اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در این فرمایش بود که اکثر الاصحاب قدیما و حدیثا ملتزم بودند که واجب کفائی است شخصی که در حال نزع است او را رو به قبله بکنند، به حیثی که اگر لو جلس رو به قبله میشود. عرض کردیم بعضی از اصحاب ملتزم شدهاند به استحباب و فرمودهاند وجوب ندارد. و منشأ خلاف الاصحاب به حسب استظهارشان از روایات است. و روایاتی که در این مقام وارد است علی طائفتین است.
طائفه اولی ظاهرشان این است که فقط توجیه محتضر الی القبلة در حال احتضار چطور میشود، او را فقط بیان میکند، که او این است که وجهش و قدمینش علی القبلة بوده باشد. ظاهر روایات فقط بیان کیفیت توجیه است. و آنکه عامه به آن ملتزم هستند، محتضر را مثل حال الصلاة و حال الدفن قرار میدهند رو به قبله، میفرمایند این درست نیست. و یک قسم از روایات در آنها امر شده است به این توجیه. البته استدلال به وجوب به طائفه ثانی است که امر شده است به آن توجیه اول.
ببینیم آیا در این روایات خدشهای است که امر شده است به توجیه یا خدشهای ندارند. خب معلوم است آنهایی که متلزم به استحباب شدهاند، این روایات را تمام نمیدانند، یا اصل دلالتشان را خدشه میکنند یا میگویند قرینه بر استحباب داریم. ببینیم از روایات چه استفاده میشود؟
این روایات در جلد ثانی در باب سی و پنج از ابواب الاحتضار است، من روایات را میخوانم تا ببینید اینها کدام یک از دو طائفه است.
یکی از این روایات، [که] روایت اولی است در آن باب سی و پنج، صحیحه ذریح محاربی است. محمد بن حسن باسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن العباس بن معروف -که از اجلاء است عباس بن معروف، عباس بن عامر هم همینطور است محمد بن علی بن محبوب از هر دو تا روایت دارد، هم عباس بن عامر هم عباس بن معروف، هر دو شخص ثقه و جلیل هستند- عباس بن معروف هم نقل میکند از عبدالله بن مغیره، عن ذریح بن المحاربی. روایت من حیث السند صحیحه است. عن ابیعبدالله علیه السلام فی حدیث قال و اذا وجهّت المیت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة لاتجعله معترضا کما یجعل الناس، که عامه است. اذا وجهّت المیت للقبله فاستقبل بوجهه القبلة و لاتجعله معترضا، معترضا یعنی در عرض قبله نخوابان، کما یجعله الناس، مردم قرار میدهند یعنی عامه. این کلام کانّ از خود امام علیه السلام است که اصحاب ما هم همینطور میکنند، فانی رأیت اصحابنا یفعلون ذلک، که همان معترضا میگذارند. و قد کان ابوبصیر یعمل بالإعتراض، ابوبصیر به اعتراض امر می کرد که مثل عامه بگذارید. اخبرنی بذلک علی بن ابیحمزه، به من خبر داد علی بن حمزه، محتمل است این کلام امام باشد، و محتمل است کلام ذریح محاربی بوده باشد که اصحابنا اینطور میکردند، ابیبصیر هم امر میکرد بنا به روایت علی بن ابیحمزه که معترضا بگذارید.
آنها فعلا دخیل در مطلب نیست، دخیل در مطلب این است که این روایت امر به توجیه ندارد، که بگوییم ظاهر امر وجوب است. میگوید اذا وجهت المیت، قضیه شرطیه است، آنوقتی که بخواهی توجیه کنی میت را الی القبلة، آن توجیه واجب است یا مستحب، در مقام بیان نیست، در مقام بیان اصل التوجیه است یعنی کیفیة التوجیه. آنوقت فاستقبل بوجهه القبلة، رو به قبله بخوابان، که اگر پا بشود، رویش به قبله میشود. این یک روایت.
روایت دومی که باز در بیان کیفیت است، مرسله ابن ابیعمیر است که روایت سومی است. در این روایت سومی دارد محمد بن یعقوب و عنه یعنی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابیعمیر عن ابراهیم الشعیری و عن غیر واحد، عن ابیعبدالله علیه السلام، غیر واحد یعنی جماعت کثیره. یادتان بوده باشد در باب حیض که در مرسله یونس طویله بحث میکردیم، میگفتیم غیر واحد بشود، آن حکم روایت صحیحه را دارد. چون که بناء به تتبعی که شده است، رواتی که ابن ابیعمیر از آنها نقل روایت میکنند، اکثرشان ثقات و عدول هستند. اینکه میگوید غیر واحد، نمیشود همهاش فسقه و فجره باشد. بدان جهت اینطور مرسله حکم صحیحه را دارد. آنجا اینطور است.
[سؤال: ... جواب:] آن ابراهیم شعیری محل کلام است، کلام در غیر واحد است که غیر واحد مرسل است، نسبت به او گفتیم عیب ندارد، این روایت در حکم صحیحه است.
آنجا دارد براینکه عن ابیعبدالله علیه السلام فی توجیه المیت تستقبل بوجهه القبلة و تجعل قدمیه بما یلی القبلة، ابیعبدالله علیه السلام در توجیه میت فرمود که اینطور توجیه بکن، وجهاش را به رو به قبله قرار بده، و تجعل قدمیه مما یلی القبلة، پاهایش را طرف قبله بده، تا به طرف مشرق و مغرب، به طرف قبله قرار بده، اما این توجیه واجب است یا مستحب است در مقام بیان این نیست. پس یک دسته از روایات از این قبیل است.
یک دسته از روایات در آنها امر به توجیه است مثل این روایت دومی که صحیحه سلیمان بن خالد است، محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابیعمیر عن هشام بن سالم عن سلیمان بن خالد قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول اذا مات لاحدکم میت فسَجّوه التجاه القبلة، او را تسجیه بکنید نحو القبلة،او را التجاه القبلة بخوابانید، تسجیه معنای دیگری دارد، خواهم گفت. و کذلک اذا غسل یحفر له موضع المغتسل تجاه القبلة، در حال غسل هم همینطور، مستقبل القبلة قرار بده. فیکون مستقبلا بباطن قدمیه و وجهه الی القبلة، باطن کفها و صورتش به طرف قبله میشود.
و هکذا نظیر این روایت گفته شده است موثقه معاویه بن عمار [است]. در موثقه معاویه بن عمار که روایت چهارمی است اینطور است، عن حمید بن زیاد -این حمید بن زیاد حمید بن زیاد نینوای کوفی است، از مشایخ کلینی است قدس الله نفسه، کفیل المنزلة است، جلیل القدر است او که نقل میکند عن حسن بن محمد، این حسن بن محمد بن سماعه است. روی این جهت ثقه است و لکن مذهبش فاسد است، روی این جهت گفتیم واقفی است، گفتیم روایت موثقه میشود- عن حسن بن محمد، -این حسن بن محمد قاعده کلی [دارد] که [اگر] حمید بن زیاد از او نقل کند، حسن بن محمد بن سماعه است- نقل میکند عن محمد بن ابیحمزه ثمالی آن هم نقل میکند عن معاویه بن عمار، قال سالت اباعبدالله علیه السلام عن المیت قال استقبل بباطن قدمیه القبلة، اینطور بخواباند. این، روایات.
آن دسته از روایاتی که کیفیت توجیه را بیان میکند، به آنها که به وجوب نمیشود استدلال کرد. این روایت که دارد سالت اباعبدالله عن المیت، از مرده سوال کردم، خوب از چه چیزش سوال کرد؟ این معلوم میشود که سوال از استقبال میت است. استقبال میت چطور میشود الی القبلة، سوال کردم از میت، از چه چیز میت سوال کردی؟ شکمش، پایش، چشمش. باید از یک چیزی سوال کند، آنها که محتمل نیست، محتمل این است که سوال کرده است چطور رو به قبله کنید. یا به رو قبله بکنیم یا نکنیم، واجب است یا واجب نیست. از اینها باید سوال بکند. یا باید از کیفیت، سوال بکند یا از حکم آن کیفیت که حکمش چیست، واجب است استقبال یا نه. امام جوابی را که میفرماید استقبل بباطن قدمیه القبلة، با هر دو تا میسازد. هم میسازد که سوال از کیفیت بکند که امام میفرماید اینطور. مثل سایر روایات. محتمل هم است که سوال از حکم بشود، که آیا این توجیه واجب است الی القبلة یا نه؟ امام بفرماید استقبل بباطن قدمیه القبلة، دو تا را محتمل است. رو این اساس این حکم را نمیشود از این روایت استفاده کرد. چون که سوال غیر مذکور است، و محتمل است سوال از کیفیت استقبال باشد.
پس در مانحنفیه میماند روایتی که مرسله است که صدوق نقل کرده است که روایت پنجمی است، انه سئل عن توجیه المیت فقال استقبل بباطن قدمیه القبلة، آن که هم مرسله است و هم محتمل است بر اینکه همین روایتی بوده باشد که قبلا خواندیم.
در مانحنفیه میماند آن یک روایت صحیحه سلیمان بن خالد. علاوه بر اینکه اکثر روایات غیر از صحیحه سلیمان بن خالد ناظر بر کیفیت است، در صحیحه سلیمان بن خالد هم اشکال است. و آن اشکال این است که سوال از میت بعد الموت است، ظاهر مشتق حقیقت است در متبلس بالمبدأ. میت یعنی من تلبس بالموت. امام علیه السلام در صحیحه سلیمان بن خالد گفتند اذا مات أحدکم میت فسجوه التجاه القبلة، تسجیه پوشاندن میت است. اللهم ان هذا المُسجّی قُدّامنا عبدک و ابن عبدک، یعنی آنکه پوشیده شده است. تسجیه معنایش این است. معلوم میشود محتضر را که نمیپوشانند، بعد از مردن میپوشانند. بدان جهت این روایت اگر دلالتی داشته باشد، دلالتش بر این است که میت بعد از اینکه شخص جان داد، او را به قبله میخوابانند، میپوشانند رو به قبله میخوابنند. منتها این حکم وجوبی است یا استحبابی است، صاحب العروة در آخر مسئله بیان میکند، آنجا بحث خواهیم کرد. کلام ما فعلا در توجیه محتضر بود، در توجیه محتضر این روایت دلالتی ندارد. حتی آن روایات دیگر را که مثل صحیحه ضریح محاربی اذا وجهت المیت الی القبلة فاستقبل بوجهک اگر بگوییم، آنها هم دلالت دارند بر حکم، فرضنا، نمیشود گفت چون که آنها در بیان کیفیت توجیه است، آنها هم اشکال پیدا میکنند که در آنها موضوع میت است. اذا وجهت المیت ... (خرابی نوار) مراد از میت صاحب جواهر و صاحب حدائق هم فرمودند، و لکن ایشان را ذکر میکنیم، چون که کلامی میخواهم از ایشان نقل کنم.
ایشان قدس الله نفسه الشریف فرموده است دلالت این اخبار بر وجوب التوجیه تمام است، چون که مراد از میت در این روایات، مثل من قتل قتیلا است، مشرف علی الموت است، نه آنکه من تلبس بالموت. فرموده است مثل اینکه خداوند متعال میفرماید: اذا قمتم الی الصلوة فاغسلوا، نه آنوقتی که متبلس به صلاة شدید، آنوقت وضو بگیرید، یعنی آنوقتی که اشراف بر صلاة دارید. چطور اذا قمتم الی الصلاة معنایش اشراف علی الصلاة است، اذا قرئت القرآن فاستعذ بالله، نه معنایش این است که بعد از تلفظ به قرائت قرآن استعاذه بکن، آنکه نیست، معنایش اشراف است. ایشان فرموده است کسی که اینطور استعمالات را تتبع بکند، جزم و یقین پیدا میکند که اراده شده اشراف. اشراف به موت، اشراف به صلاة، اشراف فرض کنید به قرائت. اشراف در هر چیزی هم مناسب با خودش میشود دیگر. در صلاة، تهیّأ است. در استعاذه قبل البدء بالقرائه است و هکذا و هکذا. اینجا هم حال الاحتضار است، اذا مات.
این کلامی که ایشان فرموده است کلام صحیحی نیست. برای اینکه در آن مواردی که ما از ظهور کلام رفع ید میکنیم و حمل به معنای عنائی میکنیم باید قرینهای بوده باشد که به واسطه آن قرینه رفع ید بکنیم. مثل اینکه مَن قتل قتیلا چون که عقلا آن کسی که کشته شده، کشته نمیشود. آن کسی که میکشد، زنده را میکشد، آن قرینه عقلیه دارد. و اما در مثل اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا، آنجا قرینه است چون که صلاة اولها التکبیر و آخرها التسلیم است، و این آیة مبارکه اذا قمتم الی الصلاة در مقام بیان شرطیت وضوء است که وضوء شرط این اولها التکبیر و آخرها التسلیم است. انسان بخواهد این شرط را موجود بکند، باید قبل از صلاة موجود بکند. و هکذا در آنجایی که اذا قرأت القرآن فاستعذ معلوم است، قرآنی که خوانده میشود آن آیه و سورهای که خوانده میشود، قرائتش شروع به آن آیه و سوره است. بخواهم استعاذه بکنم باید قبلش بکنم دیگر. اینها قرینه دارد.
انما الکلام در مانحنفیه است که ملتزم شدهاند جماعتی کما سیأتی حتی صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف ملتزم شده است به نحو احتیاط و ظاهر کلامش احتیاط واجبی است فی الجمله کما سیأتی؛ که میت [را] بعد از مردنش رو به قبله میخوابانند تا غسل بدهند تا بردارند و تجهیز بکنند، بدان جهت میخوابانند رو به قبله. این روایات که میفرماید اذا مات احدکم میتا فسجوه التجاه القبلة، چطور رفع ید از ظهورش بکنیم؟ به چه قرینهای؟ بدان جهت در مانحنفیه قرینهای نداریم که از ظهور میت رفع ید کنیم. –درست توجه کنید چه میگویم! فقه همهاش مبتنی بر این قواعد است تحفظ بر ظهورات است. ما دامی که قرینه بر خلاف پیدا نشده است-.
بدان جهت در مانحنفیه ظهور این روایات این است. قرینهای اگر بوده باشد، از این ظهور رفع ید میکنیم. اینجا که قرینه نیست، بلکه قرینه است که عنایتی نیست. چون که حکم فرمود فسجوه نحو القبلة، التجاه القبلة. بپوشانید التجاه القبلة، یعنی میت را سر تا پا بپوشانید. این بعد از مردن میشود. علاوه بر اینکه در مانحنفیه قرینه بر خلاف نیست، بلکه قرینه بر وفاق است که مراد همان معنای مشتقی است که همان متلبس به مبدأ است.
و من هنا جماعتی تمسک کردهاند در وجوب التوجیه به وجه آخری. و گفتهاند سیره متشرعه جاری بر این است. اگر شخصی از آنها در حال نزع بوده باشد، متشرعه ملتفت بشوند که در حال النزع است، یک وقت نمیفهمد، احتمال میدهند که یک مقدار تب کرده است، خوب میشود نفسش تنگ شده است، خوب میشود. احراز کردهاند که آخرین نفس است دار دنیا را تمام میکند، بعد از آن داخل خواهد شد در حدود آخرت که قبر است -اعان الله علیه- اگر این را احراز کردند رو به قبله میکنند. این رو به قبله کردن چیزی است که سیره متشرعه بر او جاری است. و بما انه سیره متشرعه بر این جاری است، روی این اساس هم در روایات از حکم نپرسیدهاند. -درست توجه کنید چطور میگویم!- رو این اساس هم در روایات از حکم نپرسیدهاند، چون که حکم عند العامة هم ثابت بود، آنکه از ائمه علیهم السلام پرسیدهاند از کیفیت التوجیه است که عامه بر خلاف بودند. که ذریح محاربی یا امام علیه السلام فرمود بر اینکه اصحاب ما هم بر خلاف عمل میکنند. ابیبصیر هم امر میکند بر طبق آنها، کانّ نرسیده بود به ابیبصیر این معنا که باید توجیه این نحو بوده باشد. غرض این است که اصل توجیه مسلم بود ما بین العامة و الخاصة، و سیره بر او جاری بود، خود روایات شهادت میدهد که سیره آن زمان بود. بدان جهت آنکه سوال شده است در روایات، جهت اختلاف ما بین العامة و الخاصة که مورد شک است، او سوال شده است. و روی این اساس این وجوب التوجیه بلا اشکال است.
در جواب این استدلال هم این خدشه صحیحه است. و آن خدشه صحیحه این است که این سیره بر این جاری بوده و الان هم است. اشکالی در این نیست. الا أنه کلام این است: این سیره را اهل المتشرعة مثل تلقین علی المیت میدانند و مثل قرائت سوره یس و مثل قرائت سوره عدیله و نحوها علی رأس المحتضر میدانند یا نه، این را حکم وجوبی میدانند. این نکته را باید تشخیص بدهیم. این سیره بر این جاری بود، اما در ارتکاز اینها این بود که این توجیه واجب است، باید بشود؟ مثل تلقین نیست که به میت عند الدفن تلقین میکنند آنجا هم سیره است دیگر، آن سیره او شاید محکمتر از این سیره باشد که آن شخص حاضر میشود برای تلقین. و لکن کلام این است که ارتکازشان این بود که واجب است؟ یا ارتکازشان این بود که این عمل مستحب است که انجام داده بشود برای میت لغفرانش انشاءالله؟
شیخ جلیل شیخ الطائفه در کتاب خلاف فرموده است التوجیه المحتضر مستحب. چطور میشود انسان ادعای ارتکاز بکند بر اینکه اینها ارتکازشان وجوب بود؟ این را نمیشود ادعاء کرد. بدان جهت این سیره در مانحنفیه اصلش ثابت است اما سیره به جهت ارتکاز الوجوب و تکلیف است، این معنا ثابت نیست، الان هم سیره است و لکن ا کثر ناس تکلیف نمیدانند. میگوید مثل یس هم بخوان، رو به قبله هم بخواب بلکه خدا رحمش کند، خیلی در دنیا کارهای افتضاح کرده است. روی این اساسی که هست این کار را میکنند. وقتی که همینطور شد، این دلیل بر وجوب نمیشود.
[سؤال: ... جواب:] خارج را ببینید. کسی که موقع دفن میتش تلقین گفت، تلقین لازم نیست میگویند جفا کرد. این همان جفا است. این محرز نشده است که بگویند خلاف شرع کردی، وظیفه شرعی را مخالفت کردی، واجب الهی را ترک کردی. این باید ثابت بشود در ارتکاز. نگه دارید تا جایی که استدلال به سیره و کیفیت استدلال به سیره را درک کنید که کجاها است. من خودم یادم میآید از کوچکی که بچه بودم، میرفتیم به قبرستان، میت را تلقین میدانند الی یومنا هذا.
روی این اساس این دلیل بر وجوب نمیشود. میماند در مانحنفیه موثقه زید بن علی که عن علی علیه السلام نقل کرده است و آن روایت، روایت آخری است در این باب. این روایت را صاحب وسائل از فقیه که نقل کرده است، در فقیه مرسله نقل کرده است، و لکن صدوق قدس الله نفسه الشریف چون که مشتمل بر علت حکم است، در کتاب عللش نقل کرده با سندش. و رواه فی العلل عن محمد بن علی بن ماجلویه، که استاد شیخ صدوق است و لا بأس به. عن محمد بن یحیی -که محمد بن یحیی العطار است- عن محمد بن احمد -بن یحیی الاشعری است- عن احمد بن ابیعبدالله -که احمد بن عبدالله البرقی است- عن ابیالجوزاء - المنبِّه بن عبدالله است که ثقه است و لکن زیدی است- آن هم نقل میکند عن حسین بن الوان -که معتبر است عیب ندارد، اعتبار دارد- عن عمرو بن خالد -که اینها زیدی هستند- روایت من حیث السند موثقه میشود. آنجا دارد که قال امیرالمومنین علیه السلام، زید بن علی نقل میکند از آبائش عن علی علیه السلام قال امیرالمومنین علیه السلام دخل رسول الله صلی الله علیه و آله علی رجل من ولد عبدالمطلب و هو فی السَوق، او در سوق بود، یعنی در حال نزع بود ای النزع. و قد وُجّه الی غیر القبلة، به غیر قبله توجیه کرده بودند او را. قال وجهوه الی القبلة، نفس روایت را ببینید! نگفت واجبتان را عمل نکردید، چرا خلاف شرع کردید، قال وجهوه الی القبلة فانه اذا فعلتم ذلک اگر این کار را بکنید، اقبلت علیه الملائکة، ملائکه اقبال میکند بر این میت و اقبل الله علیه -عز و جل- بوجهه فلم یزل کذلک حتی یُقبض، این در اقبال ملائکه میشود تا اینکه قبض روحش بشود. این تعلیل با چه چیز مناسبت دارد؟ معلوم است که این تعلیل با حکم استحبابی مناسبت دارد. و الا این تعلیل با حکم لزومی مناسبت ندارد. خصوصا در آنجاهایی که میت شخص فاسق فاجر بوده است، بال ملائکه میخواهد چه کار کند؟ که تا دیروز اینطور میکرد، بگذار جهنم بشود، اقبال ملائکه را چه میخواهد اینطور میت. روی این حسابی که است مقتضی صناعه فقهیه التزام به استحباب است. روایت من حیث السند معتبر و دلالتش هم به حالة النزع است، دیگر آن اشکال میت نیست اینجا. و هو فی السوق ای النزع، در حال نزع بود. روایت من حیث السند تمام و من حیث الدلاله تمام و ظهورش در استحباب است، من حیث الفقاهه همینطور است، من حیث الفن.
الا انه مع ذلک ما از احتیاط وجوبی رفع ید نمیکنیم. بله رعایةً لفتوی المشهور و اکثر القدماء فتوای بر استحباب نمیدهیم، همان احتیاط است.
بعد آنوقت میرسیم به خصوصیات این مسئله که صاحب العروة در مقام ذکر فرموده است.
یکی از آن خصوصیات این است که فرموده بر اینکه این استقبال واجب است و بعید نیست این توجیه میت اقوی وجوبش است الی القبلة و بعید نیست که بر خود محتضر واجب بوده باشد. شخصی جان میدهد کسی هم نیست بالای سرش، خوابید زمین این باید خودش را در حال مستقبل القبلة قرار بدهد. چرا؟ -درست توجه کنید بگویم چرا!- چون که مستفاد از این روایات که برای شما گفتیم، این است که این عمل [که] میت در حال نزع رو به قبله بوده باشد، این عمل مطلوب است، به حیث اینکه لو جلس مستقبل القبلة میشود. بدان جهت میت خودش هر شب رختخوابش را رو به قبله میاندازد، میخوابد رو به قبله، الان فرض کنید ناخوش است، [در] همین رختخوابش رو به قبله خوابیده است، الان میخواهد جان بدهد، خودش هم رو به قبله است، ما این را رو به قبله بکنیم، یعنی کج کنیم دوباره بگذاریم رو به قبله. اگر فعل مکلف مدخلیت داشته باشد در مطلوبیت، باید این کار را بکنیم. احداث بشود استقبال محتضر القبلة. این حدوث استقبال [در] مانحنفیه مطلوب نیست. آنکه مطلوب است به حسب متفاهم عرفی این است که میت رو به قبله بشود که رحمت و اقبال در او است. متفاهم عرفی این است. رو این اساس و لو خطاب به غیر محتضر بود، اذا مات احدکم فسجّوه، خطاب به دیگران است و لکن در مانحنفیه خود شخص اگر متمکن بشود از اینکه رو به قبله بکند، مطلوب شارع حاصل میشود و واجب بر خودش میشود اگر کس دیگر نباشد.
اینکه در روایات دیگر فرموده است بر اینکه اذا وجهت المیت الی القبلة، آنوقت فاستقبل بوجهه القبلة، بناء بر اینکه مراد از میت، مشرف علی الموت باشد که صاحب حدائق میگوید، اگر این روایات دلالت داشته باشد، و لو در این روایات هم خطاب به دیگران است و لکن این به جهت این است (متفاهم عرفی) که محتضر خودش نوعا نمیتواند این کار را بکند. اصلا قدرت ندارد، آن بازوی او که پهلوانی بود، الان نمیتواند حرکت بدهد. دنیا اینطور دار الابتلاء است، و آخرت دارد نزدیک میشود. رو این اساس خطاب به دیگران است، که شارع فرموده او را رو به قبله کنید. نه اینکه این فعل در صدورش از دیگران یا حدوثش مدخلیتی داشته باشد. بدان جهت در مانحنفیه ملتزم میشویم که اگر واجب بوده باشد یا مستحب بوده باشد، چه وجوب بگوییم چه مستحب، بر خود محتضر هم اگر تمکن داشته باشد، خودش هم داخل آنهاست که خودش را رو به قبله بکند. این معنا معلوم است.
بعد میدانید که بعض میتها هست که آنها را نمیشود اینطور رو به قبله خوابید، اصلا تمکنی ندارد. آنوقت کلام این است که مثلا میتی است که پاهایش خشک شده، جمع شده، باطن قدمینش را نمیشود رو به قبله کرد، چه باید کرد؟ بلا اشکال تکلیف ساقط میشود. ایشان اینجا میفرماید که استقبال بما امکن. آن مقداری که ممکن است واجب میشود. آن مقدار ممکن بخوابانند و لو پاهایش جمع شده است. بعد میفرماید بر اینکه اگر اینطور خواباندن هم رو به قبله ممکن نشد، مینشانند محتضر را که رو به قبله بشود، همینطور نشسته رو به قبله، پاهایش هم رو به قبله است، او مقدم است. [اگر] نه، نشستن محتضر هم ممکن نیست، خواباندنش هم رو به قبله ممکن نیست، آنوقت میفرماید بر اینکه علی الایمن میخوابانند مثل موقعی که دفن میکنند میت را. اگر آن علی الایمن هم نشد، علی الایسر.
جلوس مقدم است؛ اگر جلوس نشد، نوبت به علی الأیمن و علی الأیسر میرسد. چرا؟ چون که ما از ادله فهمیدیم که میت رو به قبله بشود، این اولی است. این اولویت را فهمیدیم. و از روایاتی که در باب صلاة وارد شده است، آن کسی که استقبال قبله را نمیتواند بکند و لو جالسا، استقبال او مستلقیا است، مستلقیا نماز بخواند. [اگر] نباشد "و علی جنوبهم" که در آیه مبارکه هم است. آن جنوبهم خوابیدن به طرف یمین رو به قبله است مثل حالة الدفن، یا به طرف ایسر که رو به قبله بوده باشد. [اینکه] اینها میسور استقبال قبله هستند، از آنجا فهمیده شده، از روایاتی که در استقبال قبله صلاتی وارد است. اینکه اشکال فرمودهاند بر صاحب العروه، که یمین خواباندن، یسار خواباندن، مستلقیا علی القبلة، میسور او نمیشود، نه میشود میسور او، میسور استقبال القبلة است. و این هم از روایاتی که (از ادلهای که) در استقبال در حال صلاة مصلی وارد است، استفاده شده است.
و لکن کلام این است که اگر گفتیم استقبال محتضر واجب است، این بدلها وجوبش دلیل میخواهد؛ چون که آن استقبال که گفت، آن توجیه را فرمود. اگر گفتیم نه، مستحب است اقبال ملائکه میشود، آن عیب ندارد، استحباب در مراتبش ساری میشود، چون که مطلوبیت، استقبال است بما امکن و این عیب ندارد.
و الله سبحانه هو العالم.