جلسه نهصد و بیست و هشتم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

بعد البناء بر این‌که شخص را در حال احتضار باید رو به قبله بکنند، به حیث این‌که لو جلس باطن قدمینش الی القبلة میشود و وجهاش الی القبلة میشود. بعد از بناء بر وجوب این فتوی أعنی احتیاطا علی ما تقدم، یا حتی بناء بر قول بر استحباب، کلام در خصوصیات مسئله واقع میشود. که آن سه خصوصیت را صاحب العروة در مسئله متعرض شده است.

خصوصیت اولی این است که فرمود: فرقی نیست ما بین الذکر و الانثی و ما بین الصغیر و الکبیر. بعد فرمود: اذا کان مسلما. ظاهر عبارت این است که اگر میت کافر بوده باشد، این حکم در او ثابت نیست. و اگر مسلمان بوده باشد، چه امامی بوده باشد چه از مخالفین بوده باشد، او را باید عند الموت رو به قبله کرد، احتیاطا او وجوبا که ایشان قائل بود به فتوای وجوبی که واجب است این معنا.

اما الکافر این فرمایش ایشان صحیح است. برای این‌که در کافر علاوه بر این‌که آن تعلیلی که در موثقه زید وارد شده بود که میتتان را رو به قبله بکنید، اگر رو به قبله بکنید اقبلت علیه الملائکة حتی یُقبَض. این تعلیل "و اقبل الله علیه" مناسبت دارد با تکریم میت و تجلیل میت که مستحق است احترام را. و این در کافر جاری نمیشود؛ آن کسی که خدا را نمیشناسد یا رسول و امین وحیش را نمیشناسد. علاوه بر این معنا اصلا لسان اخبار، منصرف است از شخصی که کافر بوده باشد. اذا مات لاحدکم میت این راجع به مسلمانها است. سألته عن توجیه المیت الی القبلة آن حکمی که مرتکز بود، این است که مسلمان ‌وقتی که میمیرد، رو به قبله میشود. اصل اخبار منصرف است. مضافا بر آن مقتضی التعلیل کما ذکرنا.

و انما الکلام در میت غیر مومن است. غیر مومن به اصطلاح خاص (امامیه). آن‌که دوازده امامی نیست، از مخالفین است، او را هم رسیدیم، دیدیم جان میکند، رو به قبلهاش بکنیم؟ مقتضای اطلاق عبارت عروه این است که این حکم ثابت است. فقط غیر مسلم را استثناء کرد فرمود لا فرق اذا کان مسلما. یعنی غیر مسلمان خارج است. و ادعاء شده است روایات هم مطلق است. در روایات که دارد اذا مات لاحدکم [این] معنا در زمان صدور اخبار خیلی بود که یک برادری مومن بود، یک برادر دیگر از مخالفین بود، در زمان صدور روایات، مختلط بود خانوادهها. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه اطلاق روایات هم میگیرد.

میماند دو تا امر که گفته شده است:

یکی این‌که مومن اهل تجلیل و اکرام و تهیئه پیشواز ملائکه که اقبال کند، این غیر المومن اهل بر این نیست.

این معنا جای خدشه است. این مثل کافر نیست که روایات منصرف باشد و اهل نبوده باشد. تجهیز میت غیر مومن، واجب است کما سیأتی تغسیلش و الصلاة علیه و الدفنش واجب است، تجهیز میت لاحترام میت است. و لکن در عامه هم ثابت است، بر مسلمان شیعی واجب است که مسلمان سنی مرد، او را تجهیز کند، اشکال ندارد. روی این اساس احتضارش هم مثل تجهیزش میتواند بشود. برای این‌که بالاخره اسلام است، در جهت مسلمین است، احترام بشود، این منافاتی ندارد.

عمده معنای ثانی است و آن جهت ثانی که گفته شده است، او عمده است. و او این است که این توجیه میت غیر مومن واجب نیست، لقاعدة الالزام. چون که آن‌ها مثل این‌که نماز میخوانند، آن‌طور رو به قبله میکنند، معترضا رو به قبله میکنند. این رو به قبله کردنی که ما به آن ملتزم هستیم، وجوبا یا استحبابا، آن‌ها ملتزم به این نیستند. چون که ملتزم نیستند، الزموهم بما التزموا علی انفسهم، مقتضایش این است که این توجیه میت ‌الی القبلة بر مومن واجب نیست، چون که آن‌ها این را واجب نمیدانند. و آن یکی هم که ما واجب میدانیم، واجب نمیدانند، بدان جهت بر ما تکلیفی نیست.

این قاعده الزام لها وجه وجیه که [مانحن‌فیه]‌ موردش است. و لکن این معنا ثابت بشود که میت از فِرقی است که توجیه را معترضا میداند، از آن طائفه است. آن‌که نقل کردیم سابقا به دست ما رسیده است، از این تتبع ناقص که داریم، شافعی ملتزم شده است که توجیه میت مثل صلاة خواباندن است میت را. اگر دیگران هم همین کار را بکنند، که از صحیحه ذریح محاربی ظاهر میشود که دیگران هم همین کار را میکردند چون که امام علیه السلام در آن صحیحه فرمود بر این‌که توجیه نکن میت را الی القبلة کما یفعله الناس، معلوم میشود آن‌طور بود، بما انّه اگر این‌طور بوده باشد که میت از طائفهای بشود که ملتزم بوده باشند آن‌ها توجیه میت الی القبلة معترضا خواباندن میت است کهیئة الصلاة علی المیت بر ما وجوبی نیست، تکلیفی نیست. این جهت اولی.

جهت ثانیه و خصوصیت ثانیهای که صاحب عروه قدس الله نفسه الشریف متعرض میشود به او در مقام، این است که میگوید بر این‌که باید این توجیه محتضر الی القبلة باذن ولی المیت بوده باشد، مع الامکان؛ در صورتی که ولی المیت ممکن بوده باشد استیذان او. و مع عدم الامکان اگر ولی میت حاضر نیست، استیذان از او ممکن نیست، تا به او خبر بدهیم، جان میت در رفته است، در این صورت از حاکم شرع یا از وکیلش استیذان میشود، داخل امور حسبیه است. این کانّ احوط این است، احوطش هم احوط وجوبی است، از حاکم شرع باید استیذان بشود.

این کلامی که ایشان فرموده است -درست دقت کنید!- یک مطلبی هست ما او را قبول داریم و این مطلب را فیما بعد منقحا بحث خواهیم کرد. و آن این است که تجهیز میت مثل تغسیلش، تکفینش، دفنش و الصلاة علیه، وجوب کفائی است. نسبت به آن کسانی که متمکن هستند، نسبت به آن‌ها وجوب کفائی است. اقرباء میت بشود یا نشود، شخص اجنبی بوده باشد.

و لکن یک مطلبی هست و آن این است که اولیاء المیت احق به میت هستند. معنایش عبارت از این است که آن‌که بر ما واجب کفائی است، صلاة علی المیت است باذن الولی. این‌طور معنا خواهیم کرد. احقیت آن‌ها این است که بدون اذن آن‌ها نمیشود تجهیز کرد. یعنی شرط وجوب نیست. واجب، بر همه مطلق است. شرط وجوب نیست استیذان عن الولی. استیذان عن الولی قید واجب است. یعنی تغسیلی که به اذن ولی است، من باید موجود بکنم. بر میتی که نماز میخوانم، باید به اذن ولی موجود بکنم. چطور وضوء شرط صلوات یومیه است، استیذان من الولی هم در صورتی که ولی بوده باشد برای میت، شرط صحت تجهیز است. بدان جهت اگر بدون رضاء و بدون رضای آن شخص ولی بلکه بدون منعش غسل داد، غسل باطل است. نماز خواند، نماز باطل است بر میت. فعلا داخل این بحث نمیشویم. این بحث، بحث عریض و طویل است که ان‌شاءالله در تجهیز میت که رسیدیم، آنجا مبیّن خواهیم کردکه مستفاد از ادله این است: وجوب، وجوب کفائی است للجمیع و لکن واجب قیدی دارد، چون که میت اولیایش احقّ بالمیت هستند، بدان جهت بر دیگران واجب است تجهیز به استیذان. استیذان شرط است، شرط صحت است، و او باید موجود بشود.

صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف توجیه محتضر الی القبلة داخل تجهیز میت کرده است، که این هم از تجهیز میت است، حکم او را دارد. بدان جهت میفرماید که واجب است این توجیه الی القبلة، باذن الولی بوده باشد. اولیای میت که هستند، وارث‌های فعلی است یا بعض ورثه است، این‌ها را بحث خواهیم کرد ان‌شاءالله در همین بحث تجهیز که اوائل بحث تجهیز المیت بحث خواهیم کرد. آن ولیی که در آنجا بیان خواهیم کرد، میفرماید: این توجیه باید به اذن آن ولی بوده باشد. اگر ممکن نشد، احتیاطا از حاکم شرع استیذان بشود.

عرض میکنم بر این‌که اشارةً معلوم شد که دلیل این‌که استیذان از ولی معتبر است، دلیلش آن روایتی است که وارد شده است که الاولی بالمیت الاولی بمیراثه. یا الاولی بمیراث المیت اولی بالمیت. این در تجهیز آن‌ها اولویت دارند. مقتضای اولویت با وجوب کفائی جمع بشود، نتیجهاش قید واجب میشود کما ذکرنا. و لکن موضوع در آنجا میت است، این هنوز نمرده، زنده است، هنوز جان میکند، یا مهیا میشود به جان کندن که اگر رو به قبله بکنیم، آن دلیل اینجا را نمیگیرد. چون که نمیگیرد، اینجا استیذان دلیل ندارد. که من از ولی اذن بگیرم، ولی منع هم بکند [بگوید] نکن رو به قبله. آمد نیامد دارد بعضیها این‌طور اعتقاد دارند [و حال این‌] که نه، ولی حقی ندارد. توجیه واجب است. اگر گفتیم واجب است و اگر گفتیم احتیاط واجب است، اختصاص به شخصی دون شخصی ندارد. این اشتراط باذن الولی در تجهیز میت وارد است و این، میت نیست، این فعلا حی است. مشرف بر موت است.

و اما در تجهیز میت آنجا خواهیم گفت که اگر ولی نشد، استیذان من الحاکم واجب نیست. -درست توجه کنید چه چیزها می‌گویم!- چون که ادله تجهیز میت اطلاقش را تقیید کردیم. آن مقداری که ما مقید داریم، این است که الاولی بمیراث المیت اولی بالمیت. این مال ورثه میت است. اگر ورثه میت حاضر نیستند، استیذان از آن‌ها در تجهیز ممکن نیست، در حاکم شرع هم خواهیم گفت وجوبی ندارد، احتیاط، احتیاط استحبابی است آنجا. آنجا این‌طور است فضلا از اینجا که حال احتضارش است، اصلا ولایت بر ولی ثابت نیست. ما که این حرف را میگوییم، کلام ما در توجیه محتضر الی القبلة است. این توجیه فی نفسه مشروط به اذن ولی نیست، مشروط به اذن الحاکم نیست. و لکن بخلاف باب التجهیز، در باب التجهیز خود تجهیز، مشروط به اذن ولی است که اولیای میت باید اجازه کنند. الاولی بالمیت اولی بمیراثه، اولی بمیراثه اولی بالمیت.

و اما اگر چیزهایی که انسان آن‌ها را بخواهد مرتکب بشود، در یک موردی مثل این‌که فرض کنید جیغ و داد از خانه همسایه بلند شد، معلوم شد که آدم‌شان دارد میمیرد، انسان مثلا بدون استیذان داخل خانه آن‌ها بشود نه، این‌ها بدون استیذان نمیشود. ما خود توجیه را میگوییم. توجیه الی المیت احتیاج به استیذان ندارد. و اما چیزهایی که قد یتفق، که در آن‌ها باید تصرف کند تا توجیه الی المیت بکند مثل دخول در دار، یا فرض کنید از پشت بام یا شکستن درِ خانه، چون در خانه را قفل کردهاند، باز نمیشود، این‌ها احتیاج به استیذان دارد. بدان جهت در ما‌نحن‌فیه خود توجیه را میگوییم احتیاج به استیذان ندارد.

بدان جهت اگر استیذان از وارث میت ممکن نشد، یا اصلا وارث ندارد، در خود تجهیز احتیاج ندارد به استجازه از حاکم. و اما اگر بخواهیم تجهیز بکنیم، در پولش تصرف میکنیم، در البسهاش تصرف میکنیم، آن‌ها را میفروشیم، کفن میخریم، این‌ها احتیاج به استجازه دارد از حاکم، چون که از امور حسبیه هست این‌ها. نه این‌که حاکم شرع، وارث است، وارث مال امام است. بدان جهت وارث نداشته باشد، در در تصرف اموال باید استیذان گرفت از حاکم شرع. و اما در خود نفس التجهیز دلیلی نداریم. واجب، واجب کفائی است، علی العموم واجب است و امور حسبیه هم نیست تجهیز میت. وقتی که میت ولی ندارد یا استیذان از ولی لازم نیست، خود تجهیز از امور حسبیه نیست، کما سیأتی ضابطهاش را خواهیم گفت، بلکه واجب کفائی است، بر همه واجب است. امور حسبیه آنجایی میشود که میدانیم این واجب است اما بر همه جایز نیست. آنجا امور حسبیه میشود. اینجا [طبق] مقتضی الادلة بر همه واجب است تجهیز کند. آنجا که ولی داشته باشد، مقیِّد هست که باید از او استیذان بشود، وقتی که نشد، اطلاق دلیل اقتضاء میکند که تجهیز واجب است، توجیه واجب است. یک جایی موقوف شد بر تصرف مالی اتفاقا، نه آن تصرفی که دائمی است که دست رو به لباسش میگذارد رو به قبله میکند، آن تصرف احتیاج به اجازه ندارد، آن لازمه توجیه است. و اما آن تصرفی که لازم نگرفته توجیه، بعضا به او احتیاج میشود مثل دخول الدار و نحو ذلک، آن‌ها احتیاج به اجازه دارد، آن‌ها از امور حسبیه است. در آن‌ها تصرف کردن در صورتی که ولی نداشته باشد شخص، وکیل نداشته باشد از امور حسبیه است، نوبت به استیذان من الحاکم میرسد. -علی بصیرة من امرکم باشید!- آن‌که دلیل است، این است: یکی الاولی بمیراث المیت اولی بالمیت است که به حال احتضار را نمیگیرد.

بعضیها که به آیه او لو الارحام بعضهم اولی ببعض [استدلال کرده‌اند صحیح نیست چون] اصلا این آیه مربوط به ارث است ربطی به تجهیز ندارد. او لو الارحام بعضهم اولی ببعض، نسبت به سهام الارث است و ارث بردن است کما این‌که در موردش مقرر است.

این هم یک خصوصیت دیگر.

خصوصیت دیگری (خصوصیت اخیره) که مهم است و لازم است، ظاهر عبارت عروه این است این میت که از دنیا رفت، احتضارش تمام شد، مسئله تمام شد، روح از بدن جدا شد، ایشان میفرماید: احتیاط این است که میت در جمیع حالات، الی القبلة بوده باشد کما این‌که در حال احتضار بود. در جمیع حالات الی القبلة بوده باشد الی این‌که غسلش تمام بشود. وقتی که غسلش تمام شد، یوضع کما یوضع حال الصلاة حال الدفن، وقتی که غسل تمام شد، بعد از آن دیگر معترضا میگذارند زمین میت را. مثلا فرض کنید رأسش الی المغرب میشود، رجلایش الی المغرب میشود، مثل هیئت صلاتی، چطور میت نماز میخوانند، چطور میگذارند، بعد از تمام شدن غسل، میت را بگذارند، آن‌طور میگذارند. میفرماید: و الاحوط این‌که میت گذاشته بشود همین‌طور مستقبل رو به قبله مثل حال الاحتضار فی جمیع الحالات الا بعد تمام الغسل. بعد از این‌که غسلش تمام شد، فانه یوضع کما یوضع حال الصلاة علیه. آن‌وقتی که نماز میخوانند، چطور میگذارند، آن‌طور میگذارند. و ظاهر عبارت ایشان در ما‌نحن‌فیه [که فرمود] احتیاط، احتیاط وجوبی است. چون که آنجا فرمود و الاقوی در حال احتضار توجیه واجب است، پشت سرش میگوید که و الاحوط، احوط هم این است، یعنی احوط وجوبی است، بعد الاحتضار هم همین‌طور گذاشته بشود. ظاهر عبارتش احتیاط وجوبی است.

خب این را میدانید که میت را در جمیع حالات [مستقبل کنند] یکی از حالاتش این است که از زمین بلند میکنند، میبرند مغتسل که غسل بدهند. لا اله الا الله که میگویند برمیدارند، همه رفتنها به طرف قبله نیست که میت را هم رو به قبله ببرند. این حال الوضع مرادش است. یعنی در جمیع حالات وضع المیت، میت رو به قبله بوده باشد، بعد الموت هم، تا این‌که غسل تمام بشود. و بعد از این‌که غسل تمام شد، آن‌وقت گذاشته میشود معترضا.

این حرف در جمیع حالات این‌طور بشود، احتیاط وجوبی دلیل میخواهد یا فتوی به وجوب یا احتیاط وجوبی وجهش چیست؟

وجهاش این است که بعض روایاتی که وارد شده بود در توجیه میت الی القبلة مقتضایش این است که میت بعد از مردن هم رو به قبله بوده باشد. بلکه گفتیم بعض از آن روایات ظاهر است که بعد الموت است. یکی صحیحه سلیمان بن خالد بود که آنجا خواندیم سمعت اباعبدالله علیه السلام اذا مات لاحدکم میت فسجّوه تجاه القبلة، او را رو به قبله بگذارید. و هکذا ما گفتیم در صحیحه ذریح محاربی هم که همین‌طور است؛ موضوع، میت است. آنجا داشت بر این‌که اذا وجهت المیت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة، اذا وجهت المیت یعنی بعد از مردن، استقبل بوجهه القبلة و لاتجعله معترضا کما یعترض الناس.

اینجا یک نکاتی مانده بود که باید اینجا تذکر بدهم.

یکی از آن نکات این است که ممکن است کسی بگوید در ما‌نحن‌فیه این صحیحه ذریح محاربی ناظر به حال الاحتضار است صدرش. این‌که میگوید اذا وجهت المیت مراد المشرف علی الموت است، ما سابقا گفتیم اذا وجهت المیت یعنی بعد الموت. اذا وجهت المیت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة، سابقا گفتیم ممکن است کسی بگوید اینجا میت به معنا مشرف الی الموت است، چرا؟ چون که قرینهاش این است که امام میفرماید: و لاتجعله معترضا کما یجعل الناس. معترضا قرار نده، یعنی مثل عامه قرار نده. عامه در حال احتضار این را معترضا میگذاشتند، امام میگوید اذا وجهت المیت یعنی آن‌طور نگذار. آن‌طور در حال احتضار نگذار، پس این، ناظر به حالت احتضار است، که در حال احتضار عامه این‌طور میکردند، امام میفرماید: این‌طور نکن.

کسی اگر این را بگوید، اشتباه کرده است. چون که استقبال بعد الموت را هم عامه هم ملتزم هستند. منتها آن معترضا میگذارند بعد الموت. امام علیه السلام میفرماید: بعد الموت اگر رو به قبله میکنی، این‌طور رو به قبله بکن که رجلاه الی القبلة بوده باشد، مثل عامه نکن. این کما یجعله الناس قرینه نمیشود که مراد از میت مشرف علی الموت است. نه، ظاهر میت یعنی مَن مات.

امر دیگری که در ما‌نحن‌فیه ادعاء شده است: در ذیل صحیحه ذریح محاربی این‌طور است، حدیث این‌طور است و اذا وجهت المیت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة و لاتجعله معترضا کما یجعل الناس، گفتیم این لاتجعله کما یجعل الناس، قرینه نمیشود که مراد از میت حال احتضار است. این را گفتیم. بعد در ذیلش دارد که فاذا مات المیت فخذ فی جوازه و عجّله وقتی که شخص مرد، دیگر زود عجله کن در تجهیزش. گفتهاند این فاء، فاء تفریع است. -درست توجه کنید!- اولی این‌طور بود که اذا وجهت المیت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة، بعد که میگوید اذا مات المیت یعنی وقتی که آن میت مرد، آن میتی که گفتیم او مرد، فعجل فی جهازه، فاذا مات پس او زنده بود، حال احتضارش بود. این‌که فاذا را تفریع میکند بر او، که مرحوم حکیم قدس الله سره هم به این معنا استناد کرده است که بر این‌که توجیه محتضر واجب است، چون که صحیحه ذریح محاربی دلالت به این معنا دارد. ذیلش قرینه است که این تفریع بر صدر است، و بعد از موت این شخص تجهیز میشود و زود برداشته میشود، آن در آن میت اولی. این دومی که اذا مات المیت فخذ فی جهازه، مات المیت، مشرف علی الموت است، میت که نمیمیرد. این همان مشرف علی الموت است که مرده است این را میگوید زود تجهیز کن.

جواب از این معنا این است که سابقا گفتیم در یک جایی اگر قرینه داشتیم که مراد از میت، مشرف علی الموت است، همان جا رفع ید میکنیم و اما در مورد دیگر که صدر روایت است، از آن رفع ید نمیکنیم. اذا مات المیت بمعنی اذا مات المشرف علی الموت، معنایش این است. و اما در اولی هم مراد از اذا وجهّت المیت، مشرف علی الموت بشود این، قرینه نمیشود کما ذکرنا.

و اما التفریع درست نیست. این کلام دومی تفریع بر او نیست. این‌که فاذا مات المیت این یک حکم کلی است. -درست دقت کنید خصوصیات روایات را!- امام علیه السلام روحی له الفداء نفرمود فاذا مات فخذ فی جهازه. اگر میفرمود فاذا مات فخذ فی رکابه [جهازه] معلوم میشد همان میت را میگوید؛ ضمیر است برمیگردد به او. و اما امام علیه السلام در ذیل، حکم کلی را بیان میفرماید. میگوید اذا مات المیت، هر میتی باشد، فخذ فی جهازه، و عجله، تعجیل بکن، زود بکن [تا به] دروازه برسند. دروازه آخرت است آن قبر. زود به آنجا برسان. هر میتی بوده باشد. خب این را میدانید شروع کردن در تجهیز، احتیاج به مقدمات دارد. تا تابوت بیاورند، مردم جمع بشوند که این را بردارند، یک زمانی طول میکشد. امام علیه السلام در صدر فرمود: میت را این‌طور رو به قبله بگذار و وقتی هم که مرد، زود شروع در جهازش بکن. نه این‌که همان جا غسلش بده و آب را قبل از مردن حاضر کن. بعد از مردن شروع در تجهیزش بکن، شروع تجهیز به تهیئه مقدمات میشود. این فترتی که بعد از مردن تا برداشتن میماند، میت رو به قبله باید بشود. مستفاد از این صحیحه این است. فاء فاء تفریع نیست، فاء عاطفه است به او جمله اولی که بروید دقت بکنید، اذا وجهت المیت این‌طور قرار بده، فاذا مات المیت وقتی که هر میتی مرد، این‌که میگفتیم فاء ربما و کثیراًما فقط به جهت ترتیب در کلام است، در تکلم است، نه ترتب و تفریع به مدلول است، این از آن موارد است فاذا مات المیت وقتی که میتی مرد، شروع کن در تجهیزش.

اگر مراد تفریع بود، میفرمود فاذا مات فخذ فی جهازه و عجّله، دیگر میت را تکرار نمیکرد روحی له الفداء. خودش هم که الف و لام جنس دارد. بدان جهت این روایت هم دلیل بر آن معنا نمیشود، بدان جهت غایتش همان احتیاط است توجیه در محتضر کما ذکرنا. این روایت دلیل بر وجوبش نمیشود. بلکه مقتضای این روایت این است که بعد از موت هم همین‌طور بماند.

انما الکلام در این است که در یکی از حالات گذاشتن میت به مغتسل است، وقتی که بردند غسلش بدهند، همان جایی که مردهها را میشورند، آنجا گذاشتند، چطور بگذارند آنجا؟ صاحب العروة اینجا فرمود که احوط این است که در جمیع حالات رو به قبله بشود. این‌طور است دیگر. در خود صحیحه سلیمان بن خالد در ذیلش دارد بعد از این‌که فرمود اذا مات لاحدکم میت فسجّوه تجاه القبلة و کذلک اذا غسل یُحفَر له موضع الغسل تجاه القبلة فیکون باطن قدمیه المیت و وجهه الی القبلة که حال الغسل رو به قبله بوده باشد. این صحیحه ذیلش دلالت میکند. این‌طور است. مرحوم صاحب العروة رضوان الله علیه احتیاط وجوبی فرمود.

و لکن در ما‌نحن‌فیه دو کلام است:

یک کلام بر صاحب العروة است. صاحب العروة در آن حال تغسیل آنجا در کیفیة التغسیل، فصل فی کیفیة التغسیل بعد از چند صفحه میآید، آنجا از مستحبات شمرده است، فرموده است میت را رو به قبله غسل دادن در مغتسل مستحب است، بعد فرموده است و هو احوط، احوط استحبابی میشود، چون که فتوی به استحباب داد. و لکن ظاهر عبارتش در ما‌نحن‌فیه احتیاط وجوبی است. این یک کلام.

کلام دیگر این است که دلیل این، صحیحه سلیمان بن خالد است. تا مادامی که برنداشتیم میت را، این همین‌طور است، رو به قبله باشد، سایر روایات هم میگوید. و اما وقتی که برداشتیم، در مغتسل آنجا چطور بگذاریم؟ این روایات دلالتی نداشتند، این صحیحه ذریح  محاربی، چون که ذیلش داشت فعجل فی جهازه، یعنی قبل از تجهیز میگفت رو به قبله باشد. آن‌وقتی که شروع در جهازش کرد، که حمل میکند به مغتسل، آنجا چطور باشد؟ در مغتسل چطور باشد؟ دلالتی نداشت. صحیحه سلیمان بن خالد میگوید در مغتسل هم باید رو به قبله باشد. کلام این است که این فتوای ماتن این‌طور نیست، و لکن صحیحه هم معارض دارد. آن معارضش دلالت میکند که در حال غسل رو به قبله بودن واجب نیست. آن معارضش صحیحه یعقوب بن یقطین است. صحیحه یعقوب بن یقطین در باب پنج از ابواب غسل المیت است، آنجا دارد و باسناد الشیخ، شیخ در تهذیب به سندش نقل کرده است عن محمد بن عیسی الیقطینی عن یعقوب بن یقطین، قال سألت اباالحسن الرضا علیه السلام.

میدانید یعنی باید بدانید سند شیخ به کتب محمد بن عیسی الیقطینی صحیح است. در فُهرس بیان کرده است طریقش را. گفته من کتب و روایات محمد بن عیسی الیقطین را نقل میکنم عن جماعه عن التلعکبری که همان موسی بن‌هارون است رضوان الله علیه که از اجلاء است و ایشان هم نقل میکند از ابن همام، که محمد بن همام است، او هم از اجلاء است. عن محمد بن عیسی الیقطینی، روایت من حیث السند صحیحه است. یعقوب بن یقطین هم از اجلاء است و ثقه است. چطور مرحوم حکیم از این، به خبر تمسک کرده، نمیدانم، روایت من حیث السند صحیحه است. شاید نظر ایشان قولی بعضیها در محمد بن عیسی بن عبید باشد که بعضیها تضعیف کردهاند. لعل ایشان تضعیف محمد بن عیسی بن عبید را قبول کرده، خبر تعبیر کرده است. روایت من حیث السند صحیحه است، یعنی مصحّحه، محمد بن عیسی بن عبید کما ذکرنا تمام است.

آنجا این‌طور دارد: عن ابی‌الحسن الرضا علیه السلام از امام رضا سلام الله علیه میپرسد عن المیت کیف یوضع علی المغتسل، آنجا که میت را غسل میدهند، میت را چطور میگذارند؟ موجّها وجهه نحو القبلة، صورتش را رو به قبله میگذارند که رجلینش هم رو به قبله باشد. أو یوضع علی یمینه و وجهه نحو القبلة، یا معترضا میخواباننند، منتها به طرف دست راستش مثل حالت دفنی که رو به قبله باشد که عامه میگویند. عامه این‌طور میگویند. قید هم دارد که اگر ممکن باشد، پشتش یک چیزی بگذارند که حالت قبری بماند، متعین است. این‌طور میگذارند یا آن‌طور؟ امام علیه السلام در جواب میفرماید: یوضع کیف یتیسر، هر طور میخواهید بگذارید. بعد دارد فاذا طهُر آن‌وقتی که میت پاک شد، یعنی غسلش تمام شد، وُضع کما یوضع فی قبره، مثل قبرش چطور میگذارند، آن‌طور میگذارند یعنی معترضا میگذارند که در عبارت عروه هم هست، غسل که تمام شد، مثل حال الصلاة میگذارند، چون که قرینه است که میت را بعد از این‌که هنوز دفنش نکردهاند، نمیشود مثل رو قبر گذاشت. حال صلاتی است، چون که میت میافتد باید خاک و این‌ها بریزند، پشتش را نگه دارد. نغلطد میت. این، قرینه عامه است مثل حال صلاتی. این‌که در حال صلاتی در عبارت عروه دارد به جهت این است که امام علیه السلام فرمود: یوضع کما یتیسر یعنی مستقبل القبلة بودن لازم نیست، این منافات با او دارد دیگر.

و من هنا جماعتی و منهم صاحب الوسائل قدس الله نفسه الشریف این روایت را قرینه گرفتهاند صحیحه سلیمان بن خالد در استقبال قبله در حال مغتسل [را] حمل کردهاند به استحباب. این، ترخیص در ترک است، یوضع کیف یتیسر، عیبی ندارد. او که میگوید مستقبل القبلة باشد، آن میشود استحباب. بعضیها این‌طور فرمودهاند، اگر این‌طور جمع عرفی را نپسندید، جمع ما بین‌شان اطلاق و تقیید است. چرا؟ چون که امام علیه السلام در صحیحه سلیمان بن خالد حال الغسل گفت رو به قبله بشود. این روایت میگوید در مغتسل هر جور میخواهند بگذارند. مغتسل یک حال غسل دارد، یک حال غیر غسل دارد، هنوز روی سنگ هم نگذاشتهاند. در مغتسل بردهاند، رو سنگ نگذاشته‌اند. آنجا کیف یشاء، وقتی که روی سنگ آمد، یعنی وقتی آب ریختن شروع شد، سدر ریختن شروع شد، باید رو به قبله باشد. محتمل است جمع عرفی این نحو بوده باشد.

بدان جهت نتیجه این‌طور میشود که احوط این است که -ان‌شاءالله کما سیأتی- حال الاغتسال رو به قبله باشد میت کحال الاحتضار.

و الحمد لله رب العالمین. یقع الکلام فی فصل تجهیز المیت.