اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
صاحب العروة قدس الله سره بعد از اینکه بیان فرمود زوج اولی است بزوجته علی الاطلاق حرة کانت أو امه، منقطعة کانت زواجها أو دائمة، و بعد از ؟؟؟ بر این که بعد از زوج مولی احق است به مملوک و مملوکه خودش، عبد بوده باشد یا امه، مولی احق است از دیگران. بعد از اینها را که میفرماید، میفرماید: ثم طبقات الارث، یعنی اولی به میت بعد از این زوج که گذشت، و امه و عبد هم مفروض این است که در بین نیست، طبقات الارث است. این معلوم است در باب الارث سه طبقه است. با وجود طبقه سابقه نوبت به طبقه لاحقه نمیرسد. طبقه اولی طبقه والدین، اب و ام و اولاد است. این اولاد میت و اب و ام میت، اینها در طبقه اولی هستند. اگر فرض کردیم میتی از طبقه اولی کسی را نداشته باشد، نوبت به طبقه ثانیه میرسد. که آنها در آن طبقه اجداد و هکذا اخ و اخت است، اختین میت است. و اگر این اجداد هم در بین نبوده باشد، و اخت و اخ هم نبوده باشد، نوبت به طبقه اعمام و اخوال میرسد که طبقه سوم هستند، میدانید در هر طبقهای اگر اب با اولادش جمع شد، اب مقدم میشود، میت هم ولد دارد هم نوه دارد. اولی به میت بر اولاد اولاد مقدم میشود. در اخوه هم همینطور است، اگر اخوه میت با اولاد اخوه جمع شد، اخوه اولاد را هجو میکند، آن اخوه مقدم میشود روی قانون ارث.
ایشان در آخر کلامش میفرماید: ثم مولی المعتق اقرب است اگر از طبقات الارث کسی نبود کما اینکه در باب ارث ذکر شده است. آنوقت اگر مولای معتق هم میت نداشت، ضامن الجریرة آن که ضمانت جریرة را با او عقدش را بسته است، او اولی است. مولای معتق و ضمان الجریره هم نباشد کما فی مثل زماننا، حاکم شرع است. نوبت میرسد به حاکم شرع، ثم عدول مومنین، عدول مومنین را هم اضافه میفرماید. این کلام ایشان است. و لکن در مسائل بعدی به این طبقات الارث که فرمود اینها اولی به میت هستند، ولایت بر میت منتقل میشود به طبقات الارث، یک تخصیصات میزند در مسائل لاحقه. و آن مسائل تخصیصات را همهاش را انشاءالله به حول و قوه الهی متعرض خواهیم شد.
اصل این مسئله ریشهاش کجا است؟ عرض میکنم کما ذکرنا فی الامس آنکه در مقام وارد شده است، یکی اولی بالمیت است، عنوان اولی بالمیت، یغسل المیت اولی الناس بالمیت، در بعض روایات دیگر عنوان ولی است، یصلی علی المیت الولی أو من یأمره الولی أو یقدّمه الولی آنکه در روایات در مقام وارد است، ضعافها که اکثرش ضعاف هستند، و معتبرها که معتبرش هم گفتیم موثقه سکونی است، در مانحنفیه در این روایات عنوان وارد، اولی الناس بالمیت و ولی المیت است. -درست توجه بفرمایید تا مطلب روشن بشود- این عناوین در قضاء صلاة و صوم از میت هم وارد شده است. که یعنی اگر پدری مرد، صومی در ذمهاش بوده باشد، صلاتی در ذمهاش بوده باشد، آنجا باید آن صوم و صلاه قضاء بشود، کی قضاء بکند؟ چهار عنوان آنجا ذکر شده است. یکی از عنوانها اولی الناس به که در این روایات مقام هم وارد است. یکی این است که اولی الناس بمیراثه که در مقام، اولی الناس بمیراثه وارد نیست. دیگری این است که افضل اهل بیته، دیگری این است که فعلی ولیّه القضاء، ولیش قضاء دارد، ولی هم در مقام است. یک عنوانش این است که اکبر ولیه، قضاء را اکبر ولییه میخواند. میدانید این افضل اهل بیته طبقات دیگر را به زمین میزند. چون که اهل بیت انسان، اولادش است یا پدرش و مادرش است که اگر پیر شده باشد. اینکه میگوید افضل اهل بیته، طبقه ثانیه و ثالثه را بهم میزند، بر آنها قضاء واجب نیست. اولی بمیراثه یعنی اولی بمیراثه در طبقه اولی. منتها این روایتی که دو تا ولی فرض کرده است، سائل از امام علیه السلام در آن روایات میپرسد: اینکه شما گفتید ولی میت قضاء بکند، ولی یعنی وارث از طبقه اولی، خودش هم در آن روایات این نکته یادم رفت بگویم که آنجا قید شده است که طبقه اولی هم باید ذکور بشود و اما الاناث فلا. آنجا سوال شده است که اگر ولی میت دو تا شد، دو تا پسر دارد فرض کنید، آنجا امام فرموده است فعلی اکبر ولییه، بدان جهت فقهاء به جهت اخذ کردن به روایتی که طبقات دیگر حذف شده است، اهل بیت باید باشد، قید دیگر عبارت از این است که اناث حذف شده است، باید ذکور باشد. قید دیگر این است که اکبر الولی بوده باشد، بدان جهت گفتهاند هر کسی که خودش هم در قضاء علی الاب است، گفتهاند اگر فرض کنید پدری مرد، از او اولاد ذکور باقی ماند حین مردن، هر کدام حین مردن پدر اکبر است، قضاء بر او است. یکی است فقط، ولیش همان است، دو تا نیست. اگر دو تا پسر دارد، یکی بزرگ، یکی کوچک آن اکبر الولد بر او قضاء واجب است. بله، میت اگر دو تا پسر داشت، یکی قبل از خودش مرد، خیلی بزرگ هم بود، یکی هم بعد از مردن خودش باقی ماند که کوچک بود اکبر ولی، افضل اهل بیت حین مردن، چون که قید اولی بمیراثه، اولی بمیراث بوده باشد، ذکور بوده باشد، اهل بیت بوده باشد، و اکبر بوده باشد، در صورتی که متعدد بشود، حین موت یک پسر بیشتر ندارد، بر او میشود. اینکه فقهاء فرمودهاند در باب قضاء عن المیت که قضاء صوم و صیام پدر بر اکبر اولاد ذکورش است، او باید قضاء کند، این نتیجه جمع بین الروایات در آن مقام این است.
[سؤال: ... جواب:] از فرض خارج است. آنوقت در صورتی که اشتباه بوده باشد، به هیچ کدام واجب نمیشود، مثل جنابت میشود که یکی از دو نفر در لباس پیدا شده که این هم میپوشید و این هم میپوشید، یا یکی نمیپوشد، نمیداند من میپوشیدم یا او میپوشید. آن از بحث ما خارج است. علم اجمالی منجز نیست. در باب غسل جنابت بحث کردیم. آن صورتی که منجز باشد، گفتیم صورت منجز را استثناء کردهایم، در غسل جنابت بحث کردهایم. بدان جهت در مانحنفیه کلام در صورت اشتباه نیست، آن در مسئله قضاء انشاءالله آنجا بحث میشود.
کلام ما این است که جمع ما بین روایات در آن مقام این را اقتضاء میکند. و لکن در روایات مقام اولی بمیراث نیست. افضل اهل بیت نیست، اکبر الولیین نیست، اینها نیست فقط دو تا عنوان است، یصلی علی المیت ولیه أو من یأمر الولی أو یقدم الولی، یغسل المیت أولی الناس به. این دو تا عنوان وارد شده است. که گفتیم مراد از اینها چیست؟ عرض کردیم در اینها دو تا احتمالاتی است، که دو تای از این احتمالات قابل تکلم است و لکن احتمالات دیگر موهوم است.
از آن احتمالاتی که موهوم است در آن نمیشود تکلم کرد، این است که بگوییم اولی الناس بالمیت یعنی اولی الناس بالمیت فی تجهیز المیت، یصلی علی المیت اولی الناس فی تجهیز المیت، اولی الناس بالمیت فی تجهیزه، یغسل المیت أولی الناس بالمیت فی تجهیزه، این است. این احتمال موهوم است. چرا؟ چون که اولی الناس فی تجهیزه الان کیست؟ این روایت کسی که میت را میشورد، او را تعیین میکند. اگر معنای روایات این باشد که هر کس که شرعا اولی است به تجهیز میت، او بشورد. این روایات تصبح لغوا. چرا؟ چون که حکم را در موضوع خودش اخذ کرده. این روایات در مقام این است که من یتصدی لتجهیز المیت؟ این آن من یتصدی را تعیین میکند. و ما بگوییم مدلول این روایات این است که کسی که شرعا باید متصدی بشود، او متصدی بشود. این میشود لغو، چون که روایت در مقام تعیین متصدی شرعی است، این احتمال موهوم است.
و علی ما ذکرنا مثل صاحب الحدائق احتمال بدهد که مراد از این اولی الناس و الولی در مقام همان است که در باب قضاء الصوم و الصلاه است، این احتمال هم موهوم است لما ذکرنا، آنجا چهار تا عنوان است، چهار طائفه روایات است، مقتضای جمع ما بین آن چهار طائفه روایات، ولد اکبر بود. در مقام چهار عنوان نیست، عنوان ولی است و عنوان اولی الناس است.
وقتی که اینطور شد، امر دائر میشود ما بین دو تا احتمال: احتمال اول این است که مراد از اولی الناس، اولی الناس به حسب طبقات الارث است. چطوری که انسان اگر وقف بکند مالی را، بگوید این بستان را وقف کردم بر اولی الناس من اولاد زید، طبقات الارث میشود، وقف بر آنها میشود. کسی اگر مالی را وصیت بکند، من وصیت کردم که این قدر مال بی حساب دارم، ثلثش را به اولی الناس به زید بدهید، به طبقات الارث میدهند. میگویند چطوری که در آن موارد اولی الناس منصرف است به حسب طبقات الارث، در مانحنفیه که یغسل المیت اولی الناس، یصل علی المیت اولی الناس یا ولییه، این منصرف است به همان طبقات الارث.
و این حرف را صاحب عروه قدس الله نفسه الشریف قبول کرده است، که مراد از این اولی الناس طبقات الارث است. منتها یک قیودی زده است که آن قیود را که زده است، از هوا نزده است، در نظر مبارک ایشان یک مقیداتی است، بگویم: یکی سیره متشرعه است. اگر در تجهیز میت سیره متشرعه بر خلاف طبقات الارث شد، سیره متشرعه بر او شد، سیره متشرعه مقدم است، قید میزند. مثل اینکه در طبقه واحده، ذکور و اناث جمع شد. میت فرض بفرمایید هم اولاد ذکور دارد، هم دختر دارد. یا فرض کنید هم پدر دارد هم مادر دارد. با وجود ذکور، سیره متشرعه این است که اناث مداخله نمیکند. آنها که متصدی میشوند لتجهیز المیت، همان ذکور است. هنوز نیامدهاند به این ادله، -درست توجه کنید دقت کنید چطور تقریب میکنم!- اگر اینطور سیره متشرعهای قائم شد، این به منزله مخصص است، یصلی علی المیت اولی الناس الا اذا استمع معه اولی الناس، مثلا اناث که اناث لا مدخلیه لهن. یا فرض بفرمایید در یک جایی اگر پدر میت جمع شد، یا برادر ابوینی جمع شد با برادر امی، یا برادر ابی، جمع شد، اینجا سیره نیست. اینجا اگر دلیل خاص قائم شد، روایت معتبرهای قائم شد که نه، آن برادر ابوینی با برادر امی جمع شد، برادر امی هیچ است، باید مباشرت را آن برادر ابوینی بکند، یا برادر ابوینی با برادر ابیجمع شد، برادر ابی هیچ است، آن بحسب الارث هم هیچ است. و لکن برادر امی هم اینطور نیست، برادر امی با برادر ابیجمع شد، روایت گفت برادر امی هیچ است، برادر ابی باید مقدم بشود. اگر اینطور دلیلی قائم شد، ملتزم میشویم.
صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف طبقات الارث را ملتزم شده، در مسائل دیگر این اموری را که گفته است، مناقشه کردهاند که اینطور مقدم کردن ذکور بر اناث، مقدم کردن مثلا پدر بر مادر، اینها با طبقات الارث جور در نمیآید، این شبهه واهیه است. این طبقات الارث است، اینها مواردی است که در این موارد دلیل بر خلاف طبقات الارث قائم شده است، آن اولی الناس عام بود. در این مورد، اولی الناس تعیین میکند که طبقه ارث نیست، فقط وارث ذکور است. اینطور اگر تعیین بکند، این به منزله ورود التخصیص بر عام یا ورود التقیید بر مطلق است. رفع ید میشود و به آن ملتزم میشویم. خب مسلک صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف این شد.
در مقابل اینکه امر دیگری که باید در او بحث بشود، بعضیها فرمودهاند یصلی علی المیت اولی الناس، یغسل المیت اولی الناس، اولی الناس عند العرف. آنکه در مرگ انسآنها متعارف است عند المتشرعه، آنها قیام میکنند بر تدبیر تجهیز، اصل، آنها است، نظر آنها را مردم رعایت میکنند، شارع هم فرموده است آنکه اولی الناس عند العرف است در امر تدبیر تجهیز میت، من هم امضاء کردم، یصلی، همان را حق دارد. آن اولویت عرفیه ممضا است. در این مورد طبقات الارث مراد نیست، بلکه اولویت، اولویت عرفیه است، و بما اینکه اولویت عرفیه است، باید حساب کرد که مردم چی کار میکنند. کسی از دنیا رفته، هم پدر دارد، هم اولاد دارد، مردم وقتی میآیند، اول سراغ کی میآیند؟ به پدرش میگویند یا به اولادش میگویند؟ این باید رجوع به عرف بشود، که به پدر رجوع میکنند. به مادرش نمیگویند که حاج خانم بیا ببینیم چه باید کرد در تجهیز. این اولویت عرفیه میزان است.
بدان جهت این معنایی که در مانحنفیه گفتیم با آنکه صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف اختیار کرده است، اینها دو تا مبنا دارد. اختیار صاحب العروة طبقات الارث است. بدان جهت هر مقدار مخصص، مقید وارد شد، اخذ میشود و الا اخذ به مقتضای طبقات الارث میشود. و اما بنا به این فرمایش، با طبقات الارث کاری نداریم، آن اولی الناس فی تجهیز المیت عند العرف چیست، شارع هم همان را امضاء کرده است، مثل احل الله البیع، چطور که بیع عند العرف است شارع همان را امضاء کرده است، اینجا هم آنکه عند الناس اولی بالمیت است در امر تجهیز، او را امضاء کرده است. منتها یک جایی اگر دلیل قائم شد بر خلاف این، مثل اینکه یک جا دلیل قائم شد که فلان بیع مذکور باطل است، بیع مکیل بلا کیل باطل است، آن تقیید میشود در مانحنفیه. اولی عند الناس، چون که ممکن است اولی بالناس جایز نباشد او را غسل بکند، چون که او دختر است، این پدر است، پدر که نمیتواند دختر را غسل بدهد، دختری که بیست و پنج سال است. -درست به عرائضم توجه کنید حفظ کنید این نکات را!- بدان جهت در مانحنفیه آنکه عند الناس اولی است فی انظار العرف و رسوم المتشرعه، که در امر میت به او رجوع میشود، در تجهیز میت، شارع همان را امضاء فرموده است. منتها یک جایی اگر قرینه بر خلاف قائم شد، آنوقت رفع ید میکنیم، و الا نشد اخذ میکنیم به مقتضی العادة.
[سؤال: ... جواب:] چون که صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف در آخر دارد که ثم مولی المعتق ثم ضامن الجریره، ثم الحاکم الشرعی، این طبقات الارث است، در طبقات الارث این است که اگر اولی الارحام نشد، نوبت میرسد به مولی المعتق که فعلا میت حر بود مرد، و لکن مولای معتق دارد. یا فرض کنید مرد، حر بود و لکن ضمان الجریره دارد، مولای معتق نداشته باشد، اینها طبقات الارث است، عرف اینها را نمیفهمد. ثم الحاکم الشرعی، ثم عدول المومنین.
در این مسئله اولی یک اشکالی بر صاحب العروة داریم و آن اشکال این است که سابقا گفتیم مقتضی الادله الاولیه تجهیز میت واجب کفائی است، دلیلش را هم گفتیم تغسیلش بوده باشد یا صلاة علی المیت بوده باشد یا حتی احتضارش بوده باشد بناء بر این، وجوب کفائی است، علی الجمیع واجب است. و از این وجوب کفائی هم رفع ید نکردیم، تا امروز، بعد از این هم انشاءالله رفع ید نمیکنیم اگر عمری باشد. و لکن یک قیدی زدیم، و آن قید این است که تجهیزی که واجب کفائی است، باید مزاحمت با حق ولی نشود. حاکم شرع، ولایت بر میت ندارد. عدول مومنین چه ربطی به ولایت بر میت دارند؟ میتی بمیرد، هیچ وارثی نداشته باشد، مالش ملک الامام علیه السلام است، بما اینکه حاکم شرع متصدی میشود مال الامام را، خمس را، بدان جهت مال امام را به حاکم شرع میدهند، این نه به جهت اینکه ملک او است، ارث میبرد، این بما اینکه ملک امام است، تصرف میکند. تجهیز میت به حاکم شرع مربوط نیست خصوصا به عدول مومنین، به عدول مومنین چه مربوط؟ یک کسی مرده است، پسرش هم فاسق است، تجهیز میکند میت را. پسر ندارد، مسلمانها و لو عدالتشان محرز نیست، یا عدالت ندارند، تجهیز میکنند. به عدول مومنین چه ربطی دارد؟ -درست توجه کنید چه میگویم!- بله اگر تجهیز میت مؤنهای داشته باشد، و موقوف بر ترکه میت بوده باشد، به حاکم شرع باید رجوع بشود، و لکن نه به جهت اینکه تجهیز مشروط است به اذن حاکم شرع، بلکه به جهت اینکه تصرف در اموال میت، این تصرف در مانحنفیه تصرف در ملک الامام است، [اگر] وارث نداشته باشد. بدان جهت باید رجوع بشود به او. اگر نعوذ بالله لاسمح الله روزی بیاید حاکم شرع پیدا نشود، یا وکیلش پیدا نشود، آنوقت عدول مومنین. تصرف در اموال یتیم، قصّر نوبت میرسد به ولایت عدول مومنین، آن ربطی به اینجا ندارد [که] صاحب العروة فرموده. بدان جهت در مسئله اولی را صاف کردیم. اینکه در مسئله اولی فرموده ثم الحاکم ثم عدول المومنین، اینها ربطی به مقام ندارد کما ذکرنا.
بعد میرسد به آن مواردی که استثناء وارد میکند، آنکه استثناء وارد میکند از خود عروه میخوانم ببینید چطور استثناء وارد میکند:
ثم بعد طبقات الارث که بعد از اینکه زوج تمام شد، مولی تمام شد، ثم بعد المالک طبقات الارحام بترتیب الارث فالطبقة الاولی هم الابوان و الاولاد مقدمون علی التالیة، تالیه یعنی طبقه ثانیه. و هم الاخوة و الاجداد، فهم مقدمون علی الثانیة، و هم یعنی الثانیة الاخوة و الاجداد است. و الثانی مقدمون علی الثالث، طبقه ثانیه مقدم بر ثالثه است، و هم الاعمام و الاخوال، ثم بعد الارحام، المولی المعتق ثم ضامن الجریرة، ثم الحاکم الشرعی ثم عدول المومنین. در مانحنفیه میگوییم ارث نیست [این] که حاکم شرعی میدادیم، نه اینکه حاکم شرعی مالک بود، وارث بود، حاکم شرعی وارث نمیشود، ملک، ملک الامام است، بدان جهت صرف او هم صرف همان سهم الامام است. بما أنه مال امام باید به حاکم شرع برسد، مال را به او میدادیم. و بما اینکه در مال کسی که ولی ندارد، و حاکم شرع هم نیست، ولایت تصرف با عدول المومنین است، از عدول مومنین باید اجازه گرفت، اما به میت چه مربوط است، نه میت خودش مال حاکم است، نه مال عدول المومنین است. وجوبش هم وجوب کفائی است، دلیل بر تقیید میخواهیم -ببینید چهها میگویم!- باید دلیل داشته باشیم که واجب کفائی در ناحیه متعلق قید دارد.
بعد در مسئله ثانیه میفرماید: فی کل طبقة الذکور مقدمون علی الاناث، این طبقات الارث که شد، در هر طبقه ذکور مقدم علی الاناث است. عرض کردیم دلیل این سیره قطعیه متشرعه است. اگر در جایی که طبقات الارث و لو طبقه اولی موجود است ذکورا و اناثا، اناث حق دخالت ندارند. این سیره متشرعه است. این زبان حال متشرعه است. این سیره متشرعه حجیت دارد، این احتیاج به امضاء ندارد. آنکه احتیاج به امضاء دارد، سیره عقلاء است که ممکن است شارع قبول نکند. اگر سیره بما هو سیره متشرعه بود، و ثابت شد که عند المتشرعه همین سیره است، و لو عند العقلاء هم باشد، منافات ندارد و لکن عند المتشرعه بما هم متشرعه باز این سیره هستند و به این عمل میکنند، این کشف میکند آن سیره عقلاییه ردع نشده، اگر پیش عقلاء نبود، کشف میشود که این دستور از خود شرع است، چون که سیره از کجا پیدا شده است؟ اگر پیش عقلاء بود، کشف میکند شارع امضاء کرده است و الا متشرعه سیرهشان عوض میشد. و الا پیش متشرعه است، پیش عقلاء نیست، کشف میشود این، از خود شرع است. بدان جهت در مانحنفیه فی کل طبقه الذکور مقدمون علی الاناث، این جای هیچ اشکالی نیست، سیره هم همینطور است، این تقیید است. با آن طبقات الارث که اولی بالمیت طبقات الارث است، تنافی ندارد، چون که اولی بالمیت به حسب عمومات است و این تقیید بر او میشود.
بعد هم میفرماید: و البالغون علی غیرهم، طبقات الارث همهشان ذکور هستند، میت مرده، پنج تا پسر دارد، چهار تا پسر دارد، در طبقه اولی غیر از این پسرها کس دیگر نیست، اما سه تایشان صغیر هستند، دو تا بالغ هستند، آن صغیرها برود کنار. بدان جهت میفرماید بر اینکه و البالغون علی غیرهم، بالغون بر غیرش مقدم است، این هم همان سیره قطعیه است. با بچه کار ندارند، این برادرهای بزرگ، اینها مباشرت میکنند و تدبیر میکنند امر تجهیز را، مثل آفتاب روشن است، در سیره هم اینطور است.
و بعد میفرماید و من متّ الی المیت بالاب و الام، کسی که منتسب باشد به میت بالاب و الام، اولی من متّ احدهما، فقط نسبتش از ناحیه پدر باشد یا برادر بوده باشد. یعنی برادر ابوینی مقدم است بر برادر ابی و برادر امی.
[سؤال: ... جواب:] اینکه قرآن نیست، فتوای صاحب العروة است. این روی دلیل باید باشد. از این استفاده میشود، این قرآن نیست، روایت نیست، استدلال کنید. این باید دلیل قائم کنید. میگوید بر اینکه و من متّ الی المیت بالاب و الام اولی ممن متّ باحدهما. برادر ابوینی بر برادر ابییا بر برادر امی مقدم است.
و من انتسب الیه بالاب اولی ممن انتسب الیه بالام، کسی که منتسب بوده باشد به میت از ناحیه اب، اولی است از کسی که منتسب است به او از ناحیه ام. برادر ابی مقدم است از برادر امی.
این را از کجا درآورده است صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف که هر کسی که قریب بشود به میت از ناحیه پدر و مادر آن اولی است؟ این دیگر سیره در آن محرز نیست، یا لا اقل مشکوک است. که دو تا برادر یکی ابی و امی، هر دو مباشرت میکند. این دلیلش صحیحه برید کناسی است، این از کافی نقل میکنم چون در صاحب وسائل تمامش را نقل کرده است با سندش. در جلد هفت کافی است، در باب مواریث است، آنطوری که ابواب را نوشتهایم، باب چهل و دوم میشود، صفحه هفتاد و شش است، در طبعی که ید ما است، روایت اولی است. عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد و سهل بن زیاد، این یک سند، سهل بن زیاد را حذف کنید، این لازم نیست احمد بن محمد کافی است. و علی بن ابراهیم عن ابیه دو سند، و محمد بن یحیی عن احمد بن محمد، سه سند، جمیعا عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن برید الکناسی عن ابیجعفر علیه السلام، قال ابنک اولی من ابن ابنک، این در طبقات الارث است، ارث المال نیست، این اولویت است، تعیین میکند. و ابن ابنک اولی بک من اخیک. بعد فرمود: و اخوک لابیک و امک اولی بک من اخیک لابیک، و قال اخوک لابیک اولی بک من اخیک لامک، این معنایش اولویت است، این اولویت در باب الارث نیست، چون که در باب الارث اولویت نیست، اخ ابی بر اخ امی ؟؟؟. این اولویت منحصر میشود به آنجاهایی که اولویت موضوع حکم است مثل تجهیز المیت. صاحب العروة نظرش این است، این دلالت میکند این صحیحه مبارکه بر این اولویت، که من انتسب الی المیت بالابوین اولی ممن متّ الی المیت بالاب باحدهما، که بالاب أو بالام.
بلکه از این روایت شریفه استفاده میشود چونکه ذیل دارد، در ذیل هم دارد و ابن اخیک لابیک و امک اولی بک من اخیک لابیک، آن اولاد هم مرده. بلکه از این صحیحه ظاهر میشود منتسب الی المیت بالاب مقدم است بالمنتسب الی المیت بالام مطلقا، و لو ؟؟؟ بوده باشد. متفاهم عرفی از این روایت، این است. بدان جهت اگر میت در طبقه ثانیه یک عمی داشته باشد، یک خالی داشته باشد، چیزی از طبقات قبلی نداشته باشد، عم مقدم است. نگاه کنید عبارت عروه را. در عبارت عروه هم همینطور است. و من انتسب الی المیت اولی ممن انتسب الی المیت بالام، بعد در آخر دارد و فی الطبقه الثالثة العم مقدم علی الخال، این دلیلش هم همان صحیحه است. و هما علی اولادهما، این عم و خال بر اولادشان مقدم میشود که این هم در خود روایت داشت، ابن الاخ مقدم است بر ابنش.
آنوقت میماند اینکه فرموده است و فی الطبقة الاولی الاب مقدم علی الام و الاولاد، در طبقه اولی اگر میت پدر داشته باشد، مادر داشته باشد، اولاد داشته باشد، الاب مقدم علی الام و الاولاد، اولاد و لو ذکور بوده باشند، همینطور بوده باشند. چرا؟ برای اینکه همان سیره خارجیه همینطور است. سیره خارجیه اگر میت پدری داشته باشد، این شهداء که میآمدند، میدیدید هم اولاد داشتند بعضیها هم پدر داشتند، به چه کسی مراجعه میکردند؟ و لو ولدش کبیر بود، بالغ بود، سن رشد رسیده بود، به آن نگاه نمیکردند، از آن پدرش میپرسیدند. این سیره عند المتشرعه است.
ما در اینها حرفی نداریم، اینها را قبول کردهایم، روی همین است که مقتضای سیره متشرعه به انضمام این صحیحهای که عرض کردم، مقتضایش همین است. و هم مقدمون علی اولادهم، اب مقدم است بر ام و اولاد، و هم مقدمون علی اولادهم، اولاد هم مقدم است بر اولاد خودشان. و فی الطبقه الثانیة الجد مقدم علی الاخوة، در طبقه ثانیه جد مقدم است بر اخوه، معامله اب میکنند با آن جد، بر اخوه مقدم میشود. و هم مقدمون علی اولادهم، آن هم بر اولادشان مقدم است.
کسی بگوید در این جد و اخوه این معلوم نیست این اولویت و این سیره محرز نیست، جایش است. بدان جهت اینجا فقیهیاش تامل است و احتیاط در استیذان در هر دو تا بشود.
و فی الطبقة الثالثة العم مقدم علی الخال و هما علی اولادهما، این مسئله ثانیه هم صاف شد، تا ببینیم مسائل دیگر خدا کریم است.