم است از کل واحدٍ توبه کند. و لکن نه اینکه صحت توبه در یکی موقوف است از توبه از دیگری. ممکن است از معصیتی توبه کند و لکن آن معصیت دیگر من بدبخت از زور نفسم نمیآیم او را نمیتوانم ترک کنم. لله و فی الله متندم هم هست عمل قبیحی و فاحشهای مرتکب شده است زنایی کرده است دیگر نمیکند این را تندم است. و لکن این عادت دارد به زنها نگاه میکند میگوید از دستم نمیآید، اینطور نیست که توبه نسبت به او محقق نشود عقل مستقل است که دیگر او را تکرار نکن استغراقی است.
حتی یک چیزی بگویم برای شما و آن عبارت از این است که اگر انسان معصیتی بکند که در او حقوق الناس است مثل اینکه شخصی دزد بود رفت مال کسی را دزدید کارش دزدی بود الان هم فرض کنید خیلی ثروت دارد مالهای مردم را فروخته خیلی پول دارد در بانک هم خیلی پول دارد این جناب دزد، بعد این، پشیمان شد از دزدی گفت این چکاری است ما میکنیم نه آخرت داریم نه دنیا داریم میترسیم یک پاسدار را ببینیم میترسیم از او این چه زندگی است توبه کردم نه آخرت دارم این دزدی را دیگر نمیکنم من، تندم هم حاصل شد که چرا کرده بودم. اما بیاید این پولها را که به مردم مدیون است مال مردم را تلف کرده فروخته چون که اشیائی که دزدیده یا قیمی است یا مثلی، قیمی است باید قیمتش را بدهد مثلی است باید مثلش را بدهد، [میگوید] از دلم نمیآید اینها را بدهم؛ نفس حاضر نیست؛ عیب ندارد از سرقت توبه کرد او مقبول است.
اینکه در خطبه مولانا امیرالمؤمنین روحی و ارواحنا له الفداه فرموده است ثکلتک ویلک أتدری ما الاستغفار؟ بگذارید روایت را از خود متنش بخوانم آنجا اینطور دارد که امام فرموده است در باب 87 روایت چهارمی است محمد بن الحسین الرضی فی نهج البلاغه عن امیرالمؤمنین علیه السلام انّ قائلا بحضرته استغفر الله فقال ثکلتک أمک اتدری ما الاستغفار؟ هی میگوید استغفرالله لقلقه لسان کردی میفرماید بر اینکه أتدری مع الاستغفار؟ الاستففار درجة العلیین این معلوم است که مرتبه عالی را میگوید روحی له الفداء، این میگویم من نمیخواهم از مرتبه علیین بشوم من میخواهم از جهنم خلاص بشوم و هو اسم واقع علی ستة معانی اولها الندم علی ما مضی پشیمان بشود الثانی العزم علی ترک العود الیها ابدا که مرتبه دیگر است که گفتیم او است و الثالث ان تؤدی الی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله عزّوجل لیس علیه تبعة. در خود روایت است اینکه از سرقت توبه میکند سرقت یک حرام است ظلم و تعدی در مال مردم است، عدم ادای دین به مردم این حرام آخر است. از یک حرام توبه کرده است او یک حرام است و لکن امساک المال این حرام دیگر است که حق غیر را امساک کرده است. از این توبه نمیکند نفسش حاضر نمیشود. از وزر سرقت خلاص میشود و لکن از وزر مال مردم که در گردنش است از او خلاص نمیشود. اینکه امام علیه السلام روحی له الفداه در این مانحنفیه میفرماید این است که از تبعه کلا خارج بشود، از تبعه معصیت کلا خارج بشود. از تبعه کلا خارج بشود به این است که مال را بدهد.
اینکه در بعض السنه معروف است که در مثل سرقت و غصب و امثال ذلک انسان از وزر خلاص نمیشود یعنی توبهاش قبول نمیکند مگر اینکه حق را به مردم به ذی حق برساند این درست نیست؛ توبه از غصبش قبول میشود امساک به حق الغیر که در ذمهاش است و مشغول به ذمه است این تبعه آخر و معصیت آخر است و از وزر او خلاص نمیشود. این هم یک جهت دیگر.
جهت دیگری که در مانحنفیه باید بیان بشود از ما ذکرنا معلوم شد. آن جهت دیگر این است که معلوم شد به حسب الروایات توبه مراتبی دارد. تمامی مراتبش مکفر است حتی مرتبه نازلهاش که همان توبه مفتن که ذکر کردیم او مکفر است. چیزی که هست [این است که] عقل که ملزم است به توبه به جهت استحقاق العقوبة است. بدان جهت عبد باید این را بیاورد. و این را هم که صاحب العروة در احکام اموات گفته چون که این آخرین فرصت عبد است، آخر عمرش که عند الموت میرسد آخرین فرصت است چون که اگر توبه بکند در مانحنفیه به نحوی که گفته شد این توبهاش لعلّ اوزارش را از گردنش ساقط بکند. مثل آنوقتی که هنوز قوایش کار میکند و قوتش هست قدرتش است توبه بکند که او مکفر است. و اما در صورتی که همه چیز از دستش رفته و هیچ چیز نیست هیچ قدرتی ندارد الان میگوید استغفرالله الان متندم میشود ؟؟؟ ؟؟؟ توبه بکند عیب ندارد احتمال عفو هست و لکن وعده نیست. إنما التوبة للذین یعملون بجهالة. آن آیه مبارکه او وعده است لایخلف الله وعده. آن توبهای که در آیه است محقق بشود عفو است پشت سرش؛ [توبه] انسان در حال قدرتش. خداوند دوست دارد کسی را جوانی را که در حال جوانیت برگردد. این توبه یک مقامی بر او میآورد عند الله کما فی الروایة. و اما آنوقتی که هیچ چیزی از دستش نمیآید میگوید الان توبه میکنم این هم همینطور است مأیوس نکنید توبه بکند خداوند انشاءالله عفو میکند؛ اما این اینطور نیست که این مکفر بودنش وعدة الله بوده باشد که لایُخلَف بدان جهت در مانحنفیه که هست بکند خداوند ارحم الراحمین است بخصوص که مؤمن باشد شفاعت ائمه پشت سرش هست. و لکن بکند این را مؤمن. آن توبهای که مکفر است و وعده خداوندی است و لایخلف الله وعده آن توبهای است که مع بقاء التمکن توبه کند.
و الحمدلله رب العالمین.