اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
صاحب العروة قدس الله سره میفرماید اگر میت ولد الزنا بوده باشد اعم از اینکه طفل بشود یا کبیر بشود میفرماید اگر زنا من المسلم بوده باشد محکوم است به اسلام؛ حتی در زمان طفولیت محکوم به اسلام است و اما اگر ولد الزنا از کافر بوده باشد آنوقت ملحق است این ولد به کفار.
بعضیها در مانحنفیه مناقشه فرمودهاند که ولد الزنا نسبش مقطوع است. چطور ملحق میشود به پدر و مادر؟ که آنها به نکاح صحیح این طفل از آنها متولد نشده است بل بالفجور و الزنا متولد شده است و شارع قطع کرده است نسب را در مورد زنا.
یک مطلب، مسلم است عند الکل و آن این است که اگر شخصی مخلوق بشود از ماء رجلی، این مخلوق را ولد بر آن صاحب الماء میدانند؛ میگویند این ولد فلانی است. اگر زنش که با او جماع کرده است به نکاح بوده است میگویند ولد حلالش است و اما اگر این به نحو فجور و زنا بوده است میگویند ولد حرامش است. در عرف هرکسی که طفلی که مخلوق بشود از ماء رجلی او را ولد او میدانند. کما اینکه طفلی را که مادری متحمل شده است حمل کرده است و دوران حمل را گذرانده است و زائیده است او را مادر میدانند اعم از اینکه به نکاح بوده باشد این حملش به نکاح صحیح یا به وطی شبهه بوده باشد أو حتی بالزنا بوده باشند. میگویند مادرش حملته من الزنا. در مانحنفیه اُمّ صدق میکند حتی عند المتشرعة نه این است که آنهایی که متشرعه نیستند. اگر عند المتشرعة حساب کنید همینطور صدق میکند والا غیر متشرعه هم آنها هم همینطور هستند. منتها آنها حلال و حرام نمیدانند آنهایی که دین ندارند معتقد به شریعتی نیستند آنها همهاش را ولد میدانند یک جور. و لو اگر رسومی داشته باشد به غیر قانون میگویند. میگویند ولد غیرقانونی است یا علی خلاف الرسم است. و کیف ما کان این ولد الزنا آن کسی که صاحب الماء است ولد را به مردی که صاحب المنی است به او نسبت میدهند. و به آن زنی که او را باردار شده است حمل کرده است و زائیده است به او أمّ صدق میکنند حلال باشد یا حرام باشد وطی به شبهه بشود یا زنا بشود فرقی نمیکند.
غایة الأمر در مانحنفیه شارع حکم کرده است عند الزنا لا توارث. آنوقتی که ولد مخلوق شد از زنا در این صورت توارثی مابین زانی و آن ولد الزنا نیست. یا بین آن زانیه و ولد الزنا توارثی نیست. این دلیلی که دلالت کرده است بر نفی التوارث تخصیص است در احکام اولاد. والا شخصی زنا کرد با زنی آن زن هم اتفاقا یک دختری زائید دختر هم بزرگ شده است الان مثل میوه رسیده است پدر بگوید که خوب ما این را عقد بکنیم دیگر، نمیتواند بنتش است.
بدان جهت در مانحنفیه فرض بفرمایید زنی دارد فرض بفرمایید زنی دارد انسان که نکاح با او کرده است به وجه صحیح، نعوذ بالله کسی دیگر با آن زن زنا کرد آن زن ولد آورد نسبت به آن زانی محرم است او، نمیتواند تزویج بکند نسبت به او. بدان جهت در مانحنفیه زنا برای آن مردی که صاحب زن است زن را حرام نمیکند. و اما اگر ولدی از زنا زائید و محرز شد که این ولد از زنا است چون شرایط لحوق به شوهرش موجود نبود ولد ولد زنا است زانی نمیتواند او را تزویج بکند.
علی هذا الاساس انسان نمیتواند اخت زنائیاش را یک خواهری دارد از زنا است پدرش با کسی زنا کرده است یک خواهری برای این پسر موجود شده است آن خواهرش را تزویج بکند [به این بهانه] که خوب زنا هست دیگر، اینطور نیست. احکام اولاد جاری است. ادله نفی التوارث تخصیص در احکام اولاد هستند.
بله بعضی ادله احکام و اولاد هست که آنجا میشود ادعا کرد که دلیلش منصرف است از صورت زنا. مثل اینکه فرض کنید مردی با زنی زنا کرد زن زانیه است از طرف زن زنا است زن بچه زائید از این زنا بعد بگوید که این بچه را من نگه میدارم حق حضانت دارد گفتیم مشکل است زانیه حق حضانت داشته باشد آن حق حضانتی که تا دو سال شارع بر امّ ذکر کرده است لایبعد منصرف است به آن أمّی که حملش به زنا نبوده باشد. منتها ممکن است کسی بگوید منصرف است کسی بگوید منصرف نیست؛ غرض این است که مقتضی القاعدة الاولیة دلیل اولی انصرافی اهمالی نداشته باشد بر ولد الزنا هم شامل میشود.
اما ولد الزنا من الکفار که این ولد زنا است حتی در آن دین کفار و رسم الکفار از زنا است این هم فرمود ملحق به آنهااست ملحق به آنها است وجهی ندارد که احکام اسلام بر او جاری بشود. یک کافری با یک کافرهای زنا کرده است و خودش هم در مذهبشان زنا است او، زن شوهر داری است با او زنا کرده است بچهای موجود شده است از زنا، معلوم است که از زنا است این محکوم به کفار است. همان تبعیة الاولاد للآباء که اب صاحب الماء گفته میشود.
و لکن صاحب الجواهر قدس الله نفسه الشریف در این اولادی که بر کفار من الزنا میشود در آنها لحوقش را به کفار اشکال کرده است. این بچه را زائید از زنا بود زنای کافر با کافره، بچه را زائید، بعد از یک ماه دو ماه بچه فوت کرد خب این ملحق به کفار است تجهیزش جایز نیست مشروع نیست اینطور میگفتیم ایشان فرموده است نه؛ این حرف درست نیست. بعید نیست ملتزم بشویم که تغسیلش واجب است. باید این ولد کافری که از زنا موجود شده است غسلش داد. چرا یا صاحب الجواهر!؟ فرموده است بر اینکه دلیل تبعیت بر کفار که اولاد الکفار للکفار است در این صورت نمیآید؛ چون آن اولاد اولادی است که مثلا به حسب شرعشان ولد حساب میشود، به حسب رسومشان، لکل قوم نکاح به حسب رسمشان نکاح حساب میشود، آنجا است که ولد تابع میشود به آن ابوینی که کافر هستند. و اما در جایی که زنا بوده باشد اطلاقی که غسل المیت واجبٌ که گفتیم سابقا و اینطور بود در روایت، اینطور بود که تغسیل میشود میت، اطلاقش میگیرد، این میت است باید تغسیل داد. یکی هم لاسیما به ملاحظه اینکه کلّ مولود یولد علی الفطرة علی الاسلام است ثم ابواه یهوّدانه و ینصرانه این یهودی نیست نصرانی نیست پدر و مادرش که زنا کردهاند آنها یهود و نصرانی هستند. این علی الفطرة است و باید این طفلی را که ایشان در طفل صغیر میگوید در طفل صغیری که متولد شده است از زنا از کفار و فوت کرده است مثلا بعید نیست که بگوییم این تغسیلش واجب است.
عرض میکنم بر اینکه چطوری که در مسلم گفتیم متولد از زنا هم بوده باشد زنای مسلم، بچه مسلم حساب میشود همان سیره در تبعیت اولاد للآباء که هرکسی که مخلوق بشود از ماء کسی مردی به او اولاد حساب میشود ولد حساب میشود و آن زنی که باردار شد زائید او هم ام حساب میشود ولد او حساب میشود این فرقی مابین مسلمین و کفار ندارد. چون که فرقی ندارد سیره اگر این بوده باشد که او را اولاد مسلمین حساب بکنند کما اینکه حساب میکنند منتها توارث نیست چون که شارع حکم کرده استثناء از حکم اولاد است این در کفاری که هست همین سیره است اولاد آنها حساب میشود و تبعیت دارد بر آنها. آن إغسل کلّ میت قید داشت چون قید کردیم که کافر نبوده باشد، این کافر است و جای تمسک به اطلاق نیست قید خورده است اطلاق، کافر لایجوز.
و اما این فرمایش ایشان که کلّ مولود یولد علی الفطرة این داستانش الان میآید همین امروز میآید که این دلالتی دارد بر چه چیز یا آنکه دلالت دارد بر آن مطلب مربوط به مقام نیست. الان تکلم میکنیم در مسئله سقط انشاءالله.
بعد این را که صاحب العروة تمام کرد بعد از اینکه فرمود ولد الزنا من المسلم تابع مسلم است [اگر] مُرد احکام اسلام به او جاری میشود تجهیزش واجب میشود، و ولد زنا من الکفار ملحق به کفار است تجهیزش مشروع نیست، بعد از او متعرض میشود به مجنون. مجنون چه حکمی دارد؟ ایشان عبارتی را که میفرماید اینطور است میفرماید اگر مجنون، اول عاقل بود -مراد صاحب عروه این است والا در عبارت این را ذکر نکرده است- اگر مجنون در اول عاقل بود ثم بالغ شد ثم مجنون شد اگر این مجنون آنوقتی که بالغ بود وَصَفَ الاسلام بود یعنی اعتراف به شهادتین کرد خدا را گفت من مثلا مسلمانم خودش را توصیف به اسلام کرد بعد مجنون شد حکم اسلام بر او جاری است. و اما اگر فرض بفرمایید قبلا مجنون نبود بالغ شد وَصَفَ الکفر، گفت من نصرانی هستم ثمّ مجنون شد ملحق به کفار است.
بعد در عبارتش اینطور میفرماید بله اگر فرض کنید عند البلوغ مجنون بود جنونش متصل به صغرش بود در صغر اگر محکوم به اسلام بود محکوم به اسلام میشود؛ چون پدر و مادرش و لو یکی مسلمان بشود ولد تابعش اشرف الابوین است در اسلام. اگر در حال صغر، محکوم به اسلام بود مجنون که شد باز هم مسلمان است. اگر در آن صغر محکوم به کفر بود بعد، قبل البلوغ مجنون شد آنوقت محکوم به کفار است. ایشان اینطور میفرماید.
این فرمایش ایشان به نظر قاصر ما درست نیست. اگر بچه در حال صغر مسلمان بود، پدر و مادرش هردوتا مسلمان بود بعد این بچه بزرگ شد بالغ شد چیزی تا حال نگفته که من مسلمانم یا کافر هیچکس چیزی از او نشنیده نماز هم نمیخواند روزه هم نمیگیرد، چیزی که یک وقتی بگوید من کافرم یا مسلمانم هیچ چیز از این شنیده نشده، حتی مادرش هم از او چیزی نشنیده، این شخص این صبی بالغ شد در بلوغش هم چیزی نگفت و لکن از شانسش بعد از یکی دو سال مجنون شد این حکم اسلام را دارد. در باب کفر بحث کردید اسلام و لو به اعتراف به شهادتین است این در حق کسی است که سابقهاش کفر باشد. و اما در انسانی که سابقهاش اسلام است و لو اسلامش تبعی بوده باشد در او اعتراف معترف نیست در مسلمان بودنش. اعتراف به خلاف بکند که بگوید من نصرانی هستم او نه، اعتراف به شهادتین یا توصیف نفسش به اسلام معتبر نیست. این بحث را سابقا گفتیم گفتیم دلیل ندارد. آن روایاتی که میفرماید اسلام اعتراف به شهادتین است ناظر است به اسلام آوردن. کسی که شهادتین را بگوید و اظهار خلاف نکند مسلمان میشود. نه اینکه کسی که از اول مسلمان است در صباوت او هم باید اعتراف به شهادتین کند. در بحث نجاست الکافر آنجا متعرض شدید این معنا را.
این ظاهر عبارت صاحب العروة که اگر بالغ شد آنوقتی حکم به اسلام میشود که در حال بلوغ وَصَفَ الاسلام باشد خودش را توصیف به اسلام بکند ثمّ مجنون بشود نه، این در جایی است که سابقه کفری داشته باشد، در صباوت کافر بشود. و اما در صباوت مسلمان بوده باشد بالغ هم بشود خودش را اصلا توصیف به اسلام نکند توصیف به کفر هم نکند بعد مجنون بشود بمیرد حکم مسلمان است. اتصال جنون به صغر معتبر نیست. اگر اتصال جنون به کبرش شد و در کبرش خودش را توصیف به اسلام نکرد سابقهاش مسلمان بود و توصیف به کفر هم نکرد حکم به اسلام میشود. لما ذکرناه آنجا که دلیل چون دلیلی که میگوید اسلام شهادتین است ناظر است به آن کسی که اسلام میخواهد مسلمان میخواهد بشود.
و یک امر دیگر هم از عرض ما معلوم شد کافری که در حال طفولیت محکوم به کفر است این اگر بعد توصیف بکند بعد البلوغ خودش را به اسلام ثمّ مجنون بشود حکم به اسلامش میشود دیگر. گفتیم آنکه سابقه کفری دارد باید توصیف کند. و لکن توصیف در حال بلوغ معتبر نیست که ظاهر عبارت عروه در مقام است. بلکه بعد از اینکه صبی ممیز شد خوب و بد را فهمید صبی ذکی است حق و باطل را فهمید رفت در جایی در مجلسی شنید از عالم مسلمانی بیان اسلام را گفت این چیست آنکه ما شنیدهایم چهها بود من مسلمان شدهام اشهد ان لاالهالاالله و اشهد انّ محمدا رسول الله مسلمان شد در حال تمیزی بعد هم اتفاقا دیگر دنیا است قبل از اینکه بالغ بشود مجنون شد مرد تجهیزش واجب است.
خود صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف در آن بحث خودش هم این را فرموده است که معتبر نیست اقرار شهادتین بعد البلوغ باشد. اگر در حال تمیز بوده باشد عن بصیرة حکم میشود. آنجا ما عرض کردیم بصیرةٍ هم لازم نیست ممیز است نمیدانیم بصیرة است یا غیر بصیرة گفت من مسلمان شدهام دنگش گرفت گفت من ول کردهام دینم را دیگر اسلام را گرفتهام بصیرت هم نیست همینطور که من مسلمان میشوم از اینها خوشم میآید اشهد ان لا اله الا الله شهادتین را گفت مسلمان میشود. بصیرةٍ هم معتبر نیست که آنجا فرموده.
در اسلام اعتراف به شهادتین است. کسی که گفت من اعتراف میکنم به شهادتین مسلمان است. [البته] اظهار خلاف نکند. و لکن ما میدانیم که نه، این طمعا للدنیا این کار را میکند که در قلبش اعتقاد ندارد به رسالت نبینا، [اما] اعتراف کرد باز مسلمان است. در بحث اسلام و کفر خواندیم که آن چیزهایی که مثل جواز التناکح جواز التوارث و امثال ذلک [در] اسلام ایمان معتبر نیست اعتقاد قلبی. بله اگر اظهار بکند که من شوخی میکردم یا اعتقاد ندارم او اعتبار نمیشود اعتراف نمیشود. اعتراف به شهادتین کرد و لکن ما میدانیم قلبا عقیده ندارد حکم به اسلامش میشود.
[سؤال: ... جواب:] ما در بهشت و جهنم بحث نمیکنیم شیخنا خدا به شما طول عمر بدهد.
عرض میکنم بر اینکه در مانحنفیه این مجنونی اگر مسلمان شد حکم مسلمان را دارد منتها اسلامش اسلام تبعی میشود لحال عقلش ابوینش آنجایی که متصل به صغر و عدم تمیز است.
بعد ایشان دو تا مطلب دیگر را بیان میفرمایند:
یکی مسئله مسبی است. آنوقتی که مسلمین رفتند به قتال به کفار یا کفار آمدهاند به بلاد المسلمین دفاع بود اینها این کفار با زن و بچه بعضیها آمده بودند خیلی مغرور بودند که میرویم آنجا ساکن میشویم بلاد المسلمین هوایش خوب است بالاخره مسلمین زدند تارومارشان کردند یک مسلمانی هم یک طفلی را اسیر گرفت طفلی را اسیر میگیرند طفل را که نمیکشند از این کفار، این طفل پدرش هم از آن یهودیها یا نصرانیها مادرش هم از آن یهودی یا نصرانیها یا از آنهایی که مشرک بودند بود، این طفل را گرفت ایشان میفرماید بر اینکه وقتی که سابی، سبی کرد اسیر گرفت کافر را، آن طفل بوده باشد تابع اسیر است آن هم میشود مسلمان. احکام مسلمان به او میشود. این مسلمان هم خیلی خوشحال بود که این طفل را گرفتم عجب رشید است بعد از اینکه بزرگ شد خیلی به دردم میخورد یا دختر بود بزرگ شد امه کذا میشود اتفاقا آن طفل هم مرد بعد از آوردن، حکم مسلمان را دارد باید تجهیز بشود. چرا به چه دلیل؟ منتها یک قیدی میزند که با این ولد اسیر، پدرش مادرش جدش یا جدهاش نبوده باشد؛ یعنی تابع آنها نباشد. یک وقت خانواده همه را اسیر کردهاند این بچه هم با پدرش مادرش یا جد و جدهاش است، از تبعیت خارج نمیشود؛ از تبعیت للآباء. وقتی که تنها بود تنها اسیر کرد که با آن سبی کسی نیست پدر و مادرش یا جد و جدهاش [نیست] یعنی أحد الأبوین یا أب الأب یا ام الأم یا ام الأب اگر اینها نبوده باشد در بین، این، تابع اسلام است مُرد باید تجهیز بشود. به چه دلیل؟
اینجا اینطور فرمودهاند -درست توجه کنید! مسئله مسئله مهمی است شاید اتفاق هم بیفتد- عرض میکنم بر اینکه فرمودهاند که آنکه دلیل داشتیم اولاد الکفار تابع کافر هستند تابع پدر و مادر هستند اینها مادامی که در تبع آنها است محکوم به کفر هستند. وقتی که طفل تا مادامی که تابع پدر و مادر است حکم پدر و مادر را دارد. تبعیت در این مقدار را ملتزم شدیم. وقتی که این طفل اسیر شد مسلمان او را اسیر کرد و با او پدر و مادر و کسی نبود جد و جده نبود از تبعیت پدر و مادر خارج شده است. چون که از تبعیت پدر و مادر خارج شده است تابع میشود با آنکه مستولی بر او است او مسلمان است او هم میشود مسلمان. تبعیت منتقل میشود با آن کسی که او را سبی کرده است و او را اسیر کرده است. اینطور تعلیل فرمودهاند. از تبعیت خارج میشود.
خب ما یک نقضی کردیم گفتیم اگر لا سمح الله مطلب عکس شد، کفار یک بچه مسلمانی را هجوم کردند هجوم کردند یا مسلمانها هجوم کردند فرق نمیکند یک طفلی مسلمان را اسیر گرفتند بردند کفار، خب این طفل در ید آنها محکوم به اسلام است یا به کفر؟ به مقتضای این دلیل باید بگوییم که محکوم به کفر است چون از تبعیت پدر و مادر خارج شد. چون که از تبعیت اولاد المسلمین للمسلمین چطور است تبعیت اولاد الکفار للکفار هم همانطور است. هیچ کس هم پیدا نمیشود تا حال بگوید که نه، آن مسلمان نیست آن کافر است در ید آنها. بله آن روز هم عرض کردیم روایت هم مقتضایش هم عبارت از این است: اگر مسلمین غلبه کردند مسلمانی را پیدا کردند آنجا، همان مسلمان، مسلمان است فرق نمیکند. یکیاش را ما گفتیم در بالغ بود و لکن روایات دیگر همینطور است. اسلام به واسطه بردن کفار، از اسلام خارج نمیشود. اسلامش تبعی باشد یا اصلی باشد. عکسش هم همینطور است.
اینکه کسانی گفتند دلیلش الاسلام یعلوا و لایعلی علیه است کفار اگر ببرند بچه مسلمان را علوّ اسلام اقتضا میکند تابع کفار نشود، الاسلام یعلو و لایعلی علیه، میدانید که حدیث مربوط به این مقام نیست. الاسلام یعلوا و لایعلی علیه اسلام یعلوا علی الادیان و لایعلی علیه من حیث البرهان و الحجة. هیچ دینی نیست ادلهاش واضحه بوده باشد مثل دین اسلام. این در آن جهت است. و لکن یک کافری با مسلمان کشتی گرفتند باید مسلمان بزند کافر را به زمین چونکه الاسلام یعلوا و لایعلی علیه، این نیست معنای حدیث. در مانحنفیه این ربطی ندارد این معنا. این حرف درست نیست.
[سؤال: ... جواب:] این تبعیت است ولایت نیست. نمیگوییم آنها هم ولایت دارند آنها ولایت ندارند ما میگوییم ولایت ندارند و لکن باید ملتزم بشویم تابع آنها است در حکم. ولایت غیر از علوت است ولایت نمیگوییم أب هم نیستند و لکن سابی نه پدر بود نه مادر بود میگویند تابع شد به او چون از تبعیت آنها خارج شد. سابی اگر کافر باشد ولد مسلمان را ببرد آنها هم از تبعیت پدر و مادر خارج شد تابع آنها شد اگر آنها را بگوییم. چطوری که سیره، اولاد الکفار را تابع آباءشان میدانند اسیر بشوند گم بشوند یا اسیر و گم نشوند به آن اولاد مسلمین چطور است در اولاد کفار هم همینطور است.
در مانحنفیه یک چیزی را ما قبول میکنیم اینکه به آن کسی که مسلمانی اسیر گرفته است طفلی را أحکام اسلام بر او جاری است نه این را ما دلیل نداریم دلیل پیدا نکردهایم بر این. یک چیز را ملتزم هستیم. و آن این است که آن بچه پاک است اگر نجاست عرضی نداشته باشد و لو بچه مشرک هم بوده باشد پاک است. یهود و نصرانی نمیگوییم که بگوییم ملتزم شدیم که آنها پاک است مشرک هم بوده باشد پاک است. چرا؟
چون که کما ذکرناه در بحث نجاست کفار عمده دلیل به نجاست کفار خب در مشرک چون که ملتزم شدیم عمده دلیل، تسالم است. تسالم عند الکل است بر نجاست مشرک. شیخ الطایفة و غیر شیخ الطایفة دعوای اجماع کردهاند. و تسالم ظاهر است از کلمات در مشرک. و آیه شریفه گفتیم دلالتی ندارد. عمده این است. خب اجماع در صورتی است که طفل مشرک پیش پدر و مادرش بوده باشد. وقتی که جدا از آنها شد گیر مسلمانی افتاد اجماع در این صورت نیست. قطعا نیست؛ چون که گفتهاند پاک است بلکه گفتهاند مسلمان است جماعتی گفتهاند مسلمان است. این طهارتش را ملتزم میشویم که نه، پاک است. و اما احکام اسلام بر او بار نمیشود.
[سؤال: ... جواب:] طهارت مقتضی الاصل است نجاست دلیل میخواهد شیخنا. نجاست مال کفار بود. در کفار تبعی که اولاد هستند آنها هم تبعا لآباء بود. منتها آباء اگر کتابی بودهاند گفتیم نه، دلیل بر نجاست اصلا نداریم اصل طهارت است. و اما مشرک باشد دلیل داریم دلیلش اجماع است. اینجا در مسبی بید المسلم در او اجماع نیست قطعا اجماع نیست نه اینکه احتمال میدهیم اجماع نباشد. اجماع نیست. این طهارت را ملتزم میشویم.
أما الحکم فی اللقیط. لقیط آن طفلی را میگویند که پیدا شده است و لا کافل له. کسی مستولی بر او باشد، ناظر به حال یعنی برسد به او، نیست، طفلی را پیدا کرده است یک وقت در دار الاسلام پیدا میکنند یک وقت در دایر الکفر پیدا میکنند. ایشان میفرماید در عروه اگر این طفل را در دار الاسلام پیدا شد بعد مُرد حکم اسلام را دارد تجهیز میشود. و اما اگر در دار کفر پیدا شد آنجا مسلمانی اگر باشد که احتمال هست این ولد از او متولد بشود اینطور مسلمانی و اینطور جایی احتمالی هست اگر اینطور باشد آن را هم باید تجهیز کرد آن طفل را در دار کفر. اگر نه آنجا دیگر مسلمانی نیست آن یک مطلب دیگری است. فرقی نمیکند دار الاسلام با دار الکفر در صورتی که احتمال بدهیم این بچه از مسلمان است در دار الکفر.
این را میدانید که و لو لقیط را به طفل میگویند احکام خاصهای دارد در باب اللقطة مذکور است؛ الا انّه حکم در مقام به طفل شامل [مختص] نیست. یک مردهای را دیدیم در کوچه افتاده است نمیدانیم مسلمان است کافر است بلاد اسلام است باید تجهیز کرد. بلاد کفر است احتمال بدهیم از این مسلمانهای در این بلد است چون ممکن است متولد از آنها شده از مسلمین است باید تجهیز کرد. غرض یعنی لقیط و طفل مدخلیت در این ندارد با آن بیانی که خواهیم گفت.
خب چرا این لقیط محکوم به اسلام است؟ اینجا وجوهی را گفتهاند:
یکی الاسلام یعلوا و لایعلی علیه.
جوابش واضح شد.
دیگری هم روایاتی در لقیط وارد شده است. عنوان روایات این است روایات بعضیها صحیح هستند اللقیط لایباع و لایوهب بچهای که پیدا میشود بیعش باطل است و هبهاش باطل است. یعنی تملک نمیشود. کأنّ استظهار میشود از اینکه لقیط تملک نمیشود حکم اسلام را دارد.
این هم میدانید که دلیل نمیشود چرا؟ چون که ممکن است حکم کافر ذمی را دارد چون غالبا لقیط یا از مسلمان است یا از کفار ذمی است. کافر ذمی هم باشد لایباع و لایوهب مسلمان هم باشد لایباع و لایوهب. عام به هیچ وجه دلالت نمیکند، لازم العام به ملزوم الخاص دلالت نمیکند. لایباع و لایوهب یک کلمه گفتم لازم العام کشف از ملزوم خاص نمیکند. این لایباع و لایوهب لازم عام است هم در مسلمان میآید هم در کافر ذمی این دلالت نمیکند که این لقیط محکوم به اسلام است.
اینجا جماعتی تمسک کردهاند که نه، خداوند متعال فرموده است اینها مسلمان هستند این لقیط. چرا؟ فطرت الله التی فطر الناس علیها. آن فطرت که فطر الناس علیها او اسلام است در روایات ذکر شده است کل مولود یولد علی الفطرة ثم أبواه یهودانه و ینصّرانه آن، عبارت از اسلام است. تمسک به این کردند. خب این مسلمان است پدر و مادر که این را یهودانه و ینصرانه نکردند خوب میشود مسلمان. میدانید چه میگویم؟ این معنایش عبارت از این است که این وقتی که پیدا شد یهودی و نصرانی که نیست طفلی است که لا کافل له هیچ چیز هم نمیفهمد محکوم به اسلام است.
عرض میکنم این دلیلی که در مانحنفیه ذکر شد صاحب العروة این دلیل را ملتزم نیست. خود صاحب العروة این دلیل را ملتزم نیست. چرا؟ چون قید کرد آن لقیط اگر در دار کفر پیدا بشود آنوقتی به حکم اسلام است که محتمل بوده باشد تولدش از اسلام. خب اگر این معنا محتمل نبوده باشد باز کل مولود یولد علی الفطرة ثم ابواه یهودانه و ینصرانه صدق میکند به او دیگر که یهود و نصرانی مولود علی الفطرة است. ظاهر و الله العالم نظر صاحب العروة به این دلیل نیست. این دلیل دلالت نمیکند. ممکن است بگوید که بله آنجا این دلالت میکند و لکن دلیل تبعیة الآباء میگوید آنجایی که محرز بشود. این هم درست نیست چون که دلیل تبعیت مال جایی است که معلوم بشود ولد ولد کافر است. و در غیر این صورت به عام تمسک میشود که اصل این است که نه، کافر نیست این. بدان جهت حکم میشود بر اینکه این در مانحنفیه باید تجهیز بشود.
اما آنکه خداوند متعال فرموده است فطرت الله التی فطر الناس علیها آن فطرت التوحید است ربطی به اسلام که مقومش شهادت به اسلام است ندارد. فطرت الله التی فطر الناس علیها. شما مراجعه بفرمایید در برهان القاطع این روایاتی که در تفسیر فطرت الله التی فطر الناس علیها وارد است نقل کرده است؛ در عدهای از این روایات فطرت التوحید است، در بعضی از این روایات فطرت تفسیر به اسلام شده است؛ و لکن در خود آن روایاتی که اسلام ذکر شده است قرینه داخلیه است که مراد از اسلام توحید است. مثل صحیحه عبدالله بن سنان که در آنجا هست یکیاش را من میگویم. امام علیه السلام از او سؤال میشود فطرت الله التی فطر الناس علیها قال الاسلام. بعد فرمود نمیبینی که خداوند متعال خطاب کرد به مخلوقات به بشر یوم الذر در عالم ذر: الست بربکم الست بربکم توحید است. و اما این روایت کل مولود یولد علی الفطرة ثم أبواه یهودانه و ینصرانه این روایت ضعیفه است که اصحاب هم عمل نکردند. آن فطرت فطرت توحید است. و این روایت یحودانه قابل تأویل است چونکه یهودی و نصرانی حقیقتا مشرک است موحد نیست. بدان جهت فطرت فطرت توحید است. بدان جهت اسلام که مقومش اعتقاد به نبوت نبینا است احکام اسلام بار بشود اینطور نیست. و للکلام بقیةٌ. دیگر وقت تمام شد.