جلسه نهصد و پنجاه و هفتم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

صاحب العروة می‌‌فرماید: در مرجوم و مرجومه، و المقتصّ منه، امر می‌‌کند امام علیه السلام یا نائب خاصّش یا نائب عامش که این کسی‌که بنا است مقتول بشود برجم او بالقصاص منه، این، غسل کند بغسل المیت (اوّلا خودش را به سدر بشورد ثمّ بالکافور ثمّ بالماء القراح، و بعد از آن این شخص رجم می‌‌شود یا قصاص گرفته می‌‌شود. این که این شخص مرجوم یا مقتصّ منه، باید خودش را به نحو تغسیل المیت غسل بدهد این، ظاهر کلمات کثیر من الاصحاب است؛ و کلام واقع می‌‌شود در وجه این، دو تا وجه گفته می‌‌شود:

وجه اوّل این است که در روایت وارد شده است: "المرجوم و المرجومه یغسَّلان و یحنَّطان و یکفَّنان و یصلّی علیهما" آن‌وقت هم دفن می‌‌شود. "یغسَّلان و یکفَّنان" یعنی غیر، غسل می‌‌دهد. و آن غیری که غسل می‌دهد به قرینه یکفنان و یحنطان اعمال تجهیز است. آن غسل تجهیز است که غیر این را غسل می‌دهد و حنوت و کفن می‌کند.

و لکن کما ذکرنا این نسخه ثابت نشده است. برای این‌که شیخ قدس الله نفسه شریف از کافی یغتسلان و یحتنطان نقل کرده است. یغتسلان المرجوم و المرجومه یغتسلان. حتی در ذیلش هم که دارد و کذلک المقتصین، نقل کرده است که یغتسل، نه یُغسل. یغتسل و یحتنط. چون که این نسخه شیخ از کافی نقل کرده است. و صاحب الوافی هم از کافی این نسخه را نقل کرده است. بدان جهت این یغسلان ثابت نشد که نسخه روایت است. آن روایتی که مسمع کردین یا کُردین نقل کرده است او یغسلان است از امام نقل کرده است. بدان جهت این روایت از این جهت مجمل می‌‌شود. از جهت این که و ظاهر نسخه یغتسلان یعنی مرجوم و مرجومه غسل می‌‌کند. یعنی آن غسل احیاء را. ظاهرش این است چطور شخص، شخص الحی در سایر موارد غسل می‌کند فی الجمعة یغتسل الشخص مرجوم و مرجومه هم یغتسلان، غسل می‌کنند این جا تغسیل میت نیست. غسل می‌کنند غسل عبارت از شستن رأس و رقبه و الیمین و الیسار است. کما این‌که در بیان کیفیت غسل الجمعة امام علیه السلام غسل را کیفیتش را این‌طور فرمود. و در اغسال دیگر هم فرمود غسل الحیض و النفاس مثل غسل الجنابة. این اغتسال یغتسلان ظاهر در غسل الاحیاء است.

و اگر احتمالش هم داده بشود یغتسلان بتغسیل المیت آن‌طور غسل می‌کنند اگر این احتمالش هم داده بشود مجرد الاحتمال است. ظهوری در این معنا ندارد. غایة الامر این روایتی که هست این روایت مجمل می‌شود. از این حیث که یغتسلان خودش غسل کند غسل أحیاء را یا یغسلان یا یغتسلان غسل میت را تغسیل میت را می‌شود احتمال.

سا اوقات توهم می‌شود اینجا در مانحن‌فیه این شخص باید غسل میت بکند، نسخه یغسلان باشد یا یغتسلان بوده باشد باید غسل میت بکند به سدر بشورد خودش را ثم بالکافور ثم بالماء القرح. برای این‌که علم اجمالی هست بر این‌که این شخص آن غسلی را که می‌کند او یک غسل بوده باشد به ماء القراح یا سه غسل بوده باشد اوله بالسدر ثانیه بالکافور، ثالثه بماء القراح. آن در ما‌نحن‌فیه امرش مردد است که این هم به امر غیر بوده باشد که تغسیل بشود دیگران غسل کند، غسل بدهد اگر نسخه یغسلان باشد. یا خودش غسل بکند اگر نسخه یغتسلان بوده باشد. امر دائر است که در این شخص واجب بشود بر این‌که خودش غسل کند یا به دیگران واجب است بر این‌که به این غسل بدهند. بر خودش هم که واجب شد امر دائر است که آن غسل، بماء القراح بوده باشد یا به سدر بوده باشد. این علم اجمالی است. بسا گاه توهم می‌شود به ذهن شخصی که خبیر نیست مسائل علم اجمالی را، خیال می‌کند اینجا مورد احتیاط است چون‌که علم اجمالی دارد به احد الغسلین یا غسل حی یا تغسیل میت. فرض می‌کنم این علم اجمالیه اثری ندارد. چون‌که این علم اجمالی انحلال حکمی دارد.

و الوجه فی انحلال الحکمی این است: اگر تغسیل بر دیگران بوده باشد آن‌وقت لازم می‌شود، آن‌هایی که تغسیل را بر دیگران واجب می‌دانند که بر امام واجب است یا بر عامة الناس واجب است همه متفقند که تغسیل به نحو تسبیبی است. یعنی غسلش را خود شخص باید بکند. منتهی به امر الغیر. این معنا مسلم عند الکل است. اگر تغسیل واجب بوده باشد به نحو تسبیب باید خود غسل را شخص مرجوم که بناء است رجم بشود خودش باید غسل کند منتهی به امر الغیر که تغسیل محقق بشود. اگر یغتسلان بوده باشد، یغتسلان غسل الأحیاء باید خودش یعنی بشورد. غسل الاموات یغتسلان غسل الاموات باید خودش بشورد. پس غسل کردنِ خود این شخص مرجوم که خودش را باید، رأسش را ابتداءً ثم آن بدنش را، این مقدار متیقن است معلوم است. احتمال می‌دهیم این یغتسل مشروط بوده باشد که باید در او شیئی من السدر باشد در آبش. و مشروط بوده باشد به دو غسل دیگر که یکی هم بالکافور ثم بالماء القراح.

مورد از موارد دوران الامر بین الاقل و الاکثر الارتباطی است. یا ارباب الاصول! در آنجا گفته شده است در دوران امر بین الاقل و الاکثر الارتباطیین اصالة البرائة در ناحیه اکثر و لو اکثر به نحو مشروط بوده باشد جاری است. کما این‌که این مغتسل که شخص است کما این‌که اصالة البرائة جاری است که آن اغتسالی که می‌کند شرط نیست سدر باشد و شرط نیست متعدد بوده باشد که سه غسل بشود و شرط نیست که دیگری امر بوده باشد در آن هم اصالة البرائة جاری است، چون باید امر غیر باشد که به نحو تسبیب بشود در او برائت جاری است، در اشتراط امر که به نحو فعل تسبیبی صادر بشود در او هم برائت جاری است. کما این‌که شک کنیم که آیا بر دیگران واجب است این را غسل بدهند در صورتی که خودش غسل کرده است بر امام یا غیر امام، امام را که من باب فرض می‌گوییم امام وظیفه خودش را می‌داند، آن فقیه شک می‌کند که بر من واجب است این را به نحو تسبیب غسل بدهم اصالة البرائة جاری است. بدان جهت در مانحن فیه این اصالة البرائة‌ها در اشتراط و اصالة البرائة در وجوب تغسیل به نحو تسبیب بر حاکم شرع و مجری الحد منحل می‌کند علم اجمالی را.

آنی که قدر متیقن است این باید غسل کند این جای برائت نیست. اصل غسل کردنش و لو به نحو تسبیب باشد و لو غسل میت باشد باید بشورد. چون‌که سدر، آب را باید از اطلاق خارج نکند. این غسل بالماء واجب است بر او متیقناً. نمی‌دانیم منتهی مشروط است واجب، بر این‌که فی مائه شیئٌ من السدر باشد در غسل، غسلین آخرین باشد یا به امر الحاکم بوده باشد، همه این قیود به اصالة البرائة مطروح است. کما این‌که وجوب فعل بر حاکم واجب است تغسیل به نحو التسبیب، که اصالة البرائة از این تکلیف در حق حاکم جاری است. منتهی در آن صورتی که فرض بفرمایید خودش غسل نکرد، حاکم شرع باید امر کند چون که غسل باید موجود بشود. بناء بر تعین الاغتسال باید حاکم شرع اجبار کند بر این‌که غسل بکند آن شخص.

علی هذا الاساس ما اگر فتوی دادیم بر این‌که این شخص غسل میت می‌کند بالسدر او الکافور ثم بالماء القراح تمسکاً بهذا الوجه، این تمسک صحیح نیست. بدان جهت از این طرف، با این وجه نمی‌توانیم اثبات بکنیم.

می‌ماند وجه ثانی. وجه ثانی این است که یتحنطان و یلبسان الکفن، این کفن بعد الغسل است غسل تغسیل میت است تحنیط بعد تغسیل المیت است. آنها قرینه هستند این تکفین و تحنیط و لو یغتسلان و یتحنطان بخوانیم، آنها قرینه است که مراد از یغتسلان و لو نسخه یغتسلان بوده باشد مراد غسل تغسیل میت است غسل میت است. چطوری که کفن و تحنیط باید بعد از مردن بشود، این غسل هم باید بعد از مردن بشود. چطور آنها مقدم بر موت شده است، این غسل هم مقدم بر موت شده است. این تغسیل تغسیل اموات است.

اگر کسی این وجه ثانی را گفت لا‌یمکننا المساعدة علی هذا الوجه ایضا. چرا؟ برای این‌که تکفین و تحنیط دو فرد ندارد. بدان جهت وقتی که می‌فرماید یلبسان الکفن و یتحنطان یا یلبّسان یحنّطان می‌فرماید معلوم می‌شود بر این‌که این همان کفن بعد الموت است که سه قطعه است. تحنیط بعد الموت است که در مساجد سبعه می‌شود. و اما بخلاف اغتسال، اغتسال دو فرد دارد، یک غسل أحیاء است یک غسل اموات است. امام علیه السلام که فرمود یغتسلان اگر نسخه یغتسلان بوده باشد کما هو محتمل ظهور در غسل أحیاء دارد. چون که ظهور در غسل أحیاء دارد، آنها هم قرینه نمی‌شود. چون‌که شارع ممکن است در تغسیل میت که مرجوم و المرجومه است که سه تا غسل را برای میت می‌دهند بعد از مردن، در این مرجوم و مرجومه بالاغتسال خودش اکتفا کند. وقتی که خودش اغتسال کرد دیگر آن غسل نمی‌خواهد.

چطوری که در آن صحیحه ابی‌بصیر از او استفاده کردیم که امام فرمود صبر بر حد خود شخص اقدام بکند به اجراء حد علیه، توبة و غفراناً صحیحه ابوبصیر دلالت می‌کرد که انه اغتسل بما هو طاهر الی یوم القیامة. چطوری که او ظاهرش این است بدل تغسیل المیت است اینجا هم به قبل الموت اغتسال بکند این بدل است از تغسیل بعد الموت. اغتسال أحیاء بکند آن اغتسال مجزی است. بدان جهت این که بعض الفحول فقهاء این‌ها فرموده‌اند این اولاً به سدر غسل بکند ثم ثانیاً به سدر ثم ثالثاً بر القراح، این مبنی بر احتیاط است. احتیاط عیب ندارد چون که اصالة البرائة مانع از احتیاط نیست. شیخ و دیگران تنبیهی از تنبهات برائت از اصول عملیه مانع از احتیاط نمی‌شود حتی طرق معتبره مانع از احتیاط نمی‌شود. مانع از غسل احتیاط نمی‌شود. غسل احتیاط امری است واین‌که وظیفه این است که این‌طور غسل بکند که ظاهر عبارت صاحب العروة است امر آخری است. این حکم مبنی علی الاحتیاط است فتوی نمی‌شود درست کرد.

ثم ایشان قدس الله نفسه شریف در عروه بعد از این‌که این امر را بیان می‌فرماید متعرض بر امر آخر می‌شود. و آن امر آخر این است: بعد از این‌که این غسلش داده شد غسل کرد به سه غسل بعد از آن تکفین می‌شود این شخص، کفن را می‌پوشد. ایشان در عروه این‌طور می‌فرماید، -درست توجه کنید!- کفن واجب سه قطعه است کما سیأتی. یکی مئزر است که مئزر از بدن میت عورتینش را مستور می‌کند و کاملش من السرة الی الرکبتین است این مئزر است. دیگری قمیص است که قمیص همان قمیصی است که بر میت می‌پوشانند که همان صدق بکند قمیص را چون قمیصی که به نحو قمیصه عربی است بلند است آن قمیص است چون مئزر را هم می‌پوشاند روی مئزر می‌آید. دیگری سومی لفافه است ایشان می‌فرماید این مرجوم و مرجومه بعد از غسل کردن دو قطعه را می‌پوشاند، مئزر را می‌پوشاند بعد قمیص را می‌پوشد و لکن لفافه را نمی‌پوشد. آن‌وقتی که رجم کردند یا قصاص گرفتند تمام شد آن‌وقت لفافه را به او می‌پوشانند. این فتوایی است که در صاحب العروة قدس الله نفسه شریف در عروه بیان فرموده است.

شما می‌دانید روایتی که ما خواندیم کلمات اصحابی که در اطراف روایت بحث کرده‌اند در آنجا این‌طور بود که یغتسلان و یتحنطان و یلبسان الکفن. ظاهرش این بود که هر سه قطعه کفن را می‌پوشد چون که کفن واجب سه قطعه است. این‌طور نیست که دوتایش را می‌پوشد یکی را زیر بغل می‌برد تا بعد الرجم بپوشاندش، این‌طور نیست. و این نحوی که ایشان در عروه فتوی داده اند. کما اعترف به صاحب الجواهر و غیر صاحب الجواهر این نحوی که ذکر شده است در روایتی وارد نیست.

و لکن الظاهر و الله العالم ایشان این ملاک تفصیل داده‌اند مستفاد از روایات است روایات کفن. -درست دقت کنید چه می‌گویم!- چون که در روایات کفن دارد که کما سیأتی لفافه که قطعه ثالثه است میت را در آن لفافه تمام جسدش را قرار می‌دهند. بدان جهت این شخص که بناء است رجم بشود یا قصاص بشود این که بعضی محشین فرموده‌اند لفافه را هم می‌پوشد فقط موضع قتل را یا سرش یا که نفس اقلا بکشد تا وقت رجم بشود سرش را باز می‌گذارد یا موضع قتل را در قصاص که قتل بالسیف است گردن و سرش را باز می‌گذارد، این‌طور باید بکند، این را نمی‌شود ما مساعدت بکنیم، آن‌که در متن فرموده است در عروه آن صحیح است. چرا؟ چون که در روایت دارد بر این‌که لفافه‌ای که واجب است، یوضع فیه جسد المیت. می‌دانید کسی که به رجم رفته می‌شود یا به قصاص می‌برندش یکی دو قدم راه می‌رود، یکی دو قدم راه می‌رود آن وضع، آن نحوی که واجب است وضع لفافه بگذارند و پاهاش رو ببندند و فقط موضع قتل باز بشود این نمی‌شود. این را، اقلا یکی دو قدم باید راه برود تا سر چاله برسد در رجم. یا فرض بفرمایید که پیش آن کسی که قصاص می‌گیرد برسد او را قصاص کند این قرینه عرفیه خارجیه است که در روایات در وصف لفافه وارد شده است آن قرینه خارجیه است که لفافه پوشیده نمی‌شود، یعنی واجب نیست پوشانیدن، پوشید عیب ندارد، پاهایش را نبست، آن سرش را هم باز کرد آن عیبی ندارد نه این‌که بگوییم حرام است، و لکن وجوبی ندارد، این قرینه خارجیه است که پوشیدن لفافه وجوبی ندارد به خلاف پوشیدن آن مئزر و قمیص، آنها واجب است. و لکن ؟؟؟ ثالثه پوشیدن او واجب نیست. آن‌وقتی که کشتند اگر نپوشیده آن‌وقت می‌پوشانند. و آنی که هم واجب است این است که مردم جسدش را در او قرار بدهند که حکم لفافه است.

[سؤال: ... جواب:] لفافه جزء کفن است قرینه عادیه است، عرفیه است که می‌گوید بر این‌که کفن می‌پوشد یعنی غیر اللفافه واجب است بپوشد.

عرض می‌کنم بر این‌که در ما‌نحن‌فیه این قرینه خارجیه موجب شد که رفع ید کردیم از ظهور روایت که یلبسان الکفن یعنی دو جزءش را می‌پوشد جزء سومش را قطعه سومش را نمی‌پوشد. و مؤید بر این روایاتی است که در فرار مرجوم از آن گودالی وارد است که اذا فرّ المرجوم از آن گودالی که در او رجم می‌شود، چون‌که مرجوم را در گودالی می‌گذارند، تا آن عورتینش را تا سره‌اش، خاک می‌ریزند که وسط خاک بماند. زن باشد تا صدرش می‌پوشانند در خاک بعد رجم می‌کنند. خب روایاتی وارد شده است در فرار مرجوم از آن گودالی، اگر پاهاش بسته باشد، کفن را بسته باشد این فرار نمی‌شود. این معلوم می‌شود که این پاهاش بسته نشده است یا لفافه پوشیده نشده است یا پاهاش باز است. این مؤید است ممکن است یک شخص حقه باز بشود و یک کار بکند که باز بشود پاهایش. و لکن این، تأیید می‌کند بر این‌که لفافه را پوشاندن لزومی ندارد. این هم نسبت به این مسئله.

بعد صاحب العروة قدس الله نفسه شریف این را می‌فرماید. می‌دانید که انشاءالله بحث خواهیم کرد اگر در سائر الموتی وقتی که میت را تغسیل کردند و بعد تحنیط کردند و بعد تکفین کردند، موضع دفن دیدند کفن نجس شده است و لو ؟؟؟ که از بدن میت خارج شده است به نجاستی که از بدن میت خارج شده است کفن را باید تطهیر کنند، یا ببرند اگر مضر نباشد بریدنش، و لکن این مرجوم و مرجومه و هکذا مقتص‌منه اگر این کفن را بپوشد، وقتی گردنش را با شمشیر زدند دو نصفه کردند مثل ذبیحه خون می‌ریزد بیرون دیگر، تمام این‌ها خیس می‌شود با خون که پوشیده است. ایشان می‌فرماید در مانحن فیه تطهیر این کفن لازم نیست. تعویض این کفن نیست. این را با همان خون‌هاش دفن می‌کنند لفافه را می‌پوشانند و لو لفافه را هم پر از خون بکند، می‌پوشانند و دفن می‌کنند.

و الوجه فی ذلک این است چون که عادتاً رجم زخمی می‌کند بدن میت و جسد مرجوم را، و هکذا قصاص همین‌طور است نجس می‌کند، اشکالی ندارد. اگر بنا بود این‌طور تنجیس رفعش لازم بود امام علیه السلام لازم بود به این تنبیه بکند که در آن روایت بفرماید یتغسلان و یتحنطان و یلبسان الکفن و یدفنان، آنجا بفرماید که بعد تطهیر الکفن. قهراً این جا هم غسل نمی‌شود چون که خون که می‌شود همه را نجس می‌کند همه را خونی می‌کند. چه آنجای خونی را غسل بکنند نمی‌شود در این. باید بگویند بعد تعویض الکفن او غسل الکفن. چون‌که امام علیه السلام محل ابتلا بود و معرض بود نفرموده است و مردم هم نمی‌گویند که خود شارع گفته است بکش دفن کن دیگر، کشتن هم همه بدنش را و کفنش را نجس می‌کند واقعاً. حیث این که این‌طور است، خود اطلاق روایت، اطلاق مقامی که امام علیه السلام در روایت ؟؟؟ تعرض نفرموده است، خودش هم نمی‌شود عادة کفن را پاک کردن از این نجاست، تعویض می‌خواهد. این که امام علیه السلام می‌فرماید همان کفن را بپوشانید که پوشیده است با او دفن می‌شود. این دلیلی است بر این است که تغسیل کفن و تطهیر کفن واجب نیست.

آن دلیلی که بر تکفین مطلق الموتی وارد است آن اطلاق است. و این اطلاق مقامی در مانحن فیه اخص است -درست توجه کنید چه می‌گویم!- این اطلاق مقامی در مقام دلیل خاص حساب می‌شود. آن اتلاقی که در خود، در مطلق الموتی است کفنش متنجس شد باید تطهیر بشود، او به منزله اطلاق حساب می‌شود. و این‌که در ما‌نحن‌فیه تطهیر لازم نیست به اطلاق مقامی این اطلاق مقامی خاص مخالف حساب می‌شود. و مقید حساب می‌شود چون‌که در مورد خاص وارد شده است این اطلاق مقامی، در آن مرجوم و مرجومه و المقتصین که تغسیل لازم نیست. آن اطلاق از او رفع ید می‌شود و لو اسم‌شان اطلاق است. آن اطلاق لفظی است و فی کل الموتی است. این اطلاق مقامی که لا‌یغسلوا الکفن از مرجوم و المرجومه این اطلاق مقامی، اطلاق مقامی موضوع خاص است که مرجوم و المرجومه و المقتصین. این آن اطلاق مطلق را تقیید می‌کند کما هو مقرر فی محله رفع ید از آن اطلاق مقامی می‌شود.

از این جا هم معلوم شد که یغسلان یا یغتسلان ثم یحتنطان او یحنطان. بعد از غسل تحنیط می‌شود، ظاهر یحنطان وجوب است، یحنطان باشد یا یحتنتان باشد، ظاهرش تحنیط همان موتی است که مساجد سبعه‌اش باید غسل شود به حنوط.

بعد ایشان می‌فرماید در این‌که این شخص مرجوم و مرجومه آن وقتی از این، غسل ساقط است که به همان سببی که غسل در آن سبب کرده بود به همان سبب کشته بشود. کسی را می‌خواستند دار بزنند، رجم بکنند، غسل کرد، حاضر شد که بیاید به گودی، وقتی پیش رسید به گودی یه نفری پیدا شد یا یک نفر هم پیدا نشد خودش وقتی که گودی را دید جانش را هم داد از خوفش. که بابا این چه بلایی به سر من آمد من چه غلط‌هایی کردم، آن ترسش یک خورده هم ضعیف القلب بود همانجا تمام کرد، این در مانحن فیه به سبب این‌که کشته بشود به رجم غسل کرده است، این خودش مرد. یا نه، این که می‌خواستند رجم بکنند آن کسی که آن زنی که این مرجوم و مرجومه با او مثلا عمل نامشروع فاحشه را مرتکب شده عشیره آن زن خیلی عصبانی بودند دل‌شان پر بود، قبل ازآن‌که به گودی برسد سر این را بریدند. که یک خورده دلم آرام بگیرد، این می‌شود در عشایر همین‌طور است که این سنگ مردم انداختن دل من شاد نمی‌شود باید خودم بکشم، این باید غسل داده بشود. چرا؟

این را می‌دانید که عنوان روایت این است که المرجوم و المرجومة یغتسلان. این شخص و لو غسل کرد و لکن مرجوم و مرجومه نبود. میتی بود که قُتل به آن سکته قلبیه. مات بسکته قلبیه او قُتل به آن به آن فعل، به آن عدوانی که بر او شد. از عنوان مرجوم و مرجومه بودن خارج می‌شود. هکذا در مقتص‌منه هم همین‌طور است. بنا بود کسی را قصاصاً بکشند وقتی که می‌بردند پای قصاص که آن ولی دم قصاص بگیرد سکته کرد مرد، یا کس آخری با او یک عداوتی داشت، ولی الدم نبود کس دیگری با او عداوتی داشت، گفت چرا او بکشد قبل از این‌که از او قصاص بگیرد او را کشت، عدوش قصاصاً مَن ؟؟؟. بله عدوی بود مابین‌شان عداوتی بود بواسطه آن عداوت گفت، کشت، بذار بکشم دلم آرام بگیرد. این را غسل می‌دهند بعد از مردنش. چرا؟ چون که عنوان مقتص‌منه هست در روایات، عنوان مرجوم و مرجومه است. یعنی من مات رجماً او مات قصاصاً هذا الشخص لم‌یمت بالرجم و لم‌یمت بالقصاص بل مات بسببٍ آخر. این پر واضح است.

انما الکلام کل الکلام اینجا است که این را بنا بود که رجم بکنند، منتهی غسل کرد تا به رجم ببرند شخصی پیدا شد، ادعا کرد پیش حاکم، یا حاکم! این را که تو می‌بری رجم بکنی این پدر ما را کشته است و اثبات هم کرد پیش حاکم در عرض آن 5 دقیقه، شهادت دادند، عدول آورد شهادت دادند که پدر این آقا را ظلماً کشته است این می‌دانید که قصاص مقدم بر رجم است. همیشه این‌طور، در حدود در بحث حدود ذکر کردیم، همیشه حق الله مزاحمت کند با حق الناس، حق الناس که قصاص است او مقدم است. اگر با هم تزاحم نداشته باشد قصاص ید، بریده بود از کسی دستش را می‌برند رجم می‌کنند. و اما قصاص نفس بود آن قصاص نفس مقدم است. این قصاص کردند این هم غسل کرده بود بر رجم اینجا چطور است که مرجوم غسل کرده بود بر رجم و لکن مرجومه نیست مقتص‌منه است. و لکن بر قصاص غسل نکرده بود.

این را می‌دانید اغسال کما بنینا اخیراً و بینا فیه القول این‌ها انواع هستند، فی القصد انواع می‌شوند. غسل جمعه گفتیم یک نوع از غسل است. غسل حیض یک نوع است. غسل جنابت غسل نوع آخری است. غسل مس میت نوع آخری است. نوعیت‌شان به قصد می‌شود. چطوری که صلاة ظهر با صلاة العصر خارجاً فرقی ندارد هر دو چهار رکعتند هر دو هم اخفاتاً خوانده می‌شوند ممکن است عصر را جلوتر از ظهر بخواند آن‌وقت که خیال می‌کرد ظهر را خوانده. عصر را بخواند عصرش صحیح می‌شود. و لکن دو نوع از صلاة است. یک نوعش عبارت از صلاة ظهر است که به قصد یک نوع می‌شود آن دیگری هم به قصد صلاة العصر می‌شود. بدان جهت اگر متعمداً ظهر نخوانده و بگوید عصر می‌خوانم باطل است. این نوعیت‌شان بالقصد است این‌ها را عناوین قصدیه می‌گویند فقهاء.

این اغسال هم کما ذکرنا اخیراً این‌ها انواعی هستند که به قصد این‌ها نوع می‌شوند. این را از آن روایتی که در غسل حیض و جنابت وارد شده بود استفاده کرده بودیم. بناء علی هذا. اگر غسل رجمی اغتسال للرجم با اغتسال للقصاص دو نوع بشود که گفتیم عناوین قصدی است، دو نوع بشود آن غسل فایده ندارد. چون‌که آن، للرجم بود رجم نشد، این فی القصاص بود و برای قصاص غسل نکرده است. باید این را غسل بدهند. یا باید قبلاً غسل بکند تا قصاص بکند آن غسل مجزی نیست. و اگر گفتیم قصاص و رجم دو تا دو نوع نیستند غسل للرجم و للقصاص یک نوع است که بعید هم نیست اگر این‌طور بوده باشد، آنجا عیبی ندارد برای رجم نیت کرده بود به خیال این‌که رجم می‌شود بعد معلوم شد بر این‌که قصاص می‌شود، همان نوع را اتیان کرده است همان نوع همین‌طور است. خصوصاً خصوصاً بناء علی تداخل الاغسال. -این نکته را یادتان باشد!- در تداخل الاغسال، و لو در جایی است که چند نوع غسل در گردن انسان باشد این جا یک غسل به گردن ایشان است، چون‌که قصاص می‌شد فقط غسل للقصاص بود. و لکن از تداخل اغسال استفاده می‌شود. کسی که یک غسلی را اتیان که کرد که آن غسل به قصد القربة موجود شد، یجزی است از غسلی که به گردنش است. آن غسلی که به قصد قربت موجود شد مجزی است. این هم می‌شود از آنها تحویل گرفت از ؟؟؟ است.

مثل این‌که وقت ما تمام است.