جلسه نهصد و چهل و یکم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

ملخص ما ذکرناه این بود که اگر سقط استوای خلقت دارد به نحوی که قبل از این‌که سقط بشود روح داشت متحرک بود در رحم آن مادر این را اگر سقط بکند آن أحکامی که یغسّل و یکفّن و یحنّط و یدفن ثابت است صلاة ندارد چون که شرط صحت صلاة این است که بالغ بشود ستة سنین. این احتیاجی هم به روایتی نداشت چون عنوان میت صدق می‌کند زنده بود. و اما در جایی که استوای خلقت جسد شده است و لکن روحی معلوم نیست داشته باشد قبلا در این موارد هم گفتیم به مقتضای موثقه سماعه باید تجهیز بشود. و اما أربعة أشهر تمام شد و لکن استوای جسد نبود جسد ترکیبش تمام نبود گفتیم این حکم احتیاط است. این حرفی بود که سابقا گفتیم.

عرض کردیم صاحب العروة وفاقا للمشهور فرمود سقطی که أربعة أشهرش تمام است او یغسّل و یکفّن و لکن محقق قدس الله سره صاحب الشرایع در متن الشرایع ظاهرش این است که یغسل و یلفّ فی خرقةٍ یکفّن ندارد. در خرقه‌ای گذاشته می‌شود. یک کلمه دیگر هم فرموده است بگذارید این را هم بگویم فرموده است اگر این مادر بچه را بیندازد ولوج روح داشته باشد آن‌وقت است که یغسل و یلفّ فی خرقة اما قبل ولوج روح باشد در آن صورت این حکم یغسل نیست همین یلفّ فی خرقة و یدفن آنجا تغسیل نیست. عبارتش همین است نگاه کنید در شرایع. و کیف ما کان آن‌که ما عندنا بود عرض کردیم در صورت ولوج روح حکمی قطعی است علی القاعده است ولوج روح هم نشود استوای خلقت بشود آن هم حکم به موثقه سماعه است یغسل و یکفن و یدفن. و اما استوای خلقت نشود أربعة أشهر تمام بشود ذکرنا که حکم احتیاط است.

کلام فعلا این است که اگر قبل أربعة أشهر بود در عبارت عروه این است که یلفّ فی خرقة و یدفن. کلام در دو مقام واقع می‌شود: یکی این‌که یلفّ فی خرقة لازم است؟ دومی این است که دفن لازم است یا نه؟

یک کلمه بگویم این‌که محقق فرموده است سقط را یغسل و یلفّ فی خرقة و یدفن در صورتی که روح دمیده باشد کلام محقق را این‌طور رد کرده‌اند و رد هم صحیح است. گفته‌اند در موثقه سماعه این‌که دارد و یکفّن ظهور یکفن این است که آن کفنی که برای میت شارع تعیین کرده است و فی ما بعد بحث خواهیم کرد ان‌شاءالله که قطعات ثلاثه است ازار است و قمیص است و رداء، یکفن یعنی آن کفن را سقط می‌کنند وقتی که أربعة أشهر تمام شد یا استوای خلقت شد. اینجا هم در ما‌نحن‌فیه این‌که در عبارت عروه دارد که قبل أربعة أشهر این یلفّ فی خرقة و یدفن ظاهرش این است که آن دفنی که مأمور به عند الموتی است که باید رو به قبله بخواباند، رأسش در طرف مغرب، و رجلین میت در طرف مشرق بشود رو به قبله آن دفن واجب است در سقط. چون در موثقه سماعه که دارد یغسل و یکفن و یجعل له اللحد بلکه می‌شود گفت صریح است که آن دفن دفن مأمورٌ به است. و لکن این‌که ایشان در عبارت دارد که یلفّ فی خرقة و یدفن قبل أربعة أشهر یعنی دفن همان دفن است رو به قبله باید بشود و لکن یلفّ فی خرقة. آن‌وقت کلام واقع می‌شود در این‌که این لف خرقه دلیلش چیست قبل أربعة أشهر؟ یکی هم دفنش دلیلش چیست که باید این دفن بشود که دفن شرعی؟ نه می‌اندازد در کیسه زباله یا فرض کنید زمین را یک خورده با دستش یا غیر دستش می‌کند همین‌طور می‌انداخت خاک می‌کند نه رو به قبله، نه، این‌ها مجزی نیست قبل أربعة أشهر باید این را دفن بکنند آن دفن معتبر یلفّ فی خرقة این‌ها دلیلش چیست؟ حتی زیر خاک بیندازند دفن کنند کیف ما اتفق آن دلیلش چیست؟

دلیل این معنا در ما‌نحن‌فیه دوتا روایت است.

یک روایت روایت فقه الرضوی است. در روایت فقه الرضوی دارد که اگر قبل اکمال خلقتش شد اکمال خلقت هم فرموده در أربعة أشهر می‌شود اگر قبل از اکمال خلقت شد یدفن. سقط دفن می‌شود. در عبارت فقه رضوی یلفّ فی خرقة نیست. فقط یدفن است دفن می‌شود.

یکی هم در ما‌نحن‌فیه این روایت محمد بن فضیل است که در باب دوازده از ابواب غسل المیت روایت پنجمی است. کلینی نقل می‌کند عنهم عن عدة من أصحابنا عن سهل عن سهل بن زیاد عن علی بن مهزیار عن محمد بن فضیل -شاید همین محمد بن فضیل قاسم بن فضیل بوده باشد که ثقه است چون محمد بن فضیل مشترک است مابین دو نفر محمد بن قاسم بن فضیل که از اصحاب امام رضا سلام الله علیه است و ثقه است و یکی هم محمد بن فضیل است که توثیقی ندارد او- قال کتبت الی ابی‌جعفر علیه السلام یعنی ابی‌جعفر الثانی أسئله عن السقط کیف یصنع به؟ سؤال کردم از سقط چکار می‌شود با سقط؟ فکتب الیّ السقط یدفن بدمه فی موضعه. همان جایی که هست هرجا بوده باشد که قبرستان بردن مقبره مسلمین لازم نیست هرجا شد همان جا دفنش می‌کند یدفن بدمه.

می‌دانید که این سقط مطلق است در این روایت چه قبل أربعة أشهر بوده باشد چه قبل استوای خلقت بشود چه بعد بشود. روی این اساس بعضی‌ها این روایت را معارض با روایات دیروزی گرفته‌اند که این منافی است با آن روایات.

و لکن این توهم منافات وهم است. این روایت اطلاق دارد که عن السقط امام فرموده باشد که سقط یدفن بدمه فی موضعه، اطلاق دارد أربعة أشهر قبلش باشد بعدش باشد استوای خلقت بشود یا نشود. و لکن در آن موثقه سماعه فرمود بر این‌که یجب الغسل و اللحد و الکفن قال نعم کلّ ذلک یجب علیه در حق سقط واجب می‌شود اذ استوی وقتی که خلقتش مستوی شد (یا أربعة أشهر تمام شد بنابر آن روایات دیگر) خب این مقید است اطلاق را تقید می‌کند، آن می‌گفت که سقط را همین‌طور دفن کنید، این موثقه می‌گوید که اذ استوت خلقته یغسل و یکفن و یدفن کما این‌که سایر میت تغسیل و تکفین د و دفن می‌شود بدان جهت معارضه‌ای نیست. می‌ماند آن سقطی که استوای خلقت ندارد أربعة أشهر تمام نیست او یدفن بدمه، منحصر می‌شود به او.

این دو روایت أما فقه الرضوی ذکرنا مرارا و کرارا اصلا معلوم نیست که این کتاب روایت بوده باشد از امام رضا سلام الله علیه. محتمل است که فتاوی پدر صدوق بوده باشد یا جد صدوق بوده باشد. ظاهرا متحمل است پدرش بوده باشد. بدان جهت آن اصلا ثابت نیست. اصلا روایت حساب نمی‌شود کما ذکرناه مرارا. اما این روایت هم در سندش سهل بن زیاد است سهل بن زیاد است و ضعیف است. خب نگویید که مشهور فتوا داده است چون مشهور ادعا کرده است بلکه ادعای اجماع شده است بر این‌که سقط قبل أربعة أشهر.بدان جهت می‌گفتم دیروز مسئله مهم است [اگر] دفن کردنش واجب بشود باید آن را از مستراح درآورد و آن‌طور کرد.

عرض می‌کنم بر این‌که اما این روایت، سهل بن زیاد دارد دعوای این‌که ضعفش منجبر به عمل مشهوره است این دعوا صحیح نیست چرا؟ چون که مشهور دوتا چیز گفته است یلفّ فی خرقة و یدفن و در ما‌نحن‌فیه در این روایت فقط یدفن دارد این معلوم می‌شود که مدرک فتوای مشهور این روایت نیست. درست متوجه باشید چه خصوصیاتی را عرض می‌کنم! این روایت را مجرد این‌که انسان دو چشمش را ببندد بگوید این منجبر است به عمل مشهور، نمی‌شود. مشهور دو چیز گفته‌اند یلفّ فی خرقة و یدفن این روایت دارد که یدفن بدمه لفظ خرقة ندارد. بدان جهت [اینکه] ‌این روایت منجبر است به عمل مشهور ثابت نیست. بدان جهت محتمل است مشهور ملتزم شده است یلفّ فی خرقة و یدفن چون میت انسان است منشأ انسان است انسان مسلمان است گفتند احتیاطش این است به احتیاط گذرانده‌اند شاید. بدان جهت این دلیل نمی‌شود بر ما. بدان جهت دفن این خودش احتیاط است وجوبش ثابت نیست فضلا از لف فی خرقة که اصحاب غیر واحد من أصحابنا تصریح کردند که در روایات ما لف فی خرقة نیست در این سقط قبل أربعة أشهر. بدان جهت آن هم درست نیست، و هکذا اصل وجوب الدفنش. خصوصا مراد از دفن دفن شرعی باشد که انسان بزرگ را آن‌طور دفن می‌کنند لحد درست بشود بر این این‌طور چیزی ثابت نیست گذشتیم این را.

آن‌وقت کلام واقع می‌شود در آن‌که صاحب عروه فرموده است. این بحث بحث مفیدی است. این لا شبهة بر این‌که این غسل تغسیل المیت مثل غسل الجنابة و غسل الحیض که حی موجود می‌کند از عبادات است قصد قربت معتبر است. چرا؟ اولا بر این‌که ارتکاز متشرعه در اغسال این است این اغسال (طهارات حدثیة) این‌ها از قبیل عبادت هستند هر جیلی این را تلقی کرده است از جیل سابقش که می‌گویند مرتکز شیعه است، نسل بعد نسل، در زمان ائمه سلام الله علیه هم همین‌طور بود غسل جنابت غسل حیض غسل حیض. همه این‌ها از قبیل عبادت بودند در مرتکزین عند الاصحاب. علاوه بر او کسی در این مناقشه کند که من آن زمان نبودم از کجا بگویم چرا که تازه حادث شده است این را بگوید، روایات خودش وافی است. خود روایات دارد بر این‌که غسل المیت کغسل الجنابة. روایات متعدده است. غسل المیت به منزلة غسل الجنابت است. کما این‌که در غسل حیض بود که غسل الحیض و غسل الجنابة واحدٌ أو بمنزلة غسل الحیض بمنزلة غسل الجنابة. می‌دانید که در غسل جنابت سابقا گذشت که قصد قربت معتبر است، او از عبادات است. این هم به منزله اوا ست این قصد قربت معتبر می‌شود.

بعضی‌ها فرموده‌اند قدس الله أسرارهم این استدلال به این روایات و قصد قربت در تغسیل موتی آن‌وقتی صحیح است که ما بگوییم قصد قربت در متعلق أمر اخذ می‌شود. یک بحثی هست در اصول که آیا قصد تقرب در متعلق امر اخذ می‌شود یا امر متعلق به ذات العمل می‌شود. چون‌که غرض موقوف است غرض شارع به حصول فعل قربیا و بدون قربیا غرض حاصل نمی‌شود آن عقل می‌گوید که باید قربی متعلق تکلیف را اتیان کنیم که غرض مولا حاصل بشود بدان جهت می‌گویند که قصد قربت به حکم العقل است. کما هو مسلک صاحب الکفایه و غیر مسلک صاحب الکفایه. بعضی‌ها قدس الله أسرارهم فرموده‌اند بر این‌که به این روایات تمسک کردن که تغسیل المیت مثل غسل المیت کغسل الجنابة این در صورتی استدلال صحیح می‌شود که بگوییم قصد قربت در متعلق أمر مأخوذ است در باب غسل جنابت، غسل میت هم مثل آن غسل جنابت است یعنی با قصد تقرب متعلق امر است. این استدلال صحیح می‌شود و اما اگر مسلک صاحب کفایه را ملتزم شدیم و گفتیم قصد قربت به حکم العقل است این روایت می‌گوید که غسل مس میت مثل آن غسلی است که در جنابت امر شده است به ذات الفعل، این ذات الفعل مثل ذات آن فعل است. اما در او قصد قربت معتبر بود عقلا در این هم معتبر است به این معنا دلالتی نمی‌کند.

و لکن الظاهر همین‌طور است که فرقی نمی‌کند بین المسلکین چون غسل متعلق أمر شرعی ندارد. مفاد روایات این است که جنب آن‌وقتی که جنب می‌کند غسل می‌کند آن غسل چطور است چطور باید اتیان بکند تا صحیح بشود غسل میت هم مثل او است. آن قصد قربتش از ناحیه دلیل خارجی است در غسل جنابت یا در متعلق امر مأخوذه است این‌ها ربطی به دلالت این روایات ندارد. اگر این بود که ما تعلق به الأمر فی المقام هو الذی تعلق به الأمر فی الجنابة این‌طور بود این تفصیل جا داشت. و اما بنابراین که غسل الجنابة از مردم بپرسید غسل جنابت را می‌گویند سرم را می‌شویم از جنابت قربة الی الله بعد هم یمین و یسار را این غسل است که روایات بیان کرده است. غسل میت هم مثل او است یعنی این هم آن‌طور بیان می‌شود. بدان جهت فرقی در این جهت نمی‌کند. این‌که در غسل شیئی معتبر است در صحتش از ناحیه متعلق الامر است این اعتبار یا از ناحیه غرض است از خارج، این‌ها دخلی در مطلب ندارد. و کیف مقام این قصد قربت معتبر است در غسل جنابت، در این هم معتبر می‌شود.

بعد این معنا را که گذشتیم قصد قربت معتبر شد آن‌وقت کلامی هست در باب غسل میت که این کلام مختص به باب غسل میت است. و آن کلام این است آیا میت را که باید سه غسل داد اول به ماء السدر ثم به ماء الکافور ثم به ماء الفرات این سه غسل واجب ارتباطی هستند؟ مجموع‌‌شان یک امری دارد به نحوی که غسل اول و غسل الاخیر و غسل الوسط هرکدام امر ضمنی دارد، در ضمن امر به مجموع به آن‌ها امر شده است، والا امر مستقلی ندارد، این‌طور است؟ یا این‌که نه، کل واحد وجوب مستقلی دارد؟ مثل صوم شهر رمضان می‌ماند چطور صوم شهر رمضان مرکب از صیام ایام است هر صوم کل یوم وجوب مستقلی دارد غسل میت هم مثل صوم شهر رمضان این عنوان است؟ حقیقتش اغسال ثلاثه است که کل غسلٍ وجوب مستقلی دارد؟ ثمره خلاف کجا ظاهر می‌شود؟

ثمره خلاف آنجایی ظاهر می‌شود که انسان متمکن نیست الا از یک غسل واحد می‌تواند به آب قراح غسل بدهد آب قراح هم کم است یک غسل را کافی است. اگر گفتیم بر این‌که این سه تا غسل وجوب ارتباطی دارند مجموع من حیث المجموع غسل واحد است، نوبت به تیمم دادن میت می‌رسد. آب را بردار برای خودت لازم است. میت را تیمم می‌دهند و دفن می‌کنند. و اما اگر گفتیم که کل غسلٍ خودش وجوب مستقل دارد مثل صوم شهر رمضان است تغسیل المیت، افرادش وجوب مستقلی دارد، خب یک تیمم می‌دهند از ماء السدر چون‌که ماء السدر نداریم یک تیمم می‌دهند از ماء الکافور بعد هم به ماء القراح می‌شویند که این مسئله خواهد آمد این مسئله را مفصل بحث خواهیم کرد. فقط الان می‌خواهم اشاره کنم که ثمره مابین این‌ها این است.

بعضی‌ها یک ثمره دیگری هم ذکر کرده‌اند. فرموده‌اند اگر بر این‌که این‌ها یک واجب بوده باشند یک قصد قربت می‌خواهد چون قصد قربت گفتیم معتبر است. یک دفعه قصد قربت می‌کند که صلاة می‌خواند موقعی که صلاة می‌خواند چطور قصد قربت می‌کند که اول که من صلاة را اتیان می‌کنم لله تعالی در سه تا یک قصد امر می‌کند. نه این‌که هر جزء صلاتی یک امر مستقلی دارد این‌طور کسی قصد نمی‌کند می‌گوید این صلاة را می‌خوانم که خدا امر کرده به این یعنی امر واحد. اینجا هم اگر بنا بوده باشد مجموع اغسال وجوب ارتباطی داشته باشند یک امر را قصد می‌کند. و اما اگر گفتیم هرکدام وجوب مستقل دارد آن‌و‌قت باید در هر یکی قصد قربت بکند. قصد قربت اتیان به داعی امر مستقل که باید این‌طور نیت بکند.

در عبارت عروه وقتی که این را ذکر کرده‌ است این‌طور است که اقوی این است که یک نیت برای مجموع اغسال کافی است بعد احتیاج استحبابی کرده است چون اقواء فتوی است بعد فرموده احتیاط این است نه، عند کل غسل تجدید بکند نیت را این می‌شود احتیاط استحبابی.

بعضی‌ها قدس الله أسرارهم از این عبارت صاحب العروة استظهار کرده‌اند که صاحب العروة مجموعه اغسال را یک غسل می‌داند یک مأمورٌ به می‌داند. وجوب این‌ها را ارتباطی می‌داند که سه تا وجوب ارتباطی دارد مثل ارتباطیت اجزاء الصلاة. بدان جهت چطوری که یک نیت بکند در صلاة یک نیت می‌شود به قصد قربت می‌شود در ما‌نحن‌فیه هم یک قصد قربت می‌شود یعنی وجوبش وجوب ارتباطی است.

و الظاهر و الله العالم این نحو نیست. چرا؟ چون که همین صاحب العروة که این کلام را فرموده درست دقت کنید چه می‌گویم بعد از چند مسئله ذکر کرده است مسئله‌ای که اگر متمکن از بعضی اغسال نشده از بعضش شد فرمود است آن‌که متمکن نیست از او تیمم می‌دهد میت را. آن‌که متمکن از او است غسل می‌دهد. معلوم می‌شود وجوب ارتباطی نیست. یک دلیل دیگر در باب صوم؛ دیگر صوم مسلم است که کل یوم وجوب مستقلی دارد دیگر همه ملتزم هستند شاید در علمای اسلام مخالفی نیست که در صوم شهر رمضان کل یوم وجوب مستقلی دارد. آنجا هم در باب صوم نگاه کنید در مسئله نیت صوم که صوم نیت می‌خواهد صاحب العروة فرموده است بر این‌که مجزی است انسان در اول شهر رمضان برای ایام شهر رمضان یک نیت کند. یجزی نیت جمعی. همین حرفی که ایشان فرموده است و الاقوی آنجا فرموده است که یجزی. حکم به اجزاء کرده است آنجا هم دارد که و لکن الاحوط تجدید را بر کل یوم تجدید بکند. و حال آن‌که در صوم دیگر وجوب ارتباطی که نیست؛ اصلا کسی از علمای اسلام قائل نیست که وجوب صیام ایام شهر رمضان ارتباطی است؛ یعنی اگر این روز روزه گرفتید فردا نگرفتید روزه امروز هم باطل می‌شود ارتباطی است. مثل این‌که تکبیر بگویید رکوع نکنید. کسی این را ملتزم نشده است.

بلکه صاحب العروة در ما‌نحن‌فیه غرضش این است آن‌که معتبر است در صحت عبادتی و منه أغسال در مقام، قصد قربت است. اما انسان این را تمییز بدهد که امر او استقلالی است یا امر او ارتباطی است این لازم نیست. بدان جهت در اول اگر قصد قربت کرد که من لله به جهت امر شارع میت را غسل می‌دهم یعنی به آب قراح غسل می‌دهم، این کافی است. مراد صاحب العروة این است به ضمیمه مسئله بعدی که نگاه کنید و تصدیق بفرمایید و به ملاحظه باب صوم شهر رمضان می‌بینید که مراد صاحب العروة این است که لازم نیست. چطور قصد وجه معتبر نیست در عبادت، قصد این‌که امر امر ضمنی است یا نفسی معتبر نیست، انسان لازم نیست در صلاة که قنوت می‌گیرد یا مثلا یک فعلی را اتیان می‌کند بداند که این امر نفسی است قنوت امرش نفسی است استحبابی نفسی است یا امرش امر ضمنی است جزء امر صلاة است جزء استحبابی صلاة است، این‌ها معتبر نیست که جزء امر (فرد) است یا امرش استقلالی است این‌ها در مقام امتثال معتبر نیست. فقط قصد قربت معتبر است. و قصد قربت به این می‌شود که اگر بپرسید می‌گوید چون که خدا خواسته است ما هم به جهت اطاعت فرمان خداوند این امر را اتیان می‌کنیم. اما ضمنی است یا استقلای است می‌گوید والله من درس نخوانده‌ام من به جهت امر شارع اتیان می‌کنم. همین مقدار کافی است. مراد الاقوی یجزی نیةً واحدة معنایش این است. خب احتیاطش این است که در هرکدام نیت تفصیلی قصد قربت تفصیلی امر مستقل، از ماس قصد کردن احتیاط مستحبی می‌شود.

بعد از فراغ بر این‌که در تغسیل المیت باید قصد قربت بشود این تغسیل میت را می‌تواند شخصی غسل اولش را زید بدهد میت غسل ثانی‌اش را عمر بدهد غسل ثالثش را هم بکر بدهد این عیب ندارد. لازم نیست یک نفر تمام اغسال میت را او موجود بکند. بلکه ایشان می‌فرماید می‌تواند غسل واحد را که سر و گردن باید اول شسته بشود ثم الیمین ثم الیسار ممکن است کسی اول سر و گردن میت را شست بعد آن یکی رفت دست راست را شست آن یکی رفت طرف چپش را شست یک غسل به سه نفر موجود شدند آن عیب ندارد. محذوری ندارد.

بعد در عروه می‌فرماید بر این‌که وقتی که جماعتی مشترک شدند در تغسیل میتی هرکدام باید یک قصد قربت بکنند چون از هرکدام یا تمام الواجب ساقط می‌شود آن‌وقتی که یکی تمام یک غسل را موجود می‌کند یا آن‌که صادر می‌شود بعض الواجب است و واجب تعبدی است باید قصد قربت بکند همه‌شان. می‌فرماید بله اگر یکی بشوید دیگری آب می‌آورد می‌ریزد و لکن آب را رساندن به اعضای میت به شستن با شخص دیگری است می‌گوید این لازم نیست قصد قربت کردن. این معلوم است بر این‌که این کارش غسل دادن نیست آب می‌آورد می‌ریزد به آن کسی که می‌خواهد میت را بشوید. این است. این فعلش غسل نیست. آن کسی که مغسل است او باید در غسل قصد قربت بکند. بعد دارد بر این‌که در این. احتیاط است آن هم قصد قربت بکند.

این وجه احتیاط را ما نفهمیدیم. بعد از این‌که این فعلش غسل دادن میت نیست میت را شخص دیگری غسل می‌دهد او چطور قصد کند که من میت را غسل می‌دهم قربتا الی الله؟ او فعلش غسل نیست قصد قربت بکند. و لو احتیاط مستحبی است اگر ؟؟؟ غسل نمی‌دهد میت را.

بله اعانت بر تغسیل میت خودش احسان است، خودش اعانت مؤمن است بر امتثال امر شارع، خودش احسان بر مغسّل است، احسان بر میت است، اگر این لله اعانت بکند این به جهت ثوابش است چون که ثواب به واسطه قصد قربت حاصل می‌شود و لو واجب توصلی باشد انسان ادای غیر را می‌دهد نه به جهت حفظ آبروی خودش اگر خودش حساب بود نمی‌داد، این به جهت خوف من الله ادای دین می‌کند که حق الناس در ذمه‌اش باقی نماند امروز که مطالبه می‌کند امروز نمی‌داد اگر حساب خداوندی نبود می‌گفت بگذار برای فردا، الان که زود بلند پا شد برود دین را ببرد این به حساب خداوندی است. این استحقاق ثواب داد. واجب تعبدی با توسلی هردو شریک هستند. مستحب تعبدی با مستحب توسلی هردو شریک هستند که استحقاب به مثوبت به واسطه قصد قربت می‌شود. انما افتراق توسلی و تعبدی در سقوط تکلیف است بلا قصد قربت. توسلی باشد امر ساقط می‌شود تعبدی باشد امر ساقط نمی‌شود. کما این‌که مرحوم آخوند در کفایه فرموده است. و کیف ما کان این لازم نیست.

ایشان در آخر عبارت می‌گوید که توزیع غسل بر اشخاص متعدده آن عیب ندارد حتی یک غسل را هم می‌تواند سه نفر اتیان بکند می‌دانید وجهش چی هست؟ وجهش این است که بعد از این‌که شارع غسل میت را بیان کرد که همان تغسیل است به ماء السدر و به ماء الکافور ثانیا و به ماء القراح ثالثا روایاتی که در کیفیت تغسیل وارد است لسان‌‌شان این است که یغسل المیت بالسدر اولا بماء فیه السدر اولا ثم بالکافور ثانیا آن ثانیا را توضیح داده در روایت خواهد آمد ثم بالقراح ثالثة این روایات مقتضی این است که میت این‌طور شسته می‌شود. چه یک نفر بشوید او را چه دو نفر بشوید چه پنج نفر بشوید، فرق نمی‌کند. منتها رعایت ترتیب باشد بشوید هنوز کسی سرش را نشسته این آخرش را بشورد، او نمی‌شود. او اول باید رأس را بشوید ثم رعایت ترتیب بشود. هنوز غسل سدرش تمام نشده این بالکافور می‌شوید این رعایت ترتیب باید بشود. این غسل میت این‌طور است.

مقتضای اطلاق روایات این است که واجب تعبدی و لو عبادت است و لکن و لو یک غسل هم ارتباطی است (سه تا غسل ارتباطیت ندارد) مع ذلک یک غسل هم ارتباطی است تشکیک عیب ندارد. مقتضای اطلاق روایات است. نفرمایید چرا صلاة میت این‌طوری نمی‌گویید؟ درست توجه کنید که چه می‌گویم نفرمایید چرا در صلاة میت همین‌طور می‌گویید یک کسی آمد دوتا تکبیره را گفت الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله بعد تکبیر ثانیه را گفت آن‌وقت صلوات بر نبی صلی الله علیه و آله را فرستاد و رفت کنار ،صدا کرد که مشهدی محمد تو بیا بقیه‌اش را بخوان او هم آمد از تکبیر ثالثه شروع کرد، چرا آنجا نمی‌گویید شما؟

درست دقت کنید در روایات تغسیل این‌طور وارد شده بود که المیت یغسّل بالسدر اولا که همان أول رأس الرقبة است بعد یمین بعد یسار ثم یغسل بماء فیه الکافور ثم بالماء القراح اطلاقش این است که غسل کننده هرکس بوده باشد منتها باید کسی باشد که مکلف بشود باید قصد قربت کند. به خلاف صلاة علی المیت؛ در صلاة علی المیت دارد که یکبر المصلی علی المیت اولا و یقول کذا ثمّ یکبر یعنی همان مصلی ثم یکبر ثانیا که تکبیرش تکبیر ثانیه می‌شود ثم یکبر ثالثة نه المیت یکبَّر مثل یغسل المیت نیست. المصلی یکبر علی المیت اولا و این را می‌گوید. یکبر ثانیا همان شخص. ضمیر مال فاعل است آن فاعل یکبر ثانیا و ثالثا. و یکبّر دیگر مشهدی محمد نمی‌شود این خودش باید تکبیر رابعه را بگوید.

[سؤال: ... جواب:] آقای من غلبه جایش این است که مطلق باشد قیدی وارد شده است در یک روایتی آن قید قید غالبی است مانع از تمسک به مطلق نمی‌شود. این‌ها اصول است باید منقح کنیم. و اما در جایی که در خطاب از اول متوجه هست به آن شخصی که بر میت نماز می‌خواند یکبر اولا و یکبر ثانیا و یکبر ثالثا این جای غلبه نیست. یغسل، یکبر نیست. یکبر علی المیت این‌طور نیست. المصلی یکبر، در باب غسل یغسل المیت بود. حفظ کنید! این مستفاد از خود خطابات شرعیه است در باب غسل، یغسل است در باب آن صلاة، یکبر هست.

بدان جهت دو نفر بخواهد بر میتی یک نماز بخواند بعضی نماز را او بخواند بعضش را این نمی‌شود. و اما اگر یک غسل را بخواهد دو نفر یا سه نفر موجود بکند این می‌شود.

و الحمد لله رب العالمین.