مسألة 12: « القطعة المبانة من الميت إن لم يكن فيها عظم لا يجب غسلها و لا غيره بل تلف في خرقة و تدفن و إن كان فيها عظم و كان غير الصدر تغسل و تلف في خرقة و تدفن و إن كان الأحوط تكفينها بقدر ما بقي من محل القطعات الثلاث و كذا إن كان عظما مجردا و أما إذا كانت مشتملة على الصدر و كذا الصدر وحده فتغسل و تكفن و يصلى عليها و تدفن و كذا بعض الصدر إذا كان مشتملا على القلب بل و كذا عظم الصدر و إن لم يكن معه لحم و في الكفن يجوز الاقتصار على الثوب و اللفافة إلا إذا كان بعض محل المئزر أيضا موجودا و الأحوط القطعات الثلاثة مطلقا و يجب حنوطها أيضا«.[1]
صاحب عروه قدس الله سره، در این مسأله متعرض می شود به حکم اعضاء میت که از بدن میت جدا شده است، و این اجزاء منفرداً از بدن میت و جسد میت پیدا شده است و خود جسد میت در بین نیست.
این اعضاء را تقسیم می کند به سه قسم، این تقسیم به لحاظ اختلاف در حکم است:
قسم اول را می فرمايد آن چیزی که از میت جدا شده و پیدا شده است لحمی است از بدن میت، لحم مجرد است استخوانی با او نیست، می فرمايد در این صورت این لحم را لفّ در خرقه می کنند و یدفن، تجهیز ندارد، فقط دفن دارد، یدفن، یوضع فی خرقةٍ این لحم و یدفن، این یک قسم است.
قسم آخر این است که عضوی را از میت پیدا کرده اند که آن عضو ذات عظم است، لحم و عظم است، می فرماید این عضو را باید غسل داد، که ظاهر کلامش همان غسل میت است، که آن غسل میتی که خواهیم گفت او بر این عضو میت هم جاری است، اگر فرض کنید پای میتی را پیدا کردند مجرداً این پا را می شورند بغسل المیت ثم یوضع فی خرقةٍ و یدفن، اینجا یک احتیاط استحبابی می کند می فرمايد بر اینکه احتیاط این است که کفن بکنند این عضو را، توجه کردید که اگر عضوی بوده باشد که می شود به او قمیص پوشاند یا فرض کنید مئزر پوشاند این کار را بکنند ولو فی الجمله، احتیاط مستحب می کنند.
توجه کردید فقط تغسیل دارد، ظاهر عبارتش هم این است که آن صلاة واجب نیست، این پای میت را که پیدا کرده اند همین غسل می دهند و یوضع فی خرقةٍ و یدفن، دیگر نماز خواندنی در بین نیست، ظاهر عبارتش این است، فرق قسم ثانی با قسم اول این است که در قسم اول تغسیل هم نبود، لحم را در خرقه ای میگذاشتند و یدفن، در قسم ثانی دارد یغسل، تغسیل می شود و بعد التغسیل یوضع فی خرقةٍ و یدفن.
ایشان می فرمايد عظم مجرد هم همین حکم را دارد آن عضوی را که مشتمل بر او عظم است چه حکمی داشت؟ عظم مجرد پیدا شده است از میت، عکس لحم مجرد آن هم همين جور است یغسل عظم مجرد را تغسیل داده می شود و یلف فی خرقةٍ و یدفن، صلاة ندارد، این قسم دوم.
بعد ایشان قسم سومی را بیان کرده است قسم سوم این است که آن عضوی را که از میت پیدا شده است مع العظم آن عضو صدر المیت است، همان سینه میت است، او پیدا شده است مع الحم و العظم، او اگر بوده باشد، یغسل و یحنط و یکفن و یصلی علیه و یدفن، تمام احکام میت بر او جاری است، می گويد اگر بعض این صدر پیدا شد، آن بعض اگر آن بعضی شد که فیه القلب در او قلب میت است، هکذا یغسل و یکفن و یصلی علیه و یدفن، ایشان می فرمايد و اما اگر این صدر مجرد عظمش پیدا شد، آن هم همين جور است، یغسل و یکفن و یصلی علیه و یدفن، آن کفن هم که می دانيد که می فرمايد دیگر مئزر لازم نیست، چونکه مئزر نمانده که جایش، مئزر یعنی آن لنگی که به میت میبندند، همان قمیص می شود، در آن جایی که صدر است قمیص می شود، یکی هم همان لفافه می شود.
خوب لازمه کلام ایشان این است که اگر رأس میت پیدا شده است تنها، یغسل و یکفن و یدفن، دیگر صلاة ندارد، تمام احکام در صورتی است که صدر پیدا بشود یا بعض الصدری که فیه القلب، یا عظام الصدر پیدا بشود که حکم میت کامل را دارد، این فرمایش.
سؤال...؟ بله الان ما در شکش بحث نمی کنیم در صورتی که معلوم است صدر است.
ایشان این حکم را اینجور می فرمايد، خب می دانيد که این حکم را باید به ادله شرعیه تمام کرد، عرض می کنم اگر ما بودیم روایاتی که در مقام روایات خاصه تعبیر می شود یعنی مختص است به مقام بعض الاجزاء که پیدا شده است، و این را هم بدانید که آن بعض الاجزاء که فعلا بحث می کنیم آنجایی است که منفردا پیدا بشود، بقیه جسد نیست، و اما میت، بقیه جسد موجود است اعضایش هم قُطع إرباً إربا است جمع می کنند تمام احکام میت بر او جاری می شود، انما کلامنا در این مسأله در جایی است که عضو میت منفردةً پیدا شده است بقیه اش نیست، یا میتی را دفن کرده اند عضوش ناقص بود بعد از مدتی پیدا کردند، میت را غسل داده بودند بعد عضوش را منفردا پیدا کردند، کلام ما در این صورتین اخیرتین است که بقیه پیدا نشده است یا بقیه سابقاً تغسیل داده شده است تکفین و تدفین، الان یک عضوی از آن میت پیدا شده است.
کلام در این است که اینها را صاحب عروه قدس الله نفسه شریف سه قسم کرد، می دانید که این سه قسم حکم باید به حسب ادله شرعیه تمام بشود، یک روایاتی در عضو منفرد میت وارد است، ما اگر از آن روایات خاصه صرف نظر کنیم و ما بوده باشیم و آن ادله ای که دلالت می کرد بر تجهیز الموتی بتغسیلهم و هکذا تکفینهم و الصلاة علیهم، اگر ما بودیم و آن ادله چه می گفتيم در این جزء؟ اینجور می گفتيم، می گفتيم تارةً معظم البدن پیدا شده است به نحوی که به آن چیزی که پیدا شده است به او اطلاق می شود جسد المیت، ولکن ناقصٌ فی بعض الاجزاء، دستش نیست یا سرش نیست یا پایش نیست، که صدق می کند که جسد میت است، اگر این بوده باشد این بلااشکال یغسل و یکفن همان کفن بله که خواهد آمد و یصلی علیه و یدفن، یعنی با این معامله میتی می شود که چیزی از او ناقص نشده است و قطع نشده است و تمام اعضاءش موجود است.
علاوه بر اینکه می شود به این اطلاقات تمسک کرد، علاوه بر این یک صحیحه ای هست که آن صحیحه دلالت می کند بر این حکم و بر قطعیت هذا الحکم که حکمی که گفتیم تمام است، آن صحیحه این است که خدمت شما عرض می کنم، این صحیحه در باب 38 از ابواب صلاة الجنازة[2] است.
محمد بن علی بن الحسین باسناده عن علی بن جعفر، صدوق قدس الله نفسه شریف این روایت را در من لا یحضر الفقیه به سندش از علی بن الجعفر نقل کرده است و سندش به علی بن ابی جعفر سند صحیحی است کما آنکه در مشیخه فرموده است در مشیخه من لا یحضر، آنجا دارد که «أَنَّهُ سَأَلَ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع» از برادرش موسی بن جعفر سلام الله علیه پرسید، «عَنِ الرَّجُلِ- يَأْكُلُهُ السَّبُعُ» مردی را حیوان سبع می خورد، چه اتفاق میافتد دیگر، سابقاً همين جور بود دیگر در سفرها، بله خصوصا در ایام شتاء، «أَوِ الطَّيْرُ فَتَبْقَى عِظَامُهُ بِغَيْرِ لَحْمٍ» عظامش مانده است بدون لحم، استخوان جسد مانده است، جسد استخوانش مانده است، کیف یصنع به، چه کاری با آن می کنند؟ «كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ قَالَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ وَ يُصَلَّى عَلَيْهِ وَ يُدْفَنُ» این میتی است که ناقص است از او لحم، می گوييم یک جسد میت است گوشت هاش را خوردند حیوانات، این دلالت می کند بر اینکه می دانيد که سبُع وقتی که گوشت را خورد انگشت را هم با استخوان می خورد مثلا این استخوان ها را هم می خورد دیگر، سبُع اینجور است گرگ و اینها، این وقتی که بله، معظم الجسد موجود است ولو لحمی نداشته باشد حکم میت تامه را دارد، این صحیحه دلالت می کند[3] بر این.
و هکذا بر این حکم دلالت می کند صحیحه خالد بن مادّ القلانسی، ثقه است این شخص، این روایت پنجمی است. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ» ، این را شیخ نقل می کند، «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ» ، محمد بن الحسین ابی الخطاب الاشعری است. عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ يَأْكُلُهُ السَّبُعُ أَوِ الطَّيْرُ- فَتَبْقَى عِظَامُهُ بِغَيْرِ لَحْمٍ كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ- قَالَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ وَ يُصَلَّى عَلَيْهِ وَ يُدْفَنُ»، بله، این امام علیه السلام در این روایت همين جور فرموده است که عظام آن حکم را دارد، چرا گفتم یک صحیحه و این را نگفتم صحیحه بلکه گفتم روایت به حسب الظاهر صحیح است، چونکه این در نسخه دیگر سعد ابن عبدالله عن محمد بن الحسین عن النضر ابن سویدی که اینجا هست نسخه دیگر نضر ابن شعیب است، و روایاتی را نضر ابن شعیب از خالد بن ماد قلانسی دارد، و چون که محتمل است این همان نضر بن شعیب بوده باشد که از خالد بن ماد قلانسی روایت دارد، آن نضر بن شعیب توثیق ندارد، بدان جهت در مانحن فیه این نضر بن سوید بله از ظاهر این است که این اشتباه است نضر ابن شعیب است که راوی از خالد ابن ماد قلانسی است، بدان جهت این روایت بنابر این صحیحه نمی شود، اگر صحیحه بوده باشد و نضر بن سوید بود مثل صحیحه اول بود، ولکن چونکه در این مناقشه است در این سندش بدان جهت این نحو تعبیر کردیم، قال سألته عن رجل یأکله السبع او الطیر فتبقی عظامه بغیر لحمٍ کیف یصنع؟ قال یغسل و یکفن و یصلی علیه و یدفن، در این روایت دارد و اذا کان المیت نصفینِ، اگر میت دو نصف بوده باشد، یک نصفش پیدا شده یک نصفش پیدا نشده است، می فرمايد صُلّیَ علی النصف الذی فیه قلبه، آن چیزی که پیدا شده است اگر قلب داشته باشد یعنی طرف صدر بوده باشد، به او نماز خوانده می شود، این صحیحه اگر ثابت بشود که صحیح است این زیادتی را در ذیل دارد که بد در صورتی که نصفین بشود یک نصفش پیدا بشود، چونکه دو نصفش پیدا بشود هر دو نصف، دو نصف را می گذارند، هردو نصف شسته می شود و تدفین می شود هردو و به خود میت نماز خوانده می شود، او محل کلام نیست، محل کلام این است که یک نصف پیدا شده است، فرمود بر اینکه اگر آن نصفی که پیدا شده است طرف صدر بوده باشد صلی علیه، بر او نماز خوانده می شود، حکم میت تام به آن جاری می شود چونکه صلاة هم موقوف به تکفین است، بعد التکفین است و بعد التغسیل است و قبل التکفین هم باید تغسیل بشود حکم میت تام را دارد، این معنا که آن بدن اگر طرف سینه یعنی طرف بالا بوده باشد طرف سینه بوده باشد، آن هم تنزیل شده است منزلة المیت التام، یعنی یغسل و یکفن توجه کردید و یصلی علیه به او دلالت می کند این روایت.
این صحیحه ای که می خوانم، صحیحه چهارمی [4]است، و باسناده عن الفضل بن عثمان الاعور عن الصادق عن ابیه علیهما السلام، صدوق علیه الرحمه در من لا یحضر الفقیه از فضل بن عثمان اعور عن الصادق علیه السلام نقل می کند، سندش به فضل بن عثمان اعور صحیح است، فضل بن عثمان بن اعور هم درست است، در سند فقط محمد بن عیسی بن عبید دارد، محمد بن عیسی بن عبید هم قد ذکرنا و بحثنا فیه بحثاً مفصلا که ضعیف نیست روایاتش معتبر است، روایاتش معتبر است هیچ اشکالی هم در او نیست، آنجا روایت من حیث السند صحیحه است آنجا دارد که فی الرجل یقتل و یوجد رأسه فی قبیلةٍ سرش در یک قبیله ای پیدا می شود و صدره و یداه فی قبیلةٍ، صدر و یدانش در یک قبیله پیدا می شود، یعنی صدر با دو دستی که متصل است به صدر، و الباقی منه فی قبیلةٍ، بقیه اش هم در یک قبیله پیدا می شود، قال دیته علی من وجد فی قبیلته صدره و یداه، دیه این شخص به عهده آن اهل قریه ای است که صدر و یدینش آنجا پیدا شده است، کأن حکم می شود قتل این میت در آن قریه شده است، بله با اینکه محل شاهد ما دیه نیست فعلا، محل شاهد ما تجهیز است، این را می دانيد که تجهیز یکی صلاة است، می دانيد دیته علی من وجد فی قبیلته صدره و یداه، و الصلاة علیه، صلاة بر این صدر باید، چیزی که هست، بله علی من وجد فی قبیلته است، یعنی آنهای دیگر را میآورند به این قبیله صلاة را در این جا میخوانند، یعنی صلاة بر اینهاست، یعنی بر اینها واجب است بر این صدر نماز بخوانند، منتهی آنها را هم بیارند بخوانند، این روایت اینجور است در مانحن فیه می دانيد بر اینکه نماز بر آنهاست، اگر آورده نشد آنها، نتوانستند بیاورند از بین رفته بود باز صلاة بر اینهاست، این دلالت می کند بر اینکه صدر و یدین حکم میت را دارد وقتی که یعنی آن نصف بالای بدن که صدر در آنجاست حکم میت تام را دارد یصلی علیه بر او نماز خوانده می شود.
این روایت یک سند دیگر هم دارد که شیخ نقل کرده است و آن سند دیگر این است که، بله، روایت ششمی[5] است محمد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمد عن العباس ابن المعروف عن محمد بن سنان عن ابی الجراح عن طلحة ابن زید عن فضل ابن عثمان اعور مثله، این روایت که نقل کردم ولو من حیث سند ضعیف است چونکه محمد بن سنان دارد، یک نکته ای می خواهم بگویم، این در این روایت دارد عن ابن سنان عن ابی الجراح عن طلحة ابن زید، این غلط نسخه است، اینجور است که عن ابی الخزرج طلحة ابن زید، ابی الخزرج کنیه طلحة ابن زید است و الا شخصی راوی به نام ابی الجراح نداریم، ابی جراح مدائنی داریم طبقه اش اینجا نیست، بدان جهت این چیزی که هست ابی الجراح عن طلحة ابن زید او ابی الخزرج طلحة ابن زید است و نسخه آن هم زاید است ولکن روایت طلحة بن زید که موثق است عن الفضل ابن عثمان بن اعور که گفتیم همان روایت است همان راوی است منتهی در مانحن فیه در روایت در سند محمدبن سنان است که به واسطه محمد بن سنان روایت ضعیف می شود، بدان جهت این روایت دلالت می کند آن کسی که در قبیله او پیدا شده است صدر و هکذا یدین او باید نماز بخواند آن قبیله، بر آن قبیله واجب است بر میت یعنی آن چیزی که پیدا شده حکم میت را دارد آنها باید نماز بخوانند، چه آنهای دیگر رأس را بیاورند چه نیاورند، رِجل را بیاورند یا نمی آورند، آنها نماز ندارد، اینها نماز دارد، صدر که به حکم میت توجه کردید کامل است.
الظاهر و الله العالم صاحب عروه قدس الله نفسه شریف، این که فرمود صدر اگر پیدا بشود توجه کردید حکم میت را دارد، یغسل و یکفن و یصلی علیه بله یحنّط هم دارد، یغسل و یکفن و یحنّط و یصلی علیه و یدفن، استفاده کرده است از این روایتی که مؤید است بر آن روایت شیخ یک مرسله دیگر هم دارد، یک مرسله دیگر صدوق دارد، آن، روایت سومی است:
روایت سومی مرسله است. «قَالَ: وَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ رَجُلٍ قُتِلَ- وَ وُجِدَتْ أَعْضَاؤُهُ مُتَفَرِّقَةً كَيْفَ يُصَلَّى عَلَيْهِ» ؟ چه جور به او نماز میخوانند؟ «قَالَ يُصَلَّى عَلَى الَّذِي فِيهِ قَلْبُهُ».[6]
بدان جهت صاحب عروه فتوا داد اگر بعض سینه پیدا بشود که در او هم قلب است باز یصلی علیه، یغسل و یکفن و یصلی علیه و یدفن، مستفاد از کلام صاحب عروه این است ایشان تمسک کرده است در این قسم سوم که در عبارت عروه است که اگر جزء موجود سینه شد یا بعض سینه شد که در آن بعض قلب است یا استخوان سینه شد این حکم میت تام را دارد، یغسل و یکفن و یحنط و یصلی علیه و یدفن، این قسم ثالث را از این روایات استفاده کرده است.
و اما قسمین اولین که لحم مجرد شد، یا فرض کنید لحم مع العظم شد سینه نشد عضو دیگری شد، یا عظم مجرد شد، این را از کجا استفاده کرده است؟ استفاده فرموده است که لحم مجرد بوده باشد، بله یلف فی خرقةٍ و یدفن هیچ چیزی لازم نیست، عضوی باشد که فیه عظمٌ یغسل و یلف فی خرقةٍ و یدفن صلاة ندارد، عظم مجرد شد، این هم حکم عضوی را دارد که عظم داشته باشد، عظم مجرد هم حکم او را دارد، یغسل و یلف فی خرقةٍ و یدفن، این را از کجا استفاده کرد است این حکم را؟ این حکم را الظاهر و الله العالم علم غیب نداریم ولکن ظاهر این است که ایشان این حکم را بله از این روایتی که خدمت شما عرض می کنم از این روایتی که وارد در غسل مس میت است استفاده کرده است، درست توجه کنید سابقاً خواندیم، درباب دوم از ابواب غسل المس، محمد بن الحسن باسناده عن سعد بن عبد الله روایت اولی است، عن ایوب بن نوح عن بعض اصحابنا عن ابی عبد الله علیه السلام قال اذا قطع من الرجل قطعة فهی میتةٌ اگر قطع بشود قطعه ای از مرد او میته است، چون تفریع فرمود فاذا مسه انسانٌ وقتی که انسانی آن جزء مقطوع را مس کند، هر جزئی را که قطع شده است استخوان داشته باشد، فقد وجب علی من یمسه الغسل، آن کسی که مس کرده است آن جزء را بر او غسل مس میت واجب است، از این روایت ایشان استفاده فرموده است قطعه ای را که از شخصی قطع بشود توجه کردید آن قطعه استخوان داشته باشد او بمنزله میت است، چونکه میت را انسان مس کند غسل مس میت بر او واجب می شود، بدان جهت تفریع فرمود اذا قطع من الرجل قطعةٌ فهی میتةٌ فاذا مسه انسانٌ فکل ما فیه عظمٌ فقد وجب علی من یمسه الغسل، اما و ان لم یکن فیه عظمٌ فلا غسل علیه، اگر عظم نداشته باشد لحم مجرد باشد، لحم مجرد است که عظم ندارد او غسل مس میت ندارد، یعنی لم ینزل منزلة المیت، چونکه لم ینزل منزلة المیت او غسل ندارد لحم مجرد، کفن هم که ندارد توجه کردید، لحم مجرد است، غاية الامر چونکه علم خارجی داریم، درست دقت کنید چه جور تقریب می کنم چونکه علم خارجی داریم اجزاء بدن مؤمن مثل خود میت مؤمن احترام دارد بدان جهت باید او را دفن کرد، بدان جهت سابقا هم گفتیم که یلف فی خرقةٍ و یدفن این یلف فی خرقة را صاحب عروه در آورده است در روایت نیست، آن چیزی هم که علم خارجی داریم این علم خارجی اقتضاء می کند دفن بشود و الا این لف فی الخرقه را در روایت نداریم احترام هم اقتضاء نمی کند لف فی خرقه بشود، دفن کردنش تمام است رعایت احترام است، کأن لف فی الخرقه احترامش بیشتر است به او، او را ما نمیتوانیم تصدیق بکنیم، آن چیزی که علم خارجی داریم او باید دفن بشود، و اما آن جزئی که در او عظم است او تنزیل شده است منزلة المیت، هرکس فاذا مسه انسان وجب علی الماس الغسل، آن کسی که ماس کرده است آن غسل واجب می شود بر او، وقتی که غسل واجب می شود او میت است، میت را باید شست دیگر آن عضو را باید شست، چونکه موضع کفن که نیست، توجه کردید عضو است یلف فی خرقةٍ و یدفن، که صلاة هم که نیست عضو است این میت نیست، اینکه عضو اگر بوده باشد، به منزله ،عضوی باشد که استخوان دارد یا استخوان است این نزّل منزلة المیت، او باید غسل داده بشود پس دفن بشود، صلاة نیست چونکه روایت نفی کرد صلاة بر صدر است، بدان جهت در مانحن فیه غسل داده می شود و دفن می شود از این روایت برآورده است، چونکه غسل مس میت که بر ماسه واجب شد، شارع فرضه میةً، او را میت فرض کرده است، چونکه فرض میت کرده است باید غسل مس میت بکند.
این را شما می دانيد، درست مسأله را تو ذهن بیاورید، دیروز هم پریروز هم متعرض شده ام، این استدلالی که صاحب عروه به این روایت کرده است یعنی نظر به او دارد یا سائلینی که استدلال کرده اند با این روایت به این نحو که تغسیل این عضو واجب است این استدلال پیش ما تمام نیست، چرا؟ اولا این روایت من حیث السند ضعیف است، کما ذکرنا سابقاً، چونکه ایوب بن نوح نقل می کند عن بعض اصحابنا عن ابی عبد الله علیه السلام، روایت مرسله است، و ثانیاً این است که این روایت گفتیم ظاهرش جزء قطع من شخص الحی است، شخص خودش زنده است آن حاجی است راه میرود ولکن دستش را قطع کرده اند، یا فرض کنید، بله، قطع کرده اند یا قطع شده است خودش، عن الرجل اذا قطع من الرجل قطعةٌ ولو آن شانسی بیچاره رو آن ماشین تراشکاری کار می کرد دستش رفت دستش را انداخت، قطع من الرجل قطعةٌ، این روایت این را می گويد، بعد هم که می فرمايد اذا قطع من الرجل قطعةٌ تنزیل به میته می کند، تنزیل به میته می کند فهی میتةٌ یعنی مقطوع میته است چه گوشت تنها باشد چه با استخوان بوده باشد، مقطوع علی الاطلاق تنزیل شده است منزلة المیته، و بدان جهت گفتیم غایت ما تدل علیه هذه الروایه مبان من الحی نجس است و حکم میته را دارد، و اما حکم میت را دارد این تنزیل نیست در این، اینکه بعد می فرمايد فان مسه انسان یجب علیه الغُسل، ممکن است فان مسه انسان یجب علیه الغَسل بوده باشد، چونکه میته است نجس است منتهی مس به چیزش بوده باشد، مس بوده باشد مع الرطوبه، نه این غُسل است یقیناً خود این روایت هم بر اینکه غسل است قرینه دارد، فإن مسه انسان یجب علیه الغسل بر آن غسل واجب است گفتیم فا فاء تفریع نیست، اگر یادتان باشد، چرا فاء تفریع نیست؟ چونکه قطعه را تنزیل منزلة المیت کرد، بعد که می فرمايد فان لم یکن فیه عظمٌ فلا غسل علیه این تفریع درست نمی شود که اگر قطعه مبان به منزله میت بوده باشد تفریع صحیح نمی شود که، اگر عظم دارد غسل مس میت کند ندارد غسل مس میت نکند، چونکه انسان گوشت میت را هم مس بکند غسل مس میت باید بکند، گفتیم فاء فا تفریع نیست در ما نحن فیه، بیان حکم آخر است، این فاء فقط به ترتيب ذکری است، فاء تفریع نیست بدان جهت این هم مطلبی بود.
و مطلب دیگری که در مانحن فیه اضافه می کنيم این است که لوفرض تنزیل شده باشد، فرض بفرمایید این روایت گفته باشد که میتةٌ آن میت است آن کسی که او را مس کرده است باید غسل بکند اگر عظم بوده باشد، این تنزیل فقط در این است، اما خود این را باید غسل بدهند، کفن بکنند، نماز بخوانند، تنزیل در این جهات نیست، تنزیل فقط در مس است، شما نفرمایید که در مس تنزیل شد سایر آثار هم مترتب می شود، نه، مثل میت کافر، انسان مس بکند غسل واجب می شود بر ماس، ولکن تطهیرش واجب نیست که، این تنزیل شده است غاية الامر این قطعه مبانه منزلة المیت، کل میت این احکام را ندارد تجهیز، فقط میت مسلمان این احکام تجهیز را دارد، و الا میت کافر که تجهیز ندارد.
سؤال...؟ یا الله، عیب ندارد پس منزل الیه که مطلق المیت است، مطلق المیت که تجهیز ندارد، مثل مطلق الشهید که آنروز گفتم، منزلٌ علیه در مانحن فیه مطلق الشهید است، آنجا گفتیم، اینجا هم گفتیم مطلق المیت، مطلق المیت است، مطلق المیت که وجوب التجهیز ندارد، ولکن وجوب غسل مس میت دارد هرکسی که میت را مس کند باید غسل کند.
و ثالثاً در مانحن فیه قرینه داریم که نسبت به تجهیز تنزیل نیست، قرینه اش چیست؟ قرینه اش این است که مقطوع من الحی است، مقطوع من الحی توجه کردید وجوب التجهیز ندارد، انسان دستی، از حیی منقطع شد، خودش زنده است و سیگار می کشد چایی می خورد اما دستش رفته است، دستش را غسل بدهند کفن بکنند این حرف ها نیست، بدان جهت آنی را که گفته اند مبان من المیت را گفته اند آنهایی که گفته اند، بدان جهت این روایت با این خدشه در سند و خدشه در دلالت که اولا در این روایت تنزیلی نیست تنزیل منزلة المیته است للمیت، و ثانیاً بر اینکه این تنزیل در وجوب غسل مس میت است و ثالثاً قرینه است در مانحن فیه، قرینه باشد که تنزیل نسبت به مطلق المیت است مطلق المیت وجوب التجهیز ندارد تا بر این قطعه مترتب بشود، این قطعه قطعه مبان من الحی است بدان جهت اینی که صاحب عروه فرموده است و بعضی دیگر فرموده است از این روایت استفاده نمی شود، آن روایتی که دلالت می کند اگر صدرش بود یدینش بود بعید نیست که صدق بکند که جثّه میت است توجه کردید آن روایت دلالت می کند که یغسل، بله، آن روایت دلالت می کند که یصلی علیه، آن روایت را اخذ می کنيم میگوییم که بله اگر فرض بفرمایید در جایی که صدر میت پیدا شد آن قطعه بالا پیدا شد او را تغسیل می کنند، تکفین می کنند، صلاة میخوانند، به چه دلیل؟ آن روایتی که خواندیم که صحیحه فضل بن عثمان بود، خب اگر کسی اشکال کرد که در آن روایت این است که نماز بخوان، ندارد بر اینکه غسل، بشورید کفنش کنید، آنها که ندارد، می گوئیم آنها نمی خواهد، چونکه متفاهم عرفی این است که نماز باید بخوانند نماز بعد التغسیل و بعد التکفین است، وقتی که نماز خواندن واجب شد تغسیل و تکفین هم واجب می شود او را می شود درست کرد، یعنی آن یک حکمی که در عبارت عروه دارد اگر صدر میت جایی پیدا شد آن صدر هم پیدا شد مع الیدین بود که مورد روایت است که صدق کرد جثّه میت است او یغسل و یکفن و یصلی علیه، او را میتوانیم بگوییم.
و اما آن دو حکم دیگر که گوشت بوده باشد یدفن او علم خارجی است که لحم میت احترام دارد مثل میت دفن می شود، خرقه اش که یوضع فی خرقةٍ اشکال دارد، و اما آن دومی که عضوی پیدا بشود مشتمل بر عظم یا عظم مجرد این یغسل، توجه بفرمایید یغسل و یوضع فی خرقة و یدفن این را نمی شود اثبات کرد، در مانحن فیه روایات دیگری هست که از آن روایات دیگر گفته شده است ربما خیال می شود این حکم استفاده می شود که انشا الله فی مابعد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص390.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ- يَأْكُلُهُ السَّبُعُ أَوِ الطَّيْرُ فَتَبْقَى عِظَامُهُ بِغَيْرِ لَحْمٍ- كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ قَالَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ وَ يُصَلَّى عَلَيْهِ وَ يُدْفَنُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص135.
[3] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ يَأْكُلُهُ السَّبُعُ أَوِ الطَّيْرُ- فَتَبْقَى عِظَامُهُ بِغَيْرِ لَحْمٍ كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ- قَالَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ وَ يُصَلَّى عَلَيْهِ وَ يُدْفَنُ- فَإِذَا كَانَ الْمَيِّتُ نِصْفَيْنِ- صُلِّيَ عَلَى النِّصْفِ الَّذِي فِيهِ قَلْبُهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص136.
[4] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عُثْمَانَ الْأَعْوَرِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ ع فِي الرَّجُلِ يُقْتَلُ فَيُوجَدُ رَأْسُهُ فِي قَبِيلَةٍ- (وَ وَسَطُهُ وَ صَدْرُهُ وَ يَدَاهُ فِي قَبِيلَةٍ- وَ الْبَاقِي مِنْهُ فِي قَبِيلَةٍ) قَالَ دِيَتُهُ عَلَى مَنْ وُجِدَ فِي قَبِيلَتِهِ- صَدْرُهُ وَ يَدَاهُ وَ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص135.
[5] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص136.
[6] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص135.