اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
عرض کردیم این دوتا روایتی که دلالت میکند اگر میتی مماثل نداشته باشد تا او را غسل بدهد و محرمی هم نبوده باشد اگر مماثل کتابی که کافر هست نصرانی است أو الیهودی است أو المجوسی است آن مماثل کافر را پیدا میکنند که میت را غسل بدهد و امر میکنند که آن کافر اول خودش را تنظیف کند از نجاست عرضی و بعد این میت را به آن ترتیبی که یاد دادهاند بشورد.
محقق قدس الله نفسه الشریف ذکر کردیم که در این مسئله در معتبر توقف فرموده است. و فرموده است به این دوتا روایت نمیشود عمل کرد. چرا؟ اولا این دوتا روایت من حیث السند ضعیف هستند. سند آن روایت عمار بن موسی الساباطی فطحیه هستند و سند روایت زید بن علی زیدیه هستند. و بعد فرموده است بر اینکه از کافر نیت متمشی نمیشود. شخص کافر که یهودی است یا نصرانی، تغسیل میت را نمیتواند به نحو عبادت اتیان کند چون که اعتقادی ندارد و عملش عملی است که محکوم به صحت نمیتواند بشود.
و بعضیها بر این حرف ایشان مطلب ثالثی اضافه کردهاند و آن این است که کافر نجس العین است کالکلب این تغسیل المیت کتطهیر المیت است برای اینکه بعد از تمامیت غسل پاک میشود و خود کافر که خودش نجس العین است چطور میتواند این را تطهیر بکند خودش آنکه آبی که به او مباشرت میکند دستی که به بدن میت میزند منجِّس است چطور میشود که میت طاهر بشود؟
عرض میکنم این سه تا شبهه است در مقام. روی این شبهات أو بعضها جماعتی از اصحاب ما توقف کردند در این حکم از متأخرین حتی مثل صاحب الحدائق که متعبد به اخبار است. ایشان هم روی نجاست کفار، توقف کرده است.
عرض میکنم اما این سه امر هیچ کدام از اینها مانع از عمل به این دوتا روایت نمیشود:
اما من حیث السند موثقه عمار بن موسی ساباطی این موثق از ثقات است و لو فطحیه هستند و لکن در حجیت خبر واحد امامیه اثنی عشری بودن معتبر نیست فقط ثقه بودن راوی معتبر است کما نقّح فی بحث الاصول. و این روایت من حیث السند موثقه است. و هکذا آن روایت زید بن علی که آنجا حسین بن عَلوان است علاوه بر اینکه در سند زیدیه هستند زید بن علوان گفتهاند عامی است و لکن در حقش مدح ثابت است. و بعضیها عامی بودنش را مخالف بودنش را انکار کردهاند گفتهاند شخص مستوری بود مذهبش را ستر میکرد امامی بود. روایت اگر حسنه بوده باشد موثقه بوده باشد یا صحیحه بوده باشد همهاش حجیت دارد کما نقح فی بحث الاصول. عمده دلیل در اعتبار اخبار، سیرة العقلاء و المتشرعة فی امور الدین است اینها به اخبار ثقات به اخبار حسان عمل میکردند و عمل میکنند. بدان جهت از ناحیه سند اشکالی ندارد.
تعجب از خود محقق است که در سند اشکال میکند چون که محقق در بحث اصول مسلکش این است: خبری را که مشایخ ما به اصحاب ما نقل کردند در کتبشان و به او عمل کردهاند آن خبر حجت است و لو ما سندش را ضعیف پیدا کنیم. این دوتا روایت دوتا روایتی است که مشهور قدما عمل کردهاند مشهور متأخرین عمل کردهاند در کتب ما مشایخ ثلاثه ذکر کردهاند نقل کردهاند. روی مسلک خود محقق در سند این دوتا روایت خدشهای نیست.
و اما امر الثانی که امر النیة بوده باشد اولا آن روز عرض کردیم تغسیل در مانحنفیه تغسیل تغسیل تسبیبی است مسلمانها تغسیل میکنند و لکن چون که مسلمانها مماثل نیستند تسبیبا غسل را موجود میکنند. چطوری که گفتیم اگر مسجد نجس بتواند شخص عذر دارد خودش نمیتواند تطهیر است جنب است نمیتواند داخل بشود و لکن شخص دیگری را اجیر میکند که تو را اجیر کردم شخص طاهر یا غیر جنبی را که این مسجد را تطهیر کن بعد هم از او پرسیدند که فلانی -از آن شخصی که اجیر گرفته- آن دیشب که ما در آن مسجد بودیم و آن مسجد نجس شد، بچه شاشید، تطهیرش کردید؟ میگوید بله صبح رفتم تطهیرش کردم این اسناد به خود داده میشود در موارد تسبیب.
غسل میت واجب است بر آن کسانی که قدرت دارند بر تغسیل بالمباشرة أو التسبیب تغسیل میت به آنها واجب است. بدان جهت در مقام تسبیت اگر عمل، عمل عبادی بوده باشد مسبّب قصد قربت میکند آن کسی که مباشر است نیت او معتبر نیست. انشاءالله اگر به حج تشریف بردید وقتی که در یوم عید اعمال منا را که اتیان میکنید سرتان را میتراشید آنجا فرض بفرمایید [به] کسی میگویید که بیا سر من را بتراش خودتان نیت میکنید که من حلق الرأسی که بر من واجب بود او را اتیان میکنم او قصد بکند یا نکند او مدخلیتی ندارد. کما اینکه اگر ذبح میکنید و قربانی میکنید یوم عید، شما قصد میکنید که آن هدیی که بر من واجب بود او را اتیان میکنم او را ذبح میکنم و حال آنکه ذابح شخص آخر است در یدش چاقو است او ذبح میکند و ربما هم اصلا مخالف است آن سنی عیب ندارد چون فعل تسبیبی مأمور به است اعم از فعل مباشری و فعل تسبیبی، فعل مأمور به است، و در مانحنفیه قصد را آن مسلمانهایی که بودهاند آن کافر را تعلیم کردهاند یا اجیر هم گرفتهاند که بیا این میت را بشور که بعید نیست با اجرت بوده باشد آنها مسلمانها نیت میکنند که میتمان را میشوریم نیت آن شخص مباشر اعتباری ندارد.
و لو تنزلنا عن ذلک گفتیم نه، باید مباشر نیت بکند کما اینکه بعضیها احتیاط کردهاند خب نصرانی میتواند قصد قربت بکند چون نصرانی اگر احتمال بدهد که اینهایی که مسلمانها طریقه دارند شاید طریقه اینها صحیح است ما طریقه ما اشتباه است خیلیهایشان همینطور هستند بدان جهت قصد میکنند که اینها وظیفه شرعی میدانند من هم آن وظیفه شرعی اینها را اتیان میکنم مرا مأمور کردهاند به اتیان این همان نیت است بیشتر از این دیگر آن نیت معتبر نیست. در آن مباشر وظیفه شرعی را که پیش اینها هست و لو وظیفه شرعی را اتیان میکنم. بدان جهت در مانحنفیه قصد هم متمشی میشود.
و أما الاشکال الثالث که خودش نجس العین است قد فرغنا از این بحث. این اشکال بر ما وارد نیست. ما در بحث نجاست کفار عرض کردیم که کتابی محکوم به طهارت است. و نمیگوییم که دلیل بر طهارت کفار اهل کتاب این دوتا روایت است نه، این دلیل نمیشود به جهتی که خواهیم گفت. و لکن اشکال بر ما وارد نمیشود. این اهل کتاب طهارت ذاتی دارند نجاست عرضی دارند چون که در مظنه شرب الخمر أکل لحم الخنزیر و امثال ذلک هستند أکل المیته هستند چون اینها تزکیهشان تزکیه نیست روی این اساس امام علیه السلام فرمود که خودش را شستشو کنند تا خودش از نجاست عرضی پاک بشود بعد میت را تغسیل بدهد.
این را هم بدانید در بعضی روایاتی که در بحث سؤر الکفار و أوانی الکفار وارد است امام علیه السلام اینطور تعلیل فرموده است که در اوانی آنها نخور فانّ فی أوانیهم المیتة و لحم الخنزیر. این معنایش تعلیل فرموده است امام علیه السلام امر به اجتناب را به نجاست عرضیه آنها. بدان جهت جمع کردیم بین الروایات گفتیم مقتضای این تعلیل و هکذا روایاتی که در آنها نفی شده است بأس از أکل از اوانی و آنها آنها را قرینه گرفتیم بر اینکه اینها نجاستشان نجاست عرضی است ذاتی نیست أهل الکتاب. یعنی مجوس و نصرانی و یهودی این سه طایفه.
اگر از این اغماض کردیم این بحث گذشته است آنجا مفصلا من أراد انیطلع فلیراجع ذلک البحث اگر گفتیم نه کفار نجس است اهل کتاب هم نجس است کما اینکه مشهور ملتزم شدهاند بین اصحابنا به نجاستشان خب میگوییم که منافاتی ندارد شیء نجس نجاستی که به تطهیر نجس میشود آبی که خودش پاک است و لکن به استعمال نجس میکند این منافات ندارد که این آب مطهر بوده باشد. این ملتزم است نظیر این را. درست به یادتان بیاورم: در بحث غساله بحثی بود که آیا غساله متنجسات که را به آب قلیل میشوریم این غسالهاش نجس است یا پاک است عدهای مشهور مابین الاصحاب میشود گفت ملتزم شدهاند که غساله نجس است. خب این ثوب چطور پاک شد با این آبی که نجس است آنها اینطور گفتهاند که اینطور بیان کردیم که فقط یادآوری میکنم فی الجملة گفتم وقتی که آب ملاقات میکند با آن ثوبی یا غیر ثوبی که متنجس است چونکه آن آب، آب قلیل است آن آبی که روی نجس ریخته میشود آن نجس میشود و لکن قبل الاستعمال پاک است نجس میشود وقتی که نجس وقتیکه این را شستید یعنی آب متنجس که فروگرفت و بعد از او خارج شد بالعصر یا به جریان اگر قابل عصر نبوده باشد وقتی که اینطور شد ادله دلالت میکند که ثوب پاک شده است چون امر به غسل شده بود ما هم شستیم او را. گفتند لازمه پاک شدن ثوب این است آن کسی که مثلا با دستش شسته است دستهایش هم بالتبع پاک میشود بدان جهت در توابع مطهرات گفتیم و لکن آن آبی که میریزد آن آب متخلل که غساله که همه آب پاک نمیشود یک مقداری خارج میشود که متعارف است آن مقداری که متخلل است او پاک میشود آن آب بعد از تنجس پاک میشود مثل دستها. و لکن آن آبی که ریخته شده است دلیل نداریم بر پاکیتش چون امام علیه السلام در روایات فرموده است بشور با او نماز بخوان معلوم است که به شستن، ثوب، پاک میشود به آنکه لازمه شستن است که عبارت است که با دستها میشورد پاک میشود آنکه لازمه شستن است مقداری از آب متنجس میماند آب قلیل است لاقی نجسا متنجس میشود و لکن آنکه خارج میشود او دلیل نداریم بر طهارتش او نجس میماند. خب چطور شد که در آنها شما ملتزم شدید که آبی که متنجس میشود به استعمال پاک میکند شیء متنجس را اینجا هم ملتزم میشویم که کافر نجس است و لکن که آبی که قبل از استعمال این کافر پاک است و به استعمال کافر نجس میشود میت را پاک میکند.
بدان جهت در مانحنفیه اشکالی ندارد که ملتزم بشویم که آن آب نجس است اینکه دست میزند موقع شستن به بدن میت آب نجس میشود و لکن وقتی که غسل تمام شد بدن پاک میشود مثل آن ثوب. این اشکالی ندارد وقتی که دلیل دلالت کرد، طهارت و نجاست امر اعتباری است شارع اینطور اعتبار کرده است که بدن پاک میشود.
[سؤال: ... جواب:] دلیل، این روایات؛ که میگوید غسل بدهید یعنی آن غسل مأمور به را کتابی بدهد. عرض میکنم در مانحنفیه -درست به عرایضم برسید اگر برسید نکتهای انشاءالله نمیماند جای خدشه باشد- عرض میکنم بر اینکه این روایاتی که در مقام وارد شدهاند این روایات دلالت میکند آن غسل مأمور به حاصل میشود.
و لکن صاحب عروه قدس الله نفسه الشریف میگوید اگر ممکن بشود که این کتابی میت را بشورد دستش به آب نخورد و به بدن میت هم نخورد موقع شستن واجب است این کار بشود ممانعت بشود یعنی آب را کس دیگر میریزد، غیر مماثل میریزد این هم دست نمیزند این کافر از آن دستکشهای پلاستیکی پوشیده است که بلند است دستکش هم که پاک است ظاهرش با او بدن میت را میشورد این متعین میشود. و اگر بشود میت را کتابی در کر و جاری بشورد که کر و جاری منفعل نمیشود او متعین است. خوب اگر اینها ممکن نشد عیب ندارد بشورد همینطور دست بزند به بدن میت هم دست بزند غسل را بدهد. چرا ایشان این ترتب را قائل شد؟ معنایش این است که اگر بتواند آب را در طهارت نگه بدارد منفعل نشود و بدن میت به مباشرت کافر منفعل نشود باید این کار را بکند. چونکه چون صاحب عروه از فقهایی است که کتابی و غیر کتابی همه را نجس میداند چرا این را مقدم میکند؟
سرّش این است که در موثقه عمار یک کلمهای هست -درست توجه کنید ببینید چطور میشود!- در موثقه عمار دارد که یغتسل النصاری ثمّ یغسلونه نصاری خودشان را تنظیف میکنند ثم یغسلونه فقد اضطرّ اضطرار حاصل شد وقتی که بشود دستکش بپوشد یا اینکه فرض کنید در کر و جاری بشورد اضطراری نیست از این حیث. بدان جهت این کلمه فقد اضطرّ -درست متوجه باشید چه میگویم!- که در این موثقه وارد است این پیر فقه را دعوت کرد که قید بیندازد که اگر ممکن شد که به آب دست نزند یا به بدن میت دست نزند باید این مراعات را بکند والا اگر این ممکن نشد که اضطرّ است عیب ندارد همینطور غسل بدهد بگوید که این پاک میشود.
پس بدان جهت این شبهات ثلاث که در مقام بود هیچ یکی از اینها مانع از عمل به این روایت نمیشود و به این روایت اخذ میکنیم.
بعد ایشان میفرماید در عروه اگر میت را همینطور غسل دادید تمام شد میت را کتابی غسل داد یا کتابیه غسل داد زن مسلمه را بعد مماثل پیدا شد ایشان میفرماید و ان وجد المماثل اعاده آن مماثل باید غسل را اعاده بدهد.
این را میدانید تارة وقتی که میت را هنوز غسل دادهاند روی زمین است دفنی نکردهاند مماثل رسید از راه یک شخصی رسید میت ما زن بود شخصی رسید با او زنی بود زن گفت عیب ندارد من میتوانم غسل بدهم در این صورت اعاد. یک وقت نه دفن هم کردهاند خاک هم ریختهاند این زن با مرد رسید این همین مقتضایش همین است مقتضای فتوی عبارت از این است که باید در بیاورند دوباره غسل بدهند تا مادامی که به نحوی است که اگر از اول میدانستند که مماثل میرسد صبر میکردند که تا مماثل این را غسل بدهد مماثل در آنوقت رسید او واجب است این را تغسیل کند دوباره بشورد این را آن شستن قبلی فایدهای ندارد. این مقتضای اطلاق. بله اگر دفن کردهاند دیگر الان در بیاورید بدن کذا شده است نه، آن گذشت. تا آنوقت صبر کردند که دیگر نمیشود بو میگرفت آنها گذشت. و اما اگر اینطور نبوده باشد اگر بخواهند در بیاورند غسل بدهند مانعی ندارد باید آن غسل را اعاده بدهند.
میدانید این حضرات میگویند که این بدل بدل اضطراری است در موثقه بود فقد اضطر همینطور است که بدل بدل اضطراری بود. غسل بدل و لو از جنس مبدل است تارة بدل از جنس مبدل نمیشود مثل تیممی که بدل از غسل است آن بدل از جنس مبدل نیست غسل نیست او، مسح تراب است علی الجبین و الیدین. بدل تارة از جنس مبدل است مثل وضوی جبیرهای نسبت به وضو مثل غسل جبیرهای نسبت به غسل یا مثل این تغسیل کتابی نسبت به آن غسل میتی که مماثل باید مماثل مسلمان غسل بدهد. این بدل است بدل از جنس مبدل است و لکن بدل اضطراری است. وقتی که بدل اضطراری شد بدان جهت وقتی که مماثل رسید در وقتی که نه الان غسل دادنش مانعی نیست [اگر] اول میدانستند اینطور صبر میکردند این بدل اضطرار کشف میشود اضطرار نبود اینها خیال میکردند اضطرار را چون اضطرار نبود میتی است که اضطراری در تغسیل او نیست بدان جهت آن غسل کشف میشود باطل است این شخص باید غسل بدهد وظیفهاش این است که این را غسل بدهد.
تا اینجا صاف است مثلا هیچ اشکالی ندارد مقتضی القواعد است. بدان جهت است که در سایر موارد اضطرار انسان خیال کرد مضطر است فعلا متمکن نبود فعل اضطراری را اتیان کرد بعد منکشف شد که نه اضطرار مرتفع شد باید عمل را تدارک کند آن فایدهای ندارد چون آنکه موضوع است برای بدل اضطراری کما ذکرنا در همین مجلس کرارا ظاهرش اضطرار از صرف وجود مبدل است که صرف وجود مبدل را نتواند مکلف اتیان بکند مبدل غسل اختیاری است صرف وجود او را میتوانیم اتیان بکنیم چون که وقت وسیع است، اول میدانستیم تأخیر میانداختیم. بدان جهت در مانحنفیه باید آن بدلی را که اتیان کرده کشف میشود فاسد است مبدل را باید اتیان کرد.
و لکن اینجا یک چیزی گفتهاند که قلبها را به وسوسه انداختهاند بعضی از این فقهاء. و آن این است که فرمودهاند بله آن غسلی که داده شده است به این میت کتابیه غسل داد آن غسل را که به کتابیه داد اگر کسی بعد از آن غسل به میت دست بزند غسل مس به گردنش نمیآید اگر دستش تر بوده باشد به آن میتی بزند که آن کتابیه او را غسل داده بود دستش نجس نمیشود آخ من مس میتا قبل غسله یجب علیه غسل مس میت، من مس میتا با رطوبت یتنجس آن چیزی که هست یدش با آن شیئی که ملاقات با میت کرده است میگویند نه پاک میشود. حتی مرحوم حکیم قدس الله نفسه الشریف با آن خصوصیتی که در فقه دارد عبارت را مغلق مینویسد و مختصر که بر اهلش مینویسد آنجا دارد بر اینکه و إن لایترتب بعد این غسل و ان لایجب بعد از این غسل مس بر ماس و مترتب میشود بر این غسل مذکور طهارت میت. ایشان اینطور تعلیل فرموده است: دوتا وجه گفته میشود در این باب چرا پاک است چرا غسل مس میت نمیآید؟
دوتا وجه گفته میشود:
یک وجهی است که مرحوم حکیم فرموده است یعنی قبل از ایشان هم فرمودهاند ایشان این وجه را دارند که مراجعه بفرمایید. میگویند آن ادلهای که میگوید مس المیت بعد غسله لا بأس به صحیحهاش را سابقه خواندیم مثل اینکه صحیحه محمد بن مسلم بود لا بأس به گفتیم مطلق است هم از جهت غسل مس میت لا بأس به است و هم از حیث خبث لا بأس به است نجس نمیکند اینطوری گفتیم سابقا. یشان میفرماید آن ادله شامل میشود طبیعی الجنس را که جامع مابین المبدل و بدل است و هر دو چون مبدل و بدل یک جنس هستند ظاهر آن دلیل آن میتی که به او غسل داده نشده است یعنی طبیعی الغسل داده نشده است نه غسل اختیاری نه غسل اضطراری آن میتی که به او غسل داده نشده است مس او غسل میآورد برای شخص، مس او مع الرطوبة شیء را نجس میکند. این کتابی آن طبیعی فرض ظاهر اتیان شده است. این ظاهر کلام ایشان است.
اگر اینطور بوده باشد ما این را نمیتوانیم این را قبول کنیم چرا؟ چون نقض میشود به او که این غسل غسل باطل شد دیگر کشف شد به او که غسل غسل باطل است دیگر اینطور کشف کردیم چون که اضطراری نبود خیال میشد که غسل غسل صحیح است اگر بنا بشود غسل باطل و لو انسان اعتقاد بکند غسل صحیح است او هم اگر موجود شد بعد از او میت را مس کردن دیگر غسل نمیآورد. کسی مرد زن بود همانجا زن بود محرم میت، هم مرد بود مرد غسل نداد با وجود آن مماثل زن غسل داد او را خب گفتیم این غسل باطل است چون گفتیم که محرم آنوقتی غسل میدهد که مماثل نبوده باشد میت مرد است باید مرد او را غسل بدهد. زن به خیال اینکه محرم میتواند غسل بدهد گفت من میشورم تو زحمت نکش تو خیلی زحمت کشیدی در سفر موقع راه آمدن به شوهرش گفت من میشورم شست بعد از شستن کسی رسید گفت که مرحوم شده است؟ یک آخوندی رسید گفتند یک مردی گفت پس چرا این زن غسل میدهد او را زنش است؟ گفتند نه زن نیست محرم است گفت باطل است این غس.ل این باید مرد این را بشورد غسل باطل شد معلوم شد باطل است خب کسی مس کرد آن میت را که غسل باطل داده شده است غسل مس میت میآید یا نمیآید؟ باید مثل مرحوم حکیم قدس الله سره این تقریبی که اینجا فرمودند این تعلیلی که فرمودند آنجا هم بگویند که غسل نمیآید غسل مس نمیآید دست را مع الرطوبة زدن این پاک نمیشود این نجس نمیشود این را نمیشود ملتزم شد.
در بین تقریب آخر است -درست دقت کنید تقریب تقریب دقیق- و او عبارت از این است که چطوری که واجبات عینیه بدل اضطراری پیدا میکنند در واجبات کفاییه هم بدل بدل اضطراری میشود مانحنفیه واجب کفایی است واجب عینی نیست. در واجب کفایی همه مکلف است همینطور است یا نه؟ بعضی اشخاص اگر به آن فرد اختیاری مکلف نشدند چون نمیتوانند فرد اختیاری را موجود کنند اما فرد اضطراری را میتوانند موجود بکنند آن کسانی که متمکن نبوده است بر فرد اختیاری فرد اضطراری را موجود کردهاند آنها متمکن نیستند آنها فرد اضطراری را موجود کردهاند بعد کسی از راه رسید که او هم تکلیف دارد و لکن او متمکن از فرد اختیاری است، در مانحنفیه آن کسی که از راه رسید و متمکن از فرد اختیاری است او باید اتیان کند چرا؟ چون نسبت به او فرد اضطراری فایدهای ندارد در سقوط تکلیف چون اضطرار نیست خودش مرد است آن مرده هم مرد است میشورد و لو آنها شستهاند نسبت به آنها اضطرار است آنها شستهاند و لکن نسبت به این شخص، اضطراری نیست. بدان جهت باید غسل را بشورد وقتی که غسل را شست آنهایی که غسل را موجود کردهاند غسل نسبت به آنها تام است نسبت به آنها چون که اضطرار داشتن غسل نسبت به آنها تام است تکلیف آنها ساقط شده است. نسبت به اینکه از راه میرسد ان وجد المماثل اعاد آن مماثل اعاده میکند تکلیف مال او است تکلیف مال آنها نیستند. پس آنها چونکه فرد اضطراری را موجود کردهاند آن آثاری که بر اتیان طبیعی که یکی هم فردش اضطراری است که مس المیت بعد غسله لا بأس به هر دوتا را میگیرد آنها آن فرد اضطراری را موجود کردهاند آن فرد اضطراری نسبت به آنها صحیح است آنها تکلیف دیگر نداشتند و ندارند.
بدان جهت در مانحنفیه آن آثاری که بر طبیعی الغسل مترتب است بر طبیعی الجنس بر جنس مترتب است او مترتب میشود. این هم که از راه رسید دستتر بزند نجس نمیشود دستش چرا؟ چون طبیعی الغسل داده شده .بدان جهت او پاک است مس میت هم غسل نمیآورد و لکن مع ذلک باید اعاده غسل بکند. این خصوصیت واجب کفایی است. چونکه تکلیف لکل شخص است آنهایی که مضطر بودند اتیان کردند فرد را او نسبت به آن کسی که از راه رسید و مضطر نیست متمکن از فرد اختیاری است اتیان آنها فایده ندارد باید اصل مأمور به را اتیان بکند و اما آنکه بر اتیان طبیعی مترتب است در ادله که مس المیت بعد غسله لا بأس به آن اثر بار میشود.
مرحوم حاج آقا رضا همدانی آن فقیه باصله ادعا فرموده است این اثر هم که سقوط تکلیف از این کسی که از راه رسید این اثر هم مترتب میشود. ایشان فرموده است نه، آن میتی را که غسل ندادهاند این مکلف است غسل بدهد آنکه از راه میرسد چون آنها اضطرار داشتند و میت را نسبت به آنها اضطرار بود و میت را غسل دادهاند نسبت به آنها غسل دادهاند دیگر بر این غسل دادن واجب نیست یک غسل بیشتر شارع نمیخواهد.
میگوییم این حرف را نمیشود قبول کنیم چرا؟ چون اضطرار نسبت به این نیست. شارع فقد اضطر را دستور داده اضطر باید لکل مکلفین باشد. واجب واجب کفایی است باید لکل مکلفین مضطر بوده باشد. در این واجب کفایی که طبیعی الغسل شارع از همه میخواهد به این طبیعی الغسل دو تا فرد قرار داده اختیاری اضطراری. آن کسی که متمکن بر اختیاری نیست و خیال هم میکرد که کس دیگر اختیاری را نمیتواند، اتیان نخواهد کرد اضطراری را اتیان کرد او به وظیفهاش عمل کرد چون تکلیف به او هم متوجه بود واجب واجب کفایی است. و لکن آن کسی که از راه میرسد این روایت فرمود که عند الاضطرار چون که تکلیف به همه است باید برای او هم عند الاضطرار باشد از راه میرسد چونکه برای او اضطرار نیست بدان جهت او اعاده میکند و لکن آن دلیلی هم که فرموده است مس المیت بعد غسله لا بأس به این درست است مانحنفیه را شامل میشود، در مانحنفیه آن غسلی که داده شده است مضطر او را غسل داده است آن مضطری که نمیتوانستند بالمباشرة تغسیل بدهند آنها غسل اضطراری را موجود کردهاند دلیلی که میگوید مس المیت بعد غسله لا بأس به مانحنفیه را میگیرد. غرضم
هم شبههای که مرحوم حکیم به ظاهر کلامش کردیم آن شبهه وارد نیست آنجایی که مماثل موجود است غیر مماثل غسل میدهد در آن حال آن اصلا مأمورٌ به نیست نه اضطراری نه اختیاری باطل است. آنجا مس المیت موجب غسل است نجس میکند آن غسل فایده ندارد آنکه نقض کردیم. به خلاف مانحنفیه. در مانحنفیه نسبت به آن کسی که غسل اضطراری داده است نسبت به او تکلیفش بود. منتها کس دیگر تکلیفی دارد که باید مأمور به اختیاری را اتیان بکند چونکه نسبت به او اضطرار نیست. چونکه اضطرار نیست آن غسل آنها نسبت به این باطل است آنکه نسبت از راه رسیده است باطل است. بدان جهت آن غسل را باید اتیان بکند چونکه آنها مأمور به را اتیان کردهاند نسبت به آنها اضطرار بود آن دلیلی که میگوید مس المیت بعد غسله لابأس به او مقتضایش این است. و لعله و الله العالم مرحوم حکیم این را اراده کرده است همین وجه را که عرض کردیم اراده کرده است و لو عبارتش مناسبتی ندارد. تأمل بفرمایید.