اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در این مسئله بود که وجوب التغسیل کوجوب التکفین از میتی که شهید است از او ساقط شده است. کلام در این بود که آن شهیدی که از او تجهیز بالتغسیل و التکفین ساقط است آن کدام شهید است؟ عرض کردیم صاحب العروة قدس الله سره دو نفر را داخل این شهید که تغسیلش ساقط است قرار داد:
یکی آن شخصی است که در خود معرکه جان داده است چه کسی بر اینکه او را موقع جان دادن در معرکه بالای سرش حاضر بشود از مؤمنین مقاتلین چه حاضر نشود یعنی موقع جان دادن مؤمنین او را درک کند این اثری ندارد درک کند یا نکند. مجرد اینکه شخص در معرکه جان داد او شهید حساب میشود. میدانید وقت القتال معرکه است بعد از اینکه وضع الحرب اوزارها جان دادن بر او داخل این نیست. موقعی که حرب قائم بود جان داده است در معرکه چه مسلمانی بالای سر او حاضر بشود یا نشود. یکی این شخص بود.
و دیگری شخصی بود که موقعی که جنگ هست و حرب اوزارش را نگذاشته است شخص در این حال افتاد بر زمین و او را مسلمین خارج کردند از معرکه به پشت معرکه کما اینکه مرسوم است فی الحروب فی یومنا هذا کسانی که میافتند زخمی میشوند اینها را پشت معرکه میبرند نقل میدهند. ایشان در این جا تفصیل داد. فرمود در حالی که حرب قائم است این شخص را از معرکه خارج کردند و بلا فصل جان داد این هم ملحق به شهید است لایغسل و اما مع فصل جان داد او یغسل و یکفن کسائر الموتی. این تفصیل را داد.
عرض کردیم منشأ این اختلاف بین القولینی که ذکر کردیم منشأش فهم از روایات است. در صحیحه أبان بن تغلب وارد شده است بر اینکه کل کسی که مقتول فی سبیل الله است لایغسل. مراد از سبیل الله کما سنذکر حرب است حربی که فی سبیل الله بوده باشد به قرینه ذیل روایت که امام علیه السلام استشهاد میکند رسول الله حمزه را تغسیل نکرد. این سبیل الله حرب فی سبیل الله است. هر مقتولی که فی سبیل الله مقتول شد لایغسله یصلی علیه و یدفن فی ثیابه. این حکمی بود که در این صحیحه وارد شده بود. از این استثناء فرمود امام علیه السلام الا أنیدرکه المسلمون و به رمقٌ مگر آن مقتول فی سبیل اللهی که مسلمین او را درک کنند و در حالی که هنوز حیات داشت رمق حیاتی و قوت حیاتی هنوز در او بود روحش از بدنش مفارقت نکرده بود.
اشکال در این استثناء است الا أنیدرکه المسلمون و به رمقٌ خودش موضوعیت دارد یعنی اگر شهیدی و مجروحی در قتال مسلمین به بالای سر او رسیدند درک هم حضور عنده است مثل کسی که جان داده است شخصی میگوید من او را در آخر عمرش موقع جان دادن درک نکردم یعنی حاضر نبودم این الا أنیدرکه المسلمون یعنی مسلمون موقعی که او جان میدهد بالای سر او حاضر بشوند که خودش موضوعیت دارد. اگر موقع جان دادن یعنی قبل از اینکه روح از بدنش جدا بشود مؤمنین مسلمین حاضر شدند بالای سرش او باید تغسیل بشود. مسلمین بالای سر او حاضر شدند مراد از مسلمون جنس است کما اینکه این قائل فرموده است یعنی مسلم بالای سرش حاضر بشود موقعی که هنوز زنده بود این غسل داده میشود چه مسلمان در معرکه موقعی که جان دارد هنوز حاضر بشود بالای سرش چه بعد در خارج از معرکه بالای سرش حاضر بشود این یغسل.
این فتوایی که اینطور گفته بودند و فرموده بودند منشأش این است که ظاهر این عنوان موضوعیت است الا أنیدرکه المسلمون یعنی الا أنیدرکه قبل موته مسلمون درک هم به معنای حضور عند بالین است که موقع جان دادن بالای سرش حاضر بشود. فرق نمیکند حال الحرب باشد بعد الحرب باشد کما اینکه این قائل تصریح فرموده است در معرکه در میدان جنگ باشد یا خارج معرکه بوده باشد این تغسیل داده میشود این موضوعیت است.
این حرف عرض کردیم منافات دارد با آنکه مقطوع است اجمالا در غزواتی که در اسلام واقع شده است که بعضی مسلمین عند قیام الحرب که هنوز حرب تمام نشده بعضیاش را میدیدند رفقایشان بالای سرشان هم بودند در قضیه کربلا هم بود کما ذکرنا بدان جهت التزام به موضوعیت این لایمکننا المساعدة علیه. این منافات دارد با آنکه محکیّ در غزوات است. بلکه معلوم است اجمالا کسی که در غزوهای خصوصا آن قتالی که دسته جمعی بود. تن به تن دو جور است یک وقت این است که همه تن به تن قتال میکنند در یک آن. یک وقت نه تن به تن یکی افتد قتال او تمام میشود دیگری به میدان میرود. در دو قسم حرب که در اسلام واقع شده است خصوصا در قسم ثانی موقعی که یکی میافتاد بالای سرش حاضر میشدند که اصحاب سیدالشهدا سلام الله علیه همینطور بود ربما حاضر میشدند و به رمق هنوز جان نداده بود. بدان جهت این معنا نمیتوانیم تصدیق کنیم به حسب اینکه در خارج واقع شده است خصوصا در قضیه کربلا که آن روز اشاره کردم.
بدان جهت گفتیم که این الا أنیدرکه المسلمون موضوعیت ندارد به آن معنا بلکه این درک اشاره است به درک خارجی که گفتیم مقاتلین را مسلمون یعنی آنهایی که قتال میکردند در دو مورد درک میکردند مقاتل را:
یکی این بود که حرب وضع اوزارها و منقضی بشود مسلمین یعنی و لو یک طایفهای از مقاتلین اینها برمی گشتند که قتلهای خودشان را پیدا کنند و دفن کنند وقتی که حرب وضع اوزارها و لو در معرکه بود و لکن بعد از اینکه عنوان معرکه، معرکه سابقی قد وضع الحرب اوزارها شد عنوان معرکه فعلی نیست معرکه بود وقتی که فحص میکنند از قتلها کسی را پیدا کنند که هنوز جان دارد این را ملتزم میشویم که الا أنیدرکه المسلمون و به رمق.
یکی هم اینکه این تفقد آنوقتی میشود که قتل هنوز وضع اوزارها نیست و لکن عدهای در قتل مکلف هستند که مجروحین را از میدان جنگ نقل کنند که شاید مداوا بشوند زیر پا له نشوند کما اینکه در حروب است. یکی هم درک مسلمون در این صورت میشود که وقتی که کسی افتاد به زمین و لو حرب وضع اوزارها نیست، او را وقتی از معرکه نقل کردند و زنده بود او بعد بمیرد تغسیل میشود. این همینطور است. آنکه ما میتوانیم الا أنیدرکه المسلمون به قرینه آنکه هست در تواریخ نقل شده است بلکه مقطوع اجمالی است چون مجرد اینکه شخصی از اسب افتاد یا به زمین افتاد روحش به مجرد افتادن خارج نمیشد و روی این حساب بعضیها میدیدند و بالای سرش بودند در قسم از حروب به آن نحوی که گفتیم در این صورت اگر آنجا جان داد در معرکه همینطور است که تغسیل نمیشود و لکن اگر بعد انقضاء القتل درک کردند حی بود یا نقل کردند به پشت معرکه حی بود و در پشت معرکه مرد او تغسیل میشود. در این صورت همینطور این دو قسم را میتوانیم بگوییم. این را که نقل میکنند به پشت معرکه آنجا میمیرد پشت معرکه میمیرد در حالی که حرب بود این همینطور است، یک وقت این است که موقع برداشتن خودش داشت جان میداد اینطور بود اینطور اگر بوده باشد که به خارج معرکه که رساندند دیگر تمام شده بود اگر اینطور بوده باشد این لاحق به شهید است که در عبارت عروه این فرموده الا اینکه از معرکه در حال الحرب خارج بکنند و بلا فصل بمیرد این اطلاق عبارت صاحب عروه را ما نمیتوانیم مساعدت کنیم.
[سؤال: ... جواب:] عزیز من ما نوکر کلام ائمه هستیم ما اینها را به ولایت قبول کردهایم کلام اینها حجت است فتوی باید بر طبق کلام اینها باشد خودشان فرمودهاند ثقات عدولی که از ما نقل میکنند او کلام ما است ما با این روایت صحیحه أبان کلام امام رفتار میکنیم چرا اینطور شده است ما مکلف به چرا نیستیم یک جایی قطع داشته باشیم که نه این مراد نیست فهو والا نداشته باشیم اطمینمان نداشته باشیم امارات حجت است. اصول را منقح کنید اصول اساس الفقه است.
روی این اساسی که هست آنجایی که از معرکه حین القتال خارج کردند به بیرون یک وقت از حال اخراج از معرکه در حال جان دادن بود اگر خارج بردند الا أنیدرکه المسلمون و به رمق هنوز خارج معرکه نرسیده جان داد یا به مجرد رسیدن جان داد این را میشود لاحق کرد. الا أنیدرکه المسلمون و به رمق از این منصرف است. و اما نه، بردند خارج معرکه خودش هم فرض کنید زنده بود بعد از دو دقیقه جان داد این را صاحب العروة که میگوید بلا فصل جان داد، بلا فصل است عرفا دیگر، وقتی که رساندیم گذاشتیم زمین جان داد، این کلام ایشان این هم ملحق به شهید بشود که تغسیلش لازم نبوده باشد این محل اشکال است چون که الا أنیدرکه المسلمون و به رمق این را میگیرد چون درک گفتیم در دو مقام میشود که در حال حرب زنده او را برسند و حمل کنند خارج معرکه میگویند رسیدیم نگذاشتیم بدنش زیر اسبها له بشود بردیم خارج معرکه خودش هم زنده بود رمق داشت. چون استثناء صدق میکند این کلام صاحب العروة را که اطلاق دارد خارج از معرکه بردن و بلا فصل جان داد این اطلاقش درست نیست. اگر خارج معرکه رسید روح داشت گذاشتند زمین و جان داد صدق میکند که الا أنیدرکه المسلمون و به رمق و لکن اگر برداشتند در حال جان دادن در حال احتضار بود تا برسانند خارج المعرکة میگویند که خب الا أنیدرکه از این منصرف است درک نکردیم نتوانستیم ببریم بیرون جان داد هنوز در معرکه بودیم جان داد.
بدان جهت در مانحنفیه بعض فحول از محشین قدس الله أسرارهم که تقیید کردهاند این که میفرماید قسم ثانی أو اینکه از معرکه خارج بشود و بعد از خروج از معرکه جان بدهد بلافصل غسل ساقط است اینکه حاشیه زدهاند و فیه اشکالٌ و الاحتیاط لایترک سرّش این است که الا أنیدرکه المسلمون این را میگیرد. چونکه میگیرد لازمهاش این است که تغسیل بشود. پس آنکه ساقط میشود از او کسی است که در معرکه جان بدهد و لو در آخر معرکه که رساندند جانش تمام شد. این شخص بوده باشد که مشهور هم به او ملتزم شدهاند و در کلماتشان هست. و جمع بین الروایات هم کردیم و گفتیم محذوری ندارد.
و اما الشهید به عنوان شهید که در صحیحه زراره وارد شده است که امام علیه السلام در آن صحیحه فرمود. روایت هشتمی بود. و عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن حماد عن حریز عن اسماعیل بن جابر و زراره صحیحه اسماعیل بن جابر و زراره عن ابیجعفر علیه السلام قال قلت له کیف رأیت الشهید یدفن بثیابه قال نعم فی ثیابه بدمائه و لایحنط و لایغسل و یدفن کما هو این شهید مطلق است و لکن خواهیم گفت این طلب شما بوده باشد این شهید اگر اطلاقش هم بگیرد آن را که خارج معرکه بردهاند و لو بعد فصل زمانٍ لازم نیست که جراحتش سرایت بکند به سرایت جراحت بمیرد و در حال خون ریزی بود تا بردند خارج معرکه گذاشتند بعد از یک ربع ساعت تمام کرد دیگر نتوانست و مرد و لو جلوگیری هم کردند بستند او را فایدهای نکرد و لو این را شهید عرفا گفته بشود و این صحیحه او را بگیرد الا الا أنیدرکه المسلمون و به رمق تقییدش میکند. میگوید شهید یدفن بثیابه الا أنیدرکه المسلمون و به رمق که عرض کردم درک مسلمون و به رمق دو صورت دارد دو صورتش یکی بعد انقضاء الحرب است اوزارها عند تفتیش القتلی است للدفن و لو در آنوقت معرکه تمام شده باشد شخصی رمق داشته باشد او یغسّل. یکی هم این است که شخص را در حال قیام الحرب میبرند به خارج عند خارج المعرکة میبرند وقتی که به خارج المعرکة رسیدند بلافصل جان داد که صاحب العروة میگوید و میگوییم قبل از اینکه به خارج معرکه برسد جانش تمام شد که در حقیقت در معرکه جان داده است در حال حرب در معرکه جان داده است که در حقیقت مراد از شهید آن میشود که در معرکه جان بدهد آنطور میشود که کما اینکه ذکر کردیم. این مقتضای ادله بود خدمت شما عرض شد.
آنوقت در مانحنفیه کلام میشود در جهت ثانیه این را میدانید که جهاد دو قسم است یک جهاد ابتدایی است.
[سؤال: ... جواب:] آقا شیخنا خدا حفظت بکند اولا در روایات، معرکه و قتال هست که خواهیم گفت. قتال یعنی معرکه. معرکه یعنی آنجایی که قتال هست موضع قتال را که قتال هست معرکه میگویند. اگر قتال منقضی بشود میگویند کانت هذه البقعة معرکة. الا أنیدرکه المسلمون گفتیم موضوعیت دارد یا عنوان مشیر است؟ گفتیم عنوان مشیر است. درک درکی [است] که متعارف است عند القتال گفتیم درک در متعارف عند القتال در دو مورد میشود.
أما الجهت الثانیة اما جهت ثانیه که بحث میکنیم در مانحنفیه صاحب العروة قدس الله نفسه الشریف کما اینکه میدانید جهاد دو قسم میشود:
یک جهاد جهاد ابتدایی است که مسلمین هجوم میبرند به بلاد الکفار للقتال و دعوت آنها به اسلام که اگر قبول نکردند قتال بکنند. در این قتال در جهاد ابتدایی ایشان میفرماید کسی که در این معرکهای که امام است أو نائب خاص امام است چون ظاهر کلام این است که این جهاد در او بوده امام یا نائب خاصش نائب خاصش شرط است بدان جهت در مانحنفیه مع الامام بوده باشد لازم نیست امام خودش حاضر بوده باشد و لو نائب خاصش بوده باشد که سرلشکری که تعیین کرده است که برود فتح کند نائب خاصش هم باشد کافی است. کسی که با فرمانده امام یا فرماندهی نائب خاص جهاد ابتدایی میکند در آن معرکه بیفتد آن معرکهای که گذشت بیفتد و مسلمین او را درک نکنند غسل از او ساقط است.
قسم ثانی از جهاد جهاد دفاعی است. جهاد دفاعی این است که کفار و مشرکین حمله کردهاند بر بلاد المسلمین و مسلمین قیام کردهاند دفاعا عن الحوزة الاسلامیة و بیضة الاسلام یعنی مجتمع المسلمین از مجتمع مسلمین دفاع میکنند که این کفار شرشان را دفع کنند. لازم نیست اینجا امام بوده باشد یا نائب خاصش بوده باشد جهاد جهاد دفاعی است در جهاد دفاعی حتی در آن صورتی که لا سمح الله روز به جایی رسید که در بقعهای از مسلمین آنجا حاکم شرع هم نبود کفار حمله کردهاند مسلمین واجب است قیام بکنند دفاعا. بر مسلمین واجب کفایی است که دفاع بکنند وقتی که دفاع کردهاند آنکه در آن معرکه کشته میشود و در آن معرکه ساقط میشود و مسلمین او را درک نکردهاند و بی رمق به آن قیدی که گفتیم آن هم لایغسل و لایکفن بل یصلی علیه و یدفن فی ثیابه کما ذکرنا. علی هذا الاساس ایشان این را میفرمایند.
عرض میکنم این جهاد جهاد دفاعی است. این هم همینطور است. آن کسی که در جهاد دفاعی ساقط بشود آن هم به حکم شهید است. اینکه اول مع الامام أو نائب خاص بوده باشد او دیگر احتیاج به استدلال ندارد. قدر متیقن از شهید و قدر متیقن از مقاتل فی سبیل الله او است.
و أما الثانی که ایشان لاحق فرموده است که جهاد جهاد دفاعی است کلام این است که این را چرا لاحق کرد به آن جهاد ابتدایی که مقتول فی هذا الدفاع را هم لاحق کرد به او به چه دلیل؟ عنوان شهید بعضیها گفتهاند به اینها نمیشود تمسک کرد. چرا؟ که در صحیحه زراره بود چون که عنوان شهید مجمل است و چون که اجمال دارد نمیشود به او تمسک کرد قدر متیقن را باید گرفت. بعضیها [گفتند] لإجمال المفهوم که مفهوم شهید چیست آنوقت نمیشود به او تمسک کرد. میماند سایر روایات از سایر روایات کفایت است و لو ما قبول کنیم که شهید معنایش مجمل است الشهید فی سبیل الله معنایش مجمل است بعضی روایات کافی است در این.
از آن بعضی روایات یکی صحیحه أبان بن تغلب است که در صحیحه أبان بن تغلب که روایت نهمی بود. عن الکلینی عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن محبوب عن عبدالله بن سنان عن أبان بن تغلب که صحیحه بود قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول الذی یقتل فی سبیل الله یدفن فی ثیابه و لایغسل الا أنیدرکه المسلمون و به رمقٌ. مگر اینکه مسلمون او را درک کند و به رمق بلااشکال آن دفاع واجب است از حوزه اسلام و بیضة المسلمین به اعدائی که هجوم کردهاند و شوکت مسلمان را از بین ببرند عزشان را مبدل به ذل کنند دفاع از او واجب است کسی که در مانحنفیه دفاع میکند این، یقتل فی سبیل الله است. قتل فی سبیل الله صدق میکند و لو جهاد جهاد ابتدایی نبوده باشد. این قتل، قتل فی سبیل الله است.
نفرمایید این مضمون در سایر جاها هم صادق است مثل اینکه مثلا مسلمین در یک بلدی آبی ندارند کسانی رفتهاند تونل میکنند که آب را از جای دیگر بیاورند به این بلد مسلمین عطش [ دارند] مردم در حرج هستند در زحمت هستند رفت تونل میکند سنگ افتاد سرش کشته شد المقتول فی سبیل الله هم صدق میکند. نگویید این را که پشیمان میشوید چون اگر ذیل روایت را نگاه کنید این گفتیم قتل فی سبیل الله است قتال فی سبیل الله بالحرب بالمقاتلة چون در ذیلش دارد که امام علیه السلام استشهاد میکند بر اینکه انّ رسول الله کفّن حمزة فی ثیابه و لمیغسله چونکه حمزه هم تجرید شده بود لخت شده بود لخت بشود کما ذکرنا بعض بدنش یا تمام بدنش تفصیلش خواهد آمد این معلوم است که قتل فی سبیل الله را میگویند. من یقتل فی سبیل الله مال قتال است. در قتال وقتی که کسی اینطور کشته بشود همینطور است. بلکه هم مطلق الدفاع نیست کسی مثلا به خانهاش دزد حمله کردهاند شب با آنها قتال میکند یا کسی قصد سوء دارد با اهلش یا عیالش این در مقام قتال دفاع قتال میکند و کشته میشود یا دزد آمده مالش را ببرد نه با خودش کار دارد نه با عیالش هردو پیرمرد و پیرزن هستند این مالش را میخواهد ببرد مال خیلی است این دفاع میکند و کشته میشود. در روایات اگر یادتان بوده باشد در بحث حدود بحث کردیم آنجا مسئله دفاع را؛ گفتیم دفاع از عرض و مال و نفس مشروع است بلکه دفاع از نفس، واجب است دفاع از عرض و دفاع از مال هم که تفصیل سابقی را گفتیم دارد. در روایات دارد که من قتل دون أهله و ماله فهو شهیدٌ. کسی که قُتل آنوقتی که دفاع از نفس میکند در روایات به منزله شهید بود. شهیدٌ هم بود گفتیم این نه معنایش این است که تجهیز ساقط است این تنزیل ناظر به این است که فعلش فعل جایز است و مشروع است اجر شهید را دارد. من آنکه من سقط بیت علیه فمات فهو شهیدٌ به منزله شهید است. این تنزیل در ثواب است یا در بیان مشروعیت است. آن شهیدی که از او مقاتل در قتال بیفتد قتال عن بیضة الاسلام بوده باشد یعنی از مجتمع المسلمین بوده باشد اما دفاع از نفس خودش بکند یا از مال خودش بکند یا از عرض خودش بکند این حکم را ندارد. الا أنیدرکه المسلمون و به رمق خودش قرینه است که مال قتال است قتال دسته جمعی است که تعبیر به مسلمون که گفته است این معنایش این است که در حرب اینطوری کشته بشود.
بدان جهت آنجایی که در این صحیحهای که فرموده است الذی یقتل فی سبیل الله نه آنکه سنگ میافتد موقعی که آن کانال را میکند به سرش، مرده است نه او را میگیرد نه آن مواردی که انسان دفاعا از نفسه أو عن عرضه و ماله او را میگیرد و اما قتال دفاعی را میگیرد وقتی که مسلمین دفاعا هجوم میکنند.
عرض میکنم اینها چیزی که هست از مسلمات است اشکالی هم در این ندارند. یک کلامی ما اضافه میکنیم میگوییم که مستفاد از ادله این است که این هم مضاف است. و آن جایی است که کفار مسلط شدهاند بر بعض بلد المسلمین بعض بلد المسلمین در ید آنها هست یا خود کفار مسلط نشدهاند. أیادی الکفار که اسمش مسلمان فاسق فاجر است به بلدی از بلاد مسلمین مسلط شده است و مرتزقه با خود او وادار کرده است که مسلمین در آن بلد هجوم کنند به بلد آخر از مسلمین که کسر کنند شوکت مسلمین را در بلد آخر و مسلمین در بلد آخر را به ذُل بکشانند کما اینکه فی عصرنا واقع شده و واقع میشود در بعضی موارد کسی که در این قتال از بلاد که کفار حمله نکردهاند کفار در تختشان نشستهاند نوکر دارند از مسلمین آن کافی است. او جَمَعَ مرتزقته و هکذا أجبَرَ مسلمین که هجوم بکنند به بلد آخر از مسلمین این مؤمنین در بلد آخر و مسلمین در بلد آخر بلند شدند قتال بکنند دفاعا عن عزهم و بلادهم و مجتمعهم که این فاسق فاجر مسلط نشود و به ذل نکشاند أهل بلاد را آن هم وجوب دارد آن هم داخل این است. همین که در این روایت فرمود بر اینکه الذی یقتل فی سبیل الله آن هم قتل فی سبیل الله است تحفظ به مجتمع المسلمین و تحفظ بر عز آنها که به ذل نیفتد و دست و پای فسقه و فجرهای که مرتزقه هستند للکفار دست و پای آنها له نشوند عزشان محفوظ بماند آن هم همینطور وجوب دارد. مثل هجوم خود کفار است فرق نمیکند.
اینکه کفار بهانهای دربیاورند خودشان حمله نکنند اینطور وسیله درست بکنند کما اینکه میکنند فی یومنا هذا در بعضی موارد این هم اگر کسی قتال بکند در این مورد عز مسلمین و ناموس مسلمین و مجتمع مسلمین حوزة الاسلامیة و بلد الاسلام از او دفاع بکند این بوده باشد آن هم همین حکم را دارد. یقتل فی سبیل الله است. آن مقداری که خارج میشود در کانال میکند سنگی بیفتد یا دفاع شخصی میکند دزد را قتال کرده کشته شده است نه آنجاها همینطور است این دوتا خارج کردیم. اما این قسم اخیر که عرض کردیم و فرض کردیم این هم مثل دفاع اولیه فرض است که کفار خودشان حمله بکنند. بدان جهت این مسلمین را برداشته با خودش آورده تا مسلمین را مجبور کرده اجبارا همینطور است ممکن است بعضش مرتزقه بشود فاسق فاجر بعضی دیگر مجبور شدند آمدند عیب ندارند. این اهلی که در این بلد هستند دفاع میتوانند اگر دفاع از عزشان و مجتمعشان و حوزه اسلامیه موقوف بود که قتال کنند با آنها و شر آنها را بکنند عیب ندارد و لو از آن مسلمانهایی که مجبور شدند آمدند قتال میکند از آنها کشته بشود این هم عیب ندارد. این شخص شهید است کسی که کشته است از مؤمنین و مدافعین لایغسل و لایکفن بل یصلی علیه و یدفن فی ثیابه.
چرا؟ اطلاق این صحیحه میگیرد. این صحیحه و آن حسنهای که آن هم حسنه أبان بن تغلب است. احتمال دارد این حسنه أبان بن تغلب و این صحیحه أبان بن تغلب یک واقعه بوده باشد امام یک کلام را فرموده باشد. منتها به دو سند نقل شده است. سند دیگرش محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن أحمد بن محمد عن علی بن الحکم عن الحسین بن عثمان عن ابن مسکان عن أبان بن تغلب قال سئلت اباعبدالله علیه السلام عن الذی یقاتل فی سبیل الله أیغسّل و یکفّن و یحنّط قال یدفن کما فی ثیابه الا أنیکون به رمق که الا أنیکون به رمق هم معنایش معلوم شد یدرکه المسلمون و به رمق ثمّ مات الا أنیکون به رمق ثم مات فانه یغسل و یکفن و یحنط و یصلی علیه لأنّ رسول الله ... این تعلیل بر اصل الحکم است که تغسیل ساقط میشود از آن کسی که مقاتل است.
یک مطلب دیگری که در مانحنفیه محلش است چون یومنا هذا محل ابتلاء میشود یکی این است که این مسلمانها که اینجا مقتول میشوند در این معرکهای که ما فرض کردیم خارج از فرض صاحب العروة و دیگران است این فرض اخیری که گفتیم فی زماننا هم اتفاق میافتد مقتول فی هذه المعرکه هم شهید است اطلاق مقتول فی سبیل الله او را میگیرد کلام واقع میشود در آن مسلمانهایی که کشتند کشته شدهاند از آن مسلمانهای عدو که رئیسشان اسمش مسلمان بود فاسق فاجر بود و مسلط شده بود و این قوم را مجبور کرده بود که اینها هجوم بکنند جماعتش را و لو بعض دیگر، مرتزقه خودش بودند کلام این است که آنها هم مسلمان هستند آنها هم کشته شدهاند آنها که شهید نیستند آنها را چکار کنیم آنها را تغسیل تکبیر نماز بخوانیم یا نه؟ میگوییم بر اینکه در مانحنفیه که هست در مانحنفیه آنها تجهیزی ندارند. منتها نه اینکه آنها شهید هستند این به جهت این است که این تجهیز شارع که قرار داده است لاحترام الاسلام و المسلمین است که مسلمان احترام دارد لحرمة الاسلام که کافر را منع کرده جهزوا موتاکم صلوا علی موتاکم این به جهت تجهیز حقی است در میت علی الاحیاء که این حق را در او رعایت بکنند حقی که مشروع شده است لحفظ کرامت او. وقتی که فرض کردیم بر اینکه آنها عدو هستند اینطور کردهاند هجوم کردهاند اینها اسقاط احترام کردهاند. چطور کردهاند تفصیلش را فردا انشاءالله عرض میکنیم.